Multi Platform Indie Game Center (بحث و تبادل نظر در مورد بازی های مستقل)

  • Thread starter Thread starter FUTURE
  • تاریخ آغاز تاریخ آغاز
پلتفرم‌ها
  1. PC
  2. PlayStation 4
  3. PlayStation 5
  4. Xbox One
  5. Xbox Series X|S
  6. Nintendo Switch
Indie-Game-Center.png

خب، خیلی وقته میخواستم همچین تاپیکی بزنم چون همیشه یه سری بازی باحال و عجیب غریب عرضه میشه ولی چون تاپیک خاص خودش رو نداره و میره زیر سایه بازیهای بزرگ، دیده نمیشه و خیلیا باهاش آشنا نمیشن.
یه تاپیکی لازمه که به این بازیهای مظلوم و به قول معروف Hidden Gem اختصاص داده بشه و صرف نظر از پلتفرم و اینکه چه زمانی عرضه شده یا حتی اگه عرضه نشده ولی تریلر یا دموی جذابی ازش منتشر شده، اینجا به بقیه معرفی بشه.

یه نکته اینکه حتما اگه بازی خاصی رو معرفی میکنید، بی‌زحمت یه توضیحی هم بدید که بدونیم چرا ارزش تجربه داره و باید بیشتر دیده بشه و اگه تصویر از گیم‌پلی یا بخش‌هایی که به نظرتون جذابه بزارید، خیلی عالیه.

خلاصه که میخواستم یه تاپیک دنج داشته باشیم که در مورد بازیهای کمتر شناخته شده که نیاز به بیشتر دیده شدن دارن صحبت کنیم و شاید حتی یه سری بازی داغون که به خاطر افتضاح بودنشون باید بازیشون کنیم رو هم معرفی کنیم!

امشب توی پست بعدی استارت قضیه رو میزنم...شما هم اگه تجربه‌ای از بازی خاص و مظلومی داشتید که خودش تاپیک نداره و میخواستید در موردش صحبت کنید، این تاپیک رو فراموش نکنید.
تاپیک هم ایشالا اگه مشکلی پیش نیاد و زمان داشته باشم، مداوما آپدیت خواهد شد و اسم بازیهای پیشنهادی که معرفی میشن، به پست اول اضافه میشه تا بقیه باهاش آشنا بشن <:-P

2961155-lead2.jpg

Hidden-Gems (1).png

0-9

A

B

C

D

E

F

G

H

I

J

K

L


M

N

O

Omno

P

Q

R

S

T

U

V

W

X

Y

Z


تشکر ویژه از @Rize Mize برای ساخت کاور تاپیک و مرتب کردن لیست
 
آخرین ویرایش:
k1-min_(1)_qi11.png

خب، من سوییچ ندارم....یعنی خدا نخواست هیچ موقع سوییچ دار بشم...کلی هم نذر و نیاز و دوا دکتر کردم ! ولی افاقه نکرد و نشد...خداست دیگه!! ..به یکی میده.. به یکی نمیده.. به یکی هم دوتا دوتا میده....!! ..اون آقای نظر کرده هم کوتاهی نمی کرد ! با اولیش صبح تا شب می اومد اینجا میرفت رو اعصاب ما ( یعنی هنوز هم میاد..! حالا یک مقدار کمتر..!ولی هنوز همچنان روی اعصابمه..!!) با دومیش هم یک زمانی ماین میکرد..!! ...هییع ..بی خیال ..

خب چی می خواستم بگم ..آها ...ninja saviors
نمی دونم ایندی حساب میشه یا نه چون ریمیکه نسخه ای قدیمی برای آرکیده ..

این بازی انحصاری سوییچ و ps4 بود ولی نمی دونم چرا فقط نسخه سوییچش تو چِش بود.. البته تا همین دم دم های صبح امروز.. ، چون دیگه نیست ، برای pc هم میاد، یعنی اومد...و حالا قشر وسیع تری در حد 1 یا 2 نفر بیشتر! در سایت، که از بازی خوششون بیاد ،می تونند بازیش کنند ..البته شاید 1 یا 2 نفر.. شاید هم کمتر..!
من خودم خیلی حسرت این بازی رو کشیدم و طاقت نیاوردم و قبلا روی شبیه ساز هفت هشت باری تمومش کردم..

اگه قدیمی باشید باید حداقل یک بار تن تون به صابون بازی ای روی nes به نام Rush'n Attack خورده باشه که بعدا هم ریمیک شد و گند زد.. نام گذاری بازی در ایران دست همون تیمی بود که ادونچر آیلند رو میوه خور نام نهاد .. داخل ایران به گمونم چاقو زن صداش می کردند..

سبک این بازی خیلی شبیه اونه...و در جرگه بیت ام آپ ها قرار میگیره ولی خطیه خطیه یعنی واقعا روی یک خط هستید، شما و دشمن رو در روی هم و چشم در مقابل چشم و با غیظ به هم نگاه می کنید..! یعنی مثل بیت ام آپ های دیگه نمی تونید کف خیابون بالا پایین برید و در فرصت مناسب اقدام مقتضی انجام بدید.. مرحله سوم sor4 یک جایی روی عرشه کشتی جا تنگه و این حالت بوجود میاد ..
اینجا راه فرار نیست یا می زنید ، یا اِنمی دهنتون رو سرویس میکنه و تا یک جون از شما نگیره رضا نمی ده..لازم به ذکره داخل این بازی همون یک جون رو هم دارید..!

g2-min_8bh0.png
بعد فرق بعدیش هم اینه که دشمن های پر تعداد بازی لاجونند با یکی دو ضرب می میرن، البته این برای گولاخ هاشون صدق نمی کنه و اینشمایید که با یکی دو ضرب شون می میرید.. اگه هنوز براتون جا نیافتاده یک مقدار به مبارزات عنوان استرایدر کپکام فکر کنید ..
یک کار راحت تر هم هست ، تریلر رو نگاه کنید..!!

بازی 5 عدد نینجای سایبورگ برای شما تدارک دیده که در ابتدا 3 تن از این عزیزان رو برای انتخاب پیش دیدگان شما قرار میده ..2 تن رو باید با به اتمام رسوندن بازی آزاد کنید ..البت که 4 تا شون در کسوت نینجا هستند و آخری شون متال گیری هست که خودشو به زور نینجا جا زده....داستان بازی هم واقعا چهار خطه .. اونم بعد پایان بازی می نویسه..

خلاصه اش نسبت به بیت ام آپ های مرسوم خیلی سریع تر و سخت تره و برای هاردکور بازهای کله خر که با دیدن صد باره صفحه گیم اور از رو نمی رن و همچنان به تلاش و در ادامه سگ کُش شدن ادامه میدن درست شده.. اگه مثل من از این دست موجودات هستید ، حتما یک نگاه به بازی بندازید.. زیاد حوصله توضیح دادن ندارم ..هدفم از این پست بیشتر چزوندن یک نفر بود..!!! ولی بازی به شدت اعتیاد آور و حال خوب کنی هست..متای سوییچ هم 79 هست..

اگه دوست داشتید از این سازنده یعنی Natsume Atari دو عنوان دیگه آرکید طور و سخت وجود داره که هر هم ریمیک دو بازی snes هستند یکی Wild Guns Reloaded و دیگری Pocky & Rocky Reshrined که این دومی کاپ هد ایزومتریکی هست واسه خودش و حرف نداره...






 
آخرین ویرایش:
2-min_do5.png
پیرو پست قبلی چند ساعت قبل natsume از بازی جدید یا بهتره بگم ریمیک جدیدش پرده برداری کرد...
KAGE Shadow of the Ninja

ریمیک نسخه nes که خودشون ساخته بودند در سال 1990 به نام شادو آف نینجا که داخل ژاپن kage صداش می کردند ...
بازی cyber shadow که چند سال پیش اومد یکی از منابع اصلی الهامش این بازی بود..
یک مرحله کشتی داشت که عینا از این بازی برداشته شده بود...!!

بازی دو کاراکتر داره ، یک نینجای همه چیز تمام به نام هایاته و خانم موقر وصد البته دست به تیغ تحت نام کایده...
که فقط داخل نسخه ریمیک با توجه به چهره شون ،به نظر یک مقداردچار زوال عقل شدند و مشاعرشون رو از دست دادند...!

متاسفانه هیچ ویدئویی از بازی نیومده و به دو عکس بسنده کردن و از اون متاسفانه تر بازی بهار 2024 میاد...
آ.. CO OP هم داشته پس الان هم داره و برای همه چی هم میاد...

1-min_(1)_ao71.png

kage-shadow-of-the-ninja-ann_07-28-23_002_pdxw.jpg

kage-shadow-of-the-ninja-ann_07-28-23_003_9zaw.jpg
 
آخرین ویرایش:
شده یه بازی ای رو بازی که نه... ببینید پسر عمه تون بازی کنه و بگید: NOPE... من تا عمر دارم نزدیک صد قدمی این بازی هم نمیشم :-s x_xx_x
این حسیه که من زمان بچگی نسبت به Resident Evil 3 داشتم و مواقعی که فامیل مون رو پلی استیشن 1 اش بازی اش می کرد

این حس بعدها سر Silent Hill 1 و 2 تکرار شد و بعدش کلا با بازی های ترسناک دچار زاویه شدم من.x_xx_x
منتهای امر! منتهای امر این رزیدنت اویل های کلاسیک و سایلنت هیل ها با این که بازی نکردمشون ولی دیدنشون واقعا منو حیرت زده کرد. به عنوان یه هنر تعاملی شاید تنها تعامل من با این بازی ها فقط دیدن شون بود ولی درگیر می کردن ترس این بازی ها منو. این که حتی بعد این همه سال هم میراث این بازی ها مونده برای جامعه گیمری نشون میده که این بازی ها خیلی بیشتر از "پخخخخ بترسید" بوده و خیلی خفن تر از این حرف ها بودن. چه از نظر گیم پلی چه از نظر داستانی و چه از لحاظ اتمسفر و جلوه های بصری و مخصوصا و مخصوصا موسیقی! :x من این قدر عاشق این بازی ها بودم که تو مجله های راهنمای قدیمی می شستم راهنمای قدم به قدم سایلنت هیل 4 رو میخوندم و مراحلش رو تصور می کردم ولی جرئت نمی کردم خودش رو بازی کنم. هنوزم همینه :دی

متاسفانه من دیگه خیلی خارج از رزیدنت اویل های مدرن که بیشتر از ترسناک بودن، خیلی خفن اند از هر لحاظ، خیلی سراغ بازی های این ژانر نرفتم. ولی مسئله این جاست هنوزم از دور سراغ بازی های ترسناک رو می گرفتم. استریم های این بازی ایندی هایی که ترند میشدن رو میدیدم. مال Amnesia رو میدیدم. در مورد signalis کلی چیز میز دیدم و با P.T خیلی نزدیک شدم به اون حس حیرت زدگی قدیم. ولی خب اون بازی دمویی بود که قبل این که من بجنبم از استور پاک شده بود

و سال ها زاویه من و ژانر ترسناک ادامه داشت
نه که بازی نکنم. خو من کلا بازی ترسناک بازی نمی کنم :دی ولی حتی هیچ کدوم نظر منم جلب نمی کردن و بیشترشون خیلی eh بودن :-??

تا این که چند وقت پیش به صورت خیلی ناگهانی کلی ویدیوی استریم و تحلیل و... از بازی ای بیرون اومد که شاید بشه گفت یکی از رعب انگیز ترین بازی های تاریخ ژانر خودش باشه
و دوباره من با دیدنش حس حیرت بهم برگشت. حس این که نمیخوام از صد قدمی این بازی رد شم ولی میخوام هر جور شده بیشتر در موردش بدونم
حس ترس و عطش...

0eac968c3b0ee458.png

Fear & Hunger در همون وهله قبل از بازی کردنش بازی عجیبیه وقتی به چشم یه محصول فروشی بهش نگاه می کنی
یه یاروی فینلندی ای به اسم Miro Haverinen عینهو Toby Fox که با RPG Maker شروع کرد بازی خودش رو ساخت. شروع می کنه تکی و با یخورده کمک تو حوزه انیمیشن و اینا از کسایی که میشناخته، با الهام از یه سری آثار مثل Silent Hill و Berserk و... یه بازی میسازه به اسم Fear & Hunger. خدا میدونه ساختش چقدر طول کشیده. طرف بازی اولش بوده
بازی دسامبر سال 2018 عرضه میشه
و نمیگیره...
...
یعنی هیچ جوره نمیگیره. فکر کنم خارج از فینلند و رفقا و... کسی این بازی رو نخریده اصن :-??
بازی تو متاکریتیک یه نقد هم نداره
به هیچ وجه اون سناریوی Toby Fox و Undertale اش تکرار نمیشه که با یه دمو همه چی منفجر شه و یهو کلی طرفدار پیدا کنه. اصــــلا! عدم از ذره ای توجه برای بازی
خارج از یه عده محدود تو حلقه پلیرهای ژانر Dark RPG احدی به این بازی نگاه نمی کنه.
این چارت پلیرهای بازی تو استیم از عرضه اش تا الانه

1690663006815.png
نگاه به این خط زیبای تقریبا زیر 50 پلیر از زمان عرضه اش تا الان بندازید
می فهمید منظور من از "هیچی" چیه :دی
به این چارت که نگاه می کنید متوجه یه تغییرات گسترده از اواسط 2022 میشید و از اواخرش بازی شروع می کنه به یه رشد غیرطبیعی کردن. به یه نوعی بازی کشف میشه و مثل Among Us هم نبوده که استریمرها کشف اش کنن
جریان اینه که بازی دوم عرضه میشه
همون جور که جریان دولوپمنت بازی اول هنوز معلوم نیست از کجا نشات گرفته. نمیشه دقیق فهمید چجوری بازی ای که نسخه اولش رو پلتفرم هدف این جوری با سر به دیوار خورده سازنده رو قانع کرده که نسخه دوم براش بزنه
ولی هر جور که شده Miro مصمم بوده که داستان بازی باید به نسخه دوم برسه و در نتیجه بعد 4 سال تو دسامبر 2022، بازی Fear & Hunger 2: Termina با الهام بیشتر از Silent Hill و Bloodborn و Zelda: Majora's Mask و... روونه استیم میشه. این بار ولی اتفاقی که می افته اینه که دموی بازی شروع می کنه سرو صدا کردن. نه اون قدر که فکرشو بکنید ولی بالاخره انگار برنج به ته دیگ می چسبه این دفعه

و بعد آروم آروم نظر کسایی که باید جلب میشه
سایت های گیمینگ
استریمرها
یوتیوبرها
توییچ
ردیت
توییتر
و طی 6 ماه یه کامیونیتی به شدت فعالی دور این دو تا بازی سبز میشن که انگار تو این 4 سال همیشه کنار این بازی بودن. بعد 4 سال بازی چنان کامیونیتی فعالی و پیگیری میگیره که از دید من با وجود کوچیک بودنشون ذوق و شوق شون با کامیونیتی سولزبورن پلیرها برابری می کنه

و نهایتا کل جامعه ایندی بازها متوجه این بازی میشن. همین که من این بازی رو بعد 4 و نیم سال از عرضه اش این جا میذارم نشون میده قضیه چیه.

اینا همه چیزهای جالب بازی قبل از اینه که اصلا بخواهیم وارد بازی شیم.
پسر این پست قراره طولانی شه :دی

1690664375305.png
داستان بازی از جایی شروع میشه تو قرن 16، بشریت بعد گذروندن چند دوره فروغ و افول به یه وضع فاجعه باری از جنگ و فلاکت رسیده و پیشرفت اش متوقف شده. یه پیشگویی میاد که یه مردی متولد میشه که با لشگر و قدرتش موفق میشه دنیا رو پیرو خودش کنه و بشریت رو به جلو حرکت بده. تو همین سال ها مردی به نام L'egard (لگارد) و با یه پیشینه خیلی محقرانه شروع می کنه به رشد کردن تو دنیای تیره و تار قرون وسطا تا جایی که کلی آدم دنباله رو اش میشن و فرض می کنن این مرد همون مردیه که تو پیشگویی ها اومده.
لگارد با یه جاه طلبی عظیمی شروع به گسترده کردن آرمان هاش می کنه و نظر پادشاهی Rondon رو به خودش جلب می کنه، اما از یه جایی به بعد رشد لگارد شروع می کنه به زنگ خطر زدن برای پادشاهی و اینا تصمیم میگیرن دخل لگارد رو بیارن. همزمان لگارد هم توهم قدرت بیشتر از پیش میگیرتش و درگیر کتبات کهن میشه و کم کم هر چی دامنه قدرتش بیشتر میشه عطش اش برای قدرت هم بیشتر میشه نظرش جلب به قدرت های خدایان باستانی میشه. این وسط پادشاهی Rondon بهونه دستش میاد و لشگر لگارد رو خورد و خاکشیر می کنه و خود لگارد رو پرت می کنه تو سیاهچال Fear and Hunger تا تو زندان هاش شکنجه شه.

تا این جا داستان، کپی داستان برسرکه و لگارد هم خود گریفیث ـه. :دی از این جا به بعد ولی همه چی جالب میشه

چند ماه که از زندانی شدن لگارد میگذره خبرهای ضد و نقیض به پادشاهی Rondon میرسه و همزمان یه مریضی شدید کل پادشاهی رو در برمیگیره و هر کی هم که میره سمت این سیاهچال ها زنده برنمیگرده که داستان شو برای بقیه تعریف کنه. این جاست که 4 تا ماجراجو، بدون هیچ ارتباطی با هم دیگه تقریبا به صورت همزمان وارد این سیاهچال ها میشن (4 نفر بالا) و هر کدوم هم با یه دلیل خاصی دنبال لگارد اند. این 4 نفر از نظر بکگراند و قدرت ها و قابلیت هاشون یه عالم با هم فرق دارند و به محض این که وارد حیاط ورودی سیاهچال میشن تازه بازی اصلی شروع میشه و هر چی این چهار نفر بیشتر وارد اعماق این سیاهچال میشن، ذات کثیف این سازه عظیم و اسرار باورنکردنی اش خودش رو بیشتر نشون میده.

1690665896421.png
بازی اساسا یه بازی RPG نوبتیه با المان های شدید بقا. ولی برخلاف چیزی که فکر می کنید این المان های RPG و مبارزات بازی اند که وحشتناک اند. شما وارد بازی که می شید همون اول خیلی سریع متوجه میشید بازی هیچ تتوریالی نداره و باید خودتون سردربیارید چی به چیه. و برای این که بازی مطمئن شه شما روزگار خوشی تو این بازی ندارید، لی اوت چند تا منطقه ابتدایی بازی تو هر پلی ترو تغییر می کنه (رندومایز نیست. چند تا لی اوت خاصه که بین شون سوییچ می کنه) و تو جای جای این نقشه هیولاهایی اند که کشتن شون بهت Exp نمیده. اصلا بازی سیستمی به اسم Exp نداره در نتیجه جنگیدن با اینا اصولا فایده ای نداره. ولی فرار کردن هم کار سختیه و بعضی موقع ها مبارزه امریه اجتناب ناپذیر و این جاست که بازی با دو انگشت سیخ فرو می کنه تو چشمت، زیرپا میزنه میندازتت زمین و با مشت مدام به صورتت میکوبه >:)

سیستم مبارزات نوبتی بازی این جوریه شما صرفا دشمنت رو هدف قرار نمیدی که بزنیش. بلکه هر کدوم از اعضای بدن شو میتونی هدف قرار بدی. دست چپ شو میخوای بزنی، دست راستشو؟ پاشو یا سرشو یا بدن شو؟
و هر کدوم از اینا یه کاربردی داره.
اگه دست شو بزنی و قطعش کنی طرف نمی تونه از اسلحه اش استفاده کنه ولی زنده میمونه
اگه پاشو بزنی طرف نمیتونه جلوی فرار کردن تو بگیره ولی زنده میمونه
اگه بدن شو بزنی ریسک حمله با اسلحه بهت هست ولی میتونی با یه دمیج خوب بکشی طرف رو
اگه بخوای سرشو بزنی اصولا میتونی با یه ضربه وان شات کنی طرف رو. ولی اگه پاشو قبلش نزده باشی شانس به هدف خوردن حملاتت به سر طرف خیلی پایینه

البته این برای دشمن های معمولی بازیه
جلوتر به یه سری موجوداتی میرسید که خیلی تشخیص این که سر کجاست، بدن کجاست و پا مشکله.

از اون جا که شما ضعیفید و دشمن ها قوی، این که شما بتونید دست و پا و سر دشمنا رو قطع کنید به بالانس بازی خیلی کمک می کنه
ولی خب سازنده بازی آخرین چیزی که دوست داره بالانسه. برای همین دشمنای بازی هم میتونن دست و پای شما رو قطع کنن :دی و این کار رو خیلی راحت می تونن انجام بدن :دی کافیه بذارید بیشتر از دو نوبت یه حریف سلاح تیز دستش باشه و اون موقع بای بای دست. :-h

Fear & Hunger بازی ظالمیه و وقتی شما دست تون رو از دست میدید یعنی تا آخر اون پلی ترو و کمپین یه دست ندارید و نمی تونید اسلحه های دو دستی رو دستتون بگیرید. اگه پاتون رو از دست بدید تا آخر بازی سینه خیز برید و اگه سرتون رو از دست بدید؟ در جا گیم اور :دی

سر همین موضوع، درگیری ها تو این بازی ترسناکه. اگه دشمن تو نشناسی که هیچی، به فنایی. اگه بعد چند بار مردن بهشون بشناسی شون تازه مسئله ای جاست که واقعا آمادگی و ابزار لازم برای جنگیدن باهاشون رو داری یا نه و این موضوع باعث میشه حتی بعد کلی پلی ترو و دانش از گیم بازم خیلی از رویارویی های Late Game بازی پشم ریزون باشه واقعا.
خیلی از دشمن های بازی به وضوح برای جنگیدن باهاشون ساخته نشدن و ساخته شدن که تو یه پلی تروی معمولی فقط ازشون فرار کنی و نکته این جاست که بازی خوب این موضوع رو میدونه و بعضی موقع ها خیلی ظالمانه مجبورت می کنه باهاشون رودررو شی و نحوه این رویارویی ها هر بار خلاقانه تر و ظالمانه تر از دفعه قبله.

1690666987335.png
میمونه بخش گشت و گذار و این جا هم المان های بقا خیلی ظالمانه اند و هم ذات RNG بازی.
من دارم خیلی گذرا از مکانیک های بازی میگذرم این تیکه از مطلب ولی باور کنید از لحاظ به هم پیچ خوردن مکانیک ها و آیتم ها، این بازی با بهترین های ژانر Immersive Sim برابری می کنه. یه آیتم و یه انتخاب تو یه نقطه از بازی می تونه یه دنیا تغییر ایجاد کنه تو یه بخش دیگه از بازی و از این لحاظ کارهایی که تو بخش گشت و گذار می کنید خیلی مهمه.

همون جور که از اسم بازی که Fear & Hunger ـه برمیاد، بازی به غیر از نوار جون تون، دو تا نوار دیگه داره
نوار گرسنگی
و نوار روان

نوار گرسنگی که مشخصه. هر چی تو بازی میرید جلوتر گشنه تر میشید و باید با آیتم های خوردنی ای که پیدا می کنید خودتون رو سیر کنید. این آیتم ها کمیاب اند. اگه گرسنه باشید از حداکثر جون و دمیج تون کم میشه
و اگه خیلی گرسنه باشید پاتون از کار می افته و اگه خیلی خیلی گرسنه باشید چشم هاتون هم از کار می افته.... Good Luck :دی

نوار روان جالب تره. اینو میشه با روان گردان ها، مشروبات یا تاباکو درمان کرد. یه سری راه تخیلی دیگه هم داره که باید برید پایین تر تا کشف اش کنید. نوار روان تون که کاهش پیدا کنه از یه حدی، پلیر یه قابلیت میگیره به اسم Suicide (:دی) و اگه به صفر برسه بعد یه مدت به صورت خودکار ازش استفاده می کنه :-" بعلاوه اون اگه نوار روان تون از یه حدی پایین تر بیاد شما دچار Panophobia می شید. که یعنی ترس از همه چیز!
گفتم فوبیا

بازی یه مکانیک باحال داره که هر کدوم از شخصیت ها یه فوبیای خاص دارن و اگه دشمن یا موقعیتی این فوبیا رو تحریک کنه شانس جاخالی دادن تون نصف میشه و 50 درصد بیشتر دمیج میخورید.
و بسته به اتفاقاتی که تو بازی می افته ممکنه فوبیاهای جدید بگیرید :دی

تو بازی جدا از این که باید بگردید راه خودتون رو به پایین پیدا کنید
کتاب و طومار پیدا کنید و Lore بازی رو متوجه شید
و آیتم و زره و سلاح و جادو و اینا پیدا کنید
باید حواستون به این نوارها هم باشه

و دوباره بخش ظالمانه بازی این جاست که شما همیشه بازی رو تنها با پلیری که انتخاب کردید شروع می کنید.
ولی میتونید از همون اوایل بازی با یه سری انتخاب درست و مسیرگذاری صحیح به پارتی تون اعضای جدید اضافه کنید که خیلی خیلی و تاکید می کنم خیلی تو مبارزات کمک تون می کنه
ولی از طرف دیگه یعنی شما با هر عضو جدید یه نوار گرسنگی و روان دیگه رو هم باید مدیریت کنید
که همین باعث میشه گرفتن عضو جدید تو پارتی هم برای پلی ترو تون یه مسئله اساسی باشه که تصمیم در موردش سخته

و کلا بازی پر تصمیم های ظالمانه است. یه جا می تونید یه دختر بچه رو نجات بدید که تو مبارزه کمک تون نمی کنه خیلی و صرفا یه نون خور دیگه است و یه جا دیگه می تونید همون دختره رو بدید به یه یارویی تا ازش اسلحه بخرید. و حتی همین عمل هم سوال برانگیز میشه براتون

من دارم زیاد از لغت ظالمانه استفاده می کنم ولی این بازی واقعا ظالمانه است.

1690668729873.png
چیزهایی که گفتم بنیان بازی بودند که به خودی خودشون خیلی خوب و خاص اند
ولی اصل خفنی این بازی که کلاسیک اش کرده دو تا چیزه

مورد اول این که بازی چهار تا پلیر داره و تنوعی که گیم پلی و گیم پلن هر کدوم داره رو کمتر RPG ای این روزها یدک می کشه. این کنار پایان های مختلف و راه های خاصی که میشه بازی رو تموم کرد باعث شده بازی کلی ارزش تکرار داشته باشه و ذاتا چون میتونه از یه ساعت تا پونزده ساعت طول بکشه بازی، کلی طرفدار بین اسپیدرانرها پیدا کرده.

مورد دوم فاکدآپ بودن بازیه. بذارید مثال بزنم. بلادبورن رو که یادتونه. هر چی جلوتر می رفتید فاکدآپ تر می شد. همون میزان تغییر رو به توان 5 بکنید میشه پس لرزه ای که بعد هر تغییر مکان تو Fear & Hunger بهتون دست میده. آخرای این بازی مصداق واقعی eldritch Horror ـه. وحشتناک به معنای واقعی و کار استادانه ای که این بازی می کنه بیلدآپ به شدت ماهرانه برای لحظات ترسناکشه. جدا از میزان به شدت بالا و خلاقانه جامپ اسکر تو بازی، بازم بخش اعظم ترس بازی از دلهره ای میاد که تو برخورد با نشناخته ها داری. به نوعی بهت فوبیا میده بازی عملا و این فقط تو طراحی و ساند دیزاین نیست. گرچه اونا هم ماهرانه است. این تو تک به تک مکانیک های گیم پلی، مبارزات و پازل های بازی خودش رو نشون میده
سانتی متر به سانتی متر بازی ترسناک تر از قبلشه و بعد هر پلی ترو، دانش تون از مرگ قبلی صرفا باعث میشه بیشتر بترسید که نکنه نقشه ریزی تون به خاطر یه اشتباه به هم بخوره. چون مردن تو این بازی وحشتناک آسونه.

تا این جاییم من از موسیقی این سری هم تعریف کنم

یعنی یه ساند دیزاین و موسیقی دلهره اوری داره این بازی که من نگم تو نپرس. این دو تا استنثاء (یکی شون از بازی دومه) تو ذهنم مونده. بقیه موسیقی ها هم مثل Main Theme بازی رسما ذهن رو تشویش می کنن. خیلی چیز عجیبیه و مثل توبی فاکس، این بازی هم همه کار موسیقی اش دست خود Miro بوده که کار استثنایی ـه واقعا



من حرفم تموم شد
خلاصه که اگه تو یه کلام یه بازی ترسناک ظالمانه دوست دارید این خودشه
یعنی خود خودشه
اگه چیزی که من تو این دو هفته دیدم و روندی که شش ماهه داره طی میشه پیش بره این بازی خیلی راحت یکی از Cult Classic های ژانر میشه. چیزی که 4 سال طول کشید تا عملی شه و اصن ممکن بود رخ نده. ولی حالا داریم واقعا بهش میرسیم و واقعا حیرت آوره

اگه حال داشته باشم در مورد بازی دوم هم می نویسم که اون حتی مورد عجیب تریه نسبت به بازی اول و یه بازی قابل تکرار تر، بزرگتر و در عین حال کوتاه تر و به شدت ترسناک تریه
 
شده یه بازی ای رو بازی که نه... ببینید پسر عمه تون بازی کنه و بگید: NOPE... من تا عمر دارم نزدیک صد قدمی این بازی هم نمیشم :-s x_xx_x
این حسیه که من زمان بچگی نسبت به Resident Evil 3 داشتم و مواقعی که فامیل مون رو پلی استیشن 1 اش بازی اش می کرد

این حس بعدها سر Silent Hill 1 و 2 تکرار شد و بعدش کلا با بازی های ترسناک دچار زاویه شدم من.x_xx_x
منتهای امر! منتهای امر این رزیدنت اویل های کلاسیک و سایلنت هیل ها با این که بازی نکردمشون ولی دیدنشون واقعا منو حیرت زده کرد. به عنوان یه هنر تعاملی شاید تنها تعامل من با این بازی ها فقط دیدن شون بود ولی درگیر می کردن ترس این بازی ها منو. این که حتی بعد این همه سال هم میراث این بازی ها مونده برای جامعه گیمری نشون میده که این بازی ها خیلی بیشتر از "پخخخخ بترسید" بوده و خیلی خفن تر از این حرف ها بودن. چه از نظر گیم پلی چه از نظر داستانی و چه از لحاظ اتمسفر و جلوه های بصری و مخصوصا و مخصوصا موسیقی! :x من این قدر عاشق این بازی ها بودم که تو مجله های راهنمای قدیمی می شستم راهنمای قدم به قدم سایلنت هیل 4 رو میخوندم و مراحلش رو تصور می کردم ولی جرئت نمی کردم خودش رو بازی کنم. هنوزم همینه :D

متاسفانه من دیگه خیلی خارج از رزیدنت اویل های مدرن که بیشتر از ترسناک بودن، خیلی خفن اند از هر لحاظ، خیلی سراغ بازی های این ژانر نرفتم. ولی مسئله این جاست هنوزم از دور سراغ بازی های ترسناک رو می گرفتم. استریم های این بازی ایندی هایی که ترند میشدن رو میدیدم. مال Amnesia رو میدیدم. در مورد signalis کلی چیز میز دیدم و با P.T خیلی نزدیک شدم به اون حس حیرت زدگی قدیم. ولی خب اون بازی دمویی بود که قبل این که من بجنبم از استور پاک شده بود

و سال ها زاویه من و ژانر ترسناک ادامه داشت
نه که بازی نکنم. خو من کلا بازی ترسناک بازی نمی کنم :D ولی حتی هیچ کدوم نظر منم جلب نمی کردن و بیشترشون خیلی eh بودن :-??

تا این که چند وقت پیش به صورت خیلی ناگهانی کلی ویدیوی استریم و تحلیل و... از بازی ای بیرون اومد که شاید بشه گفت یکی از رعب انگیز ترین بازی های تاریخ ژانر خودش باشه
و دوباره من با دیدنش حس حیرت بهم برگشت. حس این که نمیخوام از صد قدمی این بازی رد شم ولی میخوام هر جور شده بیشتر در موردش بدونم
حس ترس و عطش...

Fear & Hunger در همون وهله قبل از بازی کردنش بازی عجیبیه وقتی به چشم یه محصول فروشی بهش نگاه می کنی
یه یاروی فینلندی ای به اسم Miro Haverinen عینهو Toby Fox که با RPG Maker شروع کرد بازی خودش رو ساخت. شروع می کنه تکی و با یخورده کمک تو حوزه انیمیشن و اینا از کسایی که میشناخته، با الهام از یه سری آثار مثل Silent Hill و Berserk و... یه بازی میسازه به اسم Fear & Hunger. خدا میدونه ساختش چقدر طول کشیده. طرف بازی اولش بوده
بازی دسامبر سال 2018 عرضه میشه
و نمیگیره...
...
یعنی هیچ جوره نمیگیره. فکر کنم خارج از فینلند و رفقا و... کسی این بازی رو نخریده اصن :-??
بازی تو متاکریتیک یه نقد هم نداره
به هیچ وجه اون سناریوی Toby Fox و Undertale اش تکرار نمیشه که با یه دمو همه چی منفجر شه و یهو کلی طرفدار پیدا کنه. اصــــلا! عدم از ذره ای توجه برای بازی
خارج از یه عده محدود تو حلقه پلیرهای ژانر Dark RPG احدی به این بازی نگاه نمی کنه.
این چارت پلیرهای بازی تو استیم از عرضه اش تا الانه

View attachment 302841
نگاه به این خط زیبای تقریبا زیر 50 پلیر از زمان عرضه اش تا الان بندازید
می فهمید منظور من از "هیچی" چیه :D
به این چارت که نگاه می کنید متوجه یه تغییرات گسترده از اواسط 2022 میشید و از اواخرش بازی شروع می کنه به یه رشد غیرطبیعی کردن. به یه نوعی بازی کشف میشه و مثل Among Us هم نبوده که استریمرها کشف اش کنن
جریان اینه که بازی دوم عرضه میشه
همون جور که جریان دولوپمنت بازی اول هنوز معلوم نیست از کجا نشات گرفته. نمیشه دقیق فهمید چجوری بازی ای که نسخه اولش رو پلتفرم هدف این جوری با سر به دیوار خورده سازنده رو قانع کرده که نسخه دوم براش بزنه
ولی هر جور که شده Miro مصمم بوده که داستان بازی باید به نسخه دوم برسه و در نتیجه بعد 4 سال تو دسامبر 2022، بازی Fear & Hunger 2: Termina با الهام بیشتر از Silent Hill و Bloodborn و Zelda: Majora's Mask و... روونه استیم میشه. این بار ولی اتفاقی که می افته اینه که دموی بازی شروع می کنه سرو صدا کردن. نه اون قدر که فکرشو بکنید ولی بالاخره انگار برنج به ته دیگ می چسبه این دفعه

و بعد آروم آروم نظر کسایی که باید جلب میشه
سایت های گیمینگ
استریمرها
یوتیوبرها
توییچ
ردیت
توییتر
و طی 6 ماه یه کامیونیتی به شدت فعالی دور این دو تا بازی سبز میشن که انگار تو این 4 سال همیشه کنار این بازی بودن. بعد 4 سال بازی چنان کامیونیتی فعالی و پیگیری میگیره که از دید من با وجود کوچیک بودنشون ذوق و شوق شون با کامیونیتی سولزبورن پلیرها برابری می کنه

و نهایتا کل جامعه ایندی بازها متوجه این بازی میشن. همین که من این بازی رو بعد 4 و نیم سال از عرضه اش این جا میذارم نشون میده قضیه چیه.

اینا همه چیزهای جالب بازی قبل از اینه که اصلا بخواهیم وارد بازی شیم.
پسر این پست قراره طولانی شه :D

داستان بازی از جایی شروع میشه تو قرن 16، بشریت بعد گذروندن چند دوره فروغ و افول به یه وضع فاجعه باری از جنگ و فلاکت رسیده و پیشرفت اش متوقف شده. یه پیشگویی میاد که یه مردی متولد میشه که با لشگر و قدرتش موفق میشه دنیا رو پیرو خودش کنه و بشریت رو به جلو حرکت بده. تو همین سال ها مردی به نام L'egard (لگارد) و با یه پیشینه خیلی محقرانه شروع می کنه به رشد کردن تو دنیای تیره و تار قرون وسطا تا جایی که کلی آدم دنباله رو اش میشن و فرض می کنن این مرد همون مردیه که تو پیشگویی ها اومده.
لگارد با یه جاه طلبی عظیمی شروع به گسترده کردن آرمان هاش می کنه و نظر پادشاهی Rondon رو به خودش جلب می کنه، اما از یه جایی به بعد رشد لگارد شروع می کنه به زنگ خطر زدن برای پادشاهی و اینا تصمیم میگیرن دخل لگارد رو بیارن. همزمان لگارد هم توهم قدرت بیشتر از پیش میگیرتش و درگیر کتبات کهن میشه و کم کم هر چی دامنه قدرتش بیشتر میشه عطش اش برای قدرت هم بیشتر میشه نظرش جلب به قدرت های خدایان باستانی میشه. این وسط پادشاهی Rondon بهونه دستش میاد و لشگر لگارد رو خورد و خاکشیر می کنه و خود لگارد رو پرت می کنه تو سیاهچال Fear and Hunger تا تو زندان هاش شکنجه شه.

تا این جا داستان، کپی داستان برسرکه و لگارد هم خود گریفیث ـه. :D از این جا به بعد ولی همه چی جالب میشه

چند ماه که از زندانی شدن لگارد میگذره خبرهای ضد و نقیض به پادشاهی Rondon میرسه و همزمان یه مریضی شدید کل پادشاهی رو در برمیگیره و هر کی هم که میره سمت این سیاهچال ها زنده برنمیگرده که داستان شو برای بقیه تعریف کنه. این جاست که 4 تا ماجراجو، بدون هیچ ارتباطی با هم دیگه تقریبا به صورت همزمان وارد این سیاهچال ها میشن (4 نفر بالا) و هر کدوم هم با یه دلیل خاصی دنبال لگارد اند. این 4 نفر از نظر بکگراند و قدرت ها و قابلیت هاشون یه عالم با هم فرق دارند و به محض این که وارد حیاط ورودی سیاهچال میشن تازه بازی اصلی شروع میشه و هر چی این چهار نفر بیشتر وارد اعماق این سیاهچال میشن، ذات کثیف این سازه عظیم و اسرار باورنکردنی اش خودش رو بیشتر نشون میده.

بازی اساسا یه بازی RPG نوبتیه با المان های شدید بقا. ولی برخلاف چیزی که فکر می کنید این المان های RPG و مبارزات بازی اند که وحشتناک اند. شما وارد بازی که می شید همون اول خیلی سریع متوجه میشید بازی هیچ تتوریالی نداره و باید خودتون سردربیارید چی به چیه. و برای این که بازی مطمئن شه شما روزگار خوشی تو این بازی ندارید، لی اوت چند تا منطقه ابتدایی بازی تو هر پلی ترو تغییر می کنه (رندومایز نیست. چند تا لی اوت خاصه که بین شون سوییچ می کنه) و تو جای جای این نقشه هیولاهایی اند که کشتن شون بهت Exp نمیده. اصلا بازی سیستمی به اسم Exp نداره در نتیجه جنگیدن با اینا اصولا فایده ای نداره. ولی فرار کردن هم کار سختیه و بعضی موقع ها مبارزه امریه اجتناب ناپذیر و این جاست که بازی با دو انگشت سیخ فرو می کنه تو چشمت، زیرپا میزنه میندازتت زمین و با مشت مدام به صورتت میکوبه >:)

سیستم مبارزات نوبتی بازی این جوریه شما صرفا دشمنت رو هدف قرار نمیدی که بزنیش. بلکه هر کدوم از اعضای بدن شو میتونی هدف قرار بدی. دست چپ شو میخوای بزنی، دست راستشو؟ پاشو یا سرشو یا بدن شو؟
و هر کدوم از اینا یه کاربردی داره.
اگه دست شو بزنی و قطعش کنی طرف نمی تونه از اسلحه اش استفاده کنه ولی زنده میمونه
اگه پاشو بزنی طرف نمیتونه جلوی فرار کردن تو بگیره ولی زنده میمونه
اگه بدن شو بزنی ریسک حمله با اسلحه بهت هست ولی میتونی با یه دمیج خوب بکشی طرف رو
اگه بخوای سرشو بزنی اصولا میتونی با یه ضربه وان شات کنی طرف رو. ولی اگه پاشو قبلش نزده باشی شانس به هدف خوردن حملاتت به سر طرف خیلی پایینه

البته این برای دشمن های معمولی بازیه
جلوتر به یه سری موجوداتی میرسید که خیلی تشخیص این که سر کجاست، بدن کجاست و پا مشکله.

از اون جا که شما ضعیفید و دشمن ها قوی، این که شما بتونید دست و پا و سر دشمنا رو قطع کنید به بالانس بازی خیلی کمک می کنه
ولی خب سازنده بازی آخرین چیزی که دوست داره بالانسه. برای همین دشمنای بازی هم میتونن دست و پای شما رو قطع کنن :D و این کار رو خیلی راحت می تونن انجام بدن :D کافیه بذارید بیشتر از دو نوبت یه حریف سلاح تیز دستش باشه و اون موقع بای بای دست. :-h

Fear & Hunger بازی ظالمیه و وقتی شما دست تون رو از دست میدید یعنی تا آخر اون پلی ترو و کمپین یه دست ندارید و نمی تونید اسلحه های دو دستی رو دستتون بگیرید. اگه پاتون رو از دست بدید تا آخر بازی سینه خیز برید و اگه سرتون رو از دست بدید؟ در جا گیم اور :D

سر همین موضوع، درگیری ها تو این بازی ترسناکه. اگه دشمن تو نشناسی که هیچی، به فنایی. اگه بعد چند بار مردن بهشون بشناسی شون تازه مسئله ای جاست که واقعا آمادگی و ابزار لازم برای جنگیدن باهاشون رو داری یا نه و این موضوع باعث میشه حتی بعد کلی پلی ترو و دانش از گیم بازم خیلی از رویارویی های Late Game بازی پشم ریزون باشه واقعا.
خیلی از دشمن های بازی به وضوح برای جنگیدن باهاشون ساخته نشدن و ساخته شدن که تو یه پلی تروی معمولی فقط ازشون فرار کنی و نکته این جاست که بازی خوب این موضوع رو میدونه و بعضی موقع ها خیلی ظالمانه مجبورت می کنه باهاشون رودررو شی و نحوه این رویارویی ها هر بار خلاقانه تر و ظالمانه تر از دفعه قبله.

میمونه بخش گشت و گذار و این جا هم المان های بقا خیلی ظالمانه اند و هم ذات RNG بازی.
من دارم خیلی گذرا از مکانیک های بازی میگذرم این تیکه از مطلب ولی باور کنید از لحاظ به هم پیچ خوردن مکانیک ها و آیتم ها، این بازی با بهترین های ژانر Immersive Sim برابری می کنه. یه آیتم و یه انتخاب تو یه نقطه از بازی می تونه یه دنیا تغییر ایجاد کنه تو یه بخش دیگه از بازی و از این لحاظ کارهایی که تو بخش گشت و گذار می کنید خیلی مهمه.

همون جور که از اسم بازی که Fear & Hunger ـه برمیاد، بازی به غیر از نوار جون تون، دو تا نوار دیگه داره
نوار گرسنگی
و نوار روان

نوار گرسنگی که مشخصه. هر چی تو بازی میرید جلوتر گشنه تر میشید و باید با آیتم های خوردنی ای که پیدا می کنید خودتون رو سیر کنید. این آیتم ها کمیاب اند. اگه گرسنه باشید از حداکثر جون و دمیج تون کم میشه
و اگه خیلی گرسنه باشید پاتون از کار می افته و اگه خیلی خیلی گرسنه باشید چشم هاتون هم از کار می افته.... Good Luck :D

نوار روان جالب تره. اینو میشه با روان گردان ها، مشروبات یا تاباکو درمان کرد. یه سری راه تخیلی دیگه هم داره که باید برید پایین تر تا کشف اش کنید. نوار روان تون که کاهش پیدا کنه از یه حدی، پلیر یه قابلیت میگیره به اسم Suicide (:D) و اگه به صفر برسه بعد یه مدت به صورت خودکار ازش استفاده می کنه :-" بعلاوه اون اگه نوار روان تون از یه حدی پایین تر بیاد شما دچار Panophobia می شید. که یعنی ترس از همه چیز!
گفتم فوبیا

بازی یه مکانیک باحال داره که هر کدوم از شخصیت ها یه فوبیای خاص دارن و اگه دشمن یا موقعیتی این فوبیا رو تحریک کنه شانس جاخالی دادن تون نصف میشه و 50 درصد بیشتر دمیج میخورید.
و بسته به اتفاقاتی که تو بازی می افته ممکنه فوبیاهای جدید بگیرید :D

تو بازی جدا از این که باید بگردید راه خودتون رو به پایین پیدا کنید
کتاب و طومار پیدا کنید و Lore بازی رو متوجه شید
و آیتم و زره و سلاح و جادو و اینا پیدا کنید
باید حواستون به این نوارها هم باشه

و دوباره بخش ظالمانه بازی این جاست که شما همیشه بازی رو تنها با پلیری که انتخاب کردید شروع می کنید.
ولی میتونید از همون اوایل بازی با یه سری انتخاب درست و مسیرگذاری صحیح به پارتی تون اعضای جدید اضافه کنید که خیلی خیلی و تاکید می کنم خیلی تو مبارزات کمک تون می کنه
ولی از طرف دیگه یعنی شما با هر عضو جدید یه نوار گرسنگی و روان دیگه رو هم باید مدیریت کنید
که همین باعث میشه گرفتن عضو جدید تو پارتی هم برای پلی ترو تون یه مسئله اساسی باشه که تصمیم در موردش سخته

و کلا بازی پر تصمیم های ظالمانه است. یه جا می تونید یه دختر بچه رو نجات بدید که تو مبارزه کمک تون نمی کنه خیلی و صرفا یه نون خور دیگه است و یه جا دیگه می تونید همون دختره رو بدید به یه یارویی تا ازش اسلحه بخرید. و حتی همین عمل هم سوال برانگیز میشه براتون

من دارم زیاد از لغت ظالمانه استفاده می کنم ولی این بازی واقعا ظالمانه است.

چیزهایی که گفتم بنیان بازی بودند که به خودی خودشون خیلی خوب و خاص اند
ولی اصل خفنی این بازی که کلاسیک اش کرده دو تا چیزه

مورد اول این که بازی چهار تا پلیر داره و تنوعی که گیم پلی و گیم پلن هر کدوم داره رو کمتر RPG ای این روزها یدک می کشه. این کنار پایان های مختلف و راه های خاصی که میشه بازی رو تموم کرد باعث شده بازی کلی ارزش تکرار داشته باشه و ذاتا چون میتونه از یه ساعت تا پونزده ساعت طول بکشه بازی، کلی طرفدار بین اسپیدرانرها پیدا کرده.

مورد دوم فاکدآپ بودن بازیه. بذارید مثال بزنم. بلادبورن رو که یادتونه. هر چی جلوتر می رفتید فاکدآپ تر می شد. همون میزان تغییر رو به توان 5 بکنید میشه پس لرزه ای که بعد هر تغییر مکان تو Fear & Hunger بهتون دست میده. آخرای این بازی مصداق واقعی eldritch Horror ـه. وحشتناک به معنای واقعی و کار استادانه ای که این بازی می کنه بیلدآپ به شدت ماهرانه برای لحظات ترسناکشه. جدا از میزان به شدت بالا و خلاقانه جامپ اسکر تو بازی، بازم بخش اعظم ترس بازی از دلهره ای میاد که تو برخورد با نشناخته ها داری. به نوعی بهت فوبیا میده بازی عملا و این فقط تو طراحی و ساند دیزاین نیست. گرچه اونا هم ماهرانه است. این تو تک به تک مکانیک های گیم پلی، مبارزات و پازل های بازی خودش رو نشون میده
سانتی متر به سانتی متر بازی ترسناک تر از قبلشه و بعد هر پلی ترو، دانش تون از مرگ قبلی صرفا باعث میشه بیشتر بترسید که نکنه نقشه ریزی تون به خاطر یه اشتباه به هم بخوره. چون مردن تو این بازی وحشتناک آسونه.

تا این جاییم من از موسیقی این سری هم تعریف کنم

یعنی یه ساند دیزاین و موسیقی دلهره اوری داره این بازی که من نگم تو نپرس. این دو تا استنثاء (یکی شون از بازی دومه) تو ذهنم مونده. بقیه موسیقی ها هم مثل Main Theme بازی رسما ذهن رو تشویش می کنن. خیلی چیز عجیبیه و مثل توبی فاکس، این بازی هم همه کار موسیقی اش دست خود Miro بوده که کار استثنایی ـه واقعا



من حرفم تموم شد
خلاصه که اگه تو یه کلام یه بازی ترسناک ظالمانه دوست دارید این خودشه
یعنی خود خودشه
اگه چیزی که من تو این دو هفته دیدم و روندی که شش ماهه داره طی میشه پیش بره این بازی خیلی راحت یکی از Cult Classic های ژانر میشه. چیزی که 4 سال طول کشید تا عملی شه و اصن ممکن بود رخ نده. ولی حالا داریم واقعا بهش میرسیم و واقعا حیرت آوره

اگه حال داشته باشم در مورد بازی دوم هم می نویسم که اون حتی مورد عجیب تریه نسبت به بازی اول و یه بازی قابل تکرار تر، بزرگتر و در عین حال کوتاه تر و به شدت ترسناک تریه
عجب آرت زیبایی داره
کسی خواست از این دو لینک زیر دانلود کنه(فیلتر نیست و ترجیحا از Link MegaUp.net دانلودش کنید)
Fear & Hunger Free Download (v1.4.1)
Fear & Hunger 2: Termina Free Download (v1.9.1)
 
شده یه بازی ای رو بازی که نه... ببینید پسر عمه تون بازی کنه و بگید: NOPE... من تا عمر دارم نزدیک صد قدمی این بازی هم نمیشم :-s x_xx_x
این حسیه که من زمان بچگی نسبت به Resident Evil 3 داشتم و مواقعی که فامیل مون رو پلی استیشن 1 اش بازی اش می کرد

این حس بعدها سر Silent Hill 1 و 2 تکرار شد و بعدش کلا با بازی های ترسناک دچار زاویه شدم من.x_xx_x
منتهای امر! منتهای امر این رزیدنت اویل های کلاسیک و سایلنت هیل ها با این که بازی نکردمشون ولی دیدنشون واقعا منو حیرت زده کرد. به عنوان یه هنر تعاملی شاید تنها تعامل من با این بازی ها فقط دیدن شون بود ولی درگیر می کردن ترس این بازی ها منو. این که حتی بعد این همه سال هم میراث این بازی ها مونده برای جامعه گیمری نشون میده که این بازی ها خیلی بیشتر از "پخخخخ بترسید" بوده و خیلی خفن تر از این حرف ها بودن. چه از نظر گیم پلی چه از نظر داستانی و چه از لحاظ اتمسفر و جلوه های بصری و مخصوصا و مخصوصا موسیقی! :x من این قدر عاشق این بازی ها بودم که تو مجله های راهنمای قدیمی می شستم راهنمای قدم به قدم سایلنت هیل 4 رو میخوندم و مراحلش رو تصور می کردم ولی جرئت نمی کردم خودش رو بازی کنم. هنوزم همینه :D

متاسفانه من دیگه خیلی خارج از رزیدنت اویل های مدرن که بیشتر از ترسناک بودن، خیلی خفن اند از هر لحاظ، خیلی سراغ بازی های این ژانر نرفتم. ولی مسئله این جاست هنوزم از دور سراغ بازی های ترسناک رو می گرفتم. استریم های این بازی ایندی هایی که ترند میشدن رو میدیدم. مال Amnesia رو میدیدم. در مورد signalis کلی چیز میز دیدم و با P.T خیلی نزدیک شدم به اون حس حیرت زدگی قدیم. ولی خب اون بازی دمویی بود که قبل این که من بجنبم از استور پاک شده بود

و سال ها زاویه من و ژانر ترسناک ادامه داشت
نه که بازی نکنم. خو من کلا بازی ترسناک بازی نمی کنم :D ولی حتی هیچ کدوم نظر منم جلب نمی کردن و بیشترشون خیلی eh بودن :-??

تا این که چند وقت پیش به صورت خیلی ناگهانی کلی ویدیوی استریم و تحلیل و... از بازی ای بیرون اومد که شاید بشه گفت یکی از رعب انگیز ترین بازی های تاریخ ژانر خودش باشه
و دوباره من با دیدنش حس حیرت بهم برگشت. حس این که نمیخوام از صد قدمی این بازی رد شم ولی میخوام هر جور شده بیشتر در موردش بدونم
حس ترس و عطش...

Fear & Hunger در همون وهله قبل از بازی کردنش بازی عجیبیه وقتی به چشم یه محصول فروشی بهش نگاه می کنی
یه یاروی فینلندی ای به اسم Miro Haverinen عینهو Toby Fox که با RPG Maker شروع کرد بازی خودش رو ساخت. شروع می کنه تکی و با یخورده کمک تو حوزه انیمیشن و اینا از کسایی که میشناخته، با الهام از یه سری آثار مثل Silent Hill و Berserk و... یه بازی میسازه به اسم Fear & Hunger. خدا میدونه ساختش چقدر طول کشیده. طرف بازی اولش بوده
بازی دسامبر سال 2018 عرضه میشه
و نمیگیره...
...
یعنی هیچ جوره نمیگیره. فکر کنم خارج از فینلند و رفقا و... کسی این بازی رو نخریده اصن :-??
بازی تو متاکریتیک یه نقد هم نداره
به هیچ وجه اون سناریوی Toby Fox و Undertale اش تکرار نمیشه که با یه دمو همه چی منفجر شه و یهو کلی طرفدار پیدا کنه. اصــــلا! عدم از ذره ای توجه برای بازی
خارج از یه عده محدود تو حلقه پلیرهای ژانر Dark RPG احدی به این بازی نگاه نمی کنه.
این چارت پلیرهای بازی تو استیم از عرضه اش تا الانه

View attachment 302841
نگاه به این خط زیبای تقریبا زیر 50 پلیر از زمان عرضه اش تا الان بندازید
می فهمید منظور من از "هیچی" چیه :D
به این چارت که نگاه می کنید متوجه یه تغییرات گسترده از اواسط 2022 میشید و از اواخرش بازی شروع می کنه به یه رشد غیرطبیعی کردن. به یه نوعی بازی کشف میشه و مثل Among Us هم نبوده که استریمرها کشف اش کنن
جریان اینه که بازی دوم عرضه میشه
همون جور که جریان دولوپمنت بازی اول هنوز معلوم نیست از کجا نشات گرفته. نمیشه دقیق فهمید چجوری بازی ای که نسخه اولش رو پلتفرم هدف این جوری با سر به دیوار خورده سازنده رو قانع کرده که نسخه دوم براش بزنه
ولی هر جور که شده Miro مصمم بوده که داستان بازی باید به نسخه دوم برسه و در نتیجه بعد 4 سال تو دسامبر 2022، بازی Fear & Hunger 2: Termina با الهام بیشتر از Silent Hill و Bloodborn و Zelda: Majora's Mask و... روونه استیم میشه. این بار ولی اتفاقی که می افته اینه که دموی بازی شروع می کنه سرو صدا کردن. نه اون قدر که فکرشو بکنید ولی بالاخره انگار برنج به ته دیگ می چسبه این دفعه

و بعد آروم آروم نظر کسایی که باید جلب میشه
سایت های گیمینگ
استریمرها
یوتیوبرها
توییچ
ردیت
توییتر
و طی 6 ماه یه کامیونیتی به شدت فعالی دور این دو تا بازی سبز میشن که انگار تو این 4 سال همیشه کنار این بازی بودن. بعد 4 سال بازی چنان کامیونیتی فعالی و پیگیری میگیره که از دید من با وجود کوچیک بودنشون ذوق و شوق شون با کامیونیتی سولزبورن پلیرها برابری می کنه

و نهایتا کل جامعه ایندی بازها متوجه این بازی میشن. همین که من این بازی رو بعد 4 و نیم سال از عرضه اش این جا میذارم نشون میده قضیه چیه.

اینا همه چیزهای جالب بازی قبل از اینه که اصلا بخواهیم وارد بازی شیم.
پسر این پست قراره طولانی شه :D

داستان بازی از جایی شروع میشه تو قرن 16، بشریت بعد گذروندن چند دوره فروغ و افول به یه وضع فاجعه باری از جنگ و فلاکت رسیده و پیشرفت اش متوقف شده. یه پیشگویی میاد که یه مردی متولد میشه که با لشگر و قدرتش موفق میشه دنیا رو پیرو خودش کنه و بشریت رو به جلو حرکت بده. تو همین سال ها مردی به نام L'egard (لگارد) و با یه پیشینه خیلی محقرانه شروع می کنه به رشد کردن تو دنیای تیره و تار قرون وسطا تا جایی که کلی آدم دنباله رو اش میشن و فرض می کنن این مرد همون مردیه که تو پیشگویی ها اومده.
لگارد با یه جاه طلبی عظیمی شروع به گسترده کردن آرمان هاش می کنه و نظر پادشاهی Rondon رو به خودش جلب می کنه، اما از یه جایی به بعد رشد لگارد شروع می کنه به زنگ خطر زدن برای پادشاهی و اینا تصمیم میگیرن دخل لگارد رو بیارن. همزمان لگارد هم توهم قدرت بیشتر از پیش میگیرتش و درگیر کتبات کهن میشه و کم کم هر چی دامنه قدرتش بیشتر میشه عطش اش برای قدرت هم بیشتر میشه نظرش جلب به قدرت های خدایان باستانی میشه. این وسط پادشاهی Rondon بهونه دستش میاد و لشگر لگارد رو خورد و خاکشیر می کنه و خود لگارد رو پرت می کنه تو سیاهچال Fear and Hunger تا تو زندان هاش شکنجه شه.

تا این جا داستان، کپی داستان برسرکه و لگارد هم خود گریفیث ـه. :D از این جا به بعد ولی همه چی جالب میشه

چند ماه که از زندانی شدن لگارد میگذره خبرهای ضد و نقیض به پادشاهی Rondon میرسه و همزمان یه مریضی شدید کل پادشاهی رو در برمیگیره و هر کی هم که میره سمت این سیاهچال ها زنده برنمیگرده که داستان شو برای بقیه تعریف کنه. این جاست که 4 تا ماجراجو، بدون هیچ ارتباطی با هم دیگه تقریبا به صورت همزمان وارد این سیاهچال ها میشن (4 نفر بالا) و هر کدوم هم با یه دلیل خاصی دنبال لگارد اند. این 4 نفر از نظر بکگراند و قدرت ها و قابلیت هاشون یه عالم با هم فرق دارند و به محض این که وارد حیاط ورودی سیاهچال میشن تازه بازی اصلی شروع میشه و هر چی این چهار نفر بیشتر وارد اعماق این سیاهچال میشن، ذات کثیف این سازه عظیم و اسرار باورنکردنی اش خودش رو بیشتر نشون میده.

بازی اساسا یه بازی RPG نوبتیه با المان های شدید بقا. ولی برخلاف چیزی که فکر می کنید این المان های RPG و مبارزات بازی اند که وحشتناک اند. شما وارد بازی که می شید همون اول خیلی سریع متوجه میشید بازی هیچ تتوریالی نداره و باید خودتون سردربیارید چی به چیه. و برای این که بازی مطمئن شه شما روزگار خوشی تو این بازی ندارید، لی اوت چند تا منطقه ابتدایی بازی تو هر پلی ترو تغییر می کنه (رندومایز نیست. چند تا لی اوت خاصه که بین شون سوییچ می کنه) و تو جای جای این نقشه هیولاهایی اند که کشتن شون بهت Exp نمیده. اصلا بازی سیستمی به اسم Exp نداره در نتیجه جنگیدن با اینا اصولا فایده ای نداره. ولی فرار کردن هم کار سختیه و بعضی موقع ها مبارزه امریه اجتناب ناپذیر و این جاست که بازی با دو انگشت سیخ فرو می کنه تو چشمت، زیرپا میزنه میندازتت زمین و با مشت مدام به صورتت میکوبه >:)

سیستم مبارزات نوبتی بازی این جوریه شما صرفا دشمنت رو هدف قرار نمیدی که بزنیش. بلکه هر کدوم از اعضای بدن شو میتونی هدف قرار بدی. دست چپ شو میخوای بزنی، دست راستشو؟ پاشو یا سرشو یا بدن شو؟
و هر کدوم از اینا یه کاربردی داره.
اگه دست شو بزنی و قطعش کنی طرف نمی تونه از اسلحه اش استفاده کنه ولی زنده میمونه
اگه پاشو بزنی طرف نمیتونه جلوی فرار کردن تو بگیره ولی زنده میمونه
اگه بدن شو بزنی ریسک حمله با اسلحه بهت هست ولی میتونی با یه دمیج خوب بکشی طرف رو
اگه بخوای سرشو بزنی اصولا میتونی با یه ضربه وان شات کنی طرف رو. ولی اگه پاشو قبلش نزده باشی شانس به هدف خوردن حملاتت به سر طرف خیلی پایینه

البته این برای دشمن های معمولی بازیه
جلوتر به یه سری موجوداتی میرسید که خیلی تشخیص این که سر کجاست، بدن کجاست و پا مشکله.

از اون جا که شما ضعیفید و دشمن ها قوی، این که شما بتونید دست و پا و سر دشمنا رو قطع کنید به بالانس بازی خیلی کمک می کنه
ولی خب سازنده بازی آخرین چیزی که دوست داره بالانسه. برای همین دشمنای بازی هم میتونن دست و پای شما رو قطع کنن :D و این کار رو خیلی راحت می تونن انجام بدن :D کافیه بذارید بیشتر از دو نوبت یه حریف سلاح تیز دستش باشه و اون موقع بای بای دست. :-h

Fear & Hunger بازی ظالمیه و وقتی شما دست تون رو از دست میدید یعنی تا آخر اون پلی ترو و کمپین یه دست ندارید و نمی تونید اسلحه های دو دستی رو دستتون بگیرید. اگه پاتون رو از دست بدید تا آخر بازی سینه خیز برید و اگه سرتون رو از دست بدید؟ در جا گیم اور :D

سر همین موضوع، درگیری ها تو این بازی ترسناکه. اگه دشمن تو نشناسی که هیچی، به فنایی. اگه بعد چند بار مردن بهشون بشناسی شون تازه مسئله ای جاست که واقعا آمادگی و ابزار لازم برای جنگیدن باهاشون رو داری یا نه و این موضوع باعث میشه حتی بعد کلی پلی ترو و دانش از گیم بازم خیلی از رویارویی های Late Game بازی پشم ریزون باشه واقعا.
خیلی از دشمن های بازی به وضوح برای جنگیدن باهاشون ساخته نشدن و ساخته شدن که تو یه پلی تروی معمولی فقط ازشون فرار کنی و نکته این جاست که بازی خوب این موضوع رو میدونه و بعضی موقع ها خیلی ظالمانه مجبورت می کنه باهاشون رودررو شی و نحوه این رویارویی ها هر بار خلاقانه تر و ظالمانه تر از دفعه قبله.

میمونه بخش گشت و گذار و این جا هم المان های بقا خیلی ظالمانه اند و هم ذات RNG بازی.
من دارم خیلی گذرا از مکانیک های بازی میگذرم این تیکه از مطلب ولی باور کنید از لحاظ به هم پیچ خوردن مکانیک ها و آیتم ها، این بازی با بهترین های ژانر Immersive Sim برابری می کنه. یه آیتم و یه انتخاب تو یه نقطه از بازی می تونه یه دنیا تغییر ایجاد کنه تو یه بخش دیگه از بازی و از این لحاظ کارهایی که تو بخش گشت و گذار می کنید خیلی مهمه.

همون جور که از اسم بازی که Fear & Hunger ـه برمیاد، بازی به غیر از نوار جون تون، دو تا نوار دیگه داره
نوار گرسنگی
و نوار روان

نوار گرسنگی که مشخصه. هر چی تو بازی میرید جلوتر گشنه تر میشید و باید با آیتم های خوردنی ای که پیدا می کنید خودتون رو سیر کنید. این آیتم ها کمیاب اند. اگه گرسنه باشید از حداکثر جون و دمیج تون کم میشه
و اگه خیلی گرسنه باشید پاتون از کار می افته و اگه خیلی خیلی گرسنه باشید چشم هاتون هم از کار می افته.... Good Luck :D

نوار روان جالب تره. اینو میشه با روان گردان ها، مشروبات یا تاباکو درمان کرد. یه سری راه تخیلی دیگه هم داره که باید برید پایین تر تا کشف اش کنید. نوار روان تون که کاهش پیدا کنه از یه حدی، پلیر یه قابلیت میگیره به اسم Suicide (:D) و اگه به صفر برسه بعد یه مدت به صورت خودکار ازش استفاده می کنه :-" بعلاوه اون اگه نوار روان تون از یه حدی پایین تر بیاد شما دچار Panophobia می شید. که یعنی ترس از همه چیز!
گفتم فوبیا

بازی یه مکانیک باحال داره که هر کدوم از شخصیت ها یه فوبیای خاص دارن و اگه دشمن یا موقعیتی این فوبیا رو تحریک کنه شانس جاخالی دادن تون نصف میشه و 50 درصد بیشتر دمیج میخورید.
و بسته به اتفاقاتی که تو بازی می افته ممکنه فوبیاهای جدید بگیرید :D

تو بازی جدا از این که باید بگردید راه خودتون رو به پایین پیدا کنید
کتاب و طومار پیدا کنید و Lore بازی رو متوجه شید
و آیتم و زره و سلاح و جادو و اینا پیدا کنید
باید حواستون به این نوارها هم باشه

و دوباره بخش ظالمانه بازی این جاست که شما همیشه بازی رو تنها با پلیری که انتخاب کردید شروع می کنید.
ولی میتونید از همون اوایل بازی با یه سری انتخاب درست و مسیرگذاری صحیح به پارتی تون اعضای جدید اضافه کنید که خیلی خیلی و تاکید می کنم خیلی تو مبارزات کمک تون می کنه
ولی از طرف دیگه یعنی شما با هر عضو جدید یه نوار گرسنگی و روان دیگه رو هم باید مدیریت کنید
که همین باعث میشه گرفتن عضو جدید تو پارتی هم برای پلی ترو تون یه مسئله اساسی باشه که تصمیم در موردش سخته

و کلا بازی پر تصمیم های ظالمانه است. یه جا می تونید یه دختر بچه رو نجات بدید که تو مبارزه کمک تون نمی کنه خیلی و صرفا یه نون خور دیگه است و یه جا دیگه می تونید همون دختره رو بدید به یه یارویی تا ازش اسلحه بخرید. و حتی همین عمل هم سوال برانگیز میشه براتون

من دارم زیاد از لغت ظالمانه استفاده می کنم ولی این بازی واقعا ظالمانه است.

چیزهایی که گفتم بنیان بازی بودند که به خودی خودشون خیلی خوب و خاص اند
ولی اصل خفنی این بازی که کلاسیک اش کرده دو تا چیزه

مورد اول این که بازی چهار تا پلیر داره و تنوعی که گیم پلی و گیم پلن هر کدوم داره رو کمتر RPG ای این روزها یدک می کشه. این کنار پایان های مختلف و راه های خاصی که میشه بازی رو تموم کرد باعث شده بازی کلی ارزش تکرار داشته باشه و ذاتا چون میتونه از یه ساعت تا پونزده ساعت طول بکشه بازی، کلی طرفدار بین اسپیدرانرها پیدا کرده.

مورد دوم فاکدآپ بودن بازیه. بذارید مثال بزنم. بلادبورن رو که یادتونه. هر چی جلوتر می رفتید فاکدآپ تر می شد. همون میزان تغییر رو به توان 5 بکنید میشه پس لرزه ای که بعد هر تغییر مکان تو Fear & Hunger بهتون دست میده. آخرای این بازی مصداق واقعی eldritch Horror ـه. وحشتناک به معنای واقعی و کار استادانه ای که این بازی می کنه بیلدآپ به شدت ماهرانه برای لحظات ترسناکشه. جدا از میزان به شدت بالا و خلاقانه جامپ اسکر تو بازی، بازم بخش اعظم ترس بازی از دلهره ای میاد که تو برخورد با نشناخته ها داری. به نوعی بهت فوبیا میده بازی عملا و این فقط تو طراحی و ساند دیزاین نیست. گرچه اونا هم ماهرانه است. این تو تک به تک مکانیک های گیم پلی، مبارزات و پازل های بازی خودش رو نشون میده
سانتی متر به سانتی متر بازی ترسناک تر از قبلشه و بعد هر پلی ترو، دانش تون از مرگ قبلی صرفا باعث میشه بیشتر بترسید که نکنه نقشه ریزی تون به خاطر یه اشتباه به هم بخوره. چون مردن تو این بازی وحشتناک آسونه.

تا این جاییم من از موسیقی این سری هم تعریف کنم

یعنی یه ساند دیزاین و موسیقی دلهره اوری داره این بازی که من نگم تو نپرس. این دو تا استنثاء (یکی شون از بازی دومه) تو ذهنم مونده. بقیه موسیقی ها هم مثل Main Theme بازی رسما ذهن رو تشویش می کنن. خیلی چیز عجیبیه و مثل توبی فاکس، این بازی هم همه کار موسیقی اش دست خود Miro بوده که کار استثنایی ـه واقعا



من حرفم تموم شد
خلاصه که اگه تو یه کلام یه بازی ترسناک ظالمانه دوست دارید این خودشه
یعنی خود خودشه
اگه چیزی که من تو این دو هفته دیدم و روندی که شش ماهه داره طی میشه پیش بره این بازی خیلی راحت یکی از Cult Classic های ژانر میشه. چیزی که 4 سال طول کشید تا عملی شه و اصن ممکن بود رخ نده. ولی حالا داریم واقعا بهش میرسیم و واقعا حیرت آوره

اگه حال داشته باشم در مورد بازی دوم هم می نویسم که اون حتی مورد عجیب تریه نسبت به بازی اول و یه بازی قابل تکرار تر، بزرگتر و در عین حال کوتاه تر و به شدت ترسناک تریه
یه سوال، آیا میشه همراهانمون رو هم بکشیم؟ :-" مثلا همون دختره که گفتی رو به عنوان جیره غذایی استفاده کنیم؟ :>

توی این سبک Dungeon Crawler چند سال پیش من فقط یه Legend of Grimrock 2 رو رفتم، اونم خیلی خوب بود :-"
 
  • Like
Reactions: Z-fan
یه سوال، آیا میشه همراهانمون رو هم بکشیم؟ :-" مثلا همون دختره که گفتی رو به عنوان جیره غذایی استفاده کنیم؟ :>

توی این سبک Dungeon Crawler چند سال پیش من فقط یه Legend of Grimrock 2 رو رفتم، اونم خیلی خوب بود :-"

Not Really

همه Equipment های طرف رو در بیاری و بری تو مبارزه رسما حکم قربانی دارن...

البته یه جاهایی آخرای بازی فکر کنم می تونستی یارهات رو قربانی کنی :-?
درست من از همه جزئیات بازی سر در نمیارم... خیلی چیزهای این جوری داره.
ولی دختره رو میدونم تو بازی کلی موقعیت هست که قربانی اش کنی بره و خب نمیگم نگه داشتن اش چه فایده ای داره ولی :-"
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: m.a.t and ce7en44
شده یه بازی ای رو بازی که نه... ببینید پسر عمه تون بازی کنه و بگید: NOPE... من تا عمر دارم نزدیک صد قدمی این بازی هم نمیشم :-s x_xx_x
این حسیه که من زمان بچگی نسبت به Resident Evil 3 داشتم و مواقعی که فامیل مون رو پلی استیشن 1 اش بازی اش می کرد

این حس بعدها سر Silent Hill 1 و 2 تکرار شد و بعدش کلا با بازی های ترسناک دچار زاویه شدم من.x_xx_x
منتهای امر! منتهای امر این رزیدنت اویل های کلاسیک و سایلنت هیل ها با این که بازی نکردمشون ولی دیدنشون واقعا منو حیرت زده کرد. به عنوان یه هنر تعاملی شاید تنها تعامل من با این بازی ها فقط دیدن شون بود ولی درگیر می کردن ترس این بازی ها منو. این که حتی بعد این همه سال هم میراث این بازی ها مونده برای جامعه گیمری نشون میده که این بازی ها خیلی بیشتر از "پخخخخ بترسید" بوده و خیلی خفن تر از این حرف ها بودن. چه از نظر گیم پلی چه از نظر داستانی و چه از لحاظ اتمسفر و جلوه های بصری و مخصوصا و مخصوصا موسیقی! :x من این قدر عاشق این بازی ها بودم که تو مجله های راهنمای قدیمی می شستم راهنمای قدم به قدم سایلنت هیل 4 رو میخوندم و مراحلش رو تصور می کردم ولی جرئت نمی کردم خودش رو بازی کنم. هنوزم همینه :D

متاسفانه من دیگه خیلی خارج از رزیدنت اویل های مدرن که بیشتر از ترسناک بودن، خیلی خفن اند از هر لحاظ، خیلی سراغ بازی های این ژانر نرفتم. ولی مسئله این جاست هنوزم از دور سراغ بازی های ترسناک رو می گرفتم. استریم های این بازی ایندی هایی که ترند میشدن رو میدیدم. مال Amnesia رو میدیدم. در مورد signalis کلی چیز میز دیدم و با P.T خیلی نزدیک شدم به اون حس حیرت زدگی قدیم. ولی خب اون بازی دمویی بود که قبل این که من بجنبم از استور پاک شده بود

و سال ها زاویه من و ژانر ترسناک ادامه داشت
نه که بازی نکنم. خو من کلا بازی ترسناک بازی نمی کنم :D ولی حتی هیچ کدوم نظر منم جلب نمی کردن و بیشترشون خیلی eh بودن :-??

تا این که چند وقت پیش به صورت خیلی ناگهانی کلی ویدیوی استریم و تحلیل و... از بازی ای بیرون اومد که شاید بشه گفت یکی از رعب انگیز ترین بازی های تاریخ ژانر خودش باشه
و دوباره من با دیدنش حس حیرت بهم برگشت. حس این که نمیخوام از صد قدمی این بازی رد شم ولی میخوام هر جور شده بیشتر در موردش بدونم
حس ترس و عطش...

Fear & Hunger در همون وهله قبل از بازی کردنش بازی عجیبیه وقتی به چشم یه محصول فروشی بهش نگاه می کنی
یه یاروی فینلندی ای به اسم Miro Haverinen عینهو Toby Fox که با RPG Maker شروع کرد بازی خودش رو ساخت. شروع می کنه تکی و با یخورده کمک تو حوزه انیمیشن و اینا از کسایی که میشناخته، با الهام از یه سری آثار مثل Silent Hill و Berserk و... یه بازی میسازه به اسم Fear & Hunger. خدا میدونه ساختش چقدر طول کشیده. طرف بازی اولش بوده
بازی دسامبر سال 2018 عرضه میشه
و نمیگیره...
...
یعنی هیچ جوره نمیگیره. فکر کنم خارج از فینلند و رفقا و... کسی این بازی رو نخریده اصن :-??
بازی تو متاکریتیک یه نقد هم نداره
به هیچ وجه اون سناریوی Toby Fox و Undertale اش تکرار نمیشه که با یه دمو همه چی منفجر شه و یهو کلی طرفدار پیدا کنه. اصــــلا! عدم از ذره ای توجه برای بازی
خارج از یه عده محدود تو حلقه پلیرهای ژانر Dark RPG احدی به این بازی نگاه نمی کنه.
این چارت پلیرهای بازی تو استیم از عرضه اش تا الانه

View attachment 302841
نگاه به این خط زیبای تقریبا زیر 50 پلیر از زمان عرضه اش تا الان بندازید
می فهمید منظور من از "هیچی" چیه :D
به این چارت که نگاه می کنید متوجه یه تغییرات گسترده از اواسط 2022 میشید و از اواخرش بازی شروع می کنه به یه رشد غیرطبیعی کردن. به یه نوعی بازی کشف میشه و مثل Among Us هم نبوده که استریمرها کشف اش کنن
جریان اینه که بازی دوم عرضه میشه
همون جور که جریان دولوپمنت بازی اول هنوز معلوم نیست از کجا نشات گرفته. نمیشه دقیق فهمید چجوری بازی ای که نسخه اولش رو پلتفرم هدف این جوری با سر به دیوار خورده سازنده رو قانع کرده که نسخه دوم براش بزنه
ولی هر جور که شده Miro مصمم بوده که داستان بازی باید به نسخه دوم برسه و در نتیجه بعد 4 سال تو دسامبر 2022، بازی Fear & Hunger 2: Termina با الهام بیشتر از Silent Hill و Bloodborn و Zelda: Majora's Mask و... روونه استیم میشه. این بار ولی اتفاقی که می افته اینه که دموی بازی شروع می کنه سرو صدا کردن. نه اون قدر که فکرشو بکنید ولی بالاخره انگار برنج به ته دیگ می چسبه این دفعه

و بعد آروم آروم نظر کسایی که باید جلب میشه
سایت های گیمینگ
استریمرها
یوتیوبرها
توییچ
ردیت
توییتر
و طی 6 ماه یه کامیونیتی به شدت فعالی دور این دو تا بازی سبز میشن که انگار تو این 4 سال همیشه کنار این بازی بودن. بعد 4 سال بازی چنان کامیونیتی فعالی و پیگیری میگیره که از دید من با وجود کوچیک بودنشون ذوق و شوق شون با کامیونیتی سولزبورن پلیرها برابری می کنه

و نهایتا کل جامعه ایندی بازها متوجه این بازی میشن. همین که من این بازی رو بعد 4 و نیم سال از عرضه اش این جا میذارم نشون میده قضیه چیه.

اینا همه چیزهای جالب بازی قبل از اینه که اصلا بخواهیم وارد بازی شیم.
پسر این پست قراره طولانی شه :D

داستان بازی از جایی شروع میشه تو قرن 16، بشریت بعد گذروندن چند دوره فروغ و افول به یه وضع فاجعه باری از جنگ و فلاکت رسیده و پیشرفت اش متوقف شده. یه پیشگویی میاد که یه مردی متولد میشه که با لشگر و قدرتش موفق میشه دنیا رو پیرو خودش کنه و بشریت رو به جلو حرکت بده. تو همین سال ها مردی به نام L'egard (لگارد) و با یه پیشینه خیلی محقرانه شروع می کنه به رشد کردن تو دنیای تیره و تار قرون وسطا تا جایی که کلی آدم دنباله رو اش میشن و فرض می کنن این مرد همون مردیه که تو پیشگویی ها اومده.
لگارد با یه جاه طلبی عظیمی شروع به گسترده کردن آرمان هاش می کنه و نظر پادشاهی Rondon رو به خودش جلب می کنه، اما از یه جایی به بعد رشد لگارد شروع می کنه به زنگ خطر زدن برای پادشاهی و اینا تصمیم میگیرن دخل لگارد رو بیارن. همزمان لگارد هم توهم قدرت بیشتر از پیش میگیرتش و درگیر کتبات کهن میشه و کم کم هر چی دامنه قدرتش بیشتر میشه عطش اش برای قدرت هم بیشتر میشه نظرش جلب به قدرت های خدایان باستانی میشه. این وسط پادشاهی Rondon بهونه دستش میاد و لشگر لگارد رو خورد و خاکشیر می کنه و خود لگارد رو پرت می کنه تو سیاهچال Fear and Hunger تا تو زندان هاش شکنجه شه.

تا این جا داستان، کپی داستان برسرکه و لگارد هم خود گریفیث ـه. :D از این جا به بعد ولی همه چی جالب میشه

چند ماه که از زندانی شدن لگارد میگذره خبرهای ضد و نقیض به پادشاهی Rondon میرسه و همزمان یه مریضی شدید کل پادشاهی رو در برمیگیره و هر کی هم که میره سمت این سیاهچال ها زنده برنمیگرده که داستان شو برای بقیه تعریف کنه. این جاست که 4 تا ماجراجو، بدون هیچ ارتباطی با هم دیگه تقریبا به صورت همزمان وارد این سیاهچال ها میشن (4 نفر بالا) و هر کدوم هم با یه دلیل خاصی دنبال لگارد اند. این 4 نفر از نظر بکگراند و قدرت ها و قابلیت هاشون یه عالم با هم فرق دارند و به محض این که وارد حیاط ورودی سیاهچال میشن تازه بازی اصلی شروع میشه و هر چی این چهار نفر بیشتر وارد اعماق این سیاهچال میشن، ذات کثیف این سازه عظیم و اسرار باورنکردنی اش خودش رو بیشتر نشون میده.

بازی اساسا یه بازی RPG نوبتیه با المان های شدید بقا. ولی برخلاف چیزی که فکر می کنید این المان های RPG و مبارزات بازی اند که وحشتناک اند. شما وارد بازی که می شید همون اول خیلی سریع متوجه میشید بازی هیچ تتوریالی نداره و باید خودتون سردربیارید چی به چیه. و برای این که بازی مطمئن شه شما روزگار خوشی تو این بازی ندارید، لی اوت چند تا منطقه ابتدایی بازی تو هر پلی ترو تغییر می کنه (رندومایز نیست. چند تا لی اوت خاصه که بین شون سوییچ می کنه) و تو جای جای این نقشه هیولاهایی اند که کشتن شون بهت Exp نمیده. اصلا بازی سیستمی به اسم Exp نداره در نتیجه جنگیدن با اینا اصولا فایده ای نداره. ولی فرار کردن هم کار سختیه و بعضی موقع ها مبارزه امریه اجتناب ناپذیر و این جاست که بازی با دو انگشت سیخ فرو می کنه تو چشمت، زیرپا میزنه میندازتت زمین و با مشت مدام به صورتت میکوبه >:)

سیستم مبارزات نوبتی بازی این جوریه شما صرفا دشمنت رو هدف قرار نمیدی که بزنیش. بلکه هر کدوم از اعضای بدن شو میتونی هدف قرار بدی. دست چپ شو میخوای بزنی، دست راستشو؟ پاشو یا سرشو یا بدن شو؟
و هر کدوم از اینا یه کاربردی داره.
اگه دست شو بزنی و قطعش کنی طرف نمی تونه از اسلحه اش استفاده کنه ولی زنده میمونه
اگه پاشو بزنی طرف نمیتونه جلوی فرار کردن تو بگیره ولی زنده میمونه
اگه بدن شو بزنی ریسک حمله با اسلحه بهت هست ولی میتونی با یه دمیج خوب بکشی طرف رو
اگه بخوای سرشو بزنی اصولا میتونی با یه ضربه وان شات کنی طرف رو. ولی اگه پاشو قبلش نزده باشی شانس به هدف خوردن حملاتت به سر طرف خیلی پایینه

البته این برای دشمن های معمولی بازیه
جلوتر به یه سری موجوداتی میرسید که خیلی تشخیص این که سر کجاست، بدن کجاست و پا مشکله.

از اون جا که شما ضعیفید و دشمن ها قوی، این که شما بتونید دست و پا و سر دشمنا رو قطع کنید به بالانس بازی خیلی کمک می کنه
ولی خب سازنده بازی آخرین چیزی که دوست داره بالانسه. برای همین دشمنای بازی هم میتونن دست و پای شما رو قطع کنن :D و این کار رو خیلی راحت می تونن انجام بدن :D کافیه بذارید بیشتر از دو نوبت یه حریف سلاح تیز دستش باشه و اون موقع بای بای دست. :-h

Fear & Hunger بازی ظالمیه و وقتی شما دست تون رو از دست میدید یعنی تا آخر اون پلی ترو و کمپین یه دست ندارید و نمی تونید اسلحه های دو دستی رو دستتون بگیرید. اگه پاتون رو از دست بدید تا آخر بازی سینه خیز برید و اگه سرتون رو از دست بدید؟ در جا گیم اور :D

سر همین موضوع، درگیری ها تو این بازی ترسناکه. اگه دشمن تو نشناسی که هیچی، به فنایی. اگه بعد چند بار مردن بهشون بشناسی شون تازه مسئله ای جاست که واقعا آمادگی و ابزار لازم برای جنگیدن باهاشون رو داری یا نه و این موضوع باعث میشه حتی بعد کلی پلی ترو و دانش از گیم بازم خیلی از رویارویی های Late Game بازی پشم ریزون باشه واقعا.
خیلی از دشمن های بازی به وضوح برای جنگیدن باهاشون ساخته نشدن و ساخته شدن که تو یه پلی تروی معمولی فقط ازشون فرار کنی و نکته این جاست که بازی خوب این موضوع رو میدونه و بعضی موقع ها خیلی ظالمانه مجبورت می کنه باهاشون رودررو شی و نحوه این رویارویی ها هر بار خلاقانه تر و ظالمانه تر از دفعه قبله.

میمونه بخش گشت و گذار و این جا هم المان های بقا خیلی ظالمانه اند و هم ذات RNG بازی.
من دارم خیلی گذرا از مکانیک های بازی میگذرم این تیکه از مطلب ولی باور کنید از لحاظ به هم پیچ خوردن مکانیک ها و آیتم ها، این بازی با بهترین های ژانر Immersive Sim برابری می کنه. یه آیتم و یه انتخاب تو یه نقطه از بازی می تونه یه دنیا تغییر ایجاد کنه تو یه بخش دیگه از بازی و از این لحاظ کارهایی که تو بخش گشت و گذار می کنید خیلی مهمه.

همون جور که از اسم بازی که Fear & Hunger ـه برمیاد، بازی به غیر از نوار جون تون، دو تا نوار دیگه داره
نوار گرسنگی
و نوار روان

نوار گرسنگی که مشخصه. هر چی تو بازی میرید جلوتر گشنه تر میشید و باید با آیتم های خوردنی ای که پیدا می کنید خودتون رو سیر کنید. این آیتم ها کمیاب اند. اگه گرسنه باشید از حداکثر جون و دمیج تون کم میشه
و اگه خیلی گرسنه باشید پاتون از کار می افته و اگه خیلی خیلی گرسنه باشید چشم هاتون هم از کار می افته.... Good Luck :D

نوار روان جالب تره. اینو میشه با روان گردان ها، مشروبات یا تاباکو درمان کرد. یه سری راه تخیلی دیگه هم داره که باید برید پایین تر تا کشف اش کنید. نوار روان تون که کاهش پیدا کنه از یه حدی، پلیر یه قابلیت میگیره به اسم Suicide (:D) و اگه به صفر برسه بعد یه مدت به صورت خودکار ازش استفاده می کنه :-" بعلاوه اون اگه نوار روان تون از یه حدی پایین تر بیاد شما دچار Panophobia می شید. که یعنی ترس از همه چیز!
گفتم فوبیا

بازی یه مکانیک باحال داره که هر کدوم از شخصیت ها یه فوبیای خاص دارن و اگه دشمن یا موقعیتی این فوبیا رو تحریک کنه شانس جاخالی دادن تون نصف میشه و 50 درصد بیشتر دمیج میخورید.
و بسته به اتفاقاتی که تو بازی می افته ممکنه فوبیاهای جدید بگیرید :D

تو بازی جدا از این که باید بگردید راه خودتون رو به پایین پیدا کنید
کتاب و طومار پیدا کنید و Lore بازی رو متوجه شید
و آیتم و زره و سلاح و جادو و اینا پیدا کنید
باید حواستون به این نوارها هم باشه

و دوباره بخش ظالمانه بازی این جاست که شما همیشه بازی رو تنها با پلیری که انتخاب کردید شروع می کنید.
ولی میتونید از همون اوایل بازی با یه سری انتخاب درست و مسیرگذاری صحیح به پارتی تون اعضای جدید اضافه کنید که خیلی خیلی و تاکید می کنم خیلی تو مبارزات کمک تون می کنه
ولی از طرف دیگه یعنی شما با هر عضو جدید یه نوار گرسنگی و روان دیگه رو هم باید مدیریت کنید
که همین باعث میشه گرفتن عضو جدید تو پارتی هم برای پلی ترو تون یه مسئله اساسی باشه که تصمیم در موردش سخته

و کلا بازی پر تصمیم های ظالمانه است. یه جا می تونید یه دختر بچه رو نجات بدید که تو مبارزه کمک تون نمی کنه خیلی و صرفا یه نون خور دیگه است و یه جا دیگه می تونید همون دختره رو بدید به یه یارویی تا ازش اسلحه بخرید. و حتی همین عمل هم سوال برانگیز میشه براتون

من دارم زیاد از لغت ظالمانه استفاده می کنم ولی این بازی واقعا ظالمانه است.

چیزهایی که گفتم بنیان بازی بودند که به خودی خودشون خیلی خوب و خاص اند
ولی اصل خفنی این بازی که کلاسیک اش کرده دو تا چیزه

مورد اول این که بازی چهار تا پلیر داره و تنوعی که گیم پلی و گیم پلن هر کدوم داره رو کمتر RPG ای این روزها یدک می کشه. این کنار پایان های مختلف و راه های خاصی که میشه بازی رو تموم کرد باعث شده بازی کلی ارزش تکرار داشته باشه و ذاتا چون میتونه از یه ساعت تا پونزده ساعت طول بکشه بازی، کلی طرفدار بین اسپیدرانرها پیدا کرده.

مورد دوم فاکدآپ بودن بازیه. بذارید مثال بزنم. بلادبورن رو که یادتونه. هر چی جلوتر می رفتید فاکدآپ تر می شد. همون میزان تغییر رو به توان 5 بکنید میشه پس لرزه ای که بعد هر تغییر مکان تو Fear & Hunger بهتون دست میده. آخرای این بازی مصداق واقعی eldritch Horror ـه. وحشتناک به معنای واقعی و کار استادانه ای که این بازی می کنه بیلدآپ به شدت ماهرانه برای لحظات ترسناکشه. جدا از میزان به شدت بالا و خلاقانه جامپ اسکر تو بازی، بازم بخش اعظم ترس بازی از دلهره ای میاد که تو برخورد با نشناخته ها داری. به نوعی بهت فوبیا میده بازی عملا و این فقط تو طراحی و ساند دیزاین نیست. گرچه اونا هم ماهرانه است. این تو تک به تک مکانیک های گیم پلی، مبارزات و پازل های بازی خودش رو نشون میده
سانتی متر به سانتی متر بازی ترسناک تر از قبلشه و بعد هر پلی ترو، دانش تون از مرگ قبلی صرفا باعث میشه بیشتر بترسید که نکنه نقشه ریزی تون به خاطر یه اشتباه به هم بخوره. چون مردن تو این بازی وحشتناک آسونه.

تا این جاییم من از موسیقی این سری هم تعریف کنم

یعنی یه ساند دیزاین و موسیقی دلهره اوری داره این بازی که من نگم تو نپرس. این دو تا استنثاء (یکی شون از بازی دومه) تو ذهنم مونده. بقیه موسیقی ها هم مثل Main Theme بازی رسما ذهن رو تشویش می کنن. خیلی چیز عجیبیه و مثل توبی فاکس، این بازی هم همه کار موسیقی اش دست خود Miro بوده که کار استثنایی ـه واقعا



من حرفم تموم شد
خلاصه که اگه تو یه کلام یه بازی ترسناک ظالمانه دوست دارید این خودشه
یعنی خود خودشه
اگه چیزی که من تو این دو هفته دیدم و روندی که شش ماهه داره طی میشه پیش بره این بازی خیلی راحت یکی از Cult Classic های ژانر میشه. چیزی که 4 سال طول کشید تا عملی شه و اصن ممکن بود رخ نده. ولی حالا داریم واقعا بهش میرسیم و واقعا حیرت آوره

اگه حال داشته باشم در مورد بازی دوم هم می نویسم که اون حتی مورد عجیب تریه نسبت به بازی اول و یه بازی قابل تکرار تر، بزرگتر و در عین حال کوتاه تر و به شدت ترسناک تریه

Fear & Hunger و Barotrauma رو جدیدا باهاشون آشنا شدم و هردوشون به شدت خوب و فاکدآپن. هر دوتا فنلاندی کامیونیتی روسی :D
 
حالا که من این همه وراجی کردم در مورد Fear & Hunger
خب ظلمه اگه همون قدر در مورد دنباله اش هم وراجی نکنم :D
اگه صرفا یه دنباله بهتر از Fear & Hunger بود حرف زیادی برای زدن نداشتم
ولی این بازی بدجور متفاوته و کلا چیز عجیب و غریبیه

این شما و این هم Fear & Hunger: Termina

latas888dfghjkest.png


اگه بازی اول رو بازی کرده باشید میدونید بازی ترکیب یه کمپین مریض Dungeons & Dragons با Berserk ـه. یه دانجن کراولر بی رحم که هر چی بیشتر وارد اعماق سیاهچال های بازی می شدی با چیزهای فاکدآپ تر و عجیب غریب تری روبرو می شدی. و ترکیب کلی راه مختلف با 4 تا شخصیت قابل بازی و پایان ها به خصوص هر کدوم کاری کرد که بازی بعد 4 سال راهشو پیدا کنه تا یه بازی کلاسیک تو این ساب ژانر شه.

بازی دوم ولی؟
بازی دوم فرق فکوله :دی بازی دوم انگار Miro (سازنده بازی) گرفته The Legend of Zelda: Majora's Mask که یکی از فاکدآپ ترین بازی های ژانر اکشن ادونچر باشه رو با سایلنت هیل گرفته و با گوشکوب تو هم کوبیدتشون و یه نمه بتل رویال هم بهش اضافه کرده. عجیب به نظر میرسه ولی جریان رو که تعریف کنم براتون متوجه می شید.

خلاصه که بازی دیگه دانجن کراولر نیست. خبری از مراحل با لی اوت های متفاوت نیست و شما قرار نیست به عمق یه مکان ناشناخته سفر کنید. بلکه برعکس شما قراره تو سطح یه منطقه شناخته شده پوست تون کنده شه و هر لحظه از کار از خودتون سوال بپرسید که "Am I doing this Right" و دقیقه بعد پتک آهنین رو سرتون فرود بیاد که "No, You were doing it All Wrong" و مجبور میشی بازی رو از اول شروع کنی.

اساسا Termina از بازی اول آسون تره. ولی تاکید روی آسون "تر" ـه. بازی به هیچ وجه آسون نیست و طبق معمول یه میزان وحشتناکی از مرگ رو باید تو استیج های مختلف بازی تجربه کنید تا دستتون بیاد کدوم دشمن ها ارزش رویارویی دارند، کجاها باید اول رفت و به چه ترتیبی باید شهر Prehevil رو شخم زد. این ترتیب کارها این جا خیلی کانسپت مهم تریه


MarBattle.png
وقایع Fear & Hunger: Termina نزدیک 4 قرن بعد از بازی اول و دقیقا بعد از پایان یه چیز معادلی از جنگ جهانی دوم تو دنیای این سری رخ میده. دنیا وارد Cruel Age شده و با وجود صنعتی شدن دنیا و پیشرفت تو تکنولوژی، جنگ های مداوم بین دو تا قلمرو Brehmen و Eastern Union باعث شده دنیا تقریبا به فاک عظما بره. (تا این جا همه چی مشابه جنگ جهانی دوم بوده)
تا این که بعد تصرف شهر Prehevil توسط نیروهای Brehmen، پیشوای نیروهای برهمنی، Kaiser (قیصر خودمون :دی) خیلی ناگهانی تصمیم میگیره با اتحاد مشرق زمین پیمان صلح ببنده. نکته این جاست که هیچ کی نمی فهمه چرا یه شهر دورافتاده مثل Prehevil این قدر برای قیصر مهم بوده. ولی در هر صورت صلح از هر چیزی مهم تره و سر همین ملت خیلی در موردش فکر نمی کنن و زندگی تو دنیا ادامه پیدا می کنه. اما زیر پرده این وقایع یه کوهی از تئوری های توطئه شروع می کنن به شکل گرفتن و افراد مختلف حرکت شون رو برای رسیدن به هدف غایی این همه جنگ شروع می کنند.

1690912745068.png

سال 1942، یه قطار با 14 نفر مسافر در حال سفر بین این دو تا قلمرو اروپایی اند. بین راه ولی همشون یه رویای کابوس وار وحشتناک می بینند. یه چیزی در مورد یه دختر با کفش های قرمز، خدای ماه و یه فستیوال مرگبار و... . ولی خب یه رویا فقط یه رویاست. What can go wrong؟ :D
بعد این که این 14 نفر بیدار میشن می بینن قطار تو یه جنگل متوقف شده و خبری از راننده قطار نیست، روی ریل یه مانع است و موتور قطار هم کار نمی کنه. اینا که میان از قطار بیرون متوجه میشن همه شون یه رویای یکسان دیدن و جلوتر از جنگلی که توش گیر کردن یه شهر مه گرفته است... شهری که این جنگ رو تموم کرده، شهر Prehevil. از بین این 14 نفر، هشت نفرشون شخصیت قابل بازی اند و شما می تونید یکی رو انتخاب کنید و بازی رو شروع کنید. کاراکترها هم طبق معمول بکگراندهای به شدت متفاوت، انگیزه های خاص برای حضور تو Prehevil و قدرت ها و قابلیت های خودشون رو دارند. از یه جورنالیست کنجکاو گرفته و یه بوکسور خون به دست گرفته تا یه دختر کالتیست و یه راهب مرموز.
این وسط شما یه سرباز سابق هم دارید که معتاد به هروئین ـه. اگه بهش مواد نرسونید که فبها... ولی اگه برسونید... آخ آخ. خومد Doomslayer ـه این مرد :دی >:)
بازی که شروع میشه هر کدوم تو شهر پخش میشن و هر چی بیشتر بین مه و موجودات ترسناک و خرابه های این شهر میگردن بیشتر متوجه میشن قاطی عجب سناریوی شیطانی ای شدند.

1690914405661.png
ایا Silent Hill دوست دارید؟ پس به Prehevil خوش اومدید که ورژن دهه 40 همه چیزهاییه که شما در مورد سایلنت هیل دوست دارید
داستان مریض. شخصیت های مریض تر. هیولاهایی که مصداق مرض اند و نهایتا گیم پلی ـی که باعث میشه به خودتون فحش بدید

سیستم مبارزات بازی مشابه بازی قبله تقریبا. یه سری مکانیک جدید اضافه شده که بهتر و روون تر کرده بازی رو. ولی هنوز همون قضیه است. دست و پای حریف رو قطع کن بدون این که دست و پای خودت قطع نشه.
خوشبختانه بازی این بار ابزار بیشتری بهتون برای صدمه زدن به دشمناتون میده. البته "میده" خیلی لغت درستی نیست. باید پیداش کنید! و پیدا کردن شون بدون راهنما واقعا سخته.
و مطمئن باشید بازی ابزارهای بیشتری هم به دشمناتون داده. مخصوصا تو این بازی احتمال برخورد شما با تعداد بیشتر باس فایت ها زیاده. بازی یه مکانیک خیلی جالب داره که میتونه تعداد باس فایت های بازی رو به طور خیلی دینامیکی جابجا کنه که چیز مریض و به شدت جالبیه و وقتی با ساز و کارش اشنا میشید واقعا غافلگیر میشید. Lore و میزان اتفاقات پشت پرده ای که پشت وقایع داستان می افتن فوق العاده است.

آه و این که به قرن بیستم خوش اومدید. :دی بازی پر اسلحه گرمه و اگه درست ازشون استفاده کنید به شدت تو کشتن دشمنای تو مخی بازی کمک می کنه. بعضی دشمن های بازی ساخته شدن که با اسلحه از دور کشته شن. ولی خب تیر محدوده و انتخابات شما هم حساس تر! خلاصه که مواظب باشید خیلی کسی دست و پاتون رو قطع نکنه. حتی دچار عفونت هم نکنه. عفونت بده! مخصوصا اگه دارو نداشته باشید. اون وقت میدونید که همیشه گزینه قطع کردن دست و پای عفونت کرده وجود داره :>

در حقیقت بخش مبارزات کمترین تفاوت رو با بازی اول داره
بیشترین تغییر تو سیستم گشت و گذار بازیه. مشابه قبل نوار گرسنگی و نوار برگشتن و یار اضافه کردن با پیدا کردن NPC ها یا Necromancy میتونه صرفا نون خور اضافه براتون درست کنه اگه بیلد درستی براشون اتخاذ نکنید
این ها به کنار. اصلی ترین تغییر تو لول دیزاین بازیه. Fear & Hunger اول یه بازی دانجن کراولر بود که هر سطح از دانجن مخوف اش یه Level بود برای خودش.
Termina در مقابل اون بازی بیشتر شبیه یه بازی مترویدوانیا است. شما یه نقشه تو در تو و گسترده از شهر Prehevil دارید که پر راه های مختلفه و قرار نیست به جایی آخرش برسید بلکه باید برای پیدا کردن یه سری آیتم های کلیدی کل شهر رو بگردید تا هدف نهایی قابل دسترس باشه. و این جاست که اون حس Silent Hill بودن بازی ای که یه ساعته دارم میگم خودشو نشون میده.

1690919670799.png
نقشه کامل بازی. البته یه سری بخش های عمودی هم زیر زمین هستند مثل فاضلاب و تونل های مخفی جنگی و زیرزمین کلیسا و...
ولی اورآل شهر جای کلی ایه که می گردید و از جنگل جنوب بازی هم شروع می کنید.​

شما که شروع می کنید تو شهر گشتن متوجه یه موضوع میشید. مکانیک سیو بازی تغییر کرده
تو Fear & Hunger شما وقتی تو تخت می خوابیدید با ریسک این که بهتون شبیخون زده شه شانس سیو کردن داشتید و بعدش می تونستید ادامه بدید به مسیرتون. مشکل این جا بود که هر تخت خطر این رو داشت که بعد هر خوابیدن ریسک شبیخون بیشتری از طرف Crow Mauler شما رو تهدید کنه.
ریسک شبیخون تو Termina هنوز وجود داره ولی اولین چیزی که بعد اولین خواب تون متوجه میشید اینه که نه تنها دوباره شما رویای ملاقات با خدا ماه رو بعد هر خواب می بینید (و این جاست که اصولا اگه Soul Stone داشته باشید میتونید ارتقا بدید شخصیت تون رو) ولی نکته ویژه تر اینه که زمان جلو میره بعد هر خواب شما
بعد دو بار خوابیدن شب میشه و بعد سه بار خوابیدن میرید روز بعد و بعد سه روز و سه شب هم مدت زمان فستیوال تموم میشه و لازم نیست بگم اگه بازی رو خیلی تا آخر این مدت جلو نبری چه بلایی سرت میاد. خودتون ببینید بهتره!

نکته جالب این جاست شما تو این رویاها متوجه میشید که حاجی این فستیواله جدی جدی داره رخ میده و شما باید بقیه 13 تا هم قطاری تون که مثل شما تو شهر پراکنده اند و تقریبا تنها موجودات عاقل و غیر متخاصم این شهر اند رو بکشید تا بتونید فستیوال رو تموم کنید و از این جهنم خلاص شید. هر بار هم که میخوابید جای این شخصیت ها تو شهر و موقعیت شون تغییر می کنه. صبح روز اول اکثرشون کنار قطار اند ولی مثلا ظهرش فقط Olivia و Marina دم قطار اند. قطار "اصولا" (هیچ چیزی تو این بازی لعنتی قطعی نیست) جای امنیه. منتها چون از شهر جداست رسیدن بهش سخته هر دفعه. البته یه راه خاص هست که میتونید سریع بین مکان های مختلف جابجا شید ولی اونم منوط به یه سری انتخاب مشکله که در اثرش می تونید یه سری امتیازات دیگه رو از دست بدید.

همون جور که گفتم جای شخصیت ها عوض میشه و این تغییر مکان ها اسکریپت شده است. ولی با توجه به این که 14 تا شخصیت داریم و یه شهر بزرگ این تغییرات دامنه وحشتناک گسترده ای دارند که باعث میشه ایونت ها و تقابل هایی که با هر شخصیت دارید خیلی متفاوت باشه. برای بعضی هاشون چند تا حالت و خروجی داشته باشه. میتونید با هم قطاری هاتون بجنگید یا بیارید تو پارتی تون یا حتی صرفا نجات شون بدید و کاری شون نداشته باشید. انتخاب با شماست. فقط من یه راهنمایی کنم. اگه میخواید همه رو بکشید بهتره سریع این کار رو کنید. هر چقدر تو این مورد معطل کنید و بخواید قوی شید که مثلا روز آخر دخل همه رو بیارید ممکنه دخل خودتون آخر بیاد (مگه بیلد گادلایک داشته باشید که غیرممکن نیست ولی روش حساب بازی نکنید)

1690924337909.png
طبیعتا کشتن 13 تا آدم معمولی خیلی راه ساده و خوبی برای ختم قائله همچین جهنمیه و اگه واقعا بهش اعتقاد داشته باشید جواب میده. ولی خب این بازی سری اساسا یه بازی RPG ـه و این فقط به معنی مبارزات نوبتی نیست. یه بخش اعظم بازی روی انتخاب های شما و شانس تون در این موارد بستگی داره و به نظرم این جنبه Role Playing ـه که خیلی بازی های این سبک این روزها ازش بی بهره اند ولی Fear & Hunger تقریبا به صورت خیلی آرمانی ای ازش به نفع خودش استفاده می کنه. تو Fear & Hunger 1 شما کاراکتر دختر بچه رو داشتید که کلا پیدا کردنش، نجات دادنش، قربانی نکردنش و... کلی انتخاب های حساس داستانی درست می کرد که خیلی فراتر از دو تا انتخاب ساده از یه منوی دیالوگ بودند. هر انتخاب یه امتیازی داشت برای مخاطب و لزوما انتخاب خیرانه تر میتونست انتخاب غلطی برای کلی اون دست بازی شما باشه

تو Termina این قضیه حتی بولد تر و تو چشم تر و خفن تره. شما به عنوان پلیر یه نقش خیلی موثر تو زنده موندن و سرنوشت همه 13 تا هم قطاری تون دارید و این که چطور بازی این کار رو انجام میده خیلی ارگانیک ـه. رویارویی شما با این شخصیت ها هیچ وقت از پیش تعریف شده نیست. ایونت های مختلف و این که هر شخصیت کجاست بسته به روز و زمانش متفاوته. این جاست که دانش شما از بازی و این که بدونید هر شخصیت کجاست خیلی مهمه (میتونید هم از راهنما استفاده کنید که خییییلی تو این زمینه کمک می کنه ولی فکر کنم سردرآوردن از سیستم به صورت ارگانیک خیلی بیشتر مزه بده)
بعد چند دست باختن و آزمایش کردن، وقتی بفهمید هر شخصیت داستانش چیه، چرا این جاست، کجاها میره اول داستان و وسطا و آخراش سر از کجا در میاره بهتون کمک زیادی می کنه که گره های داستانی رو باهاشون باز کنید.
نکته مهم هم همینه.
همون جور که گفتم کشتن شخصیت ها کار راحتیه. یه بیلد قوی پیدا می کنید و شروع می کنید شکار شخصیت ها. بازی خیلی جلوتون رو خارج از چندتا سناریوی محدود نمی گیره و هر جا که یکی از هم قطاری ها رو دیدید میتونید عملیات قتل عام رو شروع کنید :دی

ولی اصل این بازی اون پلی تروییه که تصمیم می گیرید همه رو نجات بدید و این کار سخته. از اون جا که مکان و زمان این جا اهمیت بیشتری دارند تا نسخه اول، این که تو زمان درست تو مکان درست باشید تضمین می کنه که سرنوشت هر شخصیت چی باشه. این واقعا احتیاج داره شما ریز و بم بازی رو بدونید. بفهمید چرا هر شخصیت این طور رفتار می کنه و نهایتا کاری کنید که همه شخصیت ها نجات پیدا کنن. کاری که برای بعضی شخصیت ها خیلی سخته انجام شون و اگه کار به شب سوم بکشه تقریبا دخل پلی ترو تون کامل اومده و نمیگم چرا!


ویدیوی فن مید برای بازی
فوق العادست
خفنی Termina نهایتا به همینه
بازی یه Survival Horror فوق العاده است چون یه سیستم مبارزه ریسکی مریض و اتمسفر فوق العاده گیرایی داره (با موسیقی دلهره آور که قبلا صحبت شو کردیم)
بازی یه Immersive Sim فوق العاده هم هست چون دانش ات نسبت به آیتم ها و کارایی شون و پلان کلی هر نقشه بازی تعیین می کنه چقدر میتونی تو بازی پیش بری
و نهایتا بازی به RPG خارق العاده هم هست، نه فقط به خاطر تعداد شخصیت ها بیلدهای گیم پلی متنوعی که میتونی داشته باشی بلکه به خاطر این که علاوه بر اون تقریبا هر انتخاب ریز و درشتی که طی بازی کنی سرنوشت همه کس و همه چیز رو مشخص می کنه و رشته دنیا خیلی بیشتر دست توئه تا خود بازی.

و این که لازم نیست من از دپارتمان هنری بازی تعریف کنم فوق العاده است
منتها دلم نمیاد بدون اسپویلر از داستان بازی رد شم
نه اسپویلر کامل. فقط تحلیل از یه بخشی از Lore بازی. اساسا بازی داستانگویی محیطی اش مثل سولزبورن ها نیست که بشینی توضیخ آیتم ها رو بخونی و نقاط رو به هم وصل کنی
بیشتر این جوریه که هر دست که از اول شروع می کنی بسته به رویارویی هات با شخصیت ها و پیدا کردن کتاب های مختلف تو بازی و صحبت کردن با NPC های مختلف تو جاهای مختلف هی سرنخ بیشتری از بازی گیرت بیاد. حتی افکار درونی و ایونت های مختص به هر شخصیت اصلی باعث میشه داستانی که با هر کدوم از هشت تا شخصیت قابل بازی تجربه می کنید یه خورده با اون یکی تفاوت داشته باشه و بهتون سرنخ های بیشتری از دنیای بازی بده.
Fear & Hunger و بهتر از اون Termina جزو معدود RPG های چند شخصیته است که از پس این کار برمیاد. اونم به خاطر اینه که کلا بازی کوتاهیه. اگه بدونید چه غلطی دارید می کنید نباید بیشتر از 5 ساعت طول بکشه بازی و ارزش تکرار بازی سر همه چیزهایی که گفتم فوق العاده است.
و بهتر از همه Lore بازیه که میتونید کشف کنید.
چرا فستیوال داره برگزار میشه؟ خدا سولفور کدوم خریه؟ این دختره ی کفش قرمز چیه هر جای بازی می پلکه؟ مگه پرسونا است دم به دیقه پروانه آبی تو چشممون می کنی؟ قصه این آدم تقلبی ها چیه و غیره و فلان و بیسار
دو تا نمونه ای که من واقعا عشق کردم رو بذارید براتون تو اسپویلر بگم و پرونده این طومار هم ببندم

1690927048837.png

تو بازی اول که وارد Prehevil میشید وارد Old Town میشید که یه شهر اواسط قرن بیستم عادیه منتها وقتی میرید سمت شرق همه چیز عجیب تر میشه.
یه سری خونه های درب و داغون و همه هم چوبی با یه معماری عجیب و در هم برهم که به هم متصل اند. به نظر میاد این جا منطقه فقیرنشین شهر باشه
ولی یه تئوری جالب در موردشون وجود داره
این جا تقریبا تنها جای شهره که آدماش با این که تغییر کردن ولی هنوز یه خورده عقل به سرشون مونده و به شما حمله ور نمی شن.

تو بازی که میرید جلو می فهمید اینا همشون Moonschroched شدن و تحت تاثیر خدا Rher اند. ولی به خاطر اتفاقاتی که تو بازی افتاده احتمالا همشون مدت زیادیه که توی Rher Dimension گیر افتادن
و اون جا همه چی به خاطر تاثیر Logic God یه ساختار چوبی داره. تو پایان A می فهمیم محلی که Logic God بنا شده همین ساختار چوبی رو داره برای همین همه رویاهای Rher و بعد فرایی اش همچین معماری ای دارند
تئوری این جا شکل میگیره که افراد Old Town بعد از به فنا رفتن مرکز شهر تصمیم میگیرن برن حومه و تحت تاثیر Rher و Logic God خونه هاشون رو طبق اون معماری چوبی و مریض بسازن که نتیجه اش رو اول بازی می بینید.

===================

1690928717049.png

تو یه مقطعی از بازی شما باید وارد یتیم خونه شهر شید
و این جا یکی از فاکدآپ ترین بخش های بازیه. هم خودش، هم دشمن هاش که روح بچه ها و نوزادهای جهش یافته اند هم باس فایت اش که یه راهب پیر و کچل کثافته و هم اون طناب دار حیاط پشتی و زنجیرهای خونی تو زیرزمین
همشون یه داستان خیلی تیره و تاری رو از این جهنم تعریف می کنن.

ولی هیچی به بدی سکانسی نیست که با Levi وارد Rher Dimension این جا میشی. اصولش اینه که Rher Dimension هر کدوم از مناطق کلیدی بازی که دایره رسم دارند یه جلوه حقیقی از اون مکان رو نشون میدند.
برای یتیم خونه این جلوه حقیقی یه جبهه جنگه با تمام سنگرها و خاکریزها و جنازه ها...
Levi که بار اول میاد این جا به هم میریزه و بقیه NPC ها (اگه تو پارتی تون باشند) آرومش میکنن. قضیه چیه؟
قضیه اینه که Levi یتیم جنگی بوده و پدر مادرش تو جنگ مردن. بعدش این پسر منتقل میشه به یتیم خونه Prehevil این جا خیلی اذیت می شه ولی خب تنها جایی بوده که میتونسته بهش خونه بگه
منتها بعد یه مدت که بزرگ میشه یتیم خونه حضانت اش رو میده دست ارتش و پسر هم مثل پدر مادرش درگیر جنگ میشه
تا این که جنگ که تموم میشه این از بس بی همه کس و جا بوده تصمیم میگیره برگرده Prehevil، غافل از تمام اتفاقات ترسناکی که این مدت اون جا افتاده

این جاست که متوجه میشی چرا جلوه حقیقی یتیم خونه یه جبهه جنگ بوده
از اول هم کلیسا این یتیم خونه ها رو به خاطر نیروی جنگی ای که تربیت می کردن ساپورت مالی می کرده.
از اول هم کل این سازمان یه چرخه پلید بوده که بچه ها به خاطر جنگ یتیم شن، بعد برن یتیم خونه و از یتیم خونه نیروی جنگی بیاد بیرون و دوباره تو جنگ بچه های جدید یتیم شن. و Levi محصول دقیق همچین چرخه ای بوده
و وقتی این رو می فهمی این قدر فاکدآپه که کل چیزهایی که تو خود یتیم خونه دیدی فراموشت میشه
 
دوستانی که dead cell رو بازی کردن ممنون میشم راهنمایی کنید:
من ران اول رو از طریق مسیر بالایی مپ رفتم و hand of the king رو کشتم الان چجوری میتونم مسیرهای دیگه مپ رو برم؟نیو گیم باید برم؟
 
دوستانی که dead cell رو بازی کردن ممنون میشم راهنمایی کنید:
من ران اول رو از طریق مسیر بالایی مپ رفتم و hand of the king رو کشتم الان چجوری میتونم مسیرهای دیگه مپ رو برم؟نیو گیم باید برم؟
بازی رندوم جنریت بود تا جایی که یادمه، نیازی نیست کار خاصی انجام بدی همینطوری همه جا میبینی بعد چند تا ران.
و اینکه چجوری تو ران اول تموم کردی؟!

تاپیک خود گیم هم است:

Dead Cells
 
  • Like
Reactions: db07
بازی رندوم جنریت بود تا جایی که یادمه، نیازی نیست کار خاصی انجام بدی همینطوری همه جا میبینی بعد چند تا ران.
و اینکه چجوری تو ران اول تموم کردی؟!

تاپیک خود گیم هم است:

Dead Cells
منظورم بار اولی که بازی رو تموم کردم
توی ی ران که اصلا در توانم نیست :D
 
  • Like
Reactions: Z-fan

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or