بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
سلام
آلسا رو با بقیه همسن هاش یکی میدونی؟ از اولش هم آلسا یک شیدای واقعی بود! اگر اینطوری نبود توسط دالیا انتخاب نمی‌شد. آلسا با بقیه بچه‌ها فرق میکرد!
درسته که با بچه‌ها دیگه فرق می‌کرده اما نه دیگه تا این حد. اون دارای قدرت‌هایی بوده بچه‌های دیگه فاقد اون بودند اما رفتاری که از آلسا تو شماره اول می‌بینیم چندان توفیری نداره.
 
سلام!
اول از همه یه تشکر جانانه از همتون میکنم که انصافا این مدت ترکوندید تاپیک رو ، خدا رو شکر اینجا همه فعالن هر کی یه کاری داره میکنه ، امیدوارم همینجوری تاپیک ادامه بده به راهش !
بحث هایی هم که میکنید انصافا خیلی خوبند ، بازم ممنون !
دارم وسوسه میشم کاری رو که سالهاست فکرش رو تو کلم دارم باهاتون در میون بذارم ! :-/

در مورد آهنگ های سری هم یه نکته کوچیک بگم نمیدونم شماها چجوری و کی با سری آشنا شدین ولی توی کل سری هیچ آهنگی حتی نصف تاثیری که sh intro روی من گذاشت رو نداشت حتی R O A که فکر میکنم از لحاظ تکنیکی زیباترین ساخته ی آکیرا هستش اون حس نوستالزیکی که intro داره و اون کشش متافیزیکی که ایجاد میکنه با خودش همراه نداره ، نمیدونم چند بار ولی مطمئنم بیشترین آهنگی که به عمرم شنیدم همین intro بوده بدون شک ! البته دلیل هم برای این تاثیر گذاری وجود داره شما همه ی آهنگ های سری رو نهایتا توی طول بازی یکبار میشنوید نهایتا خیلی حال کنید یکی دوبار یه save برمیگردید عقب تا دوباره از شاهکار آکیرا لذت ببرید ولی توی sh1 ، به محض روشن کردن ps1 اولین چیزی که باهاش مواجه میشدی یه عکس از آلسا و یه صدای شرقی بود که به راحتی مو به تنت سیخ میکرد و این کار همیشه و همیشه وقتی میخواستی بازی رو ادامه بدی تکرار میشد و اغلب این توانایی که دستت بره رو start و آهنگ رو skip کنی از دست میدادی و دوباره فرو میفتی توی اون حس مبهم !
خلاصه من اگر میخواستم توی سری آهنگ های مورد علاقم رو لیست کنم اول با فونت 30 و بولد شده مینوشتم intro بعد ده خط فاصله می انداختم و میرفتم سراغ باقی آهنگ ها!

دوستون دارم!
پاینده باشید!

احسنت بهت اشکان جان...
حرف دل منو زدی...
علت اینکه بچه ها هیچدوم Intro رو بعنوان تأثیر گذارترین آهنگ انتخاب نکردن بنظرم اینه که با سایلنت هیل 1 وارد این دنیای عجیب نشدن ...
من روزی که سایلنت هیل 1 رو شروع کردم کلاس سوم دبیرستان بودم حدود 13 سال پیش فکر میکنم ...
اولین باری که نشستم پای سایلنت هیل دمو هارو زدم رفتم جلو تا ببینم بازی چیه و ازش خوشم نیومد
ولی وقتی ( الان به آهنگ فکر کردم مو به تنم سیخ شد ) با حوصله نشستم و دمو و اینترو رو گوش کردم و دیدم بدون اغراق می گم ... اسیر بازی شدم ....
اینترو تأثیر گذارترین آهنگ تو زندگی منه طوری که وقتی حتی بهش فکر می کنم مو به تنم سیخ می شه ...
 
علیک السلام:d

درسته که با بچه‌ها دیگه فرق می‌کرده اما نه دیگه تا این حد. اون دارای قدرت‌هایی بوده بچه‌های دیگه فاقد اون بودند اما رفتاری که از آلسا تو شماره اول می‌بینیم چندان توفیری نداره.

ولی تو صبر و شکیباییش شک نکن، فهم و درکش به قدری بود که با نگاه اول از مادرش احساس تنفر پیدا نکنه و به فکر سعادت خودش و مادرش باشه، و با بازهم اینقدر درک داشته که عمل قبیح مادرش رو بفهمه و در مقابلش بایسته. فکر میکنم آلسا فراتر از یک دختر بچه ساده بود.
علت اینکه بچه ها هیچدوم Intro رو بعنوان تأثیر گذارترین آهنگ انتخاب نکردن بنظرم اینه که با سایلنت هیل 1 وارد این دنیای عجیب نشدن ...
خوب نه! من با همین آهنگ Intro به قدرت خلق موسیقی یامائوکا پی بردم، ولی خوب اینو جزو OSTهای بازی حساب نمیکنم، به قول مسعود جان این موسیقی زیبا به عنوان شناسه سایلنت هیل هست.
 
آخرین ویرایش:
داستان واقعی سایلنت هیل

قسمت سوم
قلبم اونقدر سریع می تپید که فکر می کردم هر لحظه می خواد منفجر بشه . می دونستم حالا که به اون شهر رسیدم باید انتظار خیلی چیزا رو داشته باشم با این همه... باید شریل رو پیدا می کردم.دوباره شروع کردم به قدم زدن در عین حال از هر نظر کاملا هوشیار بودم. هر صدایی یا هر حرکتی نباید از چشمم پنهان می ماند.در انتهای جاده به دو راهی رسیدم در سمت چپ تابلوی خیابان Nathan و سمت راست تابلوی خیابان Wiltse به چشم می خورد. خیابان Nathan با نرده های تیز و برنده دندانه مانند مسدود شده بود از این رو هیچ راهی برای ورود به اون وجود نداشت. به ناچار وارد خیابان Wiltseشدم ، مسیرش کاملا سراشیبی بود و به نظر خیلی قدیمی می اومد. شروع به پایین رفتن کردم. صادقانه بگم انگار سالها بود کسی تو اون خیابان رفت و آمد نکرده بود، کاملا متروکه بود.

به یک چاه عمیق رسیدم که تعدادی کتاب قرمز در ته آن بود. به محض اینکه به کتاب نگاه کردم، احساس کردم که محتویات درون چاه در حال روان شدن هستن. چشمانم را از کتاب برداشتم و به پایین جاده Wiltse نگاه کردم. هنوز زمان زیادی از پیدا کردن چاه نگذشته بود که یه دروازه رو یافتم. دروازه کمی باز بود. با خودم فکر کردم که وارد آن شم، شاید Cherylاز اینجا عبور کرده باشد


---------- نوشته در 09:16 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 09:14 PM ارسال شده بود ----------

قسمت سوم(2)
مه سنگینی همه جا گرفته بود، نمی دونستم ببینم اطرافم چی می گذره. تنهای چیزی که به چشمم می اومد سنگ قبرهای بزرگی بود که روی اونها اسامی نوشته شده بود. مردمی که این اواخر مرده بودند.سقف کوتاه آن تونل باعث شده بود تا اندکی خم شم اما بالاخره از حالت دولا بلند شدم و با راه رفتن مسیرم را از میان قبور ادامه دادم.هنوز هم گیج و سردگم بودم و هیچ وسیله ای هم برای جهت یابی موقعیتم نداشتم .

در حیاط قبرستان چند تایی درخت بود. در همین لحظه بود که شخصی رو دیدم که به یکی از سنگ قبرها تکیه داده و کتابی در دست دارد. اول فکر کردم که شاید او شریل باشه اما وقتی جلوتر رفتم متوجه شدم که اون دختر کمی از شریل بزرگتره. بالای سرش رفتم ، هنوز متوجه حضور من نشده بودم ، دستم رو روی شانه اش گذاشتم و در همین آن از جا پرید و جیغ بلندی کشید که من را نیز ترساند.سپس با مشاهده ی من آرام شد و گفت: اوه، من واقعا متاسفم. شما توی مکانی مثه اینجا باید احتیاط کنین.
من سرم رو به نشانه ی تایید تکان دادم و فورا گفتم:" آره، خب اینجا یه ذره ترسناکه. راستش من دنبالم دخترم می گردم، تو اونو این حوالی ندیدی؟" سپس عکس شریل ار کیف پولم در آوردم و به او نشان دادم. دختر فورا پاسخ داد:" اوه، نه متاسفم اما من خودم اینجا دنبال مادرم می گردم، خیلی وقته که ندیدمش ." من پرسیدم" برای اینکه از اینجا خارج بشم باید از کدوم طرف برم؟"دختر با انگشت اشاره ساختمان پشت سر من را نشان داد ، من هم تشکر کردم و او دوباره به همان حالت روی زمین نشست و مشغول مطالعه شد. رفتارش کمی عجیب به نظر می رسید.

باری از میان زمین گلی که رد می شدم خیلی مواظب بود که پامو کجا می زارم.تعجبی نمی کردم اگه همین حالا یه زامبی از قبر بیرون بیاد و پامو از جا بکنه. همه چیز به نظر خیلی ترسناک بود. بالاخره به دروازه ی خروجی رسیدم. وارد دروازه شدم و بهعد از اون دروازه پشت سرم بسته شد. به طرف جلو حرکت کردم حالا به یه سه راهی رسیده بودم. سمت چپ به طرف خیابان نامشخصی می رفت .

تابلوی ابتدای خیابان خط خطی شده بود و ناخوانا بود. سمت راست خیابان
Lindsy و رو به رو خیابانSanders بود.
ناگهان متوجه رد خونی شدم که روی زمین کشیده شده بود . امیدوار بودم که این خون شریل نباشه رد خون طوری روی زمین کشیده شده بود که انگار منو به مکان خاصی راهنمایی می کرد.
 
سلام دوستان,بحث موسیقی پیش اومد, برای همین مطالبی در مورد سبک موسیقی های سایلنت هیل و منبع الهامشون در LM نوشته شده بود که گفتم براتون ترجمه کنم.شرمنده اگر ترجمه ها مشکل دارند و مطالب تکراریه.

موسیقی راک صنعتی
موسیقی که دارای ضرب آهنگی تند و خشن است.
صداها در این موسیقی مکانیکی هستتند شبیه صداهای که در محل ساخت ساختمان ها شنیده میشود و با صداهایی تاریک مانند هنرمندانی مثل Killing Joke و Alien *** Fiend حس ترس را به شنونده منتقل میکنند.
==================================================================================
موسیقی کلاسیک عصر جدید
نوعی موسیقی که دارای جوی احساسی است.
ریشه صداهایی که جوی احساسی را تولید میکنند, از ترکیب موسیقی نوازندگانی مانندGeorge Winston و همچنین Vangelis کسی که در فیلم هایی همچون Blade Runer مشغول به کار بوده, است.
==================================================================================
تکنو آلمانی
موسیقی که باعث ایجاد حس هیجان میشود.
صداهای هیجان آور تکنو آلمانی مکانیکی و عجیب غریب است.موسیقی هنرمندانی همچون DAF, Nitzer Ebb , Klaus Nomi تاثیر قوی داشته اند.
==================================================================================
موسیقی موج جدید پاپ
موسیقی غمناک پاپ دهه 80
منبع عامل ایجاد حس افسوس و غم موسیقی پاپ الکترونیکی است که در دهه 80 با استفاده از ابزار الکترونیکی نواخته میشد.موسیقی Midge Ure و Ultravox بسیار مهم هستند.
 
سلام دوستان,بحث موسیقی پیش اومد, برای همین مطالبی در مورد سبک موسیقی های سایلنت هیل و منبع الهامشون در LM نوشته شده بود که گفتم براتون ترجمه کنم

بسیار عالی امیر خان،استفاده کردیم :)

این سبکها در نگاه اول ،هیچ تناسبی باهم ندارن اما توی بازی میبینیم که چقدر باهم سازگار و یکپارچه شدن
 
احسنت بهت اشکان جان...
ببین کی اینجاست !
من قرار بود نباشم تو بیشتر از من نبودی شهام که !
قرار بود اهل و عیال رو بیاری تو خط sh خودت هم از راه بدر شدی که !
کار lm به کجا رسید کی میخوای دوباره شروع کنی ؟ که!:d
........................
در مورد کرم ها من یه نظر دیگه هم دارم اتاق آلسا توی nowhere رو که به خاطر دارید توی اتاق پر از پروانه خشک شده اس !بدون شک آلسا به پروانه ها علاقه داشته و در مورد تبدیل شدن کرم به پروانه مطلع بوده این قضیه فکر میکنم یکم سخته برای یه بچه که بتونه مفهوم دگردیسی رو درک کنه و پیله براش یه راز شده و کل موضوع شکل وحشتناکی براش گرفته ، البته *این موضوع فقط برای بحث اون هیولاهای کم و پروانه صادقه و در مورد کرمهای روی بدن سگ ها نظری ندارم چون هر چی سعی میکنم توی طول بازی این موجودات رو به اون شکل به خاط بیارم نمیتونم ، البت ناگفته نماند من کلا زیاد از رویارویی با این موجودات لذت نمیبردم به همین خاطر کمتر مبارزه و بیشتر فرار میکردم !:d
 
البته *این موضوع فقط برای بحث اون هیولاهای کم و پروانه صادقه و در مورد کرمهای روی بدن سگ ها نظری ندارم چون هر چی سعی میکنم توی طول بازی این موجودات رو به اون شکل به خاط بیارم نمیتونم
البته بچه ها یه چیزی بگم... درسته که وجود هر چیزی توی این بازی یه فلسفه ی خاصی داره... اما به هر حال سازنده ها باید اِلمان هایی کلیشه ای هم برای القای اون فضای تاریک، جو مایوسانه و ترسناک به بازی اضافه می کردند... ما هم یه ذره داریم سخت می گیریم... نه...!؟
البت ناگفته نماند من کلا زیاد از رویارویی با این موجودات لذت نمیبردم به همین خاطر کمتر مبارزه و بیشتر فرار میکردم !:d
یکی از مسائلی که من بعد از بازی کردن رو حالت سخت بازی بهش رسیدم این مسئله بود که یکی از فلسفه های زیاد موجود تو این بازی ;) اینه که:
حتماً نباید همه دشمن ها رو بکشی... اگه شرایط حاکم تو بازی رو بتونیم برای خودمون به طور کاملاً ملموس احساس کنیم، بیشتر مواقع فرار کردن منطقی ترین راه به نظر می رسه...
آیا واقعاً میشه تمام دشمن ها رو از پا درآورد و چیزی کم نیاورد... آیا واقعاً با برخورد یه ضربه کاری اونم به یه جای حساس از اون هیولاهای تق و لق، امکان زنده موندن برای ما وجود داره...
منظورم Reality هستش... نه تو بازی...
 
تو سایلنت هیل کلا تو هر 5 شماره ای که بازی کردم اکثر اوقات فرار رو منطقی ترین راه دونستم ! اصلا نمی تونم وایسم و صدای اون هیولاها رو تحمل کنم
خدایی صدای بعضی هاشون واقعا آزار دهنده بود
بچه ها راستی من SH1 رو بازی نکردم اما میشه بهم بگین این رمانی که الان دارم ترجمه می کنم صحنه هاش تو بازی بوده یا نه یه چیز جدا گانه س ؟!
 
اره بچه ها قبول دارم که sh intro دیگه به نماد سایلنت هیل تبدیل شده و این کاملا قابل قبوله ولی قبول دارین که بعد از از اون ترک های بهتری هم اومدن که به مراتب تاثیز گذاری شون بیشتر بود؟
بچه ها کدومتون witchcraft رو گوش دادین؟ هر کس اینو گوش بده تا مرز گریه میره...
به نظر من هر اهنگی توی سایلنت هیل که با صدای خانوم elizabeth gym باشه به مراتب بهتر و تاثیرگذار تره
راستی کسی خبر نداره که ایشون هم رفتن یا نه؟(elyzabeth gym)
من که بدون یامائوکا دیگه ناامید شدم....تا اینکه روزی برگرده که احتمالش خیلی کمه=((:((
چیکار کنیم...
 
درود بر همه
خوب اگر دقت کرده باشید، کشتن یا نکشتن دشمنان بازی تو پایان‌ها تأثیر گذار هست، پس سازنده‌ها دقیقاً به این نکته توجه کردند و راهی برای دور زدنش گذاشتند. یادمه یک بار تو سایلنت هیل 3 به غیر از Scraper، اون هیولای کرمی و غول آخر که مجبور به کشتنشون بودیم با هیچ هیولای دیگه‌ای درگیر نشدم. البته دو یا سه تا Slurper (خزنده‌ها)، و پرستار رو نفله کردم از شرشون راحت شم.:d بعضی وقت‌ها چاره‌ای به جز مبارزه نیست.
بچه ها راستی من SH1 رو بازی نکردم اما میشه بهم بگین این رمانی که الان دارم ترجمه می کنم صحنه هاش تو بازی بوده یا نه یه چیز جدا گانه س ؟!
کمابیش شبیه هست ولی نه خیلی زیاد. تقریباً داستان شما ترکیبی از فیلم و نسخه اوله که البته خیلی هم به نسخه اول وفادار نیست.:d

راستی کسی خبر نداره که ایشون هم رفتن یا نه؟(elyzabeth gym)
دیگه همکاری نداره، اگه اشتباه نکنم.
من که بدون یامائوکا دیگه ناامید شدم....تا اینکه روزی برگرده که احتمالش خیلی کمه=((:((

چیکار کنیم...
آب هویج بخوریم:d

ایشون هنوز هستند,فکر کنم 2 تا ساندترک برای downpour خونده.
باز جایه شکرش باقیه که هستش
مطمئنی امیر جون؟ فکر نکنم! منبعت چیه؟ (منظورم منبع آب نیستا:d)


یه جا خوندم که وقتی فهمید یامائوکا رفته،گفت که دیگه همکاری نمیکنه ولی مثل اینکه تهیه کننده یا کارگردان مجبورش کرد همکاری کنه
دقیقاً کجا خوندی؟
 
آخرین ویرایش:
دیگه همکاری نداره، اگه اشتباه نکنم.
یه جا خوندم که وقتی فهمید یامائوکا رفته،گفت که دیگه همکاری نمیکنه ولی مثل اینکه تهیه کننده یا کارگردان مجبورش کرد همکاری کنه
توی مجله بازی رایانه.
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or