بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

انتخاب شما برای شخصیت محوری داستان برای قسمت بعد؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    129

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831

d.png

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
every.png
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,573
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 117
آخرین ویرایش:

Mohsen GT

کاربر سایت
Dec 1, 2021
461
سلام دوستان. اومدم ببینم اینجا چه خبره و نظرها درباره اطلاعاتی که جدیدا لیک شده چیه، دیدم یه صفحه ای پست اومده و متوجه نشدم. الان تاپیک دیگه کلی حرف و حدیث داره رد و بدل میشه، ولی اینجا انگار خیییلی خسته تر از چیزی هست که به نظر میرسه. بابا سو تفاهم چیه ، پست چرا پاک بشه. اینجا مامان سایلنت هیله. ولی دارن تو تاپیکه همسایه بزرگش میکنن.😅
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
حدود 8 سال از عرضه P.T میگذره و 10 سال هم از آخرین نسخه سایلنت هیل (downpour),,,و همچنان هیچ خبری از نسخه جدید نیست و دلخوشی ما هم شده این لیک ها که شاید یکیش رنگ واقعیت بگیره...
---
میدونم خیلی دیره ولی plot هوم کامینگ رو هم کامل کردم بالاخره!:D یه سری ایراداتی داره که بعدا سر فرصت درستش میکنم. میذارمش داخل اسپویلر که صفحه نابود نشه.
hc.png
Silent Hill: Homecomig Plot
با آغاز بازی, صدای بمباران و تیراندازی شنیده میشود. شخصیت اصلی بازی, الکس شپرد به تختی بسته شده است و مردی که به نظر میاید پرستار باشد بدون اینکه صحبتی بکند و یا به سؤالات الکس پاسخ دهد تخت او را ارام در راهرویی کم نور هل میدهد. هنگام عبور از راهرو الکس اتاقهایی را میبیند که در آن اتفاقاهایی عجیب رخ میدهد, دکترهایی که به جای درمان بیماران, کارهای عجیب و غریب و رعب آوری با آنها انجام میدهند. هنگامی که به اتاق میرسند, مرد از اتاق بیرون می‌رود و الکس فرصت را مناسب میبیند تا خود را از شر بندهایی که او را به تخت بسته اند خلاص کند. اما در این حال با صحنه وحشتناک روبرو میشود, او از پشت شیشه تار در هیولایی را میبیند که به طرز فجیعی خدمتکار بیمارستان را سلاخی میکند. الکس بالاخره خود را از چنگال بندها رها میکند و به جستجو در بیمارستان میپردازد و در این بین با برادرش, جاشوا شپرد, مواجه میشود. برادرش بدون توجه به محیط اطرافش با مداد رنگی در حال نقاشی کردن است. او از الکس درخواست میکند تا عروسکش را پیدا کند, الکس با کمی جستجو در بیمارستان موفق میشود که عروسک او را پیدا یکند. هنگامی که الکس سعی میکند عروسک را به او بدهد, جاشوا از او فاصله میگیرد و سپس از دست او فرار میکند و نه فقط این بار بلکه هر بار که الکس را میبیند. با پیشروی بیشتر در بیمارستان الکس رد برادرش را تا روبروی آسانسور میگیرد. او سوار آن میشود اما در حین حرکت صدای گوش خراش یک شی فلزی را میشنود و قبل از این که شمشیری بزرگ از لای در به سمت او بیاید و سینه او بشکافد ناگهان الکس در یک تریلی 18 چرخ که راننده آن تراویس گریدی(شخصیت اصلی origins) است از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که همه این ها فقط یک کابوس بوده است.

rob.jpg
الکس در حال دادن عروسک رابی به برادرش
به هنگام رسیدن به مقصد, تراویس او را "سرباز" صدا میزند. این مورد, به همراه ژاکت نظامی الکس و صداهای تیراندازای که در ابتدای بازی شنیده میشود حاکی از آن است که او یک سرباز است و از جنگ به خانه برگشته است. الکس به زادگاه خود یعنی Shepherd's Glen برگشته است, اما متوجه میشود که شهر همانند روزی نیست که آنجا را ترک کرده است - مهی غلیظ شهر را پوشانده, اکثر خیابان‌ها خراب شده و تقربیاَ این که هیچکسی در شهر نیست. الکس در حالی که در شهر پرسه میزند با قاضی هالوی که مادر دوست دوران کودکی او یعنی Elle Holloway است روبرو میشود. هم الکس و هم قاضی هالوی هر دو از نوادگان چهار خانواده ای (Shepherd, Holloway, Fitch, و Bartlett) هستند که Shepherd's Glen را صدها سال پیش تاسیس کردند و در حقیقت نام Shepherd's Glen از جد الکس شپرد گرفته شده است. قاضی هالووی از دیدن الکس به نظر شگفت زده میاید, و به او میگوید تا به دیدن مادرش برود.

sg.jpg
بازگشت الکس به زادگاهش شپردز گلن
پس از رسیدن به خانه, الکس متوجه میشود که در بسیاری از عکس های خانوادگی نیست. او به رفتار پدر و مادر خود فکر میکند و به خود میگوید که جاشوا همیشه فرزند مورد علاقه آنها بوده است. الکس با مادر خود لیلیان روبرو میشود اما وی حالتی عجیبی دارد, حالتی نزدیک به کاتاتونیک. لیلیان خسته تر از آن است که بتواند صحبت زیادی بکند و فقط به الکس میگوید که جاشوا ناپدید شده است و پدرش رفته تا او را پیدا کند. الکس متوجه میشود که هفت تیر پدرش در دستان مادرش است و قبل از این که آنجا را ترک کند هفت تیر را برمیدارد. ناگهان الکس متوجه سر و صداهایی از زیرزمین میشود و به همین علت به سمت زیرزمین میرود. در حالی که زیرزمین را بررسی میکند به سمت اتاقی میرود که در گذشته پدرش حیواناتی را که شکار میکرده به آنجا میبرده و قصابی میکرده است. الکس با دیدن این اتاق به یاده خاطره ای میفتد. خاطره ای که در آن الکس کودکی بیش نیست و سرزده وارد اتاق شکار پدرش میشود و باعث میشود آدام خشمگین شود و او را به شدت سرزنش کند.

li.jpg
الکس مادرش را در حالت کاتاتونیک پیدا میکند
بعد از ترک خانه, الکس از گورستان شهر عبور میکند و در نهایت در بیرون از اداره پلیس با دوست دوران کودکی خود یعنی ال هالوی روبرو میشود که در حال چسباندن اعلامیه اقراد گمشده است. او ناراحت است و به نظر میرسد از این که الکس بدون این که از او خداحافظی کند به ارتش پیوسته است تاحدودی رنجیده است. پس از صحبت با او, ال یک واکی تاکی به او میدهد و الکس به جستجویش برای یافتن جاشوا ادامه میدهد. او سپس وارد یک سمساری که متعلق به Curtis Ackers تعمیر کار شهر است می‌شود و از او درخواست اطلاعات میکند. الکس به ازای دریافت اطلاعات هفت تیر پدرش را به Curtis میدهد و او نیز به الکس یک تفنگ کمری میدهد و میگوید که از معاملات عادلانه خوشش میاید. الکس آنجا را ترک میکند و به سمت مقبره خانواده Bartlett میرود. در آنجا یک ساعت پیدا میکند. صدایی از درون ساعت باعث میشود الکس از شدت سردرد از حال برود.

el.jpg
الکس را که پس از چهار سال بازگشته است را در آغوش میگیرد
وقتی الکس بهوش میاید, متوجه میشود که به طرز مرموزی وارد شهر سایلنت هیل شده است. در آنجا, او برادرش را میبیند که به داخل یک هتل متروکه میدود. الکس به دنبال جاشوا وارد ساختمان متروکه میشود و در آنجا با موجودی که شی فلزی هرمی شکل بر سر دارد برخورد میکند. موجود کله هرمی شکل متوجه الکس که در پشت تعدادی مبلمان شکسته پنهان شده است میشود و قبل از این که به راه خود ادامه بدهد مدت کوتاهی به او خیره میشود. الکس در یکی از اتاق های هتل با زنی مرموز ملاقات میکند. زن از او میحواهد تا خاطرات او را که در هتل پراکنده شده است پیدا کند. الکس سه کارت پستال را پیدا میکند و آنها را به زن مرموز میدهد, زن نیز به الکس یک کلید میدهد که در اتاقی قفل را باز میکند. در درون اتاق, الکس جاشوا را پیدا میکند اما یک سوارخ عمیق در کف اتاق بین آن دو وجود دارد. الکس سعی میکند که از روی سوراخ بپرد اما موفق به انجام این کار نمیشود و به طبقه همکف ساختمان سقوط میکند. پس از مدتی الکس با Bartlett , شهردار شپرد گلن در یک گلخانه دایره شکل بزرگ که در جایی در هتل قرار دارد روبرو میشود. الکس میفهمد پسر شهردار که joey نام دارد نیز به طرز مرموزی گم شده است. پس از سوال پیچ کردن بارتلت, الکس وحشت زده متوجه هیولایی میشود که از سوراخی در زیر خاک به بیرون میاید. هیولا شهردار در زیر دستانش له میکند. الکس پس از مبارزه با هیولا او را نابود میکند اما دوباره از هوش میرود و به داخل سوراخی که هیولا از آن بیرون آمده بود میفتد.

sp.jpg
Sepulcher پس از شکست نقش بر زمین میشود
الکس بهوش میاید و متوجه میشود که در پشت میله های سلول است. پس از مدتی ویلر, معاون کلانتر وارد میشود و قبل از این که الکس را آزاد کند از او سوالاتی میپرسد. الکس و ویلر تصمیم میگیرند که از ساختمان اداره پلیس شپرد گلن که هیولاهایی عجیب در آن پرسه میزنند خارج شوند اما به طور ناگهانی در میان راه از هم جدا میشوند. سپس الکس با ال مواجه میشود و هر دوی آنها به سمت فاضلاب فرار میکنند اما در نهایت در آنجا هم هر دوی آنها از هم جدا میشوند. الکس از فاضلاب خارج میشود و سپس تماسی از سوی ویلر دریافت میکند. ویلر به او میگوید که با هم در جایی قرار بگذارند و Dr. Fitch را که ممکن است چیزی در رابطه با اتفاقاتی که رخ میدهد بداند را پیدا کنند. الکس دکتر فیچ را در کنار خیابان پیدا میکند و او را تا کلینیکش دنبال میکند. الکس وارد آنجا میشود و قبل از این که مورد حمله یک گروه از پرستاران قرار بگیرد یک کلکسیون عروسک پیدا میکند که کمی او را پریشان میکند. سپس الکس یک کلید پیدا میکند که مربوط به جعبه ای است که در آن یک عروسک دیگر قرار دارد. الکس در حالی که عروسک را در دستانش میگیرد ناگهان دنیای اطرافش تغییر شکل میدهد. او در این دنیای دیگر به جستجو میپردازد و در نهایت در اتاقی بزرگ دکتر فیچ را در حالی پیدا میکند که با وسیله ای نوک تیز بر روی بدن خود خط میاندازد. الکس از او سوال میکند و میفهمد که دختر دکتر که اسکارلت نام دارد نیز ناپدید شده است. فیچ که وارد یک حالت افسردگی شده است میگوید که فراموش کرده است که هدیه اسکارلت را بیاورد. زمانی که الکس عروسک اسکارلت را به دکتر فیچ میدهد, بریدگی های بر روی بدن دکتر بیشتر میشود. سپس خون او و عروسک تبدیل به یک هیولا بزرگ میشود. هیولا با قطع کردن سر فیچ از بدنش او را میکشد و سپس تلاش میکند همان کار را با الکس هم انجام بدهد. الکس موفق میشود هیولا را نابود کند و سپس در کلینیک بیدار میشود و کلیدی را پیدا میکند که مربوط به سیتی هال است.

sf.jpg
الکس با اسکارلت روبرو میشود
پس از رسیدن به سیتی هال الکس از کلید برای باز کردن یک راهرو زیرزمینی استفاده میکند و در آنجا Ceremonial Dagger را پیدا میکند. همچنین او پرتوره هایی از سران چهار خانواده که سایلنت هیل را ترک کردند تا شپرد گلن را تاسیس کنند میابد. به طرز عجیبی, پرتوره خانواده شپرد, یعنی جد الکس از روی دیوار برداشته شده است. الکس به خانه برمیگردد و متوجه میشود که Ceremonial Dagger در واقع یک کلید هم هست که با آن میتواند در اتاق شکار پدرش و درهای دیگری که چنین قفلی را دارند باز کند. در اتاق شکار, الکس کلیدی را پیدا میکند که در اتاق زیرشیروانی را باز میکند. در اتاق زیر شیروانی یک فلش بک دیگری نشان داده میشود. در این صحنه, آدام شپرد, پدر الکس, حلقه خانوادگیشان را به جاشوا میدهد. او به جاشوا میگوید که این حلقه نسل به نسل به دیگری منتقل شده است و اهمیت ویژه ای دارد و نباید به کسی نشان داده شود, حتی به الکس. بعد از فلش بک, الکس نامه ای را پیدا میکند که پدرش نوشته است و در آن در مورد بازگشت فرقه و شهر سایلنت هیل صحبت کرده است.

چهار بنیان گذار Shepherd's Glen​

Bartlett.jpg
Mason Bartlett​
CorneliusFitch.jpg
Cornelius Fitch​
EdithHolloway.jpg
Edith Holloway​
IsaacShepherd.jpg
Isaac Shepherd​



الکس, با اطلاعات جدیدی که از طریق یادداشت پدرش بدست آورده است بار دیگر تلاش میکند تا از مادرش در رابطه با جاشوا سوال بپرسد که ناگهان اعضای فرقه به خانه حمله میکنند و الکس رو مورد ضرب و شتم قرار میدهند و لیلیان را نیز میربایند. خانه به دنیای دیگر تغییر شکل میدهد و الکس با حل کردن پازلی که در ارتباط با گذشته و عذاب وجدان هر یک از اعضای خانواده است از آنجا فرار میکند. پس از فرار از خانه, الکس با ال و ویلر دیدار میکند و به آنها میگوید که باید به سایلنت هیل بروند تا همه را نجات بدهند. در حالی که آنها با قایق به سمت سایلنت هیل میروند, اعضای فرقه به آنها حمله میکنند و ال و ویلر را میربایند. الکس در کنار ساحل بهوش میاید. او یک تماس رادیویی از طرف ویلر دریافت میکند و وی را به سمت زندان راهنمایی میکند. در آنجا, الکس قبل از این که ویلر را نجات بدهد با تعدادی از اعضای فرقه درگیر میشود و آنها را به قتل میرساند. الکس از ویلر میپرسد که آیا میداند ال کجا است و او در جواب میگوید که مطمئن نیست اما صدای دو نفر از اعضای فرقه را شنیده است که در مورد بردن زنی به قسمت بلوک انفرادی صحبت میکردند. الکس به جستجوی بیشتر در زندان میپردازد و بالاخره بلوک انفرادی را پیدا میکتد اما در آنجا به جای ال با مادرش لیلیان روبرو میشود که به چیزی شبیه به دستگاه شکنجه بسته شده است. لیلیان از الکس خواهش میکند که به این درد و رنج پایان بدهد. در اینجا بازیکن میتواند انتخاب کند که الکس مادرش را از شر این عذاب راحت کند یا این که اجازه بدهد دستگاه شکنجه بدن او را از هم جدا کند.
lil.jpg
لیلیان که به دستگاه شکنجه بسته شده
دنیا تغییر شکل میدهد و الکس به همراه ویلر به جستجوی بیشتر میپردازند و در نهایت مادر ال, قاضی هالوی را پیدا میکنند که به یک صندلی بسته شده است. الکس او را آزاد میکند, اما هیولایی وحشتناک ویلر را به درون سوراخی میکشد و همین اتقاق باغث میشود که قاضی هالوی عجله کند. در حالی که قاضی فرار میکند, چهره اش از حالت یک ترس جعلی به حالت موزیانه تغییر میدهد. الکس هیولا را نابود میکند و برادرش را میبیند که به سمت کلیسا فرار میکند. در درون کلیسا الکس سایه مردی را از پشت پرده اتاق اعتراف میبیند. مکالمه ای بین الکس و سایه مرموز که به نظر میرسد پدر الکس باشد صورت میگیرد. او به خاطر رفتاری که خودش و همسرش در قبال فرزندشان داشتند طلب بخشش میکند. او میگوید که خودش و همسرش عاشق پسرشان بودند اما نمیتوانستند این عشق را نشان بدهند. آنها نمیتوانستد به پسرشان اجازه بدهند چیزهای شگفت انگیز زندگی همانند عشق و شادی را تجربه کند. در اینجا به بازیکن اجازه داده میشود که این فرد را ببخشد یا این که نه. بعد از حل کردن پازل و باز شدن در, الکس با پدرش روبرو میشود که درست همانند مادرش دست و پاهایش بسته شده است. الکس شروع به سوال کردن از پدر خود در رابطه با اینکه آیا میداند جاشوا کجاست یا نه میکند و مشخص میشود که الکس هرگز سرباز نبوده است. در واقع او در یک بیمارستان روانی بستری شده بود در حالی که فکر میکرد به دلیل جراحات جنگی در بیمارستان بستر شده است. آدام به الکس حلقه نشان خانوادگی را نشان میدهد اما توضیحی نمیدهد که چرا آن را از جاشوا پس گرفته است. بوگی من ظاهر میشود و آدام را دو تکه میکند و کمی بعد الکس توسط اعضای فرقه دستگیر میشود.

adam.jpg
ادام از الکس تقاضای بخشش میکند
الکس به هوش میاید و خود را در اتاقی خون آلود و در حالی که به صندلی بسته شده است پیدا میکند. در اتاق قاضی هالووی حضور دارد و مشخص میشود که ناپدید شدن کودکان همه بخشی از یک سیستم قربانی آئینی بوده است. او فاش میکند که شپرد گلن توسط 4 خانواده از سایلنت هیل تاسیس شد که دیگر نمیخواستند عضو فرقه سایلنت هیل باشند. به آنها اجازه داده شد تا تحت یک شرط خاص سایلنت هیل را ترک کنند: هر 50 سال هر یک از 4 خانواده باید یکی از فرزندانشان را قربانی کنند. این قربانی کردن ها باعث شده بود تا شپرد گلن از مشکلاتی که در سایلنت هیل احساس میشد محافظت شوند. هالووی میگوید که دیگر این حفاظت وجود ندارد, زیرا در حالی که 3 تا از خانواده ها فرزندان خود را قربانی کردند, خانواده شپرد موفق به انجام این کار نشد. شهردار بارتلت پسرش جوی را قربانی کرد, دکتر فیچ دخترش اسکارلت را قربانی کرد, و قاضی هالووی دختر کوچکترش نورا را قربانی کرد. آدام شپرد قرار بود یکی از پسرانش را قربانی کند اما این کار را انجام نداد و به همین علت, دیگر در امان نیستند. هالووی ادامه میدهد که دیگر انتخابی برای شهر به جز بازگشت به فرقه و سایلنت هیل وجود ندارد. به همین علت او و پیروانش هر کسی را که با آنها همراه نمیشدند را میدزدیدند, شکنجه میکردند و به قتل میرسانیدند. سپس هالووی با استفاده از دریل شروع به شکنجه کردن الکس میکند اما خوشبختانه الکس میتواند خود را آزاد کند و سپس دریل را به درون گلوی هالووی فرو میکند و او را میکشد.
to.jpg
اتاق شکنجه
بعد از جستجو در مخفیگاه فرقه, الکس در نهایت ال را در حالی که توسط کورتیس در حال شکنجه شدن است را پیدا میکند. الکس موفق میشود کورتیس را بکشد و ال را آزاد کند. آنها سپس ویلر را پیدا میکند که به یک صندلی بسته شده است و تعداد چاقو در شکمش فرو رفته است. در اینجا بازیکن میتواند انتخاب کند که ویلر را با استفاده از جعبه کمک های اولیه نجات دهد یا این که اجازه بدهد او بمیرد. صرفنظر از انتخاب بازیکن, الکس بدون ال به راهش ادامه میدهد. الکس موفق میشود مقبره های چهار خانواده که فرزندانشان را در طول سالها قربانی کردند را پیدا کند. بر روی هر کدام از مقبره ها چهار اسم نوشته شده است: نام بچه های چهار خانواده موسس شپرد گلن که در طول سالها توسط خانواده اشان قربانی شدند. بر روی مقبره خانواده شپرد, الکس نام خود را پیدا میکند, که این تایید میکند پدر و مادرش او را به عنوان قربانی انتخاب کرده بودند. همچنین این نشان میدهد که چرا خانواده اش از او دوری میکردند و با سردی رفتار میکردند و به جاشوا علاقه نشان میدادند. آنها نمیتوانستند عاشق الکس باشند چون که میدانستند روزی باید او را بکشند. تصویری از گذشته نشان داده میشود: شب هنگام و پس از آن که آدام حلقه خانوادگی را به جاشوا داده بود, الکس به همراه جاشوا سوار بر قایق میشوند. الکس شروع به دست انداختن جاشوا میکند که این موضوع به وضوح نشان دهنده حسادت اوست. در واکنش جاشوا انگشتر خانوادگی را به او نشان میدهد, که این کار باعث خشمگین شدن الکس میشود و سعی میکند تا به زور انگشتر را از او بگیرد. جاش بر روی قایق میاستد و سعی میکند حلقه را پس بگیرد اما در حالی که با الکس درگیر میشود به عقب سر میخورد و سرش به گوشه قایق اصابت میکند و به درون دریاچه میافتد و غرق میشود. آدام جسد جاشوا را پیدا میکند و الکس دچار شک روانی میشود و با وجود این که جاشوا مرده, او مدام در ذهنش تکرار میکند که راهی برای نجات جاشوا وجود داشته است. سپس آدام به شدت الکس را سرزنش میکند و به او میگوید که نمیداند چه کار وحشتناکی انجام داده است. او میگوید که آنها الکس را انتخاب کردند, اما حالا الکس همه چیز را خراب کرده است. او میگوید که به خاطر اشتباه الکس همه رنج میبرند. بار دیگر دنیا تغییر شکل میدهد که در آن الکس با باس نهایی مبارزه میکند. الکس پس از شکست هیولا, شکم او را پاره میکند و از آن جسد جاشوا بیرون میاید. الکس شروع به گریه کردن میکند و از جاشوا معذرت خواهی میکند و سپس آن مکان را ترک میکند.

last.jpg
الکس به یاد میاورد که در شب مرگ جاشوا چه اتفاقی رخ داد

====================​

Endings


با توجه به اقدامات بازیکن در طول بازی میتوان یکی از پنج پایان مختلف بازی را تماشا کرد.
Ending 1 – Good
Ending 2 – Drowning
1.jpg
• آدام را ببخشید
• لیلیان را بکشید
الکس از مخفیگاه بیرون میاید و به اِل میپیوندد. اِل از الکس میپرسد که در آنجا چه دیده است و
الکس در جواب میگوید چیزی که احتیاج بود آن را ببینم.​

2.jpg
• آدام را نبخشید
• لیلیان را بکشید
الکس در خانه و در وان پر از آب بیدار میشود. پدرش به او نزدیک می‌شود و پس از صحبتی کوتاه الکس
را با نگه داشتن در زیر آب خفه میکند.​

Ending 3 – Boogeyman
Ending 4 – Hospital
3.jpg
• آدام را نبخشید
• لیلیان را نکشید
• ویلر را نجات ندهید
الکس در حالی که به یک صندلی بسته شده است از خواب بیدار میشود. سپس دو بوگی من به او
نزدیک می‌شوند و هر کدام نیمی از کلاه هرمی شکل بر سر او میگذارند. سپس الکس خود به یک بوگی من
تبدیل میشود,​
4.jpg
• آدام را ببخشید
• لیلیان را نکشید
الکس در اتاق 206 و در حالی که به تخت بسته شده از خواب بیدار میشود. به نظر میرسد
تمام ماجراجویی های او فقط یک رؤیای تب آلود بوده است. سپس او را میبینیم که
تحت شوک درمانی قرار میگیرد.​

Ending 5 – UFO

5.jpg
• آدام را نبخشید
• لیلیان را نکشید
• ویلر را نجات دهید
الکس دوباره به اِل میپیوندد، اما ناگهان هر دوی آنها توسط UFOها ربوده می شوند. ترس او درست بود - بیگانگان مسئول آدم ربایی ها بودند. ویلر لنگان لنگان بیرون می‌آید و فریاد می‌زند که می‌دانسته است مردم به همین علت ناپدید شده اند.



 

Attachments

  • Bartlett.webp
    10.8 KB · مشاهده: 2
آخرین ویرایش:

Mohsen GT

کاربر سایت
Dec 1, 2021
461
عالی بود. درسته هیچ کدوم از نسخه ها حتی نزدیک به کارای تیم سایلنت هم نمیشن، ولی همیشه با جلوه های بصری هوم کامینگ، مخصوصا کریچر های با کیفیتش حال میکردم. از طرفی حیف و از طرفی هم شکر که دیگه اون حال و هوای سایلنت هیل رو نمیتونیم تجربه کنیم...!
 

unestaj

کاربر سایت
Mar 18, 2022
73
عالی بود. درسته هیچ کدوم از نسخه ها حتی نزدیک به کارای تیم سایلنت هم نمیشن، ولی همیشه با جلوه های بصری هوم کامینگ، مخصوصا کریچر های با کیفیتش حال میکردم. از طرفی حیف و از طرفی هم شکر که دیگه اون حال و هوای سایلنت هیل رو نمیتونیم تجربه کنیم...!
چرا شکر که دیگه اون حال هوار نمیبینی،منظورتا متوجه نشدم درست
 

Mohsen GT

کاربر سایت
Dec 1, 2021
461
چرا شکر که دیگه اون حال هوار نمیبینی،منظورتا متوجه نشدم درست
از این نظر گفتم که وقتی که با سایلنت هیل آشنا شدم نزدیک ۱۲ ۱۳ سال بیشتر نداشتم و شدید با بازی درگیر شدم؛ و اونایی که بازی رو میشناسن میدونن که اگه خیلی بری تو جو بازی تو اون سن و سال هیچ طوری نمیتونی تاثیر بد نگیری... از نظر تاثیری که روی روحیه میگذاشت. یادمه چند جا تو بازی حس غم شدیدی بهم منتقل میشد که یکیش که یادمه سره اون کات سینی بود که لیزا به هری میگفت فهمیده چه اتفاقی واسش افتاده و بعدشم غرق خون میشد...
 
آخرین ویرایش:

unestaj

کاربر سایت
Mar 18, 2022
73
از این نظر گفتم که وقتی که با سایلنت هیل آشنا شدم نزدیک ۱۲ ۱۳ سال بیشتر نداشتم و شدید با بازی درگیر شدم؛ و اونایی که بازی رو میشناسن میدونن که اگه خیلی بری تو جو بازی تو اون سن و سال هیچ طوری نمیتونی تاثیر بد نگیری... از نظر تاثیری که روی روحیه میگذاشت. یادمه چند جا تو بازی حس غم شدیدی بهم منتقل میشد که یکیش که یادمه سره اون کات سینی بود که لیزا به هری میگفت فهمیده چه اتفاقی واسش افتاده و بعدشم غرق خون میشد...
افرین قبول دارم واقعان بازیش افسرده کننده بود بالاتر از افسردگی وذهن را خسلی درگیر میکرد دیدم کسایی را که افسردگی گرفتن و خیلی تو جزییات بازی میرفتن که من به طرف گفتم این نکنته های ریز را خوده سازنده هام خبردارن
 

unestaj

کاربر سایت
Mar 18, 2022
73
از این نظر گفتم که وقتی که با سایلنت هیل آشنا شدم نزدیک ۱۲ ۱۳ سال بیشتر نداشتم و شدید با بازی درگیر شدم؛ و اونایی که بازی رو میشناسن میدونن که اگه خیلی بری تو جو بازی تو اون سن و سال هیچ طوری نمیتونی تاثیر بد نگیری... از نظر تاثیری که روی روحیه میگذاشت. یادمه چند جا تو بازی حس غم شدیدی بهم منتقل میشد که یکیش که یادمه سره اون کات سینی بود که لیزا به هری میگفت فهمیده چه اتفاقی واسش افتاده و بعدشم غرق خون میشد...
اصلان من همیشه به یه چیزی فکر کردم در مورد این بازی ناشر این بازی از عمد دیگه این بازی را به اون تیم نداد(تیم سایلنت) چون خیلی افسرده کننده میساخت و ذهنا مشغول میکرد،منم خوشحالم دیگه ساخته نشد شاید دلیله کنسل شدنه بازیptهم همین بود که به هم خورد از یه طرفی خوشبختانه،معذرت از طرفدارای بازی چون اثرات منفی بدی رو ذهن داشت
 
آخرین ویرایش:

Mohsen GT

کاربر سایت
Dec 1, 2021
461
اصلان من همیشه به یه چیزی فکر کردم در مورد این بازی ناشر این بازی از عمد دیگه این بازی را به اون تیم نداد(تیم سایلنت) چون خیلی افسرده کننده میساخت و ذهنا مشغول میکرد،منم خوشحالم دیگه ساخته نشد شاید دلیله کنسل شدنه بازیptهم همین بود که به هم خورد از یه طرفی خوشبختانه،معذرت از طرفدارای بازی چون اثرات منفی بدی رو ذهن داشت
البته من به شخصه خوشحال نیستم الان سایلنت هیلی برای بازی نداریم. فقط دوست ندارم توی اون اتمسفر شدید درگیر کننده باشم که بعید میدونم دیگه اتفاق بیفته. البته مشکل از بازی بیچاره نبود، حداقل همه مشکل. چون بازی برای رده بنده بزرگسال بوده و من خودم مثل خیلیای دیگه بی توجه به این مساله رفتیم بازی کردیمش.بعده ها باز یادمه زمان دانشگاه یه مرتبه توی فرجه ها بی جای خوندن درس هام یه مقاله چند ده صفحه ای درباره والتیل داشتم میخوندم...!😅
 

unestaj

کاربر سایت
Mar 18, 2022
73
البته من به شخصه خوشحال نیستم الان سایلنت هیلی برای بازی نداریم. فقط دوست ندارم توی اون اتمسفر شدید درگیر کننده باشم که بعید میدونم دیگه اتفاق بیفته. البته مشکل از بازی بیچاره نبود، حداقل همه مشکل. چون بازی برای رده بنده بزرگسال بوده و من خودم مثل خیلیای دیگه بی توجه به این مساله رفتیم بازی کردیمش.بعده ها باز یادمه زمان دانشگاه یه مرتبه توی فرجه ها بی جای خوندن درس هام یه مقاله چند ده صفحه ای درباره والتیل داشتم میخوندم...!😅
البته این بازی نسخه اولش که اومد بچه های دهه شصت و هفتاد اهله گیم بازی میکردن که تازه نت دایال اپم اومده بود و نسخه دو که اومد بحث داغی تو فروم ایجاد شد ورو گیمرا اون موقع که بچه سالم بودن گذاشت و تاثیراتش به نظر من جالب نبود،خیلی بازیها اون زمان برا سنینه بالاتر بود ولی مثله این با روانه گیمرا را انقدر درگیر نمیکرد،من کسایی یادم بود که الان نیستن دیگه افسردگی گرفتن فقط نام کاربریشون یادمه،خلاصه نظر من بهتر که دیگه به اون مدل نیومد.مخلص کلامم این بود
 
آخرین ویرایش:

horror_08

کاربر سایت
Aug 22, 2007
2,414
نام
Ashkan
حدود 8 سال از عرضه P.T میگذره و 10 سال هم از آخرین نسخه سایلنت هیل (downpour),,,و همچنان هیچ خبری از نسخه جدید نیست و دلخوشی ما هم شده این لیک ها که شاید یکیش رنگ واقعیت بگیره...
---
میدونم خیلی دیره ولی plot هوم کامینگ رو هم کامل کردم بالاخره!:D یه سری ایراداتی داره که بعدا سر فرصت درستش میکنم. میذارمش داخل اسپویلر که صفحه نابود نشه.
View attachment 264108
Silent Hill: Homecomig Plot
با آغاز بازی, صدای بمباران و تیراندازی شنیده میشود. شخصیت اصلی بازی, الکس شپرد به تختی بسته شده است و مردی که به نظر میاید پرستار باشد بدون اینکه صحبتی بکند و یا به سؤالات الکس پاسخ دهد تخت او را ارام در راهرویی کم نور هل میدهد. هنگام عبور از راهرو الکس اتاقهایی را میبیند که در آن اتفاقاهایی عجیب رخ میدهد, دکترهایی که به جای درمان بیماران, کارهای عجیب و غریب و رعب آوری با آنها انجام میدهند. هنگامی که به اتاق میرسند, مرد از اتاق بیرون می‌رود و الکس فرصت را مناسب میبیند تا خود را از شر بندهایی که او را به تخت بسته اند خلاص کند. اما در این حال با صحنه وحشتناک روبرو میشود, او از پشت شیشه تار در هیولایی را میبیند که به طرز فجیعی خدمتکار بیمارستان را سلاخی میکند. الکس بالاخره خود را از چنگال بندها رها میکند و به جستجو در بیمارستان میپردازد و در این بین با برادرش, جاشوا شپرد, مواجه میشود. برادرش بدون توجه به محیط اطرافش با مداد رنگی در حال نقاشی کردن است. او از الکس درخواست میکند تا عروسکش را پیدا کند, الکس با کمی جستجو در بیمارستان موفق میشود که عروسک او را پیدا یکند. هنگامی که الکس سعی میکند عروسک را به او بدهد, جاشوا از او فاصله میگیرد و سپس از دست او فرار میکند و نه فقط این بار بلکه هر بار که الکس را میبیند. با پیشروی بیشتر در بیمارستان الکس رد برادرش را تا روبروی آسانسور میگیرد. او سوار آن میشود اما در حین حرکت صدای گوش خراش یک شی فلزی را میشنود و قبل از این که شمشیری بزرگ از لای در به سمت او بیاید و سینه او بشکافد ناگهان الکس در یک تریلی 18 چرخ که راننده آن تراویس گریدی(شخصیت اصلی origins) است از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که همه این ها فقط یک کابوس بوده است.

View attachment 264112
الکس در حال دادن عروسک رابی به برادرش
به هنگام رسیدن به مقصد, تراویس او را "سرباز" صدا میزند. این مورد, به همراه ژاکت نظامی الکس و صداهای تیراندازای که در ابتدای بازی شنیده میشود حاکی از آن است که او یک سرباز است و از جنگ به خانه برگشته است. الکس به زادگاه خود یعنی Shepherd's Glen برگشته است, اما متوجه میشود که شهر همانند روزی نیست که آنجا را ترک کرده است - مهی غلیظ شهر را پوشانده, اکثر خیابان‌ها خراب شده و تقربیاَ این که هیچکسی در شهر نیست. الکس در حالی که در شهر پرسه میزند با قاضی هالوی که مادر دوست دوران کودکی او یعنی Elle Holloway است روبرو میشود. هم الکس و هم قاضی هالوی هر دو از نوادگان چهار خانواده ای (Shepherd, Holloway, Fitch, و Bartlett) هستند که Shepherd's Glen را صدها سال پیش تاسیس کردند و در حقیقت نام Shepherd's Glen از جد الکس شپرد گرفته شده است. قاضی هالووی از دیدن الکس به نظر شگفت زده میاید, و به او میگوید تا به دیدن مادرش برود.

View attachment 264115
بازگشت الکس به زادگاهش شپردز گلن
پس از رسیدن به خانه, الکس متوجه میشود که در بسیاری از عکس های خانوادگی نیست. او به رفتار پدر و مادر خود فکر میکند و به خود میگوید که جاشوا همیشه فرزند مورد علاقه آنها بوده است. الکس با مادر خود لیلیان روبرو میشود اما وی حالتی عجیبی دارد, حالتی نزدیک به کاتاتونیک. لیلیان خسته تر از آن است که بتواند صحبت زیادی بکند و فقط به الکس میگوید که جاشوا ناپدید شده است و پدرش رفته تا او را پیدا کند. الکس متوجه میشود که هفت تیر پدرش در دستان مادرش است و قبل از این که آنجا را ترک کند هفت تیر را برمیدارد. ناگهان الکس متوجه سر و صداهایی از زیرزمین میشود و به همین علت به سمت زیرزمین میرود. در حالی که زیرزمین را بررسی میکند به سمت اتاقی میرود که در گذشته پدرش حیواناتی را که شکار میکرده به آنجا میبرده و قصابی میکرده است. الکس با دیدن این اتاق به یاده خاطره ای میفتد. خاطره ای که در آن الکس کودکی بیش نیست و سرزده وارد اتاق شکار پدرش میشود و باعث میشود آدام خشمگین شود و او را به شدت سرزنش کند.

View attachment 264116
الکس مادرش را در حالت کاتاتونیک پیدا میکند
بعد از ترک خانه, الکس از گورستان شهر عبور میکند و در نهایت در بیرون از اداره پلیس با دوست دوران کودکی خود یعنی ال هالوی روبرو میشود که در حال چسباندن اعلامیه اقراد گمشده است. او ناراحت است و به نظر میرسد از این که الکس بدون این که از او خداحافظی کند به ارتش پیوسته است تاحدودی رنجیده است. پس از صحبت با او, ال یک واکی تاکی به او میدهد و الکس به جستجویش برای یافتن جاشوا ادامه میدهد. او سپس وارد یک سمساری که متعلق به Curtis Ackers تعمیر کار شهر است می‌شود و از او درخواست اطلاعات میکند. الکس به ازای دریافت اطلاعات هفت تیر پدرش را به Curtis میدهد و او نیز به الکس یک تفنگ کمری میدهد و میگوید که از معاملات عادلانه خوشش میاید. الکس آنجا را ترک میکند و به سمت مقبره خانواده Bartlett میرود. در آنجا یک ساعت پیدا میکند. صدایی از درون ساعت باعث میشود الکس از شدت سردرد از حال برود.

View attachment 264119
الکس را که پس از چهار سال بازگشته است را در آغوش میگیرد
وقتی الکس بهوش میاید, متوجه میشود که به طرز مرموزی وارد شهر سایلنت هیل شده است. در آنجا, او برادرش را میبیند که به داخل یک هتل متروکه میدود. الکس به دنبال جاشوا وارد ساختمان متروکه میشود و در آنجا با موجودی که شی فلزی هرمی شکل بر سر دارد برخورد میکند. موجود کله هرمی شکل متوجه الکس که در پشت تعدادی مبلمان شکسته پنهان شده است میشود و قبل از این که به راه خود ادامه بدهد مدت کوتاهی به او خیره میشود. الکس در یکی از اتاق های هتل با زنی مرموز ملاقات میکند. زن از او میحواهد تا خاطرات او را که در هتل پراکنده شده است پیدا کند. الکس سه کارت پستال را پیدا میکند و آنها را به زن مرموز میدهد, زن نیز به الکس یک کلید میدهد که در اتاقی قفل را باز میکند. در درون اتاق, الکس جاشوا را پیدا میکند اما یک سوارخ عمیق در کف اتاق بین آن دو وجود دارد. الکس سعی میکند که از روی سوراخ بپرد اما موفق به انجام این کار نمیشود و به طبقه همکف ساختمان سقوط میکند. پس از مدتی الکس با Bartlett , شهردار شپرد گلن در یک گلخانه دایره شکل بزرگ که در جایی در هتل قرار دارد روبرو میشود. الکس میفهمد پسر شهردار که joey نام دارد نیز به طرز مرموزی گم شده است. پس از سوال پیچ کردن بارتلت, الکس وحشت زده متوجه هیولایی میشود که از سوراخی در زیر خاک به بیرون میاید. هیولا شهردار در زیر دستانش له میکند. الکس پس از مبارزه با هیولا او را نابود میکند اما دوباره از هوش میرود و به داخل سوراخی که هیولا از آن بیرون آمده بود میفتد.

View attachment 264125
Sepulcher پس از شکست نقش بر زمین میشود
الکس بهوش میاید و متوجه میشود که در پشت میله های سلول است. پس از مدتی ویلر, معاون کلانتر وارد میشود و قبل از این که الکس را آزاد کند از او سوالاتی میپرسد. الکس و ویلر تصمیم میگیرند که از ساختمان اداره پلیس شپرد گلن که هیولاهایی عجیب در آن پرسه میزنند خارج شوند اما به طور ناگهانی در میان راه از هم جدا میشوند. سپس الکس با ال مواجه میشود و هر دوی آنها به سمت فاضلاب فرار میکنند اما در نهایت در آنجا هم هر دوی آنها از هم جدا میشوند. الکس از فاضلاب خارج میشود و سپس تماسی از سوی ویلر دریافت میکند. ویلر به او میگوید که با هم در جایی قرار بگذارند و Dr. Fitch را که ممکن است چیزی در رابطه با اتفاقاتی که رخ میدهد بداند را پیدا کنند. الکس دکتر فیچ را در کنار خیابان پیدا میکند و او را تا کلینیکش دنبال میکند. الکس وارد آنجا میشود و قبل از این که مورد حمله یک گروه از پرستاران قرار بگیرد یک کلکسیون عروسک پیدا میکند که کمی او را پریشان میکند. سپس الکس یک کلید پیدا میکند که مربوط به جعبه ای است که در آن یک عروسک دیگر قرار دارد. الکس در حالی که عروسک را در دستانش میگیرد ناگهان دنیای اطرافش تغییر شکل میدهد. او در این دنیای دیگر به جستجو میپردازد و در نهایت در اتاقی بزرگ دکتر فیچ را در حالی پیدا میکند که با وسیله ای نوک تیز بر روی بدن خود خط میاندازد. الکس از او سوال میکند و میفهمد که دختر دکتر که اسکارلت نام دارد نیز ناپدید شده است. فیچ که وارد یک حالت افسردگی شده است میگوید که فراموش کرده است که هدیه اسکارلت را بیاورد. زمانی که الکس عروسک اسکارلت را به دکتر فیچ میدهد, بریدگی های بر روی بدن دکتر بیشتر میشود. سپس خون او و عروسک تبدیل به یک هیولا بزرگ میشود. هیولا با قطع کردن سر فیچ از بدنش او را میکشد و سپس تلاش میکند همان کار را با الکس هم انجام بدهد. الکس موفق میشود هیولا را نابود کند و سپس در کلینیک بیدار میشود و کلیدی را پیدا میکند که مربوط به سیتی هال است.

View attachment 264126
الکس با اسکارلت روبرو میشود
پس از رسیدن به سیتی هال الکس از کلید برای باز کردن یک راهرو زیرزمینی استفاده میکند و در آنجا Ceremonial Dagger را پیدا میکند. همچنین او پرتوره هایی از سران چهار خانواده که سایلنت هیل را ترک کردند تا شپرد گلن را تاسیس کنند میابد. به طرز عجیبی, پرتوره خانواده شپرد, یعنی جد الکس از روی دیوار برداشته شده است. الکس به خانه برمیگردد و متوجه میشود که Ceremonial Dagger در واقع یک کلید هم هست که با آن میتواند در اتاق شکار پدرش و درهای دیگری که چنین قفلی را دارند باز کند. در اتاق شکار, الکس کلیدی را پیدا میکند که در اتاق زیرشیروانی را باز میکند. در اتاق زیر شیروانی یک فلش بک دیگری نشان داده میشود. در این صحنه, آدام شپرد, پدر الکس, حلقه خانوادگیشان را به جاشوا میدهد. او به جاشوا میگوید که این حلقه نسل به نسل به دیگری منتقل شده است و اهمیت ویژه ای دارد و نباید به کسی نشان داده شود, حتی به الکس. بعد از فلش بک, الکس نامه ای را پیدا میکند که پدرش نوشته است و در آن در مورد بازگشت فرقه و شهر سایلنت هیل صحبت کرده است.

چهار بنیان گذار Shepherd's Glen​

View attachment 264129
Mason Bartlett​
View attachment 264131
Cornelius Fitch​
View attachment 264133
Edith Holloway​
View attachment 264132
Isaac Shepherd​



الکس, با اطلاعات جدیدی که از طریق یادداشت پدرش بدست آورده است بار دیگر تلاش میکند تا از مادرش در رابطه با جاشوا سوال بپرسد که ناگهان اعضای فرقه به خانه حمله میکنند و الکس رو مورد ضرب و شتم قرار میدهند و لیلیان را نیز میربایند. خانه به دنیای دیگر تغییر شکل میدهد و الکس با حل کردن پازلی که در ارتباط با گذشته و عذاب وجدان هر یک از اعضای خانواده است از آنجا فرار میکند. پس از فرار از خانه, الکس با ال و ویلر دیدار میکند و به آنها میگوید که باید به سایلنت هیل بروند تا همه را نجات بدهند. در حالی که آنها با قایق به سمت سایلنت هیل میروند, اعضای فرقه به آنها حمله میکنند و ال و ویلر را میربایند. الکس در کنار ساحل بهوش میاید. او یک تماس رادیویی از طرف ویلر دریافت میکند و وی را به سمت زندان راهنمایی میکند. در آنجا, الکس قبل از این که ویلر را نجات بدهد با تعدادی از اعضای فرقه درگیر میشود و آنها را به قتل میرساند. الکس از ویلر میپرسد که آیا میداند ال کجا است و او در جواب میگوید که مطمئن نیست اما صدای دو نفر از اعضای فرقه را شنیده است که در مورد بردن زنی به قسمت بلوک انفرادی صحبت میکردند. الکس به جستجوی بیشتر در زندان میپردازد و بالاخره بلوک انفرادی را پیدا میکتد اما در آنجا به جای ال با مادرش لیلیان روبرو میشود که به چیزی شبیه به دستگاه شکنجه بسته شده است. لیلیان از الکس خواهش میکند که به این درد و رنج پایان بدهد. در اینجا بازیکن میتواند انتخاب کند که الکس مادرش را از شر این عذاب راحت کند یا این که اجازه بدهد دستگاه شکنجه بدن او را از هم جدا کند.
View attachment 264135
لیلیان که به دستگاه شکنجه بسته شده
دنیا تغییر شکل میدهد و الکس به همراه ویلر به جستجوی بیشتر میپردازند و در نهایت مادر ال, قاضی هالوی را پیدا میکنند که به یک صندلی بسته شده است. الکس او را آزاد میکند, اما هیولایی وحشتناک ویلر را به درون سوراخی میکشد و همین اتقاق باغث میشود که قاضی هالوی عجله کند. در حالی که قاضی فرار میکند, چهره اش از حالت یک ترس جعلی به حالت موزیانه تغییر میدهد. الکس هیولا را نابود میکند و برادرش را میبیند که به سمت کلیسا فرار میکند. در درون کلیسا الکس سایه مردی را از پشت پرده اتاق اعتراف میبیند. مکالمه ای بین الکس و سایه مرموز که به نظر میرسد پدر الکس باشد صورت میگیرد. او به خاطر رفتاری که خودش و همسرش در قبال فرزندشان داشتند طلب بخشش میکند. او میگوید که خودش و همسرش عاشق پسرشان بودند اما نمیتوانستند این عشق را نشان بدهند. آنها نمیتوانستد به پسرشان اجازه بدهند چیزهای شگفت انگیز زندگی همانند عشق و شادی را تجربه کند. در اینجا به بازیکن اجازه داده میشود که این فرد را ببخشد یا این که نه. بعد از حل کردن پازل و باز شدن در, الکس با پدرش روبرو میشود که درست همانند مادرش دست و پاهایش بسته شده است. الکس شروع به سوال کردن از پدر خود در رابطه با اینکه آیا میداند جاشوا کجاست یا نه میکند و مشخص میشود که الکس هرگز سرباز نبوده است. در واقع او در یک بیمارستان روانی بستری شده بود در حالی که فکر میکرد به دلیل جراحات جنگی در بیمارستان بستر شده است. آدام به الکس حلقه نشان خانوادگی را نشان میدهد اما توضیحی نمیدهد که چرا آن را از جاشوا پس گرفته است. بوگی من ظاهر میشود و آدام را دو تکه میکند و کمی بعد الکس توسط اعضای فرقه دستگیر میشود.

View attachment 264136
ادام از الکس تقاضای بخشش میکند
الکس به هوش میاید و خود را در اتاقی خون آلود و در حالی که به صندلی بسته شده است پیدا میکند. در اتاق قاضی هالووی حضور دارد و مشخص میشود که ناپدید شدن کودکان همه بخشی از یک سیستم قربانی آئینی بوده است. او فاش میکند که شپرد گلن توسط 4 خانواده از سایلنت هیل تاسیس شد که دیگر نمیخواستند عضو فرقه سایلنت هیل باشند. به آنها اجازه داده شد تا تحت یک شرط خاص سایلنت هیل را ترک کنند: هر 50 سال هر یک از 4 خانواده باید یکی از فرزندانشان را قربانی کنند. این قربانی کردن ها باعث شده بود تا شپرد گلن از مشکلاتی که در سایلنت هیل احساس میشد محافظت شوند. هالووی میگوید که دیگر این حفاظت وجود ندارد, زیرا در حالی که 3 تا از خانواده ها فرزندان خود را قربانی کردند, خانواده شپرد موفق به انجام این کار نشد. شهردار بارتلت پسرش جوی را قربانی کرد, دکتر فیچ دخترش اسکارلت را قربانی کرد, و قاضی هالووی دختر کوچکترش نورا را قربانی کرد. آدام شپرد قرار بود یکی از پسرانش را قربانی کند اما این کار را انجام نداد و به همین علت, دیگر در امان نیستند. هالووی ادامه میدهد که دیگر انتخابی برای شهر به جز بازگشت به فرقه و سایلنت هیل وجود ندارد. به همین علت او و پیروانش هر کسی را که با آنها همراه نمیشدند را میدزدیدند, شکنجه میکردند و به قتل میرسانیدند. سپس هالووی با استفاده از دریل شروع به شکنجه کردن الکس میکند اما خوشبختانه الکس میتواند خود را آزاد کند و سپس دریل را به درون گلوی هالووی فرو میکند و او را میکشد.
View attachment 264140
اتاق شکنجه
بعد از جستجو در مخفیگاه فرقه, الکس در نهایت ال را در حالی که توسط کورتیس در حال شکنجه شدن است را پیدا میکند. الکس موفق میشود کورتیس را بکشد و ال را آزاد کند. آنها سپس ویلر را پیدا میکند که به یک صندلی بسته شده است و تعداد چاقو در شکمش فرو رفته است. در اینجا بازیکن میتواند انتخاب کند که ویلر را با استفاده از جعبه کمک های اولیه نجات دهد یا این که اجازه بدهد او بمیرد. صرفنظر از انتخاب بازیکن, الکس بدون ال به راهش ادامه میدهد. الکس موفق میشود مقبره های چهار خانواده که فرزندانشان را در طول سالها قربانی کردند را پیدا کند. بر روی هر کدام از مقبره ها چهار اسم نوشته شده است: نام بچه های چهار خانواده موسس شپرد گلن که در طول سالها توسط خانواده اشان قربانی شدند. بر روی مقبره خانواده شپرد, الکس نام خود را پیدا میکند, که این تایید میکند پدر و مادرش او را به عنوان قربانی انتخاب کرده بودند. همچنین این نشان میدهد که چرا خانواده اش از او دوری میکردند و با سردی رفتار میکردند و به جاشوا علاقه نشان میدادند. آنها نمیتوانستند عاشق الکس باشند چون که میدانستند روزی باید او را بکشند. تصویری از گذشته نشان داده میشود: شب هنگام و پس از آن که آدام حلقه خانوادگی را به جاشوا داده بود, الکس به همراه جاشوا سوار بر قایق میشوند. الکس شروع به دست انداختن جاشوا میکند که این موضوع به وضوح نشان دهنده حسادت اوست. در واکنش جاشوا انگشتر خانوادگی را به او نشان میدهد, که این کار باعث خشمگین شدن الکس میشود و سعی میکند تا به زور انگشتر را از او بگیرد. جاش بر روی قایق میاستد و سعی میکند حلقه را پس بگیرد اما در حالی که با الکس درگیر میشود به عقب سر میخورد و سرش به گوشه قایق اصابت میکند و به درون دریاچه میافتد و غرق میشود. آدام جسد جاشوا را پیدا میکند و الکس دچار شک روانی میشود و با وجود این که جاشوا مرده, او مدام در ذهنش تکرار میکند که راهی برای نجات جاشوا وجود داشته است. سپس آدام به شدت الکس را سرزنش میکند و به او میگوید که نمیداند چه کار وحشتناکی انجام داده است. او میگوید که آنها الکس را انتخاب کردند, اما حالا الکس همه چیز را خراب کرده است. او میگوید که به خاطر اشتباه الکس همه رنج میبرند. بار دیگر دنیا تغییر شکل میدهد که در آن الکس با باس نهایی مبارزه میکند. الکس پس از شکست هیولا, شکم او را پاره میکند و از آن جسد جاشوا بیرون میاید. الکس شروع به گریه کردن میکند و از جاشوا معذرت خواهی میکند و سپس آن مکان را ترک میکند.

View attachment 264141
الکس به یاد میاورد که در شب مرگ جاشوا چه اتفاقی رخ داد

====================​

Endings


با توجه به اقدامات بازیکن در طول بازی میتوان یکی از پنج پایان مختلف بازی را تماشا کرد.
Ending 1 – Good
Ending 2 – Drowning
View attachment 264142
• آدام را ببخشید
• لیلیان را بکشید
الکس از مخفیگاه بیرون میاید و به اِل میپیوندد. اِل از الکس میپرسد که در آنجا چه دیده است و
الکس در جواب میگوید چیزی که احتیاج بود آن را ببینم.​
View attachment 264143
• آدام را نبخشید
• لیلیان را بکشید
الکس در خانه و در وان پر از آب بیدار میشود. پدرش به او نزدیک می‌شود و پس از صحبتی کوتاه الکس
را با نگه داشتن در زیر آب خفه میکند.​
Ending 3 – Boogeyman
Ending 4 – Hospital
View attachment 264145
• آدام را نبخشید
• لیلیان را نکشید
• ویلر را نجات ندهید
الکس در حالی که به یک صندلی بسته شده است از خواب بیدار میشود. سپس دو بوگی من به او
نزدیک می‌شوند و هر کدام نیمی از کلاه هرمی شکل بر سر او میگذارند. سپس الکس خود به یک بوگی من
تبدیل میشود,​
View attachment 264146
• آدام را ببخشید
• لیلیان را نکشید
الکس در اتاق 206 و در حالی که به تخت بسته شده از خواب بیدار میشود. به نظر میرسد
تمام ماجراجویی های او فقط یک رؤیای تب آلود بوده است. سپس او را میبینیم که
تحت شوک درمانی قرار میگیرد.​
Ending 5 – UFO

View attachment 264147
• آدام را نبخشید
• لیلیان را نکشید
• ویلر را نجات دهید
الکس دوباره به اِل میپیوندد، اما ناگهان هر دوی آنها توسط UFOها ربوده می شوند. ترس او درست بود - بیگانگان مسئول آدم ربایی ها بودند. ویلر لنگان لنگان بیرون می‌آید و فریاد می‌زند که می‌دانسته است مردم به همین علت ناپدید شده اند.​



امیر تو همچنان فعالی. خسته نباشی پسر.
اگه کونامی هم انقدر به فکر سری بود وضع ما این نبود.
 

unestaj

کاربر سایت
Mar 18, 2022
73

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

View attachment 163949 View attachment 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

View attachment 163952 View attachment 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )

بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
Halo of the sun
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
امیر واقعان عالی بود.:-bd
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر