بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    39

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,608
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 163
آخرین ویرایش:
من خوره ی این بازی نیستم ولی خیلی دوستش دارم!!! سر این نخسه ی :laughing: آخری (Homecoming) خیلی با خودم کلنجار رفتم که بازی کنم ولی به شدت می ترسیدم :biggrin1:!!! بازی رو 5 الی 6 ماه پیش گرفته بودم ولی تا همین اواخر شهریور طرفش هم نرفتم! آخه وقتی تازه گرفته بودمش یه کم بازی کردم دیدم اگه بخوام تا آخرش برم از ترس پیر شدم!!! :laughing: ولی همین اواخر شهریور بود که از بی بازی ای حوصله ام سر رفت و یاد SH:HC افتادم که تمومش نکردم! بالاخره با تمام ترسی که از این بازی داشتم عزمم رو جزم کردم :biggrin1: و بازی رو 3 روزه تموم کردم!! (آخه بعضی جاهاش فکریه و وقت میبره!) من بازی رو با اندینگ 4م تموم کردم!!!

اندینگ 4 همونی هست که دو نفر الکس رو (فکر کنم تو بیمارستان روانی) به تخت بستن و دارن روش کار میکنن!!! :laughing:

راستی شما بازی رو با کدوم اندینگ تموم کردین؟!
 
آقای فرخی عزیز
اول که خوش اومدی به تاپیک سایلنت هیل خورا !
دوم این که شما اگه شماره 3 رو بازی کنی چی میگی ؟ (از نظر ترسیدن)
اینجا بچه ها میگن SHH خیلی ترسناک نیست تازه ! :-"
----
معلومه پس خیلی سایلنت هیلباز هستی:cheesygri
والا از نظر خودم آره ... ولی در مقابل بچه های دیگه ای که اینجا میان و میرن هیچ و پوچ و تهی تشریف دارم !
شما یه سر به صفحه های قبلی بزنی بیشتر متوجه منظور من میشی ! :smile:
 
والا از نظر خودم آره ... ولی در مقابل بچه های دیگه ای که اینجا میان و میرن هیچ و پوچ و تهی تشریف دارم !
دیگران رو ولش کن. پس سایلنت هیل باز هستی؟ خوب ببین من همه نسخه ها رو بازی نکردم. میخوام ببینم نسخه های قبلی نسبت به نسخه آخری بهتر بودن یا بدتر؟ کدوم نسخه از همه ترسناکتر بود؟:biggrin1:
 
نمیدونم! من دو سال پیش 3ش رو هم خونه ی عمه ام اینا دیدم ولی به نظر من که جفتشون یکی هستن! ولی چون 5 یا همون "هومکامینگ" گرافیکش بالاتره من خیلی ازش هراس دارم!!! :biggrin1: به طوری که اگه شب باشه و تنها باشم (منظورم فقط تو محوطه ای هست که دستگاه رو گذاشتم نه کل خونه! اگه تو کل خونه تنها باشم که حتی با دیدن کاور بازی سکته میزنم!!! :biggrin1:) 2 دقیقه هم نمیتونم بازی کنم!!! در کل من که عین ... از این بازی میترسم!!! از یک گرفته تا 5 تا Origins!!! کلا Silent Hill اسم دلهره آوری هست!!!
 
دیگران رو ولش کن. پس سایلنت هیل باز هستی؟ خوب ببین من همه نسخه ها رو بازی نکردم. میخوام ببینم نسخه های قبلی نسبت به نسخه آخری بهتر بودن یا بدتر؟ کدوم نسخه از همه ترسناکتر بود؟:biggrin1:
از نظر بهتری بچه ها متفق القول می گن شماره ی 2 از همه بهتر بود .... چون داستان قوی تر و پرداخت جانانه تری داشت ! البته نظر منم همینه !
ولی از نظر ترسناک بودن .... مطمئنا شماره 3 .... ترس می ریزه تو وجودت ! ذره ذره می خورتت !
پ.ن : من 4 و 5 رو هنوز بازی نکردم ! ولی کات سن های homecoming رو دیدم و چند صفحه قبل در موردش با horror_08 عزیز بحث شده !
نمیدونم! من دو سال پیش 3ش رو هم خونه ی عمه ام اینا دیدم ولی به نظر من که جفتشون یکی هستن! ولی چون 5 یا همون "هومکامینگ" گرافیکش بالاتره من خیلی ازش هراس دارم!!! :biggrin1: به طوری که اگه شب باشه و تنها باشم (منظورم فقط تو محوطه ای هست که دستگاه رو گذاشتم نه کل خونه! اگه تو کل خونه تنها باشم که حتی با دیدن کاور بازی سکته میزنم!!! :biggrin1:) 2 دقیقه هم نمیتونم بازی کنم!!! در کل من که عین ... از این بازی میترسم!!! از یک گرفته تا 5 تا Origins!!! کلا Silent Hill اسم دلهره آوری هست!!!
نه دیگه ... اگه قرار باشه سایلنت هیل 3 رو با Homecoming یکی بدونیم که نمی شه !
و به نظر من .... گرافیک درسته که توی ایجاد و شدت ترس تاثیر داره اما چیزهای دیگه ای هستن که از گرافیک موثرترند ! مثلا همین که شما توی شماره ی 2 یه دفعه وارد یه اتاقی می شی و می بینی جناب PH (همون کله هرمی خودمون) داره با یه مانستر یه کاری می کنه و یه مانکن هم توی دستشونه و بعد جیمز می ره تو کمد قایم می شه و خلاصه PH تا نزدیکیای کمد میاد و نگاه می کنه ، همین کافیه تا خیلی خوشگل بترسی ! من که همش می گفتم خداکنه رادیوی جیمز روشن نشه یا فندکی چراغ قوه ای چیزی از دستش نیفته زمین صدا کنه !
یه مثال دیگه می زنم .... همین کافیه که بدونی توی شهری تنها هستی که فقط 2 نفر دیگه آدم مثل خودت داخلش هست ... مابقی یا توهم هستن یا هیولا ! سکوتی که سراسر بازی حاکمه خودش اینقدر آدم رو می ترسونه که تا آخر عمرت هر وقت به جای سوت و کور رسیدی یاد Silent Hill بیفتی !
من یادمه یه جایی توی SH2 راه می رفتم ...یا حالا می دویدم ! ..... از اونطرف کادر یه هیولایی رو دیدم که دورتر از من بود .... هیولاش خیلی قوی نبود بنابراین اسلحه ام رو غلاف کردم و لوله فلزیم رو دراوردم ! برم به جنگ تن به تن ....وقتی به یک متری هیولا رسیدم یهویی زمین زیر پام خالی شد و در کمال ترس و ناباوری بنده سقوط کردم پایین .... و بعد خدمت جناب کرم خاکی عزیز مشرف شدیم !
و کلا یه سری جاها رو عین .... ازشون می ترسم ! مثلا لوکیشن هایی مثل بیمارستان سایلنت هیل ! یتیم خانه ! اون پمپ بنزین خالی ! Lakeside view hotel اون خیابون های سرد و دلهره آورش با اون مه که انگاری همیشه و تا ابد قراره اونجا باشه !
تلفن هایی که بی موقع زنگ می خورن و جالب این که افرادی از پشت تلفن چنان صحبت می کنن که انگار هیچ کدوم از این هیولاهای لعنتی رو نمی بینن و انگار زندگی عادی داخل رگهای سایلنت هیل جریان داره ! تلویزیون های همیشه برفکی که دقیقا مواقعی یه سری اخبار پخش می کنن که اصلا و ابدا انتظارشونو نداریم ! درهایی که بعضی اوقات باز نمی شن و از اونطرفشون یه صدای ناگهانی جیغ و ناله های از درد میاد و این خودش می خواد اینو به ما بفهمونه که ما ناجی این شهر نیستیم و نمی تونیم هر چیزی که دیدیم رو نجات بدیم .... و حتی در آخرش به ما ثابت می کنه ما در وضعیتی نیستیم که بتونیم حتی خودمون رو هم نجات بدیم !
مخصوصا اون بیمارستان لعنتی که آدم به هر دری می رسه آرزو می کنه باز نباشه و عین بیشتر درهای بیمارستان خراب باشه !
تصور ایستادن یه دختر بچه ی معصوم در کنار ph می تونه مو رو به تن آدمیزاد سیخ کنه ! و یه چیز دیگه !
گرافیکی که شماره 2 و 3 دارن به نظر من قابل قبوله چون اینا برای PS2 ساخته شدن !
پ.ن : شماره ی اول سایلنت هیل که برای ps1 اومد گرافیکش در حد پشه بود برا منی که دو ماه پیش بازیش کردم ! اما اینو می خوام بگم ! عشق یه چیزی رو داشته باشی گرافیک و ظاهرش هم برات قشنگ می شه !

پ.ن 2 : مسعود کجایی ؟ کم پیدا شدی جدیدا ها ! نکنه ماریا رو کشتن و اون فیلم رو تو هتل دیدی الان دپرس شدی برا ماری مجلس عزا گرفتی ؟:biggrin1:
 
پ.ن : دلبرکم چیزی بگو به من که از SH پرم ! (منظور به horror بود که قراره جمعه تحلیل برامون به روز کنه) :biggrin1:
خبر خیلی بدی دارم برات !
این قسمت که جمعه قرار بود up بشه و الانم کار ترجمش تموم شده و فقط یه ویرایش و اضافاتش مونده اصلا و ابدا بدرد شما نمیخوره ! چون شماره ی چهارم رو بازی نکردی و این متن هم یه big spoil از شماره چهارم میشه برات .
البته باز به نظر خودت بسته است ولی اگر می خوای جذابیت داستانی فوق العاده ی شماره ی چهارم ( از این لحاظ من این شماره رو توی رتبه ی دوم قرار میدم ) برات کم نشه توصیه می کنم این آپدیت رو نخونی .
خیلی دوست داشتم چیزی بنویسم که شما هم استفاده کنی ولی خب ناگزیرم چون متون به هم پیوسته اند. :blushing:
اینجا بچه ها میگن SHH خیلی ترسناک نیست تازه ! :-"
ما نمیگیم خیلی ترسناک نیست میگیم از شماره های قبلی ترسش خیلی کمتره . با این وجود هم در بین بازی های ترسناک ترسش اصلا کم نیست.

میخوام ببینم نسخه های قبلی نسبت به نسخه آخری بهتر بودن یا بدتر؟ کدوم نسخه از همه ترسناکتر بود؟:biggrin1:
خب از اونجایی که آرشام عزیز هنوز shh رو بازی نکرده با اجازش من این سوال رو جواب میدم.
از ایرانی هایی که این بازی رو انجام دادند و من باهاشون رابطه داشتم 75% شون معتقد بودند که این شماره ضعیف ترین شماره ی سری تا به حال بوده . ( من چون هنوز بازی تموم نشده برام نظری نمیدم. ) اما اگر هم نظر 25% باقی مونده درست باشه اگر شما از شماره ی 5 بازی لذت برده باشی احتمالا با بازی شماره های قبلی از شدت لذت کف بالا میاری.
اما اینکه می پرسی کدوم شماره ترسناک ترین شماره بوده بستگی به دیدگاه افراد داره ولی خب به طور عمده 1 و 2 بازی بیشتر توصیه میشه .
من خودم ترسی رو که توی شماره ی 1 بازی احساس کردم نه توی شماره های بعدی نه هیچ بازی دیگه ای نه هیچ فیلمی نه تو زندگی احساس نکردم . ( البته خب اون موقع بازی توی سبک sh خیلی کم بود یا بهتر بگم اصلا نبود. )
..................
ویرایش:
من یادمه یه جایی توی SH2 راه می رفتم ...یا حالا می دویدم ! ..... از اونطرف کادر یه هیولایی رو دیدم که دورتر از من بود .... هیولاش خیلی قوی نبود بنابراین اسلحه ام رو غلاف کردم و لوله فلزیم رو دراوردم ! برم به جنگ تن به تن ....وقتی به یک متری هیولا رسیدم یهویی زمین زیر پام خالی شد و در کمال ترس و ناباوری بنده سقوط کردم پایین .... و بعد خدمت جناب کرم خاکی عزیز مشرف شدیم !
تو شماره ی یک بود این صحنه !
و به نظر من .... گرافیک درسته که توی ایجاد و شدت ترس تاثیر داره اما چیزهای دیگه ای هستن که از گرافیک موثرترند ! مثلا همین که شما توی شماره ی 2 یه دفعه وارد یه اتاقی می شی و می بینی جناب PH (همون کله هرمی خودمون) داره با یه مانستر یه کاری می کنه و یه مانکن هم توی دستشونه و بعد جیمز می ره تو کمد قایم می شه و خلاصه PH تا نزدیکیای کمد میاد و نگاه می کنه ، همین کافیه تا خیلی خوشگل بترسی ! من که همش می گفتم خداکنه رادیوی جیمز روشن نشه یا فندکی چراغ قوه ای چیزی از دستش نیفته زمین صدا کنه !
یه مثال دیگه می زنم .... همین کافیه که بدونی توی شهری تنها هستی که فقط 2 نفر دیگه آدم مثل خودت داخلش هست ... مابقی یا توهم هستن یا هیولا ! سکوتی که سراسر بازی حاکمه خودش اینقدر آدم رو می ترسونه که تا آخر عمرت هر وقت به جای سوت و کور رسیدی یاد Silent Hill بیفتی !
من یادمه یه جایی توی SH2 راه می رفتم ...یا حالا می دویدم ! ..... از اونطرف کادر یه هیولایی رو دیدم که دورتر از من بود .... هیولاش خیلی قوی نبود بنابراین اسلحه ام رو غلاف کردم و لوله فلزیم رو دراوردم ! برم به جنگ تن به تن ....وقتی به یک متری هیولا رسیدم یهویی زمین زیر پام خالی شد و در کمال ترس و ناباوری بنده سقوط کردم پایین .... و بعد خدمت جناب کرم خاکی عزیز مشرف شدیم !
و کلا یه سری جاها رو عین .... ازشون می ترسم ! مثلا لوکیشن هایی مثل بیمارستان سایلنت هیل ! یتیم خانه ! اون پمپ بنزین خالی ! Lakeside view hotel اون خیابون های سرد و دلهره آورش با اون مه که انگاری همیشه و تا ابد قراره اونجا باشه !
تلفن هایی که بی موقع زنگ می خورن و جالب این که افرادی از پشت تلفن چنان صحبت می کنن که انگار هیچ کدوم از این هیولاهای لعنتی رو نمی بینن و انگار زندگی عادی داخل رگهای سایلنت هیل جریان داره ! تلویزیون های همیشه برفکی که دقیقا مواقعی یه سری اخبار پخش می کنن که اصلا و ابدا انتظارشونو نداریم ! درهایی که بعضی اوقات باز نمی شن و از اونطرفشون یه صدای ناگهانی جیغ و ناله های از درد میاد و این خودش می خواد اینو به ما بفهمونه که ما ناجی این شهر نیستیم و نمی تونیم هر چیزی که دیدیم رو نجات بدیم .... و حتی در آخرش به ما ثابت می کنه ما در وضعیتی نیستیم که بتونیم حتی خودمون رو هم نجات بدیم !
مخصوصا اون بیمارستان لعنتی که آدم به هر دری می رسه آرزو می کنه باز نباشه و عین بیشتر درهای بیمارستان خراب باشه !
تصور ایستادن یه دختر بچه ی معصوم در کنار ph می تونه مو رو به تن آدمیزاد سیخ کنه !
بسیار بسیار عالی .
فکر کنم دیگه نیازی به من و امثال من برای کمک نداری.
بسیار لذت بردم.
 
آخرین ویرایش:
سلام
مخلص ارشام جان هم هستم
همين‌جام هيچ وقت جاي دوري نمي‌رم :biggrin1: مگه توي سايلنت هيل;)
مثلا لوکیشن هایی مثل بیمارستان سایلنت هیل ! یتیم خانه ! اون پمپ بنزین خالی ! Lakeside view hotel اون خیابون های سرد و دلهره آورش با اون مه که انگاری همیشه و تا ابد قراره اونجا باشه !
تلفن هایی که بی موقع زنگ می خورن و جالب این که افرادی از پشت تلفن چنان صحبت می کنن که انگار هیچ کدوم از این هیولاهای لعنتی رو نمی بینن و انگار زندگی عادی داخل رگهای سایلنت هیل جریان داره ! تلویزیون های همیشه برفکی که دقیقا مواقعی یه سری اخبار پخش می کنن که اصلا و ابدا انتظارشونو نداریم ! درهایی که بعضی اوقات باز نمی شن و از اونطرفشون یه صدای ناگهانی جیغ و ناله های از درد میاد و این خودش می خواد اینو به ما بفهمونه که ما ناجی این شهر نیستیم و نمی تونیم هر چیزی که دیدیم رو نجات بدیم .... و حتی در آخرش به ما ثابت می کنه ما در وضعیتی نیستیم که بتونیم حتی خودمون رو هم نجات بدیم !
مخصوصا اون بیمارستان لعنتی که آدم به هر دری می رسه آرزو می کنه باز نباشه و عین بیشتر درهای بیمارستان خراب باشه !
دقيقاً و چقدر زيبا گفتي. خيلي خيلي زيبا:clap:
با اجازه به اشارات زيباي بالا اين موارد رو هم اضافه مي‌كنم:
چراغ‌هاي راهنمايي كه هنوز كار مي‌كنن و انگار همه ساكنين شهر در لحظه ورود شما نيست شدن شايد هم قايم شدن و از پنجره خونه‌هاشون دارن به ما نگاه مي‌كنن. هيولا‌هايي كه بعضي وقت‌ها حتي ترحم برآنگيز به نظر ميان. به نظرم سايلنت هيل ما رو مجبور به ترسيدن نمي‌كنه بلكه به ما اين رو ميگه كه چرا و به چه علت بايد بترسيم.
خودم شخصاً يه حس خاص نسبت به SH1 دارم به خاطر اينكه دروازه ورودم به سايلنت هيل بود. من دوبار حس تنهايي وحشتناكي رو تجربه كردم. اولي سالها پيش بود تو ارگ بم قبل از خراب شدن. اون زمان SH رو نديده بودم ولي زمان بازي كردن به ياد اون خاطره افتادم. حس تنها بودن توي شهري كه 1000 سال پيش انسانهايي اونجا زندگي مي‌كردن و داري الان قدم جاي پاي اونا مي‌ذاري. تنوري رو ديدم كه مي‌شد حرارت آتيش داخلش رو بعد از قرن‌ها حس كرد. بار دوم همين چند وقت پيش بود جمعه شب تنهايي رفتم بهشت زهرا تو قطعه‌هاي قديميش فقط با يه چراغ‌قوه چرخ زدم. حسي كه هنوز براي خودم هم ناشناخته مونده.
اين رو از طرف خودم مي‌گم اما براي من سايلنت هيل فقط يه بازي نيست و خودم رو سايلنت هيل باز نمي‌دونم. من سايلنت هيل رو زندگي مي‌كنم.
تا يادم نرفته لازمه بگم اين‌ها رو هم تا حدود زيادي از تحليل نوشته شده توسط اساتيد NEMESIS‌ و Horror_08 دارم و صميمانه همين‌جا ازشون تشكر مي‌كنم.
و اما يه نكته:
برام جالبه تو اتاق PH توي Labyrinth‌ بعد از گرفتن چاقوي بزرگ وقتي به سمت لوازم جراحي مي‌ريم و اون رو بررسي مي‌كنيم. جيمز جمله جالبي ميگه: چرا بايد اين چيزا برام كاربردي داشته باشه؟
 
آخرین ویرایش:
از نظر بهتری بچه ها متفق القول می گن شماره ی 2 از همه بهتر بود .... چون داستان قوی تر و پرداخت جانانه تری داشت ! البته نظر منم همینه !
ولی از نظر ترسناک بودن .... مطمئنا شماره 3 .... ترس می ریزه تو وجودت ! ذره ذره می خورتت !
*************
پ.ن : شماره ی اول سایلنت هیل که برای ps1 اومد گرافیکش در حد پشه بود برا منی که دو ماه پیش بازیش کردم ! اما اینو می خوام بگم ! عشق یه چیزی رو داشته باشی گرافیک و ظاهرش هم برات قشنگ می شه !
عزیز دلم جناب آرتاس !!!
ترس فوق العاده سایلنت هیل 1 رو اگر واقعا درک کنید مطمئنا اون گرافیک به اصطلاح پشه شما کاملا نادیده گرفته می شه ... ( مشکل اکثر بچه هایی که از گرافیک بازی های قدیمی ایراد می گیرن اینه که از وسطهای بازی وارد بازی می شن و اون بازی های قدیمی براشون جذاب نیست . نامهربانی هایی که باخیلی از بازیهای دیگه اتفاق افتاده مثل DOOM3 که جد بزرگش یعنی DOOM و DOOM2 و Final DOOM رو فراموش کردن و البته جد بزرگش یعنی Wolf 3D )
سوم دبیرستان بودم یعنی حدود 10 سال پیش همین موقع ها تو پاییز. اونموقع رزیدنت 2 بدجور رو کار اومده بود و همینطور رزیدنت 3 . من خودم خوره رزیدنت هستم بدجور ، بدفرم . رکوردایی که من زدم رو هیچ کدومتون نتونستین بزنین مطمئنا . محض اطلاع می گم رزیدنت 3 رو بدون شلیک حتی یک گلوله رفتم تا آخرش ( البته به غیر از غولهای اصلی که باید حتما کشته بشن مثل کرم قبرستان و نمسیس تو آزمایشگاه و ... )
به هرحال از موضوع اصلی پرت نشیم . من پایه کلوپ بودم خودم از شش روزی که می رفتم مدرسه 5 روزش اصلا نمی رفتم و تو کلوپ بازی می کردم . یه روز این کلوپیه که اتفاقا رفیقم هم بود اومد گفت یه بازی جدید آوردیم می خوای ببینی . گفتم بده ببینم . نشستم پاش
دموهاش رو سریع استارت زدم رد بشه نشستم رفتم تو بازی . ای دل غافل ... همش مه بود . دنبال در و دیوار هی می تابیدم . سی دی رو درآوردم دادم رفیقم گفتم فایده نداره . حال نمی ده رفتم مدرسه و دوباره برگشتم . گفتم سی دی رو بده ببینم چی بود دادی ؟ نشستم این دفعه چون وقت داشتم دموهاش رو هم دیدم . به خدا دیدی تو خیابون دو نفر با یه نگاه عاشق هم می شن !!!! شد قضیه ما ... به خدا چنان جذب این سایلنت هیل 1 شدم که نگو و نپرس . من خودم عاشق فیلم ترسناک و بازی ترسناک بودم ( رزیدنت ، پارازیت و ... ) ولی وقتی این بازی رو دیدم واقعا ترس رو تونستم تجربه کنم ... سایلنت هیل 1 درسته گرافیک در خوری نداشت اما داستان واقعا سنگینی داشت . از عشق یه پدر به دختر که بگذریم ( تو مقوله عشقولان ) واقعا داستان ترسناکی داشت با شخصیت پردازی هاش و البته صحنه سازی هاش. من همون موقع که بازی می کردم سایلنت هیل 1 رو با خودم بازی رو تحلیل می کردم و فکر می کردم بازی یه جورایی بین برزخ و دنیا رابطه داره ( نمونه بارزش آخر بازی وقتی وایسادی یه جایی که زیرت آتیشه من فکر می کردم پایین پات جهنمه !!! ) خلاصه بگم سایلنت هیل 1 به چند علت که من اونارو الان می گم به نظر من ترس بیشتری توش وجود داشت به طوریکه هنوز هم که هنوزه بازیش می کنم به خاطر اینکه یه خورده انرژی مثبت بگیرم. اینم دلیل های من :
1ـ محیط گنگ از همون ابتدای شروع بازی .
2ـ نقشه بزرگ و ناکامل که باعث می شه تو احساس تنهایی تو یه شهر رو داشته باشی . ( البته اینو بگم وقتی تو سیبل رو می بینی احساس می کنی تنها نیستی ولی وقتی اون می ره تا برسی به یه آدم درست و حسابی ، واقعا احساس تنهایی می کنی )
3ـ عدم وجود نقشه در بعضی از قسمت های بازی که تورو سر درگم و مضطرب می کنه .
4ـ درسته ph برای خودش عظمتی داره ولی خداوکیلی کدومتون از غول اول سایلنت هیل ( منظورم همون جانور مارمولک ماننده ) تونستین دفعه اول جون سالم به درببرید ؟ کدومتون نترسیدید ؟
5ـ فکر نمی کنین عبور از جاده ای که کفش سنگفرش آهنه و تلق تلق صدای آهن میاد شمارو خیلی دیوونه می کنه ؟
6ـ ترسناکترین قسمت سایلنت هیل از نظر من که امیدوارم شما هم نظرتون همین باشه وقتی هست که آژیر به صدا درمیاد و یه هو شهر دگرگون می شه . تو سایلنت هیل 1 وقتی برای اولین بار از در سه قفله بیرون میاید این اتفاق می افته . من خودم از اونجا تا در مدرسه سه بار دچار آنفاکتوس شدم !!!! ( البته از حق نگذریم صدای خش خش رادیو که یه دفعه بلند می شه و به شما می گه که دارین بدبخت می شین کلی ترس ایجاد می کنه )
7ـ کدومتون از فاضلاب تاریک و خیس گذشتین ولی اصلا نترسیدین با اون میمون نماهای وحشیش ؟
8ـ کدومتون آخر بازی وقتی اومدین حلقه ارو از رو کمد برداشتین یهو بازی رو سرتون خراب شد هیچ نترسیدین ؟
9ـ گرافیک دلیل بر ترس هست ولی مهم صحنه پردازی محیطه که ترس ایجاد می کنه واما ازحق نگذریم صدا گذاری عشق خودم یعنی آقای یامائوکا
10ـ شما اسلحه دارین ، ولی وقتی با یه تیکه گوشت که داره حرکت می کنه روبرو می شین به خودتون می گین : ای خدا چطوری بکشمش ؟ و همون لحظه می خواین ازش فرار کنین . چرا ؟ دلیلش رو ازخودتون پرسیدین ؟ ( تو رزیدنت من خودم عاشق کله پروندن بودم ، اصلا حال می کردم با کله پروندن ولی واقعا ترس تو رزیدنت معنایی داره ؟؟؟)
12ـ اولین جمله سایلنت هیل 1 وقتی سی دی رو می زارین تو دستگاه رو خوندین ؟ معنیش رو می دونین ؟
[FONT=&quot]The fear of blood tends to create fear for the flesh [/FONT]
ترسی که از وجود خون ایجاد می شود منجر به ایجاد ترس جسمی می شود ...
و بعد عکسی از آلیسا ... یعنی شما از همون اول بازی درگیر ترس می شین . ترس تو وجودتون می ره و شما رو از ادامه کار می ترسونه ...
به هرحال اینا شاید نظریات شخصی من باشه ولی اینو می گم که من با سایلنت هیل 1 زندگی کردم . اینکه می گم زندگی کردم به خاطر اینکه زندگی من ، با بازی سایلنت هیل 1 کامل شد .
من یه روزی می خواستم انیمیشنی از سایلنت هیل 1 بسازم که البته از آهنگ های خاصی که منو واقعا یاد این بازی می نداخت استفاده کنم . یکی از شعرهایی که واقعا منو یاد سایلنت هیل 1 و دوران طلایی اون می ندازه اینه ( اینم بگم که این کلوپی رفیق ما هروقت من داشتم سایلنت هیل بازی می کردم این نوار رو می زاشت البته خیلی مخلص جناب سلحشور هم هستم ) :
...
توی این برزخ غربت
توی این قهر محبت
مگه می شه از تو جدا بود
از غم و غصه رها بود
با چنین سینه سوزان
با چنین عشق فروزان
مگه میشه بی بلا بود
جز تو با کس آشنا بود
...
توی این شهر دورنگی
میون دلهای سنگی
مگه می شه بی بلا بود
جز تو با کس آشنا بود
....
توی این دریای بی کران عشق
دم به دم بازیچه طوفان عشق
مثل تخته پاره ای بر روی آب
در کف سیلاب بی پایان عشق
...
دیگه از نامهربونی خسته ام
چشم دل سوی افق ها بسته ام
شاهد رنج من ای خدای من
که چگونه از درون شکسته ام ...

خواننده : بهمن سلحشور

ناخودآگاه یاد هری بیچاره می افتم ...
پیشنهاد می کنم گوشش بدین . آپلود کردم براتون گذاشتم . یه خورده کیفیتش پایینه ولی باور کنید اگه واقعا سایلنت هیل باز باشید یاد سایلنت هیل 1 می افتین مخصوصا اول آهنگ که اصلا انگار از رو سایلنت هیل ساخته شده ...
http://rapidshare.com/files/293248800/Barzakh.mp3.html

ببخشید خیلی طولانی شد و خیلی چرندیات بلغور کردم !!!!
 
آخرین ویرایش:
من خودم ترسی رو که توی شماره ی 1 بازی احساس کردم نه توی شماره های بعدی نه هیچ بازی دیگه ای نه هیچ فیلمی نه تو زندگی احساس نکردم .
ترس فوق العاده سایلنت هیل 1 رو اگر واقعا درک کنید مطمئنا اون گرافیک به اصطلاح پشه شما کاملا نادیده گرفته می شه ...
بالاخره من یکی رو پیدا کردم که توی میزان ترسناکی شماره ی 1 با من هم عقیده باشه.
مشکل اکثر بچه هایی که از گرافیک بازی های قدیمی ایراد می گیرن اینه که از وسطهای بازی وارد بازی می شن و اون بازی های قدیمی براشون جذاب نیست
البته آرشام از اول بازی شروع کرد از همون جایی که ماشروع کردیم ولی خب الان واقعا اون گرافیک توی چشم میزنه ( البته نه برای امثال من )
سوم دبیرستان بودم یعنی حدود 10 سال پیش همین موقع ها تو پاییز. اونموقع رزیدنت 2 بدجور رو کار اومده بود و همینطور رزیدنت 3 . من خودم خوره رزیدنت هستم بدجور ، بدفرم . رکوردایی که من زدم رو هیچ کدومتون نتونستین بزنین مطمئنا . محض اطلاع می گم رزیدنت 3 رو بدون شلیک حتی یک گلوله رفتم تا آخرش ( البته به غیر از غولهای اصلی که باید حتما کشته بشن مثل کرم قبرستان و نمسیس تو آزمایشگاه و ... )
به هرحال از موضوع اصلی پرت نشیم . من پایه کلوپ بودم خودم از شش روزی که می رفتم مدرسه 5 روزش اصلا نمی رفتم و تو کلوپ بازی می کردم . یه روز این کلوپیه که اتفاقا رفیقم هم بود اومد گفت یه بازی جدید آوردیم می خوای ببینی . گفتم بده ببینم . نشستم پاش
دموهاش رو سریع استارت زدم رد بشه نشستم رفتم تو بازی . ای دل غافل ... همش مه بود . دنبال در و دیوار هی می تابیدم . سی دی رو درآوردم دادم رفیقم گفتم فایده نداره . حال نمی ده رفتم مدرسه و دوباره برگشتم . گفتم سی دی رو بده ببینم چی بود دادی ؟ نشستم این دفعه چون وقت داشتم دموهاش رو هم دیدم . به خدا دیدی تو خیابون دو نفر با یه نگاه عاشق هم می شن !!!! شد قضیه ما ... به خدا چنان جذب این سایلنت هیل 1 شدم که نگو و نپرس .
آشنایی من هم یه چیزی بود تو همین مایه ها بعد از re3 یکی از دوستام معرفی کرد بهم این بازی رو .( خدا خیر دنیا و آخرت بهش بده اگر این آدم نبود ... ! ) ، فقط تفاوتش اینه که من اون موقع به جای سوم دبیرستان دوم راهنمایی بودم ( طفل بودم ) ، می تونید تصور کنید تو این سن و سال تاثیر یه همچین بازی چقدر بیشتره !

4ـ درسته ph برای خودش عظمتی داره ولی خداوکیلی کدومتون از غول اول سایلنت هیل ( منظورم همون جانور مارمولک ماننده ) تونستین دفعه اول جون سالم به درببرید ؟ کدومتون نترسیدید ؟
رسما تا مرز سکته رفتم جالبیش این بود که قبل از اینکه به این موجود برسیم باید یه چند تا فلکه رو میچرخوندیم تا راه باز شه اینقدر از این میترسیدم که پشت این چه خبره ، دعا می کردم حالا حالا ها راه باز نشه. کشتنش هم قلق داشت ( باز شدن دهنش ) منم که اونموقع انگلیسی حالیم نبود تا این بمیره ، منم مردم.

تو سایلنت هیل 1 وقتی برای اولین بار از در سه قفله بیرون میاید این اتفاق می افته . من خودم از اونجا تا در مدرسه سه بار دچار آنفاکتوس شدم !!!
من هنوز فکر میکنم تاریکی این قسمت با تاریکی تمام قسمت های بازی فرق داره اینقدر تاریک که من دستم از روی دکمه ی run پایین نمیومد.
یه قسمت دیگه هم که بعد از صدای آژیر خیلی اذیت شدم قبل از light house بود. ماشالله یه باریکه راه بود 20 تا موجود هم از بالا و پایین ما رو مورد عنایت قرار میدادند.
8ـ کدومتون آخر بازی وقتی اومدین حلقه ارو از رو کمد برداشتین یهو بازی رو سرتون خراب شد هیچ نترسیدین ؟
متاسفانه من همون دفعه اول خنجر رو جایگزین کردم و از ترس در این قمست محروم شدم.
7ـ کدومتون از فاضلاب تاریک و خیس گذشتین ولی اصلا نترسیدین با اون میمون نماهای وحشیش ؟
من هنوز وقتی زیر پام دریچه فاضلاب میبینیم یاد sh1 میفتم.

من خودم هم یکی دو جا رو بگم ، بعد از مبارزه با اون کرم تا برسه به بیمارستان من بیچاره شدم اون قسمت هم تاریکیش بیش از باقی قسمت ها بود.
جایی که لیزا مرد به نظرم غم انگیزترین و یکی از ترسناکترین صحنه های کل سری بود خونی که از پیشونی شروع شد و تو عرض 1 ثانیه کل صورت رو پوشوند من رو له و لورده کرد . ( البته بیشتر از این میترسیدم که نکنه مجبور باشم با لیزا هم بجنگم )
آهنگ آغازی بازی فوق العاده خوفناک بود هنوز با شنیدنش مو به تنم سیخ میشه.

ببخشید خیلی طولانی شد و خیلی چرندیات بلغور کردم !!!!
زنده ام کردی شهام جان.
 
سلام
بعد از مبارزه با اون کرم تا برسه به بیمارستان من بیچاره شدم اون قسمت هم تاریکیش بیش از باقی قسمت ها بود.
هنوزم كه هنوزه جرأت نمي‌كنم توي اون قسمت كامل بچرخم. خداييش وحشتناكه.
اين هم آهنگ اول سايلنت هيل 1
http://www.2shared.com/file/8456885/d8bdccc5/Silent_Hill.html
يه خاطره درباره اين آهنگ. دوستي دارم كه آهنگ‌سازه. چند وقت پيش خونشون بودم. زنگ موبايل من همين آهنگ ابتداي SH1 بود (البته هنوزم هست). تلفنم زنگ خورد و يهو دوستم از جاش پريد. وقتي حالش جا اومد پرسيد : اين چي بود؟ داستانش رو گفتم حتي دموي بازي رو هم بهش نشون دادم. بدجور تحت تأثير آهنگ قرار گرفت. مي‌گفت خوف‌انگيز‌ترين آهنگيه كه تا حالا شنيده.
منم از يه صحنه بازي يادي كنم. تو مدرسه توي اتاق قفسه‌ها از يكيشون تق‌تق صدا مياد وقتي بازش مي‌كنيم (به گمانم) يا خالي بود يا يه گربه از توش مياد بيرون. بعد هنگام رفتن يهو در يكي از قفسه‌ها باز مي‌شه و يه جنازه ميفته بيرون. بار اول توي اون صحنه واقعاً از جا پريدم و تا چند دقيقه جرأت نمي‌كردم بيام سمت كامپيوتر.
با اجازتون منم همين‌جا از دوستم آقاي صبوري تشكر مي‌كنم كه من رو براي اولين بار با اين بازي آشنا كرد.
 
خب دوستان مطابق قرارمون تاپیک تحلیل رو به روز کردم ، تاخیر زیادی بین آپدیت ها افتاد سعی میشه که منظمتر بشه آپدیت کردن تحلیل .
این قسمت بسیار طولانی و البته بسیار جالب و پرمحتواست خیلی مسایل رو در مورد روند sh4 مشخص میکنه.
بخونید امیدوارم که لذت کافی ببرید.

پاینده باشید.
........
ویرایش :
اشكان خان دستت درد نكنه بي‌نهايت جالب بود.
ارادتمند.;)
 
آخرین ویرایش:
سلام
اشكان خان دستت درد نكنه بي‌نهايت جالب بود. مخصوصاً ارتباط مراسم با كارت‌هاي تاروت خيلي برام جالب بود. براي دوستاني كه احتمالاً با اين كارت‌ها آشنايي ندارند چندتا لينك قرار ميدم تا باهاش آشنا بشن.
http://en.wikipedia.org/wiki/Rider-Waite
http://falehafez.persiangig.com/Fall/tarot
بازم ازت تشكر مي‌كنم.
 
سلام
شاید تکراری باشه اما تو سایت زیر تاریخ ریلیز سایلنت هیل : خاطرات شکسته رو زده 30 اکتبر یعنی دو هفته دیگه

http://www.videogamesblogger.com/20...-memories-release-date-is-october-13-2009.htm

دو تا کلیپ از گیم پلی هم گذاشته که لینکاش رو می زارم ...
http://trailers.gametrailers.com/gt_vault/11129/t_silenthillsm_gc2k9_cam_gt.flv
http://trailers.gametrailers.com/gt_vault/11129/t_silenthillsm_dev_wt.flv
خواهشا اگه ممکنه بچه هایی که اطلاع دارن صحتش رو تأیید کنن ...

اینطور که نوشته برای Wii و Playstation2 و PSP

Silent Hill: Shattered Memories has a release date of October 30th, 2009 according to Amazon UK. In the US the date falls on November 3rd, 2009. The game will be released on Wii, PlayStation 2 and PSP.

کلیپ دومیش واقعا منو تکون داد ...
یاد خیلی از چیزها افتادم ... وقتی اسم شریل رو صدا می زنه با اون صدا گذاری محشرش ...
 
آخرین ویرایش:
چند تا کلیپ می زارم براتون عمراً جایی دیده باشین ...

اولیش مال عشق خودم Akira Yamaoka است که به صورت زنده و در یک ارکستر داره آهنگ Theme Of Laura رو اجرا می کنه . اینم لینکش البته طول آدرس لینکش خیلی زیاده. زیاد شاخ درنیارین ...

http://74.125.105.150/videoplayback...=yt1&factor=1.25&burst=40&id=109dfc5145e3403c


دومین لینک یک انیمیشن از آهنگ Your Rain با حضور Cyntia !!!! تعجب نکنین بله سینتیا تو سایلنت هیل 4 !!! این انیمیشن در ادامه ساخت انیمیشن ـ موزیک هایی هست که برای سایلنت هیل ساخته شده . نمونه قبلیش هم آهنگ You are not here بود که تو سایلنت هیل 3 انیمیشن براش ساخته شد ... البته بگم این کلیپ +16 هست که خودتون دیگه سینتیا رو می شناسین به من هم هیچ مربوطی ندارد !!!!
اینم لینکش :

http://74.125.4.221/videoplayback?i...=yt1&factor=1.25&burst=40&id=db7217a4dc7fdd0a
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or