بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    41

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمز ساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش، مری شپرد-ساندرلند، عازم شهر سایلنت هیل می‌شود. مری سه سال پیش بر اثر بیماری لاعلاجی درگذشته بود. در نامه ادعا شده بود که مری در «مکان مخصوصشان» در انتظار اوست. این موضوع جیمز را دچار سردرگمی می‌کند، زیرا به باور او، کل شهر برای آن‌ها «مکان مخصوص» محسوب می‌شد. با وجود تردید در اصالت نامه و اینکه آیا واقعاً توسط مری نوشته شده است یا خیر، جیمز تصمیم می‌گیرد به جستجوی او در شهر بپردازد. پس از خروج از Observation Deck و طی مسیری طولانی، جیمز به گورستانی می‌رسد. در آنجا با زنی جوان و مضطرب به نام آنجلا اوروسکو مواجه می‌شود که او نیز در جستجوی مادرش است. جیمز از آنجلا درخواست راهنمایی می‌کند و آنجلا مسیری را به او نشان می‌دهد؛ با این حال، به جیمز هشدار می‌دهد که شهر ممکن است خطرناک باشد. جیمز با بی‌اعتنایی به هشدارهای او، میگوید که خطرات شهر برایش اهمیتی ندارد و مصمم به یافتن فرد گمشده‌اش است. پیش از آنکه جیمز به مسیر خود ادامه دهد، هر دو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

هنگامی که جیمز به سایلنت هیل می‌رسد، متوجه دگرگونی شهر نسبت به آخرین بازدیدشان در چند سال گذشته می‌شود. علاوه بر مه غلیظ و مرموزی که تمام شهر را فرا گرفته، سایلنت هیل به شهری متروکه و رو به زوال تبدیل شده است. موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر لحظه امکان حمله آن‌ها به جیمز وجود دارد. جیمز در حین کاوش در شهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطرات او و مری از بازدیدشان از پارک رزواتر را زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوصشان»، جیمز به سمت آنجا حرکت می‌کند، اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود شده است. در هنگام عبور از مجتمع آپارتمانی وودساید، جیمز با دختربچه‌ای مواجه می‌شود که مانع پیشروی او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی روبرو می‌گردد که از مشاهده جسدی دچار وحشت شده است. جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی با کلاهی هرمی شکل مواجه می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان بلو کریک می‌شود و در اینجا برای اولین بار وارد دنیایی دیگر می‌گردد. در یکی از اتاق‌ها، جیمز آنجلا را در حالی که افسرده در مقابل یک آینه بزرگ ایستاده و چاقویی در دست دارد، می‌یابد. به نظر می‌رسد که او به خودکشی فکر می‌کند. جیمز تلاش می‌کند تا آنجلا را از این کار منصرف کرده و راه دیگری را به او نشان دهد، اما آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها مستحق مرگ هستند. هنگامی که جیمز اظهار می‌دارد که او مانند آنجلا نیست، آنجلا از او می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند. جیمز با نشان دادن عکس مری، از آنجلا می‌پرسد که آیا او را دیده است یا خیر. پس از آنکه جیمز به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش درگذشته است، آنجلا دچار ناراحتی و آشفتگی می‌شود و اظهار می‌دارد که می‌خواهد به جستجوی مادرش ادامه دهد. آنجلا از جیمز درخواست می‌کند که چاقویش را از او بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد، هراس دارد. با این حال، به طور ناخواسته، هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند، آنجلا واکنشی از روی ترس نشان داده و او را تهدید می‌کند و در حالی که وحشت‌زده شده است، از آنجا می‌گریزد. در نهایت، جیمز موفق به خروج از آپارتمان شده و دوباره وارد شهر می‌شود. تغییرات اعمال شده برای رسمی‌تر شدن متن: استفاده از افعال و عبارات رسمی‌تر: به جای «وقتی جیمز به سایلنت هیل می‌رسد» از «هنگامی که جیمز به سایلنت هیل می‌رسد»، به جای «متوجه می‌شود» از «متوجه دگرگونی ... می‌شود»، به جای «روبرو می‌شود» از «مواجه می‌شود» و به جای «می‌گوید» از «اظهار می‌دارد» استفاده شده است. استفاده از واژگان ادبی‌تر: به جای «مه مرموزی که همه جا را پوشانده» از «مه غلیظ و مرموزی که تمام شهر را فرا گرفته»، به جای «خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است» از «به شهری متروکه و رو به زوال تبدیل شده است» و به جای «پرسه می‌زنند» از «در خیابان‌ها پرسه می‌زنند» استفاده شده است.

wood.jpg

در ادامه مسیر، جیمز بار دیگر با دختربچه مواجه می‌شود که در حال زمزمه عباراتی نامفهوم و نشستن بر روی دیوار است. او رفتاری خصمانه نسبت به جیمز از خود نشان می‌دهد و میگوید که «تو هرگز مری را دوست نداشتی». این سخن موجب سردرگمی جیمز می‌شود، اما پیش از آنکه فرصتی برای کسب اطلاعات بیشتر از او فراهم شود، دختربچه از سمت دیگر دیوار می‌پرد و از دیدرس خارج می‌شود. با رسیدن به پارک رزواتر، جیمز با شخصیتی به نام ماریا روبرو می‌گردد که شباهت‌های ظاهری بسیاری به همسرش دارد، اما رفتاری کاملاً متفاوت از مری از خود بروز می‌دهد. ماریا پیشنهاد می‌کند که در جستجوی مکان‌هایی که احتمالاً «مکان مخصوص» آن‌ها بوده است، به جیمز یاری رساند. از آنجا که مسیر منتهی به مقصد آن‌ها به دلیل فروریختن جاده مسدود شده است، آن‌ها ناگزیر به عبور از یک کلوپ شبانه می‌شوند. در آنجا، جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا تصور حضور همسرش در شهر ناشی از جنون است؟ اما ماریا دیدگاهی امیدوارانه نسبت به این موضوع ابراز می‌دارد و جیمز را به نوشیدن ترغیب می‌کند، که با امتناع جیمز روبرو می‌شود. ماریا، او را به باغی در همان نزدیکی هدایت می‌کند، اما همچنان هیچ اثری از مری یافت نمی‌شود. جیمز از عدم پیشرفت در جستجو و تردید در مورد وضعیت روانی خود ابراز ناامیدی می‌کند، اما ماریا او را تسلی می‌دهد و پیشنهاد می‌دهد که به جستجوی مکان‌های دیگر ادامه دهند.

night.jpg

ناگهان، صدایی جیغ از یک تئاتر محلی به گوش می‌رسد. جیمز تصمیم می‌گیرد تا به بررسی آنجا بپردازد، اما ماریا ترجیح می‌دهد که در بیرون منتظر او بماند. در داخل تئاتر، جیمز با دختربچه و ادی مواجه می‌شود. دختربچه که ترسیده است، پنهان می‌شود. جیمز با ادی به گفتگو می‌پردازد و ادی نام دختر کوچک، لورا، را فاش می‌کند. جیمز به جستجوی او می‌پردازد. در بیرون از تئاتر، ماریا، لورا را مشاهده می‌کند که به سمت بیمارستان بروکهاون در حرکت است. سپس، هر دو به دنبال او می‌روند. در حین کاوش در بیمارستان، ماریا دچار کسالت می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق‌ها به استراحت می‌پردازد، در حالی که جیمز به جستجوی لورا ادامه می‌دهد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند، اما با دری بسته روبرو می‌شود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا می‌کند و از او در مورد نحوه آشنایی‌اش با مری سؤال می‌کند. لورا پاسخ می‌دهد که او را از یک سال پیش می‌شناخته است. جیمز به دلیل تناقض آشکار بین باور خود و اظهارات لورا، دچار خشم می‌شود. لورا ناراحت شده و قصد فرار می‌کند، اما جیمز که نگران امنیت اوست، مانع این کار می‌شود. با این حال، لورا به بهانه وجود نامه مری در اتاقی، جیمز را در آنجا حبس می‌کند. در همان لحظه، هیولایی که از سقف آویزان است، وارد اتاق شده و به جیمز حمله می‌کند. جیمز موفق به کشتن آن موجود می‌شود، اما اندکی بعد توسط موجود دیگری ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود. در آنجا، به اتاق ماریا بازمی‌گردد، اما اثری از او نمی‌یابد. سرانجام، او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند. با این حال، ماریا دچار خشم می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را ترک کرده و به نظر نمی‌رسد که به زنده بودن او اهمیتی بدهد. او جیمز را متهم می‌کند که تنها به همسر درگذشته‌اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها به جستجوی خود برای یافتن لورا ادامه می‌دهند. در حین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند، اما جیمز او را تسلی می‌دهد و سپس وارد راهرویی می‌شوند. ناگهان، موجود کله‌هرمی بار دیگر ظاهر شده و آن‌ها را تعقیب می‌کند. جیمز از ماریا پیشی گرفته و به یک آسانسور می‌رسد. علی‌رغم تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب آسانسور، ماریا قادر به ورود به آن نمی‌شود و توسط موجود کله‌هرمی کشته می‌شود. جیمز، که از فقدان ماریا اندوهگین و تنها شده است، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر یافتن لورا، که از بیمارستان گریخته است، معطوف کند. هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان خارج شده و به دنبال لورا می‌رود، اما او را نمی‌یابد. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این تصور که مادرش دیگر در شهر نیست و تمایلی به دیدن او ندارد، دچار ناامیدی شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا خیر. با این حال، آنجلا با شنیدن این سؤال، گویی خاطره‌ای ناخوشایند را به یاد آورده باشد، از آنجا دور شده و جیمز را بار دیگر تنها می‌گذارد. با یافتن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر رفته و از آنجا به زندان تولوکا منتقل می‌شود. در آنجا، با ادی مواجه می‌شود که به نظر می‌رسد دچار جنون شده است. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود. با کاوش بیشتر در زندان، جیمز به یک هزارتو وارد می‌شود.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار می‌داده، مطلع می‌گردد. موجودی غریب در آن مکان حضور دارد که آنجلا او را «پدر» خطاب می‌کند و از جیمز استدعا می‌نماید که به او اطمینان دهد که «همه چیز خوب خواهد بود». جیمز که دچار سردرگمی شده است، با موجودی به نام «Abstract Daddy» که نمادی از پدر آنجلا است، به مبارزه می‌پردازد. او آن موجود را از پای درمی‌آورد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز تلاش می‌کند تا آنجلا را آرام کند، اما او خشمگین شده و ادعا می‌کند که مردانی مانند او صرفاً در پی «یک چیز» هستند. جیمز در پاسخ اظهار می‌دارد که او فقط در جستجوی همسرش است. آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر تمایلی به حضور همسرش در کنار خود نداشته و احتمالاً پیش از این زن دیگری را یافته بوده است. جیمز با خشم این اتهامات را رد می‌کند. با مشاهده واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود آنجا را ترک می‌کند. در اعماق هزارتو، جیمز با ماریا مواجه می‌شود که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده است. با این حال، او رفتاری غیرعادی از خود بروز می‌دهد و به دلیلی نامشخص، به نظر می‌رسد که خاطرات همسر جیمز را به یاد می‌آورد. ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها صرفاً در زیرزمین بیمارستان از یکدیگر جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او خطاب به جیمز می‌گوید: «تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بودی که همه چیز را برداشتی، اما نواری را که با هم ضبط کردیم، فراموش کردی که برداری.» جیمز از این اظهارات کاملاً دچار سردرگمی می‌شود، اما به ماریا قول می‌دهد که راهی برای رسیدن به آن سوی سلول پیدا کند. با این وجود، پس از رسیدن به آن طرف سلول، جیمز با جسد بی‌جان ماریا مواجه می‌شود که به طرز مرموزی جان سپرده و بر روی پوست او ضایعاتی مشاهده می‌شود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.جیمز به مسیر خود ادامه می‌دهد و در نهایت با ادی مواجه می‌گردد که در طول زندگی‌اش همواره مورد تمسخر دیگران قرار داشته و اکنون دچار فروپاشی روانی شده است. ادی، جیمز را متهم می‌کند که از اولین ملاقاتشان او را مورد تمسخر قرار می‌داده و سپس به انبار گوشت می‌گریزد؛ جایی که با خشنودی اعتراف می‌کند که پیش از ورود به شهر، فردی زورگو را مجروح و سگ او را به قتل رسانده است. جیمز برای دفاع از خود ناگزیر به کشتن ادی می‌شود. پس از آن، جیمز از آن مکان خارج شده و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد، به سمت هتل لیک ویو حرکت می‌کند. در آنجا، او با لورا ملاقات کرده و از او درخواست کمک برای یافتن مری می‌نماید.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
خب خیلی وقت بود به تاپیک مقدس بازی سنتر سر نزده بودم
در مورد دوستانی که با شبیه ساز مشکل دارن باید بگم من سایلنت هیل 1 رو با epsxe نسخه 1.7 بازی کردم خیلی خوب بود واقعا با خود ps1 نمیشد خیلی کیفیت پایین بود باز تو شبیه ساز یه کم افکت و رزولوشن بهتر بود
کاش نسخه ی اول رو همون شکلی با گرافیک نسخه ی دوم باز سازی میکرد به جای shatterd memories :(
سایلنت هیل :ریشه ها رو با سیستم قبلی مشکل داشتم ولی با سی پی یو core i 3 بازی کردم مشکل حل شد کیفیت هم خدایی خوب بود بهتر ا ز کنسول بود :)
ولی shatterd memories کلا با شبیه ساز مشکل داره :(
خب سوال ها ی خودم : خبری از سایلنت هیل جدید هست یا نه ؟
امیدی واسه عرضه ی downpour روی pc ؟
اون نسخه ی مربوط به کنسول دستی که داغون بود اومد ؟ طبق پیش بینی ها همون جوری داغونه داغون بود ؟ یا امیدی بهش هست ؟ :d
ببخشید سرتونو درد اوردم هدف فقط همون عر ضه ی downpour روی پی سی بود :(
راستی یه نکته ای پی سی نیازی به سایلنت هیل کالکشن نداره که :/
من خودم نسخه ی دوم رو ته رزولوشن بازی میکنم انگار اچ دی شده :D
صدا گذاری جدید هم نمیخوام همون خوبه :D
 
سلام
اتفاقا بحث قشنگ و پر محتوا و مفهومی هست که بهتره اینجا رها نشه. شما اگر دوست نداشتید ادامه ندید اگر هم دوست داشتید ادامه بدید تا نظریه های مختلف رو بررسی کنیم و از اطلاعات مفید استفاده نماییم. انتظار هم نداریم که بحث به همینجا خاتمه پیدا کنه و همین امشب تموم بشه. شاید این مسئله برف یا خاکستر روزها یا ماه ها طول بکشه تا به نتیجه برسه.
جداً انتظار دارید این بحث به نتیجه برسه؟:-/
اصلا یک سوال چالشی مهم !

چرا سایلنت هیل 4 "دنیای میانی" نداشت؟ چرا توی اون برف/خاکستر نبود؟
خب همین «دنیا‌ی میانی» مشخص نیست چیه؟
این هم که گفتم به بحث‌های مهم تر و اصلی برسیم منظورم همین بود منتها با کاربر محترم mms 1378 بحث سر این بود که اصلاً دنیای‌ها در سایلنت هیل رو بررسی کنیم.
شما اول نظرتون رو در این نظریه بفرمایید.
:arrowd::arrowd::arrowd::arrowd::arrowd:
خیلی وقت پیش با دوستان و به ویژه علی‌آقای شکسته‌دل یه بحثی رو راه انداختیم و اسمش رو گذاشتیم نظریه‌ی «Silent Engine».
بر طبق این نظریه، آلسا بر اثر فشارهای جسمی و روحی که بهش وارد شده و با کمک قدرت ذهن و بر اساس حس تنفر و خشمش، دنیایی خلق میکنه بر پایه‌ی شهر سایلنت هیل.
مثل Epic که برای ساخت بازی‌های خودش Unreal Engine رو بنا کرد.
افراد دارای ذهن قوی با کمک گرفتن از این موتور، دنیای ذهن خودشون رو با استفاده از المان‌های موجود و مورد نظر می‌سازند تا به هدف‌شون برسند و بر این اساس، افرادی رو وارد دنیای ذهن خودشون می‌کنند. پس شهر دارای شعور نیست و فقط یک ابزاره. در این میان، هیولاها یا دشمنان باز هم نمادهایی هستند مربوط به فراخوانده یا فراخواننده تا مطلبی رو عینیت ببخشند. اگه توضیحات هیولاها در تاپیک ترجمه فارسی کتاب Silent Hill: Lost Memories رو ببینی مخصوصاً شماره 1، عمدتاً نمادی از خصوصیات آلسا هستند.
به عنوان مثال: شما خودت تا حالا نشده تو ذهنت واقعه‌ای رو که هرگز اتفاق نیفتاده و شاید هرگز هم نیفته، ایجاد کنی؟
از کسی متنفر باشی و تو ذهنت به فجیع‌ترین روش‌ها و تا جاییکه خلاقیت ذهنیت توانایی داره شکنجه‌ش بدی. یا برعکس،‌کسی رو دوست داشته باشی و تو ذهنت باهاش خلوت کنی.
حالا تصور کن این تصور ذهنی واقعیت پیدا کنه یا کس دیگه‌ای این دنیای ذهنی رو ببینه.
بر اساس این نظریه: فراخوانده‌ها به شهر الزاماً نباید گناهکار باشند یا به واسطه‌ی گناه یا گناهانی خاص،‌ به شهر فراخونده بشن.
شخص ممکنه دزدی کنه و قتل هم مرتکب شده باشه و به دادگاه احضار بشه اما اونجا ببینه دلیل احضارش هیچ کدوم نیست بلکه همسر سابقش به دلیل ندادن مهریه ازش شکایت کرده یا نه، برای دادن شهادت احضار شده.
بنا بر این نظریه،‌اشخاص زیر به دلایل زیر به دنیای ذهن افراد زیر فراخوانده شده‌اند:

[TABLE="class: grid, width: 500"]
[TR]
[TD]فراخوانده شده[/TD]
[TD]فرا خواننده[/TD]
[TD]دنیای ذهن[/TD]
[TD]دلیل فراخوانی[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هری[/TD]
[TD]دالیا[/TD]
[TD]آلسا[/TD]
[TD]همراهی شریل و کمک به دالیا برای تکمیل مراسم[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]جیمز[/TD]
[TD]مری[/TD]
[TD]مری[/TD]
[TD]یادآوری رفتاری که با مری داشته[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هدر[/TD]
[TD]کلودیا[/TD]
[TD]کلودیا[/TD]
[TD]بیداری جنین خدای داخل بدن هدر برای اجرای دوباره مراسم تولد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هنری[/TD]
[TD]والتر[/TD]
[TD]والتر[/TD]
[TD]به خاطر سکونت در اتاق[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
در راستای بحث بر سر این نظریه بود که قرار شد شماره‌های 1 تا 4 رو دونه دونه بررسی کنیم بریم جلو.
==============================================================
خب خیلی وقت بود به تاپیک مقدس بازی سنتر سر نزده بودم
به‌به! آقا داود! قدم رو چشم ما گذاشتید.:bighug:
خب سوال ها ی خودم : خبری از سایلنت هیل جدید هست یا نه ؟
فعلاً نه. یه ویدیو از معرفیِ شماره‌ی جدید منتشر شد که نظر اکثریت بر فیک بودنش هست.
امیدی واسه عرضه ی downpour روی pc ؟
دلم می‌خواست بگم آره.:(
اون نسخه ی مربوط به کنسول دستی که داغون بود اومد ؟ طبق پیش بینی ها همون جوری داغونه داغون بود ؟ یا امیدی بهش هست ؟ :d
اگه منظورتون SH:BOM هست که نمی دونم چون فقط روی PS VITA عرضه شد.
==========================================================
اگر مایل باشید بحثو به فردا انتقال دهیم چون من باس یه کاری رو انجام بدم ;;):d
مایل باشیم نباشیم شما میرید به کارتون برسید!
yahoo_65.gif
;)
 
آخرین ویرایش:
مایل باشیم نباشیم شما میرید به کارتون برسید!:-" ;)

نه رفیق کارم زیاد مهم نیست قبلا چون برنامه ریزی کرده بودم قرار بود الان انجامش بدم گفتم اگر مایل هستید!:d

خب شما سوال در رابطه همون بحث اصلیمون مطرح کنید دیگه من فعلا چیزی برای پرسیدن ندارم!!/:):d
 
سلام
خب شما سوال در رابطه همون بحث اصلیمون مطرح کنید دیگه من فعلا چیزی برای پرسیدن ندارم!!/:):d
مایل که هستم. ولی همون بذاریم برای بعد بهتره.:)
پس در مورد بند اول یعنی ورود هری به دنیای ذهن آلسا توسط دالیا به توافق رسیدیم؟;;)
 
پس در مورد بند اول یعنی ورود هری به دنیای ذهن آلسا توسط دالیا به توافق رسیدیم؟;;)

بلی بلی!:bighug::d

حالا سوال پیش میاد که سوال بعدی چیست؟!l-)

بنظرمن فردا یا هرموقع تونستین سوال مطرح کنید اگر نشد خودم مطرح میکنم که به بقیه بحث برسیم!
 
دوستان کمی اهسته تر شاید کسی با gprs به نت دسترسی دارد!
اولش که از مسعود جان و والتر عزیز تشکر کنم که تاپیک رو یه کله جلو بردن با بحثهای شیرین گاها فلسفیشون!
----'
داش حسین هم که کلا مارو برد تو حسرت!مرسی داداش مثل همیشه عالی!
دیشب دوستم بهم پیام داد که silent hill allchemilla معرفی شد و سازندگان قدیم میسازنش!
خدا میدونه دیشبو چطور خوابیدم!نتم تموم شده بود و فقط داشتم رویا پردازی میکردم که داستان مرط به چیه و کیه؟بیشترین احتمالم به استنلی میدادم!
اینکه کیا از قدیمی ها برگشتن کارگردان کیه و اکیرا دوباره هست؟
و وقتی اومدم فهمیدم یه مود برایhl2 هست که خیلی خیلی ناراحت شدم!
--------
از امیر عزیزم باید تشکر کرد که مطابش عجیب جذابه!

-------
توی سایلنت هیل 1 یکی از مسائلی که همیشه برام مطرح بود و اصلا یه اتفاق اتفاقی مثل خط خطی روی دیوار که الکی تحلیل بشه نمیدونمش اما دلیلی براش نمیبینم مسئله:
"جایگزین شدن سیبل با همسر هری بعد از پایان good+ هست."
اگه هری و سیبل باهم فرار کردن چرا گذشته شون بر طبق آینده تغییر میکنه؟
مگه آینده میتونه عامل تغییر گذشته در حالت عادی باشه؟
یا اینکه توهمی از زندگی دوباره هری رو در برگرفته و اون در اصل مرده و در رویا ها زندگی میکنه؟(اگه ایمطوریه پس شماره سوم چی میشه؟)
 
سلام

همه‌ی آدم‌ها در دنیا همین هستند. البته آدم‌های معمولی که گذشته‌تون معلوم نیست.

به شخصه با این نظریه مخالفم.
دلیلم رو در انتهای پست میگم.

این رو هم در انتهای پست جواب میدم

بله درسته اما یه نکته رو دقت کنید. زمانی که در SH2 با جیمز به متل میریم اون ماشین اونجاست ولی زمانی که هدر بعد از رفتن داگلاس از اتاق میاد بیرون ماشین اونجا نیست. پس اون ماشین میتونه مال داگلاس باشه.
===================================================================
خیلی وقت پیش با دوستان و به ویژه علی‌آقای شکسته‌دل یه بحثی رو راه انداختیم و اسمش رو گذاشتیم نظریه‌ی «Silent Engine».
بر طبق این نظریه، آلسا بر اثر فشارهای جسمی و روحی که بهش وارد شده و با کمک قدرت ذهن و بر اساس حس تنفر و خشمش، دنیایی خلق میکنه بر پایه‌ی شهر سایلنت هیل.
مثل Epic که برای ساخت بازی‌های خودش Unreal Engine رو بنا کرد.
افراد دارای ذهن قوی با کمک گرفتن از این موتور، دنیای ذهن خودشون رو با استفاده از المان‌های موجود و مورد نظر می‌سازند تا به هدف‌شون برسند و بر این اساس، افرادی رو وارد دنیای ذهن خودشون می‌کنند. پس شهر دارای شعور نیست و فقط یک ابزاره. در این میان، هیولاها یا دشمنان باز هم نمادهایی هستند مربوط به فراخوانده یا فراخواننده تا مطلبی رو عینیت ببخشند. اگه توضیحات هیولاها در تاپیک ترجمه فارسی کتاب Silent Hill: Lost Memories رو ببینی مخصوصاً شماره 1، عمدتاً نمادی از خصوصیات آلسا هستند.
به عنوان مثال: شما خودت تا حالا نشده تو ذهنت واقعه‌ای رو که هرگز اتفاق نیفتاده و شاید هرگز هم نیفته، ایجاد کنی؟
از کسی متنفر باشی و تو ذهنت به فجیع‌ترین روش‌ها و تا جاییکه خلاقیت ذهنیت توانایی داره شکنجه‌ش بدی. یا برعکس،‌کسی رو دوست داشته باشی و تو ذهنت باهاش خلوت کنی.
حالا تصور کن این تصور ذهنی واقعیت پیدا کنه یا کس دیگه‌ای این دنیای ذهنی رو ببینه.
بر اساس این نظریه: فراخوانده‌ها به شهر الزاماً نباید گناهکار باشند یا به واسطه‌ی گناه یا گناهانی خاص،‌ به شهر فراخونده بشن.
شخص ممکنه دزدی کنه و قتل هم مرتکب شده باشه و به دادگاه احضار بشه اما اونجا ببینه دلیل احضارش هیچ کدوم نیست بلکه همسر سابقش به دلیل ندادن مهریه ازش شکایت کرده یا نه، برای دادن شهادت احضار شده.
بنا بر این نظریه،‌اشخاص زیر به دلایل زیر به دنیای ذهن افراد زیر فراخوانده شده‌اند:

[TABLE="class: grid, width: 500"]
[TR]
[TD]فراخوانده شده[/TD]
[TD]فرا خواننده[/TD]
[TD]دنیای ذهن[/TD]
[TD] دلیل فراخوانی[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هری[/TD]
[TD]دالیا[/TD]
[TD]آلسا[/TD]
[TD]همراهی شریل و کمک به دالیا برای تکمیل مراسم[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]جیمز[/TD]
[TD]مری[/TD]
[TD]مری[/TD]
[TD]یادآوری رفتاری که با مری داشته[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هدر[/TD]
[TD]کلودیا[/TD]
[TD]کلودیا[/TD]
[TD]بیداری جنین خدای داخل بدن هدر برای اجرای دوباره مراسم تولد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هنری[/TD]
[TD]والتر[/TD]
[TD]والتر[/TD]
[TD]به خاطر سکونت در اتاق[/TD]
[/TR]
[/TABLE]

========================================================
پ.ن: سایلنت هیل دادگاه نیست بلکه آینه ای هست در برابر افراد.
هر چند خودم به شخصه پا رو فراتر می‌گذارم رو میگم آینه‌ای از ترس‌ها و مشکلات روحی ما بازی کننده‌ها در برابر خودمون.
در سایلنت هیل ما بازی نمی‌کنیم بلکه سازنده‌ها هستند که با ذهن ما بازی می‌کنند.

اگر بخواهیم به واکاوی وقایع سایلنت هیل بپردازیم باید به دو صورت آنها رو بررسی کنیم

1- بر اساس نمادها و داستانهای بومی کشور ژاپن

2- بر اساس نظریه های زیگموند فروید

کم کم وارد اینچنین جزئیاتی میشیم

کلا من و شما به عنوان کسی که داریم بازی رو برای خودمون و دیگران تحلیل میکنیم نمیتونیم از خودمون چیزی به بازی اضافه کنیم و ایده پردازی و داستان سرایی کنیم. نظریه شما کاملا در این چارچوب داستان سرایی و ایده پردازی قرار داره که ساخته تخیلات و تفکرات شماست و ربطی به داستان بازی نداره.

سایلنت هیل 3 دنیا بیشتر نداره

1- دنیای واقعی
2- دنیای میانی (مه)
3- دنیای دیگری (OW)

هرگونه نظریه که منجر به تولید دنیای متفاوتی مثل "دنیای ذهن" شما بشه عملا باعث میشه از بحث اصلی و تحلیل داستان اصلی دور بشیم و بیشتر به خیالات و داستان سرایی های خودمون بپردازیم.

داستان و کارکترها و شهر و ... همه و همه را میتوان به صورت روانشناختی یا از منظر اسطوره شناسی تحلیل و بررسی کرد و طبیعتا برای این کار نیاز به مطالعه دقیق و جامع هست و ممکن است به طول بیانجامد . در سایلنت هیل فقط 3 دنیا وجود دارد و خارج از اونها چیز دیگه ای معنی نمیده.

شما فقط به تحلیل 4 نسخه از سایلنت هیل میپردازید که فکر کنم علتش این باشه که شماره های دیگر رو بازی نکردید (البته اگر اشتباه میکنم بفرمایید اصلاح کنم). SH:O و SH:SM هر دو خیلی از جزئیات رو باز میکنند و مخصوصا SH:SM بحث روانشناختی داستان رو پررنگ تر میکنه. همینطور SH:HC و SH:DP رو هم باید بررسی کنیم. این دنیای ذهن شما توی این 4 نسخه ای که گفتم کاملا بی معنی است

پ.ن : اونجایی که داشتیم در مورد برف و خاکستر بحث میکردیم با اینکه بحث مهمی بود ولی شما متاسفانه موجب پاره شدن بحث شدید و اصرار داشتید به بحث های مهم تری بپردازیم. اما نکته ای که بسیار مهم است این است که بحث هایی که حول محور نظریه های شخصیی باشد کلا از حیث اعتبار فاقد ارزش بررسی میباشد و من تعجبم از شما این است که چطور چنین نظریه شخصی رو به بحث داستانی برف/خاکستر/باران ترجیح میدهید ؟

پ.ن 2 : در صورتی که علاقه داشته باشید در مورد خود بازی و بدون هیچ نظریه پردازی و داستان سرایی صحبت می کنیم.
 
آخرین ویرایش:
سلام.
=======
خوب دوستان بنظر من در اصل اون ها خاکستر هستن...همون طور که چهره ی واقعی شهر در owمعلوم می شه...پس دونه های برف هم فقط شکل تغیر یافته اون خاکستر ها هستن. البته فقط یک نظره..;)
چرا سایلنت هیل 4 "دنیای میانی" نداشت؟ چرا توی اون برف/خاکستر نبود؟
کلا سبک شماره 4 فرق داشت فکر کنم خواستن که بازی تکراری نشه...
اون برف و خاکستر هم مربوط به خط اصلی داستان می شه خوب ما تو شماره 2و dpهم برف نداشتیم جاش بارون بود.
 
اولش که از مسعود جان و والتر عزیز تشکر کنم که تاپیک رو یه کله جلو بردن با بحثهای شیرین گاها فلسفیشون!

شما لطف دارید بیشتر کارهارو آقای مسعود انجام دادن وگرنه پست های من که حکم اسپم رو داشت:d

درضمن دوستان اسم بنده مانی هست:bighug::d
 
به نظرم ایده خاکستر بعد از نسخه سینمایی اول فیلم و نسخه اورگینز مطرح شد که در فیلم دلیلش سوختن معدن شهر هست و در اورگینز سوختن السا در خانه.
اما در شماره اول بازی برف نزدیک ترین و قابل قبولترین عنصر ممکنه هم بدلیل نوع ظاهری و اشارات بازی هم توضیح سازنده.
حالا چه نظریاتی میشه از برف استنباط کرد؟
اولش ممکن حس سرد و تلخ رو به بیننده القا کنه چون بازی در منطقه ای ساخته و واقع شده که مردم بیشتر در معرض سرما قرار دارن نه گرما!
در ژاپن و اروپا و امریکا (بعضی نواحی مثل سایلنت هیل بدلیل کوهستانی بودن)فصول سرد بیشتر در ذهن مردم تاثیر سخت میگذاره.
از اون طرف در عربستان و کشورهای گرم مثل افریقا گرما قابل لمس تره.
از نمونه این نگاه رو میشه در اثار فاخری مثل بینوایان، مردی که میخندد،دخترک کبریت فروش، سفید برفی نسخه سینمایی کوروساوا و... دید که سرما یکی از عوامل کلیدی است که حس تنهایی بدبختی و شرایط سخت را به مخاطب القا میکند.
در سایلنت هیل هم علاوه بر تصادف و گم شدن شما با سرمای سخت هم همراه میشید.
از طرفی این برف به صورتی واضح دیوانه وار بودن شهر رو نمایان میکنه که کافمن هم طبق مطلب نریمان جان بهش با دید تعجیب اشاره داره.

اما اینکه بگیم اگر خاکستر بود با فلسفه شهر بیشتر همراه میشد بحث جدایی داره!مثل خیلی نکات دیگه ای که میتونست باشه و نیست!
 
به مقدسات توهین نشود:d
بازی با PC و شبیه ساز و عذاب کشیدن و دردسرهای بیشمارش مقدساته؟ :d باشه، توهینی نمیشه! ولی ترجیحن یه بار سر از مقدسات بکشید بیرون و یه شیوه جدید را تجربه کنید، شاید واقعن یه چیزایی به اشتباه براتون تقدس پیدا کرده ;)

بیخیال عزیز. همه دنیا دیگه میدونن و قبول دارن توی نسخه های اولیه بازی برف بوده نه خاکستر.

اتفاقا از لحاظ منطقی برف بر خاکستر مقدم هست

اتفاقا بحث قشنگ و پر محتوا و مفهومی هست که بهتره اینجا رها نشه.

پ.ن : اونجایی که داشتیم در مورد برف و خاکستر بحث میکردیم با اینکه بحث مهمی بود ولی شما متاسفانه موجب پاره شدن بحث شدید و اصرار داشتید به بحث های مهم تری بپردازیم. اما نکته ای که بسیار مهم است این است که بحث هایی که حول محور نظریه های شخصیی باشد کلا از حیث اعتبار فاقد ارزش بررسی میباشد و من تعجبم از شما این است که چطور چنین نظریه شخصی رو به بحث داستانی برف/خاکستر/باران ترجیح میدهید ؟
ای وای نریمان )x آخه من نمیفهمم چرا با اشخاصی بحث میکنی که دُگم بودن ذهنشون را وحشتناک بسته؟ تو هزار و یه دلیل ثابت شده هم بیاری وقتی یه عده ای نمیپذیرن یا بهتر بگم نمیخوان بپذیرن چرا خودت را اذیت میکنی؟ به قولی، آدمی را که خوابه میشه بیدار کرد ولی آدمی که خودش را به خواب زده امکان نداره بتونی بیدارش کنی :|
عقل میگه برفه، ظاهرش توی بازی میگه برفه، کارکترای توی بازی میگن برفه، توی همه سایت ها مینویسه برفه، خود سازنده بازی میگه برفه، توی کتاب LM مینویسه برفه ...................... عالم و آدم میگن برفه بعد یه عده فقط صرفن برا اینکه بگن وجودشون تو فروم ارزشمنده و باعث به وجود اومدن بحث میشه، همه حقایق را انکار میکنن.
چرا بحثی میکنی که آخرش مجبور بشی این حرف چیپ را بشنوی:
پیشنهاد می‌کنم این بحث برف و خاکستر رو همین‌جا رها کنیم چون فایده ای نداره.به همون بحث خودمون ادامه بدیم مفیدتره
آقا نریمان یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه:
از کُشتی گرفتن با خوک پرهیز کن، چون هم خوک از این کار لذت میبره و هم تو خودت را کثیف و گِلی میکنی و به هیچ جایی هم نمیرسی.
حالا تو همش همش خودت را بکوب به در و دیوار، مگه فایده ای هم داره؟

چرا سایلنت هیل 4 "دنیای میانی" نداشت؟ چرا توی اون برف/خاکستر نبود؟
دنیای میانی چی هست :-/ :d

اون نسخه ی مربوط به کنسول دستی که داغون بود اومد ؟ طبق پیش بینی ها همون جوری داغونه داغون بود ؟ یا امیدی بهش هست ؟ :d

همون نسخه ی ویتا ر و میگم ... ولی فکر نمیکنم بازی خوبی بشه :(
نه تنها امیدی بهش نیست :d بلکه عملن گند زدن به بازی :| من بازیش را یه بار تموم کردم و عذاب آورترین مسیری بود که برا تموم کردن بازی طی کردم :d فقط یه عده آدم (... 3 نقطه :d ) فکر میکنن که این بازی میتونه جذاب باشه :))

توی سایلنت هیل 1 یکی از مسائلی که همیشه برام مطرح بود و اصلا یه اتفاق اتفاقی مثل خط خطی روی دیوار که الکی تحلیل بشه نمیدونمش اما دلیلی براش نمیبینم مسئله:
"جایگزین شدن سیبل با همسر هری بعد از پایان good+ هست."
اگه هری و سیبل باهم فرار کردن چرا گذشته شون بر طبق آینده تغییر میکنه؟
مگه آینده میتونه عامل تغییر گذشته در حالت عادی باشه؟
تنها دلیل منطقی که میشه براش آورد به نظر من البته، زمان ساختن سایلنت 1 بازیسازها فکر میکردن که میتونن از وجود سیبل هم در بازی های بعدی استفاده کنن. اما بعدش به این نتیجه رسیدن که اگه نباشه بهتره :d اگه یه ریمیک هم برا سایلنت 1 میدادن و داستان سر و سامان میگرفت خیلی خوب میشد :d
 
نمیخوام تاپیک به بیراهه بره اما جواب این حرفا واجب بود/:):d

بازی با PC و شبیه ساز و عذاب کشیدن و دردسرهای بیشمارش مقدساته؟ :d باشه، توهینی نمیشه! ولی ترجیحن یه بار سر از مقدسات بکشید بیرون و یه شیوه جدید را تجربه کنید، شاید واقعن یه چیزایی به اشتباه براتون تقدس پیدا کرده ;)

کلا عرض کردم PC مقدسه!:d

بعدشم نظرشما شخصیه قابل احترامم هست اینجا کسانی هستند که با PC همین سایلنت هیل مقدس رو بازی کردن!;;)*ترجیحا*:d بنده خودم کلکسیون کنسول های سونی رو دارم همه عنوان هارو هم تو کنسول و هم تو PC تجربه کردم!ولی شبیه ساز در صورتی که از جای معتبر دانلود کرده باشید اشکالی نداره.:d

14 سال با PC دارم زندگی میکنم یعنی از 6 سالگی PC داشتم!به نظر شما همچین چیزی اشتباه برام تقدس پیدا کرده؟:)):d

پ.ن:

ای وای نریمان
yahoo_14.gif
آخه من نمیفهمم چرا با اشخاصی بحث میکنی که دُگم بودن ذهنشون را وحشتناک بسته؟ تو هزار و یه دلیل ثابت شده هم بیاری وقتی یه عده ای نمیپذیرن یا بهتر بگم نمیخوان بپذیرن چرا خودت را اذیت میکنی؟ به قولی، آدمی را که خوابه میشه بیدار کرد ولی آدمی که خودش را به خواب زده امکان نداره بتونی بیدارش کنی
yahoo_22.gif

عقل میگه برفه، ظاهرش توی بازی میگه برفه، کارکترای توی بازی میگن برفه، توی همه سایت ها مینویسه برفه، خود سازنده بازی میگه برفه، توی کتاب LM مینویسه برفه ...................... عالم و آدم میگن برفه بعد یه عده فقط صرفن برا اینکه بگن وجودشون تو فروم ارزشمنده و باعث به وجود اومدن بحث میشه، همه حقایق را انکار میکنن.
چرا بحثی میکنی که آخرش مجبور بشی این حرف چیپ را بشنوی:

حالا چرا میزنی؟
yahoo_4.gif


آقای مسعود دلایلی آوردند که هر منطقی نمیتونست اونهارو رد کنه و منم برای همین باهاش بحث کردم!خوب هرکسی میتونه برداشت خودش رو بکنه چه اشکالی داره مگه؟

بعدشم فروم رو برای همین ساختن که هرکسی نظرشو بگه! اگر قرار بود همه ی ما هم نظر باشیم که ..../:)
 
آخرین ویرایش:
نمیدونم چرا اینجا همه تصورشون از یه بحث یه کم جدی، بیراهه رفتن تاپیکه :| به هر حال ...............................
منم نمیخوام تاپیک به بیراهه بره ولی جواب این حرفت واجب بود :d
کلا عرض کردم PC مقدسه!:d
14 سال با PC دارم زندگی میکنم یعنی از 6 سالگی PC داشتم!به نظر شما همچین چیزی اشتباه برام تقدس پیدا کرده؟:)):d
نچز. شما راحت باش. اینجا که دیگران از اصلن از کودکی نمیدونستن PC چی هست. فقط شما میدونی :d تازشم، داشتن PC برا یه مدت طولانی ومقدس شدنش دلیل نمیشه که اگر ایراداتی داره، نادیده بگیریمشون. PC یه دستگاه مولتی کاره ست. کنسول یه دستگاه مخصوص بازیه (به غیر از این نسل جدید که تبدیل به یه Full Entertainment Device شده) عقل چی را حکم میکنه؟ میدونم اگه PC آپگرید بشه باهاش میشه خیلی بازی ها را روان و با گرافیک اجرا کرد. ولی انحصاری های کنسول را میخوای چه کار کنی؟ شبیه ساز؟ یه شبیه ساز بهم معرفی کن که بتونه The Last of Us، Beyond، Uncharted، Gravity Rush و یا حتی :d SILENT HILL DOWNPOUR را اجرا کنه.
بعدشم، همه این FACT را میدونن که بازی با کیبورد و موس فقط و فقط و فقط و فقط و فقط وووووووووووووووووووووووووو فقط برا بازی های شوتر مناسبه و نه چیز دیگه ای.
تقدس جالبی داری، تبریک میگم بهت ;)

- - -ویرایش - - -

حالا چرا میزنی؟:d

آقای مسعود دلایلی آوردند که هر منطقی نمیتونست اونهارو رد کنه و منم برای همین باهاش بحث کردم!خوب هرکسی میتونه برداشت خودش رو بکنه چه اشکالی داره مگه؟

بعدشم فروم رو برای همین ساختن که هرکسی نظرشو بگه! اگر قرار بود همه ی ما هم نظر باشیم که ..../:)
کی زد :-/ اگه بنا بر زدن بود که الان >:)
یه سوال؟ ماست سفیده یا سیاه؟ :d حالا شما بیا بیا هزار و یه جور دلیل غیر منطقی و چیپ بیار که ماست سیاه.
میدونی چیه اصلن؟ یه عده 4تا کلمه قلمبه سلمبه یاد میگیرن، بعدش میخوان سریع از این کلمات استفاده کنن که یه جورایی خود نمایی کنن. بعدش میبینن موقعیتش پیش نمیاد، اونوقت میان یه سری فکت و حقایق را انکار میکنن تا نشون بدن که میتونن آدمای چالش برانگیزی باشن. اما متاسفانه این جور کارا دیگه برا دوران پادشاه وِزوِزکه :d
 
سلام خدمت همگی؛

بچه ها من این چندروزه Downpour رو تهیه کردم و دارم بازی میکنم، (البته دیگه آخراشم..) و به نظرم فکر کنم که خیلی عنوان خوبی ـیه ! :d حالا شاید در مواردی از نسخه های اصیل خودش دور شده باشه (ترس و همون عناصر و المان های روان شناختی اونم از نوع شرقی..) ولی در کُل باز هم بخوایم حساب کنیم، میشه گفت واقعا با عنوان توپُری طرف هستیم ! حالا نمیدونم نظر شما چیه، ولی این چند روز که من داشتم این بازی رو تجربه میکردم، واقعا لذت بُردم ! اوایل فکر میکردم که شاید این عنوان رو مثلا نصفه کاله رهاش کنم، ولی اصلا اینطور نشد ! طراحی مراحل، روایت داستان، اتمسفر خفه و سایلنت هیلی.. گشت زنی های سرگردان کننده و بقول معروف سایلنت هیلی، :d معماهای جالب، گیم پلی خوب، گرافیک هُنری و تکنیکی خوب، طراحی مراحل که واقعا سنگ تموم گذاشتن ! :d موسیقی متن هم با اینکه خیلی خوب بود، ولی فکر نکنم (مطمئنم..) به نسخه های اصیل خودش نمیرسه ! :d دیگه چیزی یادم نمیاد..:d خُب حالا میخوام بدانم نظر شما در مورد این عنوان چیه ؟! :-/:d
پ.ن: این رو هم بگم که یه وقت فکر نکنید که هر بازی گیرم بیاد رو تا آخرش برم ها، نه اینطور نیست ! فکر کنم بیشتر بچه ها منو بشناسن ! :d اینطوری براتون بگم: از بین هر 10 عدد بازی که مثلا اگر بخوام تجربه کنم، شاید فقط 1 یا 2 عددـش رو به پایان برسونم ! اینجوری شدیم دیگه، هر بازی به دلمون نمیشینه ! :d ولی خُب نمیدونم چی شد که Downpour رو که الان دارم میرم، خیلی حال میکنم ! :d در آخر اینکه "سایلنت هیل: رگبار" رو چگونه ارزیابی میکنید !؟ :d

ممنون !
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or