بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    44

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
داشتم از دانشگو میومدم همینجوری که تو تاکسی نشستم هم به این سواله فکر میکردم یهو یه جواب جالب به ذهنم رسید :دی

مرده که قیافه ش متأثره در واقع حقیقت رو می دونسته ( چه حقیقتی ؟ حالا میگم براتون ) بعدن می فهمن، که یکی از خواهرا سر قضیه ای ( حالا قضیه ش هم بماند ولی سر یه قضیه ای بوده :-" ) مادره رو کشته >:) بعد اون یکی خواهره که ماجرا رو می فهمه با خواهرش دعواش میشه و به طور غیر عمد می کشتش :-" حالا چجوری حقیقت رو می فهمه ؟ از همون مرده که حقیقت رو می دونسته :-" مرده کی بوده ؟ همون قضیه ای که تو پرانتز بالا آورده شده :-"

دایی مسعود که با این سوالاتش اسگولمون کرد رفت :دی
 
سلام
yap ;)
آخه بستگی داره... مولفه های یه سایلنت رو داشت!
جستجوی یه شخص گمشده... (SH2) یه بیمار روانی... (SH4) تاوان پس دادن گناهان... (SHs :d)
بگذریم از اینا... حالا چه کاریه!؟ SH: HC ساخته شد! مثل خیلی از بازی های دیگه. چه اصیل بود و چه نبود... چه یه عده لذت بردن :> و چه عده ای نپذیرفتنش! مهم اینه که... Lets do NOT regret for the past, so the true path of future can be revealed!

همونطور كه اشكان گفت داشتن مولفه يه چيزه، اصيل دونستن بازي يه چيزه.

HA HA... second victim
;)
اين توهينت رو فعلاً ناديده مي گيرم[-x
در صورت تكرار:hurted1:
:d
چون قتلی در کار نبوده...
همین کلمه "اگه" خودش گویای اینه که این حرف فقط یه فرضیه ـست. به همین سادگی!
James did what he had to... REDEMPTION, not MURDER... x
منم بر اساس يه مدرك ميگم جيمز مري رو به صورت فيزيكي به قتل نرسونده.

سر ارثیه ... وقتی که وکیل مادره، وصیتنامه رو میخونه و یکی از خواهرا میفهمه ......... "باقی داستان مشخصه دیگه ;) "
ظاهر متأثر اون آقا هم نکته انحرافی داستان بود!
اين هم نظري‌ست. دعوا بر سر ارث و ميراث و مال دنيا.

یه جواب جدی:
An Empty Promise of a Fallen King
امیدوارم گرفته باشی مسعود...!
:-/ :-??
سوالت کلیه و در مورد همه بازی ها صدق میکنه... یا شاید خیلی از بازی ها! کافیه فقط توی دنیای بازی غرق بشی، حالا هر بازی ای! دیگه اون Character بازی نیست که تو کنترلش میکنی! در واقع خودتی که کنترل میشی!
دلیل میخوای... همذات پنداری با Character بازی! یه بار هم قبلاً گفته بودم... جایی که با ناراحتی Character بازی ناراحت میشی و از خوشحالیش، خوشحال! جایی که شکستش، برای تو شکست به حساب میاد و پیروزیش باعث میشه تو به خودت افتخار کنی... "صحبت زیاده، نمیخوام زیاد جفنگ ببافم!"
برعکس لیان فکر نمیکنم همه‌ی بازیها اینطوری باشه که بازیباز تبدیل به شخصیت اصلی بشه . جایی که ما حق انتخاب داریم اونجاست که میتونه شخصیتمون توی بازی نمود کنه ... جایی که تو میتونی بیخیال از کنار Indian Runner بگذری یا وقتی میتونی آیلین رو به حال خودش بگذاری ، یا بر اساس مثل هر چه طولش بیش مرگش بیشتر چاقوی PH رو به عنوان سلاح استفاده کنی ... اینجاست که میتونی بگی خودت بودی که به بازی گرفته شدی ... وگرنه وقتی تو هر کاری بکنی آخرش یه نتیجه داشته باشه ، تفاون شخصیت دونفر توی بازی مشخص نمیشه .
من يا اشكان موافقم. اوني كه ليون ميگه همزادپنداري با شخصيته ولي كاري كه شخصيت هاي سايلنت هيل ميكنن بازي با شخصيت بازي ‌كننده‌ست.
مثال بارزش همون راهروي آخر بيمارستان. كدوم‌مون بعد از ديدن PH فرار نكرديم. مثلاً به ماريا قول داده بوديم از مراقبت كنيم. قولي كه به مري هم داده بوديم ولي با حمله بيماري به مري (تو راهرو، PH نماد بيماريه كه به ماريا كه نماد مري هست) ولش كرديم.
كاري كه هري با تمام وجودش براي شريل و بعد براي هدر انجام داد. ما هم دنبالش بوديم.

اون یه جا قاعدتاً باید فرار از دست PH توی راهروی بیمارستان باشه ، بچه ها میگن اگه خوب بدویی و به جایی نخوری میشه قبل از مرگ ماریا به در آسانسور برسی ولی من خودم با یه روش کاملاً من درآوردی اونجا رو رد کردم ...
راست ميگيا. اتفاقاً يادمه تو تاپيك هم درباره‌ش نوشتم. فقط الان حال ندارم بگردم پيداش كنم.
این جمله خیلی خطرناکه ... یعنی اگه ما بخوایم این جمله رو ملاک قرار بدیم باید میلاد رو به عنوان مدیر تاپیک انتخاب کنیم ...IYKWIM
بالاخره باید یه جایی یه چیزی رو توی سری حقیقت بدونیم وگرنه بحثهامون به جایی میرسه که نمیشه هیچی ازش برداشت کرد ...
ملاك ذهن شخصه.
چون گفتی کسایی که جواب رو میدونن پاسخ ندن من جوابی نمیدم ... شما هم فکر کنین میدونستم :-"
حالا شما استثنا. بوگو بينيم:d
توی دید من جیمز اونقدری به مری علاقه نداشته که بخواد مرگ رو با متر نزدیکی به مری بسنجه . شاید توی In Water جیمز خودش رو به آب بندازه ولی به نظر من این بیشتر یه واکنش عصبی به فهمیدن و یادآوردن حقیقته .
تو اين باهات موافقم
صد در صد ...
تو اين باهات مخالفم
این که جزء سری اصلی محسوب بشه یا نشه با اینکه اصیل هست یا نیست فرق میکنه ...
به نظرم HC توی خیلی از نکات مثل یه جنس چینی میمونه ... خیلی شبیهه ولی کارکرد جنس اصیل رو نداره ...
من خودم بدم نیومد از HC ولی اینکه اصیل هست یا نه...
اينم كه همون بالا تو جواب ليون موافقت خودم رو اعلام كردم باهات اما ;)
پیشنهاد من برای نظرسنجی :
بهترین شخصیت فرعی سری تا کنون ...
:-bd
پ.ن: قبلاً این leon فقط اسپم میداد ، اخیراً زبان بیگانه رو هم قاطی پست‌هاش کرده دیگه شده نورعلی‌نور ....
قبلاً این leon فقط اسپم میداد ، اخیراً زبان بیگانه رو هم قاطی پست‌هاش کرده دیگه شده نورعلی‌نور (2):d
مرده که قیافه ش متأثره در واقع حقیقت رو می دونسته ( چه حقیقتی ؟ حالا میگم براتون ) بعدن می فهمن، که یکی از خواهرا سر قضیه ای ( حالا قضیه ش هم بماند ولی سر یه قضیه ای بوده :-" ) مادره رو کشته >:) بعد اون یکی خواهره که ماجرا رو می فهمه با خواهرش دعواش میشه و به طور غیر عمد می کشتش :-" حالا چجوری حقیقت رو می فهمه ؟ از همون مرده که حقیقت رو می دونسته :-" مرده کی بوده ؟ همون قضیه ای که تو پرانتز بالا آورده شده :-"
اينم همون شد. دعواي ناموسي
دایی مسعود که با این سوالاتش اسگولمون کرد رفت :دی
اول اينكه دايي تو اين دانشگاه فقط حرفاي بد يادتون ميدن؟/:)
دوم اينكه اسكول كه بد نيست. پرنده خيلي زيباييه!:d
oskol-2.jpg
==================================================================
پ.ن: يعني نهايت خلاقيت ذهني تون همين بود؟8-|
پ.ن 2: ببينيد با همين سوال ساده ذهن تون رو چجوري به بازي گرفتم.
البته اين بازيه بدي نيست. به بازي گرفته شدن هميشه بد نيست. ;)

- - -ویرایش - - -

من تا حالا رو سختی گیمپلی هارد نرفتم ولی تو راهنما خوندم که تو هارد حتما باس سر هر پیچ به PH شلیک کرد تا کند بشه.چون اگه هم بخواد سریع خودشو برسونه تو همون مدت دو ضربه می خوره که فک کنم تو هارد بکشتش.
كندي PH و يه باگ تو بازي باعث شد اونجا رو راحت رد كنم.;)
 
آخرین ویرایش:
من يا اشكان موافقم. اوني كه ليون ميگه همزادپنداري با شخصيته ولي كاري كه شخصيت هاي سايلنت هيل ميكنن بازي با شخصيت بازي ‌كننده‌ست.
مثال بارزش همون راهروي آخر بيمارستان. كدوم‌مون بعد از ديدن PH فرار نكرديم. مثلاً به ماريا قول داده بوديم از مراقبت كنيم. قولي كه به مري هم داده بوديم ولي با حمله بيماري به مري (تو راهرو، PH نماد بيماريه كه به ماريا كه نماد مري هست) ولش كرديم.
كاري كه هري با تمام وجودش براي شريل و بعد براي هدر انجام داد. ما هم دنبالش بوديم.

من فرار نکردم... بار اول من حتی سعی می کردم عقب تر از ماریا هم بدوم سعی می کردم با کله هرمی مبارزه کنم ولی حتی دفعه ی اول یادمه کلی از healthـم هم کم شد وقتی دیدم فایده ای نداره بار دوم فکر کردم که قانونه بازیه و فرار کردم اگر قرار بود انتخابی توسط من صورت بگیره بی هیچ تردیدی نجات ماریا بود. کلن فقط این بازی هم نیس هر بازی ای که کاراکتر دومش کنار ما باشه و من هر کاری می کنم تا ازش محافظت کنم و جالبه چون یادمه توی سایلنت هیل 4 هر وقت که اون دختره ی خنگ :دی آیلین وایمیساد و هیولاها می زدنش یه جوری می شدم شاید بگین مسخره س ولی بدنم می لرزید یه حس تشنجی پیدا می کردم و هر جوری شده خودمو بین هیولاها و آیلین می ذاشتم تا آسیبی نبینه

اينم همون شد. دعواي ناموسي

نه این که من گفتم پیچیده تر از این حرفاس و بی هیچ وجه در کلام نمی گنجه و از حوصله ی این بحث خارجه :-"

اول اينكه دايي تو اين دانشگاه فقط حرفاي بد يادتون ميدن؟/:)
دوم اينكه اسكول كه بد نيست. پرنده خيلي زيباييه!:d

نه والاه کاش تو دانشگاه یه ذره از این چیزا یاد میگرفتم تا وقتی میایم تو جامعه مثه بره خورده نشیم و به معنای واقعی کلمه اوسگل نباشیم! والاه :-"
منم موافقم اسکول خوشگله ! لول!
 
سلام
من فرار نکردم... بار اول من حتی سعی می کردم عقب تر از ماریا هم بدوم سعی می کردم با کله هرمی مبارزه کنم ولی حتی دفعه ی اول یادمه کلی از healthـم هم کم شد وقتی دیدم فایده ای نداره بار دوم فکر کردم که قانونه بازیه و فرار کردم اگر قرار بود انتخابی توسط من صورت بگیره بی هیچ تردیدی نجات ماریا بود. کلن فقط این بازی هم نیس هر بازی ای که کاراکتر دومش کنار ما باشه و من هر کاری می کنم تا ازش محافظت کنم و جالبه چون یادمه توی سایلنت هیل 4 هر وقت که اون دختره ی خنگ :دی آیلین وایمیساد و هیولاها می زدنش یه جوری می شدم شاید بگین مسخره س ولی بدنم می لرزید یه حس تشنجی پیدا می کردم و هر جوری شده خودمو بین هیولاها و آیلین می ذاشتم تا آسیبی نبینه
آيلين كه )x
اما فرض كن اميدي به نجاتش نداشتي. مثل بار دوم.
 
سلام

آيلين كه )x
اما فرض كن اميدي به نجاتش نداشتي. مثل بار دوم.

آخه چاره ی دیگه ای جز فرار نبود :دی اینجوری که بازی رد نمیشد :دی صد سال مجبور بودی بمونی سر همین یه مرحله :دی منم که می خوام بدونم بعدش چی میشه :دی لول

خب بازي با شخصيت بازي‌كننده يعني همين.
قرار گرفتن تو موقعيتي كه حق انتخاب نداري ولي مجبوري انتخاب كني.
خب همه ی بازی ها همینطورن منحصر به سایلنت هیل نمیشه! چون یه خط داستانی وجود داره و مثل یک فیلم تو باید اون خط داستانی رو دنبال کنی! و این نشون میده تو به عنوان پلیر به هیچ وجه نمی تونی داستانو عوض کنی!!! مگه سیمز آخه؟ لول
 
آخرین ویرایش:
سلام
آخه چاره ی دیگه ای جز فرار نبود :دی اینجوری که بازی رد نمیشد :دی صد سال مجبور بودی بمونی سر همین یه مرحله :دی منم که می خوام بدونم بعدش چی میشه :دی لول
خب بازي با شخصيت بازي‌كننده يعني همين.
قرار گرفتن تو موقعيتي كه حق انتخاب نداري ولي مجبوري انتخاب كني.
 
بچه ها متاسفانه قبلا هم به میشا گفتم یادش نبود. من هنوز 2 و 3 و 4 رو بازی نکردم.
آره راست میگه. فکر کنم شانس آوردیم

يك سوال: اگه مري توسط جيمز به قتل رسيده، اون هم اينطوري، چرا هيچ ردپايي از پيگيري پليس در بازي ديده نميشه؟
چون جیمز اومده بوده سایلنت هیل دیگه پلیس که نمیتونه پیداش کنه

دو خواهر هر دو مجرد، مادرشون رو از دست ميدن. تو مراسم تدفين و ترحيم (ماجرا مال جهان غرب هست پس مراسم قاطي بوده گير الكي نديد) يكي از خواهر ها متوجه مردي ميشه كه ظاهرش خيلي متاثر هست اما اون رو نمي‌شناسه. بعد از گذشت 3-2 هفته، اين خواهر، اون يكي خواهرش رو به قتل مي‌رسونه.

سوال: چرا؟
اولین چیزی هم که به ذهن من میرسه اینه که اون آقا صاحب همه چیز مادره شده بوده و خواهره هم میزنه خواهرشا میکشه تا بتونه با اون آقا ازدواج کنه

3) آيا كاراكتر اصلي سايلنت هيل جيمز و هدر و هري و ... هستند كه ما با آنها بازي مي‌كنيم يا ابزاري هستند كه سازندگان توسط آنها ما را تبديل به كاراكترهاي قابل بازي كرده با ما بازي مي‌كند؟
من با این حرف آقای لیون فاکس خیلی موافقم
سوالت کلیه و در مورد همه بازی ها صدق میکنه... یا شاید خیلی از بازی ها! کافیه فقط توی دنیای بازی غرق بشی، حالا هر بازی ای! دیگه اون Character بازی نیست که تو کنترلش میکنی! در واقع خودتی که کنترل میشی!
دلیل میخوای... همذات پنداری با Character بازی! یه بار هم قبلاً گفته بودم... جایی که با ناراحتی Character بازی ناراحت میشی و از خوشحالیش، خوشحال! جایی که شکستش، برای تو شکست به حساب میاد و پیروزیش باعث میشه تو به خودت افتخار کنی... "صحبت زیاده، نمیخوام زیاد جفنگ ببافم!"
و با شما و این حرفتون مخالفم آقا اشکان ;) به نظر منم وقتی به اندازه کافی به داستان به بازی توجه نشون بدی ناخودآگاه جزئی از بازی میشی دیگه :d
برعکس لیان فکر نمیکنم همه‌ی بازیها اینطوری باشه که بازیباز تبدیل به شخصیت اصلی بشه . جایی که ما حق انتخاب داریم اونجاست که میتونه شخصیتمون توی بازی نمود کنه ...
خب توی خیلی از بازی ها ما حق انتخاب داریم دیگه. لطفا به سنم نگاه نکنید. منم بازی های زیادی را انجام دادم :d
مثال بارزش همون راهروي آخر بيمارستان. كدوم‌مون بعد از ديدن PH فرار نكرديم.
منم اینجا با devil girl موافقم. باور کنید منم فرار نکردم. حتی 2 - 3 بار هم مردم :d وقتی دیدم نمیشه کاری کرد و فقط باید فرار کرد دیگه مجبور شدم :(
دقیقا! من خودم به شخصه فک می کنم پایان واقعی بازی Second Best باشه.:d پایان محبوبم:d هر چی باشه ماریا علاف نیست که!
=)) آوریه ن خیلی باحال بود :d
پ.ن: قبلاً این leon فقط اسپم میداد ، اخیراً زبان بیگانه رو هم قاطی پست‌هاش کرده دیگه شده نورعلی‌نور ....
پ.ن: قبلاً این leon فقط اسپم میداد ، اخیراً زبان بیگانه رو هم قاطی پست‌هاش کرده دیگه شده نورعلی‌نور .... (3) :d
پ.ن 2: ببينيد با همين سوال ساده ذهن تون رو چجوري به بازي گرفتم.
میگم یه آقا میلادی هست اینجا که اسمش یوزرش مدیر بیمارستانه :d از اون هم باید پرسید ;)
کلن فقط این بازی هم نیس هر بازی ای که کاراکتر دومش کنار ما باشه و من هر کاری می کنم تا ازش محافظت کنم
درسته. منم دقیقا همینجوریم :d به نظر من هر کسی که این کار را توی بازی میکنه، نشون میده که توی دنیای واقعی هم میتونه یه آدم قابل اطمینان باشه!
 
محسن الان خیر سرت توی بحث شرکت کردی تو :| بیام توی پروفایلت چنگولیت کنم >:) بدو برو جواب سوال آقا مسعود را بده یه ذره بحث کنیم :d

به خدا الان دارم یکی دو روزه بهش فکر میکنم.بیشمار جواب میتونه داشته باشه. :| ولی خب الان میگم.
 
سلام
چون جیمز اومده بوده سایلنت هیل دیگه پلیس که نمیتونه پیداش کنه
خب چرا اخبار مربوط به قتل‌هايي مثل كشته شدن پدر آنجلا يا اون خواهر و برادر توسط والتر رو تو روزنامه‌ها مي‌خونيم اما از اين قتل نه؟
اولین چیزی هم که به ذهن من میرسه اینه که اون آقا صاحب همه چیز مادره شده بوده و خواهره هم میزنه خواهرشا میکشه تا بتونه با اون آقا ازدواج کنه
شرمنده ولي باز هم يه سناريوي تكراري;)
و با شما و این حرفتون مخالفم آقا اشکان ;) به نظر منم وقتی به اندازه کافی به داستان به بازی توجه نشون بدی ناخودآگاه جزئی از بازی میشی دیگه :d
خب توی خیلی از بازی ها ما حق انتخاب داریم دیگه. لطفا به سنم نگاه نکنید. منم بازی های زیادی را انجام دادم :d
حرف ما اين نيست كه با شخصيت يا هر چيز ديگه اي تو بازي ارتباط بر قرار كني. تمام اين نكاتي كه گفتيد مصداق ارتباط و همزادپنداري با شخصيت بازي يا خود بازي هست.
مثل خيلي‌ها كه ممكنه چنان تو يه بازي مثل FIFA فرو برن كه نشه درشون آورد.
حرف من به شخصه اينه كه بازي با شخصيت بازي‌كننده بازي مي كنه. خود شما اين همه بازي كرديد اما كدوم شون مثل سايلنت هيل اسيرت كرده.
چي باعث شده بعضي از ماها بيشتر از 5 سال رو تو اين تاپيك بگذرونيم؟
ما نميگيم شما كم بازي كرديد اما انصافاً ماها هم كم بازي نكرديم. دوستان بايد يادشون باشه ازشون خواستم ليست بازي‌هايي رو كه بازي كردن رو اينجا بذارن. اون ليست ها رو نگاه كنيد.
از اين پست به بعد
یه پیشنهاد. البته دونستنش برای من مهمه.
هر کس هر بازی که انجام داده رو تا جایی که یادشه بگه. چون لیست بلندبالایی میشه فقط بازی‌هایی رو که ازش لذت بردید رو بگید. می‌خوام بدونم سلیقه‌های طرفداران سایلنت هیل چقدر می‌تونه متنوع باشه.
منم اینجا با devil girl موافقم. باور کنید منم فرار نکردم. حتی 2 - 3 بار هم مردم :d وقتی دیدم نمیشه کاری کرد و فقط باید فرار کرد دیگه مجبور شدم :(
شما آخرش فرار كرديد چون مجبور بوديد. درسته؟
اما دل‌تون مي‌خواست فرار كنيد؟
میگم یه آقا میلادی هست اینجا که اسمش یوزرش مدیر بیمارستانه :d از اون هم باید پرسید ;)
اتفاقاً شديداً منتظرشم ببينم نظرش چيه.
چشم حتما. مثل این که الانم بحث دادغ شده منو تحریک میکنینا.:d
چشمت بي بلا.
:-w
 
دو خواهر هر دو مجرد، مادرشون رو از دست ميدن. تو مراسم تدفين و ترحيم (ماجرا مال جهان غرب هست پس مراسم قاطي بوده گير الكي نديد) يكي از خواهر ها متوجه مردي ميشه كه ظاهرش خيلي متاثر هست اما اون رو نمي‌شناسه. بعد از گذشت 3-2 هفته، اين خواهر، اون يكي خواهرش رو به قتل مي‌رسونه.

سوال: چرا؟
من به نظرم میاد که اون مرده پدر اصلیشون بوده و خواهره میره با اون یکی خواهر راجع به متاثر بودن اون مرده صحبت میکنه.بعد اون خواهر دومیه هم این موضوع رو میدونسته و وقتی به خواهرش میگه باعث یه درگیری میشه که از روی عصبانیت خواهر اولیه خواهر خودشو میکشه. :|
 
سلام
من به نظرم میاد که اون مرده پدر اصلیشون بوده و خواهره میره با اون یکی خواهر راجع به متاثر بودن اون مرده صحبت میکنه.بعد اون خواهر دومیه هم این موضوع رو میدونسته و وقتی به خواهرش میگه باعث یه درگیری میشه که از روی عصبانیت خواهر اولیه خواهر خودشو میکشه. :|
شرمنده ولي اين هم تكراريه. سناريو كمي فرق كرده و تم ماجرا همونه.
========================================================
دوستان توجه كنن نميگم غلطه بلكه ميگم تكراريه.
فقط به اين نكته‌ها توجه بكنيد تا حساب كار بياد دستون.
* داستان هيچ نكته انحرافي نداره
* هيچ جزيياتي اضافي نياز نداره.
* از همه مهم‌تر: درصد بسيار بالايي از قاتلان رواني زندان‌هاي چندين ايالت آمريكا (اگه اشتباه نكنم بالاي 80 درصد) به اين سوال جوابي درست دادن.:-s
* منم كه گفتم جوابم درست بود. >:)
 
سلامخب چرا اخبار مربوط به قتل‌هايي مثل كشته شدن پدر آنجلا يا اون خواهر و برادر توسط والتر رو تو روزنامه‌ها مي‌خونيم اما از اين قتل نه؟
خب اینم حرفیه برا خودش :d پس جدی چرا اثری از پلیس نیست :-/
شرمنده ولي باز هم يه سناريوي تكراري;)
:( خب پس خودتون بگین دیگه، اعصابم خورد شششششششششششد :d
حرف ما اين نيست كه با شخصيت يا هر چيز ديگه اي تو بازي ارتباط بر قرار كني. تمام اين نكاتي كه گفتيد مصداق ارتباط و همزادپنداري با شخصيت بازي يا خود بازي هست.
مثل خيلي‌ها كه ممكنه چنان تو يه بازي مثل FIFA فرو برن كه نشه درشون آورد.
حرف من به شخصه اينه كه بازي با شخصيت بازي‌كننده بازي مي كنه. خود شما اين همه بازي كرديد اما كدوم شون مثل سايلنت هيل اسيرت كرده.
چي باعث شده بعضي از ماها بيشتر از 5 سال رو تو اين تاپيك بگذرونيم؟
ما نميگيم شما كم بازي كرديد اما انصافاً ماها هم كم بازي نكرديم. دوستان بايد يادشون باشه ازشون خواستم ليست بازي‌هايي رو كه بازي كردن رو اينجا بذارن. اون ليست ها رو نگاه كنيد.
خب بازی های تاثیر گذار خیلی زیاده آخه. شما هم مثالتون خیلی زرنگی بود. آخه معلومه کسی با فیفا نمیتونه رابطه برقرار کنه/ بعدشم همذات پنداری باعث میشه که شما با شخصیت در حال بازی خیلی احساس صمیمیت کنی دیگه.
شما آخرش فرار كرديد چون مجبور بوديد. درسته؟
اما دل‌تون مي‌خواست فرار كنيد؟
نه نمیخواستم :( ولی بازی سازا منا مجبور کردن دیگه. این که چیزی از ارزش کارمون کم نمیکنه.
اتفاقاً شديداً منتظرشم ببينم نظرش چيه.
ما هم منتظریم :d


من به نظرم میاد که اون مرده پدر اصلیشون بوده و خواهره میره با اون یکی خواهر راجع به متاثر بودن اون مرده صحبت میکنه.بعد اون خواهر دومیه هم این موضوع رو میدونسته و وقتی به خواهرش میگه باعث یه درگیری میشه که از روی عصبانیت خواهر اولیه خواهر خودشو میکشه. :|
خسته نباشی محسن :d ولی تز جالبی بود. میتونست پدرش باشه ;) از این آقا مسعود باید پرسید که همه را گذاشته سر کار :|
 
این جمله خیلی خطرناکه ... یعنی اگه ما بخوایم این جمله رو ملاک قرار بدیم باید میلاد رو به عنوان مدیر تاپیک انتخاب کنیم ...IYKWIM
بالاخره باید یه جایی یه چیزی رو توی سری حقیقت بدونیم وگرنه بحثهامون به جایی میرسه که نمیشه هیچی ازش برداشت کرد ...
من نگفتم ملاک اصلی شهر قرارش بدیم که!( حتی برای احتمال و اگر هم نباید قرارش بدیم!!)
شهر سایلنت هیل مکانیه که حقیقت در زیر پوسته ای از اینها:
جایی که هر غیرممکنی ممکن میشه و هر واقعیتی به رویا تبدیل میشه
پنهان شده.


من فرار نکردم... بار اول من حتی سعی می کردم عقب تر از ماریا هم بدوم سعی می کردم با کله هرمی مبارزه کنم ولی حتی دفعه ی اول یادمه کلی از healthـم هم کم شد وقتی دیدم فایده ای نداره بار دوم فکر کردم که قانونه بازیه و فرار کردم اگر قرار بود انتخابی توسط من صورت بگیره بی هیچ تردیدی نجات ماریا بود. کلن فقط این بازی هم نیس هر بازی ای که کاراکتر دومش کنار ما باشه و من هر کاری می کنم تا ازش محافظت کنم و جالبه چون یادمه توی سایلنت هیل 4 هر وقت که اون دختره ی خنگ :دی آیلین وایمیساد و هیولاها می زدنش یه جوری می شدم شاید بگین مسخره س ولی بدنم می لرزید یه حس تشنجی پیدا می کردم و هر جوری شده خودمو بین هیولاها و آیلین می ذاشتم تا آسیبی نبینه

من دقیقا برعکس تو!:d وقتی با آیلین همراه میشدم خودم عقب وایمسادم میزاشتم خودش به حساب همه دشمنای بازی برسه.
مگه اینکه پای ارواح میومد وسط.( که دیگه باید با انواع ناسزا و حرص خوردن! آیلین رو میبردم یه محوطه دیگه از دستشون در بریم.:|)
 


پاسخ خود را بنویسید ...

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or