بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

انتخاب شما برای شخصیت محوری داستان برای قسمت بعد؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    129

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831

d.png

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
every.png
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,573
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 117
آخرین ویرایش:

MOHS4N

کاربر سایت
May 30, 2011
821
نام
محسن
اوووه.... بالاخره Homcoming رو رو Hard تموم کردم.اشکمو در آورد انقدر این سخت بود.:(( با 20cc خون باید یه هیولای سگ جونو مثلا بکشیم. آخه انصاف کجا رفته!!!! :d ولی حال داد خدایی.

فقط یکی دو تا سوال. اونجا که الکس و جاشوا تو قایق هستن اتفاقی که میفته واقعی بود یا نه یا توهم بود؟ یعنی مقصر مرگ جاشوا الکس بود؟؟:-/

بعدش تو صحنه ی آخر که دوباره فکر کنم الکس رو همون تختیه که اول بازی روش بود، اون بالاسریش همون باباش بود نه؟؟ بعد طرف چی گفت تو سکانس آخر سریع رفت متوجه نشدم چی میگه:
فکر کنم الکس گفت چی کار دارین میکنین،بعد اون یکی گفت باید واقعیات رو بفهمی یه همچین چیزی بعد برق وصل کردن بهش و تموم شد!!! یه توضیح بدین ممنون میشم.:>
 

sog_eros

کاربر سایت
Jan 15, 2010
470
نام
شادی
ممنون دوستان
اشکان عزیز ابتدا سیو تو رو می‌زنم و بازم اگه نشد با استفاده از شیوه‌ای که امیر گذاشت (استفاده از سلاح سرد) تمومش می‌کنم.
آره ایلین تمام هیکلش خونه!

بله شباهت رو از نظر مراقبت کردن از یه نفر نوشتم که توی RE4 به اوج رسیده بود.
با صرف یه مقدار وقت بیشتر این بازی یه شاهکار می‌شد.
 

sog_eros

کاربر سایت
Jan 15, 2010
470
نام
شادی
ممنون اشکان عزیز، بالأخره پایان Escape رو دیدم!
جالبه که مهم‌ترین نکته توی این بازی مراقبت از ایلینه! توی این سیو به زور حرکت می‌کرد و وقتی والتر مرد هنوز خیلی مونده بود برسه پایین!
واسه من وقتی والتر و هنری حرف می‌زدن اون راه میافتاد و نیمه راهو قبل از شروع رفته بود! تنها اتفاقی هم که افتاد یه بار پیش چند تا اسنایفر جا موند!
مسلم جان کاش اسپویل می‌کردی!!

نمی‌دونم چرا توی بعضی بازی‌های بزرگ به پایان اهمیت زیادی داده نمی‌شه. توی سری سایلنت هیل پایان‌های 1 و 2 (3 رو بازی نکردم) واقعا بی‌نظیره اما به هرکس که HC رو بازی می‌کنه توصیه می‌کنم تمومش نکنه تا خاطره‌ی زیبایی ازش بمونه! Homecoming پایان‌های کوتاه و بی‌معنایی داشت. پایان‌های شماره 4 هم اون اتمسفر 1 و 2 رو به هیچ وجه ندارن.
خیلی ساه از کنار این مراسم بزرگ رد می‌شه و همه چی هنوز شروع نشده تموم می‌شه. این در حالیه که وقتی راز اون اتاق پشتی فاش می‌شه موهای تنت سیخ می‌شه و منتظر چیزهای بزرگ‌تری می‌شی.
 
آخرین ویرایش:

Fallen-Angel

کاربر سایت
Feb 18, 2013
1,162
نام
میشا
اوووه.... بالاخره Homcoming رو رو Hard تموم کردم.اشکمو در آورد انقدر این سخت بود.:(( با 20cc خون باید یه هیولای سگ جونو مثلا بکشیم. آخه انصاف کجا رفته!!!! :d ولی حال داد خدایی.

فقط یکی دو تا سوال. اونجا که الکس و جاشوا تو قایق هستن اتفاقی که میفته واقعی بود یا نه یا توهم بود؟ یعنی مقصر مرگ جاشوا الکس بود؟؟:-/

بعدش تو صحنه ی آخر که دوباره فکر کنم الکس رو همون تختیه که اول بازی روش بود، اون بالاسریش همون باباش بود نه؟؟ بعد طرف چی گفت تو سکانس آخر سریع رفت متوجه نشدم چی میگه:
فکر کنم الکس گفت چی کار دارین میکنین،بعد اون یکی گفت باید واقعیات رو بفهمی یه همچین چیزی بعد برق وصل کردن بهش و تموم شد!!! یه توضیح بدین ممنون میشم.:>
نه محسن توهم نبودش. اصلا آلکس به خاطر همین اتفاقه که خودش دچار بیماری روانی میشه و توی بیمارستان بررسی میشه. فکر کنم به این خاطر که ناخواسته باعث مرگ برادر کوچیکش میشه. نمیشه گفت مقصر بوده چون به نظر من کاملا ناخواسته بوده.
در مورد پایانش تو کجا را میگی:-/ شاید تو یه endingی را گرفتی که من ندیدمش :d

بله شباهت رو از نظر مراقبت کردن از یه نفر نوشتم که توی RE4 به اوج رسیده بود.
با صرف یه مقدار وقت بیشتر این بازی یه شاهکار می‌شد.
البته من باید بگم که هیچ شاهکاری به پای لیون :x نمیرسه :d
 
آخرین ویرایش:

MOHS4N

کاربر سایت
May 30, 2011
821
نام
محسن
نه محسن توهم نبودش. اصلا آلکس به خاطر همین اتفاقه که خودش دچار بیماری روانی میشه و توی بیمارستان بررسی میشه. فکر کنم به این خاطر که ناخواسته باعث مرگ برادر کوچیکش میشه. نمیشه گفت مقصر بوده چون به نظر من کاملا ناخواسته بوده.
در مورد پایانش تو کجا را میگی:-/ شاید تو یه endingی را گرفتی که من ندیدمش :d
/QUOTE]

ببین وقتی من boss آخر که همون جاش بود رو کشتم؛ دوباره الکس سر درد گرفت و افتاد. یهو نشون داد که رو همون تختی هست که اول بازی بوده و 2 نفرم تو اون اتاقن. نفر بالا سریش چون ماسک رو صورتش بود نتونستم درست بفهمم ولی فکر میکنم احتمال زیاد بابای الکس بود. یکی دیگه هم اونور پای دستگاه تولید برق بود. ولی میگم دقیق جملشو نفهمیدم. همون چیزی که تو پست قبل گفتم رو برداشت کردم. میشا تو چه پایانی رو دیدی؟:-/
 

Fallen-Angel

کاربر سایت
Feb 18, 2013
1,162
نام
میشا
نه محسن توهم نبودش. اصلا آلکس به خاطر همین اتفاقه که خودش دچار بیماری روانی میشه و توی بیمارستان بررسی میشه. فکر کنم به این خاطر که ناخواسته باعث مرگ برادر کوچیکش میشه. نمیشه گفت مقصر بوده چون به نظر من کاملا ناخواسته بوده.
در مورد پایانش تو کجا را میگی:-/ شاید تو یه endingی را گرفتی که من ندیدمش :d
/QUOTE]

ببین وقتی من boss آخر که همون جاش بود رو کشتم؛ دوباره الکس سر درد گرفت و افتاد. یهو نشون داد که رو همون تختی هست که اول بازی بوده و 2 نفرم تو اون اتاقن. نفر بالا سریش چون ماسک رو صورتش بود نتونستم درست بفهمم ولی فکر میکنم احتمال زیاد بابای الکس بود. یکی دیگه هم اونور پای دستگاه تولید برق بود. ولی میگم دقیق جملشو نفهمیدم. همون چیزی که تو پست قبل گفتم رو برداشت کردم. میشا تو چه پایانی رو دیدی؟:-/
من اون پایان را دیدم که آلکس و دختره با هم از شهر فرار میکنن :d ولی این پایانی که تو گرفتییش را ندیدم. :(
 

MOHS4N

کاربر سایت
May 30, 2011
821
نام
محسن
من اون پایان را دیدم که آلکس و دختره با هم از شهر فرار میکنن :d ولی این پایانی که تو گرفتییش را ندیدم. :(

پایانی که تو دیدی که جالب تر به نظر میرسه. چرا ناراحتی؟:d والا من هر کار بشر دوستانه ای تو هر بازی از دستم بربیاد انجام میدم. حتی اون آخراش یه First Aid Kit بود که بغل Wheeler بود که 7 8 تا چاغو تو شیکمش بود. من اونو دادم بهش و الکس به Elle گفت که تو wheeler رو نجات بده ، منم میرم دنبال جاش. ولی آخر این شد پایانمون.:| آخه این درسته؟ انصافه؟:p این همه ایست قلبی کردیم تو بازی،هی دوباره ادامه دادیم، آخرم این مزدمونه کونامیه بی معرفت؟؟؟؟؟:d
 

BehzaDG

کاربر سایت
Nov 28, 2006
1,820
]
من اون پایان را دیدم که آلکس و دختره با هم از شهر فرار میکنن :d ولی این پایانی که تو گرفتییش را ندیدم. :(

پایانی که تو دیدی که جالب تر به نظر میرسه. چرا ناراحتی؟:d والا من هر کار بشر دوستانه ای تو هر بازی از دستم بربیاد انجام میدم. حتی اون آخراش یه First Aid Kit بود که بغل Wheeler بود که 7 8 تا چاغو تو شیکمش بود. من اونو دادم بهش و الکس به Elle گفت که تو wheeler رو نجات بده ، منم میرم دنبال جاش. ولی آخر این شد پایانمون.:| آخه این درسته؟ انصافه؟:p این همه ایست قلبی کردیم تو بازی،هی دوباره ادامه دادیم، آخرم این مزدمونه کونامیه بی معرفت؟؟؟؟؟:d

  • Good (Kill Lillian, forgive Adam, save Wheeler): Alex defeats Amnion and apologizes to Joshua before reuniting with Elle. As they leave Shepherd's Glen, Elle asks Alex what he saw down there, prompting him to respond "What I needed to."

  • Drowning (Kill Lillian, don't forgive Adam, don't save Wheeler): Alex awakens in the bathtub in his house. His father approaches him and claims that with his death, Joshua can carry on the family legacy, before drowning him.

  • Bogeyman (Don't kill Lillian, don't forgive Adam, don't save Wheeler): Alex awakens to find himself strapped to a chair. Two Bogeymen come out of the darkness, holding two halves of the helmet they wear. They stand over Alex and place the two halves on his head, transforming him into one of them. This could possibly symbolize the "evil" choices made by Alex throughout the game, showing that he has potential to be an apathetic punisher, such as Pyramid Head.

  • Hospital (Don't kill Lillian, forgive Adam, save Wheeler): Alex awakens in the mental hospital, strapped down on a table. He is told by the man standing over him, who sounds suspiciously like Wheeler, that he needs to take responsibility for his actions and accept the present (the one who stands behind him does suspiciously look like his father). He is then administered an electric shock. This reveals that throughout the game, the patient in Room 206 was in fact Alex.

  • UFO Ending (Don't kill Lillian, don't forgive Adam, save Wheeler): Similar to the Smile ending, only that right as Alex and Elle are about to embrace each other, a UFO appears and abducts them. As they are both floating up, Wheeler limps out and shouts about how he knew that this is why people had been disappearing.

  • Smile! (Bonus Scene) (Collect all 11 photos, or beat the game on HARD): After the credits, a special scene will play. In first-person view, Alex enters his house and sees wet footprints leading up the stairs. He follows these into his and his brother's bedroom. Inside, he finds a wet Joshua sitting on his bed with a camera who snaps a picture of him and laughs. The picture that emerges from the camera is the one of Alex found earlier in the game.
میشا تو پایان Good رو دیدی ، محسن تو هم Hospital ;)
 

MOHS4N

کاربر سایت
May 30, 2011
821
نام
محسن
  • Good (Kill Lillian, forgive Adam, save Wheeler): Alex defeats Amnion and apologizes to Joshua before reuniting with Elle. As they leave Shepherd's Glen, Elle asks Alex what he saw down there, prompting him to respond "What I needed to."

  • Drowning (Kill Lillian, don't forgive Adam, don't save Wheeler): Alex awakens in the bathtub in his house. His father approaches him and claims that with his death, Joshua can carry on the family legacy, before drowning him.

  • Bogeyman (Don't kill Lillian, don't forgive Adam, don't save Wheeler): Alex awakens to find himself strapped to a chair. Two Bogeymen come out of the darkness, holding two halves of the helmet they wear. They stand over Alex and place the two halves on his head, transforming him into one of them. This could possibly symbolize the "evil" choices made by Alex throughout the game, showing that he has potential to be an apathetic punisher, such as Pyramid Head.

  • Hospital (Don't kill Lillian, forgive Adam, save Wheeler): Alex awakens in the mental hospital, strapped down on a table. He is told by the man standing over him, who sounds suspiciously like Wheeler, that he needs to take responsibility for his actions and accept the present (the one who stands behind him does suspiciously look like his father). He is then administered an electric shock. This reveals that throughout the game, the patient in Room 206 was in fact Alex.

  • UFO Ending (Don't kill Lillian, don't forgive Adam, save Wheeler): Similar to the Smile ending, only that right as Alex and Elle are about to embrace each other, a UFO appears and abducts them. As they are both floating up, Wheeler limps out and shouts about how he knew that this is why people had been disappearing.

  • Smile! (Bonus Scene) (Collect all 11 photos, or beat the game on HARD): After the credits, a special scene will play. In first-person view, Alex enters his house and sees wet footprints leading up the stairs. He follows these into his and his brother's bedroom. Inside, he finds a wet Joshua sitting on his bed with a camera who snaps a picture of him and laughs. The picture that emerges from the camera is the one of Alex found earlier in the game.
میشا تو پایان Good رو دیدی ، محسن تو هم Hospital ;)
آخه نمیشد که آدم مامانشو بکشه!!! :( البته هر چند که بدتر مرد. :(
 

BehzaDG

کاربر سایت
Nov 28, 2006
1,820
آخه نمیشد که آدم مامانشو بکشه!!! :( البته هر چند که بدتر مرد. :(
آره ، منم به همین دلیل بار اول نکشتمش ، ولی بعد که دیدم جر میخوره :d ، رو پایان اصلی هم تاثیر میزاره ، از Save قبلش رفتم و خودم کشتمش که زیاد عذاب نکشه:|
 

mppm

کاربر سایت
Jul 21, 2012
288
نام
محمد
سلام
در جواب بحث هنری و داستان شماره 4 به نظر من شماره 4 بعد از 2 بهترین داستان رو داشت
طرفدارای 3 و هدر نزنن ولی به نظر من شماره 3 ضعیفترین تو بین چهار شماره اول بود!
اصلا نتونستم با یه دختر عجیب و غریب و حال و هوای شماره 3 ارتباط برقرار کنم
بهترینش همون 2 بود و بعدم 4
ببینید بازم میگم شیوه روایی داستان شماره 4 از یک نظم حاوی بی نظمی طبعیت میکرد که هر چنذ آشنایی زدایی عجیبی داشت اما به شکل اعتیاد آوری آدم رو تا پایان میکشوند
چیزی که تو شماره 3 دیده نمیشد...
 

genesis007

کاربر سایت
May 16, 2010
1,299
نام
shahab
سلام
در جواب بحث هنری و داستان شماره 4 به نظر من شماره 4 بعد از 2 بهترین داستان رو داشت
طرفدارای 3 و هدر نزنن ولی به نظر من شماره 3 ضعیفترین تو بین چهار شماره اول بود!
اصلا نتونستم با یه دختر عجیب و غریب و حال و هوای شماره 3 ارتباط برقرار کنم
بهترینش همون 2 بود و بعدم 4
ببینید بازم میگم شیوه روایی داستان شماره 4 از یک نظم حاوی بی نظمی طبعیت میکرد که هر چنذ آشنایی زدایی عجیبی داشت اما به شکل اعتیاد آوری آدم رو تا پایان میکشوند
چیزی که تو شماره 3 دیده نمیشد...

من هم با هدر انچنان ارتباط برقرار نکردم ولی انصافا فضای شماره 3 عالی و مخوف بود.
بهترینش همون 2 بود و بعدم 4
از لحاظ داستان موافق هستم.:d
چیزی که تو شماره 3 دیده نمیشد
بنظر من چون شماره 3 ادامه داستان اصلی سایلنت هیل است زیاد نباید انتظار ابتکار و روایت متفاوت داشت مثل شماره 4;)
 

sog_eros

کاربر سایت
Jan 15, 2010
470
نام
شادی
داستان و نوآوری 4 بی‌نظیر بود. یک فضای بزرگ و متفاوت خلق کرد.
اما دیگه نه از خیابون‌های سایلنت هیل خبری بود و نه مکان‌هایی که باید به اون‌جا می‌رسیدی. در شماره 4 وسط مرحله قرار می‌گیری. از کله هرمی و تغییر مکان‌ها با اون آژیر که مو به تن سیخ کنه هم خبری نیست. می‌تونستن با صرف زمان بیشتر به تمام اینا معنای دو چندان بدن. اما به گفته دوستان وقت کافی نبوده. شماره 4 می‌تونست الهام بخش بزرگی برای شماره‌های بعدی باشه.
گرچه انتظار داشتم ضعف شخصیت پردازی هنریو در پایان - بعد از مرگ سالیوان - با کات سین یا قسمت اضافه‌ای جبران کنن و چنین اتفاقی نیافتاد. اما بزرگ‌ترین نوآوری در روایت و داستان رو در کل سری داره.
 

Fallen-Angel

کاربر سایت
Feb 18, 2013
1,162
نام
میشا
پایانی که تو دیدی که جالب تر به نظر میرسه. چرا ناراحتی؟:d والا من هر کار بشر دوستانه ای تو هر بازی از دستم بربیاد انجام میدم. حتی اون آخراش یه First Aid Kit بود که بغل Wheeler بود که 7 8 تا چاغو تو شیکمش بود. من اونو دادم بهش و الکس به Elle گفت که تو wheeler رو نجات بده ، منم میرم دنبال جاش. ولی آخر این شد پایانمون.:| آخه این درسته؟ انصافه؟:p این همه ایست قلبی کردیم تو بازی،هی دوباره ادامه دادیم، آخرم این مزدمونه کونامیه بی معرفت؟؟؟؟؟:d
نه بابا خیلی لوس بود :d من بدم میاد همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه :d

میشا تو پایان Good رو دیدی ، محسن تو هم Hospital ;)
آره هر چند که دلم میخواست نه مادر آلکس را ببخشم و نه پدرش را اما دلم سوخت :d

آخه نمیشد که آدم مامانشو بکشه!!! :( البته هر چند که بدتر مرد. :(
راستش اون مادره حقش بود :d
سلام
در جواب بحث هنری و داستان شماره 4 به نظر من شماره 4 بعد از 2 بهترین داستان رو داشت
طرفدارای 3 و هدر نزنن ولی به نظر من شماره 3 ضعیفترین تو بین چهار شماره اول بود!
اصلا نتونستم با یه دختر عجیب و غریب و حال و هوای شماره 3 ارتباط برقرار کنم
بهترینش همون 2 بود و بعدم 4
ببینید بازم میگم شیوه روایی داستان شماره 4 از یک نظم حاوی بی نظمی طبعیت میکرد که هر چنذ آشنایی زدایی عجیبی داشت اما به شکل اعتیاد آوری آدم رو تا پایان میکشوند
چیزی که تو شماره 3 دیده نمیشد...
چیییییییییییی :-o
WHAAAAAAAT
:-o
به هدر گفتی عجیب غریب :-/ یعنی میخوای دشمن تراشی کنی :-/ :d اتفاقا جدای از هدر به نظرم شماره 3 خیلی قشنگ بود. همه چیزش خوب بود. ربط داستانیش، محیطش، گرافیکش، موزیکاش همه چیزش :|
داستان و نوآوری 4 بی‌نظیر بود. یک فضای بزرگ و متفاوت خلق کرد.
اما دیگه نه از خیابون‌های سایلنت هیل خبری بود و نه مکان‌هایی که باید به اون‌جا می‌رسیدی. در شماره 4 وسط مرحله قرار می‌گیری. از کله هرمی و تغییر مکان‌ها با اون آژیر که مو به تن سیخ کنه هم خبری نیست. می‌تونستن با صرف زمان بیشتر به تمام اینا معنای دو چندان بدن. اما به گفته دوستان وقت کافی نبوده. شماره 4 می‌تونست الهام بخش بزرگی برای شماره‌های بعدی باشه.
گرچه انتظار داشتم ضعف شخصیت پردازی هنریو در پایان - بعد از مرگ سالیوان - با کات سین یا قسمت اضافه‌ای جبران کنن و چنین اتفاقی نیافتاد. اما بزرگ‌ترین نوآوری در روایت و داستان رو در کل سری داره.
من راستش از این سالیوان خیلی خوشم میومد. آقا قبول دارید که اصلا قیافش به آدمای جنایتکار نمیخورد :-/ وای بچگیاش خیلی ملوس بود نه :d
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر