بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    40

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,610
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 165
آخرین ویرایش:
فکر کنم قرار دادن عناصر مخفی کاری مد نظر تیم سایلنت هم بوده آخه توی یکی از تریلر های سایلنت هیل 2 صحنه ای نشون داده میشه که کله هرمی در حال گشت زدن تو راهروهای آپارتمانه و جیمز هم توی اتاقک لباسشويى پنهان شده (گیم پلی), فکر کنم تیم به نتیجه مطلوبی نرسیده و برای همین از درون بازی حذف کردن مخفی کاری رو...اینم یه عکس از اون قسمت بازی:

Untitled-1.jpg

من خودم به شخصه علاقه زیادی ندارم که سایلنت هیلی در سبک مخفی کاری ساخته بشه...
 
سلام
سایلنت هیل همین الانش هم مولفه‌های مخفی کاری رو داره. مثلاً وقتی سرهرمی جلومون راه میره مخفی نشیم چکار کنیم.

فرار کنیم.:d

- - -ویرایش - - -

فکر کنم قرار دادن عناصر مخفی کاری مد نظر تیم سایلنت هم بوده آخه توی یکی از تریلر های سایلنت هیل 2 صحنه ای نشون داده میشه که کله هرمی در حال گشت زدن تو راهروهای آپارتمانه و جیمز هم توی اتاقک لباسشويى پنهان شده (گیم پلی), فکر کنم تیم به نتیجه مطلوبی نرسیده و برای همین از درون بازی حذف کردن مخفی کاری رو...اینم یه عکس از اون قسمت بازی:

View attachment 47852

من خودم به شخصه علاقه زیادی ندارم که سایلنت هیلی در سبک مخفی کاری ساخته بشه...

بنظر من بهتر قبل از این که بخوان گیم پلی مخفی کاری یا هر مدل دیگه ای برای سایلنت هیل بسازن اول همین گیم پلی خودش رو فیکس کنند بهتره. فکر کنم سازنده ها چون هنوز تو گیم پلی اصلی ایراد میدیدن مخفی کاری رو کنار گذاشتن.:d
 
نظر شخصی من اینه که گیم پلی 4 نسخه اول (البته نسخه 4 یکمی کمتر) کاملاََ با سبک سایلنت هیل جور در میومد. به قول یه بابایی دوربین بازی باعث میشد که مخاطب با هر قدمی که بر میداره ترس رو احساس کنه و گیم پلی بازی هم آدم رو تشویق میکرد که فرار کنه تا این که بایسته و با هیولاها مبارزه کنه...درسته که دوربین ثابت, کنترل و مبارزات سفت و سخت در بیشتر بازی ها ازشون به عنوان نکات منفی یاد میکنند اما در ژانر survival horror سنتی این ها یکجور مزیت بود...
 
دیروز طرفای 3 صب رفتم Sh2 رو بازی کنم
وسط درگیری با PH بودم که یه سایه افتاد رو پی سی
سرمومثل این فیلما بلند کردم
بابام با سر و وضعی آشفته و چشمای خون گرفته بالا سرم بود
قالب تهی کردم هیچ
مجبور شدم تا 6 7 صب یه سخنرانی طولانی مدت در باب مضرات بازی های کامپیوتری و اهمیت امسال در سرنوشت و اینا....حالا کاری نداریم
بر این شدم که حالا که زیاد نمیتونم بازی کنم بیام اینجا که سخنان شمارو ببینم و تسلی ای باشه بر زخم هام.حالا اینا هیچی
کلا به من بگید چرا خوابیده؟تایپکو میگم.چرا یه بحث جنجالی راه نمیندازید؟چشم امید من به شماست ها!!
درکت میکنم ، منم تا حالا یه چند باری اینجوری مچم را گرفتن:d
آیا با ساخت یک سایلنت هیل در سبک مخفی کاری موافقید؟ (یه چیزی مثل سایرن)
به هیچ وجه :d
اصلا کیف سایلنت هیل به اینه که فرار کنی و دشمن ها هم دنبالت باشن ، بعد یه گوشه گیرت بندازن و مجبور شی با یه لوله ی آهنی به مبارزه بپردازی ( البته بعضی وقت ها هم برای تنوع یه معما حل کنی :d ) نه این که همه را یواشکی دور بزنی ( به شخصه سایلنت هیل را به خاطر سبک نادرش دوست دارم )
به هر حال اگه سایلنت هیل مخفی کاری هم بشه به نظر من نمیتونه با بزرگ های این سبک مثل MGS و Sprinter Cell و Batman و ... رقابت کنه
بگذریم از این که قبلا یه نفر دیگه از این ایده استفاده کرده ( The Evil Within یا همون Psycho Break )
کلا نمیدونم چه موجیه راه افتاده همه ی بازی ها را می خوان مخفی کاری کنن ، همین مونده فردا بیان بگن Devil May Cry هم مخفی کاری شده :d
 
این مقاله رو چند ماه پیش ترجمش رو شروع کرده بودم, این چند روزه که سرم خلوت بود ترجمش رو تموم کردم!:d در مورد شباهت های هوم کامینگ با سایلنت هیل 2 هست...


attachment.php



[LTR]
Try not to call death, do it yourself!
[/LTR]
attachment.php


یکی از بزرگترین ویژگی های سری سایلنت هیل, داستان زیبای آن است که معمولاََ پر از رمز و راز میباشد. بهترین مثالی که میتوانیم در این مورد بزنیم سایلنت هیل 2 است. در قسمت دوم سایلنت هیل مردی به اسم جیمز ساندرلند قهرمان بازی است که روزی نامه ای مرموز از طرف همسرش که سه سال پیش فوت کرده است, به دست او میرسد. در نامه, مری از جیمز میخواهد که وی را در شهر سایلنت هیل و در مکان مخصوصشان ملاقات کند. جیمز به سمت سایلنت هیل راه میفتد و در آنجا با شخصیت های مرموزی آشنا میشود که در نهایت او را به سمت حقیقتی که در مورد مرگ مری و تمام توهماتی که در این مورد وجود دارد راهنمایی میکنند. در آخرین لحظه جیمز میفهمد که همسرش را خودش به قتل رسانده است, یعنی شخصی که تمام این مدت در شهر به دنبال آن میگشته است. او هرگز به این جنایت اعتراف نکرده بود. او به نحوی این خاطرات رو سرکوب کرده بود, خاطراتی که برایش خوشایند نبود. به نظر داستانی original میاید.

attachment.php


خب...حالا بگذارید در مورد هوم کامینگ صحبت کنیم. در این قسمت, قهرمان ما الکس شپرد است. او به شهرش برمیگردد و متوجه میشود که یک سری مشکلاتی وجود دارد به علاوه این که برادرش نیز ناپدید شده است. اتفاقی که قرار است رخ بدهد کاملاََ واضح است...او تصمیم میگیرد که دنبال برادرش بگردد و در این راه سر از شهر سایلنت هیل در میاورد. چیز زیادی در مورد سفر الکس نمیتوان گفت...به غیر از این حقیقت که در اخرین لحظه در میابد که برادرش مرده و او تقصیر کار اصلی در مورد مرگ برادرش است. الکس هرگز به این جنایت اعتراف نکرده بود. به نحوی این خاطرات را سرکوب کرده بود, خاطراتی که برایش خوشایند نبود. به نظر داستان original میاید؟! نه! به هیچ وجه original نیست! این بار به صورت اتفاقی شبیه سایلنت هیل 2 نیست...هوم کامینگ از قسمت های مختلف نسخه 2 کپی برداری کرده است.
این قسمت تاثیر بسیار زیادی از فیلم (محیط و فضا) و سایلنت هیل 2 گرفته است! در مجموع چیز بدی از آب در نیامده است اما چیزی که original باشد همیشه بهتر است!

من خیلی کنجکاو هستم که بدانم اگر جیمز و الکس یکدیگر را ملاقات کنند چه چیزی پیش میاد...من دو گزینه در نظر دارم.
1- آنها تبدیل به بهترین دوستان یکدیگر میشوند.
2- الکس پیشنهاد میدهد که خودش دنبال مری بگردد...در هوم کامینگ, الکس همان کرکترهای قسمت قبلی را ملاقات میکند اما با اسم ها و جنسیت های متفاوت. الکس با همان هیولاهای قسمت قبلی مبارزه میکند اما با اسم هایی متفاوت و مهمترین قسمت...در پایان بازی الکس به همان حقیقت که جیمز پی برده بود, پی میبرد!


It’s not just fashion
یکی از مهمترین آیتم هایی که ما در سری سایلنت هیل آن را بدست میاوریم, چراغ قوه است و در سفر جیمز در شهر تاریک سایلنت هیل, ما این آیتم رو در یک مکان مخصوص پیدا میکنیم. چراغ قوه در مانکنی قرار دارد که لباس های مری را به تن دارد. این معنی خاصی دارد و ما نیز کاملاََ این معنی را درک کردیم. مانکنی که آنجا بود, به همسر فوت شده جیمز شباهت داشت. در هوم کامینگ نیز چنین مانکی با همان عملکرد وجود دارد. مانکنی که به یک فرد مهم در زندگی الکس شباهت دارد. شما این صحنه را زمانی که برای اولین بار وارد زیرزمین خانه الکس میشوید میتوانید ببینید. پرده ای میان راهی که به سمت اتاق مخفی آدام میرود وجود دارد و اگر شما به دقت نگاه کنید (قبل از این که پرده را پاره کنید- تصویر شماره 2 و 3 در عکس پایین) میتوانید آدام (پدر الکس) را ببینید. وقتی که پرده را پاره کنید, ادام ناپدید میشود و به جای وی فقط مانکن وجود دارد.(تصویر شماره 1)
attachment.php

شبیه هستند؟ شاید اره, شاید هم نه! تمام چیزی که ما میدانیم این است که مانکن ها عناصری کلیدی در این دو بازی هستند و هم این که در قسمت های دیگر سری, باز هم از مانکن استفاده شده. به نظر میرسد که یکی از بهترین راه های انتقال ترس به مخاطب استفاده از مانکن است.


Elle’s fate
در سایلنت هیل ما باید شخصیت هایی مونث را همراهی کنیم. اولین شخصیت مونثی که در سری سایلنت هیل همراه شخصیت اصلی بازی بود, کسی نبود جز ماریا در سایلنت هیل 2. ماریا یکی از بهترین شخصیت های سری سایلنت هیل بود و چند سال بعد در سایلنت هیل 4 شخصیت مونث دیگری به اسم آیلین گالوین, همراه قهرمان داستان بازی میشود. بعد از آیلین, در هوم کامینگ نیز شخصیت مونثی به اسم Elle Holloway, قهرمان داستان رو همراهی میکرد. هرچند به نظر میرسد که Elle Holloway شباهت خاصی به شخصیت ماریا در سایلنت هیل 2 دارد. نقش Elle در هوم کامینگ بسیار شبیه به نقش شخصیت ماریا در سایلنت هیل 2 هست.
" Elle Holloway شخصیت مونث سایلنت هیل هوم کامینگ میباشد. او یکی از دوستان قدیمی الکس شپرد و دختر Margaret Holloway است. او از وقایعی که در شهر شپرد گلن رخ داده بود جان سالم بدر میبرد و موفق میشود که با الکس ملاقات کند و او را در سفرش همراهی کند و در کل نقش او بسیار مشابه ماریا در سایلنت هیل 2 است." (سایلنت هیل ویکی)
درست مانند ماریا, Elle در چندین حادثه کشته میشود و باز به صورت غیر منتظره ای در مقابل راه الکس نمایان میشود. به نظر میرسد ارتباط او با شخصیت اصلی بازی چیزی بیشتر از یک دوستی قدیمی ساده باشد.

1st case: Meeting Elle
attachment.php

الکس اولین بار الی را در نزدیکی ایستگاه پلیس در شهر شپرد گلن ملاقات میکند. حواس الی به تابلو اعلان افراد گمشده است (درست مثل ماریا که در اولین ملاقات حواسش به دریاچه تولکا است) الی از دیدن دوست قدیمیش سورپرایز میشود و بلافاصله وی را در آغوش میگیرد. در ادامه آنها شروع میکنند به صحبت کردن در مورد وقایعی عجیبی که در شپرد گلن رخ داده و در اینجا مخاطب قادر است اختلاط‌ و آشوردگى احساسات را تجربه کند که واقعاََ یادآور صحنه ای است که در آن جیمز, ماریا را در پارک رز واتر ملاقات میکند و او را با مری اشتباه میگیرد! یکی از تفاوت ها این است که در هوم کامینگ, الی در اولین ملاقاتش الکس را همراهی نمیکند که در سایلنت هیل 2 این چنین نیست و ماریا در اولین ملاقات جیمز را همراهی میکند.


2nd Case: Elle vs Siam
attachment.php

درست همانند ماریا, زندگی الی در چندین جا در معرض خطر قرار میگیرد. اولین حادثه در ایستگاه پلیس, قسمتی که الی در اتومبیل منتظر الکس است رخ میدهد. تقریباََ زمانی که الکس به جایی که الی حضور دارد نزدیک میشود, هیولایی (Siam) پدیدار میشود و اتومبیلی که الی در آن بود را به سوی دیگه پرتاب میکند. زمانی که با هبولا در حال مبارزه هستید میتوانید الی را در اتومبیل ببینید. هرچند زمانی که الکس هیولا را شکست میدهد, الی از درون اتومبیل به بیرون میاد. واقعاََ شگفت انگیزه که اون چطور بدون حتی یه خراش ساده از حادثه جان سالم بدر میبرد. در این صحنه میشود به عکس العمل الکس زمانی که هیولا به سمت اتومبیل حمله میکند اشاره کرد. واقعاََ شبیه عکس العمل جیمز در زمانی است که در هتل, ماریا را در حال کشته شدن میبیند.

attachment.php



3rd Case: Blood on the Sewers
attachment.php
بعد از مورد حمله قرار گرفتن اتومبیل توسط Siam ها, الکس و الی به سمت مجاری فاضلاب فرار میکنند. در اینجا برای اولین بار الی, الکس رو همراهی میکند. در این قسمت الی برای الکس کمک حیاتی محسوب میشود مخصوصاََ برای کمک در باز کردن دربها توسط دستیگره. هرچند در طی یک حادثه این دو نفر از هم جدا میشوند و ما میتوانیم صدای جیغ الی به همراه غرش هیولایی را بشنویم. زمانی که ما بالاخره به جایی که الی ناپدید شده بود دسترسی پیدا میکنیم, فقط مقدار زیادی خون میبینیم که در اطراف واکی-تاکی الی که بر روی زمین افتاده است, پخش شده. هیچ توضیحی در رابطه با خونی که ریخته شده وجود ندارد و در واقع الکس فکر میکند که الی کشته شده است, درست مانند جیمز که بعد از رخ دادن صحنه ای مشابه, فکر میکند که ماریا کشته شده است.


4th Case: ”Walking Dead
attachment.php

بعد از گذشت مدت زمانی از ناپدید شدن الی, الکس, او را بیرون از خانه خودش دوباره زنده پیدایش میکند! این صحنه, بازیکن را به یاد قسمتی در سایلنت هیل 2 میاندازد که در آن جیمز, بعد از این که ماریا را گم میکند, او را درون زیرزمین بیمارستان پیدایش میکند! در این صحنه حتی قسمتی از دیالوگ هایی هم که رد وبدل میشوند شبیه به سایلنت هیل 2 است! و بعد از این قسمت, الکس و الی دوباره به سفرشان ادامه میدهند و بار دیگر توسط سرنوشت از هم جدا میشوند.

attachment.php


5th case: Cruise to Silent Hill
c73cbnivmrnysnjof0c7.jpg

بعد از ملاقات با الی, الکس و او به همراه ویلر سوار بر قایق به سمت سایلنت هیل میروند. زمانی که الکس و الی در مورد زندگی اشان صحبت میکنند توسط اعضای فرقه غافل گیر میشوند و الی و ویلر توسط آنها دزدیده میشوند. بار دیگه الی از دست میرود, و به عقیده من این صحنه به شدت یادآور صحنه ای است که جیمز و ماریا به سمت آسانسور فرار میکنند. الکس دزدیده شدن الی توسط اعضای فرقه را میبیند ولی با این حال برای نجات دادن الی کاری از دستش بر نمیاد. درست مثل جیمز که میبیند ماریا توسط کله هرمی کشته میشود اما کاری از دستش بر نمیاد.


6th case: Jail Time
20vd5emqg5x8al1yto0.jpg

بعد از دزدیده شدن ویلر و الی, الکس از شهر سایلنت هیل سر در میاورد و فوراََ متوجه میشود که دوستانش زنده هستند و تلاش میکند تا آنها را نجات بدهد.
ابتدا ویلر را نجات میدد...تا اینجا مشکلی نیست. پس از ویلر, الکس میرود تا الی را نجات بدهد که جانش توسط Curtis در معرض خطر قرار دارد. این آخرین باری هست که الکس باید جان الی رو نجات بدهد. زمانی که الکس به اتاقی که Curtis حضور دارد, دست پیدا میکند, الی را پشت میله ها میبند....پشت میله ها؟؟؟ بله! درست شبیه ماریا. شاید هیچ معنی نداشته باشد اما به نظرم جالب بود که الی را پشت میله ها و بر روی یک صندلی میبینیم. درست مثل ماریا در سایلنت هیل 2 که پشت میله ها و بر روی یک صندلی نشسته بود. البته ماریا به صندلی بسته نشده بود و جانش توسط یک مرد اره به دست در خطر نبود. اما شباهت این دو صحنه به هم غیر قابل انکار است...

Conclusion
با تمام حقایقی که در بالا ذکر شد, ما میتوانیم به سادگی به این نتیجه برسیم که هر دو کرکتر, یعنی ماریا و الی, برای قهرمان داستان مهم هستند. این دو کرکتر علاقه دارند وقتی مشکلی وجود دارد کمک کنند و هم این که برای قهرمان داستان مشکل ایجاد کنند. به هر روی, روش هر دو کرکتر برای گذر از کابوسهای جهنمی شبیه یکدیگر است. هر دو در طول بازی چندین بار کشته میشوند و هم این که باعث برانگیحته شدن احساساتی در قهرمان داستان میشوند. در حقیقت یکی از نگران کننده ترین شباهت های ماریا و الی در قسمت 4 است, جایی که الکس و جیمز یکجور عکس العمل نشان میدهند.

The creatures
نه تنها ویژگی های الکس و جیمز شبیه هم هست بلکه حتی هیولاها هم شبیه هم دیگر هستند. این هیولاهای جهنمی در واقع تجسم ذهن, ترس و... کرکتر بازی میباشد. و در این مورد هوم کامینگ از قسمت دوم بازی تاثیرات بسیار زیادی گرفته است و یکی از بهترین مثال ها برای شروع, Siam میباشد.
The Siam (تصویر شماره 2) ظاهرش بسیار یادآور Mandarin (تصویر شماره 1) از نسخه 2 میباشد. هرچند این هیولا بیشتر یادآور The Closer (تصویر شماره 3) از سایلنت هیل 3 میباشد, هیولایی که طراحی آن شبیه به Mandarin میباشد. اما The Siam نه تنها از نظر ظاهری شبیه هیولاهای یاده شده است بلکه به شدت یاد آور جیمز ساندرلند نیز میباشد. وقتی که شما به هیولا نگاهی بیندازید متوجه میشوید که یک هیولا مذکر که به آن یک هیولای مونث گره خورده است و در حال عذاب کشیدن است وجود دارد. این در واقع تجسم رابطه جیمز و مری میباشد, در حقیقت زمانی که این هیولا رو میکشید میتوانید چهره زن را ببینید که حالت آن بسیاری شبیه مری/ماریا (به خصوص باس مرحله نهایی سایلنت هیل 2) میباشد. این نظریه ها زمانی تایید میشوند که شما برای اولین بار یکی از این هیولاها را از بین میبرید و اچیومنتی به اسم Shades of James بدست میاورید.


7zhyjl142ty1phtrbqr.jpg

در ادامه موضوع شباهت ها/اشارات هوم کامینگ با سایلنت هیل 2, میرسیم به قفس ها (تصویر شماره 4 و 5 در عکس پایین) که در مرحله ”Hell Descent” هوم کامینگ قابل دیدن هستند. به منظور ارتقا یکی از سلاح ها ما باید به مکانی برسیم که در آن میتوانیم قفس هایی را ببینیم که چیزی درون آنها هست, چیزی که به نظر شبیه به هیولا میرسد. این قفس ها به شدت یادآور ”Flesh Lips” (تصویر A , B) از سایلنت هیل 2 و همچنین جنازه هایی که در کنار "کله هرمی" در تابلو "روز جزا" است, میباشد. زمانی که شما برای اولین بار به مکانی میرسید که میتوانید سلاحتان را ارتقا بدهید, این هیولا به نظر
بیحرکت هستند. اما زمانی که میخواهید آنجا را ترک کنید, یکی از این موجودات داخل قفس تکان میخورد و فریاد میزند که در واقع شباهت فراوانی به ”Flesh Lips” دارد.


pfmr7551l7fuchpjxi4.jpg

rntnxjfgi0pi7tlgmtbn.jpg

”Misty day, remains of the judgement”

- یکی از مشهورترین هیولاهای سایلنت هیل 2 موجودی به اسم Lying Figures میباشد, یعنی اولین هیولایی که جیمز در سایلنت هیل با آن رو به رو شد.
"هیولایی که در چیزی همانند ژاکت به دام افتاده است. آنها به منظور حمله قفسه سینه خود را بازی میکنند و بخاری سمی ترشح میکنند. هرچند زمان که نقش بر زمین میشوند میتوانند با خزیدن بر روی زمین به سادگی به جیمز حمله کنند و از چنگال بازیکن فرار کنند. زمانی که بر روی زمین میخزند, صدایی آزار دهنده که به صدای کشیده شدن دو قطعه آهنی شبیه است, از خود تولید میکنند.(سایلنت هیل ویکی)"

این هیولای بدون دست که ظاهر عجیبی هم دارد 7 سال بعد و بار دیگر در هوم کامینگ نمایان میشود اما این بار با اسمی جدید...

"مقابله با Smog ها به دلیل حطرناک بودن آنها در فاصله دور و نزدیک و استقامت زیادشان دشوار است. به منظور آسیب زدن به الکس, آنها گازی سیاه رنگ از خود خارج میکنند. آنها به سختی تنفس میکنند و در هنگام حمله صدایی شبیه به صدای آروغ از خود تولید میکنند که اشاره به چگونگی مرگ جاشوا دارد.(سایلنت هیل ویکی)"

شباهت این هیولا با Lying Figures کاملاََ آشکار است, همان طرز راه رفتن, همان نوع حمله, همان ظاهر... . هرچند تنها تفاوت بین این دو هیولا, نیاز به استراتژی به خصوصی برای کشتن Smog است که در سایلنت هیل 2 نیاز به استراتژی خاصی نیست.


obh5yzinf677dt3sdwy.jpg


- در سری سایلنت هیل, سگ ها, هیولاهایی بودند که حضور زیادی داشتند. اولین بار آنها در سایلنت هیل 1 حضور داشتند و سپس در سایلنت هیل 3 و 4. هر چند سگ هایی که در هوم کامینگ نمایان میشوند, خاص به نظر میرسند. آنها نه تنها به آدام شپرد اشاره دارند بلکه بیشتر از هرچیزی به "ادی دامبروسکی" اشاره دارند.

"ادی به خاطر احساس گناه و گذشته ناخوشایندش به شهر سایلنت هیل کشیده شد. چیز زیادی در مورد زندگی گذشته ادی قبل از این که به شهر سایلنت هیل وارد شود, مشخص نیست. به غیر از این که او در یک پمپ بنزین کار میکرده است. ادی در طول زندگی اش به خاطر چاقی از طرف مردم مسخره میشد و او حشم و نفرتی که از مردم داشت را در سینه حود حبس کرده بود تا این که آستانه تحمل او شکسته میشود و خشم خود را بروز میدهد." (سایلنت هیل ویکی)

ادی به جیمز اعتراف میکند که سگی را به ضرب گلوله کشته است و جالب این که در هوم کامینگ, هنگامی که برای اولین بار سگی را میکشید اچیومنتی به اسم Eddie’s Legacy دریافت میکنید که اشاره به سایلنت هیل 2 و کرکتر ادی دارد.


jz8ikqa2s256awrzo73.jpg

- و در نهایت میرسیم به "کله هرمی", مشهورترین هیولا سری سایلنت هیل که در هوم کامینگ با ظاهری متفاوت حضور دارد. ظاهر کله هرمی در هوم کامینگ, به نسخه فیلم آن شباهت دارد. هر چند این هیولا همان کله هرمی میباشد, اما در این قسمت اسمی متفاوت دارد: The Bogeyman. تفاوتی که میان کله هرمی در هوم کامینگ و در سایلنت هیل 2 وجود دارد این است که هرگز مبارزه ای بین کله هرمی و الکس شپرد اتفاق نمیفتند به علاوه اینکه در واقع خود هیولا نیز قصد آسیب زدن و یا کشتن قهرمان بازی را ندارد.


bfcdon6c486jxe8ecqvi.jpg



The Protagonists

شاهت هوم کامینگ با سایلنت هیل 2 با مقایسه دو شخصیت اصلی بازی آغاز شد. دو مرد متفاوت اما با استایلی یکسان...
در سال 2001, جیمز ساندرلند شخصیت اصلی یکی از بهترین بازی های تمام دوران بود. هنگامی که جیمز به شهر سایلنت هیل میرسد, درگیر یک سری اتفاقات عجیب و غریب و حادثه هایی کابوس وار میشود که حافظه, شخصیت و سلامت عقل او را زیر سوال میبرد.
"جیمز ساندرلند پس از دریافت نامه ای از همسرش که در واقع سه سال پیش بر اثر بیماری فوت کرده است, به سمت شهر سایلنت هیل راه میفتد. نامه حاکی از آن است که مری در مکان مخصوصی منتظر جیمز است که باعث میشود جیمز گمان کند که کل شهر سایلنت هیل مکان مخصوص آن است."(سایلنت هیل ویکی)

قهرمان داستان ما مردی بلوند و معمولی است که برای رسیدن به پاسخ به شهر سایلنت هیل آمده است. لباس های جیمز نیر معمولی بود - کتی سبز رنگ, پراهنی راه راه که در آن پوشیده بود, شلوار جین و چکمه. هرچند علامت تجاری کت او به خصوص بود. پرچم آمریکا. حدود 7 سال بعد, نوبت الکس بود که در سایلنت هیل با ترس رو به رو بشه. قهرمان جدید ما این بار به شهرش میرود و درگیر یک سری اتفاقات عجیب و غریب و حادثه هایی کابوس وار میشود.

"الکس شپرد, شخصیت قابل بازی و قهرمان سایلنت هیل: هوم کامینگ میباشد. الکس شپرد که اعتقاد دارد سرباز بوده است, به خانه برمیگردد و متوجه میشود که پدر و برادرش ناپدید شده اند و مادرش در وضعیت كاتاتونيايى‌ قرار دارد. الکس به دنبال برادرش میگردد که به همین دلیل سر از شهر سایلنت هیل در میاورد."(سایلنت هیل ویکی)

خب ما قبلاََ در مورد جیمز توضیح دادیم, حالا میتونیم در مورد الکس صحبت کنیم. وی یک مرد عادی میباشد اما به لطف مهارت های دفاعی که در ارتش به او آموزش داده شده است چندان عادی هم نمیباشد. لباس او مانند لباس های ارتشی است اما با حال شباهت های زیادی با لباس جیمز دارد به خصوص در مورد کت. درست است که رنگ هر دو متفاوت است و دکمه های یکی بسته و دیگری باز است اما نمیتوانیم منکر استایل یکسان آنها بشویم, به خصوص در مورد نشانی که بر روی کت الکس وجود دارد...بر روی کت او نیز پرچم آمریکا مشاهده میشود, همچنین 4 جیب دارد, درست همانند جیمز. همچنین چراغ قوه الکس دقیقاََ در همان جیبی است که جیمز چراغ غوه خودش را در آن قرار داده بود.

1uz909ngv8e4v2q25005.jpg


منبع
 

Attachments

  • 2.jpg
    2.jpg
    46.5 KB · مشاهده: 74
  • 3.jpg
    3.jpg
    27.4 KB · مشاهده: 72
  • 1.jpg
    1.jpg
    64.6 KB · مشاهده: 74
  • 4.jpg
    4.jpg
    46.8 KB · مشاهده: 72
  • 5.jpg
    5.jpg
    25.6 KB · مشاهده: 72
  • 6.jpg
    6.jpg
    21.8 KB · مشاهده: 75
  • 7.jpg
    7.jpg
    24.6 KB · مشاهده: 71
  • 8.jpg
    8.jpg
    12.1 KB · مشاهده: 70
  • 9.jpg
    9.jpg
    9.6 KB · مشاهده: 70
  • untitled.jpg
    untitled.jpg
    8.4 KB · مشاهده: 68
  • Like
Reactions: residen
حرف چراغ فوه ی SH 2 شد، به نظرم اون چراغ روشنی که توی یقه ی لباس مانکن (مری) قرار داره نماد زندگی هست و برداشتن چراغ قوه (گرفتن نور زندگی) از مانکن (که نماد خود مری هست) نماد کشته شدنش توسط جیمز هست.
یه سوال فنی: تا حالا کل سایلنت هیل 2 به صورت رمان نوشته شده اینجا؟:دی
 
wow مرسی امیر جان دوباره تاپیک رو آوردی سر حال
خیلی جالب بود واقعا اتفاقا من زمانیکه هوم کامینگ رو بازی می کردم هم همش به ذهنم می رسید الکس شباهتهای غیر قابل انکاری با جیمز داره
ولی در مورد ماریا و الی من زیاد موافق نیستم! به نظرم شاید از نظر داستانی شباهت داشتند ولی از نظر شخصیت پردازی الی زیاد مرموز نبود ولی ماریا واقعا چیزی بود که نمیشد با اطمینان گفت یه آدم واقعیه یا فقط حاصل تصورات جیمز

بازم ممنون بابت مقاله
 
  • Like
Reactions: residen
ولی حداقل از این خوشحالم که هدری که تو ذهن‌مون بود رو با کلیشه‌های هالیوودی به لجن نکشیدن.
==================================================
واقعا چرا فکر می‌کنید خودمون نمی تونیم یه سایلنت هیل بسازیم.
هدر را اگه دلشون بخواد هم نمیتونن خرابش کنن :d اما اینکه چرا ما نتونیم یه سایلنت هیل بسازیم، واقعا واضحه. اولین و مهمترینش، محدویدت های دین اسلام که دین رایج توی ایران هست. همین کافیه که نه تنها نتونیم سایلنت هیل بسازیم، بلکه نتونیم هیچ کاری کنیم :d

مثلاً وقتی سرهرمی جلومون راه میره مخفی نشیم چکار کنیم.
فرار :d

- و در نهایت میرسیم به "کله هرمی", مشهورترین هیولا سری سایلنت هیل که در هوم کامینگ با ظاهری متفاوت حضور دارد. ظاهر کله هرمی در هوم کامینگ, به نسخه فیلم آن شباهت دارد. هر چند این هیولا همان کله هرمی میباشد, اما در این قسمت اسمی متفاوت دارد: The Bogeyman. تفاوتی که میان کله هرمی در هوم کامینگ و در سایلنت هیل 2 وجود دارد این است که هرگز مبارزه ای بین کله هرمی و الکس شپرد اتفاق نمیفتند به علاوه اینکه در واقع خود هیولا نیز قصد آسیب زدن و یا کشتن قهرمان بازی را ندارد.


bfcdon6c486jxe8ecqvi.jpg

البته اینجا یه مطلبی وجود داره که وجود کله هرمی را توجیه میکنه. مگه توی شماره 2 کله هرمی برای عذاب دادن جیمز به خاطر گناهانش توی بازی نبود. اینجا هم برای شکنجه دادن پدر و مادر آلکس توی بازی وجود داشت. اما یه تناقض خیلی مهم وجو داره :d اونم این که کله هرمی تصورات خود جیمز مگه نبود :-/ پس خودش فقط میتونست ببینتش. ولی توی سایلنت هیل 5 اگه کله هرمی برای عذاب دادن پدر و مادر آلکس اونجا بوده باشه، پس چرا آلکس هم میتونسته ببینتش :-/
خب ما قبلاََ در مورد جیمز توضیح دادیم, حالا میتونیم در مورد الکس صحبت کنیم. وی یک مرد عادی میباشد اما به لطف مهارت های دفاعی که در ارتش به او آموزش داده شده است چندان عادی هم نمیباشد. لباس او مانند لباس های ارتشی است اما با حال شباهت های زیادی با لباس جیمز دارد به خصوص در مورد کت. درست است که رنگ هر دو متفاوت است و دکمه های یکی بسته و دیگری باز است اما نمیتوانیم منکر استایل یکسان آنها بشویم, به خصوص در مورد نشانی که بر روی کت الکس وجود دارد...بر روی کت او نیز پرچم آمریکا مشاهده میشود, همچنین 4 جیب دارد, درست همانند جیمز. همچنین چراغ قوه الکس دقیقاََ در همان جیبی است که جیمز چراغ غوه خودش را در آن قرار داده بود.
آقای silent dream اینجا را اشتباه میکنید فکر کنم :d آلکس ارتشی نبودش، بلکه فکر میکرد ارتشیه و اون لباس ها و پلاک هم برای پدر خودش بودش :>
 
امیر جان در مورد ارتشی بودن الکسی می خوام به طور دقیق تر بدونم، آیا الکس واقعا به ارتش رفت یا پدرش بهش آموزشهای نظامی رو داده ؟ چون به نظر یه آدم با مهارت حساب میشه پس میشه در نظر گرفت که آموزشهای نظامی رو دیده ولی آیا این آموزشها توی ارتش بوده واقعا یا توسط پدرش آموزش دیده ؟

توی قسمتهایی از داستان اگر اشتباه نکنم اشاره شد که الکس هیچوقت نمی خواست به ارتش بره و نرفت و این مدتی هم که نبوده توی بیمارستان روانی به سر می برده! ممکنه پیش از رفتن به تیمارستان به ارتش رفته باشه و حداقل چند ماهی رو اونجا سپری کرده باشه ؟ در غیر این صورت این کت ارتشی رو از کجا آورده ؟ جایی اشاره نشده که کت مال پدرشه !!
 
امیر جان در مورد ارتشی بودن الکسی می خوام به طور دقیق تر بدونم، آیا الکس واقعا به ارتش رفت یا پدرش بهش آموزشهای نظامی رو داده ؟ چون به نظر یه آدم با مهارت حساب میشه پس میشه در نظر گرفت که آموزشهای نظامی رو دیده ولی آیا این آموزشها توی ارتش بوده واقعا یا توسط پدرش آموزش دیده ؟

توی قسمتهایی از داستان اگر اشتباه نکنم اشاره شد که الکس هیچوقت نمی خواست به ارتش بره و نرفت و این مدتی هم که نبوده توی بیمارستان روانی به سر می برده! ممکنه پیش از رفتن به تیمارستان به ارتش رفته باشه و حداقل چند ماهی رو اونجا سپری کرده باشه ؟ در غیر این صورت این کت ارتشی رو از کجا آورده ؟ جایی اشاره نشده که کت مال پدرشه !!
اونطور که من از بازی فهمیدم، آلکس اصلا ارتشی نبوده و به هیچ وجه هم به ارتش نرفته بوده. اما پدرش خیلی سختگیر بوده و همیشه پسرهاش را با اسم سرباز صدا میزده. بعید هم نیست که پدرشون بهشون آموزش داده باشه چون اگه خاطرتون باشه، پدرش پلیس بوده :d
راجع به کت هم باید بگم، درسته. شما درست میگی، جایی اشاره نشده که کت برا پدر آلکس هستش بلکه نشون داده شد اصلا :d اگه یادتون باشه توی اتاق زیرشیروانی آلکس توی فلش بک هاش میبینه که کت پدرش را برمیداره.

دقت کردین پرچم رو لباس الکس برعکسه؟:-/
:)) وای آره. عجب سوتی ای :|
 
:)) وای آره. عجب سوتی ای :|
قطعا یه معنی ای باید پشتش باشه، چون تمام استودیو های سایلنت هیل ساز اینقدر باهوش هستن که همچین سوتی عظیمی ندن.

- - -ویرایش - - -

http://www.marlowwhite.com/faq/f-why-is-the-flag-patch-reversed.html
Civilians often wonder why the US Army Flag Patch is reversed. The answer is: not all Army Flag Patches are reversed, but only those worn on the right shoulder. The reason has to do with proper display of the flag.
The blue field of stars should always be in the highest position of honor. When viewing the flag on a wall, the highest position of honor is the upper left when displayed horizontally, and at the top (upper left) when displayed vertically. When displayed on a "moving object" like a person or vehicle, the highest position of honor is the front, and not the rear; so the field of blue should be displayed to the front.
The same principle applies to the eagle rank of Colonels (or Navy Captains); the eagles' heads are always worn facing forward when worn on the uniform, as the forward-facing eagle is the position of honor within heraldry.
In application, then, flags are displayed on moving vehicles with the blue-star field always displayed towards the front of the vehicle. In this way, the flag appears to be blowing in the wind as the vehicle travels forward (flags are always attached to their flag poles on the blue field side). If the flag were not reversed on the right hand side of the vehicle, the vehicle might appear to be moving backwards (or "retreating").
The next time you visit an airport, notice that the US-flagged aircraft also have a "reverse" flag painted on the right side of the aircraft.
For flag patches worn on uniforms, the same principle applies: the blue star field always faces towards the front, with the red and white stripes behind. Think of the flag, not as a patch, but as a loose flag attached to the Soldier's arm like a flag pole. As the Soldier moves forward, the red and white stripes will flow to the back.
As the proponent for standardization and authorization of heraldry items within the Department of Defense, the Institute of Heraldry addresses the apparent oddity of the reverse flag patch by stating, "When worn on the right sleeve, it is considered proper to reverse the design so that the union is at the observer's right to suggest that the flag is flying in the breeze as the wearer moves forward."
مثل اینکه اون تیکه ی آبی پرچم باید رو به جلو باشه، اگر رو به عقب باشه نماد شکست هست گویا:دی
 
  • Like
Reactions: residen
قطعا یه معنی ای باید پشتش باشه، چون تمام استودیو های سایلنت هیل ساز اینقدر باهوش هستن که همچین سوتی عظیمی ندن.

- - -ویرایش - - -

Explained - Why is the Army Flag Patch Reversed?

مثل اینکه اون تیکه ی آبی پرچم باید رو به جلو باشه، اگر رو به عقب باشه نماد شکست هست گویا:دی
:-o
چه جالب ولی مثلا میخواسته چی را نشون بده :-/ که آلکس شکست خورده؟ از چی آخه :-/
راستی کجای این متن نوشته نشانه شکسته؟ من زبانم زیاد بد نیست ولی این مطلب را نفهمیدم :d
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or