بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
کلا من 4 نسخه اول رو به یک اندازه دوست دارم! همشون عزیزان دل من هستند!:d
====================================
من دلم برای Lisa خیلی میسوزه!:( مخصوصاََ او صحنه ای که داره میمیره!:(
واقعاََ توی اون قسمت از هری بدم اومد:|
اقا ما که نفهمیدیم چرا این جیمز رو سنگشو به سینه میزنید.خداییش داش امیر از شما بعید بود دیگه.والا یکی دیگه از دوستاتون بم پیام خصوصی داد اصلن.سر همین جیمز.البته چندتا دلیل اورد که منو تو فکر بردا.خداییش یه چیزایی هم گفت که من اصلن نفهمیدم.ولی به نظر حرفاش جالب میومد.چرا اصلن این بحثو ممنوع کردید؟یا این دوستتون با پیام خصوصی منو میخواد قانع کنه؟
از اونجایی که من تازه از این تیریپ بازیا دارم میکنم و مغز پوکمون کمی به خودش اومده احساس میکنم به نظرم این وسط یه چیزایی مشکوک میاد داش.یکی میگه راجه به جیمز حرف نزنید.یکی میگه ممنوعه.یکی میاد میگه هنوز نمیدونه جیکز گناهکاره یا نه
یکیتون میاد تو پیغام خصوصی حرفای قلمبه سلمبه میزنه میگه نمیخواد اسمشو بگم.یکی میاد از جیمز بد میگه.
ما که به خدا گیج شدیم.
خب به خاطر این دلیل بحث نمیکنیم, چون هر دفعه شروع کردیم با هم دیگه دعوامون شده!:d و خب عده ای از دوستان ناراحت شدند!:d
من خودم از کسانی هستم که جیمز رو لایق این همه فحش و بد بیراه نمیدونم! این که زنش رو کشته, خب گناه هست.
ولی این که بخوایم بگیم مردیکه, ترسو, بی شرف...اینجور صفات جالب نیست!
ما که جای اون نبودیم که ببینم چه وضعیتی داشته اون موقعه!:d
الان متاسفانه باید برم, ولی برمیگردم و بیشتر توضیح میدم در این مورد.
موفق باشیم!
 
سلام

مال کجاست؟
============================================================================
یه مطلب بی‌ربط.
شبیه شهر خودمون نیست؟;)

وای من عاشق اینجور جاهایی ام...کاش میشد دسته جمعی با بچه ها میرفتیم!:d اونوقت صبح بلند میشدیم میدیدیم other world شده!
 
سلام
یا الله
اقا سلام.
داش اول ما یه تشکر درست و درمون از دادا امیر و این اقا مسعود بکنیم.خداییش دمتون گرم.مخصوصا داش امیر.(اقا مسعود ما هر چی اومدیم تو پروفتون ازتون تشکر کنیم نشد که نشد)
لطف داری حمیدجان. بنا به دلایلی فعلاً کرکره رو کشیدم پایین.
1-توی زندان یه یارو هست که فک کنم بالا سرمون راه میره هی خور خور میکنه.اون کیه؟مرتیکه مو به تنمون سیخ میکنه لا مصب.
یه نظریه هست تو سایلنت هیل که میگه: «تو سایلنت هیل باید از چیزایی که دیده نمیشه ترسید».
همونطور که امیرخان جواب داد این هیولای نامریی زندانه. ولی هیچ کجا اشاره نشده که این طرف زندانیه یا زندان‌بانی که طی یک شورش تو سلول حبس شده. چون لحن گفتارش شبیه بدوبیراه گفتنه.
2-اقا وقتی اون لوحا رو تو زندان میذاریم سرجاش یکی داد میزنه.کیه یارو؟
حدس شخصی بنده اینه که این صدا بیشتر یه افکت اطلاع‌رسانیه. یعنی طناب‌ دار مشتری خودش رو دریافت کرده و به نوعی معما انجام شده. تمام اون لوح‌ها طبق متنی که امیرخان قبلاً برامون گذاشته، به گناهانی اشاره داره که مربوط به شخصیت‌های اصلیه بازی.
3-اقا اونجایی که ماریا واسه دومین بار میمیره که پشت میله های زندانه.اونجا روی در اتاقش نوشته 208.توی هتل هم که توی اتاق 208 فکر کنم خبری نبود.منظوری چیزی داشته که روی در نوشته بوده 208؟
این بازی اعداد تو سایلنت هیل خیلی خیلی تکرار میشه. اعدادی مثل 206،208،302 و...
باید سر فرصت درباره‌شون بحث کرد.
5-اون دو تا تخم مرغه چیه که از اون کله هرمیا میگیریم؟هر کدومو هر جا بذاریم فرقی هم نمیکنه مثل اینکه.ما که هیچ فلسفه ملسفه ای ندیدیم اونجا.
سرهرمی‌ها نماد مجازات‌گر هستن. جیمز به خاطر قتل روانه‌ی شهر شده. ولی فقط یک قتل. پس تا قبل از کشتن ادی فقط با یک سرهرمی روبرو میشه. وقتی ادی رو هم می‌کشه سرهرمی دوم اضافه میشه.
تخم‌مرغ کهنه نماد قتل قدیمی جیمز یعنی مری، و تخم‌مرغ تازه نماد قتل تروتازه‌ی جیمز یعنی ادی بید.:d
اقا من خودم یه چیز توپ فهمیدم.امیدوارم که ربط داشته باشه.
اونجاییکه این جیمز ترسو بدبخت میشینه فیلم زنشو میبینه توی هتل که میبینه میکشتش(من خودم نفهمیدم که میکشتش یه جا خوندم اینو.)میشینه جلوی تلویزیون.این صحنه دقیقا مثل اون اپارتمان اولیه میمونه که یه بارو جلوی تلویزیون چندپر شده بود.گرفتین کجارو میگم.اون یارو رو کله هرمی چندپر کرده بود؟فکر کنم اونجا منظورش این بود که جیمز وقتی فهمیده زنشو کشته عین او یارو توی اپارتمان جلوی تلویزیون مرده.
اتفاقاً این مورد رو ما ها هم دیدیم و سوژه‌ی یکی از بحث‌های داغ تاپیک در روزگاران گذشته بوده.
وای من عاشق اینجور جاهایی ام...کاش میشد دسته جمعی با بچه ها میرفتیم!:d اونوقت صبح بلند میشدیم میدیدیم other world شده!
باید ببینیم تولد کی از همه نزدیک‌تره براش یه جشن تولد تو هتل بگیریم. :>
به شخصه اگه بخوام بهترینش رو انتخاب کنم شماره 3 رو انتخاب می کنم فقط و فقط به دلیل حضور هدر عزیزم >:d
من دلم برای Lisa خیلی میسوزه!:( مخصوصاََ او صحنه ای که داره میمیره!:(
سلطان غم،‌Only آنجلا>:d<
خب به خاطر این دلیل بحث نمیکنیم, چون هر دفعه شروع کردیم با هم دیگه دعوامون شده!:d و خب عده ای از دوستان ناراحت شدند!:d
من خودم از کسانی هستم که جیمز رو لایق این همه فحش و بد بیراه نمیدونم! این که زنش رو کشته, خب گناه هست.
ولی این که بخوایم بگیم مردیکه, ترسو, بی شرف...اینجور صفات جالب نیست!
ما که جای اون نبودیم که ببینم چه وضعیتی داشته اون موقعه!:d
الان متاسفانه باید برم, ولی برمیگردم و بیشتر توضیح میدم در این مورد.
موفق باشیم!
100%
 
آخرین ویرایش:
من دلم برای Lisa خیلی میسوزه!:( مخصوصاََ او صحنه ای که داره میمیره!:(
واقعاََ توی اون قسمت از هری بدم اومد:|
رجوع شود به آواتار بنده :دی
من اگه بخوام کاراکترهای مونث سایلنت هیل 4 نسخه ی اول رو یه طبقه بندی از لحاظ مظلوم و بیگناه و شخصیت پردازی عالی براشون در نظ بگیرم اینجوری میگم
لیزا، هدر ، آنجلا و نهایتا مری :دی
 
جیمز گناهکار بود ولی در نهایت حضورش در شهر باعث شد به اندازه کافی مجازات بشه و باعث شد گناهش پاک بشه هر چند توی شهر برای همیشه موند.
به نظر من اگر جیمز از شهر میومد بیرون، حال و روز خوبی پیدا نمیکرد و تا آخر عمرش همیشه تو فکر میبود و لحظه ای راحت نمیشد. حداقل اینجوری باعث شد از درد و رنج رها بشه.
یه سوال هم در این مورد داشتم، به نظرتون جیمز واقعا نمیدونست که زنش رو کشته (مثلا فراموشی گرفته بود) یا کشتن زنش به دست خودش رو انکار میکرد؟
با ادای احترام به دوستان عزیز بابت حرف زدن در این مورد.
 
@ Oxford

خب خب جناب Oxford عزیز، من این تاپیک رو از زیر خروارهای خاک :دی پیدا کردم تا بزارم اینجا، تا شما دلیل اینکه ما بحث جیمز رو ممنوع کردیم پی ببرید :دی یه زمانی بحثها درگرفت ولی متاسفانه هیچ کدوم از دو جناح یعنی کسایی که می گفتن جیمز گناهکاره یا نیست کوتاه نیومد، یه دوست داشتیم ما اینجا با نام Arth@s که ایشون اومدن و یه تاپیک برای تحلیل شخصیت این جیمز مادر مرده ساختن و بحثها در گرفت :دی این تاپیک رو می زارم اینجا برای شما که مطالعه ش کنن و صبحتهای دوستان رو در مورد این شخصیت بخونین و خودتون نهایتا نتیجه گیری کنین :دی

خودم هم قبلا نظرم رو در مورد جیمز گفتم و الان می خوام بگم فکر می کنم نظرم در موردش عوض شده :دی

به هر حال بفرما :دی
http://forum.bazicenter.com/thread51887/

---------- نوشته در 10:04 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 10:02 PM ارسال شده بود ----------

جیمز گناهکار بود ولی در نهایت حضورش در شهر باعث شد به اندازه کافی مجازات بشه و باعث شد گناهش پاک بشه هر چند توی شهر برای همیشه موند.
به نظر من اگر جیمز از شهر میومد بیرون، حال و روز خوبی پیدا نمیکرد و تا آخر عمرش همیشه تو فکر میبود و لحظه ای راحت نمیشد. حداقل اینجوری باعث شد از درد و رنج رها بشه.
یه سوال هم در این مورد داشتم، به نظرتون جیمز واقعا نمیدونست که زنش رو کشته (مثلا فراموشی گرفته بود) یا کشتن زنش به دست خودش رو انکار میکرد؟
با ادای احترام به دوستان عزیز بابت حرف زدن در این مورد.

علی جان یه نظریه روان شناسی هست با عنوان واپس زدن، یعنی انسان میاد و خاطراتی که باعث ناراحتیش میشه رو پس می زنه و به خودش می قبولونه که اونا وجود ندارن، جیمز زنش رو کشت اما نمی تونست باور کنه که زنش رو که عاشقش بوده با دستهای خودش به قتل رسونده برای همین این فکر رو در خودش به وجود اورد تا اینکه بالاخره تونست خودش رو گول بزنه که زن من 3 سال پیش در اثر بیماری مرد و من هنوز عاشقش هستم
 
سلام
اگه از من بپرسید در مورد بازی‌های رایانه‌ای اولین چیزی که به ذهنت می‌رسه رو بگو بدون شک میگم آنجلا.
راستی
اینم بگم که من هنوز قبول نکردم که جیمز مری رو واقعاً و تو دنیای فیزیکی کشته.
 
علی جان یه نظریه روان شناسی هست با عنوان واپس زدن، یعنی انسان میاد و خاطراتی که باعث ناراحتیش میشه رو پس می زنه و به خودش می قبولونه که اونا وجود ندارن، جیمز زنش رو کشت اما نمی تونست باور کنه که زنش رو که عاشقش بوده با دستهای خودش به قتل رسونده برای همین این فکر رو در خودش به وجود اورد تا اینکه بالاخره تونست خودش رو گول بزنه که زن من 3 سال پیش در اثر بیماری مرد و من هنوز عاشقش هستم
موضوع جالبی بود. یه جور تلقین قدرتمند.
فقط یه سوال دیگه هم پیش میاد. فرض رو بر این میذاریم که مری هم جیمز رو دوست داشته و حتی وقتی هم مرده از کار جیمز راضی بوده برای اینکه از درد و رنج رهاش کرده. خب برای چی باید بیاد اون رو به شهر فرابخونه؟
امکان داره مری از جیمز گله مند بوده که چرا منو کشتی؟ یا خود جیمز فکر میکنه که مری بهش پیام میده که بیاد به شهر؟
لامصب نمیشه یه نتیجه کامل و جامع در این مورد پیدا کنیم. احتمالات خیلی زیادن
راستی
اینم بگم که من هنوز قبول نکردم که جیمز مری رو واقعاً و تو دنیای فیزیکی کشته.
منظورت رو نمیفهمم هنری. یه چراغ بگیر روی این و موضوع رو روشن ترش کن.
سلام کردنت تو حلقم
yahoo_4.gif
yahoo_6.gif
 
آخرین ویرایش:
سلام
منظورت رو نمیفهمم هنری. یه چراغ بگیر روی این و موضوع رو روشن ترش کن.
خب بیین به عقیده‌ی بنده جیمز می‌تونه واقعاً مری رو نکشته باشه. از وقتی دکتر به جیمز میگه که مری نهایتاً 3 سال زنده می‌مونه، جیمز مری رو بی‌خیال میشه. یعنی تو ذهنش مری رو می‌کشه.
سلام کردنت تو حلقم:d>:d
انگاری بدت نمیاد خداحافظی بشنوی ها:d
 
علی علی علی :دی دوباره داری بحث جیمز رو پیش می کشی :دی منم الان داشتم با خوندن اون تاپیک تجدید خاطرات می کردم :دی
می دونی چیه، یه چیزی که من خیلی دیر بهش رسیدم ولی الان بهش ایمان پیدا کردم اینه که مری جیمز رو بخشید، مری حتی بعد از مرگش هم از دست جیمز ناراحت نبود و از اون خواست که بره دنبال زندگیش برای همینه من همیشه می گفتم جیمز گناهکار بود اما بخشیده شد، این از این اما مشکل اینجا بود که جیمز نمی تونست خودش رو ببخشه، جیمز به جایی رسید که حقیقت رو داره می بینه، جیمز داره می بینه که شهر هم می دونه و داره بهش یادآوری می کنه آهای تو زنت، تو عشقت رو کشتی برای همین جیمز به یاد آورد و نتونست خودش رو ببخشه و مهمترین عامل عذابهای جیمز هم (البته به عنوان نظر شخصی من) همین بود ! جیمز نمی تونست خودش ببخشه، الان به نقطه ای از افسردگی رسیده بود که مرگ رو به زندگی ترجیح میداد، دیگه همسرش کنارش نبود و مهمتر از همه این که خودش باعث این کار شده بود، خودش همسرش رو از خودش گرفته بود. برای همین سعی داشت به خودش بقبولونه که ماریا همون مریه! " اون سکانس رو یادته که ماریا پشت میله ها نشسته و داره میگه تو یادت رفت نوار ویدئویی رو از هتل برداری! " ؟ حیمز فورا برمیگرده میگه از کجا می دونی ؟ مگه تو مری هستی ؟!
این یعنی جیمز داره جایگزین می کنه، دوباره داره خودش رو گول می زنه که این مریه! مریِ من ! اما خب متأسفانه نهایتا شکست می خوره !
می دونین من فکر می کنم مری نبود که جیمز رو به شهر دعوت کرد، خودِ جیمز، جیمز رو به شهر دعوت کرد!!!!
-----------------------

بدیه سایلنت هیل اینه که این همه گفتم ولی نمی تونم بگم این فکته !!! :دی
 
خب در مورد جیمز:d
آقا یه لحظه خودمون رو بذاریم جای جیمز, فرض کنیم که همسرمون(فرض میکنیم که ازدواج کردیم:d) به یه بیماری خطرناک مبتلا شده.
زجر کشیدنش آدمی که عاشقش هستی رو باید ببینی, همش ازش مراقبت کنیم, همش ببریمش این دکتر اون دکتر, رفتارهای بدش رو تحمل کنیم و...
فکر میکنید یه آدم تا چه حدی میتونه این همه فشار رو تحمل کنه؟
در بازی به بیماری "مری" اشاره ای نمیشه ولی خوندن این مطلب کمک میکنه تا بفهمیم جیمز چرا اینگونه کرد:

بررسی های جدید محققان نشان می دهد همسران بیمارانی که به سرطان دچار شده اند با خطر ابتلا به افسردگی مواجهند و البته شدت افسردگی در افراد مختلف متفاوت است.به نوشته پایگاه اینترنتی انجمن سرطان شناسی بالینی بیماری سرطان و درمان های غیرقطعی آن برای افراد خانواده بیماران مبتلا پیامدهای زیادی به همراه دارد و علاوه بر آنکه به لحاظ اقتصادی تهدیدهای زیادی را متوجه آنان می کند به لحاظ عاطفی نیز مشکلات زیادی را برایشان ایجاد می کند که این مشکلات ممکن است در گذر زمان تشدید شده و درنهایت به بیماری های شدید روانی منجر شود به ویژه یکی از بیماری هایی که دراین گروه از افراد شایع است بیماری افسردگی است به گفته محققان علاوه بر درمان بیمار مبتلا به سرطان باید خانواده و به ویژه همسر وی نیز از نظر احتمال بروز بیماری های روحی و روانی مورد بررسی قرار گیرد تا در صورت بروز نشانه های این بیماری ها هرچه سریع تر تحت درمان قرار گیرند کسانی که همسر سرطانی دارند علاوه بر افسردگی ممکن است احساس تنهایی عدم حمایت اجتماعی و عدم آسایش روان داشته باشند که البته شدت همه این علائم بسته به ویژگی های شخصیتی هر فرد متفاوت است.
 
سلام
به نظر بنده اینکه جیمز گناهکار باشه اصلاً اشکال نداره. اصولاً چه اشکالی می‌تونه داشته باشه که طرفداران این شخصیت وقتی می‌شنوند که جیمز گناهکاره موضع‌گیری می‌کنند.
خب در مورد جیمز:d
آقا یه لحظه خودمون رو بذاریم جای جیمز, فرض کنیم که همسرمون(فرض میکنیم که ازدواج کردیم:d) به یه بیماری خطرناک مبتلا شده.
زجر کشیدنش آدمی که عاشقش هستی رو باید ببینی, همش ازش مراقبت کنیم, همش ببریمش این دکتر اون دکتر, رفتارهای بدش رو تحمل کنیم و...
فکر میکنید یه آدم تا چه حدی میتونه این همه فشار رو تحمل کنه؟
در بازی به بیماری "مری" اشاره ای نمیشه ولی خوندن این مطلب کمک میکنه تا بفهمیم جیمز چرا اینگونه کرد:
خب یه نکته‌ای اینجا هست. افسردگی به طور صرف مربوط به بیماران لاعلاج نیست. یکی از رایج‌ترین انواع افسردگی بین خانم‌ها، افسردگی بعد از زایمانه.
 
آفرین آتوسا! میخواستم به همین موضوع برسیم که خودت قشنگ گفتیش:
می دونین من فکر می کنم مری نبود که جیمز رو به شهر دعوت کرد، خودِ جیمز، جیمز رو به شهر دعوت کرد!!!!
یعنی جیمز رفت تو شهر تا بفهمه که زنش از دستش ناراحت بوده یا نه، نه؟ یعنی خودش میخواست از زبون خود مری بشنوه چون موقع کشتنش دیگه فرصتی نبوده که جواب این سوال رو بگیره نه؟
 
سلام
به نظر بنده اینکه جیمز گناهکار باشه اصلاً اشکال نداره. اصولاً چه اشکالی می‌تونه داشته باشه که طرفداران این شخصیت وقتی می‌شنوند که جیمز گناهکاره موضع‌گیری می‌کنند.

اتفاقا خیلی با گفته دایی مسعود عزیز موافقم، از نظر بنده هم جیمز گناهکار بود و این گناهکار بودنش هم چیزه خاصی نیست که بخوایم موضع گیری کنیم :دی نه حالا خودمون خیلی انسانهای معصوم و بیگناهی هستیم :دی به هر حال کاملا تایید میشه، من هم سعی دارم هیچوقت موضع گیری نکنم موقع نظر دادن

آفرین آتوسا! میخواستم به همین موضوع برسیم که خودت قشنگ گفتیش:

یعنی جیمز رفت تو شهر تا بفهمه که زنش از دستش ناراحت بوده یا نه، نه؟ یعنی خودش میخواست از زبون خود مری بشنوه چون موقع کشتنش دیگه فرصتی نبوده که جواب این سوال رو بگیره نه؟

راستش اگه نظر منو بخوای که میگم، می خواسته بره شهر که بدون مری بخشیدتش یا نه، با این حال با اینکه می فهمه مری هم اونو بخشیده باز هم انگار خودش به خودش خیلی سخت گرفت!!

این که دیگه میشه نقض غرض دایی!
yahoo_23.gif
پس اینطور میگیم جیمز به شهر برگشت تا خودش رو مجازات کنه و حتی بخشش مری هم نتونست اونو نجات بده :دی

+من نمی دونم چرا بحث جیمز میشه یه مقدار از درون احساس لرزش می کنم :دی دیری نیست که سایلنت هیل ما رو هم فرابخونه :دی
 
آخرین ویرایش:
سلام
ماها انسانهای خاکستری هستیم. نه سیاهیم نه سپید.
راستش اگه نظر منو بخوای که میگم، می خواسته بره شهر که بدون مری بخشیدتش یا نه، با این حال با اینکه می فهمه مری هم اونو بخشیده باز هم انگار خودش به خودش خیلی سخت گرفت!!
این که دیگه میشه نقض غرض دایی!/:)
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or