بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
دوستان یک موضوعی در مورد استنلی فکر من رو به خودش مشغول کرده.
زمانی که هدر وارد بیمارستان Brookhaven میشه مگه استنلی نمرده؟
پس چطور یادداشتی گذاشته و در اون نوشته من این عروسک رو برای تو ساختم و در یادداشت بعدیش مینویسی چرا عروسکم رو برنداشتی؟
اصلا از کجا فهمیده هدر کی اومده و از کجا فهمیده عروسک رو برنداشته؟
مگه کنار هدر ایستاده و داره اون رو تماشا میکنه که چه کارهایی داره انجام میده...
امیدوارم منظورم را فهمیده باشید...

به نظر میرسه استنلی ،خودش میدونه که هیچ وقت هدر رو نمیبینه و سعی داره یه رابطه ی مجازی با معشوقش ایجاد کنه(برای سپری کردن غم هجران!! و پر کردن اوقات فراغت!!) شاید هم استنلی رسما خل شده و فکر میکنه هر وقت نامه ای

بنویسه،هدر میاد و اون رو میخونه !!

حالا اصلا وجود خارجی داشته این کولمن!!؟
 
مگه استنلی نامه ها رو برا هدر می نوشته؟!
بچه ها من الان SH3 رو ندارم اصلا هیچی ازش یادم نی !
اگه واسه هدره ! که من فکر می کنم استنلی یه روح بوده !!!!!!!!! از اونجایی که توی سایلنت هیل هم هر چیزی ممکنه پس یه روح هم می تونه نامه بنویسه!
شاید هم استنلی وجود داشته به صورت جسم اما هدر اونو نمی دیده ! شاید هم به فرم هیولا می دیده !!
 
به نظر میرسه استنلی ،خودش میدونه که هیچ وقت هدر رو نمیبینه و سعی داره یه رابطه ی مجازی با معشوقش ایجاد کنه(برای سپری کردن غم هجران!! و پر کردن اوقات فراغت!!) شاید هم استنلی رسما خل شده و فکر میکنه هر وقت نامه ای
بنویسه،هدر میاد و اون رو میخونه !!
حالا اصلا وجود خارجی داشته این کولمن!!؟
وجود خارجی که داشته صدرصد...
چون اون صدای مرموزی که هدر از پشت تلفن باهاش صحبت میکنه به هدر میگه که استنلی الان توی زیرزمینه و شماره 7 اسم جدیدشه
و وقتی بریم توی زیرزمین و بریم کنار جسد شماره 7 یه صدای خیلی آرومی میگه هدددددرر!و حتی روی کاغذی که بر روی جسده یه شعر عاشقانه نوشته شده
پس صدرصد این استنلی هستش که کشته شده و جسدش رو در زیرزمین بیمارستان گذاشتند.
ولی من واقعا نفهمیدم که استنلی چه جوری این نامه ها رو میذاشته؟!!!
 
من هییییییییییییییییییچی یادم نی!!! اصن زیرزمین مگه همونجایی رو نمیگین که تختهای شماره دار بودن !!! من هیچی از این یارو استنلی یادم نی !!!!!!!!
صبر کنین کالکشن بیاد :((
 
من هییییییییییییییییییچی یادم نی!!! اصن زیرزمین مگه همونجایی رو نمیگین که تختهای شماره دار بودن !!! من هیچی از این یارو استنلی یادم نی !!!!!!!!
صبر کنین کالکشن بیاد :((
دقیقا همونجا رو میگم.
دوستان اجازه بدید ببنیم دکتر بیمارستان در مورد وضعیت استنلی چه چیزهای نوشته:
اسم: استنلی کلمن
معمولا غیر فعال و بزدل و همچنین نیز خودخواه است.
گاهی اوقات دلبستگی وسواس گونه ای نسبت به زنان خاص دارد.
این باعث شده است تا اقدامات خشونت آمیزی انجام دهد.با احتیاط با او رفتار کنید.
تا اینجاش میشه فهمید که اون یه بیمار روانی بوده و شاید به خاطر اینکه به هدر آسیبی نرسونه اون رو
در اینجا بستری کردند و بعد از اون توسط کسی کشته شده.
ولی من بازهم نفهمیدم چطور این نامه ها رو میذاشته.:-?
 
داستان واقعی سایلنت هیل

قسمت هشتم : ملاقات با شیطان

روی نیکمتی که شب گذشته سیبل روش نشسته بود از بهوش اومدم . نورعجیب اما ماتی محکم در سرم می کوبید . جسد سیبل ناپدید شده بود، نه خونی ، نه چرکی ، نه چیزی. حالا تنها کاری که می تونستم انجام بدمم این بود که به شهربازی
LakeSide برم. امیدوار بودم شریل رو اونجا پیدا کنم ، با تصور اینکه اونجا ایستاده و منتظر منه تا بیام و ببرمش ، از روی نیکمت بلند شدم.و به سمت پیاده روی آن سوی پارک حرکت کردم.

متوجه شدم دروازه ی ورودی پارک با قفل بزرگی بسته شده، مطمئنا از راه ورودیم به پارک نمی تونستم با این شرایط خارج بشم.باید اطراف رو می گشتم تا شاید راه خروجی پیدا کنم. پیاده روی پارک رو ادامه دادم تا بالاخره به دریاچه رسیدم . منظره ی خوشایند و زیبایی بود اما نمی خواستم و فرصت نداشتم هم که بایستم ، باید دخترم رو پیدا می کردم و مطمئن میشدم که حالش خوبه.

از شدت کنجکاوی واقعا دیوونه شده بودم می خواستم بدونم توی این شهر چه اتفاقاتی افتاده و برای چی به این روز در اومده .
بالاخره خروجی دیگر پارک رو پیدا کردم ، یک هیولا جلوی خروجی ایستاده بود ، نمی تونستم خشاب بیشتری رو هدر بدم پس با تبر سر هیولا رو به دو نیم تقسیم کردم. از پارک که خارج شدم خوشبختانه هیولای دیگری رو ندیدم پس به سرعت تمام خیابون Nathan رو به سمت پایین دویدم.چند هیولای دیگر در بین مه پیدا شدند ، وقت مبارزه با اونا رو نداشتم . نقشه بهم می گفت که شهر بازی LakeSide درست در انتهای خیابان Nathan قرار داره.بالاخره تابلویی رو در انتهای خیابان دیدم که نوشته شده بود "شهربازی LakeSide به سمت چپ بروید"من طبق نشانه عمل کردم و بالاخره تابلوی بزرگ رو رو به روی خودم دیدم " به شهربازی LakeSide خوش آمدید".

دروازه ی بزرگ رو به رویم نیمه باز بود. آن را به عقب فشار دادم و داخل شدم.
اضطراب وجودم رو فرا گرفته بودم ، قلبم ازترس به تندی می طپید . نمی دونستم که قراره با چی رو به رو بشم. تا حالا چیزه عجیبی در شهربازی ندیده بودم و از این بابت خوشحال بودم. تا اینکه با صدای خشک و لحن شیطانی یک نفر از جا پریدم" می دونستم که میای، تو برای دیدن دوباره ی دخترت باید به اینجا می اومدی" حدس زدم که این صدا، صدای یک زن است و اون زن کسی نیست جز Dahlia Gillespie. اون با آن چهره ی چروکیده و در عین حال نگاه شیطانی به من نزدیک می شد ، در حالیکه توری مشکی رنگ روی صورتش را کنار می زد ، چهره ش از تنفر و ترس آکنده بود ، او گفت" پس ، تو می خوای بدونی چه اتفاقی افتاده؟ خب پس خوب گوش کن"
در همان لحظه که شروع به حرف زدن کرد نور خیره کننده ای چشمانم رو زد ، نور هر لحظه بیشتر و بزرگتر می شد. تا اینکه مجبور شدم با دستام جلوی چشمام رو بگیرم. نمی تونستم حرکت کنم ، حرف بزنم یا عکس العملی از خودم نشون بدم ، انگار که به کلی فلج شده بودم. تمام چیزی که می تونستم بشنوم صدای دالیا بود و تصاویر نا مفهومی که از جلوی چشمانم می گذشت.

ادامه دارد........
 
بچه ها همین الان نوشته هایی پیدا کردم توی نت که شخصیت استنلی رو آنالیز کرده.
اگه تونستم تا امشب ترجمه ش میکنم و میذارم,چیزهای جالبی در موردش نوشته.
اجازه بدید اون صددرصدی که در مورد مُردن استنلی در پست های قبلی هم به کار بردم یه تجدید نظر کنم و به جاش بگم 99%.
 
سلام
اگه اشتباه نکنم اینجا رو میگید.
12-044.jpg
مساله اینجاست که از کجا معلوم اون نوشته‌ها توسط استنلی (اگه وجود خارجی داشته باشه) نوشته شده؟
 
سلام
اگه اشتباه نکنم اینجا رو میگید.
12-044.jpg
مساله اینجاست که از کجا معلوم اون نوشته‌ها توسط استنلی (اگه وجود خارجی داشته باشه) نوشته شده؟

اگه اینطوری باشه که قضیه خیلی پیچیده میشه :-b ،، در این صورت(اگه یکی دیگه این نامه ها رو نوشته باشه) شخصیت کولمن باید وجود داشته باشه!! به این دلیل که مخاطب نامه ها هدر هست دیگه،حالا اگه هدر این استنلی رو نشناسه که وجود نامه ها بی ارزش هست.
 
(واقعا کابوس که میگن همینه)
در مورد سایلنت هیل یک اتفاقا کم کم از گرافیکش خوشم اومد . خیلی جالبه ... تم خوبی داره مخصوصا با این امولاتورهای جدید
کیفیت HD میده!! داستان و همه چیز فوق العاده است به قول خودت نمیشه دل کند ازش.
منظور من به معماهاش بود. من سایلنت هیل 2 رو که بازی کردم بدون راهنمایی رفتم ولی سر معمای پیانو دقیقا همه کار کردم جز اونی که باید .
البته می دونستم که با شعر ارتباط داره ،شعر رو هم ترجمه کردم ولی خداییش گفتم یه وقت سلولام می سوزه واسه دانشگاه چیزی نمیمونه!!!
آخرش هم که میره تو ناکجاآباد نقشه نداری من واسه راحت تر بودن کار یه کاغذ برداشتم و محل جاهایی که میرفتم و اسم در و ....
رو نوشتم و نقشه شو کشیدم .آخرش هم که برق میره آسانسور خاموش نمی تونی برگردی!
در کل راحت ترین چیز سایلنت هیل 1 غول آخرش بود!
آخ آخ یه سکانسش اصلا یادم نمیره.
همونجا که هری وارد راهرو میشه و یه چیزایی می بینه که قبلا اتفاق افتادن.
داهیلا دست آلسا رو گرفته می خواد به زور ببره بچه مقاومت می کنه!
 
سلام و درود!!!
واقعا هرکی برای اولین بار SH رو از شماره اولش شروع میکنه،تو قسمت پیانو به خط پایان میرسید!!!:d
استنلی از کجا هدر رو میشناسه؟
میشه کلودیا با اون حرف زده باشه و درباره عقایدش باهاش حرف زده باشه؟
چون اگر اشتباه نکنم،رئیس بیمارستان،پدر کلودیا بود و کلودیا هم بالاخره بیماران رو میدیده...
 
خاطرات استنلی-اتاق ST
23462067039263779328.jpg

جریان آزادانه,موی آبنوسی تو شبیه آسمان شب,عطر پراکنده شده تو
قلب من در سینه ام غوغایی به پا کرده است,تو فقط با آن بازی میکنی
اولین نگاه تو مانند سوری بود,وقتی که تو لبخند میزنی
افکار من آشفته میشود,نفسم همچون مواد افیونی, من را دیوانه میکند
...اریک شاعر بزرگی که احساسات من رو به خوبی منتقل میکنه.
من نباید اجازه بدم که این مکان بر من مسلط بشه.نباید هرگز دیوانه بشم.
اما این یک لذت عالیه که من غرق در عشق به تو بشم.
اما چرا تو عروسکی که عشق من را ثابت میکنه قبول نمیکنی عشق من؟
الان مراسم را تحمل نکن.
پس از این همه,من و تو در یک وجودیم.
آنچه که من به تو میدهم دقیقا همانند چیزی است که من به خودم میدهم.
Stanley Coleman
--------------------------------------------------------------------------------------
دوستان تصمیم گرفتم بعد از ترجمه تمام نوشته های استنلی,اون آنالیز شخصیت رو قرار بدم.
 
آخرین ویرایش:
بچه ها می دونید نظر من چیه...
من میگم وجود خارجی داشتن یا نداشتن Stanley یه بحث جداست ولی به نظرم دخیل کردن یک چنین کاراکتری برای القای حس وحشت خیلی موثر بود. خود من شخصاً وقتی اون خاطرات رو می خوندم و یا اون عروسک رو چک می کردم همیشه یه حس ترس مبهمی همراهم بود که آمیخته با احساس پاییده شدن بود. همش احساس می کردم یکی داره منو می پائه....
این خودش واقعاً حس بدی رو به آدم القاء می کرد.
 
خاطرات استنلی-سالن شرقی
68564946997318771739.jpg

=============================================
ممکنه تو هنوز احساس واقعی خودت را درک نکرده باشی.
اما تو به صورت ناخودآگاه آنها را حس میکنی.
و به این ترتیب تو تلاش میکنی که به من نزدیکتر شوی.
این پرهیزکاری است,راهی که به سمت بهشت میرود.
اگر در قفله,بازش کن.از رمز عبور دروازه های زندان استفاده کن.
دکتر...اسمش را فراموش کردم.به هر حال,اون شارلاتان مسئولیت اونجا را بر عهده داره.
فکر کنم اون هم باید اینجا باشه.منظورم اینه که,4 تا شماره باید کافی باشه,ولی اون هنوز به اومدنش ادامه میده.
این شرم آور نیست؟من اونجا نیستم.
تو خشمگین نشدی؟
من مدت زیادی منتظره تو بودم,اما تو خیلی بیرحمی.
هدر,من هنوز تو رو میخوام.
Stanley Coleman
-----------------------------------------------------------------------------
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or