بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
داستان واقعی سایلنت هیل

قسمت هفتم : تسخیر شده
خوشحال بودم که یک بار و برای همیشه از آپارتمان Woodside خارج شدم... من زنده بودم . نمی دونم که چطور راهم رو از میون این همه مصیبت پیدا کردم و حالا سالمم . متوجه شدم که زمانی که صدای آژیر خطر به گوش می رسه تاریکی هم میاد و سپس صدای آژیر دوم به معنای رفتن تاریکی هست. وقتی که داشتم با پیرامد هد مبارزه می کردم صدای آژیر دوم باعث شد که اون مکان رو ترک کنه. نقشه ی سایلنت هیل رو از جیب کتم در آوردم و با خودکاری که داشتم محل پارک Rosewaterرو روی اون مشخص کردم .

وقتی که از آپارتمان بیرون اومدم تو خیابون
Nathan بودم . از اونجا مسیرم به سمت پارک رو معین کردم . می دونستم که ممکنه در مسیرم با هیولاهایی رو به رو بشم پس خشاب اسلحه م رو پر کردم و خیابان ناتان رو تا به انتها دویدم، بالاخره تابلوی پارک Rosewater رو دیدم به سمت راست رفتم و بعد از چند دقیقه ای پیاده روی تابلوی بزرگ رو جلوی دیدگانم دیدم " به Rosewater خوش آمدید"
وارد پارک شدم ، روی یکی از نیمکتهای میانه ی پارک ، شخصی رو دیدم . حدس زدم که آشناس پس به سمتش حرکت کردم اون کسی نبود جز Cybil . با دیدن من محکم بهم چسبید و خودش رو به من فشار داد ، بهش گفتم " خوشحالم که می بینم زنده ای " اما اون هر لحظه فشار بیشتری به بدن وارد می کرد فورا پرسیدم " چیزی شده ؟"اون چیزی نگفت روی نیمکت رو نگاخ کردم و کاغذ نامه ای رو دیدم ، من Cybilرو روی زمین هل دادم و به طرف نیمکت رفتم و نامه رو برداشتم ، درون نامه نوشته شده بود " دختری که باعث شد تو تصادف کنی آلسا است ...اون دختره منه ... تو می تونی منو در شهربازی Lakesideملاقات کنی ... Dahlia Gellespie"به دلایل مبهمی چهره ی سیبل تغییر کرده بود ، مثله مرده ها شده بود ، فکر کردم شاید شوکه شده ، چند بار تکانش دادم اما پاسخی نشنیدم.

نمی تونستم ولش کنم ، شاید تاریکی وجود اونو تسخیر کرده باشه. می دونستم آژیرها یک بار دیگه به صدا در میان و به زودی تاریکی می رسه ، باید هر چه زودتر سیبل رو از این حالت شوک بیرون می آوردم و از اونجا می رفتیم اما ...با صدای بلند آژیر لرزه بر اندامم افتاد، تاریکی بر آسمان سایه انداخت و همه چیز رو در خودش فرو برد. زمین اطرفم مثه ماده ی مذاب شناور شد و به حرکت افتاد. سیبل نیز که روی زمین افتاده بود به شدت می لرزید و در همین حین هم ماده ی سفید رنگی از دهانش خارج شد، سپس شروع کرد به صحبت کردن ، کلماتی که از دهانش خارج می شد اصلا قابل فهم نبودند " Shash le huh ma ga ter rer shry " این تنهای چیزی بود که می تونستم ازش بشنوم ، این کلمات ادامه داشت تا اینکه سفیدی چشماش سیاه شدند ، حدس زدم که شاید تاریکی اونو احاطه کرده باشه . بالاخره از جاش بلند شد و اسلحه ی کمریش رو به سمت من نشانه رفت ، من عقب عقب رفتم در حالیکه با نگرانی بهش خیره نگاه می کردم ، اون گلوله ای شلیک کرد ، اما خوشبختانه به من برخورد نکرد. ماموریتش کشتن من بود ...هر چند دلم نمی خواست اما حالا من باید اونو می کشتم یا کشته می شدم.

پس مبارزه شروع شد. شروع کردم به طرفش تیر اندازی کردن ، گلوله ها در بدن عاریتیش فرو می رفتند. اما هنوز هم رو به روم ایستاده بود و قصد شلیک به من رو داشت. با این حال ضعیفتر از اونی بود که درست هدفگیری کنه.
بالاخره خشاب اسلحه م تموم شد. تبری رو که قبلا از آپارتمان پیدا کرده بود رو از بند کمربندم بیرون کشید. حالا باید یه جوری بهش نزدیک می شدم ، اون دوباره به سمتم نشانه رفت اما فایده ای نداشت ، تیرش خطا رفت. انگار که زمانیکه جرئت منو دید که بهش نزدیک شدم با ضربه ی تبر اونو به گوشه ی پرت کردم شوکه شده بود. تبر رو بالا بردم محکم روی دستش کوبیدم ، اسلحه از دستش پرت شد و به گوشه ای افتاد. دستش از محل بریده شده به شدت خونریزی می کرد ، اون با صدای وحشتناکی شروع به جیغ کشیدن کرد ، روی زانوهایش نشست و دست بریده شده ش رو به سمت من دراز کرده بود. من فورا بالای سرش رفت ، به من خیره نگاه می کرد ، چاره ای نداشتم اون دیگه سیبل نبود فقط تاریکی بود و حالا من باید نابودش می کرد

زمزمه وار گفتم " متاسفم سیبل"و تبر رو بالا گرفتم و محکم در گردنش فرو کرد، خون فوران کرد ، چشماش به طرف من چرخید در حالیکه سعی داشت چیزی بگه ولی خونریزی بهش اجازه ی این رو نمی داد ، من سعی کردم که تبر رو از گردنش بیرون بیارم اما دیگه توانی برام نمونده بود ، واقعا از کاری که انجام داده بودم شرمنده بودم . بالاخره روی زمین افتاد ، در حالیکه می لرزید خون از بدنش خارج می شد ، پوستش به خاکستری تیره گرایید و سپس بی حرکت روی زمین دراز کشید .
حالا باید به شهر بازی LakeSide برم تا دختر کوچولوم رو هر چه زودتر پیدا کنم، مه اطرافم رو احاطه کرده بود ، دختری شبیه به روح به طرفم حرکت می کرد ، این همون دختری بود که وسط جاده ظاهر شد و باعث تصادف من شد ، فکر می کنم اسمش آلساس ، نامه ای در دستش بود.

یونیفرم مدرسه به تن داشت و موهایی مشکی بلندی داشت . از خودم می پرسیدم برای چی اون داره به سمت من میاد ، بالاخره در چند قدمی من ایستاد و مستقیم در چشمانم زل زد. فکر کردم که تصویری رو چشماش می تونم ببینم اما هنوز فاصله م با اون خیلی زیاد بود ، با لحن مضطربی گفتم " آلسا؟!" اون دستش رو به سمت من دراز کرد ، واقعا نمی دونم بعدش چه اتفاقی افتاد چون احساس سوزش عجیبی رو در سرم می کردم ، روی زمین افتادم و با دستام محکم سرم رو گرفته بود . از شدت درد فریاد زدم و اون فقط به من نگاه می کرد. بالاخره از هوش رفتم.

پایان قسمت هفتم
--------------------
معذرت بابت غیبتم ! آخه سرعت اینترنت کنده و هزار تا کار هم ریخته رو سرم ولی با این حال مطمئن باشین که دارم داستان رو ترجمه می کنم ;)
 
سلام
میشه یه جورایی شخصیت وینسنت و با دکتر کافمن مقایسه کرد.
هر دو برای مقاصد شخصی وارد فرقه شدند و برای خودشون دنیایی بهشت‌گونه ایجاد کردند. اما به محض اینکه این بهشت به خطر افتاد،‌خواستند جلوی تولد خدا رو بگیرند.
سلام بر گناهکاران فراخوانده شده!!!:d
این میتونه گزینه خوبی باشه هنری جون.نخ سوزن وینسنت که خیلی مرموز بود.با اون تیپش!!!:d
یه جور مرموزی حرف میزد.
 
سلام به همگی...
ببخشید که بی مقدمه می پرم تو بحثتون.
من 3 نسخه ی اول سایلنت هیل رو بازی کردم و خیلی دوستشون دارم.
ولی وقتی بازگشت به خانه رو بازی کردم زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم...
چجوریه؟ بازی خوبیه ؟یعنی اولاش اینجوری بوده و بعدا بهتر میشه؟
ببخشید که بحث رو منحرف کردم!
 
دوستان دیدم کسی در مورد استنلی صحبت نمیکنه تصمیم گرفتم خودم دست نوشته هاش رو ترجمه کنم,امیدوارم لذت ببرید.
==============================================================================
10362264599782743025.jpg

دفترچه خاطرات استنلی-(اتاق ملاقات)
بالاخره این روز رسید.درسته--روزی که من و تو همدیگر رو ملاقات میکنیم.من همیشه به تو فکر میکنم,اینجا در این سلول تاریک.
من تا به امروز نه میدونستم اسمت چیه و نه میدونستم قیافه ات چجوریه.اما حالا میدونم.من میدونم تو اون کسی هستی که منتظرش بودم.
و همچنین آیا تو منتظر من نبودی؟برای همینه که اومدی من رو نجات بدی.آه,من چقدر عاشق تو هستم هدر.
من میخوام عروسک با ارزشم رو به تو بدم. این رو به مناسبت این ملاقات ساختم,به خاطر شروع این عشق ماندگار.
آه,من میتونم همین الان چهره خندان تو رو ببینم.
Stanly Coleman

---------- نوشته در 11:06 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 10:37 PM ارسال شده بود ----------

سلام به همگی...
ببخشید که بی مقدمه می پرم تو بحثتون.
من 3 نسخه ی اول سایلنت هیل رو بازی کردم و خیلی دوستشون دارم.
ولی وقتی بازگشت به خانه رو بازی کردم زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم...
چجوریه؟ بازی خوبیه ؟یعنی اولاش اینجوری بوده و بعدا بهتر میشه؟
ببخشید که بحث رو منحرف کردم!
سلام رفیق,بازی بدی نیست,اگر فن دو آتیشه سایلنت هیل و تیم سایلنت نباشی میتونی از این بازی لذت ببری.
ولی من این بازی رو خودم به شخصه اصلا به عنوان سایلنت هیل قبول ندارم, و اصلا هم ازش خوشم نیومد.:|
 
درود بر همه

میشه یه جورایی شخصیت وینسنت و با دکتر کافمن مقایسه کرد.
هر دو برای مقاصد شخصی وارد فرقه شدند و برای خودشون دنیایی بهشت‌گونه ایجاد کردند. اما به محض اینکه این بهشت به خطر افتاد،‌خواستند جلوی تولد خدا رو بگیرند.

هر دو دنیا طلب و دهری بودند، و البته گول خورده بودند، کافمن فریب وعده وعیدهای بی اساس دالیا رو خورد و وینسنت با تمام زیرکیش محسور سخنان کلودیا شد. ولی من فکر میکنم وینسنت کمی زیرکتر از دکتر کافمن باشه، حداقل میدونست باید چه کنه و چه جوری به وضعیت مطلوبش برسه!

سلام به همگی...
ببخشید که بی مقدمه می پرم تو بحثتون.
من 3 نسخه ی اول سایلنت هیل رو بازی کردم و خیلی دوستشون دارم.
ولی وقتی بازگشت به خانه رو بازی کردم زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم...
چجوریه؟ بازی خوبیه ؟یعنی اولاش اینجوری بوده و بعدا بهتر میشه؟
ببخشید که بحث رو منحرف کردم!
سلام. ورودتون رو به آشوب شهر سایلنت هیل خوش آمد میگم:welcome:

در واقه Homecoming بازی خوبی بود ولی سایلنت هیله خوبی نبود، در واقع نه دنباله‌ای برای سری قبل بود و نه ارتباط معنوی‌ای داشت. در این شماره سعی شده بود که از المان‌های این مجموعه استفاده بشه ولی بعضی وقت‌ها به دلیل شناخت نادرست تیم سازنده، استفاده نابجا از عناصر باعث ایجاد تناقض شده بود. یکی دیگه از نکات منفیش روایت افتضاح داستان بود.
با این حال این بازی ارزش چندین بار تمام کردن رو هم داره، بالاخره اسم سایلنت هیل رو یدک میکشه.

دوستان دیدم کسی در مورد استنلی صحبت نمیکنه تصمیم گرفتم خودم دست نوشته هاش رو ترجمه کنم,امیدوارم لذت ببرید.
ممنون امیر جان، شخصیت استنلی رو دوست دارم با اینکه براش وجود خارجی قائل نمیشم، شیدای واقعی به استنلی میگن:d
 
سلام به همگی...
ببخشید که بی مقدمه می پرم تو بحثتون.
من 3 نسخه ی اول سایلنت هیل رو بازی کردم و خیلی دوستشون دارم.
ولی وقتی بازگشت به خانه رو بازی کردم زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم...
چجوریه؟ بازی خوبیه ؟یعنی اولاش اینجوری بوده و بعدا بهتر میشه؟
ببخشید که بحث رو منحرف کردم!



سلام

اختیار دارید،درب این شهر همیشه به روی هواداران باز هست :peace:

پیشنهاد میکنم SILENT HILL4:THE ROOM رو بازی کنید :yes:

سلام بر گناهکاران فراخوانده شده!!!:d

ها ای که گفتی یعنیییی چه :shrewd:

امیر جان دیگه کار از امید گذشته، آش رو برامون پختند، دارن میکشن تو کاسه:d

=)). . . علی جون یه جور میگی انگار آش دوغه(خوشم نمیاد)،،، از کجا میدونی!شاید آش رشته بود :p(عاشقشم)

دوستان دیدم کسی در مورد استنلی صحبت نمیکنه تصمیم گرفتم خودم دست نوشته هاش رو ترجمه کنم,امیدوارم لذت ببرید.

از این کارا زیاد بکن خواهشا امیرخان،من که تو طول بازی(تکیه کلام کاپیتان!!) از یادداشتها چیزی نفهمیدم!!
همش چشمم به در و دیوارا بود که غافلگیر نشم یهو :blushing:

معذرت بابت غیبتم ! آخه سرعت اینترنت کنده و هزار تا کار هم ریخته رو سرم ولی با این حال مطمئن باشین که دارم داستان رو ترجمه می کنم ;)

بر و بچ دقت کردین به سیاست های کاری آتوسا! ؟نه؟

روزای اول 2 تا 2تا برامون داستان میذاشت،حالا شده هفته ای یه بار :دی دقیقا شده عین مواد فروشا :دی که اولش مواد رایگان میدن دست مردم،ولی چند وقت بعد که طرف آلوده شد

میگن . . .حالا راستشو بگو Devil girl :دی what u want

اونجوری که من از نوشته هات برداشت کردم:یه اینترنت 20 مگ میخوای و :thinking: چند نفر که توی خونه تکونی بیان کمک ،که متاسفانه مقدور نیست :no: :دی

پیشنهاد میدم یه نظرسنجی ایجاد کنیم با این مضمون که با ارسال اسپم در این تاپیک مخالفید؟ موافقید؟ من چکاره بیدم؟:d

میگم مسعود اگه پستهای من در زمره ی!! اسپم ها قرار میگیره . . .:thinking: اصلا شماها مگه کار و زندگی ندارین :دی نظرسنجی میخواین چیکار
 
ولی وقتی بازگشت به خانه رو بازی کردم زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم...
چجوریه؟ بازی خوبیه ؟یعنی اولاش اینجوری بوده و بعدا بهتر میشه؟
ببخشید که بحث رو منحرف کردم!




سلام رفیق,بازی بدی نیست,اگر فن دو آتیشه سایلنت هیل و تیم سایلنت نباشی میتونی از این بازی لذت ببری.
ولی من این بازی رو خودم به شخصه اصلا به عنوان سایلنت هیل قبول ندارم, و اصلا هم ازش خوشم نیومد.:|

در واقه Homecoming بازی خوبی بود ولی سایلنت هیله خوبی نبود، در واقع نه دنباله‌ای برای سری قبل بود و نه ارتباط معنوی‌ای داشت. در این شماره سعی شده بود که از المان‌های این مجموعه استفاده بشه ولی بعضی وقت‌ها به دلیل شناخت نادرست تیم سازنده، استفاده نابجا از عناصر باعث ایجاد تناقض شده بود. یکی دیگه از نکات منفیش روایت افتضاح داستان بود.
با این حال این بازی ارزش چندین بار تمام کردن رو هم داره، بالاخره اسم سایلنت هیل رو یدک میکشه.
منم ورود عضو جدید رو به این شهر مه آلود تبریکات می گویم...
-----------
آقا برو بازی کن... این حرفا کدومه رفیق؟ بازیش حرف نداشت....
:p
ستاد لجبازی با امیر و علی
;)
بچه ها من فکر می کنم باید از جبهه ی James و Walter بیام بیرون و برم تو جبهه ی Alex و HomeComing
 
از همتون ممنونم ....
بابت راهنمایی..
من نسخه ی دوم سایلنت هیل رو خیلی وقت پیش بازی کردم و واقعا راجع بهش هیچ نمیشه گفت.
تو ای تاپیک هم زیاد تازه وارد نیستم البته! از اون زمان که اون دوستمون ( nemesis ) که اسمش هم محمد بود اشتباه نکنم نقد سایلنت هیل 2 رو نوشته بود عاشق این تاپیک شدم. نسخه ی سوم رو هم همون موقع ها بازی کردم. ولی دیگه حال و هوای سایلنت هیلی نمیومد.چون سایلنت هیل باید حسش باشه.
یعدش همین چند وقت پیش بالاخره موفق شدم سایلنت هیل 1 رو به اتمام برسونم (واقعا کابوس که میگن همینه)
حالا دوباره حس بازی کردن سایلنت هیل برگشته که بین نسخه ی 4 و بازگشت به خانه مونده بودم حالا فعلا 4 رو بازی میکنم ا ببینم نوبت به بقیه میرسه یا نه؟
ممنون از همگی....
 
حالا دوباره حس بازی کردن سایلنت هیل برگشته که بین نسخه ی 4 و بازگشت به خانه مونده بودم حالا فعلا 4 رو بازی میکنم ا ببینم نوبت به بقیه میرسه یا نه؟
Silent Hill4 هم معرکست... اما HomeComing رو هم حتماً بازی کن...
(واقعا کابوس که میگن همینه)
از چه لحاظ میگی...؟ ببین اگه از لحاظ گرافیکی و تحملش میگی که ....
اوووووووووف... من پوکیدم سر گرافیکش ... ولی لعنتی نمیشد ازش دل کَند...
 
دفترچه خاطرات استنلی-اتاق C4
28202155598391850808.jpg

سازمان من رو در اینجا زندانی کرده.آنها میخواهند که خواست و اراده من را بشکنند تا مجبورم کنند همه آنها را فراموش کنم.
اما من عاقل میمونم حتی اگر من را در میان این دیوانه ها نگه دارند.نظرت چیه که من این را به دیوار بچسبونم.این میتونه خیلی بی ارزش باشه.
تو میتونی آن را بکنی, با آن آشغالهایی که آن فاحشه های چندشی ازش آستفاده نمیکنند.
اگر چیزی معنی ندارد,پس هیچ دلیلی برایش نیست که وجود داشته باشد.همانطور که تو برایم وجود داری.
پس چرا عروسک من رو با خودت نبردی؟آه,هدیه من باید تو رو دست پاچه کرده باشه,چقدر تو دلفریب و جذاب هستی هدر.
Stanly Coleman
 
سلام به تمام برو بچه های عزیز سایلنت هیل ....
عزیزان ممنون که تو یاد آوری ها بهم تولدمو تبریک گفتین اما باید در یک حرکت خودجوش و ضدحال عرض کنم که امروز تولد من نیست . تولد من 27 فروردین مصادف با 14 آوریله !!!
حالا چرا پس تولد من خورده 27 فوریه ؟!!! خوب نمی خوام مسئله ارو بازش کنم اما باید بگم من از 10 سال پیش که تو هر سایتی عضو می شدم تولدمو 27 فوریه 1982 زدم محض اینکه یادم نره !!!
ببخشید که ضد حال خوردین اما به هرحال خیلی ممنون که 1 ماه ونیم قبل تولد منو تبریک گفتین !!! :d
تنکس وری ماچ !!!
 
بر و بچ دقت کردین به سیاست های کاری آتوسا! ؟نه؟

روزای اول 2 تا 2تا برامون داستان میذاشت،حالا شده هفته ای یه بار :biggrin1: دقیقا شده عین مواد فروشا :biggrin1: که اولش مواد رایگان میدن دست مردم،ولی چند وقت بعد که طرف آلوده شد

میگن . . .حالا راستشو بگو Devil girl :biggrin1: what u want
اِ اِ اِ مهندس این حرفا چیه ! از شما بعیده :d من تا همین پریروز هم داستان رو هر روز می زاشتم ! حالا یهویی اینترنت ما کند شد ما هم نشد بیایم :d
راستشو بگم.... I Want Fans >:d<
-------------------------
معذرت بابت اسپم اما بدونین اصلا خیلی دوست دارم همین حالا داستان رو ترجمه ش رو تموم کنم و خیال خودم و شما رو هم راحت کنم اما خداییش این ترم به طرز فجیعی درسامون سخت شده + یه پروژه ی تحقیقاتی که بخاطرش حتی پنجشنبه ها و جمعه ها هم باید برم دانشگاه + خونه تکانی + خرید برای نوروز :d
 
سلام
سلام به همگی...ببخشید که بی مقدمه می پرم تو بحثتون.من 3 نسخه ی اول سایلنت هیل رو بازی کردم و خیلی دوستشون دارم.ولی وقتی بازگشت به خانه رو بازی کردم زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم...چجوریه؟ بازی خوبیه ؟یعنی اولاش اینجوری بوده و بعدا بهتر میشه؟ببخشید که بحث رو منحرف کردم!
داوودجان بنده ورودتون رو تبریک نمی‌گم چون شما از سکنه‌ی قدیمی اینجا هستید حتی قبل از ورود بنده. :d
پست‌های شماره 495 و 496 و 503 و 504.
خداییش حال کردی چجوری آمارت رو دارم. :d
یادش بخیر،‌محمدمهدی حاجی اسماعیلی. وجودش وزنه‌ای بود تو این تاپیک. هر جا هست براش آرزوی سلامتی دارم.
اما در مورد SH:HC چه خوب و چه بد پیشنهاد می‌کنم بازیش کنی. حداقل برای حس کردن انحطاط یه نام بزرگ تجربه‌ی خوبیه.
هر دو دنیا طلب و دهری بودند، و البته گول خورده بودند، کافمن فریب وعده وعیدهای بی اساس دالیا رو خورد و وینسنت با تمام زیرکیش محسور سخنان کلودیا شد. ولی من فکر میکنم وینسنت کمی زیرکتر از دکتر کافمن باشه، حداقل میدونست باید چه کنه و چه جوری به وضعیت مطلوبش برسه!
دکتر کافمن شاید فریب خورده باشه ولی وینسنت عمراً.:d خیلی زرنگ‌تر از این حرف‌هاست. البته اول فکر می‌کردم ادای آدم‌زرنگ‌ها رو در میاره اما به حرکاتش که دقت کنیم، بازی با مخاطب رو میشه حس کرد. در اولین برخورد با هدر یه فحش متلک‌مانند به هری میده. متلکی که بعضی از ماها آرزو داریم به ما بگن. ;) (مثلاً به من بگن کیف می کنم مثل چی) تو عالم رفاقت یه موزمار ساده که به جایی برنمی‌خوره.
اما به نظر میاد می‌خواد حس هدر رو نسبت به هری محک بزنه. این آدم قاعده‌ی بازی رو خوب بلد بوده. به طور حتم می‌دونسته ممکنه چه بلایی سرش بیاد. حتی میشه فراخوان هدر رور به شهر به اون نسبت داد. به نظر من کلودیا بود که توسط وینسنت بازی خورد و همین حس فریب خوردن باعث شد بتونه وینسنت رو بکشه.
معذرت بابت اسپم اما بدونین اصلا خیلی دوست دارم همین حالا داستان رو ترجمه ش رو تموم کنم و خیال خودم و شما رو هم راحت کنم اما خداییش این ترم به طرز فجیعی درسامون سخت شده + یه پروژه ی تحقیقاتی که بخاطرش حتی پنجشنبه ها و جمعه ها هم باید برم دانشگاه + خونه تکانی + خرید برای نوروز :d
دایی الان به نظرت ما چه رنگی شدیم؟ سیاه؟ خاکستری؟:d
خودت بیشتر چه رنگی هستی؟ آبی یا قرمز؟;)
========================================================================
امیرجان فقط می‌تونم بگم سمت چپی تویی.
N_aggressive (16).gif

کارت بیسته بیست.
========================================================================
سلام به تمام برو بچه های عزیز سایلنت هیل ....
عزیزان ممنون که تو یاد آوری ها بهم تولدمو تبریک گفتین اما باید در یک حرکت خودجوش و ضدحال عرض کنم که امروز تولد من نیست . تولد من 27 فروردین مصادف با 14 آوریله !!!
حالا چرا پس تولد من خورده 27 فوریه ؟!!! خوب نمی خوام مسئله ارو بازش کنم اما باید بگم من از 10 سال پیش که تو هر سایتی عضو می شدم تولدمو 27 فوریه 1982 زدم محض اینکه یادم نره !!!
ببخشید که ضد حال خوردین اما به هرحال خیلی ممنون که 1 ماه ونیم قبل تولد منو تبریک گفتین !!! :d

تنکس وری ماچ !!!
داشتیم آقا شهام؟=((
البته شما الان دیگه تولد خودت یادت بره اشکال نداره. اگه مَردی تولد یه نفر دیگه رو فراموش کن!:d
 
آخرین ویرایش:
یادش بخیر،‌محمدمهدی حاجی اسماعیلی. وجودش وزنه‌ای بود تو این تاپیک. هر جا هست براش آرزوی سلامتی دارم.

آره، ایشون از زمان پیدایش تاپیک حضور داشته. . .چی شد که دیگه الان نیست؟؟ :-/ گرفتار بلای خانمان سوز(اوزدوواج!!) شد؟؟

راستشو بگم.... I Want Fans

WE ARE FANS :d

از چه لحاظ میگی...؟ ببین اگه از لحاظ گرافیکی و تحملش میگی که ....
اوووووووووف... من پوکیدم سر گرافیکش ... ولی لعنتی نمیشد ازش دل کَند...

لیون جون چرا حرف تو دهن مردم میذاری؟؟

منظور رفیقمون محتوای بازی هست :d
 
امیرجان فقط می‌تونم بگم سمت چپی تویی.
N_aggressive (16).gif

کارت بیسته بیست.
خیلی ممنون آقا مسعود, دارم وظیفه ام رو انجام میدم..:x
-------------------------------------------------------------
دوستان یک موضوعی در مورد استنلی فکر من رو به خودش مشغول کرده.
زمانی که هدر وارد بیمارستان Brookhaven میشه مگه استنلی نمرده؟
پس چطور یادداشتی گذاشته و در اون نوشته من این عروسک رو برای تو ساختم و در یادداشت بعدیش مینویسی چرا عروسکم رو برنداشتی؟
مگه اون نمرده پس اصلا از کجا فهمیده هدر کی اومده و از کجا فهمیده عروسک رو برنداشته؟
مگه کنار هدر ایستاده و داره اون رو تماشا میکنه که چه کارهایی داره انجام میده...
امیدوارم منظورم را فهمیده باشید...
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or