بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
سلام
مثلا شما وقتی میگی مسعود جان آدم خوبیه،
روز روشن خالی نبند میلادجان. :d
قضیه این لباس مخفی داگلاس چیه؟اصلا چه ریطی به بازی داره؟این لباس مفهوم خاصی داره یا فقط یه Bonus ساده هستش
اول بگو این مطلب رو از کجا پیداش کردی؟ تو LM یا جای دیگه؟:-/
 
داستان واقعی سایلنت هیل

سلام بچه ها می دونم که وسط بحث و گفتگوی شماست اما من یه سری مطالب و داستانهای جالب رو از سایلنت هیل پیدا کردم ترجمه کردم و براتون می زارم امیدوارم خوشتون بیاد:
یک داستان واقعی از سایلنت هیل
قسمت اول:خاطرات یک مرد
قسمت اول : سرآغاز
سال 1999 بود که دخترم، شریل کاملا عقلش رو از دست داد . یه روز شاد و سرزنده بود و روز دیگه از ترس به خود می لرزید. من همیشه از خود می پرسیدم که این مکانیکه دخترم از اون با عنوان سایلنت هیل یاد می کنه چجور جایی می تونه باشه.
تقریبا 5 هفته ای می گذشت که دخترم رفتار عجیبی رو از خودش بروز می داد. ما به تعداد زیادی دکتر و روانشناس مراجعه کردیم اما به نظر می رسید که هیچکدوم از آنهافایده ای نداشتند و اون دست از این رفتار عجیب خودش بر نمی داره.
بالاخره من تصمیم گرفتم که اطلاعاتی را از این شهر از طریق اینترنت بدست بیارم.
نیمه شب بود، شریل در رختخواب خودش خوابیده بود. من از طریق گوگل سایلنت هیل رو سرچ کردیم و نتایجی بدست آوردم. همه چیزهایی که پیدا شده بود در مورد یک شهر جن زده بود و اتفاقات عجیبی که اخیرا اونجا روی داده.
من هیچکدوم از اون مزخرفاتی که روی نت بود رو باور نکردم. به نظر می رسید که شاید اونا فقط یه سری شایعات مسخره درمورد سایلنت هیل باشه.
تنها چیزی که من می خواستم این بود که دختر کوچولوم دوباره به وضعیت عادی برگرده. بالاخره من به یه صفحه روی نت برخوردم. اطلاعاتش رو بادقت خوندم.

اینجا مطالبی رو که خوندم می نویسم: "سایلنت هیل-شهری که نیمی از خانه های آن در آتشسوزی سالها پیش از بین رفتند. تقریبا بعد از این ماجرا بود که مردم لقبی به این شهر دادند و آن شهر ارواح بود. اکثر مردم بعد از این آتش سوزی که در سال 1855 اتفاق افتاده بود اونجا رو ترک کردند. و کسانی هم که آنجا ماندند پس از اندکی ناپدید شدند. عجیب آنکه زمانی که ماموران آتش نشانی برای نجات مردم به آنجا رسیدند... کسی نبود که نجاتش بدهند.
اندکی بعد شهر با این مهم که رازی را در دل خود مخفی دارد نامیده می شد. بعد از آن آتش سوزی نیز اتفاقات عجیبی در شهر افتاد.مردمی در اطراف شهر دیده شدند ، بی روح و بی احساس درست مثل ارواح سرگردان که درخیابانهای پرسه می زدند. "


این تمام چیزی بود که به نظر من مهم می آمد. فورا صفحه را پرینت گرفتم و تصمیم گرفتم که آخر این هفته به سایلنت هیل بروم.
 
آخرین ویرایش:
اول بگو این مطلب رو از کجا پیداش کردی؟ تو LM یا جای دیگه؟:-/
از جایی پیدا نکردم به خدا مسعود جان:d,این Cheat رو اگه بزنی لباس داگلاس عوض میشه.نسخه PS2
UP, UP, DOWN, DOWN, LEFT, RIGHT, LEFT, RIGHT, CIRCLE, X
پیش خودم فکر کردم هدفش از این لباس چیه؟
 
سلام
خب خیلی جالبه دایی ولی می‌تونی منبعش رو بگی؟ بیشتر شبیه اینه که داستان شماره اول و فیلم رو با هم یکی کرده باشه.
از جایی پیدا نکردم,این Cheat رو اگه بزنی لباس داگلاس عوض میشه.نسخه PS2
UP, UP, DOWN, DOWN, LEFT, RIGHT, LEFT, RIGHT, CIRCLE, X
پیش خودم فکر کردم هدفش از این لباس چیه؟
خب راستش منم این کد رو دیدم ولی چون با PC‌بازی کردم، هیچ وقت نتونستم بگیرمش. ولی تا جاییکه می‌دونم این فقط یه شوخیه و برای خنده. باید یک بار بازی رو تموم کنید تا گزینه «Extra New Game» فعال بشه. بعد انتخابش کنید و اون کدی که گفتی رو بزنید. بعد که یه بازی جدید رو شروع کنید، تو صحنه ابتدایی، داگلاس رو با این لباس می‌بینید.
naked_douglas.jpg
البته فکر بد نکنید. این لباس بوکسورهاست.:d الان یه چیزی به ذهنم رسید، بد نیست هنگام صحبت درباره‌ی شخصیت‌ها، این نکات و رمزهای ویژه رو هم بگیم.
 
آخرین ویرایش:
سلام
خب خیلی جالبه دایی ولی می‌تونی منبعش رو بگی؟ بیشتر شبیه اینه که داستان شماره اول و فیلم رو با هم یکی کرده باشه.
درسته برای من هم جالب بود باید دید ادامه ش چی میشه ;;)

بله اینم از منبع : The True Story Of Silent Hill Chapter 1, a silent hill fanfic - FanFiction.Net
موافق باشین با ترجمه هر دفعه یه قسمتیش رو می زارم اگه هم نه که اینم منبع برین حالش رو ببرین :d
;)
 
روز روشن خالی نبند میلادجان. :d

اولا که هوا تاریک شده ;) بعدشم توی این مورد دروغ از من نمیشنوی. . .اصلا میخوای نظر سنجی بذاریم :d آیا msbazisenter آدم خوبی هستش؟،آیا msbazicenter آدم خوب تری هستش؟ آیا msbazicenter آدم perfect ی هستش؟ آیا msbazicenter آدم perfect تری هستش؟ >:d<



من یه سری مطالب و داستانهای جالب رو از سایلنت هیل پیدا کردم ترجمه کردم و براتون می زارم امیدوارم خوشتون بیاد:

من نمیدونم اگه ما کاربران فعالی اینچنین نداشتیم باید چیکار میکردیم :d
 
سلام
موافق باشین با ترجمه هر دفعه یه قسمتیش رو می زارم اگه هم نه که اینم منبع برین حالش رو ببرین :d
;)
ممنون دایی. ولی دست خودت رو می‌بوسه. کاری رو که شروع کردی نیمه‌کاره نذار.
اولا که هوا تاریک شده ;) بعدشم توی این مورد دروغ از من نمیشنوی. . .اصلا میخوای نظر سنجی بذاریم :d آیا msbazisenter آدم خوبی هستش؟،آیا msbazicenter آدم خوب تری هستش؟ آیا msbazicenter آدم perfect ی هستش؟ آیا msbazicenter آدم perfect تری هستش؟ >:d
خب آخرش که چی میلادجان. هوا که برای همیشه تاریک نمی‌مونه. وقتی روشن شد تابلو میشم.
من به گزینه هیچکدام رای میدم
ممنونم که انقدر بهم لطف داری میلاد جان. شرمنده‌مون نکن. :">
 
آخرین ویرایش:
داستان واقعی سایلنت هیل

خب پس >:d<
ادامه ی قسمت اول:

اطراف گردنم سوزش خاصی رو احساس می کردم فکر کردم که شاید چون تا دیر وقت پشت کامپیوتر نشستم اینقدر خسته شدم پس تصمیم گرفتم برای تسکین دردم یه آسپرین بخورم . حس عجیبی داشتم می دونستم که یه چیزی اشکال داره. به طبقه ی بالا رفتم تاوضعیت شریل رو چک کنم. تختش خالی بود . خیلی ترسیدم و قلبم به شدت می طپید.
متوجه شدم که پنجره ی رو به بالکونی بازه. و پرده هایی کنار پنجره هم با بادی که می وزید به رقص در اومده بودند. من به سرعت از پنجره بیرون رفتم. از روی بالکونی می تونستم ببینم که عروسک خرسش روی زمین افتاده ، مشخص بود که از فنسهای اونطرف حیاط بالا رفته و به سمت بیشه ی پشت خونه حرکت کرده. برگشتم و به سرعت ازپله ها پایین رفتم چراغ قوه م رو برداشتم و از خونه که بیرون زدم در رو هم قفل کردم و به طرف بیشه به راه افتادم.

من به زمین نگاه می کردم تا ببینم آیا هیچ رد پایی پیدا می کنم یا نه. بخاطربارونی که اومده بود همه جا گلی شده بود،قلبم شدیدتر از قبل می تپید و من می تونستم به راحتی صدای طپش اونو بشنوم. در همین لحظه بود که صدای آبشاری به گوشم رسید.من سریعتر از قبل به سمتی که صدا می آمد دویدم. می تونستم نور کم سویی رو از اون طرف جنگل ببینم . با دنبال کردن ردپای شریل سریعتر حرکت می کردم. بالاخره به آبشار رسیدم ، پایین رو نگاه کردم دست کم 500 فیت ارتفاع داشت . نزدیک لبه شدم اما ترسیدم جلوتر برم . امیدوار بودم که شریل سقوط نکرده باشه. وقتی به آنسوی آبشار نگاه کردم دیدم که جسمی در حال تکان خوردن هست.
ازمیون تاریکی می تونستم تشخیص بدم که اون یه سره ، سره یه بچه شاید!! به شدت و خیلی سریع تکان می خورد !


---------- نوشته در 07:51 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 07:32 PM ارسال شده بود ----------

ادامه ی قسمت اول(2)
نور چراغ قوه م رو به اونطرف پرتگاه انداختم. نور خیلی کمرنگ جایی رو که آن جسم(؟) اونجا بود رو روشن کرد. حالا تقریبا می تونستم چهره ی اونو تشخیص بدم. اون شریل بود، اما انگار کینه و نفرتی خاص توی چهره ش پیدا بود. موهاش صاف و بلند ومشکی بود. چشماش با برق خاصی می درخشید. لباسهاش قدیمی و پاره بودند ، پوست صورتش سفید و بی روح بود و زخمهایی روی دستها و پاهاش به چشم می خورد. به نظر می رسید که اون یه کودک فقیر بود که یه هفته ای میشه که حمام نکرده.
بالاخره مستقیما به من نگاه کرد و بعد از اون من تمام جرئتم رو جمع کردم وفریاد زد: شریل! شریل دوباره خیره به من نگاه کرد در حالیکه در یک مسیر دایره ای دور خودش می چرخید. سرش به شدت ،باور نکردنی تکان می خورد و مشتهاش رو به هم گره کرده بود.
بعد خیلی ناگهانی ایستاد. سپس شروع کرد آهسته به سمت پرتگاه جلو اومد. من نمی تونستم اونچه رو که می بینم باور کنم اون نزدیک بود از پرتگاه بیفته. من سعی کردم که مسیرم رو دور بزنم تا بهش برسم ولی مسیر از هر دو طرف با سنگهای بزرگ مسدود شده بود و هیچ راهی نبود. من مجبور بود شریل رو تماشا کنم که چطور خودش رو از پرتگاه پایین می اندازه. اون نزدیک و نزدیک تر شد درست درلبه ی پرتگاه ایستاد.بالاخره پاهاش از روی زمین بلند شد و بعد...سقوط کرد . اشک توی چشمام خشک شد از راه دور با گرفتن هوا سعی می کردم مانع سقوط شریل بشم سپس...از خواب بیدار شدم.



---------- نوشته در 08:22 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 07:51 PM ارسال شده بود ----------

ادامه ی قسمت اول(3)
عرق سرد همه ی صورتم رو خیس کرده بود و بالشتم هم از شدت عرق خیس شده بود.ملافه ی سفید رنگ تختم دور بدنم پیچیده شده بود . سرم داشت می ترکید . باید بهطبقه ی بالا می رفتم و می دیدم که آیا حال شریل خوبه . فکر کردم که شاید خواب بدیدیدم اما به نظر خیلی واقعی می اومد.
من نمی دونستم پشت خونه ی ما درست اونطرف جنگل آیا آبشاری هست یا نه. شایدفردا یه بررسی می کردم و بعدش حتما به همراه شریل به سایلنت هیل می ریم. در اتاقشریل رو باز کردم و داخل اتاقش یه نگاهی کردم. اون خیلی راحت به خواب عمیقی فرورفته بود پنجره ی اتاق بسته بود و فضای گرم و خوبی اتاق رو فرا گرفته بود. پس منچیزی پیدا نکردم و از این بابت خوشحال بودم.
از پله ها به سمت پایین رفتم ، وارد آشپزخونه شدم تا لیوان آب یخی رو بنوشم.یه لیوان برداشتم و اونو زیر شیر آب گرفتم. شیر آب رو باز کردم وآب با فشار زیادیوارد لیوان شد. همینطور که لیوان در حال پر شدن بود صداهای عجیبی در گوشم می پیچید.و انگار همه ی اونا یه چیزی رو زمزمه می کردند و اونم "سایلنت هیل "بود. صدا محکم در مغزم می کوبید و این نام رو تکرار می کرد. مغزم به شدت می سوخت وصدا همچنان بلندتر می شد. لیوان رو از زیر شیر آب کنار کشیدم شیر رو بستم و لبه یلیوان رو روی لبام گذاشتم و لیوان رو سر کشیدم. شاید گرمازده شده بودم چون به محضنوشیدن آب صدا هم محو شد. به سرعت به طرف اتاقم برگشتم تا بخوابم.
[/SPOILER]

پایان قسمت اول
 
درود بر همه عزیزان
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب:
سلام

علی‌جان نکته‌ی خوبی رو گفتی و بحث جالبی رو کشیدی وسط. منم منتظر همین بودم. اول لازمه دو چیز رو مشخص که دومی هم پیروی اولی هستش. اول اینکه هدر وارد چه دنیایی شده؟ این دنیای ذهن کیه؟ آیا حقیقت سایلنت هیله یا دنیای ذهنی یک نفر بر پایه‌ی شهر؟ دوم اینکه هیولاها بر چه اساسی ایجاد شدند؟
نظریه:
دنیایی که هدر قدم در اون گذاشته، دنیای ذهن کلودیاست. همون‌طور که امیرحسین عزیز تو تحلیلش گفت،‌ کلودیا هم مثل آلسا آموزش دیده بوده؟ یعنی اون هم می‌تونسته مادر خدا باشه. این رو توی بازی هم می‌بینیم، وقتی هدر جنین خدا رو بالا میاره و کلودیا اون رو می‌بلعه. اون می‌تونه خدا رو متولد کنه.
این قسمت رو می‌خواستم تو تحلیل شخصیت لئونارد ولف بیارم اما چون بحثش وسط کشیده شد، همین جا میگم.
اگه یادتون باشه، بنده اعتقاد داشتم کلودیا و آلسا خواهر هستند. حتی اگه این طور هم نباشه، آموزش‌های لازم جهت مادر خدا بودن بایستی توسط دالیا و و بیشتر از اون توسط لئونارد داده شده باشه. پس بررسی اعتقادات لئونارد و تأثیرش روی کلودیا به طور حتم بی‌فایده نیست.
اما اینکه هیولاها مردم عادی و بی‌گناه یا حداقل بی ارتباط با موضوع باشند (که با اجاز‌تون بهش میگم «نظریه خطای بزرگ») رو نمی‌تونم قبول کنم. به عنوان مثال این هیولا:
double head.jpg
ما تو شماره 1 هم شبیه این هیولاها رو می‌بینیم.
wormhead.jpg
groaner.jpg

به احتمال زیاد آموزش‌هایی که به آلسا داده شده بسیار شبیه کلودیا بوده پس کلودیا علاوه بر این که از سگ منتفره، می‌دونه که آلسا و در نتیجه هدر از سگ منتفره و می‌ترسه،‌ پس این موجود وارد دنیای ذهن کلودیا میشه.

خوب بسیار نظریه‌ی خوبیه و قبول دارم که دنیای هیتر ساخته ذهن کلودیاست و اینکه هیولاها موجودات حقیقی(و شاید انسانهای بیگناه) نبودند. ولی خوب مسعود جان اگر اینجوری باشه تو هر قسمت وجود هیولاها رو باید با یک فرضیه مجزا تحلیل کرد. خوب یک ابهام برای من ایجاد شد، این هیولاها زاده ذهن کلودیاست، پس به غیر از سگ، میتونیم بگیم بقیه هیولاها هم تجسم ذهن هیتر از ناشناخته‌های ترسیش هست؟! یا نه، فقط و فقط این هیولاها زاده ذهن کلودیاست؟ با این نظریه( ساخت دنیای ذهنی توسط شخصی برای شخص دیگر به وسیله شهر(یا همان انجین)) تو نسخه دوم وجود هیولاها چه جوری توجیه میشه؟ آیا این هیولاها زاده ذهن مری بود و یا جیمز؟ به نظرت عامل دیگه‌ای به غیر از ذهن سازنده این جریان وجود نداره؟ یعنی خود شهر باعث نمیشه که شخصیت‌ها تجسمات نامطلوب ذهنیشون رو ببینند؟
نظر شخصی: پیدایش محیط و بستر سازی برای حضور شخصیت مورد نظر توسط ذهن شخص خاصی ایجاد میشه، ولی اون چیزی‌هایی رو که شخص میبینه زاده ذهن خود شخص هست، البته چیزهایی رو میبینه که قائدتاً نامطلوب هستند که البته این اتفاق هم به واسطه شهر میوفته، همچنین سازنده این دنیا، خودش هم میتونه تو چیدن قطعات جرچین دخالت داشته باشه(مثل دنیای ساخته شده توسط آلسا و کلودیا).
خوب در مورد داگلاس چطور؟ آیا داگلاس به واسطه هیتر وارد دنیای ساخته شده توسط قدرت ذهنی کلودیا شده بود؟! یعنی درکش از محیط مثل هیتر بود یا نه؟


البته نظریه ی حضور صرفا گناهکاران در شهر بارها توسط دوستان تایید و تکذیب شده((به قول مسعود جان:بین علما اختلاف نظر هستش :d)) اما نکته ای که میشه ازش مطمئن بود،اینه که دشمنا(هیولاها) زاییده ی ذهن هستند. . .حالا این که ذهن چه کسی،باز جای بحث داره!!

در مورد استحقاق !! داگلاس برای مردن هم نمیشه نظر قطعی داد، به این دلیل که باز هم پای فلسفه ی مجازات و گناه به میون میاد. . .مثلا شما وقتی میگی مسعود جان آدم خوبیه، یه پیش فرض یا ملاک از خوبی داری که ایشون رو با اونها بسنجی،حالا اینجا هم به همین شکل:گناهکار در چه مکتبی،برابر با چه ملاکی؟
خوب این بحث رو با چند سؤال مطرح کردم و البته نظرم رو گفتم.
و اما در مورد داگلاس، با همین شناختی که از گذشته داگلاس داشتیم، باز هم میتونیم کشته شدنش توسط هیتر رو توجیه کنیم؟
نظر شخصی من اینه که داگلاس از نظر هیتر استحقاق مرگ رو داشت و این مسئله مهم نیست که آیا واقعاً همچین قضاوتی درست بوده یا نه. هیتر به واسطه تأثیر پذیری از کلودیا، خودش رو تو مقام قضاوت قرار داد، در مورد داگلاس حکم صادر کرد، و خودش حکم رو اجرا کرد.
سلام بازیه خوبیه ولی صحنه های بازی غیر واقعی (بیش از حد مجازی) به نظر میرسه.
ورودتون رو به شهرآشوب سایلنت هیل خوش آمد میگم(امیدوارم حضورتون در حد همین یک پست نباشه).
خوب برداشت از این بازی آزاده، ولی بستگی داره تا چه حد شما با داستان بازی درگیر شدید.

سلام بچه ها می دونم که وسط بحث و گفتگوی شماست اما من یه سری مطالب و داستانهای جالب رو از سایلنت هیل پیدا کردم ترجمه کردم و براتون می زارم امیدوارم خوشتون بیاد:
یک داستان واقعی از سایلنت هیل
عالیه و بسیار جالب و خوندنی. ادامه بدید.
 
آخرین ویرایش:
البته فکر بد نکنید. این لباس بوکسورهاست.:d الان یه چیزی به ذهنم رسید، بد نیست هنگام صحبت درباره‌ی شخصیت‌ها، این نکات و رمزهای ویژه رو هم بگیم.
من هم موافقم مسعود جان,سری سایلنت هیل رمز زیاد داره مخصوصا شماره سومش.
راستی دوستان این هم یه عکس از کالکشن سایلنت هیل من:d
44097228496576054043.jpg
 
سلام
خوب بسیار نظریه‌ی خوبیه و قبول دارم که دنیای هیتر ساخته ذهن کلودیاست و اینکه هیولاها موجودات حقیقی(و شاید انسانهای بیگناه) نبودند. ولی خوب مسعود جان اگر اینجوری باشه تو هر قسمت وجود هیولاها رو باید با یک فرضیه مجزا تحلیل کرد. خوب یک ابهام برای من ایجاد شد، این هیولاها زاده ذهن کلودیاست، پس به غیر از سگ، میتونیم بگیم بقیه هیولاها هم تجسم ذهن هیتر از ناشناخته‌های ترسیش هست؟! یا نه، فقط و فقط این هیولاها زاده ذهن کلودیاست؟ با این نظریه( ساخت دنیای ذهنی توسط شخصی برای شخص دیگر به وسیله شهر(یا همان انجین)) تو نسخه دوم وجود هیولاها چه جوری توجیه میشه؟ آیا این هیولاها زاده ذهن مری بود و یا جیمز؟ به نظرت عامل دیگه‌ای به غیر از ذهن سازنده این جریان وجود نداره؟ یعنی خود شهر باعث نمیشه که شخصیت‌ها تجسمات نامطلوب ذهنیشون رو ببینند؟
بحث خیلی خوبیه علی‌جان. فکر می‌کنم بهتره از اینجا بحث رو به صورت موردی و گفتن مصداق ادامه بدیم. نظرت چیه؟
راستی دوستان این هم یه عکس از کالکشن سایلنت هیل من:d
بابا کلکسیونر. :d
 
سلام

بحث خیلی خوبیه علی‌جان. فکر می‌کنم بهتره از اینجا بحث رو به صورت موردی و گفتن مصداق ادامه بدیم. نظرت چیه؟
سلام
هر جور شما مایلید مسعود جان، بنده مطیع اوامر شمام، موافقم.


راستی دوستان این هم یه عکس از کالکشن سایلنت هیل من:d
44097228496576054043.jpg
بابا کلکسیونر [2] :d
 
تصاوير Silent Hill: Book of Memories (تاريخ عرضه 8 فروردين 1391 برای PS Vita)

http://www.siliconera.com/2011/11/0...s-when-playstation-vita-launches-in-the-west/

تصاوير Silent Hill HD Collection (تاريخ عرضه 16 اسفند 1390 برای PS3 و xbox360)

http://www.siliconera.com/2012/01/1...feature-starts-with-hd-collection-on-march-6/

تصاوير Silent Hill: Downpour (تاريخ عرضه 23 اسفند 1390)

Silent Hill: Downpour Screenshots - Silent Hill: Lost Memories

باكس آرت بازی (نمی دونم نهاییه يا نه) :
250px-Silent_Hill_Downpour_box_art.jpg
 
آخرین ویرایش:
سلام آقا سهیل، لینک عکس‌ها ایراد داره، لطفاً درستش کنید.
ویرایش: ممنون آقا سهیل، درست شد.

از SH:HDC توقع بیشتری داشتم! عکس‌ها که ناامید کنندست، فقط امیدوارم چیزی شبیه به HD رزیدنت اویل 4 نباشه. البته خیلی هم بد نیست! کونامی با MGS:HD Collection نشون داد که تو HD کردن عناوین قدیمی حرفی برای گفتن داره، البته این هیچ ربطی به اون نداره:d
در مورد BOOK OF MEMORIES ترجیح میدم سکوت کنم:|، این بازی هیچ بویی از سایلنت هیل نبرده، واقعاً مضحکه!
و اما در مورد DP، فقط صبر می‌کنم، تا الآن که بد ظاهر نشده.
----------------------------------------------------




مسعود جان منتظرم خودت بحث رو شروع کنی.

چقدر اینجا یخ و بی روح شده!! پس کجایند سایلنت هیل نشینان عزیز ما؟!
 
آخرین ویرایش:
باكس آرت نسخه پال Downpour كه عكسش رو گذاشتم واقعا قشنگه.
چشمای مورفی توش بسته شده و فقط دهنش بازه، درست مثل يه قاتل.
از اونور پستچيه داره به طرف يه در كه ازش نور سبز متصاعد می شه می ره.
همين باكس آرتش هزار بار از هوم كامينگ بهتره به نظرم. شما چی فكر می كنيد؟
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or