بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    62

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

در ژاپن دهه ۱۹۶۰، نوجوانی به نام شیمیزو هیناکو در شهر کوچک و دورافتاده ابیسوگااوکا زندگی می‌کند، شهری که در گذرگاهی کوهستانی پنهان شده است. زندگی او چیزی جز روزمرگی‌های یک نوجوان معمولی نیست و روزهایش بدون اتفاقی ویژه سپری می‌شود.
تا آنکه مهی غلیظ بر ابیسوگااوکا فرومی‌نشیند و همه آنچه هیناکو می‌شناسد، در هم فرو می‌پاشد. خانه‌ای که زمانی برایش آشنا بود، حال به مکانی پر از تهدیدی ناشناخته تبدیل شده، خیابان‌های شهر خالی از سکنه‌اند، و آنچه در دل این مه می‌خزد، چیزی جز وحشتی ناملموس نیست.
اکنون، هیناکو باید از میان مسیرهای پیچ‌درپیچ ابیسوگااوکا عبور کند، معماها را حل کرده و برای زنده ماندن بجنگد. تلاشی برای رسیدن به تصمیمی که گریز از آن ممکن نیست. تلاشی برای پایان دادن به چیزی که باید نابود شود.
آیا او زیبایی و ظرافت را برمی‌گزیند؟ یا مسیرش او را به ورطه جنون و وحشت خواهد کشاند؟
داستانی از تصمیم‌هایی ناممکن، از زیبایی در دل وحشت، و وحشتی که از زیبایی زاده می‌شود.
======
شخصیت ها
Shimizu Hinako (شیمیزو هیناکو)
shimizu_hinako-.png
شخصیت اصلی بازی.
دختری نوجوان که زیر فشار انتظارات دوستان، خانواده و جامعه گرفتار شده است. او در کودکی شاد و پرانرژی بود، اما با گذر زمان به فردی آرام و محتاط‌تر تبدیل شده و اکنون به‌ندرت لبخند می‌زند.
======​
  1. نویسنده این اثر ریوکیشی۰۷ است، نویسنده‌ی نام‌آشنای رمان‌های تصویری ژاپنی که آثارش اغلب بر محور معماهای قتل، وحشت روان‌شناختی و عناصر فراطبیعی می‌چرخند.
  2. Kera طراحی موجودات و شخصیت‌های بازی را بر عهده داشته است.
  3. محل وقوع داستان، شهر خیالی ابیسوگااوکا (Ebisugaoka)، برگرفته از مکانی واقعی به نام کانایاما (Kanayama) در شهر گرو، واقع در استان گیفو (Gifu) است.
  4. دنیای دیگر در این بازی با نام معبد تاریک (Dark Shrine) شناخته می‌شود.
  5. موسیقی متن بازی توسط تیمی متشکل از دو آهنگساز ساخته شده است. موسیقی دنیای مه‌آلود (Fog World) توسط آکیرا یامائوکا، آهنگساز قدیمی این مجموعه، ساخته شده است، در حالی که کنسوکه ایناگه، کهنه‌کار صنعت موسیقی، مسئول موسیقی دنیای دیگر (Otherworld) است. علاوه بر این، آهنگسازان dai و xaki، که در دیگر آثار ریوکیشی۰۷ نیز نقش داشته‌اند، در برخی صحنه‌های خاص همکاری کرده‌اند.
  6. Silent Hill f نخستین بازی در این مجموعه است که در ژاپن رتبه‌بندی CERO:Z (مخصوص افراد ۱۸ سال به بالا) را دریافت کرده است.
=======
Staff Comments
ریوکیشی۰۷ - نویسنده‌ داستان:
«تا به امروز، هنوز احساسی را که هنگام نخستین مواجهه‌ام با جو خفقان‌آور و سرکوبگر سایلنت هیل داشتم، به خاطر می‌آورم. این حس همچنان مرا عمیقاً تسخیر کرده و به‌شدت مجذوبم می‌کند. افتخار بزرگی است که در مجموعه‌ای دخیل باشم که این‌همه خاطره از آن دارم. من تمام تلاش و توانم را در این داستان به کار گرفته‌ام، آن‌قدر که حتی اگر این آخرین چیزی باشد که می‌نویسم، برایم اهمیتی ندارد. برای من، مجموعه‌ی سایلنت هیل تنها یک مجموعه‌ی داستانی نیست؛ بلکه رسانه‌ای است—راهی شگفت‌انگیز و خارق‌العاده برای کاوش و تجربه‌ی قلب و ذهن انسان. امیدوارم که بازیکنان نیز بتوانند آن را به همین شکل درک و تحسین کنند. و به تمامی دوستانمان در آن سوی مرزها، امیدوارم از تجربه‌ی سایلنت هیل در فضایی متفاوت، جایی همچون ژاپن، لذت ببرید.»

Kera - طراح موجودات و شخصیت‌ها:
«من عاشق مجموعه سایلنت هیل هستم و این سری تأثیر بزرگی بر من داشته است. به‌ویژه، همیشه سایلنت هیل ۲ را به خاطر می‌آورم—پیام‌های روی دیوارها، موسیقی، و طراحی هیولاها. بنابراین، وقتی نوبت به سایلنت هیل f رسید و قرار شد فضای بازی را به ژاپن منتقل کنیم، باید چیزی خلق می‌کردیم که اندکی متفاوت به نظر برسد، و من واقعاً باید درباره‌ی چگونگی انتقال آن احساس فکر می‌کردم. طراحی هیولاها سخت‌ترین بخش کار بود. من باید همه‌ی آنچه پیش‌تر در سایلنت هیل آمده بود را در نظر می‌گرفتم و راهی می‌یافتم تا این بازی را به مسیری متفاوت ببرم، بدون اینکه جوهره‌ی سایلنت هیل را از دست بدهد. شاید این بار با همان مناظر خون‌آلود و زنگ‌زده روبه‌رو نباشید، اما صمیمانه امیدوارم از دیدگاه ما و جهانی که خلق کرده‌ایم، لذت ببرید.»

=======​
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: 25 سپتامبر 2025
پلتفرم‌ها: PC. PS5. Xbox Series X/S
سیستم مورد نیاز:
system.jpg

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,614
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 181
آخرین ویرایش:
برایان الک سوین ، یک ماجراجوی آمریکایی هست که دوست داره زندگیش رو با خطر بگذرونه ، اون 43 سال سن داره و یه عمر تجربه.
یک روز برایان برای خرید و تکمیل مجموعه تابلوهای نقاشی بزرگش به یک نمایشگاه دعوت میشه در Green Lagoon City ، اون بعد از رسیدن به شهر در هتل جایی پیدا نمیکنه ، برای همین با یک بلد محلی به شهر نزدیکی میره به اسم (Silent Hill).
اون در متلی کنار دریاچه یک اتاق میگیره تا روزه بعد که نمایشگاه باز بشه.
در همون شب و نمیه هاش صدای صرفه زنی اون رو آزار میده و تصمیم میگیره به اتاق بقلی بره و تذکری بده، با چند بار در زدن در اطاق باز میشه و مردی پریشون از لای در میگه: چیه ؟ چیکار دارین؟ .
برایان هم چون میبینه صدای صرفه زیاده ،به زور میخواد داخل اتاق رو بیبینه ، که فقط یک لحظه میتونه اون رو روی تخت و داغون نگاه کنه، صدای صرفه هم با سختی از زیره پتو شنیده میشه.
مرد دوباره میگه ؟ هی آقا چیه؟ و برایان هم میگه هیچی ! هیچی ببخشید اطاق رو اشتباه اومدم.
مرد در رو میبنده و برایان هم در حال رفتن هست که ، میشنوه : جیمز ، حالم خوب نیست ! در اون حال مرد میگه خفشو ماریا ، دیگه خسته شدم !
برایان به اطاق بر میگرده و سعی میکنه که بخوابه ، ولی بعد از مدتی با احساس خفگی و گرمی زیاد بیدار میشه ، برایان به راهرو میاد و میبینه متل آتش گرفته، اون که قصد داره بره صدای زنی رو میشنوه که میگه کمک ! خواهش میکنم کمکم کنید ! نفس نمیتونم بکشم!!!
برایان فریاد میزنه : کجایید ؟ خانم ؟ صدا از اطاق بقلی هست، برایان در رو میشکنه و میبینه که زن در حالی که نیمه جونه با یک تپو خیس گوشه اطاق افتاده و صرفه های شدیدی میکنه.
برایان میگه : خانم ؟ ماریا من الان نجاتتون میدم ، ولی زن نای جواب دادن نداره!
برایان با هر سختی زن رو نجات میده و به بیرون ار هتل میان ، ولی در کمال تعجب میبینن که شهر ................;)
 
سلام
شروع خوبی داشتی ولی آخرش رو خراب کردی. احتمالاً‌ منظورت از جیمز و ماریا شخصیت‌های شماره 2 هستن دیگه، نه؟ خب اونا تو متل نبودند یا حداقل مدرکی نیست که این رو نشون بده. ضمناً‌ جیمز هیچ کجای بازی از این قبیل الفاظ (خفه شو!) استفاده نکرد. جیمز ممکنه یه خودخواه واقعی باشه اما بی‌ادب نیست.
با تشکر از کونامی عزیز که این مسئولیت خطیر رو به عهده ی من گذاشت:
از کونامی خواهش می‌کنم ایشون رو توی این موقعیت قرار نده.:d
 
ممنون از شما
ولی من این داستان رو فارغ از قسمت دوم گفتم ، اینو مثال زدم.
مثلا چی گذشته بین ماریا و جیمز؟
مگه جیمز رو تو وضعی که تعادل روحیش رو از دست داده باشه دیدیم؟
متل هم یک نقطه اتصال هست ، محور شروع ، میتونه هر جایی باشه.
 
نیکول دختری 23 ساله س که در رشته ی هنر تحصیل می کنه ، یک روز جاستین ، نامزد نیکول که 25 ساله س از اون می خواد که با او به سفر کوتاهی به سایلنت هیل بیاد . نیکول نمی دونه که سایلنت هیل کجاست و حتی قبلا هم اسمش رو نشنیده اما جاستین به اون میگه که قبلا در سایلنت هیل زندگی می کرده و اونجا یه شهر توریستی زیباست و می تونه برای هر دوی اونها خاطرات خوشی رو به همراه داشته باشه، اونا راهی سایلنت هیل میشن ، در میانه ی راه در کنار رستورانی برای صرف ناهار توقف می کنند ، جاستین مشغول بنزین زدن به ماشین میشه و نیکول وارد رستوران میشه ، زن چاقی از نیکول در مورد مقصدش می پرسه ولی زمانیکه می فهمه اونا میخوان به سایلنت هیل برن از پنجره نگاهی به جاستین می کنه و میگه : به سایلنت هیل نرو اون تو رو میکشه، نیکول تمام این حرفا رو یه شوخی تلقی می کنه اما زمانیکه شب هنگام به سایلنت هیل می رسن هوای مه گرفته و محیط تاریک آنجا دلهره را به دل نیکول راه می ده و متوجه تغییر رفتار جاستین میشه ، صدای خش خش ضبط ماشین بلند شده و جاستین سردرد میگیره و از مسیر اصلی منحرف میشه و هر دو از هوش می روند ولی زمانیکه نیکول به هوش میاید در آن جنگل تنهاست تابلویی را در مقابل خود می بیند: به سایلنت هیل خوش آمدید ، نیکول به دنیای تاریکی قدم می گذارد....
 
سلام
یه چیزی رو همین الان معلوم کنم اونم اینکه من به هیچ وجه خودم رو تو جایگاهی نمی‌دونم که درباره داستان‌های شما نظر بدم و فقط به عنوان یه طرفدار سایلنت هیل نظرات شخصیم رو درباره ایده‌ها میگم. سوالاتی که ممکنه به ذهن هر بازی کننده‌ای برسن و شما در مقام ایده‌پرداز باید از عهده جواب دادن بهشون بربیاین.
مثلا چی گذشته بین ماریا و جیمز؟
مگه جیمز رو تو وضعی که تعادل روحیش رو از دست داده باشه دیدیم؟
درسته، ندیدیم اما ندیدن ما دلیل نمیشه که اون حتماً‌ اونجوری میشه. ضمناً‌ ما از سرنوشت جیمز و ماریا خبر داریم پس دونستن سرگذشت اونها چندان جالب نیست. و اینکه یکم ظاهر برایان رو توصیف کنید تا کمی با شخصیتش آشنا بشیم.
زن چاقی از نیکول در مورد مقصدش می پرسه ولی زمانیکه می فهمه اونا میخوان به سایلنت هیل برن از پنجره نگاهی به جاستین می کنه و میگه : به سایلنت هیل نرو اون تو رو میکشه،
چرا افرادی رو به شهر فرخوانی می‌کنید که یا گناهکارند یا قربانی. زن چاق رو چه حسابی نیکول رو از رفتن به این شهر به اون دلیل منع می‌کنه. اگه نیروی ماورایی داشته پس برای چه مقصدشون رو پرسیده.
میگن یکی زنگ زد به یه موسسه پیش‌بینی آینده،‌ طرف از اونور گفت امرتون رو بفرمایید. میگه: این رو خود شما باید بدونید.
ایده‌ی خوبی می‌تونه باشه اما نه برای یه سایلنت هیل.
======================================================================================
راستی سهیل‌جان مطلبت رو کامل خوندم راستش خیلی امیدوار نشدم مخصوصا‌ً از واژه Open World پشتم لرزید. تشکر بابت مطلب خوبی که لینک کردی.
 
سلام
ای بابا، یه لینک هم رد کنین اینطرف
لینک چی‌چی؟ من منظورم این بود.
خوب می تونیم اونو حذف کنیم که ازش می پرسه کجا میری بقیه اش که خوبه؟!
به نظر خودت، داستانی که از همین ابتدا باید با قیچی افتاد به جونش به کجا ختم میشه؟
=================================================
دوستان با قالب جدید سایت کِیف می‌کنن؟
 
اووووووو وهههههه حالا من یه چیزی نوشتما !!!! بابا همین یه تیکه رو حذف می کنیم بقیه رو می نویسیم مگه فیلم نامه نویسای مشهور همشون بدون اشتباه کار می کنن که ما هم نباید اشتباه کنیم(به نظرم شما خیلی سخت گیری می کنی)قالب جدید سایت یه حالیه دوستش ندارم اصلا راحت نیستم نمیشه همونجوری مثل قبل باشه؟!
 
ببخشید ها !!!
کی گفته اصلا باید اسم شخصیت ها و داستان و روایتش خارجکی باشه ؟!!!
مگه اسمای ایرانی چشونه که همه شدن داستان نویس خارجی ؟
 
سلام
کی گفته اصلا باید اسم شخصیت ها و داستان و روایتش خارجکی باشه ؟!!!
مگه اسمای ایرانی چشونه که همه شدن داستان نویس خارجی ؟
این هم خوب فکریه. منتها ما مادرزاد توی سایلنت هیل به دنیا اومدیم دیگه کجا بریم.
 
بازم دوستان گلم:x
یک تشکر از دوست خوبم msbazicenter که واقعا کمک میکنن به موضوعات و جانب داری نمیکنن.>:d<
(برایان ، قدی در حدود 175 سانت داره ، موهایی خرمایی و چشمانی تیره ، از پوشیدن شلوار جین و ژاکت سفید خوشش میاد و در دانشگاه سلطنتی لندن ، باستانشناسی خونده، مجرد و اخلاق گرا هست، همیشه به کلیسا میره و تنها در خونه خودش در حاشیه لندن زندگی میکنه ،
غذا رو بیرون از خونه و در رستوران ترجیح میده، یک خواهر داره و پدر و مادر اون هم در صانحه هوایی کشته شدن)
برایان و ماریا در بیرون متل ، شهری رو میبینن که از دور میسوزه و خاکسترش داره از آسمون مثل برف میباره.
اونها صدای کمک و ناله عده زیادی رو میشنود ولی گیج شدند و هراسان! برایان میگه : یه قایق ، یه قایق هست بیا بریم ، ماریا میگه : نه نه!
جیمز کجاست؟ بعد با نگاهی اشک آلود و صرفه های زیاد فریاد میزنه: جیمز کجایی؟
برایان که آتش رو تا یک قدمی میبینه به ماریا میگه، بیا بیا اون یا تا حالا سوخته یا فرار کرده .
ماریا فریاد میزنه اون دختر بچه ! میبینیش؟ برایان میگه کجا ؟ کجاست؟ نگاه برایان به زیره پله در متل جلب میشه که دختری کوچک قایم شده و پناه گرفته، برایان وقتی میبینه که سر در متل داره میریزه با عجله به سمت اون دختر میدوه و فریاد میزنه: بیا بیا بیرون ، اما دختر ترسیده! برایان به دختر میرسه و اون رو با عجله بیرون میکشه ، ولی در زمانی که سعی میکنه بیاد بیرون پای چپش زیره پله گیر میکنه ، دختر با دستان کوچیکش سعی میکنه اون رو نجات بده ولی دستاش نیرویی نداره!
سقف متل میریزه و برایان زیره آوار میمونه.
صدای آرام آب ، برایان رو بیدار میکنه در حالی که اون در صاحل جنوبی دریاچه هست و هیچ چیز عوض نشده.........................................

----------

یه چیزیم بگم با اجازه !!!
این نوشته های حقیر ، فل بداهه هست ! اگر چرتو پرت هست ببخشید:)
 
سلام
خب حالا چیکار کنیم ؟ داستانو ادامه بدم یا بی خیالش بشم؟!
صد در صد ادامه بده،‌به این زودی جا نزن.
یه چیزیم بگم با اجازه !!!
این نوشته های حقیر ، فل بداهه هست ! اگر چرتو پرت هست ببخشید
فل‌بداهه‌ت اینه پس اگه حسابی درباره‌ش فکر کنی چی میشه. ولی اصولاً طوفان ذهنی یعنی همین دیگه.
برایان الک سوین ، یک ماجراجوی آمریکایی هست که دوست داره زندگیش رو با خطر بگذرونه ، اون 43 سال سن داره و یه عمر تجربه.
مجرد و اخلاق گرا هست، همیشه به کلیسا میره و تنها در خونه خودش در حاشیه لندن زندگی میکنه
خب اگه این شخصیت همون برایان قبلی باشه چند تا سوال پیش میاد. یه ماجراجوی آمریکایی با یه عمر تجربه با شخصی که توی بند دوم توصیف کردی نمی‌خونه. بعدی اینکه اگه تنها زندگی‌ می‌کنه، خواهرش کجاست؟ و اینکه آیا خواهر برایان همون ماریا و همسر جیمز ساندرلنده یا فقط یه تشابه اسمی پیش اومده؟ پیرو کدوم فرقه مسیحیت هستش اگه به کلیسا میره؟
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or