بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمز ساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش، مری شپرد-ساندرلند، عازم شهر سایلنت هیل می‌شود. مری سه سال پیش بر اثر بیماری لاعلاجی درگذشته بود. در نامه ادعا شده بود که مری در «مکان مخصوصشان» در انتظار اوست. این موضوع جیمز را دچار سردرگمی می‌کند، زیرا به باور او، کل شهر برای آن‌ها «مکان مخصوص» محسوب می‌شد. با وجود تردید در اصالت نامه و اینکه آیا واقعاً توسط مری نوشته شده است یا خیر، جیمز تصمیم می‌گیرد به جستجوی او در شهر بپردازد. پس از خروج از Observation Deck و طی مسیری طولانی، جیمز به گورستانی می‌رسد. در آنجا با زنی جوان و مضطرب به نام آنجلا اوروسکو مواجه می‌شود که او نیز در جستجوی مادرش است. جیمز از آنجلا درخواست راهنمایی می‌کند و آنجلا مسیری را به او نشان می‌دهد؛ با این حال، به جیمز هشدار می‌دهد که شهر ممکن است خطرناک باشد. جیمز با بی‌اعتنایی به هشدارهای او، میگوید که خطرات شهر برایش اهمیتی ندارد و مصمم به یافتن فرد گمشده‌اش است. پیش از آنکه جیمز به مسیر خود ادامه دهد، هر دو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

هنگامی که جیمز به سایلنت هیل می‌رسد، متوجه دگرگونی شهر نسبت به آخرین بازدیدشان در چند سال گذشته می‌شود. علاوه بر مه غلیظ و مرموزی که تمام شهر را فرا گرفته، سایلنت هیل به شهری متروکه و رو به زوال تبدیل شده است. موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر لحظه امکان حمله آن‌ها به جیمز وجود دارد. جیمز در حین کاوش در شهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطرات او و مری از بازدیدشان از پارک رزواتر را زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوصشان»، جیمز به سمت آنجا حرکت می‌کند، اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود شده است. در هنگام عبور از مجتمع آپارتمانی وودساید، جیمز با دختربچه‌ای مواجه می‌شود که مانع پیشروی او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی روبرو می‌گردد که از مشاهده جسدی دچار وحشت شده است. جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی با کلاهی هرمی شکل مواجه می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان بلو کریک می‌شود و در اینجا برای اولین بار وارد دنیایی دیگر می‌گردد. در یکی از اتاق‌ها، جیمز آنجلا را در حالی که افسرده در مقابل یک آینه بزرگ ایستاده و چاقویی در دست دارد، می‌یابد. به نظر می‌رسد که او به خودکشی فکر می‌کند. جیمز تلاش می‌کند تا آنجلا را از این کار منصرف کرده و راه دیگری را به او نشان دهد، اما آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها مستحق مرگ هستند. هنگامی که جیمز اظهار می‌دارد که او مانند آنجلا نیست، آنجلا از او می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند. جیمز با نشان دادن عکس مری، از آنجلا می‌پرسد که آیا او را دیده است یا خیر. پس از آنکه جیمز به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش درگذشته است، آنجلا دچار ناراحتی و آشفتگی می‌شود و اظهار می‌دارد که می‌خواهد به جستجوی مادرش ادامه دهد. آنجلا از جیمز درخواست می‌کند که چاقویش را از او بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد، هراس دارد. با این حال، به طور ناخواسته، هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند، آنجلا واکنشی از روی ترس نشان داده و او را تهدید می‌کند و در حالی که وحشت‌زده شده است، از آنجا می‌گریزد. در نهایت، جیمز موفق به خروج از آپارتمان شده و دوباره وارد شهر می‌شود. تغییرات اعمال شده برای رسمی‌تر شدن متن: استفاده از افعال و عبارات رسمی‌تر: به جای «وقتی جیمز به سایلنت هیل می‌رسد» از «هنگامی که جیمز به سایلنت هیل می‌رسد»، به جای «متوجه می‌شود» از «متوجه دگرگونی ... می‌شود»، به جای «روبرو می‌شود» از «مواجه می‌شود» و به جای «می‌گوید» از «اظهار می‌دارد» استفاده شده است. استفاده از واژگان ادبی‌تر: به جای «مه مرموزی که همه جا را پوشانده» از «مه غلیظ و مرموزی که تمام شهر را فرا گرفته»، به جای «خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است» از «به شهری متروکه و رو به زوال تبدیل شده است» و به جای «پرسه می‌زنند» از «در خیابان‌ها پرسه می‌زنند» استفاده شده است.

wood.jpg

در ادامه مسیر، جیمز بار دیگر با دختربچه مواجه می‌شود که در حال زمزمه عباراتی نامفهوم و نشستن بر روی دیوار است. او رفتاری خصمانه نسبت به جیمز از خود نشان می‌دهد و میگوید که «تو هرگز مری را دوست نداشتی». این سخن موجب سردرگمی جیمز می‌شود، اما پیش از آنکه فرصتی برای کسب اطلاعات بیشتر از او فراهم شود، دختربچه از سمت دیگر دیوار می‌پرد و از دیدرس خارج می‌شود. با رسیدن به پارک رزواتر، جیمز با شخصیتی به نام ماریا روبرو می‌گردد که شباهت‌های ظاهری بسیاری به همسرش دارد، اما رفتاری کاملاً متفاوت از مری از خود بروز می‌دهد. ماریا پیشنهاد می‌کند که در جستجوی مکان‌هایی که احتمالاً «مکان مخصوص» آن‌ها بوده است، به جیمز یاری رساند. از آنجا که مسیر منتهی به مقصد آن‌ها به دلیل فروریختن جاده مسدود شده است، آن‌ها ناگزیر به عبور از یک کلوپ شبانه می‌شوند. در آنجا، جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا تصور حضور همسرش در شهر ناشی از جنون است؟ اما ماریا دیدگاهی امیدوارانه نسبت به این موضوع ابراز می‌دارد و جیمز را به نوشیدن ترغیب می‌کند، که با امتناع جیمز روبرو می‌شود. ماریا، او را به باغی در همان نزدیکی هدایت می‌کند، اما همچنان هیچ اثری از مری یافت نمی‌شود. جیمز از عدم پیشرفت در جستجو و تردید در مورد وضعیت روانی خود ابراز ناامیدی می‌کند، اما ماریا او را تسلی می‌دهد و پیشنهاد می‌دهد که به جستجوی مکان‌های دیگر ادامه دهند.

night.jpg

ناگهان، صدایی جیغ از یک تئاتر محلی به گوش می‌رسد. جیمز تصمیم می‌گیرد تا به بررسی آنجا بپردازد، اما ماریا ترجیح می‌دهد که در بیرون منتظر او بماند. در داخل تئاتر، جیمز با دختربچه و ادی مواجه می‌شود. دختربچه که ترسیده است، پنهان می‌شود. جیمز با ادی به گفتگو می‌پردازد و ادی نام دختر کوچک، لورا، را فاش می‌کند. جیمز به جستجوی او می‌پردازد. در بیرون از تئاتر، ماریا، لورا را مشاهده می‌کند که به سمت بیمارستان بروکهاون در حرکت است. سپس، هر دو به دنبال او می‌روند. در حین کاوش در بیمارستان، ماریا دچار کسالت می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق‌ها به استراحت می‌پردازد، در حالی که جیمز به جستجوی لورا ادامه می‌دهد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند، اما با دری بسته روبرو می‌شود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا می‌کند و از او در مورد نحوه آشنایی‌اش با مری سؤال می‌کند. لورا پاسخ می‌دهد که او را از یک سال پیش می‌شناخته است. جیمز به دلیل تناقض آشکار بین باور خود و اظهارات لورا، دچار خشم می‌شود. لورا ناراحت شده و قصد فرار می‌کند، اما جیمز که نگران امنیت اوست، مانع این کار می‌شود. با این حال، لورا به بهانه وجود نامه مری در اتاقی، جیمز را در آنجا حبس می‌کند. در همان لحظه، هیولایی که از سقف آویزان است، وارد اتاق شده و به جیمز حمله می‌کند. جیمز موفق به کشتن آن موجود می‌شود، اما اندکی بعد توسط موجود دیگری ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود. در آنجا، به اتاق ماریا بازمی‌گردد، اما اثری از او نمی‌یابد. سرانجام، او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند. با این حال، ماریا دچار خشم می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را ترک کرده و به نظر نمی‌رسد که به زنده بودن او اهمیتی بدهد. او جیمز را متهم می‌کند که تنها به همسر درگذشته‌اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها به جستجوی خود برای یافتن لورا ادامه می‌دهند. در حین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند، اما جیمز او را تسلی می‌دهد و سپس وارد راهرویی می‌شوند. ناگهان، موجود کله‌هرمی بار دیگر ظاهر شده و آن‌ها را تعقیب می‌کند. جیمز از ماریا پیشی گرفته و به یک آسانسور می‌رسد. علی‌رغم تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب آسانسور، ماریا قادر به ورود به آن نمی‌شود و توسط موجود کله‌هرمی کشته می‌شود. جیمز، که از فقدان ماریا اندوهگین و تنها شده است، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر یافتن لورا، که از بیمارستان گریخته است، معطوف کند. هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان خارج شده و به دنبال لورا می‌رود، اما او را نمی‌یابد. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این تصور که مادرش دیگر در شهر نیست و تمایلی به دیدن او ندارد، دچار ناامیدی شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا خیر. با این حال، آنجلا با شنیدن این سؤال، گویی خاطره‌ای ناخوشایند را به یاد آورده باشد، از آنجا دور شده و جیمز را بار دیگر تنها می‌گذارد. با یافتن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر رفته و از آنجا به زندان تولوکا منتقل می‌شود. در آنجا، با ادی مواجه می‌شود که به نظر می‌رسد دچار جنون شده است. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود. با کاوش بیشتر در زندان، جیمز به یک هزارتو وارد می‌شود.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار می‌داده، مطلع می‌گردد. موجودی غریب در آن مکان حضور دارد که آنجلا او را «پدر» خطاب می‌کند و از جیمز استدعا می‌نماید که به او اطمینان دهد که «همه چیز خوب خواهد بود». جیمز که دچار سردرگمی شده است، با موجودی به نام «Abstract Daddy» که نمادی از پدر آنجلا است، به مبارزه می‌پردازد. او آن موجود را از پای درمی‌آورد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز تلاش می‌کند تا آنجلا را آرام کند، اما او خشمگین شده و ادعا می‌کند که مردانی مانند او صرفاً در پی «یک چیز» هستند. جیمز در پاسخ اظهار می‌دارد که او فقط در جستجوی همسرش است. آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر تمایلی به حضور همسرش در کنار خود نداشته و احتمالاً پیش از این زن دیگری را یافته بوده است. جیمز با خشم این اتهامات را رد می‌کند. با مشاهده واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود آنجا را ترک می‌کند. در اعماق هزارتو، جیمز با ماریا مواجه می‌شود که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده است. با این حال، او رفتاری غیرعادی از خود بروز می‌دهد و به دلیلی نامشخص، به نظر می‌رسد که خاطرات همسر جیمز را به یاد می‌آورد. ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها صرفاً در زیرزمین بیمارستان از یکدیگر جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او خطاب به جیمز می‌گوید: «تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بودی که همه چیز را برداشتی، اما نواری را که با هم ضبط کردیم، فراموش کردی که برداری.» جیمز از این اظهارات کاملاً دچار سردرگمی می‌شود، اما به ماریا قول می‌دهد که راهی برای رسیدن به آن سوی سلول پیدا کند. با این وجود، پس از رسیدن به آن طرف سلول، جیمز با جسد بی‌جان ماریا مواجه می‌شود که به طرز مرموزی جان سپرده و بر روی پوست او ضایعاتی مشاهده می‌شود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.جیمز به مسیر خود ادامه می‌دهد و در نهایت با ادی مواجه می‌گردد که در طول زندگی‌اش همواره مورد تمسخر دیگران قرار داشته و اکنون دچار فروپاشی روانی شده است. ادی، جیمز را متهم می‌کند که از اولین ملاقاتشان او را مورد تمسخر قرار می‌داده و سپس به انبار گوشت می‌گریزد؛ جایی که با خشنودی اعتراف می‌کند که پیش از ورود به شهر، فردی زورگو را مجروح و سگ او را به قتل رسانده است. جیمز برای دفاع از خود ناگزیر به کشتن ادی می‌شود. پس از آن، جیمز از آن مکان خارج شده و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد، به سمت هتل لیک ویو حرکت می‌کند. در آنجا، او با لورا ملاقات کرده و از او درخواست کمک برای یافتن مری می‌نماید.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
سلام
با سلام .. به نظر بنده هم HC نکات مثبت زیاد داشت و یجورایی در حقش کم لطفی شد. مهمترین نقطه ی قوت بازگشت به خانه داستان واقعا زیباش بود. به جای مضمون تکراری که یک نفر وارد سایلنت هیل بشه و تو یه سری لوکیشن تکراری بچرخه، به خوبی داستان جدیدی طراحی کردن که می تونه جزیی از تاریخجه ی سایلنت هیل بشه ( فرقه ی مقدس و اینکه افرادی از روش سنتی فرقه خودداری کردند) از این نظر هوم کامینگ بر دانپور و شترد مموریز برتری داره و حتی از لحاظ داستانی هم از سری های اولیه (نمیگم سری های اصیل چون کلا با این واژه ی اصیل مشکل دارم و هر سایلنت هیلی که با معیارهای اساسی سایلنت ساخته بشه میتونه یه نمونه کاملا موفق و اثرگذار باشه ... نظیر انتظاری که از سایلنت هیلز کوجیما داریم) میشه گفت چیزی کم نداره (البته از نظر داستان سری های 1 و2 واقعا با بقیه فاصله دارن) در ارتباط با همین بحث میشه به روایت منطقی داستان، توجیه داستان در مورد روابط اشخاص (مثلا رابطه ی سرد الکس با پدر) و شخصیت پردازی قوی اشاره کرد. گرافیک هم در زمان خودش به روز و قوی بود.
با نحوه‌ی روایت داستان تو HC مشکل دارم. خود سازنده‌ها هم می‌دونستن داستان قابل پیش‌بینیه. برای همین تا آخرای بازی چیزای کمی از داستان لو میدن.
تو روایت داستان، نوعی شتابزدگی مشهوده. حالا یا به دلیل فشار از سمت کونامی یا عدم توانایی سازنده در جفت‌وجور کردن انتهای داستان.
مشکل اینه که سازندگان انگار کمترین آشنایی با سبک داستانی سایلنت هیل نداشتن. در حالیکه بهترین‌های اون سبک مربوط به همون اروپای شرقی هستند.
برا همین خود منم گفتم که نمی خواد این گزینه باشه، ولی حاج مسعود باور داره که برای کمترین احتمالات هم باید شانس قائل شد و گزینه رو گذاشت.
همه اینها به کنار اون پست جنبه تیکه انداختن به مسعود داشت:d وگرنـه اگـه مخالفتی داشتم همون توی کلوب عنوان میکردم
# مظلوم مسعود:(
بچه ها این عکسو همین الان دیدم. پیرم کرد:(( وسطی رو میشناسین؟
ماساهیرو ایتو:((
صحبت از ایتو شد:
من یکی که نمیخوام PH کادوی سال نوم رو بیاره.
ایضاً
#مظلوم ایتو و PH:((
 
آخرین ویرایش:
سلام به همگی.پس از ماهها دوری از میادین!برای لحظه ای برگشتم!فقط یک سوال نسبت به نظر سنجی داشتم!چه فاکتورهایی سایلنت هیل رو اصالت میده یا فاقد اصالتش میکنه؟داستان؟گیم پلی؟تم بازی؟ترس روانی؟اگه داستان باشه که باز میرسیم به اینکه چه داستانی؟ مرتبط با فرقه یا فقط با شهر؟شماره دوم که موفق ترین داستان رو هم داره بصورت مستقیم به فرقه نمیپردازه!پس لزوما داستان فرقه نیست!گیم پلی شماره چهارم که همه اون رو متفاوت میدونیم هم با تمام نواقصش از اصالت شماره چهارم نمی کاهد.تم بازی که متاسفانه یا خوشبختانه هیچ کدام از 4 سری در تم و سبک ترس شبیه هم نبودن!شماره یک ترس از ناشناخته ها!شماره دو افراد روانی و دیالوگهای مرموز و مریض!شماره سه ترسی سرشار از آشوب و محیط روانی!شماره چهارم ترس ناشی از درماندگی!حالا شماره جدید چی باید باشه تا اصیل بنماید؟
 
این صحبت های یامائوکا مربوط میشه به سال 2009 در مصاحبه با Music 4 Games(قبلاََ هم گذاشته بودم توی تاپیک ولی دیدم بد نیست الان هم بذارم:d)

در مقایسه با نسخه های قبلی سایلنت هیل, Home Coming نتونست امتیازات خوبی رو کسب کنه, شما در این مورد چه فکر میکنید؟
Akira Yamaoka: من فکر میکنم که این نسخه فاقد حس سری سایلنت هیل بود یا عناصری که برای سایلنت هیل لازم بود رو نداشت. تم این سری یه جورایی بر اساس سکوته/ ترس غیرقابل توصیف (سخته توضیح دادانش...). Home Coming فاقد خصوصیات سایلنت هیل بود, مثلا مانند ترس روانشناسانه.
در سری سایلنت هیل, احساسات مردم ژاپن با فرهنگ و محیط های خارجی(منظورش فرهنگ و محیط های غیر ژاپنی هست!:d) ترکیب شده بود, و بنابراین بازیکنان حین انجام بازی احساسی ناخوشایند و عجیب غریبی رو تجربه میکردند. در واقع یجور ترس و یونیورس منحصر به فرد خلق شد. من فکر میکنم Homecoming فاقد چنین حسی بود. ما باید اون احساس خاص و ترس سری سایلنت هیل رو بسازیم. اگر ما بازیی با یه گیم پلی و ترس معمولی که هرکسی میتونه در بقیه بازی ها هم اون رو تجربه کنه,بسازیم, پس نباید انتظار داشته باشیم تا کاربران هم از اون حمایت کنند. من احساس میکنم که این چالش پیش روی ماست.

آیا شما فکر میکنید نسخه دیگری از سایلنت هیل در ژاپن ساخته بشود و یا این که در حال حاضر آینده این سری در دستان سازندگان آمریکایی قرار دارد؟
سوال سختیه. من فکر میکنم که سایلنت هیل به خون و حس ژاپنی احتیاج داره که فقط اون رو ژاپنی ها دارند و میتونند به تصویر بکشند. حتی اگر درک کردن این سری برای افراد مختلف با فرهنگ های مختلف هم سخت باشه, با این حال به خوبی ازش استقبال شد و تبدیل به ریشه و اصالت سایلنت هیل شده. بنابراین من فکر میکنم که یه روزی, نسخه ای از سایلنت هیل در ژاپن ساخته میشه. اما همچنین فکر میکنم که نسخه های بیشتری از سری سایلنت هیل در خارج از ژاپن هم ساخته میشود.
=====================
آخرین قسمت از کمیک Silent Hill Downpour: Anne's Story هم منتشر شد.:d
منبع
 
آخرین ویرایش:
سلام
سلام به همگی.پس از ماهها دوری از میادین!برای لحظه ای برگشتم!فقط یک سوال نسبت به نظر سنجی داشتم!چه فاکتورهایی سایلنت هیل رو اصالت میده یا فاقد اصالتش میکنه؟داستان؟گیم پلی؟تم بازی؟ترس روانی؟اگه داستان باشه که باز میرسیم به اینکه چه داستانی؟ مرتبط با فرقه یا فقط با شهر؟شماره دوم که موفق ترین داستان رو هم داره بصورت مستقیم به فرقه نمیپردازه!پس لزوما داستان فرقه نیست!گیم پلی شماره چهارم که همه اون رو متفاوت میدونیم هم با تمام نواقصش از اصالت شماره چهارم نمی کاهد.تم بازی که متاسفانه یا خوشبختانه هیچ کدام از 4 سری در تم و سبک ترس شبیه هم نبودن!شماره یک ترس از ناشناخته ها!شماره دو افراد روانی و دیالوگهای مرموز و مریض!شماره سه ترسی سرشار از آشوب و محیط روانی!شماره چهارم ترس ناشی از درماندگی!حالا شماره جدید چی باید باشه تا اصیل بنماید؟
منم سر این موضوع «مفهوم اصالت سایلنت هیلی» حرف دارم. تو کلوب هم اشاره کردم و تو گزینه‌های روی میز هم قرار دادم. اینجوری شاید بشه بهتر در موردش بحث کرد.

این صحبت های یامائوکا مربوط میشه به سال 2009 در مصاحبه با Music 4 Games(قبلاََ هم گذاشته بودم توی تاپیک ولی دیدم بد نیست الان هم بذارم:d)

در مقایسه با نسخه های قبلی سایلنت هیل, Home Coming نتونست امتیازات خوبی رو کسب کنه, شما در این مورد چه فکر میکنید؟
Akira Yamaoka: من فکر میکنم که این نسخه فاقد حس سری سایلنت هیل بود یا عناصری که برای سایلنت هیل لازم بود رو نداشت. تم این سری یه جورایی بر اساس سکوته/ ترس غیرقابل توصیف (سخته توضیح دادانش...). Home Coming فاقد خصوصیات سایلنت هیل بود, مثلا مانند ترس روانشناسانه.
در سری سایلنت هیل, احساسات مردم ژاپن با فرهنگ و محیط های خارجی(منظورش فرهنگ و محیط های غیر ژاپنی هست!:d) ترکیب شده بود, و بنابراین بازیکنان حین انجام بازی احساسی ناخوشایند و عجیب غریبی رو تجربه میکردند. در واقع یجور ترس و یونیورس منحصر به فرد خلق شد. من فکر میکنم Homecoming فاقد چنین حسی بود. ما باید اون احساس خاص و ترس سری سایلنت هیل رو بسازیم. اگر ما بازیی با یه گیم پلی و ترس معمولی که هرکسی میتونه در بقیه بازی ها هم اون رو تجربه کنه,بسازیم, پس نباید انتظار داشته باشیم تا کاربران هم از اون حمایت کنند. من احساس میکنم که این چالش پیش روی ماست.

آیا شما فکر میکنید نسخه دیگری از سایلنت هیل در ژاپن ساخته بشود و یا این که در حال حاضر آینده این سری در دستان سازندگان آمریکایی قرار دارد؟
سوال سختیه. من فکر میکنم که سایلنت هیل به خون و حس ژاپنی احتیاج داره که فقط اون رو ژاپنی ها دارند و میتونند به تصویر بکشند. حتی اگر درک کردن این سری برای افراد مختلف با فرهنگ های مختلف هم سخت باشه, با این حال به خوبی ازش استقبال شد و تبدیل به ریشه و اصالت سایلنت هیل شده. بنابراین من فکر میکنم که یه روزی, نسخه ای از سایلنت هیل در ژاپن ساخته میشه. اما همچنین فکر میکنم که نسخه های بیشتری از سری سایلنت هیل در خارج از ژاپن هم ساخته میشود.
تو سایلنت هیل، قرار نیست هیجان و دلهره، از یه انفجار عظیم ایجاد بشه. بلکه از ترکیدن بی‌نهایت حباب، کلافه میشیم. این برداشت بنده از سخنان استاد بود. :p
چیزی شبیه شکنجه‌ی چکیدن قطرات آب روی پیشانی.
 
حالا که بحث مفهوم اصالت شد یک مسئله خیلی مهمی رو بگم.

اولین فاکتوری که بنظر من یک سایلنت اصیل دارد جو و محیط بازی هست.من به عنوان یک Silent Hill Fan هیچوقت نمیتونم جو و محیط چهار نسخه اول رو در مقایسه یک عنوان ژاپنی که دور از دست های سازندگان اصلیش ساخته میشه رو در نظر نگیرم,اون حس مرموزی و محیط ها عجیب غریب صداها نوشته های خونین صدا های نا آشنا آژیر حتی صدای خود هری یا نسخه دوم حس تاریکی,نا امیدی, عشق, نگرانی, خاطرات, هیولایی که سر هرم مانند داره یا نسخه سوم دختر تنها حس, تنفر حس دوست داشتن, وابستگی, انتقام دنیای نفرین شده مادر خدا,خرگوش صورتی! یا نسخه چهارم قربانی های در ظاهر بی گناه, مادر,پسر یتیم ,امید و و و.
eNxxx.jpg

TbSKi.jpg

همه ی کلام هایی که از چهار نسخه اول به یاد میاریم همه شون به نمادی تبدیل شدند. شاید هرچند در داستان هم اونقدر مهم نباشند ولی جو و محیط سنگینی رو در داخل بازی میسازند با توجه به پایه اساسی که این داستان ها دارند معمولا بیشترین تاثیر هم میزارند. بنظرمن یک سایلنت هیل اصیل باید دارای همچین جو و محیطی باشد نه اینکه عنوانی باشد صرفا برای ترساندن ساخته شده باشد.

حالا خودتون فرض کنید که نمیدونید P.T به SH ربط دارد.در هنگام تجربه بازی یاده سری سایلنت هیل میفتید؟من خودم یک بازی مثل P.T رو به هیچوجه نمیتونم یک سایلنت هیل اصیل بدونم مخصوصا وقتی اگر پای دوربین اول شخص وسط باشد.

بهرحال اگر بخواد این عنوان موفق بشه و برای طرفداران راضی کننده باشه علاوه بر حفظ ریشه ی سایلنت هیل های کلاسیک, باید بر پایه داستان خیلی قوی ساخته بشه.در کل الان نمیشه پیشبینی کرد اما اگر کوجیما اگر بخواد همین روند P.T رو پیش ببره برای من که راضی کننده نیست.
 
سلام
مولفه‌های غیر فنی یه بازی چی هستند؟ اصلاً یکی بیاد به این سوال، جواب بده.
داستان و نحوه‌ی روایت اون، شخصیت‌پردازی، فضاسازی، چی؟
بعد باید دید سایلنت هیل تو کدوم یکی از این موارد خاص هست یا پیش‌قدم شده.
به نظر خودم، اگه امور مربوط به فرقه رو از سایلنت هیل بگیریم، تمام این فضاسازی‌ها بی‌معنی میشن. بحث خدایان و ...
 
با سلام .. اول از همه یه نکته ای بگم که بنده هم فن قدیمی سایلنت هستم و هیچ نسخه ای از سری برای من به پای سایلنت هیل یک و سایلنت 2 نمی رسه ... سرگردانی هری و جستجوی دختربچه ای بدون مادر در شهری جهنمی و به تبعشش ما که غرق در ناشناختگی و زوایای تاریک این شهر ترسناک مرموز میشدیم و از اون طرف استیصال و عذاب روحی و خردکننده ی جیمز که ناامیدانه در پی یافتن عشقی گم شده تلاش می کرد ، حسی به آدم میداد که اصلا قابل بیان نیست ...
و حالا به دنبال سوالی که دو سه روز پیش واسمون پیش اومد ، من سعی کردم با یه گشتی تو نت اطلاعاتی درمورد نمادشناسی موجودات هوم کامینگ پیدا کنم. مشخصا سوال هممون درمورد نقش و دلیل حضور pyramid head )Bogey man) و هیولای دیگری با ظاهر جنسی (Siam) بود. من این جوابا رو پیدا کردم که بد ندیدم با شمام در میون بذارم. ببخشید که دیر شد!
viewer.php


Siam​
[FONT=&quot]Siam[/FONT][FONT=&quot] درماندگی و کشیده شدن به هر سو توسط تقدیر را نشان می دهد. بخش زنانه با بیچارگی به بخش مردانه بسته شده و با او به اطراف کشیده می شود درست مانند الکس که به وسیله ی [/FONT]"حقوق ناشی از تولدش" محصورشده است.
جوابی که بیش از همه تکرار شده بوداین بود: این فرم حالت ناتوانی و ضعف مادر الکس را نشان میدهد. پدر اوتمام تصمیمات را می گیرد و او مجبور بود که با او همراهی کند. این مورد از این طریق هم تایید می شود که بخش عضلانی سیام صدای غرش مانند سلطه جویانه ای از خود بیرون می دهد، در حالی که بخش زنانه، در مبارزه یک صدای بریده بریده و دردناکی از خود بروز می دهد که با صداهای غرش مانند بخش مردانه منکوب شده است. پس این هیولا نشان دهنده ی حالت منفعل مادر الکس و حالت سلطه گر پدر اوست.
Siam همیشه زمانی که Elle Holloway در خطر است یا گم شده است ظاهر می شود که احتمالا احساسات گره خورده ی او و الکس را مورد تاکید قرار می دهد. به این معنی که الکس نمی خواهد ال را ترک کند چون ر صورتی که او از او ال محافظت نکند ممکن است خطری برای او پیش بیاید ، که در واقع همینطور هم هست. در این صورت، بخش زنانه ی سیام معرف Elle بوده و بخش مردانه الکس را نشان می دهد و گره ای که بین این دو بخش خورده ، احساست گره خورده و نیمه رمانتیک الکس و ال را نشان می دهد.
نکات​
· 1. Siam چهارمین هیولای سری است که شبیه"همجوشی" بین دو نفر است. موارد دیگر "Abstract Daddy" ، "The Two Back" و هیولاهای"Sinner’s Reward" هستند که در حال احاطه کردن Sara linwood دیده می شوند. اگرچه بسیار به چشم می آید و وسوسه کننده است ، Siam تنها هیولایی است که به نظر نمی رسد دو بخش آن با همدیگر در یک ارتباط جنسی باشند.
· 2. ظاهر سیام می تواند نشان دهنده ی جیمز ساندرلند و مری شفرد ساندرلند از سایلنت هیل دو باشد. ظاهر باندپیچی شده ی سیام و حالت تهاجمی بخش مردانه ی آن به ناامیدی جنسی که توسط جیمز احساس می شود اشاره دارد. ترکیب بندی این دو بخش می تواند به جیمز اشاره کند که ماری را حمل می کند، یعنی به این اشاره دارد که جیمز بار گناه جنایت خود را حمل می کند و یا بار مواظبت و پرستاری مشقت بار مری را تحمل می کند. شکست دادن یک سیام موجب به دست آوردن اچیومنت "Shadow of James" در ورژن Xbox 360 می شود که این ارتباط را واضح تر می کند.

- - -ویرایش - - -

و مطلبی هم که در مورد PH یا Bogeyman پیدا کردم اینه.
Bogeyman (PH ? )​
بوگی من نقش جزیی و البته بسیار مهمی در سایلنت هیل :هوم کامینگ دارد.مشابه نقش که Pyramid head در سایلنت هیل دو در مورد جیمز ساندرلند و Butcher در origins در مورد تراویس گریدی داشت، نقش او تجلی فیزیکی گناه آدام شفرد است. او در ادامه دادن پیمان حیاتی شفردز گلن ناکام شد و به همین دلیل، شهر در معرض نابودی ناشی از خشم خدای فرقه ی محلی قرار گرفت.​
اگرچه مشاهده نمی شود، بوگی من اولین با در مرحله ی مقدماتی بازی، بیمارستان آلکمیلا، خود را به الکس معرفی می کند. اولین اقدام او کشتن دکتری است که الکس را به اتاق عمل می برد. در حالی که شخصیت بازی درطول بیمارستان پیش می رود، یک صدای ساییدن مرتبا شنیده می شود . احتمالا بوگی من است که چاقوی خود را به کف راهرو می کشد. به محض این که مرحله ی اول به پایان می رسد، الکس در پی برادرش وارد آسانسور می شود. زمانی که آسانسور متوقف می شود، چاقوی بوگی من در آسانسور را شکافته و به سمت الکس می رود. سپس صحنه به کابین کامیون تغییر می کند و الکس را در حالی که بیدار شده نشان می دهد و مشخص می شود او در حال کابوس دیدن بوده است. بوگی من به صورت فیزیکی دو بار در برابر الکس ظاهر می شود. ابتدا در یک کات سین در Grand Hotel در سایلنت هیل با او برخورد دارد. در حالی که چاقوی خود را در یک راهرو بر زمین می کشد و حشرات به دنبال آن هستند. او به سمت الکس که پشت سنگ ها پنهان شده نگاه می کند و دوباره به حرکت خود ادامه می دهد. و بعد از مدت طولانی، درون Church of the Holy Way برای آخرین باز ظاهر می شود و آدام را با نصف کردن از درازا اعدام می کند. در پایان Bogeyman، الکس در حالی که به صندلی بسته شده دیدهه می شود در حالی که دو بوگی من از دو طرف به ائ نزدیک می شوند. هرکدام از آن ها تکه ای از کلاه خود مشابه خود را حمل می کنند که از درون با تبغه های تیز بلند خط بندی شده است. زمانی که آن ها تکه ها را به هم می چسبانند، الکس فریاد می زند و به یکی از آن ها تبدیل می شود. این موضوع ممکن است به این اشاره کند که الکس تاریکی ای که بوگی من ارائه می کند را در درون خود به آغوش می کشد همانطور که برای کسب این پایان بندی، بازیباز باید اقدامات غیرانسانی مانند خودداری از کشتن لیلیان شفرد و رها کردن او تا زجرکش شدن، خودداری از بخشش آدام و عدم درمان دیپوتی ویلر را انجام داد.
بوگی من در یک سری از نقاشی های کودکانه که در طول بازی به دست می آید هم مورد اشاره قرار می گیرد. هر نقاشی قسمتی از یک شعر بسیار مخوف را در پشت خود دارد که احتمالا به بچه های شفرذز گلن توسط والدینشان کفته می شده تا مفقود شدن دوستانشان را بپوشانند.
نمادگرایی
در هوم کامینگ، ریشه های بوگی من کاملا واضح نیستند. در حالی که به عنوان اعدام کننده ی آدام عمل می کند، ممکن است به تنهایی محصول ذهن او نباشد. همانطور که الکس خودش مشخص می کند او به پدرش علاقمند نیست. ممکن است که بوگی من به صورت یک هدف دوگانه از توبه و طلب بخشش (آدام) و قضاوت و مجازات (آلکس) عمل کند. بوگی من به نظر نمی رسد که نسبت به الکس خصمانه رفتار کند و بیشتر متوجه پدر اوست. حتی ممکن است معرف خود الکس باشد، همان گونه که سایر کودکان قربانی شیاطینی داشتند که معرف آن ها بود. این فرضیه زمانی تقویت می شود که تمام شیاطین بچه ها، به صورت بی رحمانه ای والدینشان را که آن ها را قربانی کردند، به قتل رساندند ( به استثنای Judge Holloway که از با مداخله ی الکس از دستان Asphyxia فرار کرد.) ، به همین نحو بوگی من آدام را به قتل رساند. بوگی من ممکن است نشانه ی خشم الکس از پدر خود باشد، به جای گناه آدام، اگرچه این موضوع توسط کونامی و دابل هلیکس نه تایید شده و نه رد شده است. دکتر کابوس الکس در حقیقت آدام است، که مرگ او در این جا یک پیام لحظه ای از تقدیر واقعی او را نشان می دهد. این موجود یادآور یک اعدام کننده است، با توجه به خونی که تصویر را در بر می گیرد. کلاه خود او، بزرگ و تحمیلی، به نظر می رسد نشان دهنده یک بار بزرگ باشد که بر شانه های کسی قرار دارد یا کسی که مجبور باشد درد عظیمی را تحمل کند. چاقوی بوگی من وسیله ای برای مجازات است و درضمن مانند یک بار (با توجه به این که چگونه بوگی من به خاطر وزن و اندازه ی آن با وجود قدرت مشخص او، کند شده است) چاقو دندانه دندانه است و شبیه یک چاقوی جنگی بزرگ شده است، اشاره ای به پیشینه ی نظامی آدام وفریب الکس در مورد سرباز بودن.

 
ممنون ـكلا برام جالب و خوب بود ـولى بهترين قسمتش برام اين بود كه كاملا متوجه شدم كه سيام واقعا هر دو قسمت اون موجود هست ،نه فقط قسمت مردانه

- - -ویرایش - - -

سلام
مولفه‌های غیر فنی یه بازی چی هستند؟ اصلاً یکی بیاد به این سوال، جواب بده.
داستان و نحوه‌ی روایت اون، شخصیت‌پردازی، فضاسازی، چی؟
بعد باید دید سایلنت هیل تو کدوم یکی از این موارد خاص هست یا پیش‌قدم شده.
به نظر خودم، اگه امور مربوط به فرقه رو از سایلنت هیل بگیریم، تمام این فضاسازی‌ها بی‌معنی میشن. بحث خدایان و ...
ميخوام صحبت كنم ،ولى واقعا دوست دارم نظر دوستان رو اول ببينم ـ
 
ممنون ـكلا برام جالب و خوب بود ـولى بهترين قسمتش برام اين بود كه كاملا متوجه شدم كه سيام واقعا هر دو قسمت اون موجود هست ،نه فقط قسمت مردانه
ـ
خواهش می کنم. سوال جالبی مطرح شد. منم از نوع توجیه و نمادی که معرفی کرده بودن خوشم اومد.
 
سلام
و حالا به دنبال سوالی که دو سه روز پیش واسمون پیش اومد ، من سعی کردم با یه گشتی تو نت اطلاعاتی درمورد نمادشناسی موجودات هوم کامینگ پیدا کنم. مشخصا سوال هممون درمورد نقش و دلیل حضور pyramid head )Bogey man) و هیولای دیگری با ظاهر جنسی (Siam) بود. من این جوابا رو پیدا کردم که بد ندیدم با شمام در میون بذارم. ببخشید که دیر شد!
خیلی ممنون از مطلب بسیار خوب‌تون. :bighug:
نظر شخصی خودم رو در مورد ارتباطات مطرح شده عرض می‌کنم
ارتباط این موجود با آدام و لیلیان یه خورده غیر قابل قبول هست برام.
یه جورایی زیادی اغراق داره و طراحی موجود هم خیلی معمولیه. زیادی سرراست طراحی شده. مخصوصاً قسمت زنانه. چیزی هم که خیلی تو ذوق میزنه، نوع کفش‌هاش هست که اصلاً به شخصیتی مثل لیلیان نمیاد. چرا باید لیلیان باری بر دوش آدام باشه. اگه هست، چرا این شکلی؟
تو شماره‌ی 2 ما موجودی مثل Lying Figure رو داریم که به وضوح، اشاره به مری و محبوس شدنش در بند بیماری‌ای داره که باعث میشه نتونه منظورش رو به مخاطب برسونه. اما این موجود به زیبایی طراحی شده. در طراحی Siam هیچ ظرافت یا ایهامی به چشم نمیاد. (حداقل به چشم بنده).
ارتباطش با الکس خیلی جای بحث نداره اما اینکه نماد ارتباط بین الکس و الی باشه، نظریه‌ی بدی نیست. اما باز هم نوع رابطه‌ی عاطفی که بین این دو شخصیت تو بازی دیده میشه، کمی قبول کردن نظریه رو سخت می‌کنه. این دو به وضوح به هم علاقه دارند و هیچ فاز منفی‌ای بین‌شون دیده نمیشه. چرا باید احساسات گره‌ی خورده‌ی اونها به شکل همچین موجودی پدیدار بشه؟
تو HC اشاره‌های دیگه‌ای هم به شماره 2 شده مثل پایان Drowning که برداشتی از In Water هست.
و مطلبی هم که در مورد PH یا Bogeyman پیدا کردم اینه.
Bogeyman (PH ? )​

اینکه این موجود رو نماد تنفر و مامور انتقام ساخته‌ی ذهن الکس بدونیم،‌ تا حدودی قابل قبوله اما به شرطی که بپذیریم HC تو دنیای ذهن الکس می‌گذره.
اما در این صورت روند داستانی بازی دچار نوعی تضاد میشه. مثلاً نقش جاش چیه؟ Judge و Curtis این وسط از کجا تو ذهن الکس اومدن و اصلاً چرا مکان‌هایی رو تو بازی ببینیم که الکس روحش هم از اونها خبر نداره؟
نوعی پارگی تو داستان و ارتباطات بین شخصیت‌ها تو HC به چشم من میاد. سازندگان خیلی سعی کردند یه سایلنت هیل بسازند و مشکل همینه.

 
سلام

خیلی ممنون از مطلب بسیار خوب‌تون. :bighug:
نظر شخصی خودم رو در مورد ارتباطات مطرح شده عرض می‌کنم

ارتباط این موجود با آدام و لیلیان یه خورده غیر قابل قبول هست برام.
یه جورایی زیادی اغراق داره و طراحی موجود هم خیلی معمولیه. زیادی سرراست طراحی شده. مخصوصاً قسمت زنانه. چیزی هم که خیلی تو ذوق میزنه، نوع کفش‌هاش هست که اصلاً به شخصیتی مثل لیلیان نمیاد. چرا باید لیلیان باری بر دوش آدام باشه. اگه هست، چرا این شکلی؟
تو شماره‌ی 2 ما موجودی مثل Lying Figure رو داریم که به وضوح، اشاره به مری و محبوس شدنش در بند بیماری‌ای داره که باعث میشه نتونه منظورش رو به مخاطب برسونه. اما این موجود به زیبایی طراحی شده. در طراحی Siam هیچ ظرافت یا ایهامی به چشم نمیاد. (حداقل به چشم بنده).
ارتباطش با الکس خیلی جای بحث نداره اما اینکه نماد ارتباط بین الکس و الی باشه، نظریه‌ی بدی نیست. اما باز هم نوع رابطه‌ی عاطفی که بین این دو شخصیت تو بازی دیده میشه، کمی قبول کردن نظریه رو سخت می‌کنه. این دو به وضوح به هم علاقه دارند و هیچ فاز منفی‌ای بین‌شون دیده نمیشه. چرا باید احساسات گره‌ی خورده‌ی اونها به شکل همچین موجودی پدیدار بشه؟
تو HC اشاره‌های دیگه‌ای هم به شماره 2 شده مثل پایان Drowning که برداشتی از In Water هست.

اینکه این موجود رو نماد تنفر و مامور انتقام ساخته‌ی ذهن الکس بدونیم،‌ تا حدودی قابل قبوله اما به شرطی که بپذیریم HC تو دنیای ذهن الکس می‌گذره.
اما در این صورت روند داستانی بازی دچار نوعی تضاد میشه. مثلاً نقش جاش چیه؟ Judge و Curtis این وسط از کجا تو ذهن الکس اومدن و اصلاً چرا مکان‌هایی رو تو بازی ببینیم که الکس روحش هم از اونها خبر نداره؟
نوعی پارگی تو داستان و ارتباطات بین شخصیت‌ها تو HC به چشم من میاد. سازندگان خیلی سعی کردند یه سایلنت هیل بسازند و مشکل همینه.

خواهش می کنم :)
1. در مورد ارتباط با آدام و لیلیان برداشت من اینه: اینطور نیست که "لیلیان باری بر دوش آدام باشه" اینجوری دارید از دید آدام قضیه رو می بینید و واضحه که لیلیان باری باری بر دوش آدام نیست. این توجیه داره از دید الکس توضیح میده. الکس همیشه می دیده که پدرش رفتار سلطه گری داشته، حالت تهاجمی و تند خو. تمام تصمیمات رو پدرش می گرفته و مادرش در نهایت ضعف و با بی ارادگی و ضعف مجبور به تبعیت و اطاعت محض بوده. این چیزیه که از رفتار کاراکترا تو بازی کاملا مشهوده. پرخاشگری آدام و انفعال و استیصال لیلیان. این ها تو ذهن الکس نقش بسته بوده و مشخصه که الکس رو خیلی آزار می داده درحدی که در کابوس هاش (شایدم واقعیت!) به شکل هیولایی به اسم سیام تجلی میکنه که بخش مردانش به شدت قدرتمند و، تهاجمی و سلطه گره و بخش زنانه به شدت تحت کنترل اونه و ازش تبعیت می کنه و باهاش به هر سویی کشیده می شه. کاملا مرتبط به نظر می رسه اتفاقا.
2. اگه بخوایم از دید رابطه ی الکس و ال نگاه کنیم، وجود هیولا به خاطر "احساسات گره خورده ی اون ها" نیست. هیولا به دلیل اضطراب و استرس شدید الکس به خاطر مواظبت وحفاظت از ال به وجود اومده. و نماد این ترس و اضطراب می تونه باشه. یعنی استرس شدیدی که بخش مردانه(الکس) به خاطر حفاظت از بخش زنانه(ال) داره تحمل می کنه و به دلیل احساسات شدید اون ها (گره بین بخش زنانه و مردانه سام) به وجود اومده، منجر به این میشه که الکس با یکی از سخت ترین دشمناش توی عالم جهنمی سایلنت هیل مواجه بشه. درحقیقت فشار بسیار شدیدی که الکس همیشه در هنگام بروز خطر به خاطر حفظ جان الی متحمل میشه به صورت این هیولا براش خود نمایی می کنه.
3. اگه دنیا رو ساخته ی ذهن الکس بدونیم چه مشکلی پیش میاد؟؟ وجود جاش کاملا منطقیه به دلیل این که الکس اونو کشته که برادرش بوده. judge و kurtis رو بالاخره الکس می شناخته چون توی شهر شفردز گلن بودن. از این نظرا مشکلی وجود نداره. البته نکته ای که هست اینه که این قضیه دنیای ذهن و فراخوانی ذهنی حدسیات ما هستند و در اصل قانون واضحی تو این موارد برای سایلنت نوشته نشده و به صراحت هم اعلام نشده و اصلا خوبی سایلنت هیل همینه که براش خط مشی ثابتی تعریف نکردن.. اینطوری ذهن مخاطبا اونجور که دوس داره دست به تعریف و تفسیر می زنه که گاهی وقتا خیلی متفاوته و از طرف دیگه سازده ها هم می تونن با تکیه بر همین مبهم بودن ها و سیال بودن خطوط داستانی، هردفعه آیتم های جدید تعریف کنند. از طرف دیگه اگه حتی الکس اونها رو نشناسه هم مشکلی نیس مثلا اگه بخوایم بگیم همه چیز در ذهن یک طرف باید جوری باشه که اون افراد رو بشناسه، پس چطور اون کاراگاه تو داستان هدر حضور داره اگه تو دنیای ذهنه درحالی که کاملا واضحه هدر اصلا اونو نمی شناسه؟آیا جیمز یا ماری، ادی دامبروفسکی رو میشناختن؟ اگه هم بگیم تو واقعیت داره می بینه خب همین توجیه رو در مورد الکس و کورتیز و جاج میشه عنوان کرد. کلا بحث زیاد بوده که سایلنت هیل آیا توی ذهن اتفاق میفته؟ آیا فراخواننده های ذهنی رو باید بپذیریم؟ شهر فرا میخونه؟ شخصیت اصلی؟ یک ضد قهرمان؟ یا فرد بیگناهی مثلا یک مقتول؟ ویا این که سایلنت هیل تو دنیای واقعی داره اتفاق میفته و دنیای ذهنی وجود نداره؟ اتفاقات واقعین یا مجازی؟ عذاب ها جسمانی هستن یا روحی یا هر دو؟ این سوالا و تفسیرا هست و همه جور جوابی داره وجواب دقیقی هم نداره و همین چیزاس که سایلنت هیل رو سایلنت هیل کرده .. این که تو یه داستان فلسفی بچرخی تا انتها بری لذت ببری و آخر سر اونجوری که دوس داری قضایا رو توجیه کنی!
 
آخرین ویرایش:
سلام
اول از همه
Silent Hill: Original Memories شماره SH1 تموم شد. اگه کمی و کاستی یا اشکالی داره یا به بزرگی خودتون ببخشید یا خبر بدید اصلاح کنم. دومی بهتره.
=================================
1. در مورد ارتباط با آدام و لیلیان برداشت من اینه: اینطور نیست که "لیلیان باری بر دوش آدام باشه" اینجوری دارید از دید آدام قضیه رو می بینید و واضحه که لیلیان باری باری بر دوش آدام نیست. این توجیه داره از دید الکس توضیح میده. الکس همیشه می دیده که پدرش رفتار سلطه گری داشته، حالت تهاجمی و تند خو. تمام تصمیمات رو پدرش می گرفته و مادرش در نهایت ضعف و با بی ارادگی و ضعف مجبور به تبعیت و اطاعت محض بوده. این چیزیه که از رفتار کاراکترا تو بازی کاملا مشهوده. پرخاشگری آدام و انفعال و استیصال لیلیان. این ها تو ذهن الکس نقش بسته بوده و مشخصه که الکس رو خیلی آزار می داده درحدی که در کابوس هاش (شایدم واقعیت!) به شکل هیولایی به اسم سیام تجلی میکنه که بخش مردانش به شدت قدرتمند و، تهاجمی و سلطه گره و بخش زنانه به شدت تحت کنترل اونه و ازش تبعیت می کنه و باهاش به هر سویی کشیده می شه. کاملا مرتبط به نظر می رسه اتفاقا.
شاید برعکس بوده. یعنی لیلیان حاکم خونه‌ی شفردها بوده و همین حس باعث شده تو دنیای الکس،‌ به شکل معکوس جلوه کنه. چیزی که تو خانواده ال وجود داشته.
2. اگه بخوایم از دید رابطه ی الکس و ال نگاه کنیم، وجود هیولا به خاطر "احساسات گره خورده ی اون ها" نیست. هیولا به دلیل اضطراب و استرس شدید الکس به خاطر مواظبت وحفاظت از ال به وجود اومده. و نماد این ترس و اضطراب می تونه باشه. یعنی استرس شدیدی که بخش مردانه(الکس) به خاطر حفاظت از بخش زنانه(ال) داره تحمل می کنه و به دلیل احساسات شدید اون ها (گره بین بخش زنانه و مردانه سام) به وجود اومده، منجر به این میشه که الکس با یکی از سخت ترین دشمناش توی عالم جهنمی سایلنت هیل مواجه بشه. درحقیقت فشار بسیار شدیدی که الکس همیشه در هنگام بروز خطر به خاطر حفظ جان الی متحمل میشه به صورت این هیولا براش خود نمایی می کنه.
تو ارتباطی بین بخش مونث و مذکر سیام، هیچ نشانی از حس استرس حفاظت دیده نمیشه.
البته اگه نظریه‌ی شماره 1 شما رو قبول کنیم، این می‌تونه منطقی باشه. الکس شاهد ستم‌هایی بوده که پدرش به مادرش کرده. و لیلیان برای آدام نقش یک کوله‌پشتیِ جن*سی رو ایفا می‌کرده.
در این صورت میشه قبول کرد ترس الکس از رفتار خشن آدام با لیلیان،‌ در قالب سیام متجلی شده و الکس که خودش رو موظف کرده نگذاره این رفتار در مورد ال هم باشه، باهاش می‌جنگه. اینو قبول می‌کنم و به نظرم منطقی هم هست.
کما اینکه اشاره به برخوردهای غیرانسانی با بانوان، تو سری سایلنت هیل از سابقه‌دار هم هست.
اما ایراد اصلی،‌ طراحی این موجوده. خیلی ابتدایی و به دور از هر نوع انتزاع طراحی شده. یه بدن زنانه‌ی واضح و تحریک‌کننده بر پشت یه مرد قوی هیکل. طراحان می‌تونستند ظرافت بیشتری اعمال کنند.
3. اگه دنیا رو ساخته ی ذهن الکس بدونیم چه مشکلی پیش میاد؟؟ وجود جاش کاملا منطقیه به دلیل این که الکس اونو کشته که برادرش بوده. judge و kurtis رو بالاخره الکس می شناخته چون توی شهر شفردز گلن بودن. از این نظرا مشکلی وجود نداره. البته نکته ای که هست اینه که این قضیه دنیای ذهن و فراخوانی ذهنی حدسیات ما هستند و در اصل قانون واضحی تو این موارد برای سایلنت نوشته نشده و به صراحت هم اعلام نشده و اصلا خوبی سایلنت هیل همینه که براش خط مشی ثابتی تعریف نکردن.. اینطوری ذهن مخاطبا اونجور که دوس داره دست به تعریف و تفسیر می زنه که گاهی وقتا خیلی متفاوته و از طرف دیگه سازده ها هم می تونن با تکیه بر همین مبهم بودن ها و سیال بودن خطوط داستانی، هردفعه آیتم های جدید تعریف کنند. از طرف دیگه اگه حتی الکس اونها رو نشناسه هم مشکلی نیس مثلا اگه بخوایم بگیم همه چیز در ذهن یک طرف باید جوری باشه که اون افراد رو بشناسه، پس چطور اون کاراگاه تو داستان هدر حضور داره اگه تو دنیای ذهنه درحالی که کاملا واضحه هدر اصلا اونو نمی شناسه؟آیا جیمز یا ماری، ادی دامبروفسکی رو میشناختن؟ اگه هم بگیم تو واقعیت داره می بینه خب همین توجیه رو در مورد الکس و کورتیز و جاج میشه عنوان کرد. کلا بحث زیاد بوده که سایلنت هیل آیا توی ذهن اتفاق میفته؟ آیا فراخواننده های ذهنی رو باید بپذیریم؟ شهر فرا میخونه؟ شخصیت اصلی؟ یک ضد قهرمان؟ یا فرد بیگناهی مثلا یک مقتول؟ ویا این که سایلنت هیل تو دنیای واقعی داره اتفاق میفته و دنیای ذهنی وجود نداره؟ اتفاقات واقعین یا مجازی؟ عذاب ها جسمانی هستن یا روحی یا هر دو؟ این سوالا و تفسیرا هست و همه جور جوابی داره وجواب دقیقی هم نداره و همین چیزاس که سایلنت هیل رو سایلنت هیل کرده .. این که تو یه داستان فلسفی بچرخی تا انتها بری لذت ببری و آخر سر اونجوری که دوس داری قضایا رو توجیه کنی!
مفهوم نظریه همینه دیگه. اگه قطعی بود که میشد فرضیه. :d
ایراد من در مورد دنیای ذهن الکس، حضور اون 2 نفر نیست. مکان‌هایی هست که تو آخر بازی می‌بینیم مخصوصاً جایی که گیر میافته.
تو شماره‌ی 2، مکان‌هایی رو که می‌بینیم که قطعاً ماریا در اونها با جیمز حضور داشته. تو شماره 3 هم کاراگاه داگلاس توسط کلودیا استخدام شده تا هدر رو پیدا کنه. هدر تو دنیای ذهن خودش نیست.
البته توجیه‌تون در مورد ماهیت دنیای سایلنت هیل، منطقیه و هیچ منافاتی با نظریه‌ی دنیای ذهن نداره. درست هم می‌فرمایید. اون مکان‌ها جزیی از سایلنت هیل هستند پس حتی اگه الکس اونجاها رو ندیده باشه، می‌تونند تو دنیای ذهن وارد بشن.
سلام.شکر میان بحثتون!مسعود تو چرا تو نظر سنجی شرکت نکردی؟؟؟
هووووومممممممممممم! نمی‌دونم:-??
========================================
می‌بینم که تمام گزینه‌ها رای‌دهندگانی داشته‌اند.:>
قابل توجه دوستانی که از گزینه‌های نظرسنجی ایراد گرفتند یا حتی با اینکه خودشون پیشنهاد گزینه‌ رو دادن،‌ بنده رو هدف قرار دادند. :-"
 
آخرین ویرایش:
سلام
اول از همه
Silent Hill: Original Memories شماره SH1 تموم شد. اگه کمی و کاستی یا اشکالی داره یا به بزرگی خودتون ببخشید یا خبر بدید اصلاح کنم. دومی بهتره.
واقعا ممنون... کار بسیارقشنگ و بزرگیه ... و البته موندگار :)
=================================

شاید برعکس بوده. یعنی لیلیان حاکم خونه‌ی شفردها بوده و همین حس باعث شده تو دنیای الکس،‌ به شکل معکوس جلوه کنه. چیزی که تو خانواده ال وجود داشته.
حالت اصلی که آدام رو یه فرد مستبد و لیلیان رو پیرو اون بدونیم محتمل تره . شخصیت های اون ها توی بازی نشون میده اینجور.
تو ارتباطی بین بخش مونث و مذکر سیام، هیچ نشانی از حس استرس حفاظت دیده نمیشه.
هیولا به این شکل هست: یه بخش مردانه ی قوی و یه بخش زنانه ی ضعیف. بخش مردانه داره به شدت به بقیه حمله می کنه و با تمام قدرت از بخش ضعیف تر که زنانه هست حفاظت می کنه. جوری هم اونو به خودش متصل کرده که یک لحظه هم ازش جدا نمیشه. یجورایی مفهوم حفاظت رو می رسونه
البته اگه نظریه‌ی شماره 1 شما رو قبول کنیم، این می‌تونه منطقی باشه. الکس شاهد ستم‌هایی بوده که پدرش به مادرش کرده. و لیلیان برای آدام نقش یک کوله‌پشتیِ جن*سی رو ایفا می‌کرده.
در این صورت میشه قبول کرد ترس الکس از رفتار خشن آدام با لیلیان،‌ در قالب سیام متجلی شده و الکس که خودش رو موظف کرده نگذاره این رفتار در مورد ال هم باشه، باهاش می‌جنگه. اینو قبول می‌کنم و به نظرم منطقی هم هست.
کما اینکه اشاره به برخوردهای غیرانسانی با بانوان، تو سری سایلنت هیل از سابقه‌دار هم هست.
اینجوری خیلی قشنگ شد. تلفیق دو تا فرضیه ی با هم. هم از دید لیلین و آدام و هم الکس و ال . ممنون :)
اما ایراد اصلی،‌ طراحی این موجوده. خیلی ابتدایی و به دور از هر نوع انتزاع طراحی شده. یه بدن زنانه‌ی واضح و تحریک‌کننده بر پشت یه مرد قوی هیکل. طراحان می‌تونستند ظرافت بیشتری اعمال کنند.
طراحی کلی بد نیست و ایده ی خوبی بوده. یه بخش زنانه که سوار بر بخش مردانس و نوع دست های اون بخش که به نوعی سر اصلی موجود رو شکل میده. اتفاقف این دو بخش در ارتباط ج ن س* ی هم نیستند اما قبول دارم که پاهای بخش زنانه زیادی این مفهوم رو می رسونند و بهتر بود با دقت بیشتری که به نوع شخصیت هایزن بازی مرتبط باشه طراحی میشد.
نوشته شده توسط msbazicenter;3592726QUOTE:
مفهوم نظریه همینه دیگه. اگه قطعی بود که میشد فرضیه. :d
البته فکر کنم حواستون نبود برعکس گفتین ;)
ایراد من در مورد دنیای ذهن الکس، حضور اون 2 نفر نیست. مکان‌هایی هست که تو آخر بازی می‌بینیم مخصوصاً جایی که گیر میافته.
تو شماره‌ی 2، مکان‌هایی رو که می‌بینیم که قطعاً ماریا در اونها با جیمز حضور داشته. تو شماره 3 هم کاراگاه داگلاس توسط کلودیا استخدام شده تا هدر رو پیدا کنه. هدر تو دنیای ذهن خودش نیست.
البته توجیه‌تون در مورد ماهیت دنیای سایلنت هیل، منطقیه و هیچ منافاتی با نظریه‌ی دنیای ذهن نداره. درست هم می‌فرمایید. اون مکان‌ها جزیی از سایلنت هیل هستند پس حتی اگه الکس اونجاها رو ندیده باشه، می‌تونند تو دنیای ذهن وارد بشن.
اکلا کشته مرده ی این "ماهیت دنیای ساینت هیلم" :bighug:
هووووومممممممممممم! نمی‌دونم:-??
========================================
می‌بینم که تمام گزینه‌ها رای‌دهندگانی داشته‌اند.:>
قابل توجه دوستانی که از گزینه‌های نظرسنجی ایراد گرفتند یا حتی با اینکه خودشون پیشنهاد گزینه‌ رو دادن،‌ بنده رو هدف قرار دادند. :-"

منم تو نظرسنجی شرکت کردم ولی توضیح دارم دربارش اما حالشو ندارم بنویسم اصلا |-)
 
آخرین ویرایش:
من به گزینه اول رای دادم .
1. فکر می کنم سایلنت هیلز بازی خوبی از آب در میاد. داستان قوی و پیچیده، فضای سنگین و واقعا ترسناک، حالت معماگونه، پیچ و تاب های زیاد و رفت و برگشت در بازی. اینارو مطمئنم. اینارو از روی PT و تریلر TGS میشه حدس زد. احتمالا نمادگرایی هم تو داستان داشته باشیم. و اگه بپذیریم آیتم های روانشناسانه که مرتبط با همون نمادگرایی هست هم تو بازی دخیل بشن که دیگه واقعا میشه گفت معیارهای یک سایلنت هیل قوی رو دارا میشه. خیلی هم بعید نیست. اینو از برخی دیالوگ های PT میشه انتظار داشت یا کلا خود تریلر TGS شدید سوال برانگیز و فلسفی میزد! نوع هیولای عجیب غریب یک دست که داره یه آدمو میمکه یا ازش تغذیه میکنه .. توپی که تبدیل به سر میشه .. کرما از دهن اون سر میزنن بیرون ..همون کرما از در ودیوار میزنن بیرون. . دری که کنده میشه به دیوار مقابل و یه راهرو ایجاد میشه برای فرار .. فرار به کجا البته؟؟!! یه راهروی خیلی تاریک و ترسناک. خیلی غنی میزنه از این لحاظا خداییش. فراموش نکنیم که کوجیما و یک کارگردان سینمایی قوی به اسم دل تورو که اون هم سابقه ی فانتزی های تاریک داره پشت قضیه هستند.پس با این توضیحا ما با یک بازی خوب و یک سایلنت هیل قوی طرفیم.

2. اما به احتمال بسیار زیاد این بازی با سایلنت های قبلی تفاوت های زیادی هم داره. دلیلش اینه که ما تاحالا با دو دسته سایلنت طرف بودیم. الف: 4 نسخه ی اول که تیم(های) سازندش تقریبا یکی بودند و میشه گفت یک طرز تفکر ثابتی داشتند. همون هایی که میگیم مسخه های ژاپنی یا نسخه های تیم سایلنتی. ب: نسخه های غربی که توسط استودیوهای غربی ساخته شدن و اون ها هم به نحوی سعی کردن بر مدار و شیوه ی نسخه های پیشین حرکت کنند (کاری نداریم که آثارشون چقدر قوی یا ضعیف بودن) پس به نوعی تا این جا همه ی نسخه ها یک فرمول ثابتی رو داشتن و طق اون حرکت می کردند. حالا یه لحظه به یاد بیاریم که کارگردانی مثل کوجیما قراره سایلنت هیل بسازه. یه کارگردان صاحب سبک بسیار خلاق با مشخصه های کاری منحصر به فرد خودش. خیلی واضحه که کوجیما حساس ترین و چالش برانگیزترین تصمیم حرفه ای خودش رو گرفته و اعتبارش رو پای بازی ای گذاشته که به قول خودش عنوان بزرگیه و باید کمک کنیم به وزهای اوجش برگرده. پس اون از همه ی قدرت و خلاقیت خودش استفاده می کنه تا یک بازی قوی و صدالبته متفاوت بیرون بده. مسلما اون و دل تورو ایده های خاص و منحصر به فرد خودشون رو دارن که تو بازی دخیل میکنن.از طرف دیگه اون ها حتما مطالعه ی دقیق و بسیار کاملی روی سایلنت هیل دارن و خواهند داشت و سعی میکنن چیزی که می سازن از الگوهای کلی سایلنت هیل هم تبعیت کنه.(یجورایی نسخه ی ژاپنی - غربی میشه حساب کرد شاید!) پس سایلنت هیلز بازی ای خواهد بود که بسیاری از المان های سایلنت هیل رو داره تا بشه بهش گفت سایلنت هیل و از طرف دیگه ایده ها و نکات ریز و درشت خیلی جدیدی هم داره که اونو منحصر بفرد میکنه. عنوانی که احتمالا با تمام نسخه های قبلی فضای متفاوتی خواهد داشت. فکر میکنم بعد این بازی یه دودستگی بین هوادارا پیش بیاد. همه قبول داشته باشن که این سایلنت هیل بسیار قوی بوده ولی بعضیا کلا به یاد سبک قدیم بمونن و بعضیا معتقد بشن سایلنت هیل برای زنده موندن به خون جدیدی از این نوع احتیاج داشته باشه! شاید هم جوری بشه که روند جدیدی برای ساخت سایلنت هیل های آینده بر مبنای کار کوجیما ایجاد بشه. یعی سایلنت هیلز به قدری متفاوت ، موفق و مورد قبول بشه که تا چند نسخه ی بعدی تبدیل به الگو و معیاری برای ساخت سری های جدید بشه. یه نمونش صحبت هایی که در مورد اپیزودیک شدن سایلنت هیلز بود هست و حالت دیگه این که کوجیما بعد سایلنت هیلز ، چه سایلنت هیل جدیدی بسازه یا نسازه، تیم های بعدی تا مدت ها از روی کار اون کپی کنن.( البته تمام این حرف ها بستگی به این داره که کوجیما کار بزرگی ارائه بده و من با این دید حرف میزنم حالا فرض کنید کلا بازی خوبی از آب در نیاد که به نظر احتمالش کمه البته. )

3. از لحاظ ارتباط با PT فکر میکنم از لحاظ فیزیک بازی شباهت ها زیاد باشه. احتمالا با تلفیقی از اول شخص و سوم شخص طرفیم.لوکیشن ها خیلی جاها مشابه pt و تریلر TGS هست. و جو بازی در فضای اول شخص اینطور باید باشه. سوم شخص رو هم که کلا چیزی ندیدیم هنوز از کوجیما. اما از لحاظ داستانی فکر نمی کنم ارتباط چندانی وجود داشته باشه مگه این که PT بخش کوچکی از داستان اصلی سایلنت هیلز رو تشکیل بده! واو ! فکر کردن بهش هم واقعا محشره.. داستانی که اونقد عظیم باشه که PT بخش کوچکی از اون باشه!

خلاصه !!! یک سایلنت هیل قوی ... اما از خیلی لحاظا جدید و متفاوت ... از لحاظ مکانیک کار مرتبط با pT ولی از لحاظ داسانی احتمالا داستانی جداگانه.
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or