بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    41

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمز ساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش، مری شپرد-ساندرلند، عازم شهر سایلنت هیل می‌شود. مری سه سال پیش بر اثر بیماری لاعلاجی درگذشته بود. در نامه ادعا شده بود که مری در «مکان مخصوصشان» در انتظار اوست. این موضوع جیمز را دچار سردرگمی می‌کند، زیرا به باور او، کل شهر برای آن‌ها «مکان مخصوص» محسوب می‌شد. با وجود تردید در اصالت نامه و اینکه آیا واقعاً توسط مری نوشته شده است یا خیر، جیمز تصمیم می‌گیرد به جستجوی او در شهر بپردازد. پس از خروج از Observation Deck و طی مسیری طولانی، جیمز به گورستانی می‌رسد. در آنجا با زنی جوان و مضطرب به نام آنجلا اوروسکو مواجه می‌شود که او نیز در جستجوی مادرش است. جیمز از آنجلا درخواست راهنمایی می‌کند و آنجلا مسیری را به او نشان می‌دهد؛ با این حال، به جیمز هشدار می‌دهد که شهر ممکن است خطرناک باشد. جیمز با بی‌اعتنایی به هشدارهای او، میگوید که خطرات شهر برایش اهمیتی ندارد و مصمم به یافتن فرد گمشده‌اش است. پیش از آنکه جیمز به مسیر خود ادامه دهد، هر دو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

هنگامی که جیمز به سایلنت هیل می‌رسد، متوجه دگرگونی شهر نسبت به آخرین بازدیدشان در چند سال گذشته می‌شود. علاوه بر مه غلیظ و مرموزی که تمام شهر را فرا گرفته، سایلنت هیل به شهری متروکه و رو به زوال تبدیل شده است. موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر لحظه امکان حمله آن‌ها به جیمز وجود دارد. جیمز در حین کاوش در شهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطرات او و مری از بازدیدشان از پارک رزواتر را زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوصشان»، جیمز به سمت آنجا حرکت می‌کند، اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود شده است. در هنگام عبور از مجتمع آپارتمانی وودساید، جیمز با دختربچه‌ای مواجه می‌شود که مانع پیشروی او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی روبرو می‌گردد که از مشاهده جسدی دچار وحشت شده است. جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی با کلاهی هرمی شکل مواجه می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان بلو کریک می‌شود و در اینجا برای اولین بار وارد دنیایی دیگر می‌گردد. در یکی از اتاق‌ها، جیمز آنجلا را در حالی که افسرده در مقابل یک آینه بزرگ ایستاده و چاقویی در دست دارد، می‌یابد. به نظر می‌رسد که او به خودکشی فکر می‌کند. جیمز تلاش می‌کند تا آنجلا را از این کار منصرف کرده و راه دیگری را به او نشان دهد، اما آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها مستحق مرگ هستند. هنگامی که جیمز اظهار می‌دارد که او مانند آنجلا نیست، آنجلا از او می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند. جیمز با نشان دادن عکس مری، از آنجلا می‌پرسد که آیا او را دیده است یا خیر. پس از آنکه جیمز به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش درگذشته است، آنجلا دچار ناراحتی و آشفتگی می‌شود و اظهار می‌دارد که می‌خواهد به جستجوی مادرش ادامه دهد. آنجلا از جیمز درخواست می‌کند که چاقویش را از او بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد، هراس دارد. با این حال، به طور ناخواسته، هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند، آنجلا واکنشی از روی ترس نشان داده و او را تهدید می‌کند و در حالی که وحشت‌زده شده است، از آنجا می‌گریزد. در نهایت، جیمز موفق به خروج از آپارتمان شده و دوباره وارد شهر می‌شود. تغییرات اعمال شده برای رسمی‌تر شدن متن: استفاده از افعال و عبارات رسمی‌تر: به جای «وقتی جیمز به سایلنت هیل می‌رسد» از «هنگامی که جیمز به سایلنت هیل می‌رسد»، به جای «متوجه می‌شود» از «متوجه دگرگونی ... می‌شود»، به جای «روبرو می‌شود» از «مواجه می‌شود» و به جای «می‌گوید» از «اظهار می‌دارد» استفاده شده است. استفاده از واژگان ادبی‌تر: به جای «مه مرموزی که همه جا را پوشانده» از «مه غلیظ و مرموزی که تمام شهر را فرا گرفته»، به جای «خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است» از «به شهری متروکه و رو به زوال تبدیل شده است» و به جای «پرسه می‌زنند» از «در خیابان‌ها پرسه می‌زنند» استفاده شده است.

wood.jpg

در ادامه مسیر، جیمز بار دیگر با دختربچه مواجه می‌شود که در حال زمزمه عباراتی نامفهوم و نشستن بر روی دیوار است. او رفتاری خصمانه نسبت به جیمز از خود نشان می‌دهد و میگوید که «تو هرگز مری را دوست نداشتی». این سخن موجب سردرگمی جیمز می‌شود، اما پیش از آنکه فرصتی برای کسب اطلاعات بیشتر از او فراهم شود، دختربچه از سمت دیگر دیوار می‌پرد و از دیدرس خارج می‌شود. با رسیدن به پارک رزواتر، جیمز با شخصیتی به نام ماریا روبرو می‌گردد که شباهت‌های ظاهری بسیاری به همسرش دارد، اما رفتاری کاملاً متفاوت از مری از خود بروز می‌دهد. ماریا پیشنهاد می‌کند که در جستجوی مکان‌هایی که احتمالاً «مکان مخصوص» آن‌ها بوده است، به جیمز یاری رساند. از آنجا که مسیر منتهی به مقصد آن‌ها به دلیل فروریختن جاده مسدود شده است، آن‌ها ناگزیر به عبور از یک کلوپ شبانه می‌شوند. در آنجا، جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا تصور حضور همسرش در شهر ناشی از جنون است؟ اما ماریا دیدگاهی امیدوارانه نسبت به این موضوع ابراز می‌دارد و جیمز را به نوشیدن ترغیب می‌کند، که با امتناع جیمز روبرو می‌شود. ماریا، او را به باغی در همان نزدیکی هدایت می‌کند، اما همچنان هیچ اثری از مری یافت نمی‌شود. جیمز از عدم پیشرفت در جستجو و تردید در مورد وضعیت روانی خود ابراز ناامیدی می‌کند، اما ماریا او را تسلی می‌دهد و پیشنهاد می‌دهد که به جستجوی مکان‌های دیگر ادامه دهند.

night.jpg

ناگهان، صدایی جیغ از یک تئاتر محلی به گوش می‌رسد. جیمز تصمیم می‌گیرد تا به بررسی آنجا بپردازد، اما ماریا ترجیح می‌دهد که در بیرون منتظر او بماند. در داخل تئاتر، جیمز با دختربچه و ادی مواجه می‌شود. دختربچه که ترسیده است، پنهان می‌شود. جیمز با ادی به گفتگو می‌پردازد و ادی نام دختر کوچک، لورا، را فاش می‌کند. جیمز به جستجوی او می‌پردازد. در بیرون از تئاتر، ماریا، لورا را مشاهده می‌کند که به سمت بیمارستان بروکهاون در حرکت است. سپس، هر دو به دنبال او می‌روند. در حین کاوش در بیمارستان، ماریا دچار کسالت می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق‌ها به استراحت می‌پردازد، در حالی که جیمز به جستجوی لورا ادامه می‌دهد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند، اما با دری بسته روبرو می‌شود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا می‌کند و از او در مورد نحوه آشنایی‌اش با مری سؤال می‌کند. لورا پاسخ می‌دهد که او را از یک سال پیش می‌شناخته است. جیمز به دلیل تناقض آشکار بین باور خود و اظهارات لورا، دچار خشم می‌شود. لورا ناراحت شده و قصد فرار می‌کند، اما جیمز که نگران امنیت اوست، مانع این کار می‌شود. با این حال، لورا به بهانه وجود نامه مری در اتاقی، جیمز را در آنجا حبس می‌کند. در همان لحظه، هیولایی که از سقف آویزان است، وارد اتاق شده و به جیمز حمله می‌کند. جیمز موفق به کشتن آن موجود می‌شود، اما اندکی بعد توسط موجود دیگری ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود. در آنجا، به اتاق ماریا بازمی‌گردد، اما اثری از او نمی‌یابد. سرانجام، او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند. با این حال، ماریا دچار خشم می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را ترک کرده و به نظر نمی‌رسد که به زنده بودن او اهمیتی بدهد. او جیمز را متهم می‌کند که تنها به همسر درگذشته‌اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها به جستجوی خود برای یافتن لورا ادامه می‌دهند. در حین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند، اما جیمز او را تسلی می‌دهد و سپس وارد راهرویی می‌شوند. ناگهان، موجود کله‌هرمی بار دیگر ظاهر شده و آن‌ها را تعقیب می‌کند. جیمز از ماریا پیشی گرفته و به یک آسانسور می‌رسد. علی‌رغم تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب آسانسور، ماریا قادر به ورود به آن نمی‌شود و توسط موجود کله‌هرمی کشته می‌شود. جیمز، که از فقدان ماریا اندوهگین و تنها شده است، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر یافتن لورا، که از بیمارستان گریخته است، معطوف کند. هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان خارج شده و به دنبال لورا می‌رود، اما او را نمی‌یابد. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این تصور که مادرش دیگر در شهر نیست و تمایلی به دیدن او ندارد، دچار ناامیدی شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا خیر. با این حال، آنجلا با شنیدن این سؤال، گویی خاطره‌ای ناخوشایند را به یاد آورده باشد، از آنجا دور شده و جیمز را بار دیگر تنها می‌گذارد. با یافتن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر رفته و از آنجا به زندان تولوکا منتقل می‌شود. در آنجا، با ادی مواجه می‌شود که به نظر می‌رسد دچار جنون شده است. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود. با کاوش بیشتر در زندان، جیمز به یک هزارتو وارد می‌شود.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار می‌داده، مطلع می‌گردد. موجودی غریب در آن مکان حضور دارد که آنجلا او را «پدر» خطاب می‌کند و از جیمز استدعا می‌نماید که به او اطمینان دهد که «همه چیز خوب خواهد بود». جیمز که دچار سردرگمی شده است، با موجودی به نام «Abstract Daddy» که نمادی از پدر آنجلا است، به مبارزه می‌پردازد. او آن موجود را از پای درمی‌آورد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز تلاش می‌کند تا آنجلا را آرام کند، اما او خشمگین شده و ادعا می‌کند که مردانی مانند او صرفاً در پی «یک چیز» هستند. جیمز در پاسخ اظهار می‌دارد که او فقط در جستجوی همسرش است. آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر تمایلی به حضور همسرش در کنار خود نداشته و احتمالاً پیش از این زن دیگری را یافته بوده است. جیمز با خشم این اتهامات را رد می‌کند. با مشاهده واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود آنجا را ترک می‌کند. در اعماق هزارتو، جیمز با ماریا مواجه می‌شود که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده است. با این حال، او رفتاری غیرعادی از خود بروز می‌دهد و به دلیلی نامشخص، به نظر می‌رسد که خاطرات همسر جیمز را به یاد می‌آورد. ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها صرفاً در زیرزمین بیمارستان از یکدیگر جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او خطاب به جیمز می‌گوید: «تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بودی که همه چیز را برداشتی، اما نواری را که با هم ضبط کردیم، فراموش کردی که برداری.» جیمز از این اظهارات کاملاً دچار سردرگمی می‌شود، اما به ماریا قول می‌دهد که راهی برای رسیدن به آن سوی سلول پیدا کند. با این وجود، پس از رسیدن به آن طرف سلول، جیمز با جسد بی‌جان ماریا مواجه می‌شود که به طرز مرموزی جان سپرده و بر روی پوست او ضایعاتی مشاهده می‌شود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.جیمز به مسیر خود ادامه می‌دهد و در نهایت با ادی مواجه می‌گردد که در طول زندگی‌اش همواره مورد تمسخر دیگران قرار داشته و اکنون دچار فروپاشی روانی شده است. ادی، جیمز را متهم می‌کند که از اولین ملاقاتشان او را مورد تمسخر قرار می‌داده و سپس به انبار گوشت می‌گریزد؛ جایی که با خشنودی اعتراف می‌کند که پیش از ورود به شهر، فردی زورگو را مجروح و سگ او را به قتل رسانده است. جیمز برای دفاع از خود ناگزیر به کشتن ادی می‌شود. پس از آن، جیمز از آن مکان خارج شده و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد، به سمت هتل لیک ویو حرکت می‌کند. در آنجا، او با لورا ملاقات کرده و از او درخواست کمک برای یافتن مری می‌نماید.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
ابتدا ورودتون رو به تاپیک (البته با تاخیر) خوش‌آمد میگم.
:welcome:
در ادامه
بار اولش کِی بوده؟
ممنون. البته بار اولم نیس. من استعداد خوبی تو گم کردن پسورد میل ها و کلا فراموش کردن اکانتام دارم :دی
بار اولش! اگه گفتی!
البته اشارتی به آلن پو هم هست. خودم نمیدونستم. تو ویکی خوندم
 
پست یکی از دوستان در مورد اون حوله و حموم رو دیدم یاد یکی از عجیب ترین و ترسناک ترین اتفاقات زندگیم افتادم, البته شاید جاش اینجا درست نباشه ولی نتونستم تاپیک بسازم براش و در ضمن اینجا با توجه به موضوع تاپیک احتمالا دوستان بدشون نیاد.
من دوران دانشجویی چالوس بودم و خونه خوبی داشتیم ک نسبت به بقیه خونه های اطراف قیمت اجارش کمتر بود. یه بار ک من زودتر از هم خونه ای های دیگم از فرجه ها برگشتم مجبور بودم دو سه روز تنها باشم تا بقیه بیان. یه روز نشسته بودم تو اتاقم و داشتم درس میخوندم ک در حموم با صدای شدیدی بسته شد, منم بدون ترس بلند شدم ک در حالو ببندم چونفک کردم حتما باد باعث شده, بدش دیدم در حال بسته هست و تمامی پنجره ها هم بسته هستند, اصلا باذی هم در کار نبود! الان ک فکر میکنم میبینم خیلی نترس بودم چون واقعا دلیلی نداشت که در اونطوری بسته بشه.
جالب ترش فردا صبحش بود ک تو اتاقم خوابیده بودم و صدای راه رفتن یک نفر داخل اتاقها رو شنیدم, خوشحال از اینکه یکی از بچه ها اومده و دیگه لازم نیست تنها باشم خوابیدم و یکی دو ساعت بعد بلند شدم که هر کی هست برم سلام و خوش آمد گویی که کسی نبود. گفتم لابد رفتن بیرون ولی بعدش ک قفل درو چک کردم دیدم از دیشب هنوز قفل مونده!
واقعا الان ک دارم اینارو مینویسم با خودم فکر میکنم من چطوری یک شب دیگه تو اون خونه خوابیدم تا فردا بلاخره یکی از دوستام اومد؟ جالب اینجاست که وقتی این قضایا رو براش تعریف کردم میگفت شب بریم خونه یکی دیگه از دوستامون ک به اصرار من راضی شد نریم در عوض تو یه اتاق بخوابیم.
این دوتا اتفاقایی بود ک خودم به چشم خودم شاهد بودم, یه اتفاق دیگه هم یه بار افتاد ک سه تامون رفته بودیم بیرون و دوتا دیگه از بچه ها خونه بودن,موقعی ک برگشتیم دیدییم دم در وایستادن و با دیدن ما معلوم بود خوشحال شده بودن, وقتی نزدیکشون شدیم به نظر یه طوری میومدن ک بعد از رفتن تو خونه بعد از کلی سوال ک چرا دم در بودید, بلاخره گفتن داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم ک یهو نزدیک به یک لگن پر آب از سقف ریخت پایین!!! میگفتن ما هی بالا رو نگاه میکردیم ولی حتی یه سوراخم تو سقف نبود چه برسه امکان ریختن اونهمه آب! !
بازم خودمونو به کوچه علی چپ زدیم و هزار جور احتمال مسخره آوردیم ک دلیل قضیه این بوده مثلا.
آخر ک درسمون تموم شد ولی این خونه با کرایه ارزونش و اون ماجراهاش هیچ وقت برام قابل فراموشی نیست, شش ماه پیش ک رفتم چالوس مدرکمو اصلشو بگیرم دیدم خراب کردن دارن اپارتمان میزنن. راستی اگه کسی چالوسو میشناسه کوچه خزر گلستان پنج بودیم خونه روبرو آرایشگاه زنونه .
 
سلام
آخر ک درسمون تموم شد ولی این خونه با کرایه ارزونش و اون ماجراهاش هیچ وقت برام قابل فراموشی نیست, شش ماه پیش ک رفتم چالوس مدرکمو اصلشو بگیرم دیدم خراب کردن دارن اپارتمان میزنن. راستی اگه کسی چالوسو میشناسه کوچه خزر گلستان پنج بودیم خونه روبرو آرایشگاه زنونه .
خب معلومه چرا اجاره‌ی اون خونه ارزون بوده دیگه.;)
تجربه‌های ماورایی و متافیزیکی کم نیستند. خونه‌های زیادی تو تهران و اطرافش هستند که از این موارد در موردشون گزارش شده.
===================================================
Silent Hill: Original Memoreis

با پست شماره‌ی 10 بروزرسانی شد.
پ.ن: برای پست شماره 9 اطلاع‌رسانی نشد. از این به بعد هم سعی می‌کنم هر 3-2 پست یکبار بروزرسانی اون تاپیک رو اینجا اطلاع‌رسانی کنم.
======================================================
پ.ن 2: خب حالا که اشکان هم برگشته، بد نیست به فکر نظرسنجی هم باشیم.
 
آخرین ویرایش:
سلام؛

@بیگ باس

میدونم داش حسین، فقط خواستم بگم ! چون بعضی از بچه ها زمان معرفی این تیزر، فکر میکردن اصلا ربطی به سایلنت هیل نداره و طبق مطالب پایان تریلر یه چیز جداگونه بوده، در صورتی که در ادامه همین همطلب میخوام همین موضوع رو موشکافی و بررسی کنیم !
=======
خُب یه نگاهی به دیالوگ ها، اسکریپت ها، استوری این P.T بندازیم، فکر نکنم نیازی به ترجمه باشه، در کل خیلی برام جالب بود، گفتم اینجا هم قرار بدم:

شروع قضیه !
اول اول که ما زمان معرفی این عنوان دیدیم که کوجیما و تیم ـش اشاره به یه استودیوی Fake میکنن، اون هم به نام 7780s یعنی منظورش چی میتونه باشه !؟ بعدش میگن که به صورت انحصاری فقط بر روی PSN عرضه شده و و و و..
اگر اولین تیزر (معمولا یعنی 99.9% از سازنده ها و ناشرا، همه چیز رو توی یه کلیپ خلاصه میکنن، دیگه تعاملی در کار نیست..) اینتراکتیو (تعاملی) رو ماها شاهد باشیم، اونم چیزی نیست جُز همین P.T ! :d یعنی اینکه به جای اینکه مثلا یه تیزر از بازی رو ببینیم و فقط صرف با نگاه چشم ها باشه، اینطور نیست ! ما توی تیزر همه چیز رو قشنگ و به وضوح حس میکنیم ! اون هزار توی داستانی، اون پیچش، اون معماها، رازها و چه بسا، چیزهای کشف نشده ای از این تیزر که شاید خیلیا کشف ـش نکرده باشن !

pt_script_01.jpg


.Watch out. The gap in the door... it's a separate reality
?The only me is me. Are you sure the only you is you
مراقب باش، اون شکاف در... یه واقعیت جداگانه ـس...
من فقط خود منم ! آیا مطمئنی که خودت فقط خودتی ؟!
===
pt_script_02.jpg

قسمت بعد میرسیم راجب همون قتلی که در رادیو گفته بودم، اینبار کُل دیالوگ رو میزارم، بخونید:
We regret to report the murder of the wife and her two children by their husband and father. The father purchased the rifle used in the crime at his local gunstore two days earlier. This brutal killing took place while the family was gathered at home on a Sunday afternoon. The day of the crime, the father went to the trunk of his car, retrieved the rifle, and shot his wife as she was cleaning up the kitchen after lunch. When his ten-year-old son came to investigate the commotion, the father shot him, too. His six-year-old daughter had the good sense to hide in the bathroom, but reports suggest he lured her out by telling her it was just a game. The girl was found shot once in the chest from point-blank range. The mother, who he shot in the stomach, was pregnant at the time. Police arriving on-scene after neighbors called 911 found the father in his car, listening to the radio. Several days before the murders, neighbors say they heard the father repeating a sequence of numbers in a loud voice. They said it was like he was chanting some strange spell. There was another family shot to death in the same state last month, and in December last year, a man used a rifle and meat cleaver to murder his entire family. In each case, the perpretrators were fathers. State police say the string of domestic homicides appears unrelated, though it could be part of a larger trend, such as employment, childcare, and other social issues facing the average family.
تمامی قسمت ها به کنار، این قسمت از دیالوگ واقعا مو به تن آدم سیخ میکنه ! :| طرف کاملا روانی بوده !
but reports suggest he lured her out by telling her it was just a game.
داستان از این قرار بوده که دختر طرف که فقط 6 سال سن داشته، از ترس میره تو آشپزخانه قایم میشه، ولی باباهه برای این که بچه ـش رو بتونه پیدا کنه تا بکشدش، بهش میگه که این فقط یه بازیه..
==========
قاب عکس:
pt_photo_eng_1_thumb.jpg

Never moving a step, his hand in mine, I waited for it to pass
======
pt_script_04.jpg


?My voice, can you hear it
? This sign, can you read it
. I'll wait forever if you'll just come to me

pt_script_05.jpg


وقتی که برای چندمین بار از همون دری که میخواست خارج بشه، خارج میشه..
Forgive me, Lisa. There's a monster inside of me
منو ببخش لیسا، شیطان درون من بیدار شده..


pt_script_06.jpg


دوباره رادیو گزارش میکنه..
After killing his family, the father hung himself with a garden hose they had in the garage.
بعد از قتل هایی که پدر خانواده انجام میده، خودش رو داخل گاراژ خانه، با یه شلنگ باغ آویزان میکنه..


pt_script_07.jpg


I can hear them calling to me from hell.
صدایی از جهنم به گوش میاد، من میتونم اونها رو بشنوم..

دوباره رادیو یه دیالوگی رو با زبون سوئدی میگه که ترجمه ـش میشه این:
Close your eyes. Let your ears listen to the radio. Do you hear my voice? Can you hear your own soul's scream? Let us choose. My voice that tells the future. Or your tortured (inaudible). Well, what do you choose? You can choose. Your life, your future. Wise as you are you might already have discovered it. Yes, the radio drama from 75 years ago was true. They are here on our earth and they monitor and see all. Don't trust anyone. Don't trust the police. They are already controlled by them. That's the way it has been for 75 years now. Only our best (inaudible). You have a right. A right to become one of us. So, welcome to our world. Very soon the gates to a new dimension will open. 2-0-4-8-6-3. 2-0-4-8-6-3

یعضی ها میگن که کوجیما فقط خواسته مسخره بازی دربیاره و این کدی که آخر حرف ها در رادیو شنیده میشه (2-0-4-8-6-3 البته اگر "0" رو بی معنی و پوچ حساب کنیم..) میتونه روز تولد هیدئو کوجیما باشه ! که دقیقا همون روز Aug. 24, 1963 هستش !

======
pt_script_09.jpg


از روزنه در به اون طرف نگاه میکنه، صداهایی به گوش میرسه:
I've got message for all you folks down there in radio land. Now's the time for action. Our society is rotten to the core. I'm talking to all the fine, upstanding folks got their welfare cut, got their jobs pulled out from under 'em. Yeah, you! You know what to do! Now's the time! Do it!

pt_script_10.jpg


حالا برگرد به عقب..

==========

pt_script_11.jpg


You got fired, so you drowned your sorrows in booze. She had to get a part-time job working a grocery store cash register. Only reason she could earn a wage at all is the manager liked how she looked in a skirt. You remember, right? Exactly ten months back.
تو اخراج شدی ! پس تو با اون همه غم و اندوه، خودت رو غرق در مشروبات الکلی کردی ! اون مجبور بودش که برای یه کار پاره وقت بخواد که داخل اون فروشگاه ـه ثبت نام کنه ! تنها دلیلی که میتونست اونجا حقوق بگیره، این بود که مدیر اون فروشگاه دوست داشت اون رو با دامن ببینه ! یادته، نه ؟! دقیقا 10 ماه پیش !
=============
pt_script_14.jpg


I walked. I could do nothing but walk. And then, I saw me walking in front of myself. But it wasn't really me. Watch out. The gap in the door... it's a separate reality. The only me is me. Are you sure the only you is you?
من فقط قدم میزدم ! هیچ کاری نمیکردم، فقط قدم میزدم..و بعدش، خودم رو دیدم که دارم روبروی خودم قدم میزنم ! اما اون خود واقعی من نبودش ! مراقب باش، اون شکاف مابین در یه واقعیت جداگانه هستش..
=======
این قسمت هم مربوط به زمانی میشه که ما به هویت واقعی بازی پی میبریم و میبینم که اون استودیوی 7780s و بقیه موارد همش چرت و پرتی بیش نبودن ! اینجا تازه مشخص میشه که این یه تیزر تعاملی بوده و در کُل ربطی به عنوان اصلی نداره، حالا حتما براتون سوال میشه که پس عنوان اصلی چی هستش ؟! (خُب مشخصه که اگر دقت کنید، عنوان اصلی این بازی تا قبلش P.T بوده، یعنی اینکه چیزی که ما بازی میکردیم سایلنت هیل بوده، ولی خُب انگار فکر میکردیم P.T بوده..چون به ما گفته شده که P.Tـه ! خواستم بگم که اشتباه برداشت نکنید، چون وقتی پایان تریلر مینویسه که این تیزر هیچ ربطی به p.t نداره، داره به وضوح میگه که خود سایلنت هیله، ولی خُب چون یکم پیچیده ـش کردن، بعضی از دوستان شاید اشتباه برداشت کنن !
خُب البته این رو هم بگم که قبل از پی بردن به هویت اصلی بازی، چنین دیالوگی گفته میشه:
Dad was such a drag. Every day he'd eat the same kind of food, dress the same, sit in front of the same kind of games... Yeah, he was just that kind of guy. But then one day, he goes and kills us all! He couldn't even be original about the way he did it. I'm not complaining... I was dying of boredom anyway, But guess what? I will be coming back, and I'm bringing my new toys with me.
راوی این دیالوگ مشخصه که دخترشه ! از بعضی حرف هاش مشخصه !
بچه ها اگر نکته دیگه ای هم به ذهنتون خطور کرده، ما با کمال میشنویم ! بالاخره یه سایلنت هیل واقعی با یه هزارتوی داستانی اصیل رو فکر کنم (مطمئنم..) شاهید باشیم ! exactly a new era for this master piece !
 
البته جدا از اینکه ساعت بعضی اوقات به طور مرموزی تغییر پیدا میکنه باید بگم که این معنی 00:00 میتونه معنی دیگری هم داشته باشه تا حالا به این دقت کردی؟:dشما در حالت عادی اواسط و اوایل بازی ساعت رو 11 خورده میبینی ولی بعضی اوقات میشه 00:00 دوباره بعدش تغییر میکنه علتش چیه؟بنظرت میتونه یادآوری زمان قتل یا یک چیز مهمی باشه؟/:)

نکته مهم اینه که حل معمای پایانی بازی ارتباط مستقیم به ساعت 00:00 داره.یعنی من بازی رو به این روش تموم کردم:
هشدار Spoil
1- بعد از شنیدن اولین زنگ بعد از ساعت 00:00 از کنار درب ورودی 10 قدم به جلو برداشتم ودر کنار تابلو اولین صدای بچه رو شنیدم
2-بعد رفتم کنار ساعت که برروی 00:00 متوقف شده بود و وزمانی که روح لیزا داشت محیط رو ترک می کرد و قبل از اینکه صداهای لیزا و رادیو رو به خاموشی برن با استفاده از میکروفن که به دسته متصل شده بود کلمه Jarith(جریث) رو گفتم و بعد از 4-5 ثانیه صدای دوم بچه رو شنیدم و کنترلر شروع کرد به ویبره زدن.در این حالت نباید به کنترلر دست بزنید و هیچ دکمه ای رو فشار بدید تا ویبره متوقف بشه و برای بار سوم صدای بچه رو بشنوید و دوباره ویبره ادامه پیدا می کنه تا صدای تلفن دربیاد.
3-زمانی که تلفن زنگ می خوره با فشار دادن دکمه R3 منتظر شدم تا کلمه you've been chosen نمایش داده شد و از درب تالار دوباره خار ج شدم تا دموی سایلنت هیلز به نمایش در اومد.
به نظرمن هم لیزا می تونه ساعت 00:00 کشته شده باشه چون همین دقیقا سر همین ساعت سرو کله روحش پیدا می شه و ظاهرا به همین خاطر هم پازل انتهائی بازی بعد از این ساعت قابل حل هست.
 
سلام.
با تشکر از حسین عزیز که مطلبت خیلی فوق العاده است.
امروز صبح دمو رو که توسط ign ضبط شده بود رو دیدم و رسما امیدم به بازی چندین برابر شد.
نکته اول بازی اون سوسکهایی بودن که در حال جفتگیری هستند! و در طول تیزر سوسک به کرات قابل مشاهده هست.
صدا و تم تیزر هم به صورت غریبی ترسناک و دلهره آوره. وقتی توی رادیو گزارشها داده میشد مو به تنم سیخ بود!
در مورد جنین بچه ی داخل سینک نکات زیاد و تحلیلهای فراوانی وجود داره.
اولین نکته عدم شباهتش با فرزند انسانه.بیشتر شبیه یک هیولا یا ممکنه این جنین خود ساموئل باشه که در حال تولده.
جنین چشم نداره و گوش و بینی و بند نافی هم درش دیده نمیشه و بنظر میرسه دارای دو قلبه!
جنین رنگ سرخی داره و در کف حمام هم خون دیده میشه و میشه اینطور پنداشت که تازه متولد شده.
اون دختری هم که در حموم هست به نظرم ارتباط نزدیکی با جنین بچه داره.
ممکنه مادرش باشه.
در ادبیات و داستانهایی که از ارواح نقل شده یک نکته بسیار پررنگه و اون درخواست روح مرده برای نجات جون شخصی مثل فرزند مرده یا همسرش.
در این مورد هم ممکنه همین اتفاق افتاده باشه.
شاید چهره روح بنظر خیلی تکاندهنده یا ترسناک باشه و بیشتر به فراری دادن شباهت داشته باشه تا درخواست کمک اما یادمون نره در فیلم حس ششم که یکی از آثار فاخر سینماست ارواح تا مدتها از مرگشون مطلع نمیشن و.....
یکی دیگه از نکات بازی سردرگمی کاراکتر هست که با رفتن به در انتهایی از در ابتدایی خارج میشه به زیبایی طراحی شده.
یاد سایلنت هیل 4 افتادم زمانی که اون کلید شوم دستمون بود و وقتی از در اون باغ رد میشدیم باز به نقطه اول برمیگشتیم.
نکته بعدی که در بازی وجود داره دیالوگهایی هست که به زبان سوئدی گفته میشه و اشاره ای به ufo و یا موجوداتی فرای انسانها داره مثل شیاطین و اجنه که از قدرتهایی مثل ذهن خوانی آینده نگری و کنترل جمعی دارن.
هردو مورد در نسخه های قبلی مشاهده شده.
Ufo که در بازی به کرات دیده میشد و حتی یکی از پایانهای بازی بود و شیاطین هم که خب بشدت نقشش برجست است.
جالبه این کلمات 75 سال پیش در برنامه ای با نام war of the worldsاز the radio drama پخش میشده که orson welles اداره میکرده.
اما بنظر خودم این تیزر بیشتر یک محک بود و به احتمال زیاد به داستان اصلی ارتباط مستقیمی نداره.
مثل اون خانه ارواح که در شماره سوم در مورد یک قاتل صحبت میشه.
ولی هرچه بود از دیالوگهای قوی استفاده کرده بود اصلا ضعیف نبود.
 
@Wąnda
دستت درد نکنه! عالی بود!:bighug:
=============
توی تاپیک P.T گفتم قبلاََ اینو:
توی رادیو اعلام میشه که قبلاََ هم از این دست جنایت ها در این ایالت رخ داده. یکیش مربوط میشه به ماه قبل و دیگری هم مربوط میشه به ماه دسامبر سال قبل, که در اون قاتل با استفاده از اسلحه و ساطور تمام افراد خانوادش رو میکشه. نکته جالب اینه که در همه موارد پدران قاتل بودند. پلیس ایالتی اعلام میکنه که به نظر نمیاد که رشته این قتل های خانگی بهم ارتباطی داشته باشند هرچند ممکنه مواردی مثل شغل, مراقبت از کودکان و دیگر مسائل اجتماعی که خانواده های معمولی باهاش مواجه هستند دلیل این گونه جنایت ها باشه. همسایه ها هم گفتند که روز قبل از جنایت صدای پدر رو شنیدند که یه سری اعداد رو با صدای بلند تکرار میکرده, به طوری که انگار داشته یه جور طلسم رو میخونده!
======
خب یه نکته!:d توی رادیو اعلام میشه که بعد از این که همسایه ها زنگ میزنند 911, پلیس سر صحنه میرسه و پدر رو در حالی که در اتومبیل داشته به رادیو گوش میداده پیدا میکنند.بعداََ توی رادیو گفته میشه که پس از قتل هایی که پدر خانواده انجام میده، خودش رو داخل گاراژ خانه، با یه شلنگ باغ آویزان میکنه! خب سوالی که پیش میاد اینه که پس پلیس کاری با پدر خانواده که تو ماشین نشسته بود نداشت؟ یعنی دستگیرش نکرد؟ یا این که داستان این دوتا قتل مجزاست؟ یعنی یکیشون بعد از قتل دستگیر شد و دیگری هم خودش رو در گاراژ حلق آویز کرد؟ یا این که چیزه دیگه.... (به این نکته هم باید توجه کرد که طبق چیزی که در رادیو گفته میشه قبلاََ از این دست جنایت ها در این ایالت رخ داده!)
این قسمت از دیالوگی هم که به زبان سوئدی پخش میشه به نظرم جالبه:
[LTR]Don't trust anyone. Don't trust the police. They are already controlled by them. That's the way it has been for 75 years now.[/LTR]
راستی اگر به قسمت P.T در سایت کونامی برید, پایین سمت راست نوشته شده:

gculhkeg50tkycr3aqad.jpg


http://www.konami.jp/pt/en/index.php5
 
@Wąnda
دستت درد نکنه! عالی بود!:bighug:
=============
توی تاپیک P.T گفتم قبلاََ اینو:

======
خب یه نکته!:d توی رادیو اعلام میشه که بعد از این که همسایه ها زنگ میزنند 911, پلیس سر صحنه میرسه و پدر رو در حالی که در اتومبیل داشته به رادیو گوش میداده پیدا میکنند.بعداََ توی رادیو گفته میشه که پس از قتل هایی که پدر خانواده انجام میده، خودش رو داخل گاراژ خانه، با یه شلنگ باغ آویزان میکنه! خب سوالی که پیش میاد اینه که پس پلیس کاری با پدر خانواده که تو ماشین نشسته بود نداشت؟ یعنی دستگیرش نکرد؟ یا این که داستان این دوتا قتل مجزاست؟ یعنی یکیشون بعد از قتل دستگیر شد و دیگری هم خودش رو در گاراژ حلق آویز کرد؟ یا این که چیزه دیگه.... (به این نکته هم باید توجه کرد که طبق چیزی که در رادیو گفته میشه قبلاََ از این دست جنایت ها در این ایالت رخ داده!)
این قسمت از دیالوگی هم که به زبان سوئدی پخش میشه به نظرم جالبه:
[LTR]Don't trust anyone. Don't trust the police. They are already controlled by them. That's the way it has been for 75 years now.[/LTR]
راستی اگر به قسمت P.T در سایت کونامی برید, پایین سمت راست نوشته شده:

gculhkeg50tkycr3aqad.jpg


http://www.konami.jp/pt/en/index.php5
دقیقا چیزی که من گفتم ! :d
اگر اولین تیزر (معمولا یعنی 99.9% از سازنده ها و ناشرا، همه چیز رو توی یه کلیپ خلاصه میکنن، دیگه تعاملی در کار نیست..) اینتراکتیو (تعاملی) رو ماها شاهد باشیم، اونم چیزی نیست جُز همین P.T ! :d
خیلی جالبه، خودشون هم توی سایت رسمی به این قضیه اشاره کردن ! مطمئن باشید که از این به بعد احتمالش خیلی زیاده که همه سازنده ها از بازی ها و عناوین بزرگ ـشون یه Playable تیزر بدن ! یه جورایی مثل استاندارد میشه توی این صنعت، ببینید کی گفتم ! :d دیگه گذشت اون دوران که فقط با صرف نگاه کردن، بخواد یه تیزری از بازی رو تماشا کنی ! playable teaser یه ویژگی خیلی خوبی که داره، میتونه فن ها و طرفدارا ها رو بهتر و به طور ملموس تری با نسخه بعدی مثلا یه عنوان پرطرفدار آشنا کنه و میتونه بازخورد های بهتری داشته باشه تا نهایتا خروجی و نسخه نهایی کامل تر و پُخته تر باشه ! کلا خیلی خوبه..:d
@graywolf
بابا احمد مشخصه که این سایلنت هیل ـه ولی خُب یه جورایی نسخه آزمایشی بوده و هنوز ستینگ داستانی و کانسپت های بیشتری رو هم میتونن در نسخه نهایی بهش اضافه کنن ! :d آخه کدوم سازنده ای اسم یه بازی رو میزاره Playable تیزر ؟! :d اصلا برای چی تریلر رسمی بازی و عنوان بزرگی اونم سایلنت هیل باید بعد از به اتمام رسوندن این تیزر تازه شروع و پخش بشه !؟ :d اصلا چرا کونامی مثلا نخواد این فرنچایز به این محبوبی رو داخل کنفرانس گیمزکام سونی نمایش نده ؟! (یعنی نمایش داد، ولی خُب آیا نمیتونستن فقط یه تیزر خالی و صدالبته جداگانه از خود سایلنت هیل پخش کنن تا همونجا کُلی از افراد و حضار و بقیه کسایی که آنلاین نگاه میکردن کف و خون قاطی کنن ؟! به نظرت نمیتونستن چنین کاری رو بکنن !؟ :d

من که مطمئنم نسخه نهایی این "تیزر قابل بازی" خود خود سایلنت هیل ـه ! :d
 
سلام
خُب یه نگاهی به دیالوگ ها، اسکریپت ها، استوری این P.T بندازیم،
عالی حسین‌جان:bighug:
فقط اگه میشد تصاویر اصلی رو به بندانگشتی‌های لینک می‌کردی خیلی بهتر میشد.
pt_script_01.jpg


.Watch out. The gap in the door... it's a separate reality
?The only me is me. Are you sure the only you is you
مراقب باش، اون شکاف در... یه واقعیت جداگانه ـس...
من فقط خود منم ! آیا مطمئنی که خودت فقط خودتی ؟!
لحن این سوال پرسش واقعی هست؟
یعنی پرسنده سوال واقعاً نمی‌دونه یا می‌خواد به طرف مقابل مطلبی رو برسونه؟
===
pt_script_02.jpg

قسمت بعد میرسیم راجب همون قتلی که در رادیو گفته بودم، اینبار کُل دیالوگ رو میزارم، بخونید:

تمامی قسمت ها به کنار، این قسمت از دیالوگ واقعا مو به تن آدم سیخ میکنه ! :| طرف کاملا روانی بوده !

داستان از این قرار بوده که دختر طرف که فقط 6 سال سن داشته، از ترس میره تو آشپزخانه قایم میشه، ولی باباهه برای این که بچه ـش رو بتونه پیدا کنه تا بکشدش، بهش میگه که این فقط یه بازیه..
این قسمت منو یاد فیلم Shining شاهکار کوبریک میندازه.
==========
قاب عکس:
pt_photo_eng_1_thumb.jpg


======
pt_script_04.jpg


?My voice, can you hear it
? This sign, can you read it
. I'll wait forever if you'll just come to me

pt_script_05.jpg


وقتی که برای چندمین بار از همون دری که میخواست خارج بشه، خارج میشه..
سرتاسر این قسمت، برگرفته از شماره‌های قبلی هست. نشانه‌ها و انتظار.
منو ببخش لیسا، شیطان درون من بیدار شده..
منظورش The Evil Within نبوده که :d
دوباره رادیو گزارش میکنه..
بعد از قتل هایی که پدر خانواده انجام میده، خودش رو داخل گاراژ خانه، با یه شلنگ باغ آویزان میکنه..
استفاده از عنصر رادیو به عنوان بیان کننده بخشی از داستان.
این مورد رو هم تو شماره‌های 2 و 4 تجربه کردیم.
صدایی از جهنم به گوش میاد، من میتونم اونها رو بشنوم..
اونها دارند صداش می‌کنند. یعنی فراخوانی.
دوباره رادیو یه دیالوگی رو با زبون سوئدی میگه که ترجمه ـش میشه این:
سوئد، کشوری از منطقه‌ی اسکاندیناوی که ماها اون رو به سردسیر بودن می‌شناسیم.
فیلم Shining‌ هم تو منطقه‌ای برفی ساخته شده بود.
باز هم سرمایی که قبلاً دوستان اشاره کرده بودند.
یعضی ها میگن که کوجیما فقط خواسته مسخره بازی دربیاره و این کدی که آخر حرف ها در رادیو شنیده میشه (2-0-4-8-6-3 البته اگر "0" رو بی معنی و پوچ حساب کنیم..) میتونه روز تولد هیدئو کوجیما باشه ! که دقیقا همون روز Aug. 24, 1963 هستش !
0 می‌تونه معنی داشته باشه به شرطی که اینجوری بخونیمش.
08-24-1963
از روزنه در به اون طرف نگاه میکنه، صداهایی به گوش میرسه:
چقدر اصرار به دیدن از شکاف و روزنه داره.
به شکاف در نگاه کن.
از روزنه ببین.
منظورش چیه؟ شاید اینه که ماها وسعت دیدمون از انسان‌هایی که مهر «روانی» بهشون زدیم چقدر کوچیکه و سطحیه. به اندازه یه روزنه یا شکاف.
کاری که با جیمز هم تو شماره 2 کردیم.
نکته مهم اینه که حل معمای پایانی بازی ارتباط مستقیم به ساعت 00:00 داره.یعنی من بازی رو به این روش تموم کردم:
هشدار Spoil
1- بعد از شنیدن اولین زنگ بعد از ساعت 00:00 از کنار درب ورودی 10 قدم به جلو برداشتم ودر کنار تابلو اولین صدای بچه رو شنیدم
2-بعد رفتم کنار ساعت که برروی 00:00 متوقف شده بود و وزمانی که روح لیزا داشت محیط رو ترک می کرد و قبل از اینکه صداهای لیزا و رادیو رو به خاموشی برن با استفاده از میکروفن که به دسته متصل شده بود کلمه Jarith(جریث) رو گفتم و بعد از 4-5 ثانیه صدای دوم بچه رو شنیدم و کنترلر شروع کرد به ویبره زدن.در این حالت نباید به کنترلر دست بزنید و هیچ دکمه ای رو فشار بدید تا ویبره متوقف بشه و برای بار سوم صدای بچه رو بشنوید و دوباره ویبره ادامه پیدا می کنه تا صدای تلفن دربیاد.
3-زمانی که تلفن زنگ می خوره با فشار دادن دکمه R3 منتظر شدم تا کلمه you've been chosen نمایش داده شد و از درب تالار دوباره خار ج شدم تا دموی سایلنت هیلز به نمایش در اومد.
به نظرمن هم لیزا می تونه ساعت 00:00 کشته شده باشه چون همین دقیقا سر همین ساعت سرو کله روحش پیدا می شه و ظاهرا به همین خاطر هم پازل انتهائی بازی بعد از این ساعت قابل حل هست.
ساعت 0 می‌تونه نماد پوچی و گذر باشه. اما چیزی که منو ترسوند اینه که اگه تو نسخه‌ی اصلی تعامل‌هایی با بازیکن مثل حرف زدن وجود داشته باشه، امید به عرضه‌ی نسخه‌ی PC کم‌رنگ میشه.
========================================
با توجه به نکاتی که دوستان اشاره کردند، مفهوم S در انتهای عنوان بیشتر جلوه می‌کنه.
یعنی تمام سایلنت هیل‌ها.
 
بابا احمد مشخصه که این سایلنت هیل ـه ولی خُب یه جورایی نسخه آزمایشی بوده و هنوز ستینگ داستانی و کانسپت های بیشتری رو هم میتونن در نسخه نهایی بهش اضافه کنن ! آخه کدوم سازنده ای اسم یه بازی رو میزاره Playable تیزر ؟! اصلا برای چی تریلر رسمی بازی و عنوان بزرگی اونم سایلنت هیل باید بعد از به اتمام رسوندن این تیزر تازه شروع و پخش بشه !؟ اصلا چرا کونامی مثلا نخواد این فرنچایز به این محبوبی رو داخل کنفرانس گیمزکام سونی نمایش نده ؟! (یعنی نمایش داد، ولی خُب آیا نمیتونستن فقط یه تیزر خالی و صدالبته جداگانه از خود سایلنت هیل پخش کنن تا همونجا کُلی از افراد و حضار و بقیه کسایی که آنلاین نگاه میکردن کف و خون قاطی کنن ؟! به نظرت نمیتونستن چنین کاری رو بکنن !؟
حسین جان منم ایمان دارم این قسمت توی بازی نهایی با تغییرات گسترده هست اما بعید میدونم داستان اصلی بازی ربط مستقیم به داستانهای که از طریق رادیو شنیده میشه داشته باشه یا به بچه و اون زن داشته باشه!
مثل روزنامه ای که در مورد والتر در نسخه دوم وجود داره و یا استنلی در شماره سوم یا همون خونه جن زده که توی شماره سوم گیر میکنیم و تقریبا دمو یاد آور همون بود و در اونجا هم حرف خودکشی و قتل زده میشه ولی در بازی اصلی نیست.
تصور کن همون زمان ما از دید اول شخص با هدر بازی میکردیم و توی اون خونه میبودیم آیا میتونستیم درکی از داستان داشته باشیم؟
بنظرم p.t هم دقیقا همینکارو میکنه.
راستی اون زنی که در چارچوب در ظاهر میشه توی دو تا عکس تفاوت داره یکیش حاملست ولی توی دیگری شکمش خونیه!
اینکه داستان برای دونفر یکسان نیست قابل تحسینه و این غیرقابل پیش بینی بودن ترسش رو چند برابر میکنه!
 
سلام
راستی اون زنی که در چارچوب در ظاهر میشه توی دو تا عکس تفاوت داره یکیش حاملست ولی توی دیگری شکمش خونیه!
اینکه داستان برای دونفر یکسان نیست قابل تحسینه و این غیرقابل پیش بینی بودن ترسش رو چند برابر میکنه!
یعنی حتی روند داستان هم فرق می‌کنه؟:-o
روند داستانی برای بازیکن‌های مختلف فرق داشته باشه تصور کنید تعداد پایان‌ها رو.#:-s
 
@msbazicenter
بسیار هم عالی مسعود جان، فقط یه موردی که در مورد اون کُدها گفتی رو میشه اونطوری برداشت کرد، ولی خُب منطقی نمیشه ! :d چون اگر بخوایم بدون ترتیب اعداد رو در کنار هم بچینیم، میتونیم هزاران هزار اعداد و کد دیگه رو به دست بیاریم که به حال ما هیچ فرقی نمیکنه، اون صفر هم اگر اونجا پوچ و خالی معنی بشه، تازه میشه روز تولد کوجیما، وگرنه اون صفر خودش به تنهایی کل اعداد رو بهم میریزه..:d
راستی در مورد "درخشش" کوبریک گفتی، واقعا لذت بردم، چند تا سکانس از این شاهکار هست که من و خیلیای دیگه مطمئنم هیچوقت از ذهنشون پاک نمیشه، مثلا همین تصویر زیر که خودم با بازی جدید میکامی مخلوط ـش کردم ! :d نمیدونم برای چی همش فکر میکنم که میکامی این صحنه رو از روی این اثر فاخر و برجسته سینما الهام و یا شایدم قرض گرفته ! :d

ybbxrkbrtmsab4fhnm9b.jpg

@graywolf
آره احمد، اینطوری هم میشه برداشت کرد ! ولی خُب بازم اگر همین نسخه آزمایشی و اولیه انقدر قوی و تاثیر گذار ساخته شده باشه، مطمئنا نسخه نهایی یه سایلنت هیل غنی و پخته خواد شد، این مهمه ! :d
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or