بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    39

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,608
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 163
آخرین ویرایش:
سلام
همان طور که گفتم مثل این که بحث من و آقای هارور حالا حالا ها به طول می انجامه.
اما آقای shm744 عزیز اون چیز هایی که شما در مورد سایلنت هیل گذاشتی همه ساخت و پرداخت ذهن خلاق سازنده هاست. اگر باور نداری و منو قبول نداری به کاربر HORROR مراجعه کن. منم مذکرم خیالت راحت!;)
اقای هارور جان عزیز دل. شما پاسخ هاتو می دی. و من هم هنوز پای اکثر حرف هام هستم. و باز هم تاکید دارم که سایلنت هیل اجرای مناسبی نداره و کلیت نظر من اینه و چون دوستان به ادامه ی بحث علاقه ندارن من بحث رو ادامه نمی دم. راستی شما یک جایی از MGS هم مثال زدی. نمی دونم ام جی اس 3 رو بازی کردی یا نه. این بازی هم پیام خلاف جنگ داره. اما اجراش اینقدر مبتذل هست که اصلا باید از پایه غیر مجاز باشه! در کل کشور های دیگه نمی آن محصولاتش رو متناسب با فرهنگ ما بسازن و این اصلیه که اگر به هر کسی بگی قبول داره.
راستی درجه بندی سنی هم ما تو کشورمون متناسب با فرهنگمون داریم که بر اساس همون هم یک بازی رو مجاز یا غیز مجاز می کنن.
ممنون
mgs3 کجاش مبتذل بود؟هیچ می دونی مبتذل یعنی پـــــو-رن؟
ثانیا بازیش درجه بندی سنی داشت و تو خارج امکانش خیلی کمه که یه بچه بتونه بازیش کنه.تو ایران هم چون قانون کپی رایت نیست و نسخه های دزدیش فروخته می شه شرعا و قانونا هیچ کسی حق دستور صادر کردن در موردش رو نداره و اون بنیاد هم اگه ممنوع کرده خلاف قوانین شرعی و قانونیه.
برای اینم که بخاطر چهار تا بازی فکر نکنی اسلام بخطر افتاده و همین طور آشنایی بیشتر با فرهنگی که بهش اشاره کردی توصیه می کنم از جلوی کامپیوتر بلند شی و یه دور تو خیابونای تهران بزنی ببینی چجوری گشـت عرشــاد جمع می کنه و چجوری دوباره مثل علف سبز می شن:))
 
آخرین ویرایش:
mgs3 کجاش مبتذل بود؟هیچ می دونی مبتذل یعنی پـــــو-رن؟
ثانیا بازیش درجه بندی سنی داشت و تو خارج امکانش خیلی کمه که یه بچه بتونه بازیش کنه.تو ایران هم چون قانون کپی رایت نیست و نسخه های دزدیش فروخته می شه شرعا و قانونا هیچ کسی حق دستور صادر کردن در موردش رو نداره و اون بنیاد هم اگه ممنوع کرده خلاف قوانین شرعی و قانونیه.
برای اینم که بخاطر چهار تا بازی فکر نکنی اسلام بخطر افتاده و همین طور آشنایی بیشتر با فرهنگی که بهش اشاره کردی توصیه می کنم از جلوی کامپیوتر بلند شی و یه دور تو خیابونای تهران بزنی ببینی چجوری گشـت عرشــاد جمع می کنه و چجوری دوباره مثل علف سبز می شن:))

سلام بر شما
ترس من از ادامه ی بحث یکیش همچین نظری بود. یکیش هم همین که این بحث تا ابد می تونه ادامه پیدا کنه و من هم سرموشلوغه. بعد این که نظر من روی بازی سایلنت هیل 2 جمع نشده بود و همانطور که گفتم منظور من کلی هست.
اما در مورد نظرات این پست باید یک چیزایی بگم که جهت اطلاع رسانی هست و نه بحث و حرف خودم هم نیست و SOHEIL جان توصیه می کنم یک کم تحقیق کنی.
اول این که اون معنی که شما گفتی اصلا درست نیست و اون چیز که شما گفتی معنای کلمه ی مستهجن هست. مبتذل یعنی کم ارزش و پیش و پا افتاده. البته به صحنه ی های اونجوری که ارزش انسانی رو پایین می آره هم مبتذل می گن. مثلا طنز مبتذل. کتاب مبتذل و...
به قول شما ثانیا من خبر ندارم اون بنیاد (!) بازی رو ممنوع کرده یا نه اما اصلا ربط شرع و قانون رو با حکم نفهمیدم. نمی گم من پاک و منزه هستم اما تا جایی که من می دونم تو شرع تماشای تصاویر شه... انگیز برای همه جایز نیست و نه برای سنی خاص. یعنی چی یعنی مثلا اگر یکی 50 سالش باشه دیگه پاستوریزه و منزه هست؟:-/
بعد این که دوباره مثل علف سبز می شن خنده داره؟ ها ای الان این خنده ی ناراحتی بود یا شادی؟ اگر خنده ی شادی هست که هیچی. اما اگر خنده ی تلخ هست منم در غم خود شریک بدار دوست عزیز
این چیزایی هم که گفتم تقریبا همش یک جاهایی هست که خیلی خیلی از کتاب های سایلنت هیل معتبر تره
 
سلام دوستان
من عضو در این انجمن شدم 99 % به خاطره این تاپیک
حالا یه سوال داشتم که خواهش می کنم جواب بدید:
من سایلنت هیل 2 رو تموم کردم قسمت Born Wish فهمیدم که ماریا وجودخارجی داره ولی چرا تو شهر مونده ؟چرا خودش گفت همه رفتد من و تنها گذاشتند؟ چرا آخر بازی می خواست خودکشی کنه؟ چرا وقتی فکر جیمز افتاد دست از خودکشی برداشت؟
در ضمن ماریا یکی از رقاص های معروف شهر سایلنت هیل بوده شما اول بازی رو دقت کرده باشید (منظورم داخل دستشویی) یه پوستر از ماریا می بینید که اسمش Heaven’s Nighs است یعنی اونجایی که ماریا کار می کنه اینه خودش بیان می کنه.
ماریا قبلا توی شهر شهرت اندکی داشته حالا ممنون می شم یه نفر به سوالات من جواب بده
ممنون
 
سلام دوستان
من عضو در این انجمن شدم 99 % به خاطره این تاپیک
حالا یه سوال داشتم که خواهش می کنم جواب بدید:
من سایلنت هیل 2 رو تموم کردم قسمت Born Wish فهمیدم که ماریا وجودخارجی داره ولی چرا تو شهر مونده ؟چرا خودش گفت همه رفتد من و تنها گذاشتند؟ چرا آخر بازی می خواست خودکشی کنه؟ چرا وقتی فکر جیمز افتاد دست از خودکشی برداشت؟
در ضمن ماریا یکی از رقاص های معروف شهر سایلنت هیل بوده شما اول بازی رو دقت کرده باشید (منظورم داخل دستشویی) یه پوستر از ماریا می بینید که اسمش Heaven’s Nighs است یعنی اونجایی که ماریا کار می کنه اینه خودش بیان می کنه.
ماریا قبلا توی شهر شهرت اندکی داشته حالا ممنون می شم یه نفر به سوالات من جواب بده
ممنون
ماریا وجود خارجی نداشت...فقط یه ایماژ از ماری تو ذهن جیمز بود!
 
ماریا وجود خارجی نداشت...فقط یه ایماژ از ماری تو ذهن جیمز بود!
دوست عزیز این نظر رو خیلی ها میگند ولی...با عقل جور در نمی یاد.
ما دو تا ماریا در این بازی داریم یکی ماریایی که جلوی چشم جیمز میمیره و یکی ماریایی که وجود خارجی داره و ما تو نقشش می ریم و ...اگه وجود خارجی نداره پس چرا ما تو نقشش می ریم چیزی که وجود خارجی نداره هیج کاری در طبیعت نمی تونه بکنه ولی اگه بازی رو 2 بار تموم کرده باشید در داخل آپارتمان اون قلب سفید رو ما می تونیم برداریم پس ماریا داخل این دنیا هست و تغییراتی در این بازی ایجاد می کنه که یکی دیگش هم باز کردن دره اون کاباره...در ضمن اول بازی که جیمز در دستشویی هست پوستر ماریا رو تو شهر می بینیم این خودش بیان می کنه که ماریا تو شهر اسم و رسم خودشو داشته...
اصلا هم ماریا یک شخصیت خیالیه پس جرا ما تو نقشش می ریم؟؟؟؟
تنها در یه صورت می شه قبول کرد که ماریا به طور کلی شخصیت خیاله اون هم اینه که جیمز در این جهان نباشه!!
ولی اون ماریایی که جلوی چشم ما می میره اون وخیال و عذاب!
 
آخرین ویرایش:
یه چیزی یادم رفت بگم!!! :d
من می گم اینا همه سرنوشته شما اگه در نقش ماریا رفته باشید می فهمید که ارنست به ماریا می گه به سرنوشت اعتقاد داری بعد هم جیمز و بهش معرفی می کنه.
در ضمن سازندگان بازی مارو مسخره حساب نکردند که مارو تو نقش یه آدمی که وجود نداره ببرند!!:-/
از همه ی افراد که در این تاپیک پست دادن ممنونم.
 
یه چیزی یادم رفت بگم!!! :d
من می گم اینا همه سرنوشته شما اگه در نقش ماریا رفته باشید می فهمید که ارنست به ماریا می گه به سرنوشت اعتقاد داری بعد هم جیمز و بهش معرفی می کنه.
در ضمن سازندگان بازی مارو مسخره حساب نکردند که مارو تو نقش یه آدمی که وجود نداره ببرند!!:-/
از همه ی افراد که در این تاپیک پست دادن ممنونم.
مسخره چیه برادر...
اگه بازی red dead redemption رو بازی کرده باشی
وقتی بازی تموم میشه ما میریم تو نقش پسرش..
اینا یه جور مینی گیم هایی هستن که وقتی بازی رو تموم کردی میتونی اینجاشم برای سرگرمی بری...
Objective و چیز خاصی هم نداره...فقط جنبه ی سرگرمی داره...
ماری هم فقط یه رویا تو ذهن جیمز بود اون وجود نداشت
 
سلام
سلام دوستان
من عضو در این انجمن شدم 99 % به خاطره این تاپیک
اول اينكه خوشحالم از اينكه به اين تاپيك علاقه‌مند شديد.:)
دوم اينكه (من نظر شخصيم رو ميگم اساتيد لطفاً اشتباهات رو گوشزد كنن)
به ظاهر درسته اما اگه سري بازي‌هاي سايلنت هيل رو از شماره يك شروع كرده‌باشيد، با مفهومي به نام Otherworld‌ آشنا هستيد. اين دنيا ساخته و پرداخته ذهن افرادي هست كه به شهر فراخونده مي‌شن.
مثلاً تو شماره يك، هري وارد دنياي ذهن آلسا مي‌شه. قوانين اين دنيا رو خالق اون تعيين مي‌كنه چه خودآگاه و چه نا‌خودآگاه. پس افرادي كه به دنياي جيمز وارد شدن يا ساخته ذهن جيمز هستن يا توسط شهر فراخونده شدن كه باز هم تابع قوانين دنياي جيمز مي‌شن. اين رو به اين دليل گفتم كه بگم واقعي يا غير واقعي بودن ماريا چندان تو اصل ماجرا تأثيري نداره اما دلايل ما براي اثبات خيالي بودن ماريا
1- آشكارترين دليل اينه كه ماريا سه بار جلوي چشم جيمز (و البته ما) كشته ميشه. بيمارستان، هزارتو و
هتل پس اگه واقعي باشه نبايد دوياره زنده بشه.
2- دخمه قبور جاييكه سه قبر خالي وجود داره يكي براي ادي، يكي براي آنجلا و سومي براي جيمز. اگه ماريا
واقعي باشه، قطعاً بايد توسط شهر فراخونده شده باشه و سرنوشتش قاعدتاً مرگ هست ولي چرا براي
اون (و همچنين لورا) قبري نيست؟
3- اطلاعاتي كه ماريا از روابط جيمز و مري داره واقعاً دقيق و با جزييات هست. ماريا اين اطلاعات رو از كجا
بدست آورده؟
4- همين اسم بازي جانبي يعني «Born With A Wish» دقيقاً اشاره به همين نكته داره كه ماريا از يه آرزو
متولد شده. آرزوي جيمز براي داشتن يك مري با خصوصيات ماريا و بدون خصوصيات لورا
5- وجود ارنست هم همچين بدون ابهام نيست چون كه وقتي وارد اتاق ميشيد،‌اون خاليه و كسي نيست.
يعني ماريا داشته با موجودي خيالي صحبت مي‌كرده؟
خب اين ها دلايل ما براي اثبات بود اگه هنوز قانع نشدي خوشحال ميشم با هم صحبت كنيم. ضمن اينكه اگه شماره يك رو بازي نكردي حتماً اين كار رو انجام بده.
 
آخرین ویرایش:
خب شما دلایل اثبات گفتید من هم اگه اجازه بدید دلایل خودمو بگم:
من نمی گم ماریا وجود خارجی نداره ...من می گم ما توی این بازی 2 تا ماریا داریم یکی ماریایی که جلوی چشم جیمز می میره یکی ماریایی که مارا با حرفاش آزار اذیت می کنه!! که دومیه وجود خارجی داره
خب شما دلایل اثبات گفتید من هم اگه اجازه بدید دلایل خودمو بگم:
1. پوستر ماریا رو اول بازی توی دستشویی دقت کنید می بینید که نشون می ده ماریا یه ****.استاره. پس ماریا اهل شهر خودش در شهر سایلنت هیل به دنیا اومده
2. اگه شخصیت خیالیه پس ما چرا در نقشش می ریم بر فرض هم اگه خیالی باشی" تا اونجا خیالیه که ما داریم شخصیتشو بازی می کنیم.
3. چرا در اون کاباره رو باز می کنه!
4. اگه دو بار بازی رو تموم کرده باشید می فهمید دفعه ی دوم یه قلب شیشه ای سفید در آپارتمان وجود داره! چرا دفعه ی اول وجود نداره؟ چون ماریا برداشتتش.
خب حالا من یه کمی شخصیت ماریا رو می خوام شرح بدم شاید فکر کنید احمقم ولی ازتون معذرت می خوام ولی اینا دیگه به فکر من خطور کرد:
ما می دونیم که توی این دنیا یه زنه هرزه کمترین ارزش رو داره...خب من می گم این ماریا اصلا از زندگی خودش خوشش نمی یومده چون...بزارید اینطوری بگم ما باید بدونیم که توی این دنیا بیشترین آمار خودکشی توسط ****.استار های زنه..خب ماریا توی این شهر هیچکسی نبوده که به خاطره خودش دوستش داشته باشه...خب این رو هم می دونیم که شهر سایلنت هیل شهریه که خیلی از اتفاقاتش با ماوراء طبیعی هست پس من این احتمال رو می دم که برای مجازات جنسی جیمز به شخصیت نیاز داریم که شهوانی باشه از لحاظ درون بی ارزش باشه. یا بهتر بگم شخصیت بیرونی زیبا شخصیت درونی بی ارزش ...خب حالا من 1 درصد احتمال می دم که این شهر که پتانسیلی برای اتفاقات ماوراء طبیعت داره پس می تونه کاری کنه که ماریا توی این شهر بمونه با این حال که همه رفتن وشهر رو ترک کردند. به خاطره همینه که اول بازی می گه وقتی از خواب بیدار شدم همه رفتند.
یه مطلب دیگه ماریا می خواست خود کشی کنه همون چیزی که توی شخصیت های .****. زیاد اتفاق افتاده ولی وقتی به فکر جیمز می افته فکر می کنه خودش رو بهش قالب کنه یعنی کسی که به خاطره خودش دوستش داشته باشه البته ماریا هم سخت در اشتباه بوده چون جیمز هم درونش یک آدمی بوده برعکس ذهن ماریا و ماری که فقط به شخصیت بیرونی (جنسی) اهمیت می داده.
دوست عزیز مون گفت
نقل قول:
سلام دوستان
من عضو در این انجمن شدم 99 % به خاطره این تاپیک
2- دخمه قبور جاييكه سه قبر خالي وجود داره يكي براي ادي، يكي براي آنجلا و سومي براي جيمز. اگه ماريا
واقعي باشه، قطعاً بايد توسط شهر فراخونده شده باشه و سرنوشتش قاعدتاً مرگ هست ولي چرا براي
اون (و همچنين لورا) قبري نيست؟
من دارم می گم ماریا به این شهر فراخونده نشده چون خودش توی این شهر به دنیا اومده و بیشتر که در بالا توضیح دادم.
1- آشكارترين دليل اينه كه ماريا سه بار جلوي چشم جيمز (و البته ما) كشته ميشه. بيمارستان، هزارتو و
هتل پس اگه واقعي باشه نبايد دوياره زنده بشه.
خب این رو هم که گفتم ما 2 تا ماریا داریم ...^^بالا
3- اطلاعاتي كه ماريا از روابط جيمز و مري داره واقعاً دقيق و با جزييات هست. ماريا اين اطلاعات رو از كجا
بدست آورده؟
ایول به مطلب خوبی اشاره کردی اگه دقت کنید اونجایی که ماریا با ارنست دارن درباره ی سرنوشت صحبت می کنند می بینیم که ماریا با فکر کردن یادش می یاد که جیمز می شناسه خب ممکنه قبلا با هم رابطه داشتد ماریا این شخصیت بی ارزش مسلما با خیلی ها رابطه داشته جیمز هم یکیشون
4- همين اسم بازي جانبي يعني «Born With A Wish» دقيقاً اشاره به همين نكته داره كه ماريا از يه آرزو
متولد شده. آرزوي جيمز براي داشتن يك مري با خصوصيات ماريا و بدون خصوصيات لورا
خب جوابی ندارم;;);;)
5- وجود ارنست هم همچين بدون ابهام نيست چون كه وقتي وارد اتاق ميشيد،‌اون خاليه و كسي نيست.
خب ببین در روانشناسی به این موضوع اشاره شده حافظه ای که مربوط به تو نیست ولی برات آشنا می یاد یعنی بازی Assassin's Creed شما در این بازی حافظه جدتون رو مرور می کنید یا بهتر بگم در سایلنت هیل 1 که فیلمشو دیدم اون مادره همه اون خاطرات تلخی که دخترش داشته به صورت باطن می بینه مثلا اون خدمت کاره مدرسه..و...این ارنست هم که دقیقا مثل همینه یعنی ما خاطرات ارنسنس رو مرور می کنیم مثلا جشن تولد دخترش و...
ا(البته من هنوز ارنست رو نمی شناسم چون ارنسنس شخصیتی که فکر نمی کنم به سایلنت هیل 2 تعلق داشته باشه در مورد این مورد بیشتر باید تحقی کنم.
يعني ماريا داشته با موجودي خيالي صحبت مي‌كرده؟
خب این که بدتره موجود خیالی با خیالی صحبت نمی کنه!!!:d
دوستا یه نفر شخصیت ارنست رو برام توضیح بده چون فقط ورژن 2 و 4 شو بازی کردم
ممنون:|
 
آخرین ویرایش:
اینا یه جور مینی گیم هایی هستن که وقتی بازی رو تموم کردی میتونی اینجاشم برای سرگرمی بری...
Objective و چیز خاصی هم نداره...فقط جنبه ی سرگرمی داره...
ماری هم فقط یه رویا تو ذهن جیمز بود اون وجود نداشت
دیگه این دلیل به طور کلی اشتباست:
1 سایلنت هیل جز اون دسته بازی ها نیست که طرف بگم من این بازی رو 2 بار تموم کنم که چی فلان صلاحو بگیرم (مثل اویل)
2. پس چرا دفعه اول که بازی نصب می کنی و هنوز بازی رو تموم نکردی (منظورم پیایان جیمزه)
بازی بهت می گه پیشنهاد می کنم اول بازی اصلی رو بازی کن بعد بیا این بازی رو بازی کن
در ضمن در پست قبلی کلمه ای که شطرتجی شده پ+و+ر+ن یا همون p+o+r+n
بخشید سرتون درد اوردم مگه سایلنت هیل برامون خواب گذاشته من می رم بخوابم.|-)
 
سلام
خب این رو هم که گفتم ما 2 تا ماریا داریم
اين حرف قابل قبول نيست پس اگه اينجور باشه تصوير ماريا تو دستشويي هم نمونه سوم مارياست.
در ضمن اول بازی که جیمز در دستشویی هست پوستر ماریا رو تو شهر می بینیم
اتفاقاً منم قبلاً به اين عكس اشاره كرده بودم (يادم نيست تو كدوم پست)
a8ano6975pvddnrcazz8.jpg
من دارم می گم ماریا به این شهر فراخونده نشده چون خودش توی این شهر به دنیا اومده.
خب اين موضوع مي‌تونه قابل قبول باشه البته با سناريوي زير:
مي‌دونيم كه جيمز و مري قبلاً به شهر اومده بودن. شايد جيمز براي تفريح به محل كار ماريا رفته و با ديدن اون،‌ آرزو كرده كه يكي مثل اون رو داشته باشه و اين همون آرزويي باشه كه منظور «Born With A Wish» هست. شايد حتي با هم ساعاتي رو گذروندن چون مري در سايلنت هيل بستري شده و جيمز اوقات بيشتري رو وقت داره تا به تنهايي به
Heaven Nights بره
يه اشكال اين به سناريو وارده كه چرا در برخورد اول، جيمز ماريا رو نشناخت. اما مشكل گفت وقتي جيمز قتل مري رو فراموش كرده، از خاطر بردن ماريا كار چندان سختي نيست.
شايد هم آشنايي با ماريا جرقه‌اي تو ذهن جيمز براي خلاص شدن از شر همسر بيماري زده.
 
آخرین ویرایش:
اين حرف قابل قبول نيست پس اگه اينجور باشه تصوير ماريا تو دستشويي هم نمونه سوم مارياست.

.
خب من هونو دارم می گم ماریای دیگریه... که قبل از وقایع سایلنت هیل توی شهر توی اون کاباره کار می کرده جیمز با اون آشنا می شه...این خودش جرقه ی خلاص کردن زنش می شه... خب ماریا که جیمز رو می شناسه ولی چرا جیمزو اونو نمی شناسه؟؟؟جیمز فراموش کرده که چطوری همسرش رو کشته حالا ماریا رو یادش بیاد؟؟ جیمز دچار یک افسردگی شدید شده خب معلومه که با تلقین کردن خیلی چیزا رو یادش رفته... ماریا هم که فکر می کرده جیمز می تونه نقش مجنون رو بازی کنه میره تو خطش (به خاطره همینه که اگر پایان ماریا رو رفته باشید می فهمید ماریا موفق شده)
دیگه لازم نیست تکرار کنم ماریا هایی که جلوی جشم جیمز می میرند توهمند.
 
با اجازه دوستان که تو این زمینه صاحب نظرن...
من sh2 رو خیلی وقت پیش تموم کردم اما هنوز هم داستانش منو ول نکرده و اگه وقت داشتم سعی می کردم ذره ذرشو بررسی کنم...
یادمه یه نقدی فک می کنم تو همین سایت خوندم که احتمالا همه خوندین. راستش تا قبل از این نقد همش سردرگم بودم که چی شد؟
خیالی بودن تمام شخصیت های این داستان به نظرم تنها حالت قابل توجیهشه. و این اشتباه رو نکنید که بگید این که خیلی آبکی میشه... اینطوری نبوده که برای به زور توجیه کردن اتفاقاتش این کار رو کنند. بلکه در تمام طول بازی و داستانش این سرنخ به ما داده میشه ولی اونقدر زیرکانه است که متوجه نمی شیم... درواقع با خوندن اون نقد من احساس کردم که یهویی یه عالمه برهان بهم تزریق شد و بهت زده شدم...
ببینید جیمز پس از کشتن زنش دچار حالتی میشه به نام سرکوب حافظه یا خاطرات. اونقدر عذاب وجدان و غصه داره که به کلی فراموش می کنه. و این تنها چیزیه که این داستان رو کاملا واقعی می کنه... دیگه هیچ چیز دور از واقعیت نیست
 
تا جایی که یادم میاد sh یه شهر متروکه تو این بازی و حتی pyramid head هم جزیی از شخصیت james نقد شده... همه این اتفاقات می افته تا جیمز با واقعیت رو به رو شه و اندوهش رو بپذیره...
پس ماریا هم ساخته ذهنش هست و در نهایت هم جنگ جیمز با ماریا نتیجه پشیمانی جیمز از بابت این بوده که عاشق ماریا ( بخش صرفا زیبا و جسمانی همسرش ماری) بوده و می بینید که ماریا تبدیل به هیولای زشتی میشه اگه بازی حافظم اشتباه نکنه...
اگه واقعیه چرا تبدیل به هیولا می شه؟
اتفاقا به نظرم مهم ترین شخصیت خیالی داستان همین ماریاست... حتی کلمه خیالی به نظرم یکم ساده لوحانه است...
دوستان اگه اشتباه کردم بگید لطفا...
در ضمن میشه شباهت اسم maria و mary رو هم بدون استناد بر خیالی بودنش برام توضیح بدید؟
 
آخرین ویرایش:
انگار هیچ کی منظور منو نمی فهمه:((:((:((
دوستان من گفتم ماریایی که جلوی چشمون می میره واقعیه؟؟؟!
من به شما دلایلی رو به اثبات رسوندم که در این بازی علاوه بر ماریایی که جلوی چشممون می میره ماریای دیگری هم وجود داره؟ که شخصیتش رو در صفحه های قبل شرح دادم...
ولی شاید براتون سخت باشه بپذیرید در این بازی 2 تا ماریا داریم چون تا حالا با فکرتون این بوده ماریا وجود خارجی نداره...ساخته ی ذهن جیمزه...
ولی من برامن هم خیلی سخت که ببینم ما توی نقش یه آدمی می ریم که اصلا وجود خارجی نداره؟؟
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or