بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    41

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
دارم هم زمان شماره 4 و 3 رو دانلود می‌کنم.
با چیزهایی که شنیدم انگیزه زیادی برای بازی شماره 4 گرفتم.
شماره 1 و 2 رو همون زمان عرضه و Homecoming رو سال پیش تموم کردم. از همون شماره 1 پتانسیل بازی کاملا مشخص بود. حیف که اگه مثه RE از تصاویر رندر شده استفاده می‌شد هنوز هم به راحتی می‌شد بازی کردو لذت برد. ولی خب، اون زمان همین گرافیک ترسو به مغز استخون می‌رسوند.
مدت‌ زیادی منتظر فراهم شدن یک فرصت برای تموم کردن سایر شماره‌ها بودم که متأسفانه پیش نیومد - بخصوص برای رفتن شماره 3.
با Homecoming خاطرات زیادی زنده شد و از این بازی لذت بردم،‌ اما به هیچ وجه قابل قیاس با شماره‌های 1 و 2 نبود.
اما همین Homecoming برام با گندی که RE با رفتن شینجی میکامی بالا آورد، واقعا تسکین دهنده بود.

الآن نمی‌دونم اول شماره 3 رو برم یا 4؟ از نظر گرافیک، 3 چقدر پایین‌تره؟
 
آخرین ویرایش:
طبق یه پیام خصوصی تازه این پستِ آقا اشکان رو دیدم :دی
اول از همه یه ذره می خوام با این چهره توی چشمهای ایشون نگاه کنم /:) بعدشم اینجوری :| بعدشم :دی
شما اونی که پیام خصوصی کرده رو به من نشون بده فقط :d اصلاً هم معلوم نیست کار امیره ( امیره
240.gif
نه‌ها ، امیرِ:weightlift: - امیر است :d )
الآن دو قسمت از پست من رو بولد کردی تو ، بعد کل بحثت روی شخصیت پردازی میگرده ، بحث من سر شخصیت پردازی هدر با این که به پسر بودنم هم مربوط میشه ولی صددرصد به این خاطر نیست !
در مورد داستان هم من فقط همین رو گفتم که به نظرم داستان ساده تر بود که خدائی یه قیاس بگیر با چهار و دو و یک ، یک که شروع بود و پایه بنا . کلاً هر چی الآن داریم توی سری از اونجائه ، چهار و دو هم که داستانهای متفاونی خلق کردن که علاوه بر عدم تکرار اصلاً و ابداً گسستگی پیدا نکرد با سری ! این اختلاف هم به اون حدی نیست که فکر کنی من میگم داستان ساده‌ست ، فقط ساده‌تره !
بحث هنری منتفیه! شخصیت پردازی زیر صفر داره ;)
احساس میکنم که این شوخیه ولی با این حال ، یه سوال دارم :
فکر میکنی(ن) شخصیت هنری اگر خوب پردازش میشد ، چطوری میشد ؟ یعنی یه آدمی به اندازه هنری منزوی که دیگه 17 ساله نیست و اون شور جوونی توش کمتر شده ( نمونه بارزش جدا شدن از خانواده . فکر میکنم همه معتقدیم که هدر هم مستقل شدن رو نهایت تا دو سه سال دیگه انتخاب میکرد ) ، وقتی چند روز کابوس و واقعیتش مخلوط میشه در اتاقش به طرز عجیبی قفل شده وقتی کسی صداش رو نمیشنوه ، وقتی از تونل ها میاد بیرون از خواب بیدار میشه چه عکس العملی داره ، اگر هنری چطوری رفتار میکرد شما میگفتین خوب شخصیت پردازی شده ؟
یه سری از دوستامون مثل علی میگن نتونستن با شخصیت هدر ارتباط برقرار کنن منم گفتم اگه انتظاراتتونو بیارین پایین فکر نکنین طرف یه آدم دنیا دیده ی بالغ و بزرگه اونوقت میتونین با احساساتش ارتباط برقرار کنین. همین!
هنری هم بعله متفاوته! شما کدوم آدمیو دیدی که جلوی دستشویی وایساده باشه بعد سه تا سگ عجیب غریب از دستشویی بپرن برون هیچ واکنشی نشون نده؟!!! متفاوته دیگه عزیزم!:d
یه چیزی بگم بحث من سر هدر اصلاً این نیست که لوسه یا زیاد احساسات به خرج میده ، لقب من واسه هدر شیرزن سایلنت هیله ! همونطوری که تو اون پستم گفتم دلایلم کاملاً شخصیه !
هدر برای یه شخصیت 17 ساله بیش از حد گلابی بود. بر خلاف هنری، من با هدر نتونستم ارتباط برقرار کنم چون بسیار لوس و تو دار بود.
جالب اینجاست این همه میگین هدر شخصیت پردازی جالبی داشت به این نکنه نگاه نمیکنین که هم هدر و هم هنری از مردم دوری میکردن:p اونوخ هنری میشه چغندر:biggrin1:
وقتی امیر حسین داشت تحلیل شماره سوم رو مینوشت ، همین کلمه لوس توش به کار رفته بود ، از صبح تا بعدازظهر داشتیم PM بازی میکردیم که من بتونم اون کلمه رو از تو تحلیل درش بیارم ، بعد از خداحافظی نمیخواستیم ریخت هم رو ببینیم ! :d
علی خدائی کدوم گلابی رو دیدی که اینطوری تو روی وینسنت وایسته و شاخ بشه براش ، من اگه جای هدر بودم توان حرف زدن نداشتم بعد از دیدن اون همه اتفاقات ! حرفهائی که تو کلیسا به کلادیا میزنه رو کدوم گلابی میتونه بزنه !
انصاف داشته باش برادر ، انصاف داشته باش ! :d
الآن نمی‌دونم اول شماره 3 رو برم یا 4؟ از نظر گرافیک، 3 چقدر پایین‌تره؟
خب عزیز من ، وقتی جفت رو داری از سه شروع کن ! گرافیک هم اونطوری نیست که حتی الآن هم توی ذوق بزنه ! اگرم باشه بهتر اول سه رو بازی کنی که بعد از چهار دو چندان تو ذوقت نخوره !
======
@ آقا بردیا
پایان خوبی رو باز کردی ، تبریک میگم ، ولی انصافاً توقع نداری همه سوالهات رو جواب بدیم که ؟ خب برادر من ما الآن 700 صفحه‌ست داریم صحبت میکنیم هنوز توی خیلی از مباحث با هم اتفاق نظر نداریم ، بعد توقع داری بیایم برات فکت صادر کنیم ! شما از صفحه اول تاپیک استفاده کن و لینکهائی که تو خلاصه گذاشته شده هر چی که نرسیدی به جواب بیا اینجا درخدمتیم !
 
وقتی امیر حسین داشت تحلیل شماره سوم رو مینوشت ، همین کلمه لوس توش به کار رفته بود ، از صبح تا بعدازظهر داشتیم PM بازی میکردیم که من بتونم اون کلمه رو از تو تحلیل درش بیارم ، بعد از خداحافظی نمیخواستیم ریخت هم رو ببینیم ! :d
علی خدائی کدوم گلابی رو دیدی که اینطوری تو روی وینسنت وایسته و شاخ بشه براش ، من اگه جای هدر بودم توان حرف زدن نداشتم بعد از دیدن اون همه اتفاقات ! حرفهائی که تو کلیسا به کلادیا میزنه رو کدوم گلابی میتونه بزنه !
انصاف داشته باش برادر ، انصاف داشته باش ! :d

یادته؟!:| این بشر رو میبینید، پدر من رو درآورد اون روز!:|

من اگر بخوام نظر خودم رو بگم هدر از مرحله به قول دوستان گلابی بودن شروع میکنه، سپس به همراه روند داستانی و اتفاقاتی که براش میافته آب دیده تر میشه و همین طور به مرور تا انتها محکم تر و مصمم تر به راهش ادامه میده.

در مورد شخصیت پردازی هم فکر می کنم تو کل سری هیچکدوم از کاراکتر ها به اندازه جیمز و والتر ساخته و پرداخته نشده باشن. حقیقتش رو هم بخوام بگم به شخصه نتونستم به خوبی با هدر ارتباط برقرار کنم. من با کسانی که به شهر دعوت میشدن خیلی راحت تر ارتباط برقرار کردم...
 
@ مستر اشکان و مستر امیر حسین

با اینکه من به اندازه ی شما دو نفر توی سایلنت هیل و تحلیل اون، تجربه و آگاهی ندارم :دی ولی من فکر می کنم که هدر اصلا گلابی نبود. من نمی دونم واقعا چرا میگین که هدر در ابتدا یا هر چی گلابی بود یا شخصیت پردازی خنگی داشت ؟ هدر خنگ نبود اتفاقا از همون اول که اون هیولا رو دید و بعدش اون همه اتفاقات عجیب و غریب خیلی خودشو محکم نگه داشت! ترسیده بود ولی به خاطر پدرش جلو رفت و حتی بعد از مرگ پدرش هم باز نشست یه گوشه و گریه کنه و راه افتاد تا انتقام بگیره! دیالوگهایی که هدر در مقابل کلادیا و وینسنت استفاده می کنه بی نظیره! همه داره یه دختری رو نشون میده که بر خلاف ظاهر و سن کمش خیلی بزرگتر رفتار می کنه ! اتفاقا یه چیزی رو یادم رفت دیشب بگم :دی می خواستم بگم بر خلاف اینکه فکر می کنین هدر به اندازه ی 17 سال عمل می کنه ولی از نظر من خیلی بیشتر از سنش میزنه ! بار اولی که من سایلنت هیل 3 ( اولین سایلنت هیل عمرم) رو بازی کردم چیزی از داستان یک نمی دونستم برای همین توی سن هدر به خاطر اعداد و ارقامی که توی بازی بهش اشاره میشه مثل (7 +14) سن آلسا و شریل من گمان می کردم که هدر 23 یا 24 ساله باشه و واقعا هم همین سن به نظر می رسید با رفتاری که از خودش نشون میداد. هر چند برام عجیب بود که چطور دختر 24 ساله ای هنوز داره با پدرش زندگی می کنه ! باری بعدها که تحلیل های امیرحسین خان ( شهردار سایلنت هیل ) و آقا اشکان ( کله هرمی :دی ) رو خوندم متوجه سن درستش شدم و فهمیدم که نوجوون بوده
بازم نمی دونم آیا فقط به خاطر جنسیت و خصوصیات اخلاقیش بوده که باهاش ارتباط برقرار نکردین یا نکته ای توی شخصیت پردازی بوده که من بهش توجه نکردم ؟

در مورد هنری هم خب اون که شوخی بود گفتم زیر صفره :دی ولی از نظر من هنری پتانسیلش رو داشت که بهتر از این باشه! من دوست داشتم از هنری یه انسان منزوی رو ببینم که وحشت بکنه و این ترس توی دیالوگها و رفتارش باشه! هنری از طریق تونلی توی دستشویی خونه ش میره به دنیای دیگه و بعد از خواب بیدار میشه! من دوست دارم هنری اینجا یه واکنشی نشون بده! کمک بخواد ( نمی دونم شایدم اشکال از Voice actor بوده که نتونسته خوب احساسات طرف رو نشون بده!) وقتی یه روح می بینه بترسه نه جوری رفتار کنه که انگار خیلی طبیعیه که یه روح از گچ بری دیوار خونه آدم بزنه بیرون :| :دی
باری از نظر من هنری بد نیست ولی اونطوری که با بقیه ی کاراکترهای سایلنت هیل ( حتی هری! چون من فکر می کردم سایلنت هیل 1 به دلیل گرافیکش برام جذاب نخواهد بود و با هری هم نمی تونم ارتباط برقرار کنم ولی به طرز عجیبی با هری ارتباط برقرار کردم و خیلی هم ازش خوشم اومد :دی چون خوب احساسات رو نشون میداد! مشخص بود یه پدر ترسیده از وقایع اطرافشه ولی به دلیل عشق به دخترش دنبالش میره تا پیداش کنه!) هنری هدفش فرار از اتاق بود ولی من علاوه بر کارایی که بر فرار از اتاق انجام میدادیم خودمون به عنوان بازی کن و کنترل کننده ی کاراکتر ولی خود کاراکتر انگار چندان هم تمایلی برای رهایی نداشت :دی من گفتم یه هنری یه آدم مریض و روانی بوده که خب براش عادی میشه یا شخصیت پردازی کاملی نداشته بر خلاف والتر! که خب وقتی من والتر رو می بینم با اون شخصیت پردازی عالی به این نتیجه می رسم که هنری شخصیت مهمی توی بازی شاید نداشته و این والتر بود که کاراکتر اصلی ماجرا بوده (فکر می کنم یه بار هم دایی مسعود به این نکته اشاره کرد- الان کجاست :دی دایی جان بیا یه بار دیگه بگو این موضوعو :دی )

همین دیگه اظهاراتم رو گفتم :دی منتظر اظهارات دوستانم :دی

پ.ن : در مورد پیام خصوصی :دی نه امیر نبود :دی یکی از دوستان مخفیه که هر از گاهی توی تاپیک حضور به عمل میاره :دی خودش بن بوده گویا نتونسته پاسخگو باشه گفتن من بیام که یه وقت حق تک ملکه ی سایلنت هیل ضایع نشه :دی
 
آخرین ویرایش:
ممنون داداش اشکان از جواب !
راست میگی بهش فکر نکرده بودم که این تاپیک کلش برای پیدا کردن همین جواب هاست !
:d
پس من برم یک چرخی از صفه ی اول بزنم تا اینجا !
:( {طول میکشه نه}

راستی بچه ها حالا ما که اندازه ی بحس شما نیستیم ولی بحسی که در مورد هدر و این ها پیش اومده !
این نظر منه :
بنظر من مهمترین شخصیت بین سایلنت هیل های بعد از 1 فقط و فقط هدر میباشد !
حالا میگید چرا :
چون روی کاور بازی SILENT HILL HD عکس هدره !
:d
 
س.من بازی SH downpour رو دارم با راهنما جلو میرم و دو تا سوال داشتم
1.من بعضی ازقسمت هارو نرفتم اما با این حال به مرحله های بعد ی رسیدم میخواستم بدونم که اونا مرحله فرعی بودن؟
2.من ر قسمت 27 گیر کردم ونمیتونم قسمت های فیلم ها رو پیدا کنم لطفا محل دقیق فیلم ها رو بگید.:-? (شاید بخاطر این باشه که من اون دری روکه باید رمزشو ازتو فیلما میفهمیدم از رو راهنما زدم)
 
س.من بازی SH downpour رو دارم با راهنما جلو میرم و دو تا سوال داشتم
1.من بعضی ازقسمت هارو نرفتم اما با این حال به مرحله های بعد ی رسیدم میخواستم بدونم که اونا مرحله فرعی بودن؟
2.من ر قسمت 27 گیر کردم ونمیتونم قسمت های فیلم ها رو پیدا کنم لطفا محل دقیق فیلم ها رو بگید.:-? (شاید بخاطر این باشه که من اون دری روکه باید رمزشو ازتو فیلما میفهمیدم از رو راهنما زدم)

بله قسمتهایی از راهنما همونطور که گفتم مأموریت های فرعی یا ساید کوئست هست! بدون اونها هم می تونین داستان اصلی رو ادامه بدین ولی از اونجایی که راهنما کامل نشده خودتون باید راهشو پیدا کنین :دی هر چند سعی می کنم هر چند وقت یک بار آپدیت کنم راهنما رو

نکته ی بعدی در مورد قسمت 27 راهنما بود که دیگه رمزشو زدی پس نیازی نیس فیلمها رو پیدا کنی چون چیز خاصی رو نشون نمیده :دی در غیر این صورت توی راهنما ذکر شده که چطور می تونی فیلمها رو پیدا کنی فقط کل سینما رو بگردین ;)
 
بیخیال میلاد !:-o اریجینز وفادارترین نسخه جدید به نسخه های قبلیه از نظرم ، ولی تراویس گلابیترین شخصیت اولیه که به عمرم دیدم ! :d

میخواستم عمق فاجعه رو نشون بدم :whistling: :d

ایراد وقتی وارده که ما ندونیم هنری چطور آدمیه ، ولی برعکس ما همه چیزی که لازمه از هنری بدونیم میدونیم ، هنری یه آدمیه که نمیتونسته خانواده و شلوغیش رو تحمل کنه پس نقل مکان میکنه ، چون آدم معاشرتی نیست اکثر همسایه ها آنچنان رابطه ای باهاش ندارن ، سرگرمیش رفتن به جاهای ساکت و آرومی مثل سایلنت هیل و عکس برداری از اونجاهاست. شما عکسهای دور و بر اتاق هنری رو نگاه کنی یه عکس دست جمعی نمیبینی تماماً عکسهای تاریک و تنها ، خب از یه همچین آدمی چه توقعی میره ؟ حالا همین آدم چندروزه که ناخواسته درگیر ماجرائی شده که ازش راه فراری نداره و با همون شخصیت منزویش باید این راه رو ادامه بده تا بتونه از اون اتاق لعنتی خارج بشه !

در اینکه هنری آدم بدبختی بود شکی نیست! مشکل من با خشک بودنِ بیش از حد این کرکتر بود، تا حدی که وقتی یه آیتم روی زمین میدید و سر میچرخوند و بهش خیره میشد، روحم شاد میشد که این بابا درجریان بازی هست هنوز!!! فکر نمیکنم یه مقدار احساساتی شدن
دیگه توقع زیادی باشه ، دیگه حضرت ایوب نبوده که :d و.... چیزی که مسلمه،به جز این یکی(ضعف کرکتر-که البته نظر شخصی هستش- ) نمیشه هیچ ایرادی به SH:The Room وارد کرد.... و غیر محیط های تکراری البته :d

ولی تراویس خودش انتخاب کرد که بره دنبال اون دختر ، خودش انتخاب کرد که این ماجرا رو ادامه بده و به قول خودش حقیقت رو بفهمه پس نباید اینقدر نسبت به اتفاقات بیخیال باشه ، ما توی طول بازی حقایق عجیب و غریبی رو در مورد زندگی تراویس متوجه میشیم ، محوریت داستان بازی روی شخصیت تراویس میگرده ( آلسا رو بگذاریم کنار ) ولی این بشر انگار نه انگار ! این چیزهائی که تراویس فهمید رو هر کی میفهمید نابود میشد ولی این دریغ از یکم حس !
باز این گلابی فرق داره قضیه اش! این گلابی! از اولین محصولاتِ غرب هست و عذرش موجههl-)
هدر برای یه شخصیت 17 ساله بیش از حد گلابی بود. بر خلاف هنری، من با هدر نتونستم ارتباط برقرار کنم چون بسیار لوس و تو دار بود.
جالب اینجاست این همه میگین هدر شخصیت پردازی جالبی داشت به این نکنه نگاه نمیکنین که هم هدر و هم هنری از مردم دوری میکردن:p اونوخ هنری میشه چغندر:biggrin1:

خوبه دیگه :| یه جور میگی انگار تا حالا دختر لوس و تو دار ندیدی! پر شده همه جا :d اصلن توی همین ... :-s صبر کن ببینم! نکنه از طرف تاپیک همسایه اجیر شدی که ارزشهای ما رو ببری زیر سوال /:) (آخه اون ورا دیده شدی :d)

انصاف داشته باش برادر ، انصاف داشته باش ! :d {2}

پ.ن: گلابی الان تو بازار گیر نمیاد،ببین چه رونقی گرفته اینجا!
 
در ابتدا سلام :d
و در دوما :d
SILENT WILL KILL US ALL
خوبید شما دوستان؟ :d امیدوارم بعد از این مدت بنده را یادتون بوده باشه :d میگم بحث سر چیه :-/

- - -ویرایش - - -

در ابتدا سلام :d
و در دوما :d
SILENT WILL KILL US ALL
خوبید شما دوستان؟ :d امیدوارم بعد از این مدت بنده را یادتون بوده باشه :d میگم بحث سر چیه :-/
 
یا الله
با آرزوی قبولی طاعات دوستان گلم در شب های قدر.اقا کسی نبود جواب سوال مارو بده؟این یارو الکس واس چی داداششو انداخت توی اب؟بعد این هذر مگه همون نقش اول بازی سایلنت هیل 3 نیست.حاجی من میگم زیادم یبس نبودا خداییش
 
یا الله
با آرزوی قبولی طاعات دوستان گلم در شب های قدر.اقا کسی نبود جواب سوال مارو بده؟این یارو الکس واس چی داداششو انداخت توی اب؟بعد این هذر مگه همون نقش اول بازی سایلنت هیل 3 نیست.حاجی من میگم زیادم یبس نبودا خداییش
اولا که
)x )x )x
یعنی الان فش دادی به هدر؟ آیا؟ بزنم با مشت پا چشت :d
دوما نخیر. الکس بیچاره کجا جاش را انداخت تو آب :-o فقط میخواست اون حلقه را ببینه که جاش وحشی بازی در آورد و خودش افتاد توی آب :d
 
سلام
سلام دوستان من تازه با این انجمن آشنا شدم ! به سایلنت هیل هم علاقه ی شدیدی دارم، اولین بار نسخه ی origins رو توی ps2 بازی کردم و خوشم اومد بعد نسخه ی HC رو توی اکس باکس تموم کردم و توی کامپیورتر یه ترتیب 1-4-2-3 رو تموم کردم و الان هم در حال بازی Shattered memories با شبیه ساز هستم.
ورودتون رو خوش‌آمد میگم:welcome:
مخصوصاً که دوست مسعودجان هستید.
سلام به همگی...به به داش مهراد...بچه ها هوای این داش مهراد مارو داشته باشین من گفتم بیاد اینجا....پسر گلیه و مثل خودمون دیوونه سایلنت هیل!(ببخشید که از این لفظ استفاده کردم!)
ما منتظر SH extra هستیم ها برادر ! (2):d
یاالله
داشم واقعیتش ما فعلا دیگه کنسول منسول نداریم یه مدته که فقط با کامپیوتر حال میکنیم که این بازی اومد دستمونو نشستیم پاش.واالا اونی که ما تو بازی دیدیم دیدیم که این یارو میزنه با گوله مامانشو میکشه البته خودمون زدیم ولی زدیم دیگه.بعدشم این یارو از قصد زد داداششو انداخت تو اب؟
یا الله
با آرزوی قبولی طاعات دوستان گلم در شب های قدر.اقا کسی نبود جواب سوال مارو بده؟این یارو الکس واس چی داداششو انداخت توی اب؟بعد این هذر مگه همون نقش اول بازی سایلنت هیل 3 نیست.حاجی من میگم زیادم یبس نبودا خداییش
چرا داد می‌زنی:d
داستان HC به پیچیدگی شایر شماره‌ها نیست. طبق قوانین فرقه شهر،‌ از خانواده شپرد‌ها قرار بوده الکس قربانی بشه پس میراث خانوادگی به جاش می‌رسیده. الکس خواسته اون نشان رو ببینه که ناخواسته اش به دریاچه میافته و غرق میشه.
س.من بازی SH downpour رو دارم با راهنما جلو میرم و دو تا سوال داشتم
1.من بعضی ازقسمت هارو نرفتم اما با این حال به مرحله های بعد ی رسیدم میخواستم بدونم که اونا مرحله فرعی بودن؟
2.من ر قسمت 27 گیر کردم ونمیتونم قسمت های فیلم ها رو پیدا کنم لطفا محل دقیق فیلم ها رو بگید.:-? (شاید بخاطر این باشه که من اون دری روکه باید رمزشو ازتو فیلما میفهمیدم از رو راهنما زدم)
ورود شما رو هم خوش‌آمد میگم:welcome:

- - -ویرایش - - -

فکر می کنم یه بار هم دایی مسعود به این نکته اشاره کرد- الان کجاست :دی
همین‌جام دایی. فعلاً همین‌جام.
منظورت اینه
خب من SH4‌ رو اینجوری دیدم؛
« والتر سولیوان جوانی باهوش و با استعداد و البته سرراهی هستش که پدر و مادرش اون رو توی اتاق 302 آپارتمانی رها کردن. رنج نداشتن مادر تا حدی اون رو عذاب میده که فکر میکنه اتاق 302 مادرشه. اون توی یتیم‌خانه محل نگهداریش و تحت تاثیر تعالیم فرقه سایلنت هیل،‌با آیینی وحشتناک (شامل کشتن 21 قربانی) آشنا میشه که ایمان میاره با انجام اون می‌تونه مادرش رو پیدا کنه. اما ساکن فعلی اتاق 302،‌هنری تونزند که به طور اتفاقی قربانی شماره 21 شده،‌به کمک قربانی شماره 20،‌دختری به نام آیلین گالوین،‌مانع تکمیل مراسم والتر میشه.»
===========================================================
در مورد هنری و شماره‌ 4
خب شما در دنیای ذهن والتر هستید. توقع داشتید اونجا چجوری باشه؟ گل و بلبل؟ همه جا آرومه؟
سلاح‌های بازی همه ناشی از قتل‌های والتر هستند. آیین قربانی خون می‌خواد پس توقع نداشته باشید که با سلاحی مثل UZi بتونید قلب قربانی‌ رو خارج کرد.:d
فعلاً نمی‌تونم اما سر فرصت (اگه بود) حاضرم سر تک‌تک اتفاقاتی که توی شماره 4 افتاد بحث کنم و بگم منطقی بوده.
در مورد هدر و شماره‌ی 3
مشکل هدر اینه که تو بد شماره‌ای معرفی میشه. شماره‌ی 3 واقعاً داستانش نسبت به شماره‌های دیگه (اصلی رو میگم‌ها نه این هله‌هوله‌ها) کم عمق بود.
 
آخرین ویرایش:
Silent Hill 4 رو نصب کردم اما مشکلاتی دارم.
یکی این‌که کنترلش با پد Xbox 360 دیوانه کنندس. کسی می‌دونه کار هر دکمه توی پد PS2 چی بود؟

و دیگه Resolution که حالت Wide توی تنظیمات نداره! Resident Evil 4 که همون زمان هم بیرون اومد قابلیت تنظیم Wide Screen رو داره! جای دیگه‌ای برای این تنظیم وجود نداره؟
 
نکات مثبت و منفی سایلنت هیل 4 از دید سازنده (Team Silent)

نکات مثبت:
+ معنا و مفهوم ترس (سایکولوژیک هارور)(ریشه ترس در سایلنت هیل این نیست که توسط یه هیولا وحشتناک مورد حمله قرار بگیرید و کشته بشید بلکه ریشه ترس سایلنت هیل سایکولوژیک است. ترسی که به آرامی در شما رخنه میکنه و گرفتار هیولاهایی ناشناخته میشوید.)
+ نوع جدیدی از هیولاها (ارواحی که حتی با نزدیک شدن به شما, باعث میشن که صدمه ببینید)
+ دوربین اول شخص
+ نمایش آیتم های بازی به صورت real time
+ playable movie sequences

نکات منفی:
- تاکید بسیار زیاد بر روی melee combat
- نبود باس های میان مرحله ای
- مزاحمت بیش از حد ارواح ( بیشتر بازیکنان میگفتند به جای این که ارواح باعث ایجاد حس ترس بشه, اونها رو خشمگین میکرده, حتی زمانی که به ارواح حمله میکردید و اونها را نقش بر زمین میکردید, بلافاصله بلند میشدند و شروع به حمله میکردند. در نسخه اصلی بازی ارواح حدود 3 تا 10 ثانیه طول میکشید تا دوباره شروع به حمله کنند. سازندگان گفتند اگر میتونستند این عدد را به 15 تا 60 ثانیه افزایش میدادند (بسته به درجه سختی بازی)
- محل جایگاه آیکن ها و وسایل
- فقدان پایان UFO (به دلیل این که نه ایده جالبی داشتند و نه مقدار زمان کافی)

==============
در مورد روشن شدن محیط و نبود تاریکی, مه در سایلنت هیل 4, Masashi Tsuboyama و Akira Yamaoka اینطور گفتند:
[LTR]It is hard to say. The brightness of the game, the lack of fog and darkness, is to ensure that combat is fair but it could affect the atmosphere negatively. We didn’t want it that way. This time we wanted to do more obvious horror – to make the question for the player what to do about a monster rather than wondering what or where it is.[/LTR]
==============
حرف از هدر شد!:x عاشقشم من یعنی! فوق العادست!:bighug:
Reception هدر:
[LTR]Joystick Division praised Heather for how she "show[ed] the world that whiny teenage girls can become incredible bada*ses," putting she on the tenth place of their 2010 list of the top ten "badass ladies" in video game history. UGO Networks placed the character second on its 2011 list of the best kids in video games, calling her an "another hyper-s*xualized teen girl," also featuing her on their list of the "most stylin'" alternate costumes for her "Sailor Moon-esque character" 'Princess Heather' costume. In 2013, Complex ranked Heather as the 36th greatest heroine in video game history. GameDaily listed Heather in their "b@be of the Week: Chicks with Baggage", and GamesRadar cited her as one of best game "babes" in the decade of 2000, highlighting the fact that she is "just a normal girl". CNET shared the sentiments, adding she "may not have the toughness of some of the other protagonists here, but Heather Mason is absolutely human and eminently relatable."
[/LTR]
این جمله هم در نوع خودش جالبه::d
show[ed] the world that whiny teenage girls can become incredible bada*ses
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or