بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
بچه ها به نظرم باید چیزه جالبی در بیاد اگر یه سایلنت هیلی بسازند که داستانش در مورد همون بیماری باشه که کل شهر رو فرا میگیره و همه ساکنین شهر رو میکشه!!
بازی توی سال 1700 اتفاق بیفته یا مثلاََ سال 1810 که بیمارستان بروکهاون به خاطر بیماری واگیردار تازه تاسیس شده بود!!!
توی اون زمان خیلی آدم به خاطر بیماری توی بیمارستان بستری شده بودند و خیلی هاشون مردند!!
مطمئناََ دیدن افکار اون اشخاص و قرار گرفتن در دنیای ذهنیشون باید خیلی ترسناک باشه!!!
توی همین سال 1810 شهر تبدیل میشه به جایی برای اسیران جنگی, میشه داستان های خیلی فوق العاده ای از این وقایع ساخت!!
میتونیم ببینیم که شهر در قدیم ها چجوری بوده, بیمارستان بروکهاون چجوری بوده, توی دنیای ذهن این بیماران و اسیران قدم بگذاریم!!!
 
سلام
تحلیل سایلنت هیل 3 نیز به تاپیک http://forum.bazicenter.com/thread43292/ اضافه شد!
مرسی از دوستان!
امیرجان بنده همون دیشب دیدم. دستت درست. >:d<
اینا ارتباط عرضی دارند، مشکلی پیش نمیاد :d تو نسخه سوم هم اگه یادت باشه همین کار رو کردیم.
بنده هم مشکلی ندارم هر چند الان کار از کار گذشته اما اون بحث دنیای ذهن و ارتباط دعوت کننده و دعوت شونده رو یادمون نره;)
ما منتظر ادامه هستیم هیچ جا نمیریم همینجا هستیم
بنده هم ورودتون رو به این جمع ساکنین شهر خوش‌آمد میگم.:welcome:
امیدوارم اقامت‌تون طولانی باشه.
بچه ها من با اجازتون بحث رو در رابطه با آيلين ادامه ميدم در مورد بحث با هيولاها هم بنده كاملا موافقم...
خب بنده با این روش موافقم. در مورد شخصیت‌ها فقط گفتن نظرات شخصی کفایت نمی‌کنه. خیلی وقت‌ها گفتن اتفاقات پیرامون شخصیت در طول بازی می‌تونه خیلی کمک کنه.
"آيلين بر روي تختش خوابيده هست"

در اتاق 302 هنري پي ميبره به يك حفره ناتمام كه جوزف شرايبر زماني كه در قيد حيات بود بر روي اين حفره كار ميكرد...
هنگاميكه هنري به اين ديوار مجاور اتاق آيلين نگاه ميكرد آيلين غالبا در اتاق خوابش واقع در واحد 303 ديده ميشد...
آيلين معمولا روي تخت خوابش مينشست و به يك نقطه اي خيره ميشد ودر گاهي اوقات نيز ممكن بود كه او آنجا نباشه...در زمان هايي خاص آيلين به چيزهايه(موجودات) واقع در محيط اطرافش واكنشهايي عجيب از خودش بروز ميداد...در اينجا يه نكته كه وجود داره اينكه آيلين بخاطر ملاقاتي كه با پديده سايلنت هيل داشته ميتونسته در دنياي دروني خودش موجوداتي رو مشاهده كنه بخاطر همينه كه از خودش واكنش نشون ميداد و به نقاطي خاص از اتاقش خيره ميشد ولي هنري نميتونست چيزيرو ببين چون اين اتفاقات مربوط به دنياي دروني آيلين ميشد...
بعید می‌دونم آیلین تا قبل از ملاقات با سرنوشت خودش موجودات دنیای والتر رو دیده باشه.

در آغاز بازي مشاهده ميشه كه آيلين در حال پيدا كردن يك جارو براي نظافت راهروي طبقه سوم ميباشد بعد از مرگ سينتيا ويلاسكز Cynthia Velasquez's آيلين از روبه روي پنجره اتاقش ميبينه كه يك آمبولانس در حال رفتن از آنجاست...
بعد از دنياي مترو آيلين مكالمه اي دوستانه رو از يك تلفن ميشنوه كه اين مكالمه در رابطه با يك مهماني هست...
بعد از دنياي ساختمان ها آيلين در يك لباس ارغواني ديده شد...
خب می‌دونیم که آیلین خیلی اهل رفتن به مهمانی نیست. حال پشت خط کیه که آیلین دعوتش رو قبول می‌کنه و برای رفتن به مهمانی لباس ارغوانی می‌پوشه، جای بحث داره.
هنگامي كه آيلين در اتاقش ديده ميشه در حال انجام دادن كارهاي مختلفي هست از قبيل تماشاي تلويزيون , مطالعه , كنده كاري و...
در گاهي اوقات آيلين بطور ناگهاني از كاري كه در حال انجامش هست باز مي ايسته...و بطور مشكوكي به سمت ديوار ظل ميزنه و دوباره به كاري كه در حال انجامش بود مشغول ميشه...
يك نكته اي كه باز در اينجا وجود داره اينكه آيلين غالبا تحت تاثير دنياي دروني وقدرت ذهني خودش قرار داره...
آیا اون می‌دونسته که شخص دیگری مخفیانه دارو اون رو می‌بینه. اگه آره، پس چرا عکس‌العملی نشون نمیده و اگه نه، یعنی سوراخ رو روی دیوار نمی‌بینه؟
اما اینکه ذهن آیلین انقدر قوی باشه که بتونه دنیایی درون‌ذهنی بسازه رو بعید می‌دونم. محتمل‌ترین حالت،‌ یه تیکِ روانیه.
"آيلين مضروب در آستانه مرگ"

"آيلين آماده شده براي اين زمان", عازم يك مهماني دوستانه ميشود...
سرانجام آيلين در كنار هنري تاوزند در درون كابوس والتر ساليوان nightmare world به دام ميوفته...وبطور پياپي توسط والتر مجروح و مضروب ميشه قبل از اينكه هنري بتونه به داداش برسه واز دست والتر نجاتش بده...
سرانجام هنري وارد اتاق آيلين ميشود وميبينه كه آيلين بصورت مضروب وخوني بر روي زمين افتاده ودر آستانه مرگ هست وشماره "20121" بر روي پشت بدنش بريده شده...
آیلین لباس ارغوانی پوشیده. این رنگ معنای خاصی داره. لباسی خاص برای دعوت به مراسم قربانی.
این بحث عددشناسی تو بازی مثل یه عقده تو گلوم گیر کرده. ایشالا یه طوری بشه بشه بگم وگرنه می‌ترکم.:d
 
بچه ها به نظرم باید چیزه جالبی در بیاد اگر یه سایلنت هیلی بسازند که داستانش در مورد همون بیماری باشه که کل شهر رو فرا میگیره و همه ساکنین شهر رو میکشه!!
بازی توی سال 1700 اتفاق بیفته یا مثلاََ سال 1810 که بیمارستان بروکهاون به خاطر بیماری واگیردار تازه تاسیس شده بود!!!
توی اون زمان خیلی آدم به خاطر بیماری توی بیمارستان بستری شده بودند و خیلی هاشون مردند!!
مطمئناََ دیدن افکار اون اشخاص و قرار گرفتن در دنیای ذهنیشون باید خیلی ترسناک باشه!!!
توی همین سال 1810 شهر تبدیل میشه به جایی برای اسیران جنگی, میشه داستان های خیلی فوق العاده ای از این وقایع ساخت!!
میتونیم ببینیم که شهر در قدیم ها چجوری بوده, بیمارستان بروکهاون چجوری بوده, توی دنیای ذهن این بیماران و اسیران قدم بگذاریم!!!
چیزی که تا دلت بخواد زیاده پتانسیل برای داستان های فوق الاده است تو سری ! ولی خب تا وقتی که کونامی سرش با چیزهائی مثل BOM گرمه مطمئنا نوبت به بالفعل کردن این توانایی های بالقوه ی سری نمیرسه !
بروکهاون فکر کنم در راستای همین بیماری فراگیر بود که ساخته شد و بعدها به جائی تقریبا شبیه به تیمارستان تبدیل شد ، اینها همه چیزهایی هست که تا بخوای میشه ازشون داستان کشید ، بیرون ولی حیف !

علی جان دستت درد نکنه ، فقط ما که عجله ای برای تموم کردن تمام بحث های ممکن در مورد سری نداریم میتونیم توی هر زمان بیشتر از یک بحث رو جلو نبریم ، منظورم اینه که نمیخوایم حالا حالاها به این نقطه برسیم که "خب ، حالا در مورد چی حرف بزنیم " !
 
رضا جان داری خودت رو نشون میدی یواش یواش!! :-s ;)
ميلاد جان يعني چي دارم خودمو نشون ميدم منظورت شخصيتمه؟...:d
جیمز Arth@s بود :biggrin1: که رفت سایلنت هیل و دیگه همونجا موند :biggrin1: :|
ما شما رو اگه خدا قبول کنه والتر صدا می زنیم :biggrin1:
مرسي من جيمز ساندرلند رو دوستدارم>:d< چون خودمو بيشتر نزديك به اون ميدونم وشخصيتمو خيلي شبيه به جيمز ساندرلند ميبينم...:dوالتر هم جاي خود دارد...:d
تحلیل سایلنت هیل 3 نیز به تاپیک Lost Memories - ترجمه کتاب اصلی خاطرات فراموش شده ( تألیف ، تصرف ) اضافه شد!
مرسی از دوستان!
مرسي اميرجون دستت درد نكنه عالي بود ديشب همشو مو به مو خوندم خيلي زحمت كشيدي مرسي...:d
درود بر همه
درود علي جان...ميبينم كه فعالي خيلي خوشحالم شدم...:d
بنده خداهایی بودند که زندگی خودشون رو بسیار شبیه و نزدیک به کرکترهای سری سایلنت هیل می‌دونستند ولی الآن هیچ خبری ازشون در دست نیست، رضا جون بیا بی خیال شو :d
خدا رو چه ديدي علي جون شايد ما هم به otherworld كشيده شديم...:d
 
سلام
بنده هم مشکلی ندارم هر چند الان کار از کار گذشته اما اون بحث دنیای ذهن و ارتباط دعوت کننده و دعوت شونده رو یادمون نره;)

به روی چشم، این موضوع طوری هست که در طول بحث‌ها بارها و بارها باهاش برخورد داریم.



علی جان دستت درد نکنه ، فقط ما که عجله ای برای تموم کردن تمام بحث های ممکن در مورد سری نداریم میتونیم توی هر زمان بیشتر از یک بحث رو جلو نبریم ، منظورم اینه که نمیخوایم حالا حالاها به این نقطه برسیم که "خب ، حالا در مورد چی حرف بزنیم " !

نه عجله‌ای در کار نیست کم کم بحثا رو جلو می‌بریم، قبلاً هم همین منوال بوده.

درود علي جان...ميبينم كه فعالي خيلي خوشحالم شدم...:d خدا رو چه ديدي علي جون شايد ما هم به otherworld كشيده شديم...:d

قربانت آقا رضا.
خوب حالا که اینقدر طالبی کاری از دست من برنمیاد، من وظیفم رو انجام دادم :d

خودم یه زمانی فکر می‌کردم هدرم، بعد یه بلایی سرم اومد، دچار چندگانگی شدم، دیگه از این فکرا نکردم :d

--------------------------------------------------------------------------

از اینجا به بعدش آف تاپیکه:d

فقط یه نگاه به عکسای زیر که برای Comic-Con 2012 هست بندازید تا به عمق فاجعه پی ببرید:|

کی فکرش رو می‌کرد یه روز با دیدن عکسای یه نسخه از سایلنت هیل یاد بازی‌های MMO بیفتیم؟!

90759214786752621797.jpg

53770666786862223981.jpg

42551115547432361645.jpg

06867360881625998413.jpg

52277655717477361197.jpg

88607023420918957431.jpg

87627358842382994862.jpg

Star Wars آیا؟
 
بچه ها به نظرم باید چیزه جالبی در بیاد اگر یه سایلنت هیلی بسازند که داستانش در مورد همون بیماری باشه که کل شهر رو فرا میگیره و همه ساکنین شهر رو میکشه!!
بازی توی سال 1700 اتفاق بیفته یا مثلاََ سال 1810 که بیمارستان بروکهاون به خاطر بیماری واگیردار تازه تاسیس شده بود!!!
توی اون زمان خیلی آدم به خاطر بیماری توی بیمارستان بستری شده بودند و خیلی هاشون مردند!!
مطمئناََ دیدن افکار اون اشخاص و قرار گرفتن در دنیای ذهنیشون باید خیلی ترسناک باشه!!!
توی همین سال 1810 شهر تبدیل میشه به جایی برای اسیران جنگی, میشه داستان های خیلی فوق العاده ای از این وقایع ساخت!!
میتونیم ببینیم که شهر در قدیم ها چجوری بوده, بیمارستان بروکهاون چجوری بوده, توی دنیای ذهن این بیماران و اسیران قدم بگذاریم!!!

كاملا موافقم اميرجون اتفاقا منم به همچين چيزي فكر ميكردم كه يك سايلنت هيل در اون دهه زماني داشته باشيم كه يك چيز خيلي جالب و ترسناكي از آب درميومد مخصوصا كه در اون دهه زماني شهر ميتونست شكل ترسناك تري به خودش بگيره وبيش از 1800 نفر در بيمارستان بروكهاون فوت كردن...

چیزی که تا دلت بخواد زیاده پتانسیل برای داستان های فوق الاده است تو سری ! ولی خب تا وقتی که کونامی سرش با چیزهائی مثل BOM گرمه مطمئنا نوبت به بالفعل کردن این توانایی های بالقوه ی سری نمیرسه !
بروکهاون فکر کنم در راستای همین بیماری فراگیر بود که ساخته شد و بعدها به جائی تقریبا شبیه به تیمارستان تبدیل شد ، اینها همه چیزهایی هست که تا بخوای میشه ازشون داستان کشید ، بیرون ولی حیف !

علی جان دستت درد نکنه ، فقط ما که عجله ای برای تموم کردن تمام بحث های ممکن در مورد سری نداریم میتونیم توی هر زمان بیشتر از یک بحث رو جلو نبریم ، منظورم اینه که نمیخوایم حالا حالاها به این نقطه برسیم که "خب ، حالا در مورد چی حرف بزنیم " !
اشكان جان به ققول علي جان(heart broken) يه گروه آدم عاشق خسته دل تو كونامي دور هم جمع شدن كه كاري به اين ندارن كه سرنوشت سايلنت هيل چي ميشه واين همه پتانسيل براي نوشتن داستان هاي عالي رو به اغوا و فراموشي سپردن...
خب بنده با این روش موافقم. در مورد شخصیت‌ها فقط گفتن نظرات شخصی کفایت نمی‌کنه. خیلی وقت‌ها گفتن اتفاقات پیرامون شخصیت در طول بازی می‌تونه خیلی کمک کنه.
بنده هم موافقم مسعود جان اين وقايع خيلي رازهاي نهان در بازيرو آشكار ميكنن...
بعید می‌دونم آیلین تا قبل از ملاقات با سرنوشت خودش موجودات دنیای والتر رو دیده باشه.
به نظرم موجوداتي رو در دنياي دروني خودش ميديد چون اگه در رابطه با دنياي والتر بود هنري هم ميتونست اين موجوداترو ببينه..
.آیا اون می‌دونسته که شخص دیگری مخفیانه دارو اون رو می‌بینه. اگه آره، پس چرا عکس‌العملی نشون نمیده و اگه نه، یعنی سوراخ رو روی دیوار نمی‌بینه؟
اما اینکه ذهن آیلین انقدر قوی باشه که بتونه دنیایی درون‌ذهنی بسازه رو بعید می‌دونم. محتمل‌ترین حالت،‌ یه تیکِ روانیه.
خوب مسلما هر انساني داراي دنياي دروني منحصر به فردي هست اما تا زماني كه اين دنيا خيلي قوي نشده وقدرت ذهني فرد در رابطه با دنياي دروني خودش قدرت نگرفته نميتونه افرا ديگر رو تحت تاثير اين دنيا قرار بده...اما شخصي كه با پديده سايلنت هيل ملاقات كنه ميتونه تحت تاثير دنياي خودش قرا بگيره...مثلا در silent hill 2 آنجلا بخاطر اينكه با سايلنت هيل ملاقات كرده بود تحت تاثير دنياي خودش در پايان بازي جيمز رو به شباهت مادرش ميديد و اورا مادر صدا كرد...
در silent hill 4 هم آيلين در نقاطي از زندگيش با سايلنت هيل ملاقات ميكنه وبخاطر همين واقعه در گاهي اوقات تحت تاثير دنياي دروني خودش قرا ميگيره و محتملا وقايع عجيبي رو در پيرامون محيط زندگيش ميبينه كه بخاطر قدرت نگرفتن اين دنيا هنري قادر به ديدينش نيست...
آیلین لباس ارغوانی پوشیده. این رنگ معنای خاصی داره. لباسی خاص برای دعوت به مراسم قربانی.
كاملا درسته مسعود جان اين رنگ ارغواني به قرباني شدن آيلين اشاره دارد...
 
از اینجا به بعدش آف تاپیکه:d

فقط یه نگاه به عکسای زیر که برای Comic-Con 2012 هست بندازید تا به عمق فاجعه پی ببرید:|

کی فکرش رو می‌کرد یه روز با دیدن عکسای یه نسخه از سایلنت هیل یاد بازی‌های MMO بیفتیم؟!
واقعا تاسف وار علي جان يه لحظه فكر كردم بازي dragon age عملا تبديل شده به يه بازي آرپي جي مانند با دوربين ايزومتريك واقعا تاسف واره ...:((
خجالت نميكشن اين چيه ساختن اينا اصلا ميدونن سايلنت هيل يعني چي يا خودشونو زدن به كوچه علي چپ...اين كار كوناميرو بايد در ركوردهايه تاريخي گينس به ثبت برسانيم...
 
سلام
بچه ها به نظرم باید چیزه جالبی در بیاد اگر یه سایلنت هیلی بسازند که داستانش در مورد همون بیماری باشه که کل شهر رو فرا میگیره و همه ساکنین شهر رو میکشه!!
بازی توی سال 1700 اتفاق بیفته یا مثلاََ سال 1810 که بیمارستان بروکهاون به خاطر بیماری واگیردار تازه تاسیس شده بود!!!
توی اون زمان خیلی آدم به خاطر بیماری توی بیمارستان بستری شده بودند و خیلی هاشون مردند!!
مطمئناََ دیدن افکار اون اشخاص و قرار گرفتن در دنیای ذهنیشون باید خیلی ترسناک باشه!!!
توی همین سال 1810 شهر تبدیل میشه به جایی برای اسیران جنگی, میشه داستان های خیلی فوق العاده ای از این وقایع ساخت!!
میتونیم ببینیم که شهر در قدیم ها چجوری بوده, بیمارستان بروکهاون چجوری بوده, توی دنیای ذهن این بیماران و اسیران قدم بگذاریم!!!
تو این زمینه باهات مخالفم امیر‌جان. چون شروع سایلنت هیل از سوزاندن ‌آلسا به عنوان مادر خدا بوده و قبل از اون شهر به این حالت نبوده. البته استفاده از این عناصر تو یه داستان امروزی و استفاده از فلاش‌بک‌ها یا سایر موارد خیلی جذابه.
امیرجان خودت بگو چکارت کنیم ما!:d
تشکر کنیم؟:x
کمه.
بوست کنیم؟:-*
بازم کمه.
بغلت کنیم؟>:d<
بازم هیچی نیست.
 
تو این زمینه باهات مخالفم امیر‌جان. چون شروع سایلنت هیل از سوزاندن ‌آلسا به عنوان مادر خدا بوده و قبل از اون شهر به این حالت نبوده. البته استفاده از این عناصر تو یه داستان امروزی و استفاده از فلاش‌بک‌ها یا سایر موارد خیلی جذابه.
مسعود جون اینکه در دنیای ذهنی افراد قرار بگیریم فکر نکنم ربطی به قدرت شهر یا آلسا داشته باشه.
به این نوشته نمسیس جون توجه بکنیم:
درد...زجرکشیدن...نفرت...این احساسات همیشه به همراه تاریخچه و خود شهر بودن...زمان میگذشت...از زمان قربانی کردنهای مردم بومی این منطقه تا بوجود آمدن جنگ داخلی بین مردم...
ذهن مردم این شهر در این سالیان سعی میکرد که در برابر این زورگویی ها و این سختی ها و دردها مقاومت کنه و به همین دلیل بیشتر این مردم به درون دنیای دیگر(Otherworld) خودشون کشیده شدن...ولی تمام خاطرات و احساسات این مردم تونست حتی بعد از مرگشان به زندگی در این شهر ادامه بده و با ترکیب شدن با خاطرات و احساسات مردم دیگه تونست تبدیل به یک Otherworld جدید بشه که ترکیبی از ترسها و دنیاهای مردم مختلف بود و در هر سری از بازی Silent Hill ما قدم به این دنیا ولی با دیدگاهی متفاوت میگذاریم.
بعد از مدت زمانی طولانی این نیروی ذهنی چنان قوی شد که کل شهر رو در سیطره ی خودش میگیره و خود شهر تبدیل به یک آهنربا (در اینجا آدم ربا !) میشه و تمام مردمی رو که در قلبشون نیروهای پلید و تاریکی بوده رو بطرف خودش میکشه (چونکه خودش هم از این نیرو و انرژی سرشار هست)...
و در اینجا میتونیم به جیمز اشاره کنیم که قلبش به خاطر گناهی که انجام داده بود تاریک بود و بهمین دلیل Silent Hill جیمز رو به خودش فرامیخونه...("این شهر تو رو هم به طرف خودش کشونده , جیمز ! " – Eddie)
به نظره من نیروهای ذهنی و OW ربطی به قدرت آلسا نداره..
امیرجان خودت بگو چکارت کنیم ما!:d
تشکر کنیم؟:x
کمه.
بوست کنیم؟:-*
بازم کمه.
بغلت کنیم؟>:d<
بازم هیچی نیست.
مسعود جان این چه حرفیه, کاری نکردم که!!!:blushing:
 
سلام
مسعود جون اینکه در دنیای ذهنی افراد قرار بگیریم فکر نکنم ربطی به قدرت شهر یا آلسا داشته باشه.
به این نوشته نمسیس جون توجه بکنیم:

به نظره من نیروهای ذهنی و OW ربطی به قدرت آلسا نداره..
خب این گفته تناقضی با حرف بنده نداره. شروع و استارت داستان از سوزاندن آلسا بوده ولی این حرف منکر این داستان نیست که قبل از اون، هیچ نیروی ذهنی وجود نداشته. در طی این سالها،‌ نیروها و انرژی‌ها روی هم انباشته شدند اما جرقه‌ی انفجار و تبدیل از آلساست.

مسعود جان این چه حرفیه, کاری نکردم که!!!:blushing:
اختیار داری.
 
سلام

خب این گفته تناقضی با حرف بنده نداره. شروع و استارت داستان از سوزاندن آلسا بوده ولی این حرف منکر این داستان نیست که قبل از اون، هیچ نیروی ذهنی وجود نداشته. در طی این سالها،‌ نیروها و انرژی‌ها روی هم انباشته شدند اما جرقه‌ی انفجار و تبدیل از آلساست.
خب پس اگر نیروی ذهنی وجود داشته پس میتونسته بعضی افراد رو داخل خودش بکشونه یا اینکه مثلاََ خوده همون فرد توی دنیای درون خودش زندانی بشه.
حالا شاید نیروی ذهنی اونقدری قوی نبوده که کل شهر رو بخواد ببلعه و تند تند OW بشه!!!:d
در ضمن یادمون نره که توی شهر یه بیماری عجیب شیوع پیدا کرده بود, منشا بیماری از کجا بوده؟ ممکنه به نیروی ذهن ربطی داشته باشه؟
 
سلام
خب پس اگر نیروی ذهنی وجود داشته پس میتونسته بعضی افراد رو داخل خودش بکشونه یا اینکه مثلاََ خوده همون فرد توی دنیای درون خودش زندانی بشه.
حالا شاید نیروی ذهنی اونقدری قوی نبوده که کل شهر رو بخواد ببلعه و تند تند OW بشه!!!:d
در ضمن یادمون نره که توی شهر یه بیماری عجیب شیوع پیدا کرده بود, منشا بیماری از کجا بوده؟ ممکنه به نیروی ذهن ربطی داشته باشه؟
اصلاً مگه میشه قدرت ذهن رو انکار کرد. حتی ما هم قدرت ذهنی خودمون رو داریم. انسان و هر چیز دیگه از انرژی درست شده پس انرژی داره. ماده در نهایت از انرژی ساخته شده.
ماها هر کدوم دنیای ذهن خودمون رو داریم اما داستان دنیای سایلنت هیل از دنیای ذهن آلسا کلید می‌خوره. حرف بنده همینه. افراد ماقبل آلسا در شهر قدرت داشتند اما نه اونقدر که دنیای ذهن‌شون رو دنیای فیزیکی انقدر تأثیر بذاره. مخصوصاً اینکه هیچ‌کدوم قدرت و ویژگیه آلسا رو نداشتند.
 
سلام

اصلاً مگه میشه قدرت ذهن رو انکار کرد. حتی ما هم قدرت ذهنی خودمون رو داریم. انسان و هر چیز دیگه از انرژی درست شده پس انرژی داره. ماده در نهایت از انرژی ساخته شده.
ماها هر کدوم دنیای ذهن خودمون رو داریم اما داستان دنیای سایلنت هیل از دنیای ذهن آلسا کلید می‌خوره. حرف بنده همینه. افراد ماقبل آلسا در شهر قدرت داشتند اما نه اونقدر که دنیای ذهن‌شون رو دنیای فیزیکی انقدر تأثیر بذاره. مخصوصاً اینکه هیچ‌کدوم قدرت و ویژگیه آلسا رو نداشتند.
مسعود جون مدرکی نیست که بگیم دنیای ذهنیشون قوی نبوده!!!
مثلاََ همین که یه کشتی تفریحی غرق میشه توی دریاچه تولکا یا همین بیماری عجیب و غریب, همین مهی که توی شهر هست!!! شاید اینها به نیروهای ذهنی گذشتگان ربطی داشته باشه.
 
سلام
مسعود جون مدرکی نیست که بگیم دنیای ذهنیشون قوی نبوده!!!
مثلاََ همین که یه کشتی تفریحی غرق میشه توی دریاچه تولکا یا همین بیماری عجیب و غریب, همین مهی که توی شهر هست!!! شاید اینها به نیروهای ذهنی گذشتگان ربطی داشته باشه.
خب همین که دنیایی نیست بهترین مدرکه دیگه:d
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or