بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
خب پس کیه این؟ قیافش یه مقداری شبیه کلودیا هست!:d

:|:|
:d


---------- نوشته در 08:48 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 08:43 PM ارسال شده بود ----------

بچه ها من همینجور داشتم سرچ می کردم که یه مصاحبه ای رو با Eric Bossick یعنی صداپیشه ی هنری پیدا کردم کسی که باعث شد حداقل هنری یه جمله رو بگه و اون : What the hell... بود :d
یه قسمتهاییش که جالب هست رو ترجمه کردم براتون می زارم ، منبع اصلی هم هست
----------------------
سوال: چطور نقش henry Townshend در نسخه ی چهارم سایلنت هیل رو گرفتی ؟

جواب : خب من خبر داشتم که تیم سایلنت برای صداپیشگی کاراکتر هنری در بازی داره تست میگیره برای همین گفتم خوبه توی این تست شرکت کنم و شانسم رو امتحان کنم ، اونا متنی کوتاهی از صحبتهای هنری زمانیکه بار اول آیلین رو ملاقات می کنه به من دادن و چون من وقت کمی داشتم فقط در عرض 2 ساعت حفظشون کردم و اونا منو قبول کردن ! البته همین که یکی از خاطراته ترسناکم رو هم براشون تعریف کردم بیشتر باعث شد تا منو به عنوان هنری انتخاب کنن
در حقیقت چند سال پیش بود که به یکی از شهرهای قدیمی تایلند به نام Sukhothai سفر کرده بودم ، اونجا معماری های قدیمی آسیایی و خونه های خرابه و ساختمونها همه بوی مرگ می داد ، انگار که صدها سال پیش هزاران نفر در اون منطقه کشته شده بودن . شب در نزدیکی همون منطقه توی مسافرخونه ی ارزون قیمتی اقامت داشتم وقتی صبح شد ، من روی تختم دراز کشیده بودم و همین که خواستم از جام بلند شم دیدم وسط اتاق پیرزنی نشسته و همین جور که روی زمین زانو زاده داره درون کوله پشتی منو می گرده ، من همونجا روی تخت دراز کشیدم و وانمود کردم که خوابیدم ، قلبم به شدت می طپید برای همین تصمیم گرفتم که خیلی ناگهانی بلند شم و ببینم که اون زن کیه و توی اتاقه من چیکار می کنه .
خب وقتی اینکار رو انجام دادم ، پیر زن ناپدید شده بود! در اتاقم قفل شده بود و وقتی حتی زیر تختم رو هم نگاه کردم... هیچ پیرزنی نبود ...!
به نظر میاد این داستان من تا حدی برای کارگردانهای بازی جالب بود پس اونا منو برای هنری انتخاب کردن .، پس ما در توکیو موندیم و همون جا بود که من صداپیشگی هنری رو انجام دادم .
سوال : غرق شدن در دنیای تاریک سایلنت هیل که کاراکترهاش به خاطره اون احساسات عمیق و واقعیش شناخته شدن ، چطور بود ؟

جواب : من واقعا غرق شدن در ژرفای تاریکی رو دوست دارم ، اما خب در مورد صداپیشگی یکم اسکریپتها دیر بدستم رسید و بنابراین من وقت نداشتم که خودم رو آماده کنم ، تمام حرکات هنری و دیالوگهایی هم که باید می گفتم فقط توی استادیوی کوچیک کم نور که حس ملالت آوری رو هم منتقل می کرد انجام شد ، اونجا فقط تخیلات بود که ایده ها و تصاویر دیوارها ، خون و سقف و اشباحی که از در و دیوار اتاق بیرون می زدن رو می ساخت و من با تمام قدرت از قوه ی تخیلم استفاده می کردم که خودمو بترسونم ، که خب البته کاره راحتی هم نبود ، من واقعا اینجور کارا رو دوست دارم .
من از اون دست آدمایی هستم که شبا تو قبرستون قدم می زنم ، اگه مثه من باشید مطمئنا عاشق دنیای تاریک سایلنت هیل میشید . من همیشه باخودم فک می کردم که چطور می تونم این رو از اونچه که هست تاریکتر و مخوف تر کنم . من فکر می کنم "ترس" سخت ترین احساسی هست که یه بازیگر می تونه بروز بده .



---------- نوشته در 03:01 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 02:13 PM ارسال شده بود ----------

حالا بچه ها نکته ی جالب رو می دونید چیه ؟ هیچکدوم از صدا پیشه های کاراکترها در بازی سایلنت هیل هرگز بازی رو بازی نکردن :d
از شخصیت guy Cihi که صدا پیشگی جیمز رو داشته اصلا خوشم نیومد ، به نظر انسان مغرور و غدی هست و البته به خاطر همون شخصیت دارکی هم که داره برای این نقش انتخاب شده
heather morris که به جای heather صداپیشگی کرده سعی کرده تا سایلنت هیل رو بازی کنه ولی به گفته ی خودش چون گیمر نبوده و این بازی با روحیاتش (!) جور نبوده بازی نکرده :d
راستی از اینجا معلوم میشه که اکثر سکانس های توی اتاق از خواب(و در حقیقت تجربه) ایشون برداشت شده! چه ترسناک!
راستی بچه ها الان میخواستم عکس این eric bossick صدابیشه هنری رو توی گوگل سرچ کنم احساس کردم این کار و صحنه ای رو که میبینم قبلا هم دیدم...میدونم عادیه و برای شما هم شاید بیش اومده باشه ولی چرا برای این اسم و عکس؟:-/:-?
 
آخرین ویرایش:
کی میگه این جنازه کلودیاس ؟ :d
این کلادیا نیست...
خب من میگم این جنازه شبیه کلودیا هست...
حرف من رو اگر قبول ندارید, حرف این سایت رو که دیگه باید قبول داشته باشید!:|
Claudia Wolf - Silent Hill Wiki - Your special place about everyone's favorite resort town.
During Silent Hill 4: The Room, Walter Sullivan in the Hospital World removes the womb of a corpse that has the same character design as Claudia, much like the Angela Orosco corpse in Silent Hill 3.
دو تا دلیل میتونه داشته باشه این کار تیم سایلنت:
1- یا حال نداشتن مدل جدید درست کن و از همون مدل کلودیا با یکمی تغییر استفاده کردن و هیج معنی خاصی نداره. ( که بعید میدونم این باشه)
2- یا میخواستن با این کارشون افکار طرفدارن رو کمی آشفته کنند!:d
--------------------------------------
اینم عکس صداپیشه هنری:

Nm1588185.jpg
 
قربانی دهم:
victim_10.jpg

قربانی: Eric Walsh
حرفه: متصدی بار
جنسیت/ویژگی: مرد/سفید پوست/جوان/بلند و باریک
قد/وزن: 175 سانتیمتر/65 کیلوگرم
سرگرمی: رانندگی,بیلیارد
غیره: او آرام است ولی هنگام رانندگی شخصیتش عوض میشود
زمینه قتل: 10 قلب
روش قتل: اصابت گلوله به صورت
محل قتل: اتاق نشمین خانه اش در اشفیلد
وسایل به جا مانده: توپ بیلیارد (اتاق نشیمن خانه اش)
================================================
آن زمان برای Eric روز خاصی بود و همه چیز با اطلاعاتی که مشتری میانسالش به او میداد بهتر میشد.
او میگفت که صاحب مغازه حیوانات خانگی به طرز وحشتناکی کشته شده و مغازه اش بسته شده است.
در نتیجه, صاحب بار تصمیم گرفت که مغازه اش را ببندد و زود به خانه برود زیرا نتیجه گزارشات نشان میداد که قاتل هنوز به کشتن ادامه میدهد.
زمانی که او به خانه رسید, وسایل مهمانی و کیک تولدش آماده بر روی میز بود تا او بتواند روز خاصش را جشن بگیرد.
اریک در خانه به دنبال افراد خانواده اش گشت اما خانواده اش کسانی نبودند که در خانه منتظر او بودند....
شرمنده دوستان اگر بد ترجمه شده!


victim_10.jpg

روح اریک


---------- نوشته در 11:49 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 10:53 AM ارسال شده بود ----------

بچه ها دیروز یه عکس چیزی:d از هدر پیدا کردم, برداشتم یه خورده دستکاریش کردم, تبدیلش کردم به این!:dخوشتون میاد؟

99480955773761091423.jpg
 
آخرین ویرایش:
سلام خدمت بزرگان فرقه!>:d<
رسما ترکوندین!
امیر جون اون وقایع تو حلقم!:
اینم من:
سال 1993 میلادی
- هتل Lakeview در آتش میسوزد.
- Alex Shepherd هشت ساله توسط دکتر Martin Finch از تصادف اتوبوس مدرسه نجات پیدا میکند.
این بیچاره هم از اون قربانی هایی که هیچ گناهی نکرده و صرفا بخاطر حسودی والتر به خودش و خواهرش و رابطه صمیمی بین اونا کشته شده...که بعدا در طول بازی بصورت دو موجود چسبیده به هم میان...اگه بهشون دقت کرده باشین میبینین یه غم خاصی توی چشماشونه...البته توی این عکس نمیگم ها توی بازی منظورمه
دقیقا!
اونا روی صورتاشون ماسک هستش که چهره شونو پنهان میکنه که غمشونو پنهان میکنه.
دیگه چیزی که ماها بسازیم به بدی SHBM که نمیشه که ، حداقلش اینه که بجه های اینجا اطلاعاتشون در مورد سایلنت هیل به مراتب از سازنده های فعلی سری بیشتره !
کاش میشد یه مشت لایک بدیم به این حرفت!
خداییش من ندیدم جای دیگه ای اینقدر دقیق بحث کنن
اگر بخوایم نسبت بگیریم من به مراتب والتر رو بی گناهتر از جیمز میدونم !b-) والتر خودش هم یه جورائی قربانیه!
یه مشت لایک دیگه!:d
:-w:-w:-w:-w:-w:-w:-w:-w:-l:-l:-l:-l:-l:-l
به نظره من گناهکارترین فرد توی سری بازی سایلنت هیل همین والتر سالیوان هست...:d
جیمز بدبخت باید پیش این لُنگ بندازه!:d
باش باشه بابا! ای بابا! حالا چرا اینقدر اخم میکنی؟:d
کله هرمی باید بیاد این والتر وفرقه را یک گوش مالی بدهد. به جای ان که به جیمز بیچاره گیر بدهد.......
شهاب جون شماره جدید کله هرمی رو به من میدی؟ خطشو عوض کرده....:d
:(:(
یعنی منفور تر از این شخص هم پیدا میشه تو سایلنت هیل!؟ :( ( شاید بگین مسببین این کار و عقاید!)
والتر معصومیت ، پاکی و بهشت رو تو چی میدید !! :(
چی میگی بابا؟ بچه بدبخت رو ول کردن به امون خدا! به جای اینکه مثل بقیه بچه ها شاد و خوشحال باشه، میرفت اتاق شمارخ 302 رو به عنوان مادرش میدید! خداییش من اون زمان که دیدم خونه رو مادر خودش میبینه اینقدر دلم به حالش سوخت که در قالب کلمات نمیگنجه!
بدبخت تو بازی پشت در وایمیستاد و میگفت:
مامان! در رو باز کن!:-s:((
Walter از مهر مادری محروم بوده... دلیل بزرگتر از این...؟ و فقط یه اتاق رو به عنوان مادرش میشناخته. مادری از جنس سنگ و آهن...
-----
به خاطر یک مشت لایک!:d
اون یکی علی هم که رفته سراغ رنگ کاری...
باز خوبه شماها هستید...
خب چیکار کنم؟ نشسته بودم و تو نت بودم که یه دفعه یه دست اومد و کیس کامپیوتر رو برداشت!!!:-o
یکی هم اومد زد تو سرم و گفت بلند شو برو اتاقو رنگ بزن!:-o
سال پیش مردی میان سال و تماما سیاه پوش ساعت شکسته ای را در مغازه او رها کرد.
در نگاه اول, ویلیام متوجه شد که این یک ساعت مچی معمولی نیست, اما نمیدانست چرا.
آن شب ویلیام رویاهای عجیبی میدید.سبدی که در آن توپ والیبال است...بچه گربه ای که به آهستگی میو میو میکند...
مهمانی و کیک تولدی بروری میز...یک اتاق وارونه...توپ های بیلیارد که بدون ضربات بازیکنان در حال حرکتند...
این خوابی بود که تلاش میکرد به او چیزی را بفهماند.
همه این مکان ها توی بازی بودن.آورین آورین
من از اون دست آدمایی هستم که شبا تو قبرستون قدم می زنم
والا منم امتحان کردم ولی وسط جنگل کاج بود و اونورش قبرستون بود....
بیشتر حس آلن ویک بهم دست داد.....
=))
جدی بود ها! شوخی نبود!:d
این اریک همونی نبود که با اون صلیبه چسبیده بود کف زمین؟ اره همونه
اون عکستم تو حلقم!:d
 
سلام خدمت بزرگان فرقه!>:d<
رسما ترکوندین!
امیر جون اون وقایع تو حلقم!:
اینم من:
سال 1993 میلادی
- هتل Lakeview در آتش میسوزد.
- Alex Shepherd هشت ساله توسط دکتر Martin Finch از تصادف اتوبوس مدرسه نجات پیدا میکند.

دقیقا!
اونا روی صورتاشون ماسک هستش که چهره شونو پنهان میکنه که غمشونو پنهان میکنه.

کاش میشد یه مشت لایک بدیم به این حرفت!
خداییش من ندیدم جای دیگه ای اینقدر دقیق بحث کنن

یه مشت لایک دیگه!:d

باش باشه بابا! ای بابا! حالا چرا اینقدر اخم میکنی؟:d

شهاب جون شماره جدید کله هرمی رو به من میدی؟ خطشو عوض کرده....:d

چی میگی بابا؟ بچه بدبخت رو ول کردن به امون خدا! به جای اینکه مثل بقیه بچه ها شاد و خوشحال باشه، میرفت اتاق شمارخ 302 رو به عنوان مادرش میدید! خداییش من اون زمان که دیدم خونه رو مادر خودش میبینه اینقدر دلم به حالش سوخت که در قالب کلمات نمیگنجه!
بدبخت تو بازی پشت در وایمیستاد و میگفت:
مامان! در رو باز کن!:-s:((

به خاطر یک مشت لایک!:d

خب چیکار کنم؟ نشسته بودم و تو نت بودم که یه دفعه یه دست اومد و کیس کامپیوتر رو برداشت!!!:-o
یکی هم اومد زد تو سرم و گفت بلند شو برو اتاقو رنگ بزن!:-o

همه این مکان ها توی بازی بودن.آورین آورین

والا منم امتحان کردم ولی وسط جنگل کاج بود و اونورش قبرستون بود....
بیشتر حس آلن ویک بهم دست داد.....
=))
جدی بود ها! شوخی نبود!:d

این اریک همونی نبود که با اون صلیبه چسبیده بود کف زمین؟ اره همونه
اون عکستم تو حلقم!:d

مال تو هم مثل مال من 1993 :)
 
سلام
بچه ها من همینجور داشتم سرچ می کردم که یه مصاحبه ای رو با Eric Bossick یعنی صداپیشه ی هنری پیدا کردم کسی که باعث شد حداقل هنری یه جمله رو بگه و اون : What the hell... بود :d
یه قسمتهاییش که جالب هست رو ترجمه کردم براتون می زارم ، منبع اصلی هم هست
لایک ویژه برای دایی:d
امتحان کردم..... تجربه خیلی جالبه ....:>
منم از این اخلاق‌ها دارم. اولین بار 5-4 سال پیش سر این سکانس نصفه‌شب رفتم بهشت‌زهرا.
68215932866402451213.jpg
حس فوق‌العاده‌ای داره. احساس می‌کنه یه مهمون ناخوانده در مهمانی 7000ساله‌ها هستی. اگه پایه باشید منم هستم از این مراسم ترتیب بدیم.
بچه ها به نظرتون این قضیه جنازه کلودیا توی SH4 چی میتونه باشه؟:d

attachment.php

این کلادیا نیست...
این جنازه متعلق به کلودیا نیست اما خیلی شبیهه. البته می‌تونی یه توجیه بیاریم که والتر داره دنبال خدا می‌گرده ولی اینطور نیست.
اگر بری نزدیک اون جسدی که اول بازی Closer داره میخوردتش متوجه میشی که جسد شباهت خیلی زیادی به آنجلا داره!!!

angela.jpg
خب بیاین یه کم بیشتر ببینیم.
76483817565117271599.jpg

قربانی دهم:
victim_10.jpg

قربانی: Eric Walsh
حرفه: متصدی بار
جنسیت/ویژگی: مرد/سفید پوست/جوان/بلند و باریک
قد/وزن: 175 سانتیمتر/65 کیلوگرم
سرگرمی: رانندگی,بیلیارد
غیره: او آرام است ولی هنگام رانندگی شخصیتش عوض میشود
زمینه قتل: 10 قلب
روش قتل: اصابت گلوله به صورت
محل قتل: اتاق نشمین خانه اش در اشفیلد
وسایل به جا مانده: توپ بیلیارد (اتاق نشیمن خانه اش)
================================================
آن زمان برای Eric روز خاصی بود و همه چیز با اطلاعاتی که مشتری میانسالش به او میداد بهتر میشد.
او میگفت که صاحب مغازه حیوانات خانگی به طرز وحشتناکی کشته شده و مغازه اش بسته شده است.
در نتیجه, صاحب بار تصمیم گرفت که مغازه اش را ببندد و زود به خانه برود زیرا نتیجه گزارشات نشان میداد که قاتل هنوز به کشتن ادامه میدهد.
زمانی که او به خانه رسید, وسایل مهمانی و کیک تولدش آماده بر روی میز بود تا او بتواند روز خاصش را جشن بگیرد.
اریک در خانه به دنبال افراد خانواده اش گشت اما خانواده اش کسانی نبودند که در خانه منتظر او بودند....
شرمنده دوستان اگر بد ترجمه شده!


victim_10.jpg

روح اریک


---------- نوشته در 11:49 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 10:53 AM ارسال شده بود ----------

بچه ها دیروز یه عکس چیزی:d از هدر پیدا کردم, برداشتم یه خورده دستکاریش کردم, تبدیلش کردم به این!:dخوشتون میاد؟

99480955773761091423.jpg
دمت گرم امیرجان:x
خب این‌هم قربانی‌های نهم
06418512514872353261.jpg
و دهم

38749821726604871505.jpg
 
آخرین ویرایش:
این جنازه متعلق به کلودیا نیست اما خیلی شبیهه. البته می‌تونی یه توجیه بیاریم که والتر داره دنبال خدا می‌گرده ولی اینطور نیست.
مسعود جون من الان دقت کردم این همون Patient ها هستند که میاند جلو هنری...
منتها Patient ها کله هاشون هم منفجر شده ولی این یکی که والتر دستش رو کرده تو شکمش کله ش سالمه!!!:d

patient.jpg


خب بیاین یه کم بیشتر ببینیم.
مسعود شک نکن که مدل این جنازه همون مدل آنجلا هست...
یه عکس نزدیک از جنازه:
58593931087538666130.jpg
همون اول بازی وقتی که هدر توی یه کافه از خواب بیدار میشه اگر دقت کنید سر یه آدم گوشه پایین سمت راست تصویر پیدا هست, بچه های توی اینترنت با یه سری برنامه فهمیدند که این سره
ماله کیه...اگه گفتید ماله کیه؟:d
35959414737038521418.png
32974743938708344747.jpg
 
آخرین ویرایش:
یعنی اینکه بعضی اوقات یه کاری انجام میدی یا یه صحنه ای رو میبینی که احساس میکنی جای دیگه ای و قبلا هم دیدش و برات بیش اومده...دونستی؟
سفر روح در زمان...
و یا زندگی در زمان جاری در قالب جسمی دیگر...
عاششششششششششششق این بحثم...
:p

بچه ها دیروز یه عکس چیزی:d از هدر پیدا کردم, برداشتم یه خورده دستکاریش کردم, تبدیلش کردم به این!:dخوشتون میاد؟

99480955773761091423.jpg

یهو یاد اون علی دیوونه ی عشق Heather افتادم که اگه الان بود کلی LOVE میترکوند برای این عکست امیر...

اگه پایه باشید منم هستم از این مراسم ترتیب بدیم.
آقا من پایم شدید... ولی یکی میخواد خودتو از خونه بکشه بیرون مسعود جان...
:d
بچه ها به نظرتون این قضیه جنازه کلودیا توی SH4 چی میتونه باشه؟:d

attachment.php

بچه ها این جنازه، جنازه ی هر کی میخواد باشه، بذارید باشه... ولی من هیچ وقت اولین باری که با این صحنه روبرو شده بودم رو یادم نمیره...
اینجا جایی بود که فکر کنم تازه وارد Other World ــه Locationa های قبلی میشدیم دیگه... نه؟
هیچ وقت یادم نمیره، اونقدر تو جو بازی غرق شده بودم که وقتی دوربین میخواست Walter رو نشون بده و اون کاری که داشت با این خانم بدبخت میکرد... قبلش هم که سایه ـش رو از پشت پرده دیده بودیم... آروم زمزمه میکردم:
نه، تو رو خدا نشون نده، تو رو خدا نشون نده...
که به خودم اومدم دیدم دارم فریاد میزنم...
:d
یعنی واقعنی داشتم از ترس JoyStick رو توی دستام میشکوندم...
یادش بخیر... چه حالی داد...
:p
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or