بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
یه نفر به من بگه آیا سیبل توسط هری کشته شد ؟!!!

تا اونجایی که حافظه ام یاری میکنه,آره!!:-b
البته میشد نجاتش داد....
یه ماده ای سرخ رنگ بود که تو بیمارستان پیداش میکنی و موقعی که باهاش روبرو میشی و اون رو USE کنی... می تونی از حالت تسخیر شدش بیرون بیاریش و نجاتش بدی...

---------- نوشته در 07:10 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 07:08 PM ارسال شده بود ----------

یک نظریه وجود داره که سبیل در مسیر اشتباهی قرار گرفته بود، در واقع جایی که می بایست نباشه، بود! سبیل به طور اتفاقی در این مسیر قرار گرفت و به این سرنوشت دچار شد(شاید مثل هنری در نسخه چهارم!!)
چیزی که من یادمه این بود که Cyble میگفت که توی این شهر کسی پاسخ پیام ها رو نمیداد و اومده بود یه سر و گوشی آب بده...
 
یه نفر به من بگه آیا سیبل توسط هری کشته شد ؟!!!
البته میشد نجاتش داد....
یه ماده ای سرخ رنگ بود که تو بیمارستان پیداش میکنی و موقعی که باهاش روبرو میشی و اون رو USE کنی... می تونی از حالت تسخیر شدش بیرون بیاریش و نجاتش بدی...
در تکمیل فرمایشات لیان عزیز عرض کنم که هری به واسطه Aglophatis(که تو Motel - بیمارستان پیدا میکنه) میتونه از مرگ سبیل جلوگیری کنه.

چیزی که من یادمه این بود که Cyble میگفت که توی این شهر کسی پاسخ پیام ها رو نمیداد و اومده بود یه سر و گوشی آب بده...
بالاخره هر کاراکتر، بهانه‌ای برای ورود به شهر داشت. در صورتی که به جای سبیل میتونست فرد دیگه‌ای این مأموریت رو انجام بده!
 
(ساده ترین چیزی که به ذهنم رسید)، اشکان عزیز شما فیلم درباره الی رو احتمالاً دیدید؟! مضمون فیلم چی بود؟ خوب بالطبع نمیشه از روی ظاهر افراد قضاوت کرد، هیچ دلیلی برای رد این ادعا وجود نداره، قضاوت راجع به این موضوع رو به مخاطب واگذار کردند. ولی خوب این فقط یک نظریه بود ولی سرنوشت سبیل منطق قانع کننده‌ای باید داشته باشه.
*مسئله اینه که تو شهر دیگه بحث ظاهر مطرح نیست ، همون مثالی هم که زدی قرار گرفتن افراد تو شرایط بحرانی میتونه نشون بده که واقعا کی هستند و به قول معروف چند مرده حلاجند ، شرایطی که سیبل توش قرار گرفته بود اصلا شرایطی نبود که بتونه حفظ ظاهر بکنه ! دقیقا نمود شرایط بحرانی توی شهر هست ولی واکنش هایی که از سیبل دیده میشه واقعا مسئولانه و به دور از خود خواهی هست و نشون میده که در حقیقت هم نسبت به دیگران بی تفاوت نیست و این موضوع مانع میشه که بتونه با دیلر های دارو* تبانی کنه و بی تفاوت از سرنوشتی که برای استفاده کننده های رقم میزنه راحت زندگی کنه گفتم توی lm اشاره میشه که سیبل به خاطر عدم توانایی انجام کاری بر علیه این بازار دچار عذاب هست ! میگم درک این که سیبلی که اینقدر به هری و دخترش *توجه نشون میده و حتی تا پای مرگ هم میره اونقدر خودخواه باشه که پول رو با جان آدم ها معامله کنه برای من به شخصه دشواره!
پاینده باشید !
 
سلام
خوب اینجا بحث فراخوانی پیش میاد، سبیل مهمان دنیای ذهنی آلسا بود و اما دلیل: در مورد دلایل احتمالی حضور سبیل در شهر صحبت شد.
یک نظریه وجود داره که سبیل در مسیر اشتباهی قرار گرفته بود، در واقع جایی که می بایست نباشه، بود! سبیل به طور اتفاقی در این مسیر قرار گرفت و به این سرنوشت دچار شد(شاید مثل هنری در نسخه چهارم!!)
نقض این نظریه: با توجه به توصیفات سبیل از دنیای سایلنت هیل متوجه میشیم که این شخصیت چندان بی مورد هم پا به دنیای ذهنی آلسا نگذاشته بود! سبیل شهر رو ماتم زده و مرموز و ناامن می‌دید! سرنوشت سبیل هم یکی از دلایل نقض این نظریه هست.
نظریه دیگه اینه که سبیل دچار لغزش و اشتباه شده: در طی برسی پرونده مواد مخدر، سبیل به نتایجی رسیده، یا این نتایج رو بر اساس وعده‌های گول زننده گزارش نکرده، و یا اینکه کاری از دستش بر نمی‌آمده و عذاب وجدان ناشی از این اتفاق باعث شده سبیل هم یک قربانی محسوب بشه.
یه نظریه بی‌ربط. چقدر موافقید با این نظریه که آلسا زندگی سیبل رو به هری می‌بخشه؟
اگه پایان Good+ رو بگیرید، در شروع بعدی جای همسر هری با سیبل عوض میشه. شاید نقش سیبل تو داستان اینه. شاید اون مادری که هدر ازش یاد می‌کنه همین سیبل باشه که انصافاً به همسر متوفی هری شبیه هم هست.
=====================================================================================
 
كمتر از يك ماه به تاريخ عرضه Silent Hill: Downpour باقی مونده...
دعا كنيد قبل از تاريخ عرضه ـش ليك شه و به نزديكای عيد نخوره كه هم فروشگاه ها بسته اس و هم ما نمی تونيم بازی كنيم:دی
 
داستان واقعی سایلنت هیل

قسمت پنجم : آپارتمان WoodSide
حدس می زدم که هر لحظه دارم به شریل نزدیک تر می شم. یادم اومد که دو شب پیش شریل در مورد مکانی پشت ساختمان wood side صحبت می کرد . نوعی پارکی تفریحی...الان که درست فکر می کنم اسمش Rosewaterبود. شریل گفت اونجا رو خیلی دوست داره ...فکر می کردم که شاید به اونجا رفته باشه. روی نقشه رو که نگاه کردم مکان پارک rosewater درست پشت ساختمان wood side بود.

لابی آپارتمان واقعا تاریک بود. برای همین چراغ قوه م رو روشن کردم . روی تابلوی سبز رنگ کنار راه پله نقشه ای از آپارتمان بود. آن را برداشتم . آپارتمان 3 طبقه ای بود. بیشتر که نگاه کردم یک نفر دور اتاق 101 روی نقشه با خودکار قرمز خط کشیده بود. اتاق 101 در طبقه ی اول بود. با خودم فکر کردم بهتر که اول به این اتاق برم شاید اونجا چیزی پیدا کردم. پس لابی آپارتمان در طبقه ی اول رو ادامه دادم تا به راهرویی رسیدم ، راهرو رو تا آخر رفتم و بالاخره به در انتهای راهرو در قهوه ای رنگی را دیدم که پشت آن راه پله بود.

از پله بالا رفتم و به طبقه ی اول رسیدم. در راهروی طبقه ی اول یکی از همان موجوداتی که دیشب به من حمله کرد بود. اسلحه م را در آوردم و 4 بار به سر و سینه ی جانور شلیک کردم. به آهستگی از کنارش گذشتم و راهرو را ادامه دادم از کنار اتاقهای 100 تا 106 گذشتم ، یقین داشتم که اتاق 101 در همین طبقه و در انتهای راهرو است.
بالاخره به آخر راهرو رسیدم . در بزرگ مشکی رنگی که پلاک101 روی آن بود به چشم می خورد. دستگیره ی در را چرخاندم و با احتیاط آن را باز کردم.

کلتم را در آوردم و به دقت اطراف اتاق رو بررسی کردم. اتاق کاملا امن بود پس داخل شدم. اتاق کوچکی بود ، درست در مقابل در ورودی یک دراور بود که روی آن برگه ی کاغذی قرار داشت. برگه را برداشتم و نوشته را خواندم
"
برای کسی که دوستش دارم

من کلیدهای مربوط به خروج اضطراری آپارتمان رو توی گاوصندوق اتاق دیگه ای جا گذاشته بودم. هم اتاقیم گفت که ممکنه تو بیای و اونا رو ازم بگیری. فکر کردم که اونا رو توی گاوصندوق بذارم چون می دونستم تو این نامه رو نمی خونی. گاو صندوق رمزی داره که فقط من و تو اونو می دونیم . خوش باشی ، با احترام فراوان : Stephen(استفن)"

نوشته را برداشتم و فورا به سمت گاوصندوق کوچکی رفتم که گوشه ی اتاق کنار تخت خواب بود. استفن حق داشت ، نوعی پازل روی در گاوصندوق بود .

انصافا داستان داره جو تاریک و شبیه به بازی می گیره ، من که وقتی ترجمه می کنم حسابی تو جوم ، امیدوارم شما هم تو جوش قرار بگیرید
 
آخرین ویرایش:
اولین ملاقات- "او" و قربانیانش-قسمت چهارم
66058643273983614860.jpg
قسمت پنجم : آپارتمان WoodSide
دست درد نکنه,کارت عالیه.
 
آخرین ویرایش:
سلام
خدا قوت برادر و خواهر! چه کردیه‌اید!:clap:
============================================================
کلی کیف کردم. این کیف کردن نه ربطی به فوتبال داره نه با بازی نه هیچ چیز دیگه. یه سر رفتم تاپیک همسایه. می‌خواستم ببینم این دوستان مرتب از جنگ میگن چی‌چی میگن! بابا چه خبره اونجا![-(
صد رحمت به میدان جنگ. کیف می‌کنم از این محیط کاملاً‌ دوستانه‌ای که اینجا حاکم هست. (بزنم به تخته و گوش شیطون کر):d
هفت خورشید عاشق به نشانه‌ی عشق در 7 روز هفته نثار همگی‌تون
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
 
آخرین ویرایش:
درود بر همه دوستان خوبم

*مسئله اینه که تو شهر دیگه بحث ظاهر مطرح نیست ، همون مثالی هم که زدی قرار گرفتن افراد تو شرایط بحرانی میتونه نشون بده که واقعا کی هستند و به قول معروف چند مرده حلاجند ، شرایطی که سیبل توش قرار گرفته بود اصلا شرایطی نبود که بتونه حفظ ظاهر بکنه ! دقیقا نمود شرایط بحرانی توی شهر هست ولی واکنش هایی که از سیبل دیده میشه واقعا مسئولانه و به دور از خود خواهی هست و نشون میده که در حقیقت هم نسبت به دیگران بی تفاوت نیست و این موضوع مانع میشه که بتونه با دیلر های دارو* تبانی کنه و بی تفاوت از سرنوشتی که برای استفاده کننده های رقم میزنه راحت زندگی کنه گفتم توی lm اشاره میشه که سیبل به خاطر عدم توانایی انجام کاری بر علیه این بازار دچار عذاب هست ! میگم درک این که سیبلی که اینقدر به هری و دخترش *توجه نشون میده و حتی تا پای مرگ هم میره اونقدر خودخواه باشه که پول رو با جان آدم ها معامله کنه برای من به شخصه دشواره!
پاینده باشید !
درسته، ولی انسان میتونه در هر شرایطی، نوع خاصی از رفتار و برخورد رو نشون بده! الآن بحثش زوده، ولی میتونیم بگیم رفتاری رو که از جیمز دیدیم، واقعیت وجودیش نبوده! چرا اینگونه با افرادی که در تعامل بوده رفتار میکرده؟ پاسخ: چون در شرایط خاصی بوده!
شاید سبیل واقعاً نسبت به هری و دخترش، شریل، احساس ترحم زودگذر داشته! شاید واقعاً خطای بزرگی کرده بوده ولی بعداً پشیمان شده و در صدده جبران دراومده!
البته نظر شما بسیار محتمله والبته منطقی‌تر ولی این نظریه رو نمیشه نقض کرد.

سلام

یه نظریه بی‌ربط. چقدر موافقید با این نظریه که آلسا زندگی سیبل رو به هری می‌بخشه؟
اگه پایان Good+ رو بگیرید، در شروع بعدی جای همسر هری با سیبل عوض میشه. شاید نقش سیبل تو داستان اینه. شاید اون مادری که هدر ازش یاد می‌کنه همین سیبل باشه که انصافاً به همسر متوفی هری شبیه هم هست.
خیلی هم بی ربط نیست و قابل قبوله! ولی خوب چرا سبیل توسط آلسا انتخاب شده و نه کس دیگه‌ای؟ یعنی سبیل چه مشخصه‌ای داشته؟!

صد رحمت به میدان جنگ. کیف می‌کنم از این محیط کاملاً‌ دوستانه‌ای که اینجا حاکم هست. (بزنم به تخته و گوش شیطون کر)

خوب مسعود جان تاپیک همسایه هم محیط دوستانه‌ای داره وکسی از روی دشمنی پست نمیده، فقط یکم دوستان نسبت به بعضی از مسائل بی تفاوتند، و موافقم که این تاپیک جو دوستانه‌ای داره، و این مسئله هم به خاطر کاربرای خوبشه(همه)، برای همین واقعاً از حضورم تو این تاپیک لذت میبرم، امیدوارم همیشه همتون سلامت باشید.
در پناه حق.
 
آخرین ویرایش:
آقا امیر کارتون حرف نداره ، ادامه بدید
دایی خواهش می کنم ایشالاه که همینطور محیط دوستانه باشه و فضای سایلنت هیلیم همچنان خوفناک بمونه ;;)

---------- نوشته در 09:15 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 09:13 PM ارسال شده بود ----------

ادامه ی قسمت پنجم (2)

پازل روی گاوصندوق به این صورت بود ؛ چهار سوارخ روی در گاوصندوق بود، یکی از سوارخها با چیزی پر شده بود. به نظر شبیه نوعی جواهر سبز رنگ بود. نوشته ی دیگه ای بالای سر گاوصندوق بود ، کاغذ تا شده را باز کردم و شروع کردم به خواندن

"
پس تو گاوصندوق و یادداشت منو پیدا کردی ؟ خب من یه راهنمایی می کنم ، اینجا روی در گاوصندوق 4 تا سوراخ هست که یکیش با یه جواهر سبز رنگ پر شده تو باید سه جواهر دیگه رو پیدا کنی ، سه جواهر مربوط میشه به افرادی که من می شناسم، اگه تو همون کسی هستی که من فکرش رو می کنم، مطمئنا تو هم اونا رو می شناسی. پس برو به اتاقهاشون و جواهرات رو بیار، Sammy اگه تو این نامه رو می خونی می دونی که من دارم راجع به چه اشخاصی حرف می زنم،
با احترام فراوان : استفن"

نامه رو تو جیبم گذاشتم و به سرعت به سمت لابی رفتم باید در دفترچه ی مربوط به ساکنین این آپارتمان فردی رو به اسم سامی پیدا می کردم . باید به اتاقش می رفتم شاید اونجا می تونستم سرنخ دیگه ای پیدا کنم.پس اتاق 101 رو ترک کردم و به سمت سالن اصلی در لابی آپارتمان رفتم. مستقیما به دفتر مدیر ساختمان رفتم. توی اتاق مدیر ساختمان قطعات جدا شده ی نوعی مانکن پلاستیکی به چشم می خورد.

با نگاه اول ترسیدم فکر کردم که شاید اینا قطعات بدن یه انسان هستند که تکه تکه شده ولی وقتی نور چراغ قوه را روی آنها چرخاندم متوجه شدم که همه شون از جنس پلاستیک هستند. پس فورا به سمت میز مدیریت وسط اتاق رفتم و دفترچه ی مربوط به اسامی ساکنین رو پیدا کردم.
فورا صفحات زیاد آن را از نظر گذراندم ، کتاب قطوری بود و به نظر می اومد پیدا کردن نام سامی در اون دشوار باشه. سراغ صفحه S رفتم ، سپس نام سامی را پیدا کردم" 12 ژانویه سال 1999 ، اتاق203 "این باید همون سامی باشه که استفن براش نامه نوشته بود . فورا از اتاق خارج شدم و به سمت راه پله رفتم ، تا به طبقه ی دوم برم.

خشاب اسلحه م رو چک کردم در راهرو ی طبقه دوم اتاق 203 را پیدا کردم و داخل شدم.
اتاق رو به هم ریختم تا شاید سرنخ و نشانی از آن جواهرات رو پیدا کنم. واقعا استرس داشتم بالاخره در گوشه ای از دفترچه ای رو دیدم که روی اون نوشته شده " سه نفر از آن حلقه ی مخصوص 3 people of that Special Circle". چند خاطره ی کوتاه با ذکر زمان نوشته شده بود
"
12 دسامبر سال 1999 ساعت 13:50
اتاقم رو چک کردم، غیر از ملافه ی سفید رنگ و تمیز روی تخت، چیزی تو اتاق نبود.من شروع کردم به جمع آوری وسایلم و سپس منتظر هم اتاقیم موندم تا از طبقه ی دوم بیاد. اسم اون استفن هست ، دوست دوران مدرسه م ، خوشبختانه ما با هم از این جا اثاث کشی می کنیم پس من منتظر می مونم تا اون بیاد.

ساعت 18:50 خیلی خوبه که اونو دیدم ، واقعا شخصیت فوق العاده ای داره.گفت منو در اتاق 205 ملاقات می کنه ، گفتش که برام یه سوپرایز داره ، پس حالا من به اتاق 205 میرم."

آخرین خاطره مربوط به 34 می 1999 بوده ، بعد از اون دیگه خاطره ای نوشته نشده بود . باید به اتاق 205 می رفتم اونجا می فهمیدم که چه بلایی سر سامی اومده .
پایان قسمت پنجم
 
سلام
خدا قوت برادر و خواهر! چه کردیه‌اید!:clap:
============================================================
کلی کیف کردم. این کیف کردن نه ربطی به فوتبال داره نه با بازی نه هیچ چیز دیگه. یه سر رفتم تاپیک همسایه. می‌خواستم ببینم این دوستان مرتب از جنگ میگن چی‌چی میگن! بابا چه خبره اونجا![-(
صد رحمت به میدان جنگ. کیف می‌کنم از این محیط کاملاً‌ دوستانه‌ای که اینجا حاکم هست. (بزنم به تخته و گوش شیطون کر):d
هفت خورشید عاشق به نشانه‌ی عشق در 7 روز هفته نثار همگی‌تون
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif
s2.gif

امسال جایزه ی اخلاق باید به این تاپیک تعلق بگیره :d

امیدوارم شما هم تو جوش قرار بگیرید

قرار میگیریم،چرا که نه :d
 
کلی کیف کردم. این کیف کردن نه ربطی به فوتبال داره نه با بازی نه هیچ چیز دیگه. یه سر رفتم تاپیک همسایه. می‌خواستم ببینم این دوستان مرتب از جنگ میگن چی‌چی میگن! بابا چه خبره اونجا![-(
صد رحمت به میدان جنگ. کیف می‌کنم از این محیط کاملاً‌ دوستانه‌ای که اینجا حاکم هست. (بزنم به تخته و گوش شیطون کر):d
آره مسعود...
محیط اینجا معرکست...
دیدی چه کردند با LEON... فعلاً رفتیم برای تجدید قبا.
;)
درسته، ولی انسان میتونه در هر شرایطی، نوع خاصی از رفتار و برخورد رو نشون بده! الآن بحثش زوده، ولی میتونیم بگیم رفتاری رو که از جیمز دیدیم، واقعیت وجودیش نبوده! چرا اینگونه با افرادی که در تعامل بوده رفتار میکرده؟ پاسخ: چون در شرایط خاصی بوده!
شاید سبیل واقعاً نسبت به هری و دخترش، شریل، احساس ترحم زودگذر داشته! شاید واقعاً خطای بزرگی کرده بوده ولی بعداً پشیمان شده و در صدده جبران دراومده!
البته نظر شما بسیار محتمله والبته منطقی‌تر ولی این نظریه رو نمیشه نقض کرد.


خیلی هم بی ربط نیست و قابل قبوله! ولی خوب چرا سبیل توسط آلسا انتخاب شده و نه کس دیگه‌ای؟ یعنی سبیل چه مشخصه‌ای داشته؟!

علی کلاً با Cyble مشکل داریا...
;)
به نظر من لزومی نداره حتماً شخصی که توسط Alessa انتخاب میشه گناهکار یا یه وجودیت شیطانی داشته باشه...
شاید Cyble اونقدر پاک و غیرقابل نفوذ و غیر قابل شکست بوده که Alessa میخواسته به نوعی بشکنتش...
اینقدر هم به James گیر ندید دوستان...
James به ناحق به اون شهر جهنمی فراخونده شد...
به ناحق...
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or