بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    38

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,608
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 163
آخرین ویرایش:
قبل از پاسخ دادن بگم که تمام این جوابها در قسمت تحلیل کاراکترهای Lost Memories خواهد آمد (بله ! همه اش و ختی بیشتر) وللی چون خیلی تا اونجا مونده همینجا جواب رو میدم...
راستی ! "کودیا" نه ! کلودیا

1- چرا داگلاس به هدر کمک میکند ؟

داگلاس اصلا قرار نبود که به هدر کمک کنه...داگلاس یک کارآگاه خصوصی بود که توسط کلودیا استخدام شده بود (این هم جواب سوال 6 ) تا به دنبال هدر بگرده...
کلودیا به داگلاس گفته بود که یه آدم دزد هدر رو از بچگی دزدیده و پیش خودش نگه داشته و با این حرف داگلاس رو فریب داده بود تا به دنبال هدر بگرده...
بعد از کشته شدن هری (پدر هدر) داگلاس احساس مسئولیت در قبال هدر میکنه...هر چی باشه پسر داگلاس چند سال پیش خودکشی کرده بود و داگلاس حس پدرانه ایی در قبال هدر پیدا میکنه...همچنین میخواست که کلودیا رو دوباره پیدا کنه و ازش سوالی رو بپرسه...

- مادر هدر دالیا بود پس چرا کودیا این وسطه ؟

درسته که مادر هدر دالیا بود ولی یک چیزی رو خیلیها نمیدونن...کلودیا بهترین دوست دوران بچگی آلسا بود..هدر نیمه ی روشن آلسا هست که بعد از وقایع قسمت اول زنده میمونه...نیمه ی تاریک آلسا هنوز هم در وجود هدر هست ولی در آخرهای بازی خودشو معلوم میکنه...
کلودیا در ابتدای بازی به هدر میگه :
Try To Remember Your Past And Your True Self As Well
در اینجا کلودیا با گفتن True Self منظورش همون آلسا بوده...بهترین دوست دوران بچگیش...کسی که کلودیا تمام تلاششو میکنه تا بتونه برش گردونه.

3- چرا ونیست میخواهد کودیا را متوقف کند ؟

وینسنت شخصیتی خودخواه داره و با دیدن دنیای جدیدی که کلودیا سعی در ساختنش داره و بهش میگه بهشت , در ابتدا هیجان زده میشه و همونطوری هم که به هدر میگه , در ابتدا نظرش در مورد دنیای کلودیا "خیلی هیجان انگیز" بود...
ولی بعد از مدتی درک میکنه که این دنیای جدید منافعش رو تحت تاثیر قرار میده و در ادامه با کلودیا دشمن میشه (هر چند که از اول هم با کلودیا مشکل داشت)

4- اگه گفتید leonard کیست ؟

لئونارد پدر کلودیا هست و جزو اولین کسانی بوده که طریقه ی رنج و عذاب کشیدن کودکان را در Wish House بنا گذاشت...در کل باید گفت که فرد بدی بود...

5-اون کیه که به هدر زنگ میزند و تولد و تبریک میگه ؟

اون شخص وینسنته و اگه Lost Memories رو در ادامه بخونی متوجه میشی که چرا این حرف رو میزنم ولی حتی بدون توجه به حرفهاش هم میشه گفت که کیه...
اگه به لیست صداگذارها رجوع کنی میبینی که صداگذار شخصیت وینسنت صدای فرد پشت تلفون رو هم اجرا کرده که مطمئنا به معنی این هست که این شخص خود وینسنت هست...در ضمن میتونی به کتاب Lost Memories که در صفحه های قبل آدرسش رو یکی از دوستان و خودم هم دادیم مراجعه کنی و مطمئن بشی...

6- کودیا و داگلاس از کجا همدیگرو میشناسند ؟

جواب اینو در قسمت اول دادم...

در ضمن هر کسی هر سوالی هم داشت بگه...خوشحال میشم که بتونم بهتون کمک کنم...

متشکرم...Nemesis
 
در ضمن هر کسی هر سوالی هم داشت بگه...خوشحال میشم که بتونم بهتون کمک کنم...
در مورد نکات مبهم sh4 چه طوری؟؟؟ :cheesygri
1.ببین اول بازی توی مترو وقتی سینتیا میره توی دست به آب و دیگه بیرون نمیاد .... چرا از دستشویی بقلی 2 تا sniffer dog میاد بیرون؟؟؟!!!! و وقتی هم که که توی میری توی دستشویی میبینی که سینتیا اونجا نیست و وقتی به خونه بر میگری و دوباره از طریق اون سوراخ به دنیای مترو بر میگردی یه مجسمه سفید از سینتیا اونجا هست که دستاش قرمزه و توی دستاش سکه ورود به مترو هست؟؟؟!!!!

2.توی اتاق 302 اگر از چشمی در به بیرون نگاه کنی درست رو به روی در جای 16 دست خونی هست که به دیوار برخورد کرده و هر دفعه هم که والتر کسی رو میشکه یه دست به این دست ها اضافه میشه!!! این اثر دست ها چه جوری به اونجا برخورد کردن؟؟؟

3.والتر خودش رو کشته بود دیگه درسته؟؟؟؟ پس چه جوری جسدش در اتاقی که هنری با کلنگ میکنه پیدا میشه؟؟!!! اون اتاق مگه اتاق 301 نیست؟؟؟

4. تو نیمه دوم بازی که هر دنیا رو رد میکنی باید از پله های دورانی شکل به پایین بری!!! اولا فلسفه وجود این پل های دورانی چیه؟؟؟ چرا باید دورانی باشه؟؟؟ اصلا دلیل خاصی داره یا نه؟؟؟

5. وقتی تمام دنیا ها رو رد میکنی به اتاق 302 میرسی که توش پر از شمع هست... یه فردی بر عکس از سقف زده برون و یه چیزایی میگه که چون من خیلی وقت پیش بازی کردم یادم نمیاد چی میگه :blushing: ولی این فرد یه دفعه از کجا پیداش میشه و چی میگه اصلا؟؟؟

6. توی دنیای "ساختمان" یه اتاق هست که پر از اسپکیر هست و در و دیوار خونی هست... و اگر اشتباه نکنم یه نوار کاست هم تو این اتاق پیدا میشه !!!! یه توضیح مختصر در مورد این اتاق میدی که چرا اینجوری شده؟؟؟

7.چرا قبل از هر قتل باید بچگی ها والتر رو ببینیم؟؟؟!!! (درست میگم اون بچه ،دوران بچگی والتر هست دیگه!!؟؟؟)

فعلا همین ها یادم میاد :cheesygri :biggrin1:
 
nemsis میدونستم اینارو اگه دقت کردی گفتم مسابقه هست و هر کی نگه فردا میام جواب میدم حالا از بین جوایز زیر یکی را انتخاب کن. :cheesygri

راستی من فکر کردم کسی نمیدونه اینارو از کجا میدونستی گفتم الان توش میمونه اگه میخواستم سوال بپرسم نتونی جواب بدی اگه گفتی غولی که پدر هدر و میکشه کی هست
و اون موجود چهار پا کیه چرا در اخر بازی غول بازی نیست و چه نقشی داره دیگه اینارو جایی ننوشته هاهاهاها اینارو بگیر
 
باز هم میگم که تمام جوابهاتون (و حتی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنین در Lost Memories هست ) ولی چون هنوز به قسمت ترجمه ی کاراکترها و تفسیر بازیها نرسیدم همینجا براتون توضیحش میدم...

.ببین اول بازی توی مترو وقتی سینتیا میره توی دست به آب و دیگه بیرون نمیاد .... چرا از دستشویی بقلی 2 تا sniffer dog میاد بیرون؟؟؟!!!! و وقتی هم که که توی میری توی دستشویی میبینی که سینتیا اونجا نیست و وقتی به خونه بر میگری و دوباره از طریق اون سوراخ به دنیای مترو بر میگردی یه مجسمه سفید از سینتیا اونجا هست که دستاش قرمزه و توی دستاش سکه ورود به مترو هست؟؟؟!!!!

قبل از هر چیز لازمه که بگم کارگردان برای یه کمی مهیج کردن بازی از فاکتورهایی استفاده میکنه که همشون دارای معنی خاصی نیستن...مثل همین مجسمه ی Cynthia که بهش بر میخورین و بیشتر برای دادن راه به شما برای رسیدن به مترو هست و نه چیزی دیگه ایی...

اگه ترجمه رو خونده باشین متوجه شدین که اگه نیروی Otherworld بیش از حدی که معمول هست برسه اونوقت میتونه افرادی رو که از حالت فیزیکی و روحی بدنشون در شرایط بدی قرار داره رو درون خودش بکشه...
در اینجا Otherworld همون دنیای والتر سالیوان هست و Cynthia رو که بیشتر اوقات مست هست (شرایط فیزیکی) و حالت روحی ثابتی نداره (شرایط روحی) به درون خودش میکشه...همچنین لازم به ذکره که سینتیا از قبل توسط والتر (در زمان بچگیش) انتخاب شده بوده.
در همین بین که سینتیا در دنیای والتر سرگردان بوده و با هری آشنا میشه ناگهان احساس استفراق بهش دست میده...همه ی شما میدونین که استفراغ زمانی روی میده که بدن چیزی رو که در درونش هست رو نمیتونه هضم کنه و بیرونش میده...در اینجا هممون میدونیم که با استفراغ سینتیا چی بیرون میاد : شراب و الکل
وقتی که الکل از بدن خارج بشه صد در صد از تاثیراتش هم کاسته میشه...سینتیا که در این بین به خاطر شرایط جسمی و روحی به دنیای والتر کشیده شده بود با استفراغ از نظر جسمی و روحی قوت کمی رو دوباره بدست میاره که باعث میشه که بتونه در یک آن (وقتی که در توالت هست) ناگهان از دنیای والتر بیرون کشیده بشه و به دنیای واقعی برگرده...همین باعث غیب شدن آنی سینتیا در زمانی که در توالت بوده میشه...
در مورد سگها هم شخصا عقیده دارم که کارگردان برای جذاب تر کردن بازی اونها رو در اون قسمت اضافه کرده...

2.توی اتاق 302 اگر از چشمی در به بیرون نگاه کنی درست رو به روی در جای 16 دست خونی هست که به دیوار برخورد کرده و هر دفعه هم که والتر کسی رو میشکه یه دست به این دست ها اضافه میشه!!! این اثر دست ها چه جوری به اونجا برخورد کردن؟؟؟

اتاق 302 نمادی از "مادر" برای والتر محسوب میشده...والتر از زمان بچگی , از زمانی که پدر و مادرش اون رو توی اتاق 302 رها کردند تا بمیره و فرار کردن به این اتاق فکر میکرده...
وقتی که پدر و مادر والتر وی رو رها میکنن , والتر چند ساعتی رو در اتاق میمونه و در طی این مدت تنها چیزی که میدیده یک "اتاق" بوده که در بر گرفته بودش...این اتاق به نظر والتر درست مثل "رحم مادر" بود و تا زمانی که Frank Sunderland اونرو با صدای گریه هاش اونجا پیدا میکنه , فقط توی اون اتاق بوده...یه جای امن...
در Wish House والتر توسط دالیا طریقه ی زنده کردن موجودی به نام "مادر" رو یاد میگیره و فکر میکنه که این "مادر" همون مادری (اتاق 302) هست که از بچگی دنبالش بوده در حالی که در این بین دالیا سعی در فریب دادن والتر داشته و در کارش موفق میشه...
توی این کتاب نوشته شده بوده که به 21 قربانی برای رسیدن به مادر نیاز هست و هر قربانی باید مشخصه ی خاصی داشته باشه...
جای دستهایی که در دنیای والتر (و نه دنیای واقعی) میبینین در واقع نشونه هایی از قربانیانی هستن که والتر به "مادر" تقدیم کرده و با خون آلود کردن دستش با خون قربانیها و علامت گذاشتن در برابر در اتاق 302 (مادر) در واقع علامتی از قربانیانش رو به "مادر" نشون میداده...

3.والتر خودش رو کشته بود دیگه درسته؟؟؟؟ پس چه جوری جسدش در اتاقی که هنری با کلنگ میکنه پیدا میشه؟؟!!! اون اتاق مگه اتاق 301 نیست؟؟؟

بله والتر 11 امین قربانی محسوب میشد و خودش رو باید میکشت...در واقع بعد از کشته شدن والتر توسط خودش اون دیگه هیچ وجود خارجی در دنیای واقعی نداشته و اگه توجه کرده باشین مطمئنا دیده این که هیچوقت نتونستین والتر رو وقتی که در دنیای واقعی هستین ببینین (چون مرده بوده و فقط در Otherworld وجود داشته)...
اون اتاقی که پیدا میکنین به اتاق 301 راهی نداره بلکه قسمتی خالی از ساختمان بوده که والتر در دوران نوجوانیش وقتی که برای اولین بار به اتاق خالی 302 میره (قبل از اینکه مستاجرین به اونجا بیان) یواشکی و در طی چند روز این اتاق پشتی رو درست میکنه و نمادی از جنازه ی والتر در اونجا وجود داره (نه جنازه ی واقعیش) و جنازه ی واقعی والتر در گورستان بیرون شهر خاک شده...
اگه میخواین بگین که وقتی در مرحله ی گورستان به قبر والتر میرسین میبینین که خالی هست , بخاطر اینکه که تمام مراحلی که طی کردین در دنیای مجازی و خیالی والتر بوده و نه در دنیای واقعی و بهمین دلیل قبر رو در دنیای والتر خالی میبینین (ولی در دنیای واقعی قبر سر جاش هست)

4. تو نیمه دوم بازی که هر دنیا رو رد میکنی باید از پله های دورانی شکل به پایین بری!!! اولا فلسفه وجود این پل های دورانی چیه؟؟؟ چرا باید دورانی باشه؟؟؟ اصلا دلیل خاصی داره یا نه؟؟؟

توضیح این موضوع توی Lost Memories هست ولی باور کن که خیلی طولانی هست و نمیتونم الان برات توضیحش بدم ولی فعلا همینو گفته باشم که دورانی بودن پله ها به تاثیراتی که والتر از Wish House و زندان بچه ها گرفته بر میگرده و تاثیرات اینها در ذهن والتر باعث به وجود اومدن دنیایی پر پیچ و خم و عجیب شده (اون قسمتی از بازی رو یادتونه که آسمون و زمین جاشون عوض میشه ؟)

5. وقتی تمام دنیا ها رو رد میکنی به اتاق 302 میرسی که توش پر از شمع هست... یه فردی بر عکس از سقف زده برون و یه چیزایی میگه که چون من خیلی وقت پیش بازی کردم یادم نمیاد چی میگه ولی این فرد یه دفعه از کجا پیداش میشه و چی میگه اصلا؟؟؟

این فرد "جوزف شرایبر" صاحبخونه ی قبلی ساختمون بوده و قبل از اینکه تحت قدرت قوی والتر به زانو در بیاد و بمیره یادداشتهای مهمی رو براتون به جا میگذاره...
قدرت والتر باعث میشه که جوزف در دنیای خیالی کشته بشه ولی در دنیای واقعی علت مرگش حمله ی قلبی ذکر میشه...
اون اتاق پر از شمع هم همون اتاق 302 هست ولی در زمان گذشته , وقتی که جوزف مستاجر اتاق بوده...در ضمن خوابی که در اول بازی میبینین توی اتاق 302 ی متعل به جوزف اتفاق میفته و نه توی اتاق هنری...برای اینکه اگه توجه کرده باشین در این اتاق پر از شمع یک استریو میبینین و همین استریو رو در خواب اول بازی هم میبینین و وقتی هنری نزدیکش میشه میگه : "این استریو برای من نیست" و همین حرف رو در مورد خیلی چیزهای دیگه ی اتاق هم میزنه...
در ضمن حرفهایی که بین 3 کاراکتر در اون زمان گفته میشه رو براتون میگذارم :

Eileen: It's him...

Joseph: You've done well to make it this far.

Joseph: Let me tell you something about "him," Walter Sullivan...

Joseph: When he was a little boy, he began to believe that my apartment was
actually his birth mother.

Joseph: He decided to "free" her from the stains and corruption of
this world.

Joseph: At the orphanage, he learned of the "21 Sacraments," the only way to
purify her.

Joseph: He then performed the ceremony of the "Holy Assumption" and created
this...twisted world.

Joseph: Now...he's become nothing more than an inhuman killing machine...

Joseph: Well, he's dead now...but he's trying to complete...the
"21 Sacraments."

Joseph: His boyhood desire...to return to the bosom of his birth...has
divided him...

Joseph: Now his child self...has manifested itself in this world...

Joseph: And soon, he is planning to finish his work...

Joseph: The...21...Sacraments...

Joseph: Number 20... "The Mother Reborn"... Eileen Galvin...

Joseph: Number 21... "The Receiver of Wisdom"... Henry Townshend...

Joseph: Even now...it may not be...too late...

Joseph: Follow the...Crimson Tome... Stop him...

Joseph: If not...wherever you run... He will catch you...

Joseph: Find...him... His...true location...

Joseph: It must be nearby... You must kill...him...

Joseph: You must kill him...

Joseph: Kill...... Kill...

Joseph: Kill...... Kill......

Joseph: Hurry...

Joseph: She's being taken over... She's Number 20... "The Mother Reborn"...

Joseph: The Crimson Tome...

Joseph: Obey the Crimson Tome...

Joseph: Kill him... Must...kill...him...

Joseph: Kill...... Kill......

Joseph: Kill...... Kill...
6. توی دنیای "ساختمان" یه اتاق هست که پر از اسپکیر هست و در و دیوار خونی هست... و اگر اشتباه نکنم یه نوار کاست هم تو این اتاق پیدا میشه !!!! یه توضیح مختصر در مورد این اتاق میدی که چرا اینجوری شده؟؟؟

این اتاق برای Mike یکی از مستاجرین ساختمان هست که یکی از مقتولین هم بوده به خاطر مشخصات معروفی که داشته...در موردش در Lost Memories در آینده توضیح خواهم داد.

7.چرا قبل از هر قتل باید بچگی ها والتر رو ببینیم؟؟؟!!! (درست میگم اون بچه ،دوران بچگی والتر هست دیگه!!؟؟؟)

قبل از هر چیزی لازمه که بگم والتر کودک , والتر جوان رو نمیشناسه...قبل از هر قتل والتر کوچولو بدون اینکه آگاه باشه سعی در جلوگیری از وقوع قتل داره (هر چند که همیشه فقط میگه من دارم دنبال مامانم میگردم !) و در این بین فقط میتونه جون Eileen Galvin رو از مرگ حتمی نجات بده...
هر کس دیگه ایی اگه سوالی داره بپرسه...اینجا فقط کت در میاریم سوال نفس کش میطلبیم !
از شوخی گذشته , هر کسی سوالی داشت بپرسه...تا جایی که بتونم سعی میکنم بهتون کمک کنم...

متشکرم...Nemesis
 
گه گفتی غولی که پدر هدر و میکشه کی هست

نفس کش میطلبیم...
غولی که پدر هدر رو میکشه به Missionary معروف هست و بحثهای زیادی سر اصلیتش بود.تنها چیزی که رفقا (البته تو رو نمیدونم !) میدونن اینه که این فرد یکی از اعضای فرقه بوده که تحت فرمان کلودیا هری میسون رو میکشه ولی موضوع ادامه داره....
اگه بازی رو 3 بار با حالت سخت تموم کنین و تمام Easter Egg ها رو هم جمع کنین یک Ending جدید میبینین...
توی این Ending فردی رو که قراره هری رو بکشه میبینین ولی نه از چشم هدر (برای اینکه هدر این موجود رو هیولا میبینه در حالی که واقعا هیولا نیست !)...
خب ! فکر میکنین این یارو کیه ؟!
من بهتون میگم ! دموی بازی این فرد رو از پشت پنجره نشون میده و یک کت سبز و موهای لق و تقریبا روشن داره...چه کسی رو توی سری سایلنت هیل میشناسین که همچین لباس و قیافه ایی داره ؟!
تنها کسی که میتونین مثال بزنین کارمندی قاتل به نام "James Sunderland" هست...
معلوم نیست که چرا جیمز در این قسمت هنوز زنده است ولی به احتمال زیاد بعد از مرگش در قسمت دوم , در Otherworld گیر کرده و چاره ایی نداشته جز موندن در اونجا...
این موضوع هم در Lost Memories بهش اشاره خواهد شد ولی منتها در وقت خودش و در قسمت خودش یعنی در قسمت تفسیر Silent Hill 3....

و اون موجود چهار پا کیه ؟

این بازی موجود چارپا زیاد داره...فقط بگو که توی کجا دیدیش تا بهت بگم کیه ؟ بیمارستان ؟ کلیسا ؟ کجا ؟

متشکرم...Nemesis
 
سلام محمد جان ممنون از اطلاعاتی که در اختیارمون میزاری
یه سوال داشتم این Silent Hill که برای psp داره میاد داستانش ربطی به سایلنت هیل های قبلی داره یا نه؟داستان این سایلنت هیل هم تو کتاب Lost Memories هستش؟
این کتاب رو از کجا میشه تهیه کرد و چند صفحه هستش و قیمتش چنده؟
 
داستان این سایلنت هیل هم تو کتاب Lost Memories هستش؟

کتاب جدید بعد از عرضه ی Silent Hill 0rigons و Silent Hill 5 عرضه میشه و اونهم در ژاپن...یه سایتی هم اومده این کتاب رو به انگلیسی ترجمه کرده که بعضی صفحه ها رو داره و بعضی رو نداره...در صفحه های قبل لینکش هست...ولی من منظورم از Lost Memories همین تحلیلی هست که لینکش رو توی امضام گذاشتم که هم کاملتر از کتاب هست و هم دارای تفسیرها و تحلیلهای بیشتری هست که هیچوقت در کتاب نبوده...

محمد مهدی جان میشه بگی عاقبت هانری تو Sh4 چی میشه؟ سالیوان رو آخر شکستش میدیم یا نه؟ دختره چی میشه؟

Silent Hill 4 دارای 4 تا پایان هست که درش هم هنری میمیره و هم زنده میمونه و هم آیلین میمیره و یا هم آیلین زنده میمونه که خودتون باید برین و ببینینش...
اگه من بخوام همه ی بازی رو بگم پس خود بازی چی میشه...معنی کلمه ی بازیخور کجا رفت ؟

متشکرم...Nemesis
 
محمد مهدی جان ، من اون دو تا Ending ضایع ترش رو بنویسم براش تا مشتاق شود اون دو پایان اصلی رو ببیند.:biggrin1:

این کابوس ابتدای بازی و غیب شدن ناگهانی سینتیا در SH 4 همیشه برایم سوال بود که امروز به جوابش رسیدم.یکی از دوستانم قبلا" اشاره کرده بود که جیمز ساندرلند رو در SH 3 دیده است.من و بقیه بهش خندیدیم.حالا می فهمم بنده خدا راست می گفته است.یادش بخیر سر کلاس فیزیک دبیرستان می نشستیم داستان سری SH رو مرور می کردیم با رفقا در نیمکت آخر کلاس...:cheesygri
 
واقعا دمت گرم....اطلاعات فوق کاملی از بازی داری که تا به حال ندیدم کسی اینجوری از سری sh سر در بیاره ;):love: فکر کنم دست تمام سازندگان بازی رو از پشت ببندی....
یه سوالات دیگه هم داشتم ولی هر چی فکر می کنم یادم نمیاد
162.gif
162.gif
162.gif
 
آخرین ویرایش:
بفرمایین...اختیار دارین...
شما استاد و صاحب اختیار من هستید.....با اجازه !

الان که می خواستم مطلب رو شروع کنم صداهایی از اتاقهای خانه می اومد.چک کردم ببینم روح اشرار پلیدی مانند والتر ، جیمز و ... در اتاقها نیست....نه خبری نیست.البته بعید نمی دانم در زمانهای گذشته یک آشغالی مثل والتر اینجا رو Mother خودش نکرده باشد !:biggrin1:

خب...در پایان Silent Hill 4 با 4 Ending روبرو خواهید شد که 2 تاشون بد و خیلی بد است.2 تا پایان خوب هم به ترتیب راضی کننده و عالی هستند.من اون دو تا پایان بد رو می گویم و روش رسیدن بهشون ! این 2 تا پایان شامل مرگ آیلین در دو صورت میشوند :
1- آیلین در حالی که اتاق شما پر از شبح است بمیرد.
2- آیلین در اتاق خالی از شبح شما بمیرد یا جای دیگری بمیرد.مثلا" توی نبرد پایانی با والتر به سمت دستگاه برود و ....
اگر بخواهید اتاقتون پر از شبح باشد ( فکر نکنید شبح ها کاری تون ندارند ها ! ) باید عروسک کهنه ای رو از مردی بگیرید که داخل راهرو آپارتمان نشسته است ( یادم نیست اسم یارو را ) این عروسک رو داخل لیست محتویات اتاق قرار بدهید و با خیال راحت ببینید که عین پشمک شبح میاد داخل اتاقتون.بله ! این عروسک پوسیده در اصل یک جاذب قوی برای کاندن اشباح به اتاق شماست و شانستون رو برای دیدن پایان های خوش بازی کم می کند همون قدر که شانس دیدن پایانهای بد بازی رو زیاد می کند.البته می توانید شمعهای مقدس رو هم استفادهنکنید تا اتاقتون جهنم واقعی بشود.:biggrin1::-"
پایان اولی که می بینید پایان Sacraments نام دارد که چون من درست معنی این کلمه رو نفهمیدم ( نشانه یا آئین ؟ ) از پایان هم چیزی سر در نیاوردم.
پایان دومی هم The Death of Eileen است و مرگ آیلین...

توضیحات هر دو با استاد....این دو پایان هم اصلا" یادم نبود.از روی شماره سوم CGEMAG نوشتمشون.گفتم که بدانید من کپی رایت سرم می شود.:biggrin1:

یک سوال یادم اومد :دی آخر بازی یک طناب رو حتما" باید از دفتر مدیریت ساندرلند برداریم.ربط این ساندرلند با جیمز چیه ؟
 
سلام همکار... !

اگر اشتباه نکنم عروسک رو خود والتر سولیوان به ما میده
آره.فکر کنم خودش بود.فقط یک جامه و کلاه لبه دار مندرس پوشیده بود و چهره ش هم بالا نمیاورد تا ببینیمش.من گفتم چقدر شبیه والتر است از نظر اندام.
این فامیل هنری خیلی جالب است ! تامستد ! در قسمتهای بعدی خبری از هنری Escaped مسلما" خواهد شد.:biggrin1:

که من برداشته بودمش
می خواستی باهاش چیکار کنی ؟ عروسک بازی ؟ :biggrin1: یا واسه قشنگی بزاری توی گنجه که هر وقت رفتی سرش عروسک رو هم ببینی ؟:)
ببین من الان چند جا دیدن یارو اگر عروسک قدیمی بگیرد یا پیدا کند بدبخت می شود.مثلا" داخل an American Haunting ... دیگه عمرا" از این کلک ها بخورم.باربی هم باشد برش نمی دارم.:):-"
 
اقا ميشه يه سوال بكنم هر چي گشتم تو صفحه هاي ديگه پيدا نكردم گفتم اينجا بپرسم بهتره من 4 رشو نسب ميكنم كركشم يه .Reg هستش اونم ميريزم ولي بازم نمياد ميگه The Game is not properly inestaled چي كار كنم
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or