cloud _ strife
کاربر سایت
امروز، سی جون، دهمین سالگرد انتشار برج خدا و معرفی بانوی دو عالم، راشل-ساما، به خوانندگان هست.
تعداد subscribe های برج خدا توی سایت WEBTOON مرز دو میلیون رو رد کرده که نشون میده انیمه تاثیر قابل توجهی روی رشد تعداد مخاطبها داشته. اگه احیانا از دنبالکنندههای منهوا هستید سعی کنید منهوا رو سابسکرایب و چپترها رو لایک کنین. ظاهرا انجام این کارها به SIU، نویسنده داستان، کمک میکنه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اخیرا شروع به خوندن مانگای Frieren at the Funeral کردم. ترجمه و انتشار مانگا امسال شروع شده. داستان با بازگشت گروهی از قهرمانها که موفق به شکست دادن Demon Lord شدن، شروع میشه. داستان در مورد دختری به نام فریرن (Frieren) هست که نقش جادوگر رو توی این گروه داره. توی دنیای داستان هر پنجاه سال یکبار شهاب سنگها از آسمان میگذرن و منظره قشنگی رو ایجاد میکنن. قهرمانهای داستان کنار هم جمع میشن و تصمیم میگیرن قبل از خداحافظی به تماشای این منظره برن. وقتی که از هم میخوان جدا بشن، تصمیم میگیرن که پنجاه سال بعد دوباره کنار هم جمع و منظره عبور شهاب سنگها رو ببینن. وقت خداحافظی، فرین به بقیه شخصیتها میگه که ماجراجویی خیلی خوبی بود، فقط حیف که کوتاه بود. همین جمله، نقطه شروع داستانه. ماجراجویی که فریرن کوتاه توصیفش کرده، 10 سال طول کشیده. مسئله اینجاست که گذر زمان برای فریرن که یک الف (Elf) هست با سایر افراد متفاوته. این فرد نگاه متفاوتی به مسئله زندگی داره.
پنجاه سال میگذره و فریرن و دوستانش مجددا کنار هم جمع میشن. وقتی فریرن که هیچ تغییری نسبت به نیم قرن پیش نکرده، دوستانش رو که حالا پیر شدن میبینه، برای اولین بار شروع به فکر کردن به مفهوم مرگ و زندگی میکنه. الفها توی ادبیات فانتزی توی صدها کتاب به شکلهای مختلف ظاهر شدن، ولی این مانگا، اولین داستانی هست که همچین نگاهی به الفها داره. تالکین توی ارباب حلقهها تا حدودی سر رابطه آراگورن و آروِن وارد این بحث میشه، ولی اصلا قابل مقایسه با این مانگا نیست. کلا بعد از خوندن این مانگا باعث میشه ارزش زنده بودن و مفهومش رو بیشتر درک کنیم یا حداقل قدر آدمهای زنده اطرافمون رو بدونیم. نکته جالب اینجاست که Frieren در زبان آلمانی به معنی یخ هست و نگان فریرن به مسئله زندگی در ابتدای داستان یه نگاه سر و بیتفاوت هست.
خوندنش رو به همه توصیه میکنم. داستان دلگرمکنندهای هست که نگاه واقعگرایانهای به مسئله مرگ و زندگی انداخته. فانتزی بودن ستینگ داستان باعث جدابتر شدنش شده. کمتر مانگایی رو پیدا میکنین که با وجود داشتن یه فضای دلگرمکننده، روابط بین کاراکترها و اتفاقاتی که براشون میافته، واقع گرایانه باشه. این مانگا از نظر فضاسازی مشابه داستانهایی مثل The World of Machida-kun یا Your lie in April هست، ولی برخلاف اون کارها، روابط بین شخصیتها و اتفاقهایی که براشون میافته، کاملا رئاله، اونم با وجود اینکه یه کار فانتزی هست و پروتاگونیست داستان انسان نیست و یه الفه.
تعداد subscribe های برج خدا توی سایت WEBTOON مرز دو میلیون رو رد کرده که نشون میده انیمه تاثیر قابل توجهی روی رشد تعداد مخاطبها داشته. اگه احیانا از دنبالکنندههای منهوا هستید سعی کنید منهوا رو سابسکرایب و چپترها رو لایک کنین. ظاهرا انجام این کارها به SIU، نویسنده داستان، کمک میکنه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اخیرا شروع به خوندن مانگای Frieren at the Funeral کردم. ترجمه و انتشار مانگا امسال شروع شده. داستان با بازگشت گروهی از قهرمانها که موفق به شکست دادن Demon Lord شدن، شروع میشه. داستان در مورد دختری به نام فریرن (Frieren) هست که نقش جادوگر رو توی این گروه داره. توی دنیای داستان هر پنجاه سال یکبار شهاب سنگها از آسمان میگذرن و منظره قشنگی رو ایجاد میکنن. قهرمانهای داستان کنار هم جمع میشن و تصمیم میگیرن قبل از خداحافظی به تماشای این منظره برن. وقتی که از هم میخوان جدا بشن، تصمیم میگیرن که پنجاه سال بعد دوباره کنار هم جمع و منظره عبور شهاب سنگها رو ببینن. وقت خداحافظی، فرین به بقیه شخصیتها میگه که ماجراجویی خیلی خوبی بود، فقط حیف که کوتاه بود. همین جمله، نقطه شروع داستانه. ماجراجویی که فریرن کوتاه توصیفش کرده، 10 سال طول کشیده. مسئله اینجاست که گذر زمان برای فریرن که یک الف (Elf) هست با سایر افراد متفاوته. این فرد نگاه متفاوتی به مسئله زندگی داره.
پنجاه سال میگذره و فریرن و دوستانش مجددا کنار هم جمع میشن. وقتی فریرن که هیچ تغییری نسبت به نیم قرن پیش نکرده، دوستانش رو که حالا پیر شدن میبینه، برای اولین بار شروع به فکر کردن به مفهوم مرگ و زندگی میکنه. الفها توی ادبیات فانتزی توی صدها کتاب به شکلهای مختلف ظاهر شدن، ولی این مانگا، اولین داستانی هست که همچین نگاهی به الفها داره. تالکین توی ارباب حلقهها تا حدودی سر رابطه آراگورن و آروِن وارد این بحث میشه، ولی اصلا قابل مقایسه با این مانگا نیست. کلا بعد از خوندن این مانگا باعث میشه ارزش زنده بودن و مفهومش رو بیشتر درک کنیم یا حداقل قدر آدمهای زنده اطرافمون رو بدونیم. نکته جالب اینجاست که Frieren در زبان آلمانی به معنی یخ هست و نگان فریرن به مسئله زندگی در ابتدای داستان یه نگاه سر و بیتفاوت هست.
خوندنش رو به همه توصیه میکنم. داستان دلگرمکنندهای هست که نگاه واقعگرایانهای به مسئله مرگ و زندگی انداخته. فانتزی بودن ستینگ داستان باعث جدابتر شدنش شده. کمتر مانگایی رو پیدا میکنین که با وجود داشتن یه فضای دلگرمکننده، روابط بین کاراکترها و اتفاقاتی که براشون میافته، واقع گرایانه باشه. این مانگا از نظر فضاسازی مشابه داستانهایی مثل The World of Machida-kun یا Your lie in April هست، ولی برخلاف اون کارها، روابط بین شخصیتها و اتفاقهایی که براشون میافته، کاملا رئاله، اونم با وجود اینکه یه کار فانتزی هست و پروتاگونیست داستان انسان نیست و یه الفه.