بام تو مانهوا یکی از بهترین تکامل شخصیتها رو داره به نظر من .
خود مانهوای تاور هم چیزی بود که من رو مانگا خون کرد . تا قبل از اون اصلاً اهل خوندن مانگا و مانهوا نبودم .
انیمه برج خدا هم تو 2 قسمت آخر بدجوری گند زد و نمیدونم فصلهای بعدی رو چجوری میخوان پیش ببرن با این خرابکاری .
چی بود این ؟ واقعا چی بود ؟!
اپیزود 13 رسما همه چیزو عوض کردن ! دیالوگ ، داستان ، اتفاقات همه چیو !
یه سری از بزرگترین رازهای تاور او گاد رو واسه خودشون با تخیلات مضحک و مسخرشون میساختن !! در حالیکه هنوز که هنوزه تو وبتون مشخص نیست چی شده !
مثلا هنوز معلوم نیست هیدئون از ریچل چی خواسته . معلوم نیست ریچل با چه هدفی به بام خیانت کرده ! اکثر دیالوگای ریچل تو این قسمت من درآوردی و حاصل تخیلاتن !
بیخیال این انیمه مزخرف بشید اگه ذره ای داستان و اتمسفر جذبتون کرده پاشید برید وبتونش رو بخونید میفهمید من چی میگم . اصلا با یه داستان دیگه روبرو میشید .
انیمه ای که ساختن با ارفاق نمرش 4/10 تازه این 4 نمرم 2 نمرش بخاطر موزیک متنش
انیمه برج خدا هم تموم شد. برای من اقتباس نااُمیدکنندهای بود. تفاوت انیمه با مانهوا قابل توجه بود و متاسفانه این تفاوتها فقط مربوط به حذف دیالوگ و صحنهها نمیشد. شخصیت پردازی بعضی از کاراکترهای داستان به طور کامل عوض شده بود. پیشنهاد من به کسایی که از فضای کلی انیمه خوششون اومده اینه که منهوا رو حتما و حتما از اول بخونن. من دوبله کاراکترها رو، چه نسخه ژاپنی و چه انگلیسی، خیلی دوست داشتم. موسیقی خیلی جاها خوب بود و البته توی قسمتهایی هم چندان با اتمسفر داستان همخونی نداشت. بهترین قسمت انیمه هم برای من شخصیت سرنا (Serena) بود. تنها شخصیتی بود که تقریبا هیچکدوم از دیالوگهاش حذف نشده بودند و حتی قسمتهایی هم که اضافه کرده بودن، همه شون در راستای بهبود شخصیت پردازیش بود.
برج خدا دو نکته مثبت خیلی پررنگ داره: شخصیت پردازی و پیرنگ. در نقطه مقابل، برج خدا در مقاطعی توی روایت ضعف پیدا میکنه، مثال خوبش میشه بعضی از بخشهای آرک Hidden floor که شدیدا مشکل روایت داره. چنین مانگا/مانهواهایی این پتانسیل رو دارند که انیمهشون بهتر از متریال اصلی بشه به خاطر اینکه انیمه توانایی برطرف کردن مشکل روایت رو داره. متاسفانه انیمه نه تنها نمیتونه چنین کاری رو انجام بده، بلکه خودش مشکل شدید روایت داره، مثلا خیلی از اتفاقات داستان رو به شکل مبهم به تصویر میکشه یا توی بعضی از قسمتها، مثل آرک hide and seek، نمیتونه فضاسازی مناسب رو ایجاد بکنه. از طرف مقابل، تغییرات زیاد انیمه حتی نقاط قوت داستان مثل شخصیت پردازی و پیرنگ رو ضعیف کرده.
کارگردان انیمه توی مصاحبه با کرانچی رول گفته بود که این اقتباس به گونهای انجام شده تا مخاطبهای بیشتری باهاش ارتباط برقرار کنند و مشکل هم دقیقا همین جاست. من اشاره کردم که برج خدا شخصیتپردازی خوبی داره، ولی شخصیت پردازی خوب به چه معناست؟ شخصیتپردازی خوب به این معنا نیست که کاراکتر داستان تصمیمی رو که ما دوست داریم بگیره، بلکه به این معناست که تصمیمی رو بگیره که با شخصیتاش و اتفاقاتی که براش میافته، همخونی داشته باشه. مثال خیلی خوب این قضیه میشه کتاب 1984 نوشته جورج اورول.
وینستون اسمیت، شخصیت اول کتاب، در انتهای داستان به رستگاری نمیرسه، بلکه توی نظام توتالیتری که قصد مقابله باهاش رو داشت، حل میشه. من مخاطب دوست ندارم که چنین اتفاقی بیافته، ولی این پایان نتیجه طبیعی روندی هست که توی داستان پیش گرفته شده.
یکی از مهمترین تفاوتهای برج خدا با سایر شوننها همین جاست و متاسفانه آقای کارگردان این موضوع رو درک نکرده. ما شخصیتی توی داستان داریم که به خاطر گذشتهاش و موقعیت اجتماعی که داره توانایی دوست شدن با بقیه رو نداره. این فرد با وجود اینکه بهتر شده، ولی هنوز توی روند داستان نمیتونه احساسات خودش رو به طور کامل بیان کنه. حالا همین شخصیت توی انیمه مییاد یه سخنرانی در مورد مفهوم دوستی میکنه که ناروتو و راه نینجاییش رو قشنگ شرمنده خودش میکنه این دیالوگی که این فرد میگه شاید در نگاه اول جذاب باشه، ولی با شخصیتاش همخونی نداره.
برج خدا قطعا یه کار شونن هست، ولی خیلی از تروپهایی که توی کارهای شونن وجود داره، توی برج خدا وجود نداره. این موضوع میتونه یه مقدار برای بعضی از مخاطبها اذیتکننده باشه. البته این قضیه صرفا مربوط به کارهای شونن نمیشه. خیلی از داستانهایی که تم ماجراجویانه دارند و مخاطب هدفشون فقط بزرگسالها نیستند، مثلا young adult fantasy ها، از یک فرمت مشخص پیروی میکنن. کتاب ملکه سرخ (Red queen) نوشته ویکتوریا اویارد (Victoria aveyard) شباهتهای زیاد با برج خدا داره.
هر دو داستان یک دنیای رازآلود دارند، دنیایی که این سوال را برای مخاطب ایجاد میکنه که چرا به چنین شرایطی رسیده. توی هر دو داستان یک نظام توتالیتر به دنیا حاکمه. توی هر دو داستان بعضی از افراد به شکل ذاتی قدرتهای بیشتری از سایرین دارند. توی هر دو داستان شخصیت اول طی اتفاقی به صورت ناخواسته وارد یک چالش بزرگی میشه. توی هر دو داستان شخصیت اول در نگاه اول به نظر ضعیف میرسه، ولی مشخص میشه که استعداد قابل توجهی داره. توی انتهای جلد اول کتاب ملکه سرخ، مر بارو (mare barrow)، پروتاگونیست داستان، هدف مشخصی داره، پتانسیل لازم برای رسیدن بهش رو داره و مهمتر از همه انگیزه اینکه به سمت هدفش حرکت کنه.
این فرآیندی هست که توی اکثر داستانهای مشابه تکرار میشه. شخصیت اول قدرتمندی که با عزم راسخ برای تحقق اهدافش تلاش میکنه. چنین اتفاقی توی برج خدا قرار نیست بیافته. شخصیت اول قدرت و پتانسیل زیادی داره، ولی قرار نیست که از نظر فکری هم قدرتمند باشه. به خاطر همین موضوع تصمیمهای چالش برانگیزی میگیره و بعضی از این تصمیمها اعصاب مخاطب رو خورد میکنه. نکته جالب اینجاست که حتی کاراکترهای توی داستان هم حس مشابهی رو نسبت به این تصمیمها پیدا میکنن. به خاطر همین تفاوت در شخصیت پردازی، برای شخصیت اول داستان سوالهایی ایجاد میشه که توی کارهای مشابه نمیبینیم، سوالهایی مثل اینکه آیا من در قبال این قدرتی که دارم، مسئولیتی دارم؟ آیا من وظیفه دارم با این قدرت خواسته همه افرادی که از من انتظار دارن، برآورده کنم؟
حدود یه ماه پیش اخرین قسمت مانگای kimetsu no yaiba منتشر شد و در موردش فقط میشه گفت
در کل از وقتی که شروع به خوندنش کردم و از اون قسمت های اولیه به نظرم یه مانگای خیلیم معمولی و ساده به نظر میومد، پر از کلیشه هایی که پای ثابت همه ی مانگا های شونن هستن و واقعا چیز خاصی توی مانگا نبود که نسبت به بقیه شونن ها متمایزش کنه، ولی خوب کار بدی هم نبود.
تنها تکنه خیلی بد در مورد مانگا هم تقریبا 1/4 پایانیش بود، قشنگ معلوم بودهمه ایده ها و ... رسما ته کشیدن
مثلا مبارزه با Kokushibo یا خود Muzan، اولی که همش ار خودش روش های جدید Moon breathing در میاورد و بیشتر خنده دار شده بود تا هیجان انگیر، مبارزه با موزان هم خیلی خیلی قابل پیش بینی و نا امید کننده بود. اون plot twist اخر مانگا هم که رسما جوک بود (تبدیل شدن تانیجرو)، و اصلا نمیدونم چرا نویسنده اون کارو کرد وقتی قراره مانگا رو توی 1-2 چپتر تموم کنه...
یه نکته جالب در مورد مانگا اینه که به ادم نشون میده که میشه یه انیمه عالی از یه داستان و مانگای معمولی درست کرد، فقط تیم و استدیوی انیمه ساز باید خوب و کار بلد باشن...
خلاصه اینکه، 6/10...
+
عاقا واقعا من نمیفهمم مردم چی توی Violet evergarden میبینن من 2 بار تلاش کردم ببینمش ولی هر دو بار نشد که نشد...
دوباره تا یه حدی شخصیت اصلی نچسب + داستان خسته کننده دلایل اصلی بودن
+
shirobako رو فکر کنم چند تا از بچه های اینجا پیشنهاد داده بودن، ت ااپیزود 8 دیدم، دراپ شد
انیمه خیلی خوب و خوش ساختی بود ولی نمیدونم چرا من همش اتومات با باکومان مقایسش میکردم و برام جذابیت کافی رو نداشت که ادامه بدم.
+
من برام اون قدر وایولت اورگاردن جایگاه والا نداره واسم که ازش دفاع کنم اگه کسی ازش خوشش نیومد
ولی Shirobako?
Come the f**k on
جدا راه نداره این یه کار رو دراپ کرد و بگی چیزی نداشت. مسلما اندازه باکومن شونن بازی و رقابت های خفن نداشت، ولی تک تک شخصیت ها و موضوعاتی که روش دست میذاشت واسه منی که کلا به انیماتوری علاقه دارم شبیه نزول الهی بود
دیگه از این مدل انیمه فقط Eizouken بود که دو فصل پیش تموم شد.
شیروباکو انصافا خیلی انیمه خوبیه مشکل حوصله منه الان...
یعنی اگه 5-6 سال پیش شروعش میکردم، کلی هم حال میکردم و احتمالا در جا تا اخر میدیدمش ولی دیگه پیر شدیم و حوصله نیست
الان من 2 نوع انیمه/مانگا رو خیلی دوست دارم، انیمه هایی که خودشون رو جدی نگیرن و یجورایی خیلی goofy باشن مثلا همون کاگویا ساما، GTO، one punch man، way of the househusband و ....
یا انیمه هایی که اگه جدی هستن، یه داستان خاص و جدید داشته باشن + با شخصیت پردازی قوی (vagabond, vinland saga, shingeki, mushishi)
البته یه سری انیمه هم هستن که ترکیب خیلی بالانس و عالی جدی و goofy هستن، مثل 3gatsu یا ur lie in april، اینا هم خیلی خوبن
+
عاقا واقعا من نمیفهمم مردم چی توی Violet evergarden میبینن من 2 بار تلاش کردم ببینمش ولی هر دو بار نشد که نشد...
دوباره تا یه حدی شخصیت اصلی نچسب + داستان خسته کننده دلایل اصلی بودن
+
shirobako رو فکر کنم چند تا از بچه های اینجا پیشنهاد داده بودن، ت ااپیزود 8 دیدم، دراپ شد
انیمه خیلی خوب و خوش ساختی بود ولی نمیدونم چرا من همش اتومات با باکومان مقایسش میکردم و برامک جذابیت کافی رو نداشت که ادامه بدم.
من برام اون قدر وایولت اورگاردن جایگاه والا نداره واسم که ازش دفاع کنم اگه کسی ازش خوشش نیومد
ولی Shirobako?
Come the f**k on
جدا راه نداره این یه کار رو دراپ کرد و بگی چیزی نداشت. مسلما اندازه باکومن شونن بازی و رقابت های خفن نداشت، ولی تک تک شخصیت ها و موضوعاتی که روش دست میذاشت واسه منی که کلا به انیماتوری علاقه دارم شبیه نزول الهی بود
دیگه از این مدل انیمه فقط Eizouken بود که دو فصل پیش تموم شد.
عاقا واقعا من نمیفهمم مردم چی توی Violet evergarden میبینن من 2 بار تلاش کردم ببینمش ولی هر دو بار نشد که نشد...
دوباره تا یه حدی شخصیت اصلی نچسب + داستان خسته کننده دلایل اصلی بودن
سخت میگیری داداش من؛ خیــــلی سخت میگیری! شخصیت اصلی اگه از این جهت میگی که خیلی نمیشه باهاش همذاتپنداری کرد که خب نباید هم بشه؛ چون با توجه به پیشینهاش کاراکتر خاصیه، ولی نظر من رو بخوای بهاندازه تونسته حس همذاتپنداری بده به مخاطب. داستان هم... درسته یهجاهایی به نظر ضربآهنگاش کند و شاید خستهکننده میاد، ولی کلا فضاش اینطور ایجاب میکنه. هرچی نباشه تمرکز انیمه روی پختهشدن شخصیت اصلیه که طبیعتا شخصیتاش آرومآروم تغییر میکنه؛ ضمن اینکه خیلی از کاراکترهای دیگهی کار هم، حالا در حد کمتر، این تغییر رو دارن. زمان میخواد. جدا از این، اون طراحیهای نفسگیر خودشون رو با ریتم آروم بهتر نشون میدن و... ای بابا، اصلا من درست بلد نیستم دفاع کنم. تریبون رو به امیر آکیبا میسپرم!
پ.ن: یه کرمی دارم که حتما باس «پ.ن» بذارم! این قرنطینه در کنار بدبختیهاش یه سری برکات (!) هم داشت؛ یه نمونهاش مربوط میشه به یکی از اقوام که پدری میانسالَن و علاقهی چندانی به فانتزی و متعلقاتاش ندارن. ایشون دث نوت و چندتا انیمهی دیگه رو میبینه و این وسط از وایولت اورگاردن عجیب راضی بودن؛ در حدی که براشون یه سر و گردن بالاتر از بقیه قرار میگیره و الان ما موندیم چجوری کار مشابهاش پیدا کنیم! از این جهت میگم که یعنی مخاطبهای خاص خودش رو داره و کسی که بهجز کارهای قدیمی صداوسیما از ده کیلومتری انیمه هم رد نشده رضایتاش رو جلب کرده. بعله!
پ.ن ۲: بیخود مچگیری نکنین! درسته پدرا خیلی حوصلهی زیرنویس ندارن، ولی نسخهی دوبله رو براشون گذاشته بودیم.
پ.ن ۳: @Z-fan آقا وفاداریات به Eizouken مثالزدنیه! دمت گرم که همون موقع بهخاطر تعریفای شما دیدیماش و خیلی هم چسبید. فرصت و رخصت (+حرکت!) باشه یه چند خطی خطخطی میکنم براش.
پ.ن ۴: البته الان که فکر میکنم، شما که گفتنیها رو گفتی قبلا.
نسخه انگلیسی کار جدید آقای Ryūhei Tamura (Hard-Boiled Cop and Dolphin) دیروز منتشر شده و روی VIZ و Mangaplus قابل دسترسیه. من Beelzebub رو که کار قبلی همین مانگاکا باشه رو نخوندم ولی میگن جو داستان مشابه همونه. حداقل از نظر محوریتش با بچهها.