بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    37

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,607
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 162
آخرین ویرایش:
what ? :| دوست عزیز یعنی چی اینا که گفتی ؟ :|:-b یه 10 بار جملت رو خوندم آخر هم نفهمیدم منظورت چیه ! :| جوونی ، زندگی ، سایلنت هیل و این حرفا چیه ، واضح تر پلیز ؟ :| دانلود از کجا بکنم باو ؟ :|


میگه سایلنت هیل بازی کنی بدبخت میشی ( کلا اگه بری توی جوش صدردصد سرت شلوغ میشه :D )
یکی لینک معتبر بده برای دوستمون :bighug:
این رو امتحان بکن :دی خودم تست نکردما! 4 تای اول رو دانلود کن :دی
لینک


 
سلام
آقا اگه این بحث شده یه نقل قولی بدید ولی اگه نشده، بچه هایی که طرف بیگناهی جیمز بودن من فکر نمیکردم به In Water رای بدن... اگه هر کدومشون بتونن تون اون قاب این پایان رو تحلیل کنن ممنونشون میشم...
یه نکته‌ای برای من تفهیم نشد اینکه گناهکار بودن یا نبودن جیمز چه ربطی به پایان In Water داره که روی رای معتقدینش تاثیر بذاره؟ در صورت تفهیم این مفهوم منم ممنون میشم.
اینم همینطوری یهویی
تحلیل شخصیت جیمز ساندرلند در بازی سایلنت هیل 2 مبنی بر گناه کار بودن یا نبودن او

میخوام بگم که صرف اینکه هنری کم حرف میزنه و واکنش هایی که در قبال موضوعات مختلف از خودش نشون میده - اینکه کارهایی که میکنه شبیه چیزهایی نیست که توی زندگی روزمره میبینیم و بهشون عادت داریم - پس شخصیت بدی حساب میشه. توی واقعیت هم اینکه یه نفر از نظر طرز تفکر، نوع زندگی و برخوردش با مشکلات مختلف با بقیه جامعه فرق میکنه، دلیل بر این نیست که اون آدم خل و چل و دیوونه هست.
توی توضیحات هنری نوشته:

نمیدونم تا حالا چندبار توی زندگیتون با همچین آدمایی روبرو شدین، اما بذارین راستشو بگم. من خودم جز همین دسته هستم. یه دوستی دارم اونم دقیقا همینطوریه. و فکر میکنم دلیل اینکه هنری توی یه خونه به تنهایی زندگی میکنه هم همین رفتار متفاوتش باشه. شاید فشاری بوده که از جانب خانواده-ش برای اجتماعی شدنش، بهش اعمال شده باشه. اینجور افراد آمادگی بیشتری برای پذیرش چیزایی دارن که از نظر جامعه، اصلا وجود خارجی ندارن و در صورت صحبت کردن اینجور مسائل توی جمعشون، اون طرف رو دیوونه میپندارن. شاید کاملا به همین دلیل باشه که هنری در مواجهه با اولین موجود عجیب و غیر واقعی که میبینه، اینطور خونسرد و آرومه و بر عکس خیلی از مردم، راحت این شرایط رو میپذیره. در واقع اینجور افراد بیشتر دنبال چیزهای نو و خارج از کلیشه های رایج جامعه-شون هستن و دیدن مردم و کارهای روزمره-شون براشون خسته کننده هست. اینجور افراد اهمیتی به مادیات نمیدن و بیشتر دنبال چیزهایی هستن که بتونن ازش معنی بیرون بکشن (مثل عکاسی هنری). به همین خاطر هست که من به شخصه با هنری همزاد پنداری زیادی دارم و شخصیتش برام جالبه.
اصلاً چرا باید عکس‌العمل همه‌ی آدما نسبت به یک موضوع، یکسان باشه؟
مثل اینه که یکی از بستنی خوشش میاد یکی نمیاد. قرار نیست یه جور باشیم همه.
فقط یه سوالی ذهنم رو مشغول کرده اینه که: به مین دلایلی که گفتی منو هنری صدا می‌کنی؟/:)
قبلا با اطمینان می گفتم که جیمز گناهکاره و چرا دروغ بگم! ازش خیلی بدم میومد
ولی الان نمی تونم به خودم این جراتو بدم که بگم گناهکار بود یا بی گناه!
چون هیچ کسی دل این رو نداره که عزیزش، عشقش، کسی که براش مهمه رو تو زجر و ناراحتی ببینه. اونم زجری که انقدر وحشتناک بوده
شاید... شاید جیمز برای یه لحظه از نظر روحی به حد آخرش رسیده و انقدر از نظر فیزیکی خسته بوده که دیگه تاب و توان دیدن همسرش تو اون وضع رو نداشته و خودشم دیگه کشش این سختی و تحملشو تو خودش نمیدیده. بالشت رو برداشته و... خلاص!
موافق نیستم.
در هر شرایطی، هیچ آدمی حق نداره در مورد زندگی و مرگ فرد دیگه تصمیم بگیره.
جیمز هم اگه از نظر فیزیکی یا حتی روحی خسته بوده، دلیل نمیشه به اون شکل مری رو حذف کنه و تازه بعدش دنبالش بگرده اون هم تو مکان مخصوص‌شون.
این نوعی خودخواهیه.
سلام ! برادر مسئول تاپیک :d آقا میدونم این سوال رو هزار نفر تا حالا پرسیدن ولی ما هم واسه 1001 ! :d PC دارم و میخوام سایلنت هیل بازی کنم اصلا هم نمیدونم چیه :| چند نسخه داره و کدوم ها رو میشه با PC بازی کرد ؟ :d بعد از کجا دانلود کنم ! ؟؟ :|:-/:d
حتی اگه خود شما 1001بار دیگه هم این سوال رو بپرسی هیچ مانعی نداره و هر کدوم از دوستان اینجا پاسخ میدن دوشواری هم نداره.
مشکل اینجاست که تاپیک مسئول نداره همه با هم دور هم هستیم به قول یکی از دوستان، چند وقته بیشتر از اونکه با خود سایلنت هیل حال کنم با بودن در کنار دوستان سایلنت هیلی حال می‌کنم. :bighug:
اینجا خرد جمعی حاکمه.:d
نکن اخوی نکن !!!
به جوونیت رحم کن ...
داری می افتی و ورطه ی نابودی ...
آخه چرا میخوای با خودت این کارو کنی برو دنبال زندگیت ...
اینکه می تونی سایلنت هیل 1 رو با شبیه ساز بازی کنی و شماره های 2 و 3 و 4 و Homecoming رو رو سیستم بازی کنی و شماره 1 به شماره 3 ربط داره و شماره 2 و 4 دوتا شماره مستقل هستن و بهتره از شماره 1 شروع کنی و بعد 3 و بهترین شماره اش از نظر منتقدا 2 هستش بعد 4 با اون داستان سنگینش ، چه کمکی به زندگیت می کنه آخه ؟!!!!
اینکه سایلنت هیل Origins رو با شبیه ساز PS2 راحت می تونی بازی کنی و بهتره طرف shattered memory نری و Book of memories یه افتضاح واسه سایلنت هیل بوده و Downpour فقط واسه کنسول اومده و Silent Hills یا PT فقط یه دمو رایگان واسه کنسول PS4 بوده و الان به خاطر دعوای کوجیما و کونامی کلا از سایت کونامی حذف شده چه دردی از زندگیت دوا می کنه ؟!!!
بازم می گم اخوی برو دنبال زندگی صاف و ساده ات و به این چیزا توجه نکن ...
فقط چون دلم به حالت می سوزه می گم برادر ...
نگرانتم !!!
خراب پستت‌م:x
میگه سایلنت هیل بازی کنی بدبخت میشی ( کلا اگه بری توی جوش صدردصد سرت شلوغ میشه :D )
یکی لینک معتبر بده برای دوستمون :bighug:
این رو امتحان بکن :دی خودم تست نکردما! 4 تای اول رو دانلود کن :دی
لینک
به صرفه هست دانلودش براشون یا نه. حدوداً (SH1 رو بگو 350مگ SH2 حدود 1.5گیگ SH3 هم 2گیگ، SH4 حدود 3گیگ SH:HC رو هم بگو 4گیگ) 12-11 گیگ میشه.
با یه جستجوی ساده تو نت میشه کلی لینک پیدا کرد.
همونی هم که شما گذاشتی خوبه دیگه. امتحان کردم کار می‌کنه. :-bd
پ.ن: باید با امیر مشورت کنم شاید بشه لینک دریافت شماره‌های مختلف رو هم به پست اول اضافه کرد.
پ.ن: همین «پ.ن» قبلی به نوعی مشورت بود دیگه :d
=============================
کسی از این موضوع خبر داره؟ تو سایت‌های دیگه خبری ازش درج نشده؟
دلتورو و کوجیما به ساخت یک بازی مشترک فکر می‌کنند
لینک رو خودش هست.
 
آخرین ویرایش:
موافق نیستم.
در هر شرایطی، هیچ آدمی حق نداره در مورد زندگی و مرگ فرد دیگه تصمیم بگیره.
جیمز هم اگه از نظر فیزیکی یا حتی روحی خسته بوده، دلیل نمیشه به اون شکل مری رو حذف کنه و تازه بعدش دنبالش بگرده اون هم تو مکان مخصوص‌شون.
این نوعی خودخواهیه.

به نظرم اینم برعهده ی ما نیست که تعیین کنیم آیا کسی حق یه کاری رو داره یا نداره! اگه یه لحظه فقط یه لحظه خودمون رو جای جیمز بزاریم می تونیم به این قضیه پی ببریم. تجربه ش رو داشتم که میگم

-----------------------

حالا این آرتاسِ پیر باز از یه گوشه پیداش میشه میگه باز دوباره بحث جیمز خدابیامرز رو پیش کشیدین:))

کسی از این موضوع خبر داره؟ تو سایت‌های دیگه خبری ازش درج نشده؟
دلتورو و کوجیما به ساخت یک بازی مشترک فکر می‌کنند
لینک رو خودش هست.

این دو تا آخرش یه کاری با هم می کنن :دی منظورم اینه که یه کاری رو با هم به سرانجام می رسونن :دی دل تورو که اصن واسه خودش پدیده ایه من واقعن بهش دل بستم :دی امیدوارم روی یه فیلمی بازی ای چیزی با هم کار کنن حالا سایلنت هیل هم نشد نشد به نظرم برن سراغ سبک ارواح خانه های انگلیسی و اینا یه چیزی مثل rule of rose ارئه بدن یا مثلن با هم کار کنن بازی Crimson peak رو بسازن ! به طور کلی با این دوتا با هم خیلی موافقم!
 
آخرین ویرایش:
سلام
به نظرم اینم برعهده ی ما نیست که تعیین کنیم آیا کسی حق یه کاری رو داره یا نداره! اگه یه لحظه فقط یه لحظه خودمون رو جای جیمز بزاریم می تونیم به این قضیه پی ببریم. تجربه ش رو داشتم که میگم
نفهمیدم منظورت از این قسمت چی یا حتی کی بود اما مساله اینه که چه کاری؟ ممکنه انجام یه کار در ارتباط مستقیم با افراد دیگه باشه یا تاثیر مستقیم رو دیگران. بذاره. اونجا این حق وجود داره. مثالش همون سوراخ کردن قایقه. من نمیتونم تو قایق بشینم بعد جای خودم رو سوراخ کنم بگم به بقیه ربطی نداره.
این برمیگرده به معنی کلمه‌ی «حق» که اصلاً چی هست.
حالا این آرتاسِ پیر باز از یه گوشه پیداش میشه میگه باز دوباره بحث جیمز خدابیامرز رو پیش کشیدین :))
منم اصلاً حوصله‌ش رو ندارم. :d
 
سلام

نفهمیدم منظورت از این قسمت چی یا حتی کی بود اما مساله اینه که چه کاری؟ ممکنه انجام یه کار در ارتباط مستقیم با افراد دیگه باشه یا تاثیر مستقیم رو دیگران. بذاره. اونجا این حق وجود داره. مثالش همون سوراخ کردن قایقه. من نمیتونم تو قایق بشینم بعد جای خودم رو سوراخ کنم بگم به بقیه ربطی نداره.
این برمیگرده به معنی کلمه‌ی «حق» که اصلاً چی هست.

منم اصلاً حوصله‌ش رو ندارم. :d


منظورم اینه که جیمز که زد مری رو کشت برای این، اینکار رو کرد چون مری درد داشت و شاید توی اون شرایط نمی تونست به جیمز بگه که خلاصه ش کنه! جیمز به راحتی این حق رو به خودش داد تا جون مری رو بگیره! با گرفتن جون مری به شخص دیگه ای هم آسیب نرسوند. ببینید یه مثال از زندگیِ شخصی ای یه نفر بگم. یکی از دوستانِ من دو سال پیش پدرش سرطان گرفت. مردی که روزی جثه ای بزرگ داشت و هیکل فوق العاده ای داشت ذره ذره داشت آب میشد و من یادمه ماههای آخر وقتی با دوستم حرف می زدم تا حالش رو بپرسم می گفت، من بابام رو همون وقت که دیگه نتونست راه بره، غذا بخوره و فقط بیهوش به چند تا لوله وصل شد از دست دادم و در واقع این دوست ما خودش رو آماده کرده بود برای مرگ پدر. می دونین تا وقتی توی شرایط نباشین درک نمی کنین برای من قابل درک نبود، من همیشه اعتقاد دارم همیشه امید هست، ممکنه دکترا بگن دیگه تموم شد، دیگه این فرد برنمی گرده اما منی که توی اون شرایط نیستم، منی که دختر اون خانواده نیستم، امید دارم نه دکترا که همه چیز رو نمی دونن طرف بر می گرده اما خانواده ش دارن می بینن.

دوست من هر روز یک تکه گوشت رو میدید که روی مبل خونه افتاده. کم کم همون رو هم نمی دید یا نمی خواست که ببینه و این قضیه آزارش می داد. یه وقتایی شبها، صدای ناله بلند می شدن می رفتن بالای سر بنده خدا می دیدن که طرف از شدت درد نمی تونه حتی نفس بکشه. مورفین تزریق می کردن و مورفین پشت مورفین... تا اینکه واقعن آخرین راهی که به ذهنشون می رسید مورفین بود. دو هفته ی بعد، این آقا فوت شدن. علت مرگ چی بود ؟ رشد بیش از حد توده ی سرطانی؟ یا تزریق بیش از حد مورفین ؟ دوستم تعریف می کرد پدرش توی آخرین لحظات می گفته دارن صدام می کنن دارن صدام می کنن ... راحتم کن... راحتم کن... و بعضی وقتها می گفته نجاتم بده!

توی مراسم ختم که رفتیم دیدم دوستم روحیه ش از چند وقته پیش، زمانی که هنوز پدرش زنده بود، بهتر شده، پرسیدم چطور؟ گفتم راحت شد. ما هم راحت شدیم. و اینی که من میگم دوستم واقعا عاشق پدرش بود. پدرش هم از اون دسته پدرهایی بود که همیشه و همه جا حواسش به این دختر بود و همه چیز رو براش فراهم می آورد ولی وقتی شرایط سخت میشه، این نزدیکترین افراد به یه شخص هستن که تصمیم میگیرن بمونه یا بره. و ما این حق رو نداریم که اونا رو به خاطر تصمیمشون قضاوت کنیم چون جای اونا نبودیم.

- - -ویرایش - - -

نکن اخوی نکن !!!
به جوونیت رحم کن ...
داری می افتی و ورطه ی نابودی ...
آخه چرا میخوای با خودت این کارو کنی برو دنبال زندگیت ...
اینکه می تونی سایلنت هیل 1 رو با شبیه ساز بازی کنی و شماره های 2 و 3 و 4 و Homecoming رو رو سیستم بازی کنی و شماره 1 به شماره 3 ربط داره و شماره 2 و 4 دوتا شماره مستقل هستن و بهتره از شماره 1 شروع کنی و بعد 3 و بهترین شماره اش از نظر منتقدا 2 هستش بعد 4 با اون داستان سنگینش ، چه کمکی به زندگیت می کنه آخه ؟!!!!
اینکه سایلنت هیل Origins رو با شبیه ساز PS2 راحت می تونی بازی کنی و بهتره طرف shattered memory نری و Book of memories یه افتضاح واسه سایلنت هیل بوده و Downpour فقط واسه کنسول اومده و Silent Hills یا PT فقط یه دمو رایگان واسه کنسول PS4 بوده و الان به خاطر دعوای کوجیما و کونامی کلا از سایت کونامی حذف شده چه دردی از زندگیت دوا می کنه ؟!!!
بازم می گم اخوی برو دنبال زندگی صاف و ساده ات و به این چیزا توجه نکن ...
فقط چون دلم به حالت می سوزه می گم برادر ...
نگرانتم !!!

کاش میشد این پست رو بوک مارک کنین یعنی نابودم کرد :دی
 
سلام
منظورم اینه که جیمز که زد مری رو کشت برای این، اینکار رو کرد چون مری درد داشت و شاید توی اون شرایط نمی تونست به جیمز بگه که خلاصه ش کنه! جیمز به راحتی این حق رو به خودش داد تا جون مری رو بگیره! با گرفتن جون مری به شخص دیگه ای هم آسیب نرسوند. ببینید یه مثال از زندگیِ شخصی ای یه نفر بگم. یکی از دوستانِ من دو سال پیش پدرش سرطان گرفت. مردی که روزی جثه ای بزرگ داشت و هیکل فوق العاده ای داشت ذره ذره داشت آب میشد و من یادمه ماههای آخر وقتی با دوستم حرف می زدم تا حالش رو بپرسم می گفت، من بابام رو همون وقت که دیگه نتونست راه بره، غذا بخوره و فقط بیهوش به چند تا لوله وصل شد از دست دادم و در واقع این دوست ما خودش رو آماده کرده بود برای مرگ پدر. می دونین تا وقتی توی شرایط نباشین درک نمی کنین برای من قابل درک نبود، من همیشه اعتقاد دارم همیشه امید هست، ممکنه دکترا بگن دیگه تموم شد، دیگه این فرد برنمی گرده اما منی که توی اون شرایط نیستم، منی که دختر اون خانواده نیستم، امید دارم نه دکترا که همه چیز رو نمی دونن طرف بر می گرده اما خانواده ش دارن می بینن.
خب یعنی ایراد شما اینجا بود که ما حق نداریم به جیمز در مورد کشتن مری ایراد بگیریم. درسته؟
اول اینکه خود بنده هیچ وقت در مورد گناهکار بودن یا نبودن جیمز چیزی نگفتم. تو اون تاپیک هم هیچوقت نرفتم اتفاقاً یه بار آرتاس ازم شاکی شد. :d
اینو گفتم که بگم تا حدودی بی‌طرفم.
دوم اینکه تو خیلی از خانواده‌ها از این مسایل هست و اطراف همه‌مون مورد اینطوری یافت میشه حالا با درجات بالاتر یا پایین‌تر.
بیماری اشاره شده (سرطان) رو نمیشه به مری نسبت داد. تو هیچ کجای بازی و سایر مستندات هیچ مدرکی در مورد نوع بیماری مری نیست. یا من سراغ ندارم. فقط میدونیم جیمز از دکتر شنیده که مری نهایتاً 3سال زنده‌ست. تازه در مورد اصالت همین شنیده‌ی جیمز هم شک دارم. و در ضمن، تا حدودی میدونیم چهره‌ی مری خراب شده.
سوم اینکه با فرض اینکه کار دوست شما در مورد پدرش درست بوده باشه، خود پدرش این خواسته رو داشته اما مری که به صراحت از علاقه‌ش به زندگی به جیمز گفته بوده. جیمز رو چه حسابی مری رو کشت؟
در کل هم در مورد جیمز قضاوتی نمی‌کنم. والا به من چه!:d
===================
پ.ن:@Devil-Girl
دایی‌جان می‌خوای تجربیات شخصیم رو به صورت مصور در اختیارت قرار بدم؟ /:)
 
سلام

خب یعنی ایراد شما اینجا بود که ما حق نداریم به جیمز در مورد کشتن مری ایراد بگیریم. درسته؟
اول اینکه خود بنده هیچ وقت در مورد گناهکار بودن یا نبودن جیمز چیزی نگفتم. تو اون تاپیک هم هیچوقت نرفتم اتفاقاً یه بار آرتاس ازم شاکی شد. :d
اینو گفتم که بگم تا حدودی بی‌طرفم.
دوم اینکه تو خیلی از خانواده‌ها از این مسایل هست و اطراف همه‌مون مورد اینطوری یافت میشه حالا با درجات بالاتر یا پایین‌تر.
بیماری اشاره شده (سرطان) رو نمیشه به مری نسبت داد. تو هیچ کجای بازی و سایر مستندات هیچ مدرکی در مورد نوع بیماری مری نیست. یا من سراغ ندارم. فقط میدونیم جیمز از دکتر شنیده که مری نهایتاً 3سال زنده‌ست. تازه در مورد اصالت همین شنیده‌ی جیمز هم شک دارم. و در ضمن، تا حدودی میدونیم چهره‌ی مری خراب شده.
سوم اینکه با فرض اینکه کار دوست شما در مورد پدرش درست بوده باشه، خود پدرش این خواسته رو داشته اما مری که به صراحت از علاقه‌ش به زندگی به جیمز گفته بوده. جیمز رو چه حسابی مری رو کشت؟
در کل هم در مورد جیمز قضاوتی نمی‌کنم. والا به من چه!:d
===================
پ.ن:@Devil-Girl
دایی‌جان می‌خوای تجربیات شخصیم رو به صورت مصور در اختیارت قرار بدم؟ /:)

نه آخه نسبت به سه سال پیش که ما این بحث گناهکار بودن جیمز رو می کردیم من واقعن نمی دونستم چه حسی داره تا همین مسئله که برای نزدیکترین دوستم پیش اومد و تو اون لحظه همش تصویر جیمز جلوم میومد.

آفرین والاه به ما چه :دی

پ.ن : دایی شما استادِ مایی بابا این حرفا چیه :دی
 
اینکه یه نفر که هنگام مریضی داشته درد میکشیده، دلیل بر این نیست با کشتنش بهش لطف میکنیم. شاید اون بیشتر از ما امید به زندگی و بهبود یافتنش داره. اگه قراره در مورد زندگی بقیه تصمیم بگیریم، دنیا دیگه جای انسان ها نبود و هر کشتنی، دلیلی داشت. اینکه یکی بچه-ش رو سقط میکنه، اینکه عملیات تروریستی انجام میشه و هزاران نفر میمیرن، یکی خرخره بهترین دوستش رو میجوه، یکی طاقت دیدن زجر کشیدن یکی از افراد خانواده-ش رو نداره و راحتش میکنه و ...، پس برای همه این ها توجیه وجود داره. بله، اونایی که این کارا رو میکنن، کارهاشون رو توجیه میکنن و با این منطق هم زندگی میکنن. توجیه و منطقی که ما دوست نداریم. حتما هم قرار نیست جای اونا باشیم تا درک کنیم. هر کسی توی این دنیا سعی میکنه کارهاشو توجیه کنه و بگه که تصمیم درست رو گرفته ولی آیا این درسته؟

زندگی تمام انسان ها با ارزشه حتی در بدترین موقعیت ها. اصن یکی داره شرحه شرحه میشه موقع بیماری ولی دوست داره زندگی کنه. به ما چه مربوطه که اونو بکشیم یا نه؟ (و مشکلات جهان از لحظه ای آغاز شد که انسان یاد گرفت توی هر موضوعی دخالت کنه. از روزی که برای ارضای خواسته های خودش، جامه "بهترین رو برای دیگران خواستن" به تن کرد).

اینکه جیمز اینکارو کرده، نشون میده آدم سست عنصری بوده و به جای رو در رو شدن با مشکلات، اونا رو دور میزنه که خودش رو راحت کنه نه مری رو. اینا کلی با همدیگه فرق میکنن. جیمز یه گناهکاره. جیمز به شهر (دادگاه) فراخونده شد تا برای این کارش دلیل بیاره. جیمز کسیه که هیچوقت نمیتونه شهر رو همونجوری که هست ببینه، چون هرچقدر هم که گناهشو انکار کنه، از ته قلبش میدونه که گناهکاره و کاری که کرده برای رضای خودش بوده.

یه جمله خیلی جالب توی یه کتاب ترکمنی خوندم. یه نفر هر کسی رو که مخالفش بود، میکشته و رفیقش بهش میگه:

"تو به چند نفر میتونی زندگی بدی که اینجوری خیلی راحت زندگیشونو میگیری؟"


و اون لحظه ای بود که اون طرف همیشه حاضر جواب، برای اولین بار توی عمرش جوابی نداشت.
 
موافق نیستم.
در هر شرایطی، هیچ آدمی حق نداره در مورد زندگی و مرگ فرد دیگه تصمیم بگیره.
جیمز هم اگه از نظر فیزیکی یا حتی روحی خسته بوده، دلیل نمیشه به اون شکل مری رو حذف کنه و تازه بعدش دنبالش بگرده اون هم تو مکان مخصوص‌شون.
این نوعی خودخواهیه.
نه اشتباه نکن. من کاری به اینکه اون حقی داره یا نداره نداشتم!
اول از همه که خودت بخش مهمشو جواب دادی! انسان موجود خودخواهیه! ممکنه 98 درصد کسانی که میخواد اطرافش بمونن بخاطر نفع خودش باشه. چون ما همیشه اول به فکر خودمونیم شاید تو موقعیتای سخت انتخابایی بکنیم که به ضرر خودمون یا اطرافیانمون تموم بشه. چون در اون لحظه فکر می کنیم این کار درستیه( برای خودمون!)
هرکسی ممکنه تو این موقعیت قرار بگیره و هر عملی ازش سر بزنه. شاید من نوعی هم اگه بجای جیمز بودم مری رو میکشتم! اونم بخاطر خودخواهی خودم که آره میکشمش از درد و رنج راحت بشه. شاید مری میخواست با همون درد تا ده سال دیگه زنده بمونه! یا نه برعکس: خودش نمیخواد بمونه اما من بزور زنده نگه ش دارم که بازم بخاطر خودمه نه اون!!
وقتی تو مدت زمان طولانی ( نه یک ماه یا یک سال برو بالای پنج سال) تو موقعیت خیلی خیلی سختی قرار بگیری و از همه طرف روت فشار باشه آخرش دست به کارایی میزنی که شاید تو خواب هم نمیدیدی!

گناهکار بودن یا نبودن جیمز و اینکه این حق رو داشته یا نه باهاش کاری ندارم. جواب درست هم کسی اگه بخواد باید بره با نویسنده ی بازی حرف بزنه تا شاید بهت جواب حقیقی رو بگه!
من فقط از زاویه ای از زندگی جیمز گفتم که تو مشکل بیماری و درد و رنج همسرش افتاده بود. حالا باقی مسائلش به کنار!
 
سلام
خیلی سخته وقتی شرایط یه نفر رو لمس نکردی، فکر کنی درکش می‌کنی. شاید همین درک کردن افراد هم حقی باشه که به ناحق به خودمون دادیم.
شاید کاری که ماها هم داریم انجام میدیم همین باشه. قصه‌ی جیمز برامون گفته نشد که در مورد اون قضاوت کنیم. گفته شد تا درمورد خودمون قضاوت کنیم.
ولی بیاین یه بار به جای اینکه از دید جیمز به بازی نگاه کنیم، از دید مری نگاه کنیم. اگه جای مری بودیم چه خواسته‌ای داشتیم؟
 
سلام
خیلی سخته وقتی شرایط یه نفر رو لمس نکردی، فکر کنی درکش می‌کنی. شاید همین درک کردن افراد هم حقی باشه که به ناحق به خودمون دادیم.
شاید کاری که ماها هم داریم انجام میدیم همین باشه. قصه‌ی جیمز برامون گفته نشد که در مورد اون قضاوت کنیم. گفته شد تا درمورد خودمون قضاوت کنیم.
ولی بیاین یه بار به جای اینکه از دید جیمز به بازی نگاه کنیم، از دید مری نگاه کنیم. اگه جای مری بودیم چه خواسته‌ای داشتیم؟
شاید قبلا تلاش کرده باشن ایده ت رو اجرا کنن طرفدارای بازی.
ولی واقعا کار سختیه. خیلی خیلی سخته... شایدم امکان ناپذیر
شایدم بخاطر سختیشه که همه رو میارن به جیمز. حالا برای مقایسه, قضاوت و یا حکم دادن براش!
 
سلام
شاید قبلا تلاش کرده باشن ایده ت رو اجرا کنن طرفدارای بازی.
ولی واقعا کار سختیه. خیلی خیلی سخته... شایدم امکان ناپذیر
شایدم بخاطر سختیشه که همه رو میارن به جیمز. حالا برای مقایسه, قضاوت و یا حکم دادن براش!
میگن آدما مخصوصاً ما ایرانیا مادرزاد با 3تخصص به دنیا میایم؛
پزشکی-کارشناس راهنمایی و رانندگی: بخش تصادفات- قضاوت و امور حقوقی
:d
 
سلام

یه نکته‌ای برای من تفهیم نشد اینکه گناهکار بودن یا نبودن جیمز چه ربطی به پایان In Water داره که روی رای معتقدینش تاثیر بذاره؟ در صورت تفهیم این مفهوم منم ممنون میشم.
بلی؛ بلی... به نظرم پایان این واتر به این معنی بود که جیمز بعد از رسیدن به واقعیت و یادآور شدن گناهش بهش، نتونست با کاری که کرده کنار بیاد و خواست با خودکشی خودش رو از عذاب وجدانی که داشت خلاص کنـه... از دید من پایانی که میتونست بچه‌های معتقد بیگناهی جیمز رو راضی کنـه پایان لیو باید میبود...
 
سلام
بلی؛ بلی... به نظرم پایان این واتر به این معنی بود که جیمز بعد از رسیدن به واقعیت و یادآور شدن گناهش بهش، نتونست با کاری که کرده کنار بیاد و خواست با خودکشی خودش رو از عذاب وجدانی که داشت خلاص کنـه... از دید من پایانی که میتونست بچه‌های معتقد بیگناهی جیمز رو راضی کنـه پایان لیو باید میبود...
این مخالفتی که الان می‌خوام بکنم در راستای مخالفت‌های همینجوریه قبلی نیست.
یعنی مخالفم. :d
به نظرم خودکشی جیمز تو پایان In Water به منزله‌ی مجازات خودش نباید تلقی بشه.
 
سلام

این مخالفتی که الان می‌خوام بکنم در راستای مخالفت‌های همینجوریه قبلی نیست.
شما که راست میگی:d
به نظرم خودکشی جیمز تو پایان In Water به منزله‌ی مجازات خودش نباید تلقی بشه.
نه صددرصد ولی یه بخش اعظمش... یعنی میگه صرف اینکه نمیتونست بی مری زندگی کنه علت بود؟
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or