بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    40

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,610
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 165
آخرین ویرایش:
من الان دچار یک مشکلی شدم. چرا گفتیم بهترین شخصیت؟ چرا محبوب‌ترین شخصیت نباشه؟
محبوب بودن یه چیزه و بهتر بودن یه چیز دیگه. موافق نیستید؟
موافق نیستیم!
معمولا بهترین ها محبوب هستن
هدف؟:d
دیگه نمیگم منظ...
:d
اینم از نظرسنجی شون!
 
سلام
موافق نیستیم!
معمولا بهترین ها محبوب هستن
در اینجا بحث تعریف «بهترین از چه نظر» و معیار‌ها پیش میاد.
خیلی مفصل و طولانی میشه.
بهترین یعنی چی؟
معیار و ابزار سنجش کدامند؟
یه قاتل می‌تونه تو کارش بهترین باشه ولی محبوب نباشه مثل چارلز منسن یا همین خفاش شب خودمون اما یه قاتل می تونه محبوب باشه مثل مامور 047
واردش نشیم خیلی بهترینه:d
اینم از نظرسنجی شون!
نظرسنجی‌شون؟/:)
============================================
یه نکته برام خیلی جالبه که الان متوجه‌ش شدم. بهترین شخصیت‌های فرعی سری مونث هستند. در این بین فقط والتر مذکره هرچند بیشترین رای رو تا الان آورده (7 رای از 11 رای) و احتمال تغییرش وجود داره.
بد نیست یه نظرسنجی قرار بدیم بین بهترین شخصیت اصلی و فرعی سری. مثل یه جور مسابقه بین خودمون. این نظرسنجی می‌تونه گزینه‌ی انتخاب شما بین شخصیت‌های اصلی و فرعی سری رو هم پوشش بده.
چیزی که جالبه، در بین شخصیت‌های اصلی، هری از SH1 محبوب تر هست.
albums2757-picture36654.jpg
اما SH2 از باقی شماره‌ها محبوب‌تر
albums2757-picture45895.jpg
و شخصیت فرعی (فعلاً در سطح 2) هم از SH2 هست.
albums3070-picture51823.jpg

رقایت بین هری و ماریا یا بین هری و والتر می تونه فینال جذابی باشه.
 
[FONT=&amp]سلام به تمامی اهالی سایلنت هیل[/FONT]:bighug:
[FONT=&amp]من تصمیم گرفتم که بیوگرافی کاراکتر های نظرسنجی رو قرار بدم برای یادآوری خاطرات دوستان[/FONT]:d[FONT=&amp].امیدوارم که خوشتون بیاد[/FONT]:bighug:(انتقادات پذیرفته نمیشه:d)

[FONT=&amp]این قسمت درباره والتر سالیوان هست و درباره زندگیش قبل از شروع قتلها و اتفاقات بازیه[/FONT]

[FONT=&amp]والتر سالیوان[/FONT]
[FONT=&amp]ضد قهرمان شماره چهارم سری بازیهای سایلنت هیل والتر سالیوان نام دارد.او یک قاتل بدنام و یک مذهبی افراطی است.[/FONT]
[FONT=&amp]اعتقادات فرقه و اخلاق انها در کودکی به او تحمیل شد.هنگامی که یک پسر جوان بود,والتر باور داشت که اتاق یک آپارتمان مادر اوست[/FONT],[FONT=&amp]اگرچه پدر و مادر حقیقی او در هنگام تولد او را ترک کردند.[/FONT]
[FONT=&amp]دنیای دیگری که در طول بازی دیده شد توسط او خلق شده بود و نشانگر گذشته و نیاز ها و ترسها و نگاه های او نسبت به محیط اطرافش بود.[/FONT]
[FONT=&amp]تولد[/FONT]
[FONT=&amp]34 قبل از اتفاقات سایلنت هیل 4[/FONT][FONT=&amp] پدر و مادر والتر در اپارتمانی در ارتفاعات جنوب شهر اشفیلد در اتاق شماره 302 زندگی می کردند.پدر او احتمالا شخصی بد دهن نسبت به او بوده[/FONT],[FONT=&amp]با توجه به اینکه والتر را با الفاظی مثل (بچه کوچک گریان و احمق) یا (خفه شو[/FONT],[FONT=&amp]تو نمیتونی همه ی تقصیرات رو به گردن من بندازی)خطاب میکرده.بنظر می آید که مادر حقیقی والتر در هاله ای از ابهام نگه داشته شده[/FONT], [FONT=&amp]با توجه به اینکه هرگز در طول بازی درباره او بحثی نشد.البته توسط مدیر ساختمان فرانک ساندرلند گمانه هایی زده شده که پدر و مادر والتر مشکلات مالی داشته اند یا خودشان را به دردسر انداخته اند.[/FONT]
[FONT=&amp]آنها از ساختمان فرار کرده و بچه تازه بدنیا آمده را در اتاق 302 رها کردند.بعدها بچه توسط فرانک ساندرلند پیدا شد[/FONT],[FONT=&amp]و او والتر را به بیمارستان [/FONT]St. Jerome[FONT=&amp] تحویل داد.فرانک همچنین بند ناف والتر رو درون جعبه ای در خانه ی خودش نگه داشت[/FONT],[FONT=&amp]چرا که احساس میکرد که با ارزش تر از آن هست که دور ریخته شود.بعد از سپری کردن مدتی در بیمارستان[/FONT],[FONT=&amp]والتر تحت سرپرستی یتیم خانه (خانه آرزو) در نزدیکی جنگل سایلنت هیل درامد.در آنجا بود که او زیرنظر فرقه پرورش یافت[/FONT],[FONT=&amp]گروهی که یتیم خانه را مدیریت میکردند و نام (والتر) را برای او برگزیدند.[/FONT]
[FONT=&amp]کودکی[/FONT]
[FONT=&amp]هنگامی که والتر شش ساله بود[/FONT],[FONT=&amp]دالیا گالسپی یکی از اعضای فرقه به خانه آرزو آمد و به والتر گفت که مادرش در اشفیلد به خواب رفته است[/FONT],[FONT=&amp]هر هفته والتر از یتیم خانه با اتوبوس یا مترو به ارتفاعات جنوب اشفیلد سفر می کرد.اما متاسفانه یک نفر دیگر در اتاق 302 ساکن بود که مانع ملاقات والتر با مادرش می شد.[/FONT]
[FONT=&amp]برای سالها[/FONT],[FONT=&amp]والتر به سفر کردن به ارتفاعات جنوبی اشفیلد ادامه داد[/FONT],[FONT=&amp]به طوری که بی اختیار به انجا میرفت فقط برای اینکه سری به آپارتمان بزند.مستاجرها[/FONT],[FONT=&amp]به خصوص ریچارد برین تری[/FONT],[FONT=&amp]شروع به اعتراض کردند و وقتی که او را در حال پرسه زدن می دیدند با او بدرفتاری میکردند.والتر هم از این موضوع میترسید و آنها را مانعی در راه خود برای دیدن مادرش می دید.در همی زمان[/FONT],[FONT=&amp]والتر همچنین خواندن و نوشتن را یاد گرفت و یک در دفتر خاطرات[/FONT],[FONT=&amp]خاطراتش را می نوشت.او نامه هایی را به مادرش می نوشت و آنها را از زیر در اتاق 302 به داخل می فرستاد و از مادرش می پرسید چرا او قادر نیست که بیدار شود.[/FONT]
[FONT=&amp]والتر مجبور بود که کتابهای مقدس فرقه را بخواند و اگر بدرفتاری می کرد[/FONT],[FONT=&amp]او را در سلولی در زندان آبی زندانی می کردند[/FONT],[FONT=&amp]جایی که اندرو دی سالوو با او بدرفتاری کرده و او را در کنار دیگر بچه های یتیم خانه[/FONT],[FONT=&amp]کتک می زد.سالها گذشت و والتر هم کم کم بزرگ شد و در طول این مدت[/FONT],[FONT=&amp]او بیشتر و بیشتر تحت تاثیر تعلیمات فرقه قرار می گرفت.والتر یک بخش مشخص از انجیل فرقه را بیشتر مورد توجه قرار می داد.(نزول مادر مقدس---مراسم 21 قربانی)[/FONT]
[FONT=&amp]جورج روستن[/FONT],[FONT=&amp]کشیشی از حزب والتیل فرقه[/FONT],[FONT=&amp]مراسم 21 قربانی را کاملا در ذهن والتر پروراند.در این راه[/FONT],[FONT=&amp]او والتیل[/FONT],[FONT=&amp]یکی از فرشتگان مقدس فرقه را به ذهن والتر راه داد[/FONT],[FONT=&amp]که باعث شد که والتر بتواند مراسم را انجام دهد.دالیا گالسپی ناظر پیشرفت والتر بود[/FONT],[FONT=&amp]تا زمان مرگش در شماره اول سایلنت هیل.[/FONT]

[FONT=&amp]نوجوانی[/FONT]
[FONT=&amp]در یک دفتر قرمز رنگ اشاره شده که والتر دوران نوجوانی اش را رد خیابان های اشفیلد زندگی میکرد[/FONT],[FONT=&amp]هر وقت که به اشفیلد سفر می کرد.در یک سفر خاص[/FONT],[FONT=&amp]والتر 16 ساله با آیلین گالوین 5 ساله روبرو شد[/FONT],[FONT=&amp]مادر آیلین به او گفت که به والتر نزدیک نشود اما آیلین به حرف مادرش گوش نداد.آیلین که دلش به حال ولتر سوخت [/FONT],[FONT=&amp]یکی از عروسک هایش را به والتر داد و بعد او را ترک کرد و به مادرش پیوست.برخورد او با آیلین باعث شد که یک غم در عمق وجود والتر بوجود بیاید و او بدون اینکه بتواند خودش را کنترل کند گریه کرد...[/FONT]
[FONT=&amp]والتر همچنین به سینتیا واسکووز هنگامی که هردو نوجوان بودند در ایستگاه مترو اشفیلد برخورد کرد و سینتیا والتر را کثیف ولی خوشتیپ در روبروی دوستانش خطاب کرد.می توان احتمال داد که والتر به سینتیا علاقه داشته[/FONT],[FONT=&amp]چرا که او نشان داده که تا بعدها نام سینتیا را فراموش نکرد و اغلب او را از دور تماشا می کرده[/FONT],[FONT=&amp]اما از اینکه به سینتیا نزدیک شود خجالت میکشیده.قتل سینتیا[/FONT],[FONT=&amp]که بوسیله ی والتر و ضربات متوالی چاقو به اود بود[/FONT],[FONT=&amp] تصمیم والتر برای انتخاب او برای قربانی شانزدهم (هوس) هم نشان از همین موضوع دارد.[/FONT]
[FONT=&amp]والتر خانه آرزو را در 18 سالگی در قالب یک جوان ترک کرد و به رودخانه خوشی یک از شهر های همسایه سایلنت هیل در 19 سالگی نقل مکان کرد.در آنجا او مدتی را در قالب یک دانش آموز معمولی در دانشگاه شهر سپری کرد.اگر چه او با خشم و نفرت نسبت به باقی جهان پر شده بود.چند سال بعد[/FONT],[FONT=&amp]قتلهای زنجیری خود را شروع کرد...[/FONT]ایننم چند تا عکس از والتر:
250px-Walter_Sullivan.png
-----
250px-YoungWalter.png
----
 
سلام
[FONT=&amp]سلام به تمامی اهالی سایلنت هیل[/FONT]:bighug:
[FONT=&amp]من تصمیم گرفتم که بیوگرافی کاراکتر های نظرسنجی رو قرار بدم برای یادآوری خاطرات دوستان[/FONT]:d[FONT=&amp].امیدوارم که خوشتون بیاد[/FONT]:bighug:(انتقادات پذیرفته نمیشه:d)
کار بسیار خوبیه:bighug:
فقط به شرطی که وسط کار دوباره دچار غیبت نشی:d
2 تا پیشنهاد
1- اینکه شخصیت‌ها رو به ترتیب قرار گرفتن در نظرسنجی معرفی کنی.
2- اینکه ابتدای معرفی یه تصویر از شخصیت قرار بدی و در انتها چند تصویر در حالت‌های متفاوت.
 
سلام

کار بسیار خوبیه:bighug:
فقط به شرطی که وسط کار دوباره دچار غیبت نشی:d
2 تا پیشنهاد
1- اینکه شخصیت‌ها رو به ترتیب قرار گرفتن در نظرسنجی معرفی کنی.
2- اینکه ابتدای معرفی یه تصویر از شخصیت قرار بدی و در انتها چند تصویر در حالت‌های متفاوت.
ایندفعه دیگه با توجه به نصیحتت جداگونه مینویسم و بعد انتقال میدم:d
1.من از اخر به اول میرم:d
2.راستش تصویری که سایزش مناسب باشه و به قندشکن نیاز نداشته باشه همون دوتا پیدا کردم:dولی برای بقیه بیشتر میزارم.
بعدش نوبت کلاودیاست...
 
با سلام بچه های گل SHــــــــــي

بچه ها میخواستم بدونم ارتباط فیلم سایلنت هیل 2012 با سایلنت هیل 3 چیه !؟
چون من یکی از خوره های سایلنت هیلی 3 بودم ولی هرچی فکر کردم این فیلم هیچ جوره به اون بازی نمیخورد !‌ :|

----------------

راستی بچه ها بنظرتون امیدواری هامون رو خاک کنیم که دیگه بازی سایلنت هیل درست حسابی نخواهیم داشت نه ؟! :(
 
با سلام بچه های گل SHــــــــــي

بچه ها میخواستم بدونم ارتباط فیلم سایلنت هیل 2012 با سایلنت هیل 3 چیه !؟
چون من یکی از خوره های سایلنت هیلی 3 بودم ولی هرچی فکر کردم این فیلم هیچ جوره به اون بازی نمیخورد !‌ :|

----------------

راستی بچه ها بنظرتون امیدواری هامون رو خاک کنیم که دیگه بازی سایلنت هیل درست حسابی نخواهیم داشت نه ؟! :(
متاسفانه میخوستن هنر بخرج بدن :|و تو داستان تغییرات ایجاد کنن و بهترش کنن:|گند زدن بهش)x
راستش من بطرز عجیبی به سایلنت هیل بعدی امیدوارم و اگه کوجیما سازندشه که دیگه معلومه چی ازش درمیاد:x
-------------------------------
دوستان کسی یه بیوگرافی کامل از کلاودیا از سایتای انگلیسی زبان اگه سراغ داره پ.خ بده.سایلنت هیل ویکی کامل نبود.
 
بدون شک والتر یکی از کامل ترین و خاص ترین شخصیت در تمام دنیای بازی های کامپیوتری بوده.
از طراحی چهره دوران کودکی و بزرگسالی تا طراحی شخصیت وجودیش.
اولین حسی که نسبت به والتر در من ایجاد شد به نوعی ترحم همراه با تلخی و درد بود،بچه ای معصوم که از حاصل اشتباه دو فرد غیر مسئول پا به دنیای غیر دوست داشتی گذاشت و همیشه در مواجه با شخصیت او سوالی که همیشه در بالاترین ابهامات فکری ام هست زیر سوالات مبهم قرار میگیرد.
همان حسی که به ژان بپتیست گره نویی نابغه ای عجیب در شاهکار پاتریک زوسکیند به نام "عطر : سرگذشت یک قاتل " مرا آزار میداد، کما اینکه والتر به مراتب زندگیش تلخ تر از او ، ما و همگانیست که میشناسم !
سوالی که آزارم میدهد جزو بی جواب ترین ابهامات من خواهد بود " اگر کسی دیگر جای والتر بود ایا سرنوشت دیگری داشت؟"
والتر تمام انچه از زندگیش میداند یک اتاق است و بس، انقدر تنها بوده که هیچ کس حتی مفهوم مادر را به او نفهمانده و او فقط به محل تولدش به عنوان مقدس ترین خواسته زندگی اش نگاه میکند.
چهره والتر کوچک چنان معصومانه و بی گناه تصویر شده که همان بار اول که عکسهایش را دیدم دریافتم با داستانی قوی و پر احساس طرفم.
یاد می آید اوایل که هنوز بازی منتشر نشده بود از بس به والتر کوچک نگاه کرده بودم و درگیرش شده بودم برای اولین بار خوابش را دیدم که البته در خواب هم تبدیل به هیولایی میشد و...
کودکی معصوم که بی اراده به دنیا آمده بود و بی مسولیت توسط نزدیکترین افرادش رها شده بود، و از شانس بدش به دست یک گروه متعصب افراطی گرفتار میشود که علاوه بر آزار و اذیت او را با عقاید منحرفی آشنا و مقید میکند که به کل زندگی و شخصیت او را دگرگون میکند.
در سراسر داستان بیشتر از انکه والتر را محکوم کنم حس ترحم بیشتر در من جریان داشت.
مگر والتر از کل دنیا چه میخواست؟
آنچه همه ما داشتیم و ر
داریم و او از آنها محروم بوده.
در تمام زندگیش تنها یک فرد را به گونه ای شبیه مادر پنداشت و فقط به این دلیل که به او عروسکی هدیه داده بود!
او از فقر شدید عاطفی رنج میبرد و طبیعی است که نسبت به دیگران هم احساسی نداشته باشد، نگرفته که پس دهد.
او فقط عشق واقعی را میخواست و غیر از مادر کسی چنین موهبتی را نمیتواند ارزانی دارد.
نمیتوانم به دیگری رای دهم.
 
در اینجا بحث تعریف «بهترین از چه نظر» و معیار‌ها پیش میاد.
خیلی مفصل و طولانی میشه.
بهترین یعنی چی؟
معیار و ابزار سنجش کدامند؟
یه قاتل می‌تونه تو کارش بهترین باشه ولی محبوب نباشه مثل چارلز منسن یا همین خفاش شب خودمون اما یه قاتل می تونه محبوب باشه مثل مامور 047
واردش نشیم خیلی بهترینه:d
به جان خودم ،اگه بحثی پیش بیاد! منظور من در حد همین تاپیک بود!کفایت میکنه
نظرسنجی‌شون؟/:)
واقعا!
یه نکته برام خیلی جالبه که الان متوجه‌ش شدم. بهترین شخصیت‌های فرعی سری مونث هستند. در این بین فقط والتر مذکره هرچند بیشترین رای رو تا الان آورده (7 رای از 11 رای) و احتمال تغییرش وجود داره.
من هم دودل هستم فعلا و ... احتمالش وجود داره.
--------------------------------------------------------------------
راستی بچه ها بنظرتون امیدواری هامون رو خاک کنیم
این خیلی وحشتناکه :d
این درست که همه ی ما بخاطر خاطراتی که با تاریخ سایلنت هیل داشتیم،اینجا حضور پیدا کردیم،اما اگه به آینده ی سری امید نداشته باشیم خب اینجا اومدن چه کاریه اصن
 
من یکی از فن های سایلنت هیل هستم تمام کتاب و تمام موزیک ها و بازیها و فیلم هاشو مورد بررسی قرار دادم. به نظرم دیگه سایلنت هیل به گذشته خودش باز نخواهد گشت چون خیلی از سازندگان خلاقش رو از دست داده. سایلنت هیل با کار، تلاش، عشق ساخته شد و یک شاهکار شد دیگه کسی نمیتونه از شاهکار گذشته فراتر بره چون دیگه گروه از هم پاشیده و شما میدونید منظورم چیه تمام سایلنت هیل دوستان میدونن منظورم چیه دیگه سایلنت هیل به گذشته درخشان خودش بر نمیگرده و نمیتونه بر گرده.
 
بدون شک والتر یکی از کامل ترین و خاص ترین شخصیت در تمام دنیای بازی های کامپیوتری بوده.
از طراحی چهره دوران کودکی و بزرگسالی تا طراحی شخصیت وجودیش.
اولین حسی که نسبت به والتر در من ایجاد شد به نوعی ترحم همراه با تلخی و درد بود،بچه ای معصوم که از حاصل اشتباه دو فرد غیر مسئول پا به دنیای غیر دوست داشتی گذاشت و همیشه در مواجه با شخصیت او سوالی که همیشه در بالاترین ابهامات فکری ام هست زیر سوالات مبهم قرار میگیرد.
همان حسی که به ژان بپتیست گره نویی نابغه ای عجیب در شاهکار پاتریک زوسکیند به نام "عطر : سرگذشت یک قاتل " مرا آزار میداد، کما اینکه والتر به مراتب زندگیش تلخ تر از او ، ما و همگانیست که میشناسم !
سوالی که آزارم میدهد جزو بی جواب ترین ابهامات من خواهد بود " اگر کسی دیگر جای والتر بود ایا سرنوشت دیگری داشت؟"
والتر تمام انچه از زندگیش میداند یک اتاق است و بس، انقدر تنها بوده که هیچ کس حتی مفهوم مادر را به او نفهمانده و او فقط به محل تولدش به عنوان مقدس ترین خواسته زندگی اش نگاه میکند.
چهره والتر کوچک چنان معصومانه و بی گناه تصویر شده که همان بار اول که عکسهایش را دیدم دریافتم با داستانی قوی و پر احساس طرفم.
یاد می آید اوایل که هنوز بازی منتشر نشده بود از بس به والتر کوچک نگاه کرده بودم و درگیرش شده بودم برای اولین بار خوابش را دیدم که البته در خواب هم تبدیل به هیولایی میشد و...
کودکی معصوم که بی اراده به دنیا آمده بود و بی مسولیت توسط نزدیکترین افرادش رها شده بود، و از شانس بدش به دست یک گروه متعصب افراطی گرفتار میشود که علاوه بر آزار و اذیت او را با عقاید منحرفی آشنا و مقید میکند که به کل زندگی و شخصیت او را دگرگون میکند.
در سراسر داستان بیشتر از انکه والتر را محکوم کنم حس ترحم بیشتر در من جریان داشت.
مگر والتر از کل دنیا چه میخواست؟
آنچه همه ما داشتیم و ر
داریم و او از آنها محروم بوده.
در تمام زندگیش تنها یک فرد را به گونه ای شبیه مادر پنداشت و فقط به این دلیل که به او عروسکی هدیه داده بود!
او از فقر شدید عاطفی رنج میبرد و طبیعی است که نسبت به دیگران هم احساسی نداشته باشد، نگرفته که پس دهد.
او فقط عشق واقعی را میخواست و غیر از مادر کسی چنین موهبتی را نمیتواند ارزانی دارد.
نمیتوانم به دیگری رای دهم.
احمد اینارو خودت نوشتی ؟! :d فقط خواستم بگم ایول داری ! آفرین ! واقعا کیف کردم ! :d
خداکنه یه نسخه از بازی Silent Hill جدید بسازن که دارای داستانی غنی و پُربار باشه، باور کن اگر یک کارگردانی و تیم فوق العاده پُشت این IP باشه، امتیاز که چه عرض کنم، همین طور قله های موفقیت رو در می نورده ! :d
یکی از عمیق ترین داستان ها و روایت ها رو ما در همین سری بازی های Silent Hill شاهد هستیم ! خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که یک داستان چنین عمقی رو در خودش داشته باشه ! به جرأت میتونم بگم که شاید به تعداد انگشتان دست باشه، شایدم کمتر ! در کُل امیدوارم بتونه دست یک تیم خوب بیفته این شاهکار (بازی نمیگم، چون اگر واقعا بهش پرداخته بشه، مسلما چیزی فراتر از یک سرگرمی محض خواهد بود ! ) دیگه حرفی ندارم، همین ! :d
پ.ن: راستی فیلم عطر (Perfume : Story of a Murder) رو هم حتما ببینید، اکیدا توصیه میشه ! :d
 
احمد اینارو خودت نوشتی ؟! :d فقط خواستم بگم ایول داری ! آفرین ! واقعا کیف کردم ! :dخداکنه یه نسخه از بازی Silent Hill جدید بسازن که دارای داستانی غنی و پُربار باشه، باور کن اگر یک کارگردانی و تیم فوق العاده پُشت این IP باشه، امتیاز که چه عرض کنم، همین طور قله های موفقیت رو در می نورده ! :dیکی از عمیق ترین داستان ها و روایت ها رو ما در همین سری بازی های Silent Hill شاهد هستیم ! خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که یک داستان چنین عمقی رو در خودش داشته باشه ! به جرأت میتونم بگم که شاید به تعداد انگشتان دست باشه، شایدم کمتر ! در کُل امیدوارم بتونه دست یک تیم خوب بیفته این شاهکار (بازی نمیگم، چون اگر واقعا بهش پرداخته بشه، مسلما چیزی فراتر از یک سرگرمی محض خواهد بود ! ) دیگه حرفی ندارم، همین ! :dپ.ن: راستی فیلم عطر (Perfume : Story of a Murder) رو هم حتما ببینید، اکیدا توصیه میشه ! :d
مرسی حسین جان.با اجازه بزگترها بعله.از ترشحات ذهن مریض خودمه.سایلنت هیل به لطف طراحی بی نظیر سازندگان که یک داستان بکر و خارق العاده و خاص رو با تمی باز طراحی کردند طوری که میشه ازش بی نهایت داستان با کیفیت و غیر تکراری ساخت.نظیر چهار شماره اول بازی.بنظرم باید این داستان به دست ژاپنی ها ساخته بشه تا از پتانسیل بالاش استفاده بشه.ادمای مریضی مثل یوشیدا ادا و کوجیما و اواکا... که دارای افکار اصیل ژاپنی هستند.امیدوارم کونامی سر عقل بیاد.------- پ. ن : نه تنها فیلم عطر توصیه میشه که کتاب عطر به قلم پاتریک زوسکیند هم بشدت توصیه میشه.البته امیدوارم ترجمه جدید اقای مهدی سمسار رو به هیچ عنوان نخرید و نخونید!:دی
 
سلام
1.من از اخر به اول میرم:d
خب اینجا رو اشکال نداره. می‌خوای در انتها به شخصیت مورد علاقه‌ت برسی;)
رای من هم همون بوده پس مانعی نیست:d
2.راستش تصویری که سایزش مناسب باشه و به قندشکن نیاز نداشته باشه همون دوتا پیدا کردم:dولی برای بقیه بیشتر میزارم.
بعدش نوبت کلاودیاست...
سایت بدون نیاز به قند شکن که زیاده. ولی می‌تونی اول با همون چیزه دانلودش کنی بعد تو سایتی که چیز نباشه آپلود کنی.
توضیحات در پاسخ به پست بعدیت:d
بچه ها میخواستم بدونم ارتباط فیلم سایلنت هیل 2012 با سایلنت هیل 3 چیه !؟
چون من یکی از خوره های سایلنت هیلی 3 بودم ولی هرچی فکر کردم این فیلم هیچ جوره به اون بازی نمیخورد !‌ :|
به نظر بنده فقط از شخصیت‌ها استفاده کردند. همین.به زودی یه تحلیل از شماره 3 قرار میدم.
-------------------------------
دوستان کسی یه بیوگرافی کامل از کلاودیا از سایتای انگلیسی زبان اگه سراغ داره پ.خ بده.سایلنت هیل ویکی کامل نبود.
برای این شخصیت چه منبعی بهتر از خود کتاب LM
ولی این‌ها رو دیدی؟
http://www.silenthillmemories.net/main/main_en.htm
http://download.silenthillfever.com/
http://silenthillheaven.com/
بدون شک والتر یکی از کامل ترین و خاص ترین شخصیت در تمام دنیای بازی های کامپیوتری بوده.
از طراحی چهره دوران کودکی و بزرگسالی تا طراحی شخصیت وجودیش.
اولین حسی که نسبت به والتر در من ایجاد شد به نوعی ترحم همراه با تلخی و درد بود،بچه ای معصوم که از حاصل اشتباه دو فرد غیر مسئول پا به دنیای غیر دوست داشتی گذاشت و همیشه در مواجه با شخصیت او سوالی که همیشه در بالاترین ابهامات فکری ام هست زیر سوالات مبهم قرار میگیرد.
همان حسی که به ژان بپتیست گره نویی نابغه ای عجیب در شاهکار پاتریک زوسکیند به نام "عطر : سرگذشت یک قاتل " مرا آزار میداد، کما اینکه والتر به مراتب زندگیش تلخ تر از او ، ما و همگانیست که میشناسم !
سوالی که آزارم میدهد جزو بی جواب ترین ابهامات من خواهد بود " اگر کسی دیگر جای والتر بود ایا سرنوشت دیگری داشت؟"
والتر تمام انچه از زندگیش میداند یک اتاق است و بس، انقدر تنها بوده که هیچ کس حتی مفهوم مادر را به او نفهمانده و او فقط به محل تولدش به عنوان مقدس ترین خواسته زندگی اش نگاه میکند.
چهره والتر کوچک چنان معصومانه و بی گناه تصویر شده که همان بار اول که عکسهایش را دیدم دریافتم با داستانی قوی و پر احساس طرفم.
یاد می آید اوایل که هنوز بازی منتشر نشده بود از بس به والتر کوچک نگاه کرده بودم و درگیرش شده بودم برای اولین بار خوابش را دیدم که البته در خواب هم تبدیل به هیولایی میشد و...
کودکی معصوم که بی اراده به دنیا آمده بود و بی مسولیت توسط نزدیکترین افرادش رها شده بود، و از شانس بدش به دست یک گروه متعصب افراطی گرفتار میشود که علاوه بر آزار و اذیت او را با عقاید منحرفی آشنا و مقید میکند که به کل زندگی و شخصیت او را دگرگون میکند.
در سراسر داستان بیشتر از انکه والتر را محکوم کنم حس ترحم بیشتر در من جریان داشت.
مگر والتر از کل دنیا چه میخواست؟
آنچه همه ما داشتیم و ر
داریم و او از آنها محروم بوده.
در تمام زندگیش تنها یک فرد را به گونه ای شبیه مادر پنداشت و فقط به این دلیل که به او عروسکی هدیه داده بود!
او از فقر شدید عاطفی رنج میبرد و طبیعی است که نسبت به دیگران هم احساسی نداشته باشد، نگرفته که پس دهد.
او فقط عشق واقعی را میخواست و غیر از مادر کسی چنین موهبتی را نمیتواند ارزانی دارد.
نمیتوانم به دیگری رای دهم.
متن زیبایی بود. :bighug:
به نظر بنده شخصیت والتر رو در مقابله با شخصیت جیمز ساختند.
این موضوع خیلی قابل توضیح و دفاعه.
من یکی از فن های سایلنت هیل هستم تمام کتاب و تمام موزیک ها و بازیها و فیلم هاشو مورد بررسی قرار دادم. به نظرم دیگه سایلنت هیل به گذشته خودش باز نخواهد گشت چون خیلی از سازندگان خلاقش رو از دست داده. سایلنت هیل با کار، تلاش، عشق ساخته شد و یک شاهکار شد دیگه کسی نمیتونه از شاهکار گذشته فراتر بره چون دیگه گروه از هم پاشیده و شما میدونید منظورم چیه تمام سایلنت هیل دوستان میدونن منظورم چیه دیگه سایلنت هیل به گذشته درخشان خودش بر نمیگرده و نمیتونه بر گرده.
کی از آینده خبر داره. مشکل سازندگان نیستند. مشکل خود کونامی :gunner: هست و بس.

- - -ویرایش - - -

:d
یکی از عمیق ترین داستان ها و روایت ها رو ما در همین سری بازی های Silent Hill شاهد هستیم ! خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که یک داستان چنین عمقی رو در خودش داشته باشه ! به جرأت میتونم بگم که شاید به تعداد انگشتان دست باشه، شایدم کمتر ! در کُل امیدوارم بتونه دست یک تیم خوب بیفته این شاهکار (بازی نمیگم، چون اگر واقعا بهش پرداخته بشه، مسلما چیزی فراتر از یک سرگرمی محض خواهد بود ! ) دیگه حرفی ندارم، همین ! :d
متاسفانه سازندگان جدید و غربی یا اطلاعاتی در مورد سایلنت هیل و مفهوم اون ندارند یا دارند و نمی‌خوان ازشون استفاده کنند و یا شاید هم اجازه ندارند.

- - -ویرایش - - -

این خیلی وحشتناکه :d
این درست که همه ی ما بخاطر خاطراتی که با تاریخ سایلنت هیل داشتیم،اینجا حضور پیدا کردیم،اما اگه به آینده ی سری امید نداشته باشیم خب اینجا اومدن چه کاریه اصن
موافقم. انسان به امید زنده‌ست.
 
سلام

1.خب اینجا رو اشکال نداره. می‌خوای در انتها به شخصیت مورد علاقه‌ت برسی;)
رای من هم همون بوده پس مانعی نیست:d

2.سایت بدون نیاز به قند شکن که زیاده. ولی می‌تونی اول با همون چیزه دانلودش کنی بعد تو سایتی که چیز نباشه آپلود کنی.
توضیحات در پاسخ به پست بعدیت:d

3.به زودی یه تحلیل از شماره 3 قرار میدم.

4.برای این شخصیت چه منبعی بهتر از خود کتاب LM
ولی این‌ها رو دیدی؟
Silent Hill Memories - news, information, media and downloads
http://download.silenthillfever.com/
Silent Hill Heaven | The Ultimate Silent Hill Fansite
علیک سلام
1.امروز خواستم آلیسا رو بنویسم یه ده خط نوشتم برق رفت :|بیخیال شدم
2.برای کلادیا عکس زیاد میزارم:d
3.:x:bighug::groupwave::bighug::x
4.فقط اولی اومد بالا که در حد همون سایلنت ویکی بود
بریم تو کار کلادیا....
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or