بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    39

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,608
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 163
آخرین ویرایش:
اتفاقا با توجه به موفقیتهایی که بدست اورده ارزشش رو داره که در موردش بحث انجام بشه...(احتمالات موجود در داستان مثل این احتمال که ممکنه مادر آلکس نامادریش باشه هم وجود داره)
یک نفر تو صفحه قبل حرف قشنگی زد و گفت سایلنت هیل بازی زامبی کشی یا معمایی نیست و از اول روی عنصر داستانش تاکید کرده اند و homecoming هم همانند سایر شماره ها با تکیه بر عنصر داستان و شخصیت پردازی ساخته شد...
به نظرم بهتره که شما نظرتون رو تغییر بدید و قبول کنید که homecoming بازی خوبی بوده و دائم سعی نکنید یک انتقاد کوچیک وارد شده به این بازی رو بزرگ کنید،چون اگه صحبت ایراد گرفتن باشه من می تونم هزار تا منبع بدم که از mgs4 ایراد گرفتن یا در موردش بدگویی کردن!
من نمی دونم کجای این بازی ایراد داشت و واقعا دلم می سوزه که به یه بازی خوب اینطوری حمله می شه!
من هیچ یک از ایرادهایی که شما از بازی گرفتید (داستان-گیم پلی-گرافیک و...) رو من قبول ندارم!نمی فهمم چطور از بخش بدون نقص بازی یعنی اندینگ ها هم ایراد گرفتید!
تمامی اندینگها به علاوه ی فلاش بکی که کشته شدن جاشوآ و بهم ریختن شرایط روحی الکس رو نشون می ده قلب سنگ رو هم ذوب می کنند!
وقتی اندینگهای واقعا اشک آور بازی رو با اندینگهای مسخره و بی احساس GTA IV مقایسه می کنم واقعا اعصابم از چرت و پرتهایی که منقدها در موردشون نوشته بودند خرد می شه!مخصوصا اندینگ کشته شدن کیت مک کری که خنده ام گرفته بود!
(تو فرومها خونده بودم ارزش این اندینگ مثل صحنه ی مردن ماکسیموس گلادیاتور!!! و اندینگ mgs4 هستش)
جدای ایرادات شما،یه جا دیگه هم دیدم که از طراحی صورت کاراکترها ایراد گرفته بود!
من نمی فهمم که اگه از نظر منتقد واقعا محترم!!طراحی صورت کاراکترهای shh ایراد داره پس چرا در آخر بازی وقتی الکس جسد جاشوآ رو تو دستهای پدرش می بینه و می گه I can save him...I can save him
صورتش طوریه که هرکس ببینه گریه اش می گیره؟(حیف که باکس شات ازش پیدا نکردم وگرنه می ذاشتم)
همین طور از منتقد محترم می خواستم بپرسم که چرا در بازی GTA IV که از نظر ایشون و بسیاری!خدای طراحی اندام و چهره است وقتی رومن آخر بازی کشته میشه هیچ تغییری تو صورت نیکو ایجاد نمی شه؟و صورت نیکو کاملا خشک و بی احساس نشون می ده؟
پس ببینید صحبت نمره و فلان نقد و فلان حرف نیست...چون همه خوب می دونیم که این نقدها و نمرات بعضیهاشون چقدر کثیف هستند...(مثل نمره ای که گیم اسپات به شاهکار تاریخ بازیهای کامپیوتری یعنی سایلنت هیل2 داده و تا ابد مثل لکه نگینی روی این سایت باقی می مونه)
همینطور جالبه که بدونید مهم ترین عناصر سایلنت هیل معناگرایی و داستان روانشناسانه اش هستند نه تکه تکه کردن دشمنان و حل کردن معماهای مغز منهدم کن!
معناگرایی در این بازی با قدرت تمام به نمایش گذاشته شده و داستان روانشناسانه واقعا عالی (بهترین داستان روانشناسانه ای که در عمرم دیدم) هم به همین نحو.پس جایی برای ایراد گرفتن باقی نمی مونه...
حیف که الان دارم با کنکور دست و پنجه نرم می کنم وگرنه یه نقد کامل از بازی و داستانش اینجا می گذاشتم تا جای شک براتون باقی نمونه!
می خواستم مثل یکی از دوستان که با صلابت تمام بازی رو کوبیده بودند بگم که:
Silent Homecoming جزو 10بازی برتری که انجام دادم هست و خواهد بود و در حال حاضر می خوام که برای بار سوم تمومش کنم!

دوست عزيز من تو چند تا پست قبليم هم گفتم كه اين بازي رو اصلا sh نميدونم

من اگه 10 صفحه هم برات توضيح بدم شما نيمتوني درك كني .

چه شبايي كه از ترس sh تا صبح خوابم نميبورد مي رفتم بازي رو پاكش ميكردم تا دوباره

فردا شب ترس سراغم نياد حالا ببين چقدر ترسناك بودن محيط sh رو من تاثير گذاشته كه با

پاك كردنش يكم دلم اروم ميگرفت و فرداش دوباره ميومدم نصبش ميكردم

بهترين خبري هم كه شنيدم اومدن sh homecoming بود ولي با اين اميد كه مثل sh هاي

قبلي همون محيط ترسناك همون داستان خوب و همون شخصيت پردازي عالي رو داشته

باشه ولي sh homecoming هيچ كدوم رو نداشت براي sh بازها فقط اينا مهم هست

نه فيزيك بالا و اكشن زياد
 
سلام
با همه احترامي كه نسبت به سرور عزيز جناب horror_08 دارم و با كسب اجازه از ايشون و باقي دوستان، با ادامه بحث‌ها موافقم. به نظرم اين بحث‌ها اگه به كلمات زننده منجر نشه و نقدهايي تو مايه‌هاي دو پست قبلي باقي بمونه مي تونه كاملاً مفيد باشه. قصد CياC كردن بحث رو ندارم اما يكي از مشكلات بزرگ مملكت ما هراس مردم از بحث كردنه. بحث و مناظره خوبه به 3 شرط؛
1- در مناظره همون احترامي رو به ديگران بذاريم كه توقع داريم بقيه نسبت به ما رعايت كنند.
2- استانه تحمل‌مون رو بالا ببريم.
3- دوستان لطف كنند يه كم از Spoiler استفاده كنند تا مايي كه بازي رو بازي نكرديم هم بفهميم چي ميگن
والسلام عليكم و رحمة ا... و بركاته:cheesygri
 
اينم چند تا شات از اين بازي

asgmnajrc45o4lnqebgn.jpg

7945djgdc1oyx27gscx.jpg


53g7fsqrangfe98c0woc.jpg
 
سلام
می بینم که باز دعوا شروع شد:evil::cheesygri
بابا من به دوستان طرف دار بازگشت به خانه توصیه می کنم برین فیلم حلقه رو که صدا و سیما هم گذاشته ببینید بعد برید فیلم اره یاهر فیلم دیگه ای که مجازشم هست رو ببینید. (می گم مجاز ببینین که به گناه آلوده نشین ببرنتون سایلنت هیل یا جهنم) بعد خودتون مقایسه کنید که فیلم اکشن آدم تیکه پاره کنیه آمریکایی بهتره یا حلقه. خودتون قضاوت کنید که کدوم یکی آدم رو فر می ده.
از هر فیلم شناسی که بپرسین بهتون می گن که ژاپنی ها فیلم هاشون از نظر روان شناسی خیلی ترسناک تره. و فیلم های غربی بیشتر پایه و اساس خین و خین ریزی داره و چندش آورن.
در مورد بازی ها هم همین طوریه. سازنده های غربی مگر چی از سایلنت هیل می دونن که بخوان بازیش رو بسیازن.
اصلا نمی دونم چطوری توضیح بدم که طرفدارای بازگشت به خانه بفهمن. باز اگر همین طرفدار ها بگن که ما از بکش بکش بازگشت به خانه خوشمون میاد خوب بود. بدبختی اینه که می گن این باز روانشناسانه هست و این حرف ها. چه ربطی داره. سایلنت هیل به غیر از این که روانشناسانه هست با فرهنگ ژاپنی اجین شده. این چیزیه که خود آکیرا یامائوکا گفته. دیگه شما حرف خود آکیرا یامائوکا رو هم قبول ندارین.
هزار بار گفتم و باز هم می گم سایلنت هیل دیگه فنا شده. مگر این که حداقل در داستان بازی از سازنده های ژاپنی کمک بگیرن.
بزارین اینطوری بگم. وقتی سازنده های جدید نمی دونن که تاریخچه و تفکری که ژاپنی ها برای سایلنت هیل در نظر داشتن چیست پس چطوری می تونن سالنت هیل رو گسترش بدن. سازنده های جدید سایلنت هیل فقط یک چیزایی از کتاب های سایلنت هیل خوندن و فهمیدن که باید چه کار کنن. اما هیچ وقط نمی تونن ایده ی اصیل و مناسبی ارایه بدن. نمونش هم همین کار احمقانه ای است که قراره در سایلنت هیل کنسول وی انجام بشه. یعنی می خوان جهان دیگه رو یخی کنن.
 
سلام
اوه بابا برین پست قبلی من رو بخونین که یک هوا توضیح دادم در مورد بازی. اونو بخونین اطلاعات خیلی مفیدی رو می گیرین. منبعم هم پیش نمایش های گیم اسپات و ای جی ان هست.
 
سلام سلام سلام ....
به به میبینم که بحث داغه و یه سایلنت هیل باز دیگه هم به جمع خاموش سایلنت هیل بازها اضافه شده.
از این اشنایی خیلی خوشوقتم.
من خودم عاشق فرهنگ ژاپن هستم،هرچند هیچی ازش نمیدونم!ولی دوست دارم دنبالش برم.
ژاپن فیلمهای ترسناکش حرف نداره،با اینکه یکی از طرفدارهای فیلم اره هستم اما بازم فیلمهای ژاپنی از دید من ترسناکتر و بیشتر روانشناسانه هست،فیلم اره یک فیلم خیلی جالب و با داستانی تقربیا جالبه که من یکی وقتی دیدم میخکوب کرد.کمتر فیلمی پیدا میشه که من یکی رو جو بده.
سایلنت هیل بازگشت به خانه رو نرفتم،نمیتونم نظری بدم که خوبه یا بد...
اما هر انسانی میتونه از هر بازی ای لذت ببره،من خودم از بین سایلنت هیل ها شماره 3 رو بیشتر خوشم میاد،دلیلشم شخصیت هدر هست،هدر یه جورایی برام خیلی جالب بوده و هست.
با وجود اینکه از سایلنت هیل خیلی خوشم میاد اما هنوزم بازی کراش باندیکوت پلی استیشن 1 رو بوسیله شبیه ساز تو کامپیوتر بازی میکنم.هنوزم دوستش دارم.در صورتی که داستان نداره،همه به عنوان یه بازی بچه گانه میشناسنش اما من دوستش دارم.
اینجا هم هر کی میتونه از هر بازی خوشش بیاد.
اما اگه کسی میگه سایلنت هیل 5 داستان خوبی داره بهتره کمی در موردش توضیح بده...
 
پر از ضد حال

سلام
در مورد فیلم باید بگم که خیلی به سایلنت هیل ربطی نداره در عین این که داره. اصلا بی خیالش شین. اگر فیلم رو نبینین چیز خاصی رو از دست ندادین.
از فرهنگ ژاپن هم می شه از همین کتاب لاست ممورایز و فیلم ها و اینا شون یک چیزایی فهمید. کلا شرقی ها خیلی به خرافات عقیده دارن از طرفی بینشون خیلی ها به تناسخ اعتقاد دارن. البته فکر کنم که اینطوری هست. مثلا همین که اگر کسی در ناباوری بمیره روحش همونجا می مونه. البته فکر کنم این یکی از عقایدشون هست.
راستی همین الان یک پشت صحنه از سایلنت هیل 2 دانلود کردم و دیدم. با دیدنش واقعا رفتم تو خاطرات. وای که سایلنت هیل چه بازیی بود. این سازنده های ژاپنی دیوانه کنندن پسر. اصلا همون تیکه ای که کاراکتر اصلی خودشو تو آینه دستشویی نگاه می کنه و یک دست به صورت خودش می کشه آخر احساسه. یا اون قسمتی که دختره (اسمشو یادم رفته) از پله ها بالا می ره و تو آتیش گم می شه قلبمو به درد میاره. وای که وقتی جیمز می فهمیم زنش چه طوری مرده چه قدر غم باره. بگم خدا سازنده های جدید رو چه کار کنه که هیچی از بازی سازی نمی فهمن. خدا هدایتشون کنه. بچه ها یک پوتشنی نامه ای چیزی نمی شه درست کرد که کونامی سایلنت های بعدی رو بده دست همون ژاپنی ها. یا به قول آکیرا یامائوکا یک روزی باز هم ژاپنی ها سایلنت هیل خواهند ساخت.
یک اطلاعاتی از سایلنت هیل جدید که برای وی عرضه می شه پیدا کردم. تو این بازی از سلاح و اینا خبری نیست و شما باید همیشه از دست دشمن ها فرار کنید. یعنی از اتاق فرار کنید از پنجره بپرین بیرون و این حرف ها. این موضوع هم نشان می ده که غربی ها از سایلنت هیل هیچی نمی فهمن. آخه چه دلیلی داره که فرار کنیم. این کار این نظریه که می گه افرادی که تو سایلنت هیل می بینیم و می کشیم ممکنه آدم های معمولی باشن رو کلا از هم می پاشه. چون در این صورت دیگه اصلا نمی کشیم! اصلا بی خیالش
در مورد داستان سایلنت هیل 5 می خوام یک توضیح کامل در قالب یک اسپویلر بزنم. لطف کنید اگر نمی خواین از داستان و آخر های متعدد بازی چیزی بفهمین مطلب پنهان (SPOILER) رو نخونید.

شخصیت اصلی بازی یا همون الکس شپرد فکر می کنه که یک سربازه و در طول بازی به دنبال برادرش جاشوا می گرده. اون جاشوا رو می بینه اما جاشوا همیشه از دستش فرار می کنه. حتی در یک صحنه الکس در حال پرت شدن است و به جاشوا التماس می کنه که کمکش کنه اما جاشوا کلا بی خیال کمک کردن و حتی نزدیک شدن به جاشوا هست. آخر سر هم الکس متوجه می شه که اصلا سرباز نیست. چراشو حالا می گم. پدر و مادر الکس دستور داشتن که از بین جاشوا و الکس یکی رو بکشن. (به خاطر عقاید فرقه) اونا الکس رو انتخاب می کنن. برای همین همیشه باهاش بدرفتاری می کنن که وقتی می خوان بکشنش، الکس از اونا متنفر باشه. الکس دوست داره مثل پدرش به ارتش بره تا پدرش بهش افتخار کنه. اما یک روز که الکس و جاشوا به دریاچه می رن با هم دعوا می کنن و به طور اتفاقی جاشوا تو آب میفته و خفه می شه. پدر الکس بهش می گه که من تو رو انتخاب کرده بودم و این حرفا. از این جا به بعد الکس قاطی می کنه و می برنش تیمارستان. الکس فکر می کنه که برادرش زندس و خودش هم سربازه. آخر بازی هم الکس همه ی اینایی که گفتم رو می فهمه. بازی پنج تا آخر داره که یکی از یکی لوس تره و اصلا تاثیر گذار نیست. تو یکیش پدره الکس رو تو وان حمام خفه می کنه. یکی دیگه هست که الکس می فهمه تو تیمارستانه و دارن بهش شوک می دن که عقلش بیاد سرجاش. یک پایان یوفو هست که یک بشقاب پرنده الکس و دوستش رو می بره. آخر خوب بازی هم اینه که الکس و دوستش با هم می رن ناکجا آباد. یک آخر لوس هم داره که کله مخروطی ها (دو تا هستن) میان و الکس رو هم تبدیل به کله مخروطی می کنن. کلا داستان بازی چیز خاصی از تاریخچه ی سایلنت هیل ارائه نمی ده. چیزی هم که ارائه می ده احتمالا ساخته و پرداخته ذهن سازنده های جدیده. اونا آن قدر بی ایده بودن که خیلی جاهای بازی رو از فیلم کپی رفتن
 
آخرین ویرایش:
کسی داستانه فيلمو خوب فهميد ?​
برای کسی که یکی دو شماره از بازی رو انجام داده باشه فیلم داستان خیلی پیچیده ای نداشت اگر مورد خاصی تو نظرت هست که گنگ بوده بگو شاید تونستیم کمکی بکنیم.

در مورد داستان سایلنت هیل 5 می خوام یک توضیح کامل در قالب یک اسپویلر بزنم. لطف کنید اگر نمی خواین از داستان و آخر های متعدد بازی چیزی بفهمین مطلب پنهان (SPOILER) رو نخونید.
چه عجب بالاخره یکی این رو رعایت کرد.

 
سلام
آخر فیلم سعی شده مثل بازی ها یک جورهایی گنگ باشه. اما کلا کسایی که میرن سایلت هیل زنده و مردنشون با خداست. اینم اضافه کنم که شماره ی دوم فیلم سایلنت هیل در راهه شاید که یک چیز تو اون فیلم معلوم بشه. از طرفی فکر کنم که نسخه ی DVD فیلم چند تا آخر دیگه هم داشته باشه. چون تو DVD چند تا فیلم ترسناک دیگه هم دیدم که شما خودتون انتخاب می کنید کدوم آخر فیلم پخش بشه.
راستی یک جای فیلم شوهر شخصیت اصلی به پلیسه می گه که دفعه ی دیگه که بیام بدون که با آدمای مهم تری میام. برای همین شاید شوهره تو فیلم دوم با آدمای مهم تری اومد!
در کل فیلم سایلنت هیل چیز خیلی خفنی نبود و شاید بهترین قسمتش همین آخر گنگ بود.
توضیح:معمولا قدیمی ها اسپویلرها رو رعایت می کنن و اونایی که با قوانین آشنایی ندارن سوتی می دن.
 
آخر فيلم شارون و مادرش ميميرن ؟​
ببین دوست عزیز ، همونطور که دوستمون گقتند در فیلم هم سعی شده مثل بازی پایان منحصر به فرد داشته باشه ، البته نه به ایم معنا که دوستمون پایان گنگ مطرح کردند بلکه پایان باز ، پایان باز به بیننده این اجازه رو میده که خودش تصمیم بگیره که با توجه به روند فیلم پایان چی باشه !

حالا اگر از من پرسیده بشه که پایان فیلم چه بلایی سر شارون و مادرش و البته اون پلیس زن اومد میگم که تو پایان فیلم هیچ بلایی سر اونها نیومد ، بلکه بلایی که سر اونها اومد در ابتدای فیلم بود ،جایی که وارد شهر میشدند ، و تمام ماجرایی که برای اوها در other world شهر sh میفته مربوط به بعد از مرگ اونا میشه. دلیل هم اینکه هیچ اثری از اونها نیست ، در حالی که اونها در همون مکانی هستند که پدر شارون بود . برمیگردند خونه در حالی که پدر شارون اونها رو نمیبینه ، بذارید یه مثال در این مورد بزنم ، sh1 رو یاد بیارید پایان - bad آخر بازی هری رو نشون میده روی صندلی اتومبیلش جایی که تصادف کرده بود به خاطر شدت خونریزی مرده بود کسی نبوده به دادش برسه ، اینجا هم همیم وضعه اونها تصادف میکنند و بعد هم به دره یا رودخونه پرتاب میشند ( چون کسی نتونست جسدشون رو پیدا کنه ) بعد باقی داستان رو با توجه به قدرت روحی بالای شارون در رویا میبینند. به همین علت ناباوری که در مرگشون هست هیچ کدوم فکر نمی کنند که مرده اند ، روح اونها هنوز هم احساس زنده بودن میکنه ، مادر شارون به پدرش زنگ میزنه ولی بی فایده است سعی میکنن برگردن خونه ولی بی فایده است . آره همه ی اینها رو که میذارم کنار هم میبینم بهترین توجیه مرگ اونها اون هم در ابتدای فیلم هستش .

از طرفی فکر کنم که نسخه ی DVD فیلم چند تا آخر دیگه هم داشته باشه.
من هم از این جور فیلم ها زیاد دیدم ولی sh اینطور نیست و فقط یک پایان براش طراحی شده بود.

راستی یک جای فیلم شوهر شخصیت اصلی به پلیسه می گه که دفعه ی دیگه که بیام بدون که با آدمای مهم تری میام. برای همین شاید شوهره تو فیلم دوم با آدمای مهم تری اومد!
احتمال خیلی زیاد به مانند شماره های بازی توی فیلم هم داستان هر شماره دنباله ی شماره ی قبلی نخواهد بود. و به نظرم شارون و خانواده اش دیگه جایی برای مانور دادن ندارند ( خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه ) ، سازنده ها میرن دنبال کس دیگه ای که بفرستنش سراغ sh ، ( یا بهتر بگم sh رو بفرستن سراغش ) ، و باز هم احتمال میدم که تو این شماره داستان هم مانند داستان شماره دوم بازی داستانی جدا از فرقه باشه و بحث گناهکار و بی گناه رو پیش بکشند.

در کل فیلم سایلنت هیل چیز خیلی خفنی نبود و شاید بهترین قسمتش همین آخر گنگ بود
بین بیشتر فیلم هایی که از روی بازی ها ساخته میشند ، فیلم sh به مراتب از کیفیت بهتری برخوردار بود و انتقاد کمتری رو به خودش دید.

پاینده باشید.​
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or