بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
روحیاتش، رفتارش، مطمئناً آنجلا انسانی نبوده که با مرگ کسی آرامش بگیره. در واقع آنجلا به سایلنت هیل اومد تا صورت حقیقی کار خودش رو ببینه و با حقیقت مواجه بشه، پس به دنبال همچین چیزی بوده.
آخه میدونی چیه؟ توی کتاب LM نوشته که:
در مقاله روزنامه Bloodstained، می توان نتیجه گرفت که آنجلا در طول زندگی با پدرش، مورد تجاوز قرار گرفته است. بعد از این اتفاق حالت پریشان خاطری و حساس به او دست داده بود و شاید به همین خاطر او به سایلنت هیل فراخوانده شده بود.
به نظره من بعد از اینکه توسط پدرش مورد سوء استفاده قرار گرفت, دیگه دیوونه شده بود حساس شده بود, فکر میکرد همه میخواند ازش سوءاستفاده کنند...
مثل رفتاری که با جیمز توی اتاقی که در لیبرنت بود داشت...
So what do you want then? Oh I see, you're trying to be nice to me
right? I know what you're up to. It's always the same. You're
only after one thing.

You don't have to lie. Go ahead and say it. Or you could just
force me. Beat me up like he always did.

یا توی راهروی آتشین
Or maybe you think you can save me? Will you love me' Take care of
me' Heal all my pain'

برای همین همیشه اطراف خودش رو آتش میدید, آتشی که سمبلی از اینجور افراد براش بود...
به نظره من رفتار آنجلا طوری نبود که بشه گفت از کارش پشیمون شده...
 
آخه میدونی چیه؟ توی کتاب LM نوشته که:

به نظره من بعد از اینکه توسط پدرش مورد سوء استفاده قرار گرفت, دیگه دیوونه شده بود حساس شده بود, فکر میکرد همه میخواند ازش سوءاستفاده کنند...
مثل رفتاری که با جیمز توی اتاقی که در لیبرنت بود داشت...
So what do you want then? Oh I see, you're trying to be nice to me
right? I know what you're up to. It's always the same. You're
only after one thing.

You don't have to lie. Go ahead and say it. Or you could just
force me. Beat me up like he always did.

یا توی راهروی آتشین
Or maybe you think you can save me? Will you love me' Take care of
me' Heal all my pain'

برای همین همیشه اطراف خودش رو آتش میدید, آتشی که سمبلی از اینجور افراد براش بود...
به نظره من رفتار آنجلا طوری نبود که بشه گفت از کارش پشیمون شده...

بهتره بگیم این زمینه رو داشته، ولی آخر هم موفق نشد و ظرفیت پذیرش حقیقت رو نداشت، این بود که تو آتش افکار خودش سوخت.

دقیقاً ادی هم با ذهنیت غلط خودش به دنیای پیرامونش نگاه می‌کرد، خودش رو یک عضو بی خاصیت و اضافه می‌دونست، و همه کس و همه چیز رو در حال مسخره کردن خودش می‌دید.

آنجلا و ادی هر دو انسان‌های بیچاره‌ای بودند و شرایط سختی رو به ناچار تحمل می‌کردند، ولی هر دو راه اشتباهی رو برای خلاصی از این وضعیتشون انتخاب کردند.
 
سلام
با اجازه‌ی همگی
فقط امیرجان مشخصاتش به عنوان قربانی دست خودت رو می‌بوسه.:d
==================================================================================
2- Eileen Galvin
eileen.jpg
مفروضات
1ـ نام : آیلین گالوین (Eileen Galvin)

سن : 20 سال
جنسيت : زن
شغل : نامعلوم

شرح حال :
آیلین همسایه‌ی کناری هنری، ساکن اتاق 303 در آپارتمان اشفیلد جنوبی است. وی دارای موهایی قهوه‌ای و چشمانی به رنگ سبز می‌باشد.
با اینکه او در آپارتمان کنار هنری زندگی می کند، اما شناختش از او به نام و چهرهر محدود است،‌و برعکس. به نظر می‌رسد اتفاقات زیادی در زندگی آیلین روی نمی‌دهد و وی بیشتر وقتش را در آپارتمان و به تماشای تلویزیون و نظافت می‌گذراند.
آیلین عقیده دارد که اغلب بدشانسی می‌آورد، و علاقه‌ای به رفتن به مهمانی‌ها ندارد چرا که ممکن است روی خوش برای وجود نداشته باشد.




---------- نوشته در 06:38 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 06:12 PM ارسال شده بود ----------

در مورد ادی و آنجلا بهتره اونها رو از دریچه‌ی جیمز ببینیم.
 
آخرین ویرایش:
قربانی 20/21

victim_20.jpg

قربانی: Eileen Galvin
حرفه: نامعلوم
جنسیت/ویژگی: زن/سفید پوست
قد/وزن: 170 سانتیمتر/68 کیلوگرم
سرگرمی: نامعلوم
غیر: والتر سالیوان جوان را در کودکی میشناخت
زمینه قتل: مادر
روش قتل: مورد ضرب و شتم قرار گرفت/ناموفق
محل قتل: اتاق 303 آپارتمان اشفیلد جنوبی
وسایل به جا مانده: کیف دستی ( در بیمارستان St.Jerome در جنوب اشفیلد)
====================================================
من فکر نکنم که بتونم از خودم محافظت کنم, اون واقعاََ دیوونس.
من بیشتر از این دیگه نمیتونم تحمل کنم. قدرت اون خیلی زیاده.
من امروز که توی انباری گیر کرده بودم خیلی ترسیدم.
من نمیدونم حال آیلین گالوین خوبه یا نه؟!!
اون هیچی نمیدونه از این که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن...
ولی با این وجود جونش در خطره!!!
====================================================
attachment.php

اگر به یاد داشته باشید, "اولین ملاقات" رو قبلاََ هم گذاشته بودم توی سایت, ولی این یکمی فرق میکنه, متن ها رو وبرایش کردم و ترجمه ها رو هم کمی تغییر دادم...
امیداوارم که خوشتون بیاد...
 

Attachments

  • 72793694696153887971.jpg
    72793694696153887971.jpg
    110.1 KB · مشاهده: 36
سلام
100% امیرجان. خیلی روان‌تر شده.ممنون
====================================================================
در سری بازی‌های سایلنت هیل خیلی اصرار شده که ما مقایسه کنیم ولی قضاوت نکنیم. بین مری و ماریا، بین ادی و آنجلا با جیمز، بین آلسا و دالیا،‌بین هری با دالیا، و الان بین آیلین و سینتیا.نظرتون چیه؟
 
[TABLE="class: cquote"]
[TR]
[TD="align: left"]“[/TD]
[TD] It's terrible... That poor little boy... His parents just threw him away right after he was born. Poor thing... He really thinks that Room 302 is his mother... I've gotta help him.

Eileen, regarding young Walter while she's becoming possessed.
"اين وحشتناكه...اين پسركوچولوي يتيم...والدينش فقط رهاش كردن بلافاصله بعد از اينكه به دنيا اومد...موجود بيچاره...اون واقعا خيال ميكنه كه اتاق 302 مادرشه...من بايد بهش كمك كنم... "
جمله هايه آيلين درباره والتر كودك زماني كه به دنياي بچگي والتر كشيده شده بود و داشت از هوش ميرفت...

آيلين يكdeuteragonistدر بازي به حساب مياد به عبارتي دومين شخصيت مهم در بازي...وهمسايه جوان وديوار به ديوار هنري به حساب ميومد وهمانند هنري در ارتفاعات اشفيلدجنوبي ودر آپارتمان 303 به مدت 2 سال در اونجا زندگي ميكرد...اين احتمال وجود داره كه آيلين قبل از ورود هنري در اين آپارتمان زندگي ميكرد او همچنين جوزف شرايبر رو ميشناخت تا وقتي كه جوزف يه طرز مرموزي ناپديد شد...
[/TD]
[TD="width: 20, align: right"] ”[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
 
آخرین ویرایش:
یک سوال فنی که الان برای من به وجود اومده اینه که چطور از این :
نه دیگه, الان باید بریم سراغ سینتیا !!!
ما به این رسیدیم:
- Eileen Galvin
:-?
خیلی ممنون از وقتی که در اختیار بنده قرار دادید!
اگر میخواستیم از نظر لیست قربانی های بریم جلو, نقر بعدی میشد سینتیا:d
ولی چون آقا مسعود گفت:
پیشنهاد میدم چون رسیدیم به قربانیان اصلی، سوییچ کنیم رو بحث شخصیت‌ها
رفتیم سراغ آیلین!!!:d
 
There was a young man lying with his shabby sleeping bag in the passage of the South Ashfield Station when along came a child about 5 years old. She was walking and holding her mother's hand. The child wore very cute clothes. She had such beautiful eyes.
"...Eileen, don't look at him..." whispered her mother.
"Why not, mommy?" said Eileen. She shook off her mother's hand, and came closer to the man lying down.
"Why are you sleeping here? Aren't you cold?" said Eileen. He was puzzled by her talking to him. He had never seen her before.
"Eileen! Don't talk to him!" said her mother.
"Mommy, he's cold here. Can't you see that?" And she took a doll out of her bag and put it beside him.
"You can sleep with her." said Eileen.
"Eileen, let's go home. It's Daddy's birthday today. You know that. Daddy is waiting for you." said her mother.
"Okay, Mommy...bye-bye!" said Eileen and they were gone.
The man kept looking at the child's and mother's back, holding the doll she gave him. They looked very happy... that made him cry and he could not stop tears from running.
"Mommy, do you think he'll like this?" said Eileen.
"Of course he will. He will love it because you chose it." replied her mother.
اينم متن انگليسي اي كه اميرجان به فارسي گذاشتن...
:d
بچه ها دلم براي والتر ميسوزه بيچاره چقدر درد ورنج كشيده تا بزرگ شده بيچاره دلش مامان ميخواسته...:((
 
آخرین ویرایش:
پیشنهاد میدم چون رسیدیم به قربانیان اصلی، سوییچ کنیم رو بحث شخصیت‌ها
یعنی سینسیا بی شخصیت بود ؟؟:d

آیلین ، تنها موجودی که با والتر کوچولوی ما خوب رفتار کرد ، در مورد آیلین باید بگم که با این که همراهی کردن باهاش تو بازی یکی از بزرگترین دردسرها توی کل سری بود ولی بسیار شخصیت دوست داشتنی بود ( بگذریم از این که موقعی که بازی میپیونده خیلی این شخصیت خوبش بروز نمیکنه) ، ولی به عنوان یه فرد غربی میزان توجهش به اطراف خیلی زیاده ، رفتارش مادرانه است نه تنها با والتر حتی در مورد هنری وقتی در موردش نگرانه ، به نظر میاد قبل از اون با جوزف هم همینطور بوده ، شاهکارش هم آخر بازی وقتی اینقدر در مورد والتر احساس تاسف کرد که یه جورائی به کامل شدن مراسم راضی شده بود ! در کل آیلین به معنای واقعی کلمه شایسته نامی که براش در نظر گرفته شد بود !

پاینده باشید!
 
سلام
یک سوال فنی که الان برای من به وجود اومده اینه که چطور از این :

ما به این رسیدیم:

:-?
خیلی ممنون از وقتی که در اختیار بنده قرار دادید!
هوووووووووووووووووووووووووم:-o
شرمنده اشکان اصلاً حواسم نبود. غلط کردم رو برای همچین روزی گذاشتن خب.:dچرا من رو تو این موقعیت قرار میدی آخه.
آیلین ، تنها موجودی که با والتر کوچولوی ما خوب رفتار کرد ، در مورد آیلین باید بگم که با این که همراهی کردن باهاش تو بازی یکی از بزرگترین دردسرها توی کل سری بود ولی بسیار شخصیت دوست داشتنی بود ( بگذریم از این که موقعی که بازی میپیونده خیلی این شخصیت خوبش بروز نمیکنه) ، ولی به عنوان یه فرد غربی میزان توجهش به اطراف خیلی زیاده ، رفتارش مادرانه است نه تنها با والتر حتی در مورد هنری وقتی در موردش نگرانه ، به نظر میاد قبل از اون با جوزف هم همینطور بوده ، شاهکارش هم آخر بازی وقتی اینقدر در مورد والتر احساس تاسف کرد که یه جورائی به کامل شدن مراسم راضی شده بود ! در کل آیلین به معنای واقعی کلمه شایسته نامی که براش در نظر گرفته شد بود !
موافقم. آیلین، مهربان‌ترین، احمق‌ترین، بی‌فکرترین و مثبت‌ترین شخصیت تو کل سریه البته به نظر بنده.
 
شخصيت واخلاق و خصوصيات Eileen Galvin

PERSONALITY:
Eileen_Galvin_01.jpg

آيلين در اولين مكالمه اي كه داشت بر اين موضوع اشاره ميكرد كه او يك شخصيت بيرون رونده دارد يعني يك شخصيت احساساتي , با وجدان , وظيفه شناس , دلسوز ومسئول داشت و چيزيرو درون خودش مخفي نميكرد وهمواره احساسات درونيشرو ابراز ميكرد...
eileen_galvin_sh4_wallpaper_by_malak66-d3i8zu6.jpg

در دفترچه بازي شرح داده ميشه كه آيلين يك نوع شخصيت خاص دارد وهمچنيين به نظر ميرسد كه آيلين در برابر همسايگان ودوستانش شخصي با ملاحظه هست وبه وضعيت اون ها رسيدگي ميكند...از قبيل اين اشخاص شخصي غير قابل تحمل به نام ريچارد براينتري Richard Braintree. بود...اما رابطه آيلين با هنري فقط يك آشنايي زودگذر بود به قول خودمون فقط يه سلام احوال پرسي داشتن...چون زياد با هنري رو در رو نشده بود...
silent_hill_4_eileen_galvin_large_1_by_darkreign27-d540kof.jpg

آيلين همچنين به نظر ميرسه كه به اتفاقاتي كه در محيط و پيرامون اطرافش رخ ميده كاملا آگاهي داره وباخبره...كسايي كه مياند و ميروند وهمچنين ساكنان مرد اين ساختمان...

آيلين اولين كسي بود كه به ساكنان داخل آپارتمان خبر داد كه هنري براي مدتي كه اتاقشرو ترك نكرده و جايي ديده نشده وناپديد شده...و مدير ساختمان فرانك ساندرلند Frank Sunderland, رو خبر كرد و از او خواست كه اتاق هنريرو چك و بررسي كنه....بعدها آيلين از ديگر ساكنان آپارتمان در مورد برخوردي كه با هنري داشتن در مورد سابقه وفعاليت هاي اخير هنري سوال كرد هرچند كه با اين تحقيقات به جايي نرسيد...

آيلين از زماني كه خودشرو ميشناخت و از دوران بچگي به جرات ميتوان گفت از جمع آوري و داشتن اسباب بازي هايه حيوانات و عروسك هاي مخملي لذت ميبرد واين عروسك هارو دوست داشت همچنين او يك عروسك پارچه اي از درياچه كنار پارك آموسيمنت Lakeside Amusement Park's mascot داشت و همچنين يك عروسك خرگوشي به نام ربي رابيت Robbie the Rabbit داشت كه اين عروسك ها به طور واضح و آشكاري از سوراخ روي ديوار اتاق هنري قابل رؤيت بود...

اما يك رازي پشت ديدن اين عروسك ها پنهان شده واين راز اينكه آيلين همانند هنري در گوشه هايي كور از زندگي خود با دنياي SILENT HILL ملاقات كرده وحتي در سايلنت هيل زندگي كرده...

آيلين همچنين در قبال آراستگي وپاكيزگي آپارتمانش بسيار حساس و وظيفه شناس بود...حتي در اوايل بازي از سوراخ چارچوب در هنري در يك لحظه ديده ميشد كه آيلين در حال پيدا كردن چيزي از داخل زباله ها بود...

آيلين در دانشگاه به خوندن رشته باستان شناسي پرداخت وبه همين خاطر قادر به خوندن دفترچه خاطرات Walter's Diary بود...
اما يه نكته اينجا وجود داره اينكه در سايلنت هيل اين دفاتر ونوشته ها وجود خارجي ندارن...
يعني هيچوقت والتر نشسته دفتر روزانه بنويسه بلكه اين دفاتر نمادي از ظهور و تجلي شخصيت وخاطرات اين افراد در قالب نوشته هست...
به عبارتي دنياي دروني اين افراد كه همچنان بعد از مرگشون به زندگي كردن ادامه داده براي شخص بازديد كننده از اين دنيا , دنياي دروني اين فرد بصورت نوشته هايي در بازي دراومده..به عنوان مثال والتر بخاطر كشيدن درد و رنج فراوان از زمان كودكي يك موجود به نام خدا (در اينجا مادر) در ضمير ناخودآگاه خودش خلق ميكنه وچون قدرت ذهني واحساسي اين دنيا خيلي قوي بوده دنياي والتر همچنان بعد از مرگش به زندگي در اين آپارتمان ادامه ميده وساكنان اين آپارتمانرو به خدمت دنياي خودش در مياره و ذهن اين افرادرو بواسطه قدرت خداي درون خودش ميبلعه...و در خدمت خودش در مياره...
silent-hill-4-the-room-01.jpg


آيلين يك شخص عميقا دلسوز هست او در زمان بچگي عروسك خودرو به والتر هديه ميده...وتنها كاراكتري كه در بازي اين قصد رو داره كه به والترساليوان تسلي ودلداري بده تا بتونه والتر رو بخاطر گذشته پر از دردش آروم كنه...آيلين همچنين رفتاريرو نيز با ريچارد براينتري داشت...

Eileen_Galvin_02.jpg
 
آخرین ویرایش:
ممنون رضا جون, خیلی زحمت کشیدی.=d>
من فقط از این تعجب کردم که چرا لباس Nurse آیلین, همچین وضعیتی داشت!!:d
نمیدونم چه دلیلی داره واقعاََ!!!
 
سلام
سلام....
به شدت موافقم.....وهمین طورپر دردسر ترین همراه توی سری سایلنت هیل.....:d
فکر کنم تو کل تاریخ بازی‌های رایانه‌ای:))


آيلين اولين كسي بود كه به ساكنان داخل آپارتمان خبر داد كه هنري براي مدتي كه اتاقشرو ترك نكرده و جايي ديده نشده وناپديد شده...و مدير ساختمان فرانك ساندرلند Frank Sunderland, رو خبر كرد و از او خواست كه اتاق هنريرو چك و بررسي كنه....بعدها آيلين از ديگر ساكنان آپارتمان در مورد برخوردي كه با هنري داشتن در مورد سابقه وفعاليت هاي اخير هنري سوال كرد هرچند كه با اين تحقيقات به جايي نرسيد...
درسته واین می‌تونه نشان‌دهنده این باشه که آیلین به هنری توجه داشته. تا جاییکه می‌دونیم، هنری تنها ساکن جوان آپارتمان بوده.
آيلين از زماني كه خودشرو ميشناخت و از دوران بچگي به جرات ميتوان گفت از جمع آوري و داشتن اسباب بازي هايه حيوانات و عروسك هاي مخملي لذت ميبرد واين عروسك هارو دوست داشت همچنين او يك عروسك پارچه اي از درياچه كنار پارك آموسيمنت Lakeside Amusement Park's mascot داشت ويك همچنين يك عروسك خرگوشي به نام ربي رابيت Robbie the Rabbit كه اين عروسك ها به طور واضح و آشكاري از سوراخ روي ديوار اتاق هنري قابل رؤيت بود...
باز هم بحث جالب خرگوش:d
اما يك رازي پشت ديدن اين عروسك ها پنهان شده واين راز اينكه آيلين همانند هنري در گوشه هايي كور از زندگي خود با دنياي SILENT HILL ملاقات كرده وحتي در سايلنت هيل زندگي كرده...
قطعاً همینطور بوده. اون با والتر تو بچه‌گیش ملاقات کرده ئ تا جایی که می‌دونیم والتر همیشه تو شهر بوده.
آيلين در دانشگاه به خوندن رشته باستان شناسي پرداخت وبه همين خاطر قادر به خوندن دفترچه خاطرات Walter's Diary بود...
اما يه نكته اينجا وجود داره اينكه در سايلنت هيل اين دفاتر ونوشته ها وجود خارجي ندارن...
يعني هيچوقت والتر نشسته دفتر روزانه بنويسه بلكه اين دفاتر نمادي از ظهور و تجلي شخصيت وخاطرات اين افراد در قالب نوشته هست...
به عبارتي دنياي دروني اين افراد كه همچنان بعد از مرگشون به زندگي كردن ادامه داده براي شخص بازديد كننده از اين دنيا , دنياي دروني اين فرد بصورت نوشته هايي در بازي دراومده..به عنوان مثال والتر بخاطر كشيدن درد و رنج فراوان از زمان كودكي يك موجود به نام خدا (در اينجا مادر) در ضمير ناخودآگاه خودش خلق ميكنه وچون قدرت ذهني واحساسي اين دنيا خيلي قوي بوده دنياي والتر همچنان بعد از مرگش به زندگي در اين آپارتمان ادامه ميده وساكنان اين آپارتمانرو به خدمت دنياي خودش در مياره و ذهن اين افرادرو بواسطه قدرت خداي درون خودش ميبلعه...و در خدمت خودش در مياره...
با این نظریه موافقم. حتی میشه گفت خود شخص افکار و دغدغه‌های خودش رو به صورت نوشته‌هایی تو دنیای خودش چاپ و تو سرتاسر شهر منتشر می‌کنه تا افراد کنجکاو رو جذب کنند.
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or