بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
آقا چند وقته یه سئوال داره منو عذاب می ده ( چند وقت یه چندین سالی می شه شاید یه 6 یا 7 سال !!! )
خوب چرا جوزف و هنری نزدن شیشه پنجره ارو نشکستن از بیرون کمک نخواستن ؟!!! خوب از پنجره یه جوری می رفتن بیرون خودشونو خلاص می کردن این قدر هم عذاب نمیکشیدن تو اتاق 302 !!! شماره اتاقو درست گفتم ؟!!!
 
آقا چند وقته یه سئوال داره منو عذاب می ده ( چند وقت یه چندین سالی می شه شاید یه 6 یا 7 سال !!! )
خوب چرا جوزف و هنری نزدن شیشه پنجره ارو نشکستن از بیرون کمک نخواستن ؟!!! خوب از پنجره یه جوری می رفتن بیرون خودشونو خلاص می کردن این قدر هم عذاب نمیکشیدن تو اتاق 302 !!! شماره اتاقو درست گفتم ؟!!!
منم دقیقا همین نظر رو داشتم که چرا فرار نکردن اما وقتی پای ساینت هیل وسطه، درها و پنجره ها رو با تانک هم نمیشه شکست.
حالا سوال اینجاست هیچکدوم از همسایه ها هنری یا جوزف رو نمیدین که به پنجره میکوبیدن؟
که باز هم با سایلنت هیل توجیح میشه و میشه نه.مثل اینکه هیچکس نه صوایی از توی خونه میشنوه و نه چیزی میبینه.والتر هز جور بخواد، دنیای خودشو شکل میده.
 
از دست شهر عصبانی هستید بچه ها ؟
خب وقتی دونفر پشت درند هنری اون همه فریاد میزنه هیچکدوم نمیشنوند خب ، پنجره هم احتمالا نباید باز بشه دیگه انگاری که این محیط از باقی جهان واقعی جدا شده و به نوعی بین دو دنیا گیر کرده ، که البته آخر بازی دیگه به طور کامل ساختمان به دنیای دیگه منتقل شده و حتی بیرون اومدن هنری از اتاق هم فایده نداره ! در کل انگاری والتر اتاق رو به یه محیط ایزوله تبدیل کرده باشه و کم کم ساختمان و اگر مراسم تکمیل شد قاعدتا کل دنیا همچین اتفاقی براش میفتاد !
ارزوی سلامتی هر چه سریعتر برای امیر دارم
منتظر بازگشت این غیور مرد عرصه ی sh به تاپیک هستیم !
پاینده باشید !
 
منم دقیقا همین نظر رو داشتم که چرا فرار نکردن اما وقتی پای ساینت هیل وسطه، درها و پنجره ها رو با تانک هم نمیشه شکست.
حالا سوال اینجاست هیچکدوم از همسایه ها هنری یا جوزف رو نمیدین که به پنجره میکوبیدن؟
که باز هم با سایلنت هیل توجیح میشه و میشه نه.مثل اینکه هیچکس نه صوایی از توی خونه میشنوه و نه چیزی میبینه.والتر هز جور بخواد، دنیای خودشو شکل میده.
بله همه چيز كاملا در تسخير والتر بود وانسان هاي بيرون از اونجا نميتونستن چيزي رو از پشت پنجره ببينن...يا حتي بتونن كمكي كنن ....چون همه افراد ساكن در اون آپارتمان در تسخير walters other worldبودن ونميتونستن كمكي از بيرون دريافت كنن...
در مورد مرگ جوزف مسلما با ديدن يه روح از ترس سكته نكرده چون مانند هنري با walters other world ملاقات داشته وحتي دنياي والتر رو هم باور كرده بود وحتما هم قبل از اون صحنه اول بازي روح هاي زياديرو ديده بوده ولي چيزي كه مهمه مرگ جوزف تدريجي بوده...وشايد هم اون روح جونش رو گرفت...يا به قول خودت علي جان ياد چيزي افتاده...

---------- نوشته در 03:24 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 03:08 PM ارسال شده بود ----------

درود...
بچه ها بنده متاسفانه بیماری خشکی چشم گرفتم, برای همین چند وقتی نمیتونم بیام پشت PC چه برسه بخوام بیام BC...
اگر بدی از من دیدید حلالم کنید ...
هر کسی هم که به خاطر وجوده من از تاپیک رفت میتونه برگرده چون من نیستم...
بدرود!@};-
درود اميرجون متاسفم...:( خيلي دلمون برات تنگ ميشه والا ما كه چيزي به غير از خوبي از شما نديديم...:x وهميشه به وجودت در اين تاپيك افتخار كرديم ...>:d
وتنها دليلي كه باعث شد من به اين تاپيك بيام وجود خودت بود...
اميدوارم چشمات هر چه زودتر خوب بشه وسلامتي كامل چشماتو بدست بياري...:)درهر حال منتظريم كه هر چه زودتر برگردي...به اميد ديدار اميرجون...:x:rose:
 
آخرین ویرایش:
سلام
درود...
بچه ها بنده متاسفانه بیماری خشکی چشم گرفتم, برای همین چند وقتی نمیتونم بیام پشت PC چه برسه بخوام بیام BC...
اگر بدی از من دیدید حلالم کنید ...
هر کسی هم که به خاطر وجوده من از تاپیک رفت میتونه برگرده چون من نیستم...
بدرود!@};-
امیرجان! بنده به شخصه چون با بیماری چشمی مواجه شدم می‌دونم چقدر سخته (خدا برای هیچکدام از دوستان پیش نیاره). امیدوارم هر چه زود تر خوب بشی. [-o< می‌دونم که زود بر‌میگردی.
یه مساله: این امیرخان مصداق بارز «مرد که گریه نمی‌کنه»ست. چون اگه گریه می‌کرد خشکی چشم نمی‌گرفت.
بله همه چيز كاملا در تسخير والتر بود وانسان هاي بيرون از اونجا نميتونستن چيزي رو از پشت پنجره ببينن...يا حتي بتونن كمكي كنن ....چون همه افراد ساكن در اون آپارتمان در تسخير walters other worldبودن ونميتونستن كمكي از بيرون دريافت كنن...
در مورد مرگ جوزف مسلما با ديدن يه روح از ترس سكته نكرده چون مانند هنري با walters other world ملاقات داشته وحتي دنياي والتر رو هم باور كرده بود وحتما هم قبل از اون صحنه اول بازي روح هاي زياديرو ديده بوده ولي چيزي كه مهمه مرگ جوزف تدريجي بوده...وشايد هم اون روح جونش رو گرفت...يا به قول خودت علي جان ياد چيزي افتاده...
این جوزف کمی شبیه داستان پرنده‌ی اسطوره‌ایه فونیکس یا همون ققنوس خودمونه.
 
این جوزف کمی شبیه داستان پرنده‌ی اسطوره‌ایه فونیکس یا همون ققنوس خودمونه.
دقيقا كدوم داستان مسعود جان؟
در هر حال جوزف بخاطر پيشگام بودن براي هنري يك بدل از هنري به حساب مياد...:d
 
درود....من برگشتم...چشمام یکمی بهتر شده....:d
اینجا این همه پست در مورد ویتامین بود پس!!!! کی پاک کرد؟:d
بگذریم...
توی SH4 وقتی که کابینتی که توی اتاق هست رو هل میدیم به کنار یه اسلحه پیدا میکنیم, همچنین دیوار رو هم میبینیم که کمی کنده شد و در کنار دیوار هم یه پیغامی نوشته شده که میگه:
اون یکمی اُمیدی هم که داشتم داره به آرامی به نا اُمیدی تبدیل میشه.
من به هر نحوی که شده بود این دیوار رو انقدر کندم, ولی هیچ فایده ای نداره, بیشتر از این کنده نمیشه.
درب ورودی, دیوارها, پنجره ها...
احساس میکنم که این اتاق در یه بُعد دیگه فرو رفته.
آیلین هرگز متوجه نمیشه.

===========================
همونطور که میبینید, جوزف هرکاری انجام داده بود تا بتونه از اتاق فرار کنه! پنجره که هیچی, دیوار رو هم کنده ولی موفق نشده...
این که میگه اتاق در یه بُعد دیگه فرو رفته به نظرم جواب سوال ما میشه که چرا نمیتونیم از طریق پنجره ها یا در و دیوار فرار کنیم!
 
سلام
دقيقا كدوم داستان مسعود جان؟
در هر حال جوزف بخاطر پيشگام بودن براي هنري يك بدل از هنري به حساب مياد...:d
در افسانه‌ها اومده که ققنوس به دنبال روشنایی، به سمت خورشید پرواز می‌کنه. انقدر به خورشید نزدیک میشه که پرهاش می‌سوزه و خودش آتیش می‌گیره.
در افسانه، خورشید کنایه از حقیقته.
جوزف هم انقدر به حقیقت نزدیک شد که سوخت. البته ققنوس ناامید نمیشه:d
 
آخرین ویرایش:
سلام....
دوستان معلوم هست که هنری نمی تونسته پنجره رو بشکنه......اصلا اسم سایلنت هیل خودش می رسونه که به این راحتی ها خروج امکان پذیر نیست...مثل اطراف شهر که جاده های خروج ان تبدیل به دره می شدند...اتاق هنری همچین مانند هایی است
خب دوستان مثل این که لیون در other worldگمشده است..یا شایدم کله هرمی گرفته است..دوستان داوطلب برای نجات لیون اماده شوند.....احتیاج به یک راهنما ماهر هم داریم.:d
 
سلام....
دوستان معلوم هست که هنری نمی تونسته پنجره رو بشکنه......اصلا اسم سایلنت هیل خودش می رسونه که به این راحتی ها خروج امکان پذیر نیست...مثل اطراف شهر که جاده های خروج ان تبدیل به دره می شدند...اتاق هنری همچین مانند هایی است
خب دوستان مثل این که لیون در other worldگمشده است..یا شایدم کله هرمی گرفته است..دوستان داوطلب برای نجات لیون اماده شوند.....احتیاج به یک راهنما ماهر هم داریم.:d

دلیل اصلی که کسانی که وارد شهر می شن نمی تونن خارج بشن اینکه در حقیقت روحشون در قالب جسمشون در دنیای ذهن کسانی که اونها رو فراخوانی کردند اسیر شده
تا وقتی اون شخص بهشون اجازه ی خروج نده اونا از هیچ راهی نمی تونن فرار کنن
 
دلیل اصلی که کسانی که وارد شهر می شن نمی تونن خارج بشن اینکه در حقیقت روحشون در قالب جسمشون در دنیای ذهن کسانی که اونها رو فراخوانی کردند اسیر شده
تا وقتی اون شخص بهشون اجازه ی خروج نده اونا از هیچ راهی نمی تونن فرار کنن
اره دقیقا.
ولی یه چیزی که واقعا تراویس رو متفاوت میکرد این بود که بقیه میخواستن از شهر فرار کنن و مجبور بودن که برن تا بفهمن چی شده اما تراویس همیشه میگه که من اینجا رو ترک نمیکنم تا بفهمم برای چی اومدم تو شهر
 
اره دقیقا.
ولی یه چیزی که واقعا تراویس رو متفاوت میکرد این بود که بقیه میخواستن از شهر فرار کنن و مجبور بودن که برن تا بفهمن چی شده اما تراویس همیشه میگه که من اینجا رو ترک نمیکنم تا بفهمم برای چی اومدم تو شهر

خب تراویس دقیقا مثه هدر عمل می کنه ، هر دوشون می خواستن ببینن واقعا در گذشته چه اتفاقی افتاده و دلیل این حوادث اخیر چیه !
یه جورایی میشه گفت جسارت تراویس هم به اندازه ی هدر بود ، با این تفاوت که هدر یه دختر کم سن و سال بود ! تراویس یه مرده گنده :دی
 
خب تراویس دقیقا مثه هدر عمل می کنه ، هر دوشون می خواستن ببینن واقعا در گذشته چه اتفاقی افتاده و دلیل این حوادث اخیر چیه !
یه جورایی میشه گفت جسارت تراویس هم به اندازه ی هدر بود ، با این تفاوت که هدر یه دختر کم سن و سال بود ! تراویس یه مرده گنده :دی

نه باو هدر هم به خاطر کشتن پدرش خودش پا شد رفت شهر ولی تراویس رو خود آلسا شخصا دعتش کرد;;)
وقتی هم روی در بیمارستان کلیک میکنی تا خارج بشی اون جمله رو میگه. کلا خوشم میاد از تراویس چو مثل آلسا سرنوشت مشابهی داشتن
 
نه باو هدر هم به خاطر کشتن پدرش خودش پا شد رفت شهر ولی تراویس رو خود آلسا شخصا دعتش کرد;;)
وقتی هم روی در بیمارستان کلیک میکنی تا خارج بشی اون جمله رو میگه. کلا خوشم میاد از تراویس چو مثل آلسا سرنوشت مشابهی داشتن

آره سرنوشتشون یکی بوده
نه کاری به نحوه ی دعوت ندارم منظورم اینه که این دو تا نمی خواستن از شهر فرار کنن تازه می خواستن خودشون رو تو رموز شهر داخل کنن تا حقیقت رو بفهمن
 
دلیل اصلی که کسانی که وارد شهر می شن نمی تونن خارج بشن اینکه در حقیقت روحشون در قالب جسمشون در دنیای ذهن کسانی که اونها رو فراخوانی کردند اسیر شده
تا وقتی اون شخص بهشون اجازه ی خروج نده اونا از هیچ راهی نمی تونن فرار کنن
یه سوال...آیا شهر اونها رو فرخوانی میکنه یا دنیای ذهن بقیه؟
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or