بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    39

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,608
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 163
آخرین ویرایش:
تکراریه ولی بازم جالبه
متن اهنگ sh4
You lie silent there before me
Your tears they mean nothing to me
The wind howling at the window
The Love you never gave
I give to you

Really don't deserve it
But now there's nothing you can do
So sleep in your only memory of me
My dearest mother

Here's a lullaby to close your eyes goodbye
It was always you that I despised
I don't feel enough for you to cry, oh well
Here's a lullaby to close your eyes goodbye
Goodbye...
Goodbye...

So insignificant sleeping dormant deep inside of me
Are you hiding away lost
Under the sewers, maybe flying high in the clouds
Perhaps you're happy without me

So many seeds have been sown in the field
And who could sprout up so blessedly, If I had died
I would have never felt sad at all
You will not hear me say I'm sorry
Where is the light, I wonder if it's weeping somewhere

Here's a lullaby to close your eyes goodbye
It was always you that I despised
I don't feel enough for you to cry, oh well
Here's a lullaby to close your eyes goodbye

Here's a lullaby to close your eyes goodbye
It was always you that I despised
I don't feel enough for you to cry, oh well
Here's a lullaby to close your eyes goodbye
Goodbye...
Goodbye...
 
اهنگهای این سری جدا زیبا هستن .
اگه اشتباه نکنم این متن بالا که GENE عزیز قرار دادن باید برای اهنگ Room Of Angel باشه که زیبا بود.
اهنگ اول بازی Silent Hill 3 (تبلیغ بازی) خیلی باحال بود.
 
این هم 4 تا از اهنگ های origin که البته با خوندنشون بعضی از نکته های بازی فاش میشه. پس هر کی دوست نداره بی خیال......
SHPSP 01

Is it lonely where you are
...
In there Dad?
...
Does the darkness know your name?
Does Mom?

What's it like?
Can you feel?
She said her blood turns to ash
Laughing...
Dad do you know what you'vedone this time to me?
,

Oh,

Burning eyes can't forgive you
Howling moon drives on
And deep in me
Your illusion
What you see in me

Page 1


SHO txt
.
Is...

Did you have that dream again?
Release...
Breathe...
You're receiving what you said
Saidshe
Never mind
Emptiness dead eyes and lost what you found
,

Maybe there on the edge is your hope
But you don't look down
Why?
There you go saying nothing
Here's my mind unclear
Or
Could it be?
Maybe something has a hold of me
Like...


SHPSP02

Oh yeah I've been here before
,
I can see it with eyes closed
Shadows that look like blood
Dead as far as the mind goes


Page 2


SHO txt
.
Fear that comes from my head
Lives in the mirror
Why won't you let me out?
Does the evil excite you?

Haven't you had enough?
Does the feeling control you?
Just when I think I'm okay
Shadows surround me

All of the monster you are
I can feel in my head

Let me out let me out
,
Let me out let me out
,
Let me out let me out
,
Let me out let me out
,

No more I'm through
,
You win I'm dead
,
You're sorry sorry?
,
No you're a lie
!

It's over
,
Nothing here left alive

Let me out let me out
,

Page 3


SHO txt
.
Let me out let me out
,
Let me out let me out
,
Let me out let me out
,


SHPSP03

Daylight
Dark light
Blinds me
Am I fading in light?

I can see through the fear nice try
,
Just a matter of time it's another lie
,
When the fire turns cold who's here?
,
It sure looks like it's me

Closer to the source of my pain
Mirror yours

Oh I'm not myself
,
My God what have you done?
,
Oh the memories of them keep coming home
, ...

And the nightmares are good so good
,
Will I ever wake up?
Am I here right now?
Was the question too hard?

Page 4


SHO txt
.
Dad was right
He said nightmares are good

Mommy Am I dead now?
,
Tell me
Why do we ?
...


SHPSP04

Swear at the walls
They makefun of me
Day after day
Eyes that follow me
Is it you again?
Can this be the end forever?

See through your eyes
Child's heart that cries
Raven flight flies
,
And the meaning dies
As it was before
It will be no more
Time does that

Say it again
Like you said


Page 5


SHO txt
.
Does it sound like you?
Where are you now?
Does the young one know you'rehere?
Breath on the glass
Once again
Feel her you in
Nobody leaves
You won't let you
You're afflicted

Can you hide who you are?
Take a look at yourself
Can you stop what will be?
You think running will help?
Can't give up on the past
When the past never ends
Now the dead that you raised
Live in me

What have you done?
You're insane
Can you bring God down?
Plans that you made
Don't include me
One more time
But I will dance
On the wind

Page 6


SHO txt
.
Breathing in your heart
Your sacrifice
Wasn't wanted
Still you try

Say it again
Like you said
Does it sound like you?
Where are you now?
Does the young one know you'rehere?
Breath on the glass
Once again
Feel her pull you in
Nobody leaves
You won't let you
You're afflicted
 
راهنمای کامل بازی Silent hill : orphan
بر روی تابلو کلیک کنید تا به شما نقشه را بدهد و بعد از آن وارد درب روبرو شوید.از گاو صندوق در کنار اتاق قطب نما را بردارید و از اتاق خارج شوید.
سپس وارد درب سمت راست خود شوید.وارد راهروی سمت چپ شوید.در سمت چپ شما یک در وجود دارد،وارد درب شوید.شما در یک اتاق پذیرایی قرار دارید.از شمع دانی روی میز شمع را را بردارید و از اتاق خارج شوید.
راه را به جلو ادامه دهید.روبروی شما یک ساعت قرار دارد،بر روی ساعت کلیک کنید تا عقربه های ساعت نشان داده شود.این یک معما است.بر روی زمانهای زیر را به ترتیب بر روی ساعت انتخاب کنید تا رمز حل شود.
پنج،شش،دو،دوازده،نه
ساعت به کنار میرود و راهی در پشت ساعت باز میشود،وارد سوراخ شوید.
به سمت چپ بروید و راه رو بعدی را ادامه دهید.درب روبروی شما بسته است پس راهرو را به سمت چپ ادامه دهید.
اتاق سمت چپ شما آشپزخانه است اما فعلا وارد نشوید و راه را ادامه دهید.
از طریق پله ها به طبقه بالا بروید.راهرو را ادامه دهید.از راهرو بعدی نیز عبور کنید.درب سمت چپ شما بسته است،به طرف راهرو سمت راست بروید و راهرو بعدی را نیز رد کنید.وارد درب روبرویی شوید.
اینجا دستشویی است مکانی که شما دفعات زیاد وارد آن میشوید پس جای این مکان را به خاطر بسپارید.
دستشویی دارای سه توالت است که وسطی آن توسط زنجیر بسته شده است،درب توالت سمت چپ را باز کنید و از درون توالت انبر را بردارید.سپس از دستشویی خارج شوید.
راهرو را به سمت راست ادامه دهید و وارد درب سمت چپ شوید.شما درون اتاق های خواب بچه ها هستید.از آخرین کشوی کمد روبروی خود فندک را بردارید و از اتاق خارج شوید.
تمام راه را به سمت آشپزخانه برگردید.این اتاق در راهروی قبل از پله ها قرار دارد،وارد شده و درب اجاق گاز را باز کنید و با فندک چوبهای درون اجاق را روشن کنید و دوباره در اجاق را ببندید.شمع را درون دیگ بیندازید و بوسیله انبر کلیدی را از دیگ خارج کنید،این کلید برای درب قفل در دستشویی است.پس بسوی دستشویی بروید.
بعد از باز کردن درب توالت بوسیله کلید،شما یک علامت قرمز رنگ را بر روی دیوار خوهید دید،اسم این علامت Halo of The Sun است که در این بازی نام ان Red Mark می باشد.
به علامت نگاه کنید.بعد از گفتگو ها شما شاهد خونی شدن تمام دستشویی خواهید بود،این خون تنها مختص به دستشویی نیست و تمام مکانها دچار تغییرات شده است.
از اتاق خارج شوید و وارد راهرو سمت راست خود شوید و از راهرو بعدی نیز عبور کنید و وارد درب روبرو شوید.
همه جا تاریک است و هیچ چیز دیده نمیشود.بوسیله فندک اتاق را روشن کنید.در روبروی شما یک هیولا وجود دارد،بر روی او کلیک کنید یا از کلید 1 استفاده کنید تا اشاره گر شما شبیه نشانه گیر تفنگ شود.سپس به سوی هیولا نشانه روی کنید و هر وقت نشانه شما قرمز شد شلیک کنید و بعد از چند تیر هیولا خواهد مرد.
پس از مرگ هیولا در کنار او یک هندل ظاهر خواهد شد،هندل را بردارید و از اتاق خارج شوید و راه را به عقب برگردید.در بین راه هم یک هیولا وجود دارد.هیولا را کشته و باز هم راه را به عقب برگردید تا به مکانی برسید که یک کمد بر روی زمین افتاده است.روبروی شما یک سوراخ قرار دارد از هندل بر روی سوراخ استفاده کنید و هندل را بچرخانید تا راهی برای شما باز شود.
وارد سوراخ شوید و نوشته روی دیوار را بخوانید برای اینکار به نوشته نگاه کنید.سپس به طرف دستشویی بروید و وارد شوید و به علامت قرمز نگاه کنید تا دنیا به حالت اول خود باز گردد،سپس راه را به عقب بازگردید و وارد اتاقی شوید که از آن قطب نما را گرفتید.
بر روی تابلو کلیک کنید تا آن را بردارد و سپس بر روی جایی که قبلا تابلو بود کلیک کنید تا رمزی را ببینید.رمز را به ترتیب زیر .ارد کنید.
ششمی،چهارمی،پنجمی و سومی و بر روی دستگیره کلیک کنید تا به شما یک برگه بدهد.
برگه را مطالعه کنید و سپس به جایی بروید که راه پله قرار داشت اما به بالای پله ها نروید و اینبار به پایین بروید و وارد اتاق سمت چپ خود شوید.
شما صحبتهایی را میشنوید و شخصیت شما عوض میشود،شما در ابتدای بازی قرار دارید.به همان اطاق در زیر زمین بروید.
شما در یک حمام قرار دارید،از کیف ایتم های خود را بردارید و به دستشویی بروید و بع علامت قرمز نگاه کنید تا دوباره حرفهایی را بشنوید.
راه را به عقب باز گردید و به اتاق پذیرایی بروید.تنها در این اتاق در بین راهرو ها باز است.
درون اتاق یک هیولا وجود دارد،او ر ابکشید.
سپس از روی مجسمه سمت چپ خود کلید را بردارید.اسم این مجسمه Contours میباشد.کلید زیر قسمت سر مجسمه قرار دارد،با کمی جستجو میتوانید پیدا کنید.
سپس دوباره به دستشویی بازگردید و به علامت قرمز نگاه کنید و دوباره به اتاق پذیرایی برگردید و از کلید بر روی کمد سمت چپ استفاده کنید تا به شما یک جعبه مواد اولیه و قیچی بدهد.
به طرف دستشویی بروید.ساعت دوباره راه را بسته است و معمای دیگری را مطرح نموده است،این معما را باید سریع وارد کنید زیرا در پایین مقدار خون شما قرار دارد.
پنج،دو،شش،دوازده و نه
راه را ادامه دهید و از دستشویی بگذرید.در اولین راهرو بعد از دستشویی یک درب در سمت چپ شما قرار دارد،وارد ان شود.
سمت چپ شما کنار تخت یک جفت کفش قرمز وجود دارد،بوسیله قیچی آنها را از تخت جدا کنید همچنین از کشوی کمد میتوانید مهمات را بردارید. دوباره به دستشویی بازگردید و به علامت قرمز نگاه کنید.و دوباره به همین اتاق برگردید.و کلید را از روی تخت بردارید.و دوباره به دستشویی بازگردید و به علامت قرمز نگاه کنید.
از دستشویی خارج شده و راهرو را به سمت جلو ادامه دهید تا به اخر راهرو برسید،بوسیله کلید درب سمت چپ خود را باز کنید.
شما درون یک کلاس قرار دارید،گچ را از روی میز معلم بردارید و از آن بر روی تخته استفاده کنید.
بر روی تخته متنی نوشته شده است که تنها یک جمله آن نوشته نشده است و شما باید بوسیله کلماتی که زیر متن نوشته شده است متن را کامل کنید.بوسیله کلمات جمله زیر را بنویسید.
dedit
سپس از اتاق خارج شده و به دستشویی بازگردید و به علامت نگاه کنید و دوباره به کلاس برگردید و کاغذی را که کنار صندلی افتاده است را بردارید و بخوانید و دوباره به دستشویی بازگردید.
شخصیت شما عوض شد.
از کمد باز روبروی خود پیچ گوشتی را بردارید و بعد از آن بر روی گونی کلیک کنید.سپس از اتاق خارج شوید.
به دستشویی بازگردید و به علامت نگاه کنید.اینبار خون بیشتری روی کف دستشویی ریخته شده است.از توالت سمت چپ خود Stone toilet را بردارید و روی کیف که بر روی زمین افتاده است کلیک کنید تا وسایلتان را بدهد.
سپس به اتاقی بروید که بوسیله هندل باز کرده بودید.هیولا را کشته و از پیچ گوشتی بر روی سوراخی که در کنار نوشته قرار دارد استفاده کنید.تا به شما Ston Toilet دیگری بدهد.
از اتاق خارج شده و به آشپزخانه بروید،این اتاق در راهروی قبل از راه پله ها قرار دارد و بر روی درب آن جای دو سوراخ دیده میشود.از Stone Toilet بر روی سوراخ ها استفاده کنید تا درب باز شود.
درون اتاق یک نقاشی وجود دارد،آن را بردارید و از اتاق خارج شوید و به راه را به سمت جلو ادامه دهید و به اخر راهرو بروید.
قبل از نگاه کردن به درب سمت راست خود به نقاشی نگاه کنید.تصویری ماه و خورشید و چند ادمک در ان دیده میشود.
حال روی درب کلیک کنید تا معمایی به شما نمایش داده شود.رمز معما بترتیب زیر است.
چرغ ها
قرمز ..............سبز
اهرم ها
کوچک،برعکس،بلند،متوسط
حال سوراخی جای دیوار ایجاد شده شده است،وارد اتاق شوید.
هیولا را بکشید تا بازی به اتمام برسد.
---------------------
این نسخه فعلا ازمایشی هست ولی کامله و نسخه نهایی با داشتن عکس همراهه که بزودی میزارمش!
 
آخرین ویرایش:
در ابتدا باید به خدمتتون عرض کنم که این مطلب رو با ذهنیت مناسب بخونید و صرفآ به خاطر این که این یک بازی موبایل هستش داستانش رو سر سری نگیرید .



شما بازی رو هنگامی شروع می کنید که کنترل Ben رو به عهده می گیرید.Ben 30 سال قبل در پرورشگاهی زندگی می کرده که اتفاقات ناگواری درش افتاده که Ben رو مجبور به فرار از پرورشگاه کرده.حالا Ben دوباره به اون پرورشگاه برگشته البته خودش هم متحیره که چرا اینقدر اصرار به برگشتن به این پرورشگاه داشته.

شما در همون ابتدای بازی با دیدن انجیل و لغت نامه در قفسه ی کتاب که تنها کتاب های این قفسه هم هستند و باشنیدن این حرف که این یک امر عادی برای این محل به حساب می اد متوجه جو خشک و مذهبیه پرورشگاه می شید وقتی Ben بیان می کنه که ما تقریبآ اجازه ی ورود به دفتر مدیر رو نداشتیم جو استبدادی ای رو نشون می ده که مطمینآ با اصول دینی ما مغایرت داره(یکی از نقاط قوت سری سایلنت هیل ایجاد پارادوکس های متعدد در بازی اللخصوص در مورد مسایل مذهبیه).با دیدن تابلویی که روش نوشته شده"پرورشگاه شفرد جایی که اینده ی همه ی افراد برای ما مهمه"می تونیم نتیجه بگیریم که در پرورشگاه دقیقآ عکس این عمل انجام می شده و احتمالآ چیزی برای مسولین مهم نبوده به جز این که بچه ها رو به هر ترتیبی که شده به سمت خدا و کلیسا بیارن.

شما در ادامه وارد دفتر مدیر پرورشگاه می شید.جایی که با دیدن صندلی راحت مدیر و مقایسه ی اون با صندلی فوق العاده ازار دهنده ی بیرون دفتر و همچنین صندلی های دیگر اتاق متوجه تفاوت بزرگی که در کلام و رفتار مسولین پرورشگاه بوده می شید.

در اتقاق ناهار خوری شما بامیزی مواجه می شید که نوارهایی از طلا درش بکار رفته و همینطور کمدی که حکاکی قشنگی روش انجام شده که حکایت از سروتمند بودن پرورشگاه داره.زدن عکس سرپرستار پرورشگاه به جای عکس هایی از عیسی(ع) نشان از غرور و همینطور عقاید نه چندان مذهبی مسولین پرورشگاه داره.

Ben هر از چند گاهی صدایی رو می شنوه که در مورد وقایع شومی که در شب فرار Ben از پرورشگاه اتفاق افتاده حرف می زنه در اولین برخورد صدا به Ben می گه "چرا بازم مثل اون شب فرار نمی کنی و بری تو حمام قایم بشی." Ben از ترس رنگش پریده اما اون برای فهمیدن قضیه ای به اینجا اومده که براش مهم تر از ترسشه پس به راهش ادامه می ده.

Ben در دستشویی طبقه ی دوم پرورشگاه با Karen اشنا می شه.Karen در جایی گیر کرده و Ben تنها صداش رو از طریق کانال کولر می شنوه.Karen از Ben در مورد دلیل حضورش در پرورشگاه می پرسه و Ben پاسخ می ده که دقیقآ نمی دونه چرا به اینجا اومده.در وسط صحبBen,Karen رو به خاطر می اره که 30 سال قبل با هم در همین پرورشگاه زندگی می کردن و اینکه در اون شب مخوف Karen هم از پرورشگاه فرار کرده,اما Karen چیزی از این وقایع رو به خاطر نمی اره.Ben توضیح می ده که در اون شب تمامی بچه های پرورشگاه در تختشون کشته شدن به جز 3 نفر اما Karen باز هم چیزی رو به خاطر نمی اره برای همین قرار می گذارن که ابتدا همدیگر رو پیدا کنن بعدآ در این مورد صحبت کنن.

شما با چک کردن دستشویی از Ben می شنوید که" ما نمی تونستیم زمان استفاده از دستشویی درب رو قفل کنیم و باید با نگاه کردن به زیر درب دستشویی متوجه می شدیم کسی از اون استفاده می کرده,بچه ها همدیگر رو سر این قضیه اذیت می کردن"لازم به ذکر نیست که چنین مسایلی تنها باعث زدگی بچه ها از محیط زندگیشون و مطمینآ تمامی مسایل پیرامون اون می شه در واقع می شه این گونه گفت که مسولین پرورشگاه نه تنها قصد دین دار کردن بچه ها رو نداشتن بلکه تا حد امکان سعی کردن با امیختن مسایل ناراحت کننده و ازار دهنده با دین و نشون دادن دین به این طریق بچه ها رو از مذهب و دین بیزار کنن.

بچه ها حتی اجازه ی نگهداری وسایل شخصی رو نداشتن که این باعث می شده قادر نباشن به این محیط حس تعلق بکنن پس مطمینآ از نظر روانی خموده می شن و این بهترین فرصت برای امریه که ما بهش می گیم شستشوی مغزی(کاری که روی Walter Sulivan در SH4 توسط George Rostenانجام شد)می خوام نتیجه بگیرم که این نوانخانه به احتمال زیاد متعلق به Cults هست ونه مسیحیون.


یکی از نقاط قدرت یا شایدم ضعف این بازی اینه که رفتن به دنیای دیگر(Other World) یک امر اختیاریه البته شما برای پیش بردن بازی نیاز دارید گاهی در Other World بازی رو ادامه بدید اما در حالت کلی هر زمان شما تصمیم بگیرید می تونید در میان دو بعد حرکت کنید.زمانی که Benبرای بار اول نماد هاله ی خورشید(Halo Of The Sun) رو می خونه و به Other World وارد می شه اون صدای مشکوک رو باز می شنوه"تو باید خیلی وقت پیش می مردی"و بعد بیهوش می شه.زمانی که مجددآ بهوش می اد دستشوی رو پر از رد خون می بینه.رد خون به سوراخی منتهی می شه که به نظر می اد کسی از اون به پایین افتاده و سعی کرده خودش رو با چیزی نگه داره ولی موفق نشده(چنین مواردی در سری بازی های سایلنت هیل یک امر کاملآ عادیه و احتمالآ ربط چندانی به داستان اصلی نداره)

در O.W زمانی که Ben به دفتر مدیریت پرورشگاه می ره به جای میز مدیریت میز جراحی ای رو می بینه و همینطور وسایل جراحی اغشته به خون(O.W رو می شه به نوعی دنیای کابوس های هر فرد تعریف کرد-شما می تونید تصویری رو که از دفتر مدیر در ذهن و ضمیر ناخوداگاه Ben شکل گرفته رو ببینید!!!)

Ben نامه ای رو تو دفتر مدیریت پیدا می کنه که از طرف دکترGraham Nolan به Nurse Elise ( از مسولین پرورشگاه) که در اون ذکر شده Ben از بیماری سرطان حادی رنج می بره در همین زمان Ben صدایی رو می شنوه که می گه"در حمام منتظرت هستم"

زمانی که Ben راه خودش رو به حمام پیدا می کنه صدای Karen رو می شنوه اما پس از ورود به داخل حمام خستگیه عجیبی در تنش حس می کنه کم کم به خاطر می اره که در اون شب در زمانی که دوستانش در تختاشون کشته می شدن به حمام رفته و بعد از همونجا فرار کرده و یواش یواش به خواب می ره.....










"بابا خواهش می کنم.معذرت می خوام... Moon ولی ما نمی دونیم چه جوری با همه ی این مسایل کنار بیام,اونا خیلی زیاد شدن...مامان...؟...ما معذرت می خوایم عزیزم...من دیگه اون کار رو انجام نمی دم, قول می دم !ماشین رو نگه دارید!...ما دیگه رسیدیم.این افراد به خوبی ازت مواظبت می کنن...من کی دوباره شما رو می بینم؟؟ به دیدنم می اید؟؟ ...خداحافظ Moon

شما بازی رو با Moon شروع می کنید.اون توضیح می ده که"این محل از 30 سال پیش تا کنون تغییر نکرده من خواب این جا رو به دفعات دیده ام.چرا...؟"

Moonهم اون صدای مشکوک رو می شنوه و طبق گفته ی صدا به سمت حمام حرکت می کنه.زمانی که به حمام می رسه با جسد بی جان Ben مواجه می شه و پس از برداشتن وسایل Ben حمام رو ترک می کنه.
زمانی که Moon به Other World وارد می شه داستان زندگیش رو براتون تعریف می کنه"از دستانم داره خون می اد,اون ها من رو در این نوانخانه تنها گذاشتن به خاطر این که من در 3 سالگیم سعی کردم خودم رو بکشم!فکر کنم اونا از این شرایط خسته شده بودن"شما با ورودتون به سالن ناهار خوری می تونید این محیط رو از منظر Moon ببینید تا متوجه بشید که در دوران کودکی Moon دچار چه زجری بوده برای زندگی در همچین محیطی.در جایی از خاطرات Moon شما مشاهده می کنید که Moon خواهان مرگ بوده و زمانی رگ دستش رو زده بود با دیدن صورت نگران پدرش از اون سوال می کنه که "چرا نارحتی پدر؟"بعد از هوش می ره.

شما در ادامه وارد کلاس درس پرورشگاه می شید.لحن صحبت Moon در مورد زمان تحصیلش ما رو متوجه ی ناراحتی فراوان این فرد در دوران کودکیش می کنه.
Moon مجددآ اون صدای عجیب رو می شنوه که بهش می گه"چرا اینقدر ناراحتی Moon? تو می خواستی بمیری!حالا دیگه نمی خوای؟ اما من فکر می کنم که باید بخوای"

شما با ورودتون به کلاس درس در Other World می بینید که Moon کلاس رو به صورت یک شکنجگاه می دیده.شما روی میز تحریر اثار خون می بینید که به خاطر میخ هایی است که در دست فردی فرو رفته بوده اما اون فرد موفق شده دست خودش رو ازاد کنه(دقیقآ حالتی که برای بچه های این پرورشگاه وجود داشته-بچه ها محکوم به حضور در کلاس بودند و حتی بعد از تعطیلی کلاس هم می شد اثار مخرب کلاس رو روی بچه ها دید دقیقآ همون طوری که می شه اثار میخ ها رو روی دست فردی که به میز متصل شده بود دید).Moon در کلاس درس وصیت نامه ای رو پیدا می کنه که با دست خط خودشه ولی اون هیچ وقت قبلآ چنین چیزی رو ننوشته بود!!!

پیرو وصیت نامه ای که پیدا می کنه وارد دستشویی می شه و دختری رو در اونجا می بینه.دختر خودش رو Alessa معرفی می کنه و باعث هراس Moon می شه و Moon از Alessa می خواد که زیاد بهش نزدیک نشه.اما Alessa اصرار داره که حسی رو به Moon نشون بده.شما فریاد Moon رو می شنوید و دیگر هیچ........




"من Karen هستم.نمی دونم چه جوری این جا اومدم.اما اینطور که معلومه من توی پرورشگاهی که 30 سال پیش توش زندگی می کردم گیر کردم"

شما کنترل شخصیت سومتون رو بر عهده می گیرید.Karen از طریق کانال کولر شروع به صحبت با Ben می کنه(در این زمان شما وقایع رو یک بار دیگه از دیدگاه karen می بینید-چون Ben هم اکنون مرده) Karen احساس خستگی می کنه و برای لحظاتی بر روی گونی سیب زمینی به خواب می ره.در خواب صدای Alessa رو می شنوه"تو واقعآ خواهر منی؟!!اما مامان گفته بود تو مردی!!من هیچوقت نمی دونستم"

Karenاز خواب می پره و به دنبال منبع صدا از انبار خارج می شه و به طرف دستشویی می ره.بعد از خوندن نشان هاله ی خورشید مجددآ صدای Alessa رو می شنوه"من بهت افتخار می کنم خواهر عزیزم..این کیه؟من فکر کردم که این یه رویا بوده,Alessa?!!...درسته خواهر عزیزم.من هستم...ت.. تو چرا به من افتخار می کنی؟...مطمینآ به خاطر کاری که برام کردی!...من چه کاری برات کردم؟متوجه نمی شم...یادت نمی اد,خب اشکالی نداره به زودی یادت می اد....!!چی رو به یاد می ارم؟من باید چی رو به یاد بیارم؟Alessa...

Karenبه هوش می اد و خودش رو در دستشویی ای غرق در خون می بینه جای چنگال های جانوری روی زمین به وضوح مشخصه که زیر دریایی از خون مدفون شده.
Karen پس از ترک دستشویی به سمت اشپزخانه می ره.درون اشپزخانه به جای اجاق گاز درختی سبز شده که میوه هاش سرهای بجه هاست,بچه هایی که چهره هاشون برای Karen اشناست,بچه هایی که 30 سال پیش در این پرورشگاه زندگی می کردن,در این زمان صدای Alessa به گوش می رسه"یادته زمانی که کوچیک بودی و ما در مورد فرار از همه ی چیزای بد با هم صحبت می کردیم؟در مورد این که ما جای خوبی ها(Promiss Land( رو پیدا خواهیم کرد...من رو ببخش اما من چیز چندانی از دوران کودکیم به یاد نمی ارم... اشکالی نداره.زمانی که قولی رو که به من دادی عملی کنی به یاد می اری.من می دونستم که ما با هم به حقیقت تبدیلش می کنیم....کدوم قول؟!!...Karen من دنیای زیبایی ها رو پیدا کردم,پیداش کردم...در مورد چی صحبت می کنی؟!!Alessa...."

در نهایت Karen وارد اخرین اتاق نادیده ی پرورشگاه می شه,جایی که با Alessa قرار داشته."تو بلاخره رسیدی به اینجا خواهر عزیزم.حالا به یاد می اری؟به یاد می اری که چه جوری اون بذر های شیطانی رو برای من کشتی؟برای ما.دقیقآ همون طوری که قول داده بودی ما اینجا رو از وجود اهرمین پاک کردیم, با کمک هم....چی؟!!! من کسی رو نکشتم!!من...من همه ی اون کارای وحشتناک رو کردم!!....نه!....تو کار درستی انجام دادی خواهر پس چرا خوشحال به نظر نمی ای؟!...من بلاخره به یاد اوردم که اون شب چه اتفاقی افتاد.این من بودم که همه ی اونا رو کشتم.چه جوری تونستم چنین کاری انجام بدم؟!...تو کاری رو انجام دادی که باید انجام می دادی!تو به من کمک کردی تا سرزمین موعودمون رو پیدا کنیم.همونطور که قول داده بودی....نه!من هیچوقت نمی خواستم کسی رو بکشم.این تو بودی.توبودی که من رو مجبور کردی اون کارای نفرت انگیز رو انجام بدم.من هیچوقت این رو نمی خواستم!...پس تو بر علیه من شدی؟حالا می فهمم.تو هم مثل اونا شیطانی هستی و اجازه نداری که در این محیط پاک بمونی....Alessa داری...داری چی کار می کنی؟خدای من نه....."

Karenهیولایی رو در جلوی خودش می بینه.بعد از کشتن هیولا Alessa شروع به صحبت می کنه"Karen, این کاری که کردی چه چیز مثبتی به بار میاره؟ لطفآ من رو در جایی که خودت می دونی ملاقات کن... Moon دوست داره چند کلمه ای باهات صحبت کنه"

همونطوری که خودتون دیدید این داستان در سطح و اندازه داستان یک بازی موبایل نیست برای همین هم اون رو به چند قسمت تقسیم کردن که این اولین قسمت ازاون بود.امیدوارم داستان های بعدی این سری هم به اندازه ی این بازی عالی باشن.


این بازی حجمی معادل 466KB داره ولی با همین حجم پایین کیفیت خودش رو حفظ کرده و حتی در مواردی از موزیک هم درش استفاده شده.
 
آخرین ویرایش:
تشکر از دوستان عزیز Throne4naik و gray-wolf بابت مطالب خوبشون.
یه جائی گفته شد:
شما در همون ابتدای بازی با دیدن انجیل و لغت نامه در قفسه ی کتاب که تنها کتاب های این قفسه هم هستند و باشنیدن این حرف که این یک امر عادی برای این محل به حساب می اد متوجه جو خشک و مذهبیه پرورشگاه می شید
به جز این که بچه ها رو به هر ترتیبی که شده به سمت خدا و کلیسا بیارن.
من به این دو تا جمله با استناد به این حرف بن مشکوکم:
We all learned to hate these kind of books here and I don't want them
 
تشکر از دوستان عزیز Throne4naik و gray-wolf بابت مطالب خوبشون.
یه جائی گفته شد:
من به این دو تا جمله با استناد به این حرف بن مشکوکم:

رفیق حرفی که زدی بسیار به جاست هر چند زیاد هم حرف من رو نقض نمی کنه.ببین این که گفته ما یاد گرفتیم از این چیزا بیزار باشیم به این معنا نیست که جدآ این رو بهشون یاد دادن.این بچه ها به خاطر رفتار بدی که با هاشون می شده که همه و همه رو به چشم مذهب می دیدن از دین و مذهب بیزار شدن.حالا احتمالآ جایی که شما مشکل پیدا کردید در مورد این موضوع اونجاست که من سعی کردم یه جورایی شبیه رمان بنویسم و در واقع از تفکر شطرنجی استفاده کردم.که در ابتدا با نشون ندادن همه ی ابعاد ماجرا خواننده رو با خودم همراه کنم و این حرف من که گفتم:اونا رو به سمت خدا بیارن" صرفآ دیدگاه اولیه ای که فرد در ابتدای بازی به ذهنش می رسه و من نخواستم جذابیت داستان از دست بره فقط همین.احتمالآ اگه شما تا اخر مطلب رو می خوندید این سوال براتون ایجاد نمی شد.حالا اگه سوال دیگه ای هست در خدمتم ;)

موفق باشید:)
 
آخرین ویرایش:
اتفاقات جدید در ساخت شماره ی پنجم بازی

قبل از هر چیز از gray جان و آقا دانیال دوست جدیدمون بابت sh: orphanage تشکر میکنم.
.........................
بعد از مدتها خبرهای تازه ای از shv در سایت بازی بود من هم براتون میذارم. (هرچند کم هستش)
بالاخره نام شماره جدید انتخاب شد
قبل از اینکه حتی کوچکترین اطلاعاتی از SHV به طور رسمی منتشر بشه گمانه زنی ها درباره ی نام شماره ی جدید این سری پر طرفدار آغاز شده بود اولین نامی که برای این بازی مطرح شد SILENT HILL:MIRROR بود که حتی توی تاپیک خودمون هم بچه ها از این اسم صحبت کردن بعد از اون هم خیلی ها این بازی رو با نسخه ی PSP بازی اشتباه گرفتن و اون رو origin نامیدن ولی روز دوشنبه گذشته سایت رسمی بازی به نقل از کونامی نام بازی رو معرفی کرد SILENTHILL:Homecoming (بازگشت به خانه.)
تاریخ انتشار بازی
پس از اعلام نام بازی اونها به این موضوع هم اشاره کردن که بازی در سپتامبر امسال (اوایل شهریور ماه) در اروپا منتشرخواهد شد. که این موضوع هم برای طرفدارانی که حدود 4 سال انتظار کشیدن باعث خوشحالی هستش.
چهره ی جدید الکس
همونطوری که در عکس هم مشاهده میکنید این فرد با اون الکس قبلی تفاوت های زیادی داره جدا از مدل موها وگرافیک نسبتا ضعیف تری که چهره با عکس های قیلی داره پیرترشدن الکس هم کاملا مشخص و به نظر میرسه که سازندگان نقشه های جدیدی رو برای شخصیت اول بازی دارن.
image0024--screenshot.jpg



اما مثل قبل این تغییر هم با واکنش بد هواداران بازی مواجه شده به طوری که هواداران بازی در حال جمع آوری طوماری برای بازگردوندن الکس قبلی هستن. اگر شما هم با این الکس موافق نیتسید میتونید از طریق سایت بازی به جمع طومارنویسان بپیوندید.
 
آخرین ویرایش:
سلام دوباره خدمت دوستان.
بلاخره بعد عمری تو این تاپیک پست خورد!!!
واقعا جالبه.
از horror_08 هم تشکر میکنم.
دیگه واقعا داشتم از این تاپیک نا امید میشدم.
خبر ها و اسکرین شاتهای جدیدی هم از بازی منتشر شده!
------------

لینکی که میتونین توش اسکرین شاتها رو ببینین.
http://silenthill5.net
------------
همچنین انگار واقعا الکس عوض شده!هر چند من فکر میکنم این تغییر چهره تو بازی صورت بگیره و ما در ابتدای بازی همون الکس قدیمی رو ببینیم و در اواسط بازی الکس تغییر کنه حالا به هر دلیلی....که مثلا گذشت زمان و اینا میتونه باشه.
یا اینکه این الکس قدیمی در خاطرات الکس جدیده هست و اون الکس مربوط به قبل جنگ بوده،هر چند این یکی رو بعید میدونم.
ولی من که فکر میکنم کاسه ای زیر نیم کاسه هست!
------------
یه عکس از یه هیولای جدید هم به نمایش در اودمه که قیافش خفنه.
needler.jpg
------------------------------------
needler2.jpg
===============

اینم یه عکس دیگه از یه هیولا که قبلانم دیده شده بود.
واسه این که صفحه سنگین نشه لینک میزارم.
عکس
-------------------
اما گرافیک بازی خیلی افت کرده و واقعا ضعیف تر از قبل شده.
-----------
مطالب زیاده و متاسفانه بدلیل کمبود وقت نمیتونم بزارمشون وگرنه در خدمت بودم.
فعلا بای
 
سلام...
من اومدم...
من اومدم اینجا از تمام سایلنت هیل بازای محترم اجازه بخوام...
مخصوصا از جناب Nemesis که احترام خاصی واسه ایشون قائلم...
اسمم شهام هستش و فکر می کنم قبلا یه جواب اشتباه تو قسمت The Lost Memories داده باشم و جناب Nemesis اونو پاک کرده بودن ...
اومدم اینجا اجازه بخوام واسه ترکوندن اینجا ...
می خوام چیزی رو اینجا بزارم که به خاطر ترجمه کردنش خون دلها خوردم ...
ممکنه چیز کم ارزشی باشه اما واسه من پر ارزشه ...
نمی خوام زیاد شلوغش کنم اما من امروز حدود 4 ساعت وقت گذاشتم و تمام این قسمت که مربوط به سایلنت هیل هست رو خوندم ...
حرفای زیادی داشتم که بگم اما فقط به اینا بسنده می کنم :
در قسمت های اول فروم آقایونی بودند که بحث رو روی سایلنت هیل و رزیدنت اویل گذاشته بودن
باید بگم من خودم رزیدنت اویل باز حرفه ای هستم و شرط هم می بندم تا پای جون فقط همینو بگم کسی هستم که رزیدنت اویل 3 رو بدون شلیک حتی یک گلوله ( به غیر از هیولاهای اصلی که باید کشته بشن ) تموم کردم . در ضمن درمورد مدت زمان رزیدنت اویل 4 هم باید بگم من رکورد 2 ساعت 53 دقیقه دارم که کل می ندازم ... به هرحال
باید بگم من اگه با رزیدنت اویل زندگی کردم با سایلنت هیل نفس می کشم
سایلنت هیل 1 تمام زندگی من بوده و هست . من سعی داشتم برای این شماره یک انیمیشن بسازم و حتی برای اون آهنگ هم انتخاب کرده بودم ولی متاسفانه نیمه کاره ول شد به خاطر مشغله....
توی این برزخ غربت توی این قهر محبت
مگه می شه بی صدا بود از غم و غصه جدا بود ...
توی این شهر دورنگی میون دلهای سنگی
مگه می شه بی بلا بود از غم و غصه جدا بود
...
بی خیال
خدمت Nemesis جانم عرض کنم که ترجمه ای که شما کرده بودید بی نهایت جالب و بی نهایت قابل ستایش بود . من متاسفانه متوجه نشدم که منبع شما چی بود ولی من دست به کار شده بودم واسه ترجمه کتاب اصلی The Lost Memories که نوشته خود شرکت Konami بود که می دونم اکثریت شما با اون کتاب آشنا هستید .
من این کتاب رو با تلاش زیاد ترجمه کردم و می خوام در اختیار دوستان قرار بدم. عکسهایی که داخل این کتاب بوده ، از نظر کیفیت بسیار پایین بود برای همین من به جای عکسهای خود کتاب تصمیم گرفتم از روی بازیهاش و از صحنه هایی که واقعا داخل کتاب بوده عکس بگیرم . حتی سایلنت هیل 1 رو هم با استفاده از شبیه ساز پلی استیشن روی کامپیوتر اجرا کردم و ازش عکس گرفتم ...
یه کلیپ خوب هم ساختم با استفاده از آهنگ Room Of Angel و فیلم های خود سایلنت هیل 4 .
دوستان عزیز منتظر جواب های شما می مونم اگر بدونم که از این مطالب من می تونید استفاده کنید درنهایت رضایت این مطالب رو در اختیار تمام بچه ها قرار می دم ...
با تشکر
شهام ـ 19/2/1387
 
اول از همه اینکه خوش اومدین !

اسمم شهام هستش و فکر می کنم قبلا یه جواب اشتباه تو قسمت The Lost Memories داده باشم و جناب Nemesis اونو پاک کرده بودن ...
شهام جان اون یکی تاپیک فقط برای همون The Lost Memories هست و مهدی ( Nemesis ) توی اونجا مطلب مینویسه و اگه پرسشی پاسخی نقدی چیزی بود توی Community مطرح بشه. برای همین اونجا فقط پستهای مهدی دیده میشه.
من این کتاب رو با تلاش زیاد ترجمه کردم و می خوام در اختیار دوستان قرار بدم. عکسهایی که داخل این کتاب بوده ، از نظر کیفیت بسیار پایین بود برای همین من به جای عکسهای خود کتاب تصمیم گرفتم از روی بازیهاش و از صحنه هایی که واقعا داخل کتاب بوده عکس بگیرم . حتی سایلنت هیل 1 رو هم با استفاده از شبیه ساز پلی استیشن روی کامپیوتر اجرا کردم و ازش عکس گرفتم ...
یه کلیپ خوب هم ساختم با استفاده از آهنگ Room Of Angel و فیلم های خود سایلنت هیل 4 .
دوستان عزیز منتظر جواب های شما می مونم اگر بدونم که از این مطالب من می تونید استفاده کنید درنهایت رضایت این مطالب رو در اختیار تمام بچه ها قرار می دم ...
مطمئن باش اینجا همه مشتاق هستن مطالب شما رو بخونن و ازش استفاده کنن. منم با اینکه خیلی با سری Silent Hill آشنا نیستم ولی این سری یه جو و حالت خاصی داره که آدم دوست داره مطالبش رو دنبال بکنه و از همه چیز سر در بیاره. پس اگه تونستی حتمآ نوشته های زیبات رو اینجا بزار.
موفق باشی
 
من هم ورود شما رو به تاپیک خوش آمد میگم آقا شهام.
درباره منبع استاد نمسیس باید بگم اونطوری که بنده برداشت کردم اکثر مطالب از شناخت ایشون از بازی نشئت میگیره که انصافا بازی رو از سازندگانش هم بهتر میشناسن.
این که شما میخواین کار جدیدی رو شروع کنین برای سری محبوب ما جای بسی خوشحالی داره چون با توجه به اینکه استاد نمسیس فعلا نیستن تا مطلب lost memories رو به روز کنن میتونه فرصتی برای حرف زدن درباره ی سری بوجود بیاره.
از کار شما شدیدا استقبال میکنیم ولی:
دوستان عزیز منتظر جواب های شما می مونم اگر بدونم که از این مطالب من می تونید استفاده کنید درنهایت رضایت این مطالب رو در اختیار تمام بچه ها قرار می دم ...
به این جملات زیاد امیدوار نباشین چون اگر به تاریخ پست ها نگاه کنین میفهمین که این تاپیک خیلی کم طرفدار هستش و توی هر ماه 3،4 پست در اون داده میشه که اون رو هم معمولا 3،4 نفر خاص ارسال میکنن. این موضوع ممکن در ادامه کار باعث دلسردی تون بشه.

اما من شخصا مشتاقانه منتظر پست های بعدی شما هستم . پاینده باشید.
 
سلام
به این جملات زیاد امیدوار نباشین چون اگر به تاریخ پست ها نگاه کنین میفهمین که این تاپیک خیلی کم طرفدار هستش و توی هر ماه 3،4 پست در اون داده میشه که اون رو هم معمولا 3،4 نفر خاص ارسال میکنن. این موضوع ممکن در ادامه کار باعث دلسردی تون بشه.
پست نداشتن دلیلی بر کم مخاطب بودن نیست .
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or