بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    40

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,610
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 165
آخرین ویرایش:
راستی بچه ها کسی از Arth@s خبری نداره...! :-/

احتمالا داره سند و مدرک جور میکنه واسه بحث جدید :))

حتماً‌، البته با شبیه‌ساز یه خورده بد اجرا میشه. آهنگ‌ها تند و کند میشن. تصاویر بعضی لحظه‌ها اسلوموشن میشن. کنترل بازی هم که خیلی بد هستش.

همین اولش بی هیچ مقدمه‌ای آلسا رو سوخته تحویل میدن. راستش از شروعش چندان خوشم نیومد. مخصوصاً وقتی با شروع 1و2 مقایسه می‌کنمش.

پس،از این شبیه سازهای نامرده!!

در مورد شروع بازی هم موافقم،خیلی مصنوعی به نظر میرسه،کاراکتر هم که نگو...بلا بگو!!!

ولی اینکه چرا لباس مدرسه واقعاً‌ خودم هم هنوز دلیلی براش پیدا نکردم.

هر چی بررسی میکنم فقط به یه نتیجه میرسم:اون توی هفت سالگی سوزانده شده درسته؟ پس میشه نتیجه گرفت که بعد از اون اتفاق از طرف فرقه پذیرفته شده...حالا اون (السا) بعد از چند سال باز هم خودش رو به شکل همون دختر مدرسه ای معصوم فرض میکنه(یا میخواد که به این شکل باشه) و اگه اینطور باشه میشه نتیجه گرفت که مخالف اعتقادات فرقه هست یا حداقل سعی میکنه که این طور باشه.

در مورد رنگ ابی هم یه فرضیه دارم:لباس اکثر دانش جو ها و دانش اموزا توی ژاپن این شکلی هستش: استینها و یقه ی سفید به همراه تنه ی سورمه ای (یا ابی تیره):

schoolgirls.jpg
JapanesestudentsEdogawaFeb08.jpg

حالا این احتمال وجود داره که در طراحی کردن لباس السا از ذهنیت بومی خودشون استفاده کرده باشن...نظر شما چیه؟
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Emperor visari
خوب اول بگم از لطف دوستان ممنونم که گزارش مفصلی از رخ دادهای این چند وقت تاپیک ارائه کردند.:)

در ضمن در مورد بحث:
دقیقاً بنده هم با فرضیه آقا میلاد موافقم.
به نظر من آخرین وضعیتی که آلسا قبل از سوزانده شدنش داشته با همین لباس‌های دانش آموزی بوده، پس همون استایل رو حفظ کرده.

خوب در مورد رنگ لباس:
رنگ آبی نماد آرامش و امنیت و آسودگی هست. همچنین رنگ آبی تیره به معنای حقیقت و اعتدال هست. در برخی از عقاید هم رنگ آبی نشانه حکمت و رهبری هست. البته رنگ آبی رو در مسائل اعتقادی بیشتر نشانه‌ای بر پاکی و یادآوری ایمان و یا حتی قداست می‌دونند.( این فرضیه در ادیان الهی هم قابل مشاهده هست، مثلاً دیواره کلیساها بیشتر به رنگ آبی مشاهد می‌شه یا حتی در معماری اسلامی رنگ آبی بسیار کاربرد داره(رنگ کاشی‌ها و طرحهای اسلیمی).)
به نظر بنده هم رنگ لباس آلسا یادآور همین صفت آلسا است، یعنی نشانی بر پاک بودن. این رنگ همراه با لباس مدرسه یادآور ذات حقیقی این دختر هست. لباس مدرسه نشانه‌ای بر تفاوت روحیات و شخصیت آلسا قبل از این حادثه است و رنگ آبی نشان دهنده فطرت پاک و بی‌گناه بودن آلسا هست. کسی که پیام آور ایمان حقیقی هست. البته این فقط یک نماد ظاهری هست. واضح هست که باطن آلسا به مرور زمان و بر اثر حوادث پیش آمده تغییر کرده.

در مورد بقیه سؤالات کم و بیش( و استثناً) با نظرات دوست خوبمون جناب نامعلوم(آرتاس عزیز) موافقم.

بله هست! اما درباره پدر: بر طبق یه فرقه از آیین هایه شیطان پرستی؛ معتقدترین فرد مؤنث در فرقه انتخاب میشه! و مذکرهایه برتر فرقه با رابطه داشتن با ایشون؛ موجب باردار شدنش میشن!
در ادامه صحبتهایه قبلیم: پیروان این آیین، طبق طلسم ها و روش هایه خودشون باعث بدنیا اوومدن فرزند مؤنثی از ایشون میشن و فرزند ایشون هم توسط بختک باردار میشه و مادر خدا میشه! از نظر این بنده حقیر در اصل این فرقه بوده که تعیین کرده دالیا دارای چنین شرایطی هست و فرزند دالیا موجب بدنیا آمدن خدا خواهد شد...
خوب البته در این مورد زیاد با شما موافق نیستم، چون نمیتونم در مورد نطفه آلسا اینجوری فکر کنم! به نظر من پدر آلسا فقط یک نفر هست، البته اصلاً هیچ اشاره‌ای به وجود این شخص نشده. زیاد تمایل ندارم در این مورد بحث کنم ولی با این فرضیه هم موافق نیستم.
به نظر من دالیا، آلسا رو انتخاب میکنه چون 1- واقعاً به واسطه توانایی‌های موجود در آلسا این پتانسیل رو داشته که مادر خدا باشه. 2- آلسا نزدیک ترین فرد به دالیا هست، پس دالیا اون رو انتخاب میکنه تا خودش نقش بسیار مهمی در تحقق اهداف فرقه داشته باشه.


خب ببین از نظر من این جهنم در اصل آسیب پذیر نبود!!! و اتفاقاتی که افتاد با خاسته خود آلساست! به همون دلیل تئوریه خودم درباره آلسا که نیروی سیاهی در اون غلبه کرده و ایشون هم خودش خواستار بدنیا آوردن سامائیل هست.
مخالفم، به نظرم آلسا تمایل درونی برای این کار نداشته و اگر هم تن به این کار داده به واسطه اجبار عوامل بیرونی هست. در ضمن به نظر من هیچ روزنه و سوراخی در این "جهنم" وجود نداره، و همه چیز همان طور که باید صورت می‌گیره، تحت کنترل یک قدرت پشت پرده(آلسا).
بقیه قسمت‌های که نقل نکردم با نظر آرتاس جون موافقم.(:d)

در مورد سؤال آخر مسعود:
چرا آلسا در 7 سالگی برای اجرای مراسم سوزانده شد یعنی چند سال قبل از آمادگی برای تولید مثل؟ آیا دالیا از قبل آمادگی عکس‌العمل آلسا رو داشت؟
به نظر من این موارد همه از قبل با تفکر کامل برنامه ریزی شده بود والبته جواب هم داد. بله دالیا خوب می‌دونست که چه کار می‌کنه، اهداف مشخصی داشت و تصمیم درستی با توجه به اهدفش گرفت.


راستی بچه ها کسی از Arth@s خبری نداره...!
فکر کنم این عزیز دل برادر، اینقدر فلسفه سایلنت هیل رو زیر سؤال برد تا بالاخره توسط شهر فراخوانی شد، الآنم داره با کله هرمی گل کوچیک میزنه!:d

این رو فقط آرتاس عزیز بخونه:
آرتاس خان ناراحت نشیا؟! فقط سخنم جنبه مزاح داشت، البته می‌دونم همین جوری هم به خون من تشنه‌ای! ولی بیا با هم دوست باشیم>:d< آشتی دیگه؟;;) :d
 
آخرین ویرایش:
ببخشید حتی فرا خواندن شریل؟
فراخوانی شریل بر اثر فشارهای روانی دالیا بر آلسا صورت گرفت.
یعنی فراخوانی توسط آلسا بود ولی مسببش دالیا بود، چون دالیا برای تکمیل کار خود به نیمه مثیت آلسا( شریل) احتیاج داشت.
 
ببخشید که از بحث اصلی دور شدید.
یعنی این نبوده که آلسا با نشانه هایی خواسته که مانع ورود شریل بشه؟
چرا، خوب نشانه‌ای مثل ظاهر شدن ناگهانی آلسا روبه‌روی ماشین هری و به وجود آمدن تصادف، دلیلی بر تلاش آلسا برای جلوگیری از ورود شریل به شهر هست، آلسا نمیخواست که نیمه روشن و مثبتش گرفتار این عذاب بشه. ولی همان طور که گفتم این فراخوانی از جانب آلسا به اختیار نبود و بر اثر فشارهای روحی دالیا بود، پس تلاش آلسا برای جلوگیری از ورود هری و شریل به شهر بدیهی هست.
 
سلام
آقای مسعود خان... شما اجازه صادر کن... من این Origins رو با ملزومات لازم برات بیارم... اذیت نکن دیگه اخوی... می دونم فقط Orginal بازی می کنی... خب Orginal برات میارم... اصلا همش مال خودت...
در ضمن راجع به SH1 یه ذره با تأخیر صحبت کنید بابا... این 2 - 3 روز فرصت نکردم بازی کنم... هنوز تو Midwich دارم پرسه می زنم... تا رسیدم به مدرسه... یاد فیلمش افتادم... چه حالی داد....
شما لطف داری عزیزم. ممنون. :-*
البته مدرسه یکی از خاطرات فراموش نشدنی مثل تو کل بازی‌هایی هست که بازی کردم. حسابی از محیط خوفناکش لذت ببر. شاید دیگه نشه تو همچین محیطی پرسه زد.
==============================================================================================
خب در مورد لباس و سن آلسا به یه نتیجه‌ای رسیدم.
تا 7سالگی آلسا بیشتر شکنجه دیده. اون هیچ آموزشی ندیده. در ابتدا سوزانده میشه تا اولین درس مادر خدا بودن رو یاد بگیره. آتش؛ عنصری که خلقت شیطان به اون نسبت داده میشه. اون آتش رو لمس می‌کنه تا بتونه خدای فرقه رو درک کنه. تا بدونه سامایل به چه محیطی نیاز داره. محیطی آکنده از شعله‌های خشم و نفرت. اون باید یاد بگیره از نیروی ذاتیش استفاده کنه. پس اون الان یه دانش‌آموز به حساب میاد. اما چیزی که معلوم هست اینه که آلسا به طور قطع تو مدرسه بوده. ما تو شهر از دبستان بالاتر نمی‌بینیم یا من ندیدم. اولین محلی که غیر از خونه پذیرای آلسا شده (جدای از بحث خوب یا بد بودنش) مدرسه بوده. (مثل همه‌ی ما) پس لباس رو میشه اینجوری توجیه کرد.
خب این فرضیه رو کنار این باور قرار بدید؛ روح افرادی که در اثر سانحه و به سرعت کشته میشن تا مدت‌ها تو محل حادثه سرگردان میشه. البته آلسا نمرد ولی واقعاً نمیشه گفت زنده موند.
=============================================================================
در مورد آرتاس یه مطلبی بگم؛‌آخرین باری که دیده شده حوالی سرزمین عجایب بوده.
جدی گفتم. چرا اینجوری نگام می‌کنین
 
آخرین ویرایش:
چرا، خوب نشانه‌ای مثل ظاهر شدن ناگهانی آلسا روبه‌روی ماشین هری و به وجود آمدن تصادف، دلیلی بر تلاش آلسا برای جلوگیری از ورود شریل به شهر هست، آلسا نمیخواست که نیمه روشن و مثبتش گرفتار این عذاب بشه. ولی همان طور که گفتم این فراخوانی از جانب آلسا به اختیار نبود و بر اثر فشارهای روحی دالیا بود، پس تلاش آلسا برای جلوگیری از ورود هری و شریل به شهر بدیهی هست.

خوب می خوام ببینم حالا میشه نتیجه گرفت دنیایی که آلسا درست کرد ضربه پذیر بوده؟ (حتی بادر نظر گرفتن اینکه او هنوز مادرشو دوست داشت و مادرش دنبال اعداف دیگه ای بود؟)
 
سلام
یه سوال هم واسه من پیش اومد... مگه شریل همون Heather خودمون تو SH3 نبود...؟ من SH1 رو کامل بازی نکردم ولی از روی چیزی که از SH3 فهمیدم... شریل همون Heather بوده...
خب نه دقیقاً. بازی رو که تموم کنی‌ (البته تو پایان Good) همه‌چیز برات روشن میشه.
خوب می خوام ببینم حالا میشه نتیجه گرفت دنیایی که آلسا درست کرد ضربه پذیر بوده؟ (حتی بادر نظر گرفتن اینکه او هنوز مادرشو دوست داشت و مادرش دنبال اعداف دیگه ای بود؟)
بله دنیایی که السا داشت ضربه پذیر هست از طرف شهر نیرو های زیادی بر او وارد بود ونتوانست جلوی امدن هری را به شهر بگیرد
خب اینکه دنیای آلسا ضربه‌پذیر بوده قطعی هست چون که خود هری بهش ضربه می‌زنه با این؛
flauros.jpg
 
سلام ;;)در ادامه اقا مسعود چند تا سوال مطرح کردن که اقا ارتاس جواب چند تا رو داد و من روفوزه شدم :">
راستی بچه ها کسی از Arth@s خبری نداره...! :-/
احتمالا داره سند و مدرک جور میکنه واسه بحث جدید :))
فکر کنم این عزیز دل برادر، اینقدر فلسفه سایلنت هیل رو زیر سؤال برد تا بالاخره توسط شهر فراخوانی شد، الآنم داره با کله هرمی گل کوچیک میزنه!:d
سلام
در مورد آرتاس یه مطلبی بگم؛‌آخرین باری که دیده شده حوالی سرزمین عجایب بوده.
خب اولاً یه چاق سلامتی حسابی خدمت همه!!!! بالاخره از این خلصه ای که واسم پیش اوومده بود کمابیش اوومدیم بیرون :دی
تک تک شما عزیزان لطف دارید که اسپمر تاپیکتون رو فراموش نکردید! ممنونم :دی
آقا میلاد میخواستی درسات رو خوب بخونی، انقدر نری تو Wasteland و Radio Galaxy چرخ بزنی تا روفوزه نشی :p :دی
تازه مدارکم هم مربوط به درسمه و جز تمرین در خانه ست :دی
داش علی چرا گل کوچیک؟! الک دولک پس چیه؟! :دی جات خالی من بودم و ماری و مری و ادی و لورا و با یه چندتا نخودی دیگه (مثل پیرامیدهد :p)!!! آخه هی به این پیرامیدهد میگفتید باید چوبو رو هوا بگیری هی با نیزش رو هوا میزدش =))
استاد مسعود داشتیم!!!! :دی خب الان یکی که وجود خارجی نداره بیاد اینو بخوونه که فکر میکنه من High شدم :دی =))
__________________________________________________________
خب برم ببینم به کی چه جوابی میتونم بدم تا یه کم تبادل اطلاعات کنیم :دی

---------- نوشته در 09:17 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 08:18 PM ارسال شده بود ----------

در مورد بقیه سؤالات کم و بیش( و استثناً) با نظرات دوست خوبمون جناب نامعلوم(آرتاس عزیز) موافقم.
خوب البته در این مورد زیاد با شما موافق نیستم، چون نمیتونم در مورد نطفه آلسا اینجوری فکر کنم! به نظر من پدر آلسا فقط یک نفر هست، البته اصلاً هیچ اشاره‌ای به وجود این شخص نشده. زیاد تمایل ندارم در این مورد بحث کنم ولی با این فرضیه هم موافق نیستم.
به نظر من دالیا، آلسا رو انتخاب میکنه چون 1- واقعاً به واسطه توانایی‌های موجود در آلسا این پتانسیل رو داشته که مادر خدا باشه. 2- آلسا نزدیک ترین فرد به دالیا هست، پس دالیا اون رو انتخاب میکنه تا خودش نقش بسیار مهمی در تحقق اهداف فرقه داشته باشه.
مخالفم، به نظرم آلسا تمایل درونی برای این کار نداشته و اگر هم تن به این کار داده به واسطه اجبار عوامل بیرونی هست. در ضمن به نظر من هیچ روزنه و سوراخی در این "جهنم" وجود نداره، و همه چیز همان طور که باید صورت می‌گیره، تحت کنترل یک قدرت پشت پرده(آلسا).
خب
من حرفی که درباره پدر آلسا بیان کردم رو طبق این حرف زدم که این آیین به هرحال آیین شیطانی هست! (قبوله؟!) و کلاً اگه دقت کنی من هم از یه آیین شیطان پرستی صحبت کردم!!! و از اونجا هم که بازی زیاد تلمیح داره به این آیین گفتم نطفه آلسا به اون شکل هست (گرچه جلوتر مسعود عزیز یه نظر داده که اونم جلوتر میگم)، آلسا هم باز طبق همین تئوری میگم انتخاب شد!
البته یه حرفی هم ناگفته بیان کردم و مسعود هم ناگفته نظرش رو عنوان کرده (تله پاتی هست دیگه :دی)
درمورد آلسا هم اوکی، منم منظورم اینه که بهر حال جنبه شیطانیش دیگه بهش غالب شده (حالا میخواد تحت فشارهایه دالیا باشه، یا اصلاً اختیاری...)
سلام
خب در مورد لباس و سن آلسا به یه نتیجه‌ای رسیدم.
تا 7سالگی آلسا بیشتر شکنجه دیده. اون هیچ آموزشی ندیده. در ابتدا سوزانده میشه تا اولین درس مادر خدا بودن رو یاد بگیره. آتش؛ عنصری که خلقت شیطان به اون نسبت داده میشه. اون آتش رو لمس می‌کنه تا بتونه خدای فرقه رو درک کنه. تا بدونه سامایل به چه محیطی نیاز داره. محیطی آکنده از شعله‌های خشم و نفرت. اون باید یاد بگیره از نیروی ذاتیش استفاده کنه. پس اون الان یه دانش‌آموز به حساب میاد. اما چیزی که معلوم هست اینه که آلسا به طور قطع تو مدرسه بوده. ما تو شهر از دبستان بالاتر نمی‌بینیم یا من ندیدم. اولین محلی که غیر از خونه پذیرای آلسا شده (جدای از بحث خوب یا بد بودنش) مدرسه بوده. (مثل همه‌ی ما) پس لباس رو میشه اینجوری توجیه کرد.
خب این فرضیه رو کنار این باور قرار بدید؛ روح افرادی که در اثر سانحه و به سرعت کشته میشن تا مدت‌ها تو محل حادثه سرگردان میشه. البته آلسا نمرد ولی واقعاً نمیشه گفت زنده موند.
کلاً تا 90% با این حرفات موافقم! اون 10% هم چون دلیلی واسه اینکه اون نظریه خودم هم نقض بشه وجود نداره :دی
ببین آلسا 99.99% نمرده! چون یه مرده نمیتونه مادر خدا باشه، البته یه نظریه هم هست (که الان اسمش رو یادم نیست :دی) که میگه از دل بعضی مرده ها شیاطین زاده میشن ولی تو بازی نه تنها مدرکی بر شک زنده بودن آلسا نیست بلکه کاملاً روشن که زنده بوده (مدارک بازی شماره 3 دفترچه خاطرات هری و نوشته هایه کلودیا)
اما اونجایی که بولدش کردم؛ نمیدنم چرا عنوانش کردی ولی 100% موافقم باهات!!!! همچین چیزی هم تو نظریه آشوب هست و هم خوده بازی تأییدش میکنه! کجا؟ بازم برید سراغ شماره 3 و کتابچه ای که تو مترو پیداش میکنید...
سلام
خب نه دقیقاً. بازی رو که تموم کنی‌ (البته تو پایان Good) همه‌چیز برات روشن میشه.
خب اینکه دنیای آلسا ضربه‌پذیر بوده قطعی هست چون که خود هری بهش ضربه می‌زنه با این؛
flauros.jpg
درباره پایان شماره 3 که بله، مطمئناً شریل و هیثر باهم فرق دارن! چون هیثر تو همون پایان وقتی میفهمه که شریل در اصل فرزند هری بوده، میگه از این به بعد اسم من شریل هست...
آممماااااااااااااااااااااااااااااااا... جسارت ما رو پیشاپیش ببخش!!! :دی مسعود عزیزم، من نمیدونم چرا شما و برخی دیگه میگید دنیایه آلسا ضربه پذیر بوده؟! یک: از نظر فلسفه بازی که بنظرم داره دنیایه شر رو غالب نشون میده به همه چی، اشتباهه که همچین باگی تو بازی بزارن!!!!!! دو: اینی هم که در اصل عنوان کردید، هری به خوده سامائیل یا بهتر بگم آلسا ضربه میزنه! نه به اون اتمسفریک سایلنت هیل (البته اگه درست منظورتون رو متوجه شده باشم)
سلام
به نظر بنده آلسا فرزند دالیاست. من نظرم اینه که آلسا و کلودیا خواهر هستن ولی خودشون نمی‌دونن. حتی دوقلو. قبلاً یه نظریه خونده‌بودم که وقتی آلسا به دنیا میاد، دوقلو بوده. برای همین سران فرقه او رو انتخاب و قل دوم رو رها می‌کنند. خیلی‌ها معتقد بودن که این قل دوم همون شریل بود که بعد از رها شدن، بهش احتیاج پیدا کردن و احضار شد. اما به نظر من این قل دوم کلودیا بود. آلسا و کلودیا فرزندان دالیا و لئونارد بودند. وقتی دوقلو از آب در اومدن از هم جداشون کردن. اون دوتا با هم بزرگ شدن و نسبت به هم احساس خواهرانه داشتن. دقت کنید کلودیا هم از قدرت ذهنی بی‌بهره نیست. اون این امکان رو داره که وقتی هدر جنین خدا رو بیرون میندازه، به اون دوباره شرایط بارور شدن رو بده. وقتی به صورت آلسا و کلودیا نگاه می‌کنم شباهت‌های زیادی رو می‌بینم.
alessa.jpg
claudia.jpg
درمورد تداخل دنیای دالیا و آلسا هم معتقدم بحث تداخل نیست. سایلنت‌ هیل بر مبنای نظریه‌ی دنیاهای موازی بنا شده.
اما چرا با لباس مدرسه؟ اگه فیلم آواتار رو دیده باشید،‌ اونجا یه آدم هستش که از دو پا فلجه اما وقتی میره تو قالب جدیدش می‌تونه پرواز کنه. اون قالب جدید یا آواتار آبی رنگه.
014g.jpg
008b.jpg
آلسا تو 7سالگی سوزانده شده یعنی سنی که شروع مدرسه هستش. حالا سوال اینه که چجوریه که لباس مدرسه به تن داره؟
البته تو یه سکانس آلسا با این لباس دیده میشه.
015c.jpg
ببخشید یه کم طول کشیدا، 2باره نزدیک بود غیبم بزنه :دی
این بحث قشنگه :دی >:)
دونه دونه!
اول سر 2قلو بودن آلسا و کلودیا: من قبول نمیکنم این قضیه باید انقدر تو در تو بشه؛ چرا؟! دلیلم LMـه! تو اونجا گفته شده که این 2تا با هم دوست (صمیمی؟!) بودن... اون نظریه هم منم به گمونم تو همین بی سی خوندم ولی بهر حال من LM رو قبول دارم، چون اگه 2قلو باشن چند تا سؤال خیلی مورد دار پیش میاد: 1- چرا ما تو شماره یک فقط آلسا رو میبینیم؟! 2- اگه این قل رها شده چطوری مسیر خودش رو به سمت فرقه پیدا کرده؟! 3- اگه رها نشده منطقی نیست که تو شماره یک اثری ازش نباشه و دالیا حداقلش اینه که باید از ایشون نگهداری میکرده! 4- شماره 3 رو به هیچ وجه نمیشه نادیده گرفت!!! و داستان بین هیثر و کلودیا و آلسا!!! میگیم تو شماره 1 قصد اینو نداشتن که یه خواهر 2قلو واسه آلسا بتراشن، تو LM یا نسخه سوم باید یه نکته شک برانگیزی باشه دیگه (که احتمال میدم هست و من بی خبرم، چون میدونم حرفات بیشتر از یه حدس و گمانن)
فقط مسئله قدرت ذهنیه کلودیاست! بله ایشون از قدرت ذهنی برخوردار هستن ولی به مراتب کمتر از آلسا و دالیا... من کلاً یه نظریه خاص دارم درباره کلودیا که اگه تو ادامه لازم شد عنوانش میکنم (کلاً فکر کنم بخوایم درباره کلودیا بحث کنیم خارج بشیم از بحث اصلی، فعلاً این بحث شخصیتایه شماره1 رو تموم کنیم فکر کنم بهتره)

اون قسمت قرمز!!!! وای من فکم خورد زمین! من چیو از دست دادم؟!!! این لئونارد کی هست اصلاً؟! طبق چه مدرکی میگی شوهر دالیاست؟! جواب این از همه واجبتره که دارم له له میزنم واسش :دی

درباره رنگ آبی هم عزیزم انقدر مانور نده روش دیگه خودت بهتر از من میدونی که هم تو آواتار هم تو شماره یک این یه سمبله... حالا بماند... :دی

درباره لباس مدرسه هم خوب من با نظر اون دوست عزیزمون که تبعید شده به Wasteland (میلاد :دی) هم عقیده هستم...
 
  • Like
Reactions: ASYLUM MANAGER
سلام
این بحث قشنگه :دی >:)
دونه دونه!
اول سر 2قلو بودن آلسا و کلودیا: من قبول نمیکنم این قضیه باید انقدر تو در تو بشه؛ چرا؟! دلیلم LMـه! تو اونجا گفته شده که این 2تا با هم دوست (صمیمی؟!) بودن... اون نظریه هم منم به گمونم تو همین بی سی خوندم ولی بهر حال من LM رو قبول دارم، چون اگه 2قلو باشن چند تا سؤال خیلی مورد دار پیش میاد: 1- چرا ما تو شماره یک فقط آلسا رو میبینیم؟! 2- اگه این قل رها شده چطوری مسیر خودش رو به سمت فرقه پیدا کرده؟! 3- اگه رها نشده منطقی نیست که تو شماره یک اثری ازش نباشه و دالیا حداقلش اینه که باید از ایشون نگهداری میکرده! 4- شماره 3 رو به هیچ وجه نمیشه نادیده گرفت!!! و داستان بین هیثر و کلودیا و آلسا!!! میگیم تو شماره 1 قصد اینو نداشتن که یه خواهر 2قلو واسه آلسا بتراشن، تو LM یا نسخه سوم باید یه نکته شک برانگیزی باشه دیگه (که احتمال میدم هست و من بی خبرم، چون میدونم حرفات بیشتر از یه حدس و گمانن)
فقط مسئله قدرت ذهنیه کلودیاست! بله ایشون از قدرت ذهنی برخوردار هستن ولی به مراتب کمتر از آلسا و دالیا... من کلاً یه نظریه خاص دارم درباره کلودیا که اگه تو ادامه لازم شد عنوانش میکنم (کلاً فکر کنم بخوایم درباره کلودیا بحث کنیم خارج بشیم از بحث اصلی، فعلاً این بحث شخصیتایه شماره1 رو تموم کنیم فکر کنم بهتره)
اون قسمت قرمز!!!! وای من فکم خورد زمین! من چیو از دست دادم؟!!! این لئونارد کی هست اصلاً؟! طبق چه مدرکی میگی شوهر دالیاست؟! جواب این از همه واجبتره که دارم له له میزنم واسش :دی
درباره لباس مدرسه هم خوب من با نظر اون دوست عزیزمون که تبعید شده به Wasteland (میلاد :دی) هم عقیده هستم...
چه عجب! چشم ما روشن.
یه چیزی رو همین اول بگم؛ منابع تحلیلی ما درباره‌ی سایلنت هیل اول خود بازی‌ها از شماره 1 تا 4 و بعد از اون کتاب LM و توضیحات تیم اصلی سازنده اون قسمت‌ها هستش. باقی مطالب یا تحلیل منطقی هستن یا حدسیات و نظریه‌ها.
1- آلسا سوزانده میشه ولی اون موقع به طور حتم کلودیا در جریان نبوده.
2- این که میگم رها شده، منظور این بوده که از مقام مادر خدا بودن رها شده وگرنه تو فرقه بوده.
3- خب به نظر من اون موقع هنوز قصدی برای ساخت ادامه این قسمت در کار نبوده. میدونیم ساخت شماره 4 همزمان با شماره 3 شروع شده. تو شماره 2 هم وقتی اطلاعاتی درباره والتر داده میشه این احتمال رو تو ذهن تقویت می‌کنه که هدف تیم اصلی ساختن The Room به عنوان شماره بعدی بوده. حدس من اینه که کلودیا بعداً به داستان اضافه شده.
4- بر اساس نظریه ماشین و پمپ‌بنزین،‌ شماره 3 از نظر زمانی با شماره 2 یکی بوده. حتی از همون نقشه و مدل‌های شماره 2 استفاده شده.
و همه اینها به نظر من بر اثر فشار کونامی به تیم سازنده بوده و شاید به همین دلیل هم اونها بعد از شماره 4 دیگه ساخت رو ادامه ندادند.
 
خب اولاً یه چاق سلامتی حسابی خدمت همه!!!!

hey there ببینید کی اینجاست!! :-o

راستشو بگو ببینم :d مدارک رو جور کردی؟ این بار نوبت کیه :)) کیو میخوای محاکمه کنی :d نقشه ات چیه!!

من نمیدونم چرا شما و برخی دیگه میگید دنیایه آلسا ضربه پذیر بوده؟! یک: از نظر فلسفه بازی که بنظرم داره دنیایه شر رو غالب نشون میده به همه چی، اشتباهه که همچین باگی تو بازی بزارن!!!!!! دو: اینی هم که در اصل عنوان کردید، هری به خوده سامائیل یا بهتر بگم آلسا ضربه میزنه! نه به اون اتمسفریک سایلنت هیل (البته اگه درست منظورتون رو متوجه شده باشم)

اهان!! اون وقت از کی تا حالا فلسفه ی بازی برای شما مهم شده! کی بود میگفت سایلنت هیل غلت کرده جیمز مقدس رو احظار کرده & واکنش های سایلنت هیل همیشه مبنای تصمیم گیری نیست...بعدش هم ضربه پذیر نبودن دنیای السا چه ربطی به غالب شدن نیروی شر داره :-/ ...به نظر من، نمیشه السا رو عضو فرقه

تلقی کرد،چیزی که ما ازش میبینیم تصویر یه تسخیر شده است که هنوز هم به رستگاری خودش امید داره و با این توصیف دنیایی که خلق میکنه از سوی نیروهای دیگه مداخله میشه و در نهایت این دنیا،این افکار،این خواسته ها(ی السا)اسیب پذیر-قابل تغییر و موازی با فاکتورهای دیگه ست.

خب در مورد لباس و سن آلسا به یه نتیجه‌ای رسیدم.

مطمئنم اگه بخوایم تمام گره های موجود رو باز کنیم،سر از asylum در میاریم :))

درباره لباس مدرسه هم خوب من با نظر اون دوست عزیزمون که تبعید شده به Wasteland (میلاد :biggrin1:) هم عقیده هستم...

هم عقیده!!!؟ ارتاس!!!؟ این تویی؟...این دفعه رو ندید میگیرم!! :d...

دیدی خودت نیستی!! برادر جان، الان چند روزی هست که از ویستلند تبعیدم کردن به اسکایریم...نیستی که ببینی :((
 
سلام
چه عجب! چشم ما روشن.
یه چیزی رو همین اول بگم؛ منابع تحلیلی ما درباره‌ی سایلنت هیل اول خود بازی‌ها از شماره 1 تا 4 و بعد از اون کتاب LM و توضیحات تیم اصلی سازنده اون قسمت‌ها هستش. باقی مطالب یا تحلیل منطقی هستن یا حدسیات و نظریه‌ها.
1- آلسا سوزانده میشه ولی اون موقع به طور حتم کلودیا در جریان نبوده.
2- این که میگم رها شده، منظور این بوده که از مقام مادر خدا بودن رها شده وگرنه تو فرقه بوده.
3- خب به نظر من اون موقع هنوز قصدی برای ساخت ادامه این قسمت در کار نبوده. میدونیم ساخت شماره 4 همزمان با شماره 3 شروع شده. تو شماره 2 هم وقتی اطلاعاتی درباره والتر داده میشه این احتمال رو تو ذهن تقویت می‌کنه که هدف تیم اصلی ساختن The Room به عنوان شماره بعدی بوده. حدس من اینه که کلودیا بعداً به داستان اضافه شده.
4- بر اساس نظریه ماشین و پمپ‌بنزین،‌ شماره 3 از نظر زمانی با شماره 2 یکی بوده. حتی از همون نقشه و مدل‌های شماره 2 استفاده شده.
و همه اینها به نظر من بر اثر فشار کونامی به تیم سازنده بوده و شاید به همین دلیل هم اونها بعد از شماره 4 دیگه ساخت رو ادامه ندادند.
سلام از ماست ای سایلنتیلیزه شده :دی
بابا چرا به اصلی ترین سؤالم جواب ندادی؟! من این وقت شب اوومدم که جوابش رو ببینیم :دی:

وای من فکم خورد زمین! من چیو از دست دادم؟!!! این لئونارد کی هست اصلاً؟! طبق چه مدرکی میگی شوهر دالیاست؟! جواب این از همه واجبتره که دارم له له میزنم واسش :biggrin1:
درباره این مواردی هم که گفتی به هرحال اگه بخوایم از نظر داستانی بررسی کنیم، تا حدودی حرفت درسته و الان که فکر میکنم میبینم که جذابتر هم میشه داستان ولی از نظر خود خطی که بازی بهمون میده نمیشه اصلاً به این نتیجه رسید آخه :دی سایلنت هیل 3 حدود 4سال بعد از سایلنت هیل یک ساخته شده، بهر حال باید نویسنده ها یه ردی میزاشتن که بشه بحث کرد دربارش...
با این که واقعاً از این بحث داره خوشم میاد ولی حالا بیخیال اون سؤالم رو یکی جواب بده که من مُردم!!!!!!!!!!! :دی

---------- نوشته در 03:56 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 03:38 AM ارسال شده بود ----------

hey there ببینید کی اینجاست!! :-o
راستشو بگو ببینم :d مدارک رو جور کردی؟ این بار نوبت کیه :)) کیو میخوای محاکمه کنی :d نقشه ات چیه!!
اهان!! اون وقت از کی تا حالا فلسفه ی بازی برای شما مهم شده! کی بود میگفت سایلنت هیل غلت کرده جیمز مقدس رو احظار کرده & واکنش های سایلنت هیل همیشه مبنای تصمیم گیری نیست...بعدش هم ضربه پذیر نبودن دنیای السا چه ربطی به غالب شدن نیروی شر داره :-/ ...به نظر من، نمیشه السا رو عضو فرقه

تلقی کرد،چیزی که ما ازش میبینیم تصویر یه تسخیر شده است که هنوز هم به رستگاری خودش امید داره و با این توصیف دنیایی که خلق میکنه از سوی نیروهای دیگه مداخله میشه و در نهایت این دنیا،این افکار،این خواسته ها(ی السا)اسیب پذیر-قابل تغییر و موازی با فاکتورهای دیگه ست.
هم عقیده!!!؟ ارتاس!!!؟ این تویی؟...این دفعه رو ندید میگیرم!! :d...

دیدی خودت نیستی!! برادر جان، الان چند روزی هست که از ویستلند تبعیدم کردن به اسکایریم...نیستی که ببینی :((
سلام از ماست بر تو ای اسکاریمیزه شده :دی
اووووووووه!!!!!! بابا پیاده شو با هم بریم! هوا به این خوبی!!! :دی گاماس گاماس:
من فلسفه بازی فقط تو شماره یک مدنظرم بود و گرنه شما شماره 2 رو که هیچ 3 و 4 رو هم بکشی وسط اندازه شماره یک حضور نیرویه شر غالب نیست...
درباره دنیایه آلسا و ضربه پذیر بودنش و نیرویه شر باید بگم که: قبول دارید که تو شماره یک اتفاقات سایلنت هیل مربوط به فکر آلسا هست دیگه؟! بعد این سایلنت هیل توش حوری و پری نیست که:دی دنیایه کاملاً سیاهی هست و آمیخته شده با موجوداتی اهریمنی! از این رو اون حرف رو مطرح کردم؛ البته شما حق داری، من باید تو همون اول درست توضیح میدادم...
ما هم صحبتی از اینکه آلسا عضو فرقه هست نکردیم! اما درباره اون قسمتی که بولد کردم شما هم یه توضیح مختصری بده که طبق چه چیزی این برداشت رو داری؟!
یادمه خودت بودی که باهام هم فکر بودی که سایلنت هیل مثه فال اوت یکی از قشنگیاش نبود عنصر رستگاری هستا... :-/ :دی
درضمن هنوز هم بنده وکالت جیمز رو بر عهده دارم :دی
اون اشتباهی هم که بهش اشاره کردی باید بگم، من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود، آستینم واسه کتم بود کتم واسه بابام بود... :دی
گرفتی ما رو؟! من اصلاً نمیدونم اسکایریم چی هست :(( :دی
ما اگه سیستم مایه داری داشتیم که بتونیم مثه بعضیا اسکایریم رو بازی کنیم که نمیرفتیم سربازی :دی =))
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or