بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    40

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,610
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 165
آخرین ویرایش:
سلام
جاتون خالی بچه ها رفته بودم Silent Hill این چند روزه ...
خدا خفتون نکنه... انقدر راجع به این شماره 2 و 3 حرف زدید و عکس گذاشتید که دارم وسوسه می شم برم دوباره بازی کنم.
به سلامتی! بنده هم نزدیک بود سر از زندان تولوکا در بیارم.
بچه ها SH1 واسه PC هست؟ من دیگه PS1 ندارم... می خوام دوباره SH1 بازی کنم...
خب پورت شده‌اش هست. من دارمش. اگه خواستی لب تر کن در خدمت هستم.

ممنون كه جواب دادي جيگر :D
سازندگان اصلي بازي چقدر روي اين فيلم اوليش تاثير گذار بودن؟ توي جديدش هم همون تيم بازي نظارت دارن؟ يا سپردن دست هالييوودي ها؟
میشه گفت نظارت کامل داشتن. کافیه آخر فیلم دست‌اندرکاران رو ببینی. در ضمن شنیدم تو The Silent Hill Experience هم سازنده‌ها درباره فیلم توضیح دادن.
=======================================================================================
این بازیگر من رو یاد خانم «سوسن تسلیمی» میاندازه
taslimi_2.jpg
بازیگر توانای ایران در فیلم‌های طلسم، زنجیرهای ابریشمی، شاید وقتی دیگر و سریال سربداران
هر دو تو چهره‌شون معصومیتی هست که دیدن‌شون تو نقش منفی رو سخت می‌کنه.​
 
خوب اینم عکس گریم شده ایشون:
svtpllr9l4fde97d06g.jpg

و اینکه واقعاً انتخاب خوبی هستند.

silent-hill-revelation-3D-claudia-wolf.jpg
شباهت او پنجاه پنجاه است ولی امیدوارم خوب نقشش را اجرا کند

---------- نوشته در 01:23 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 01:21 PM ارسال شده بود ----------

سلام
این هم تفاوت‌ها
m81sfzak79vcx334emf.jpg
اقا مسعود شما کرا گاهی چیزی نیستید عجب دقتی دارید

---------- نوشته در 01:25 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 01:23 PM ارسال شده بود ----------

جاتون خالی بچه ها رفته بودم Silent Hill این چند روزه ...
خدا خفتون نکنه... انقدر راجع به این شماره 2 و 3 حرف زدید و عکس گذاشتید که دارم وسوسه می شم برم دوباره بازی کنم.
بچه ها SH1 واسه PC هست؟ من دیگه PS1 ندارم... می خوام دوباره SH1 بازی کنم...
دفعه ی بعد که رفتی سلام من را هم به کله هرمی هم برسان:d
 
سلام

به سلامتی! بنده هم نزدیک بود سر از زندان تولوکا در بیارم.

خب پورت شده‌اش هست. من دارمش. اگه خواستی لب تر کن در خدمت هستم.


میشه گفت نظارت کامل داشتن. کافیه آخر فیلم دست‌اندرکاران رو ببینی. در ضمن شنیدم تو The Silent Hill Experience هم سازنده‌ها درباره فیلم توضیح دادن.
=======================================================================================
این بازیگر من رو یاد خانم «سوسن تسلیمی» میاندازه
taslimi_2.jpg

بازیگر توانای ایران در فیلم‌های طلسم، زنجیرهای ابریشمی، شاید وقتی دیگر و سریال سربداران
هر دو تو چهره‌شون معصومیتی هست که دیدن‌شون تو نقش منفی رو سخت می‌کنه.​
می خواهمت به طرز وحشتناک دوست من....
آره، می خوام بازیشو... چه جوری باهات هماهنگ کنم رفیق؟

---------- نوشته در 03:50 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 03:48 PM ارسال شده بود ----------



دفعه ی بعد که رفتی سلام من را هم به کله هرمی هم برسان:d
راستش از کله هرمی خبری نبود... فقط مه بود. اما پر بود از پرستارهای Silent Hill. ;)
 
اقا داریم به زمستان نزدیک میشویم و حیوانات به خواب زمستانی میروند ولی چرا تایپیک ما داره به این خواب میرود؟؟؟:-o بچه ها امروز از شما خبری نیست چرا؟:d
 
حالا هی گیر می دادیم که دست از سر این James بدبخت برداریم... باز هم یه چیزی بود می کوبیدیم تو سر و کله همدیگه...o:-)
بیاین راجع به خطوط احتمالی داستان SH: Downpour و یا ربط های احتمالیش نسبت به شماره های قبل صحبت کنیم... اگه تکراری نباشه البته....!!!
 
حالا هی گیر می دادیم که دست از سر این James بدبخت برداریم... باز هم یه چیزی بود می کوبیدیم تو سر و کله همدیگه...o:-)
بیاین راجع به خطوط احتمالی داستان SH: Downpour و یا ربط های احتمالیش نسبت به شماره های قبل صحبت کنیم... اگه تکراری نباشه البته....!!!
dp هی ربطی نداره به سری قبل ! البته امیدوار بودم داشته باشه ، آخه قیافه مورفی خیلی شبیه جیمز هستش!!!
 
dp هی ربطی نداره به سری قبل ! البته امیدوار بودم داشته باشه ، آخه قیافه مورفی خیلی شبیه جیمز هستش!!!
من کلی گفتم که یه چیزی باشه تا راجع بهش بحث کنیم دختر... تازه چه بهتر که Murphy شبیه James هستش... واسه فن های James "از جمله خودم" انگیزه ی بیشتری برای بحث پیدا می شه... اما اگه ربطش ندیم بهتره....
می تونم اصلاً با یه سوال شروع کنم (اگه تکراری نباشه)
فکر می کنید چرا Murphy زندانی بوده بچه ها؟ به چه جرمی اصلاً؟
 
من کلی گفتم که یه چیزی باشه تا راجع بهش بحث کنیم دختر... تازه چه بهتر که Murphy شبیه James هستش... واسه فن های James "از جمله خودم" انگیزه ی بیشتری برای بحث پیدا می شه... اما اگه ربطش ندیم بهتره....
می تونم اصلاً با یه سوال شروع کنم (اگه تکراری نباشه)
فکر می کنید چرا Murphy زندانی بوده بچه ها؟ به چه جرمی اصلاً؟
خود سازنده ها گفتن جرمش قتل بوده ! حالا هم چند تا مورد پیش میاد:
1- مورفی واقعا قاتله پس باید با مجازات سنگین سایلنت هیل رو به رو بشه
2- مورفی بیگناهه و ممکنه گذشته اش مربوط به سایلنت هیل باشه
 
خود سازنده ها گفتن جرمش قتل بوده ! حالا هم چند تا مورد پیش میاد:
1- مورفی واقعا قاتله پس باید با مجازات سنگین سایلنت هیل رو به رو بشه
2- مورفی بیگناهه و ممکنه گذشته اش مربوط به سایلنت هیل باشه
می دونین چیه بچه ها...!!!؟ چهره ی Murphy دقیقا مثل چهره ی ضد قهرمان بازی Silent Hill: The Room "اسمش فکر کنم Walter Sullivan بود" خیلی معصوم و بی گناه جلوه می کنه... یا این Murphy ما آخر گناهکاره... یا واقعاً بی گناهه....
 
سلام بر همه سایلنتلیزه شده ها :دی
من جداً فکر کنم پارانوید دارم! بابا 399تا بحث همزمان راه انداختید تو تاپیک (که چقدر هم همه فعال تشیف دارن :دی)!!!!!!!!!! به این پست مراجعه کنید و لطفاً همین بحث شخصیت ها رو ادامه بدید و در کنارش این بحث هایه حاشیه ای رو دیگه!!!!
جانم؟! چرا خودم نمیگم؟! به رویه چشم! میگیم، منتها چون کلاً بچه ها نسبت به نظرهایه من آلرژی دارن میزارم تو اسپویلر تا هر کی خواست بخوونه! :دی
کماکان به یاد دارید که خودتون خواستیدا :دی
خب بحث درباره کارکتر آلسا هست! اصلاً چیزه یونیکی هستن ایشون و پر از فلسفه و بحث که مسلماً سازنده ها، بی هدف اینا رو قرار ندادن تو بازی...
کسی که باعث به دنیا آوردن خدا خواهد شد! اما ببینید که سازنده ها چه عناصری رو برایه این کارکتر در نظر گرفتن! چهره ای معصوم، ظاهری ساده و دلنشین، دارای 2بعد پارادوکس دار و کاملاً متمایز...
بله، همین کارکتر براش 2تا بعد تعریف میشه! یکی بعد خیر (شریل) و دیگری بعد شر (که عواملی دست به دست هم دادن تا این بعد تو آلسا جلوه گر بشه) آلسا یه دختر عادی نبوده و کلاً پتانسیل فکری بالایی داشته، از این رو بعنوان مادر خدا انتخاب میشه... اما چیزی که باید بهش توجه کرد اینه که بختک آلسا رو باردار میکنه برای به دنیا آوردن سامائیل! این چیو میرسونه؟! تو حالت باردار کردن یجور تعامل غالب گری هست! و اینکه نیروی شر (بختک) به سراغ یه نیرویه معصوم (آلسا) میاد و اونو باردار میکنه به نوعی تحمیل عنصر تاریکی و سیاهی بر عنصر روشنی و بیگناهی در بازی هست!!! که بنده نیز به شخصه یکی از دلایلی که این بازی رو دوست دارم همین پر قدرت جلوه شدن نیروی سیاهی و شر و بقول عزیزی نبود عنصر رستگاری در طی بازی هست >:)
و اما نکته اخلاقی + درباره خوده آلسا! ایشون چجور آدمی هستن؟! چیزی که تو نگاه اول منو جلب این کارکتر کرد، گفته LM هست که میگه ایشون با تمام سختی ها و عذاب هایی که از سوی مادرش میبینه باز عاشق مادرش (دالیا) هست! بنظرتون در جریان اتفاقات شماره یک هنوز ایشون عاشق مادرش هست؟!... نظریه ای هست که میگه: چون از اونجا که همه اتفاقایه این شماره زاده ذهن آلسا هست، میتونست دالیا رو تو شرایط بد و بحرانی قرار بده و در اصطلاح خودمون پوست دالیا رو بکنه ولی باز میبینیم که دالیا رو آزاد گذاشته و ایشون هم به کاره خودش مشغوله... اما بنده به چیز دیگه ای باور دارم و اون اینه که این کار آلسا دیگه ناشی از احساس ترحمش نیست! بلکه خوده آلسا هم خواستار بدنیا آوردن سامائیل هست، و این باز یعنی اینکه بعد شر در آلسا به بعد خوبش غالب شده که کلاً میشه همون نتیجه که قبلتر گرفته بودم رو بگیریم=> غالب شدن نیرویه شر به خیر...

از دوست عزیزم msbazicenter هم تقاضامندم که بیان و بنا به عادت که نظرشون رو آخر از همه اعلام میکنن بیان نظرشون هم عنوان کنن (فکر نمیکنم کسی نظرش رو نگفته باشه) تا ما هم از نظرات ایشون استفاده کنیم...
 
سلام
از دوست عزیزم msbazicenter هم تقاضامندم که بیان و بنا به عادت که نظرشون رو آخر از همه اعلام میکنن بیان نظرشون هم عنوان کنن (فکر نمیکنم کسی نظرش رو نگفته باشه) تا ما هم از نظرات ایشون استفاده کنیم...
کو‌چیکتم استاد. منم حرفم رو تو اسپویلر قرار میدم
خب یه چیزی تو جریان‌های شیطان‌پرستی به شدت رواج داره و اون هم فرزند بدون پدر هستش. تو اکثر فیلم‌ها و بازی‌ها اگه دقت کنید چیزی به مفهوم خانواده وجود نداره. این الگو تو سایلنت هیل هم چندبار دیده میشه. اولینش هم ارتباط دالیا و آلسا هستش. اگه دقت کنید آلسا با نام خانوادگی دالیا معرفی میشه. این الگو و نحوه تولد خدا یا سامایل ریشه‌ی به قدمت تاریخ داره. در واقع تولد سامایل یه جورایی نسخه‌ی تحت ویندوز این الگو هستش.
Alessa Gillespie : او در حقیقت از نظر جسمی در بیمارستان یا خانه Dahila نگه داری می شود ولی از نظر معنوی در رویای خود زندگی می کند. او به شدت آسیب دیده است. هنگامی که سن پایینی داشت طی یک مراسم مذهبی عجیب و بی رحمانه سوزانده می شود. قبل از برگذاری این مراسم وحشتناک بارها از سوی مادرش شکنجه شده بود. او به خوبی می داند چرا این مصیبت بزرگ را بر او وارد ساخته اند. به همین علت است که در طول بازی مدام درصدد خنثی کردن نقشه های Dahila هست. او چندین بار با Harry ملاقات می کند ولی به سرعت از نظر او محو می شود. کاملا واضح است که در اتفاقات شهر دخیل می باشد. در بازی به یک کتاب اشاره می شود که در مورد دختران و قدرت های روحی و معنوی آنهاست. مطالعات حقیقی نشان می دهد که دختران، به خصوص در سن خردسالی بیشترین توانایی را در تسخیر و کنترل نیروهای طبیعی دارند. شکسته شدن بی علت شیشه پنجره ها و پرتاب کردن Harry دلیلی روشن بر این ادعاست. اگر قدرت روحی کسی که این توانایی را دارد بالا باشد، تمام افراد مجاور او خیالاتی می شوند و شروع به گفتن چیزهایی میکنند که به چشم دیگران هذیان است. ممکن است برداشت آنها از چیزی که می بینند متفاوت با افراد عادی باشد. این بدان علت است که آنها تحت تاثیر آن فرد قرار گرفته اند. چون نیمی از جسم Alessa را Samael تسخیر کرده، توانایی های او چند برابر شده است. قدرت او به حدی رسیده که تمام شهر را تحت تاثیر خود قرار دهد. Dahila از او به عنوان دروازه قدرت نامتناهی خود یاد می کند. او می خواهد از Alessa جهت خلق دنیایی جدید و تیره تر استفاده کند.
خب طبق نظرم درباره‌ی شریل، بختک یا شیطان خالق سامایل هستش. اما با اینکه دالیا در صدد ایجاد جهانی تیره و تاریک‌تر هستش مخالفم. طبق نظریه درد و رنج، حتی این عامل منفی هم باعث رسیدن به رستگاری طلقی میشه. دالیا نمی‌خواست جهانی پر از درد و رنج ایجاد کنه بلکه بهشت رو می‌خواست. خب اما چند تا سوال
آیا آلسا فزرند واقعی دالیا هستش؟ اگه اینطوره پدر واقعیش کیه؟ دالیا چطور متوجه میشه که آلسا همون مادر مقدس هستش؟ از قبل می‌دونست یا نشانه‌ها رو دنبال کرد و به آلسا رسید؟ رابطه اون با کلودیا چیه؟ آیا فقط یه رابطه دوستانه‌ هستش؟ اگه اینطوره ایا اونها به طور اتفاقی با هم دوست شدن؟ چرا کلودیا برای یادآوری گذشته به هدر هیچ اسمی از دالیا نمی‌بره؟ آیا ذهن آلسا اونقدر قوی نبود تا جهنمی که خلق کرد آسیب‌پذیر نباشه؟ آیا دنیایی که آلسا خلق کرد مثل برخی نرم‌افزارها پر بود از حفره‌های امنیتی؟ آیا دالیا هم دارای قدرت روحی هستش؟ آیا قدرت روحی دالیا از آلسا بیشتره؟ آیا دالیا هم دنیای ذهنی داره؟ اگه اینطور باشه چقدر با دنیای ذهن آلسا تداخل داره؟ مرز دنیای آلسا و دالیا کجاست؟ چرا آلسایی که تو خود بازی و سکانس‌های بازی دیده میشه هیچ اثری از جراحت و سوختگی نداره؟ چرا اندام آلسا خیلی بزرگ‌تر از یه دختر 14 ساله به نظر میاد؟ چرا آلسا بیشتر اوقات با لباس مدرسه دیده میشه؟ آیا آبی بودن رنگ این لباس دلیلی داره؟ آیا آلسا دارای چند شخصیت با پیکرهای منحصر بفرد هستش؟ چرا آلسا در 7 سالگی باری اجرای مراسم سوزانده شد یعنی چند سال قبل از آمادگی برای تولید مثل؟ آیا دالیا از قبل آمادگی عکس‌العمل آلسا رو داشت؟
=====================================================================
در مورد بازیگر نقش کلودیا هم باز یه نظر بدم. فکر می‌کنم این دو بازیگر با گریم بیشتر شبیه میشدن. البته خودم نظرم با اولی هستش که بازیش رو هم می‌پسندم.
Cate Blanchett
littlefish2.jpg

Tilda Swinton

stephanie2.jpg
 
آخرین ویرایش:
سلام به سایلنت نشینان عزیز :-h

اما بنده به چیز دیگه ای باور دارم و اون اینه که این کار آلسا دیگه ناشی از احساس ترحمش نیست! بلکه خوده آلسا هم خواستار بدنیا آوردن سامائیل هست، و این باز یعنی اینکه بعد شر در آلسا به بعد خوبش غالب شده که کلاً میشه همون نتیجه که قبلتر گرفته بودم رو بگیریم=> غالب شدن نیرویه شر به خیر...

در این که آلسا خواستار به دنیا اوردن (god) هست شکی نیست،اما این دلیل بر مسر بودن اون برای انجام این کار نمیشه...به نظر من اون مجبور به این کار هست.(به هر حال راه دیگه ای نداره) ...در مورد غالب شدن نیروی شر توی السا هم باز یه فشار همه جانبه از سوی شهر و فرقه و مشخصا دالیا(این رو دست کم نگیرید!!) وجود داره و مشخصه که تمام عوامل: داستان-جو ، و فلسفه ی بازی میخوان بگن نیروهای شر،همواره غالب هستن :rolleyes:

با اینکه دالیا در صدد ایجاد جهانی تیره و تاریک‌تر هستش مخالفم. طبق نظریه درد و رنج، حتی این عامل منفی هم باعث رسیدن به رستگاری طلقی میشه. دالیا نمی‌خواست جهانی پر از درد و رنج ایجاد کنه بلکه بهشت رو می‌خواست.

موافقم که دالیا به دنبال سعادتی بود که به چشم دیگران چیزی به جز رنج و عذاب به تصویر در نمیومد...این نظر منه:آرمانهای این شخص و در کل فرقه،زیر سایه ی شکنجه ها و احساسات اهالی شهر تا حدود زیادی نادیده گرفته شد و توی حاشیه قرار گرفت
البته هدف من از گفته های بالا،تایید یا تکذیب نبود...گفته باشم :^o

دالیا چطور متوجه میشه که آلسا همون مادر مقدس هستش؟ چرا آلسا در 7 سالگی باری اجرای مراسم سوزانده شد یعنی چند سال قبل از آمادگی برای تولید مثل؟

خب جواب سوال اول میتونه توی متن سوال قسمت دوم باشه...یعنی دالیا پس از امتحان کردن السا به این باور رسیده...

چرا آلسایی که تو خود بازی و سکانس‌های بازی دیده میشه هیچ اثری از جراحت و سوختگی نداره؟

این هم میتونه از معجزات وعده های دالیا باشه!!

چرا آلسا بیشتر اوقات با لباس مدرسه دیده میشه؟ آیا آبی بودن رنگ این لباس دلیلی داره؟ آیا آلسا دارای چند شخصیت با پیکرهای منحصر بفرد هستش؟

چند تا از این سوالها رو خودت جواب بده خب :d نمیشه که اینجوری
 
  • Like
Reactions: msbazicenter
یعنی خراب اینجور بحثایی هستم که راه میندازیا!!!!! خوبم میدونم که خودتم جواباشون رو داری... ;)
اگه ما استاد باشیم شما رئیس دانشگاه هستید:دی ;)
آیا آلسا فزرند واقعی دالیا هستش؟ اگه اینطوره پدر واقعیش کیه؟
بله هست! اما درباره پدر: بر طبق یه فرقه از آیین هایه شیطان پرستی؛ معتقدترین فرد مؤنث در فرقه انتخاب میشه! و مذکرهایه برتر فرقه با رابطه داشتن با ایشون؛ موجب باردار شدنش میشن!
دالیا چطور متوجه میشه که آلسا همون مادر مقدس هستش؟ از قبل می‌دونست یا نشانه‌ها رو دنبال کرد و به آلسا رسید؟
در ادامه صحبتهایه قبلیم: پیروان این آیین، طبق طلسم ها و روش هایه خودشون باعث بدنیا اوومدن فرزند مؤنثی از ایشون میشن و فرزند ایشون هم توسط بختک باردار میشه و مادر خدا میشه! از نظر این بنده حقیر در اصل این فرقه بوده که تعیین کرده دالیا دارای چنین شرایطی هست و فرزند دالیا موجب بدنیا آمدن خدا خواهد شد...
رابطه اون با کلودیا چیه؟ آیا فقط یه رابطه دوستانه‌ هستش؟ اگه اینطوره ایا اونها به طور اتفاقی با هم دوست شدن؟
خب ما کلودیا رو 13 سال بعد از اون سانحه میبینیم! ولی سن کلودیا در نسبت با سن دالیا جوان تر هم هست! پس فقط میتونم بگم که کلودیا بنا به همون اتفاقاتی که تو LM اوومده یکی از معتقدین به این فرقه میشه و دالیا هم از این علاقه ایشون خوشش میاد و رابطش باهاش بیشتر میشه تا در نهایت به این فکر میرسه که از ایشون به عنوان جانشین بعد از خودش استفاده کنه و موفق هم میشه...
چرا کلودیا برای یادآوری گذشته به هدر هیچ اسمی از دالیا نمی‌بره؟
خب چون منطقی اینه از نظر من که کلودیا این کار رو بیهوده میبینه! چون هیثر شناختی از دالیا نداره و جز جبهه گیری جلوی کلودیا کار دیگه ای نمیکرد! در حالیکه کلودیا تو این فکره که از در دوستی با هیثر عزیز کنار بیاد...
آیا ذهن آلسا اونقدر قوی نبود تا جهنمی که خلق کرد آسیب‌پذیر نباشه؟ آیا دنیایی که آلسا خلق کرد مثل برخی نرم‌افزارها پر بود از حفره‌های امنیتی؟
خب ببین از نظر من این جهنم در اصل آسیب پذیر نبود!!! و اتفاقاتی که افتاد با خاسته خود آلساست! به همون دلیل تئوریه خودم درباره آلسا که نیروی سیاهی در اون غلبه کرده و ایشون هم خودش خواستار بدنیا آوردن سامائیل هست
آیا دالیا هم دارای قدرت روحی هستش؟ آیا قدرت روحی دالیا از آلسا بیشتره؟ آیا دالیا هم دنیای ذهنی داره؟ اگه اینطور باشه چقدر با دنیای ذهن آلسا تداخل داره؟ مرز دنیای آلسا و دالیا کجاست؟
جواب اول: مسلماً بعله! حداقل از خوده فرقه این قدرت میتونه کسب کرده باشه! ج دوم: خیر! چون آلسا خانوم در اصل مادر خداست و قدرتش بالفعل تره! ج3وم: نمیشه بطور 100% گفت که دالیا اونقدر قدرت ذهنیش زیاده که بتونه یه دنیا مثه دنیایه آلسا خلق کنه... اما قدرتش رو داشته و تا حدی هم اعمال کرده! ج 4م: خب در اصطلاح قدرت ذهنی آلسا می چربه به دنیایه دالیا و جسارتاً ترجیح میدم جایه واژه تداخل از درهم آمیختن این دنیایه این 2نفر باهم استفاده کنم! نمونش همون دموی ابتدایه بازی که آلسا میخواد مانع ورود هری به شهر بشه و معتقدم در اصل اونجا دنیایی هست که ساخته دالیاست! ج5م: نمیتونم دقیقاً مرزی واسشون قائل بشم و بصورت کلی اکثر جاها در آمیخته دنیایه این 2نفر هست ولی در همین حد که نیروی ذهنی دالیا باعث اومدن هری به sh شد و بعد از بیدار شدن هری در رستوران باعث شد ایشون بالاخره به آلسا برسه و از اونجا دیگه کاملاً همه وارد دنیایه آلسا هستن!
چرا آلسایی که تو خود بازی و سکانس‌های بازی دیده میشه هیچ اثری از جراحت و سوختگی نداره؟ چرا اندام آلسا خیلی بزرگ‌تر از یه دختر 14 ساله به نظر میاد؟ چرا آلسا بیشتر اوقات با لباس مدرسه دیده میشه؟ آیا آبی بودن رنگ این لباس دلیلی داره؟ آیا آلسا دارای چند شخصیت با پیکرهای منحصر بفرد هستش؟
کلاً جواب این چندتا سؤال از نظر من یه چیزه! و اون هم خوده آلساست! منظورم اینه که وقتی کسی قدرت خلق کردن یه دنیا رو داره نمیتونه رو ظاهر خودش تأثیر گذار باشه؟! اما درباره استفاده از رنگ آبی، خودت میدونی که چی میخوام بگم دیگه :دی
چرا آلسا در 7 سالگی برای اجرای مراسم سوزانده شد یعنی چند سال قبل از آمادگی برای تولید مثل؟ آیا دالیا از قبل آمادگی عکس‌العمل آلسا رو داشت؟
این سوخته شدن به هر حال برای زنها و اهمیت اونها به ظاهر خیلی موضوع زننده ای محسوب میشه!!! و همین امر باعث تنها شدن آلسا در سنین بالاتر و جوانه زدن تدریجی درخت تنومند نفرت و خشم در او میشه و این اتفاق هم در نقش بذرهایه نفرت اعمال نقش میکنه و همه میدونیم که طبق فرقه این حس (خشم و نفرت) برای مادر خدا، جهت بوجود آوردن خدا، ضروری ست پس بیراهه نیست که بگیم اینکار هم جزو یکی از آیین هایه فرقه است!
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or