قسمت اول از فصل اول
ارن به
ون: یه خواب عجیب دیدم. داشتم داخل این استخره شنا میکردم ولی شبیه اقیانوس بود و داشتم با یه جلبک دریایی شنا میکردم، ولی جلبک دریایی نبود. مثل، دست بود. و داشتم با این دختره شنا میکردم و اون میگفت که اگه دستها بگیرنت، میکِشنت پایین و غرقت میکنن، پس بالاتر ازـشون شنا کن.
قسمت اول از فصل سوم
این آب خیلی گِلآلوده. یه بار هفتهشت سالم که بود نزدیک بود توـش غرق شم. راستش درست همونجا لب ساحل. پسرعموم مجبور شد بکشدم بیرون. نمیدونم چی بود، پسر. احساس میکردم دارم کشیده میشم.
توی قسمت اول از فصل اول
ون جلسۀ اولیا-مربیان داشت، توی قسمت اول از فصل سوم هم مادر
لوکوئِیرییس احضار شد به مدرسه.
توی قسمت اول از فصل اول
ارن از خونۀ پدرمادرش انداخته شده بیرون و راهش نمیدادن داخل، توی قسمت اول از فصل سوم هم مادر
لوکوئِیرییس از خونه پرتش میکنه بیرون.
توی قسمت اول از فصل اول مادر
ارن بهش میگه: «بهتره یه چیز درستحسابی بخوری»، و توی قسمت اول از فصل سوم مادرخوندۀ
لوکوئِیرییس بهش میگه: «این غذا برات بهتره. توی بیشتر غذاهایی که بهشون عادت داری، نمک و روغنِ بیشازحد هست».
توی قسمت دوم از فصل اول
دریوس از مشکل بچهدارنشدنش حرف میزنه، توی قسمت دوم از فصل سوم هم
دریوس دوباره به این موضوع اشاره میکنه.
قسمت دوم از فصل اول و قضیۀ معروف مرغ و سس، و آخر قسمت دوم از فصل سوم هم
الفرد به
ارن پیام میده که 300 تیکه مرغ بگیره، همه هم رون.
قسمت دوم از فصل اول «
پیپربوی» از عکسگرفتن متنفره، توی قسمت دوم از فصل سوم پول میپاشه هوا و با خوشحالی با طرفدارها عکس میگیره (بازی رو شناخته).
نکات جالب دیگه هم اینکه ماجرای مادرخوندهها بر اساس واقعیت بود:
خود-دگرکُشی خانوادۀ هارت.
ماجرای سیلزدهکردن اون شهرک هم بر اساس واقعیت و روستای
Oscarville و برکۀ
Lake Lanier بود.