بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    40

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,610
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 165
آخرین ویرایش:
سلام
سال نو به تمام عزیزان مقیم سایلنت هیل مبارک :D
تگ جدید هم مبارک باشه. {6}
عید همگی مبارک

آستان مقدس سایلنت هیل، لطفا با کابوس وارد شوید
میشه کابوس مورد نظر رو با رسم شکل توضیح بدید؟!{65}
=================
از دوستان کسی Layers of Fear‌ رو بازی کرده؟
 
سلام

تگ جدید هم مبارک باشه. {6}

میشه کابوس مورد نظر رو با رسم شکل توضیح بدید؟!{65}
=================
از دوستان کسی Layers of Fear‌ رو بازی کرده؟

ممنون :دی

من بازی کردم و نقدش رو هم گذاشتم رو سایت
 
سلام

یه اطلاع‌رسانی هم اینجا میکردی دیگه برادر! :D
میشه یه «در مقایسه با سایلنت هیل» هم اینجا بذاری.

کلا یه بازی مستقل هست و نباید زیاد ازش انتظارهای آنچنانی داشته باشی. بیشتر تحت تاثیر P.T هست و یه جورایی میخواد اون عنوان رو ستایش کنه. توی موسیقی، صداگذاری و چند پایانی بودن و داستان روانشناختی مسلما تحت تاثیر «سایلنت هیل» هست ولی فاصله بین این بازی و سایلنت هیل خیلی زیاد هست ولی به یه بار تجربه کردنش میارزه اگه با ایراداتش کنار بیای. به نظرم بازی رو تجربه کن
 
درود
سال نو مبارک:D
اینم Plot بازی Silent Hill Shattered Memories...دیگه اگه اشتباهی داره عذرخواهی میکنم.

SHSM_logo.png

مایکل کافمن (Michael Kaufmann) روانشناسی است که خود را برای دیدار با یک بیمار جدید آماده میکند. او برای خود یک لیوان ویسکی میریزد, در همین حال منشی وی زنگ میزند و به او میگوید که بیمار جدید زودتر رسیده است, دکتر کافمن به منشی خود میگوید ایرادی ندارد و بیمار میتواند وارد اتاق شود.

Psychiatrist.PNG
دکتر مایکل کافمن - روانپزشک​

در همین حال, هری میسون (Harry Mason), قهرمان داستان بازی, کنترل اتومبیل خود را در جاده های یخی سایلنت هیل از دست میدهد و تصادف میکند. هری از اتومیبل به بیرون میاید و متوجه میشود که دخترش شریل ناپدید شده است و به همین دلیل برای پیدا کردن او شروع به جستجو میکند. در این قسمت از بازی شما میتوانید به غذا خوری Diner 52 بروید و در آنجا با Cybil Bennett ملاقات کنید یا به Good Ol' Days بروید و با متصدی بار ملاقات کنید. در طول گفتگو با هرکدام از آنها, هری دچار فراموشی میشود و تصور میکند که او به همراه شریل در سایلنت هیل و در خیابان Levin زندگی میکند. سپس هری یک تماس تلفنی از خانه دریافت میکند, و با وجود این که چیزی جز صدای خش خش نمیشنود به این نتیجه میرسد که شریل باید در خانه منتظر او باشد. در راه خانه, هری تماس تلفنی دیگری از شریل دریافت میکند که این بار صدای شخص دیگری نیز در آن شنیده میشود. برای هری, این نشان دهنده این است که شریل تنها نیست و ممکن است که در خطر باشد. بلافاصله بعد از اتمام تماس, شهر در دنیایی یخی فرو میرود. هری به زودی با هیولاهایی به اسم Raw Shock روبرو میشود که او را تعقیب میکنند. او چاره ای جز فرار ندارد و بعد از یک تعقیب و گریز کابوس وار موفق میشود به خانه اش در خیابان Levin برسد.

Raw_Shocks_chase_Harry.jpg
هری میسون در حال فرار از چنگال Raw Shock ها​

در اینجا یک جلسه دیگر با روانپزشک آغاز میشود, که در آن دکتر کافمن در رابطه با موضوع خانه و خانواده صحبت میکند و از بازیکن میخواهد نقاشیی را که عنوان آن خانواده ای شاد است را رنگ آمیزی کند.

در همین حال, هری با زن و شوهری (مایک و لوسی استوارت) در خانه خود مواجه میشود که آنها را نمیشناسد. وقتی هری از آنها میخواهد که شریل را صدا بزنند, آن دو میگویند که او آنحا نیست, زمانی که هری ادعا میکتد که این خانه متعلق به او است, لوسی توضیح میدهد که این غیر ممکن است زیرا آنها مدت 14 سال است که در این خانه زندگی میکنند. پس از آن مایک در را بر روی هری میبندد و در نهایت سیبل از راه میرسد و مدارک هری را بررسی میکند و متوجه میشود که راست میگوید اما با این حال باز هم با بعضی از اطلاعات تطابق ندارد و برای همین از هری میخواهد که سوار اتومبیل بشود تا به ایستگاه پلیس بروند تا مشخص بشود اوضاع از چه قرار است. هرچند قبل از این که آنها به ایستگاه برسند طوفان برف مانع عبور آنها میشود به همین علت سیبل از اتومبیل پیاده میشود تا بفهمد دقیقاََ در کجا قرار دارند, اما سیبل باز نمیگردد و به همین خاطر هری پیاده و در جنگل سرگردان میشود. زمانی که هری در حال جستجوی یک کلبه شکاری است, سیبل با او تماس میگیرد تا بپرسد که چرا فرار کرده است, هری توضیح میدهد که او دیگر برنگشته است. سپس هری تصمیم میگیرد تا به سایلنت هیل بازگردد و به او بپیوندد. بار دیگر دنیا تغییر شکل میدهد و جنگل در دنیایی یخی فرو میرود. پس از تعقیب گریز هری مسیری را دنبال میکند که به زمین فوتبال دبیرستان Midwich منتهی میشود. در آنجا بار دیگر سیبل با هری تماس میگیرد و او به دروغ به سیبل میگوید که تلفنش از شبکه خارج شده بود. سیبل آدرس سالن ورزشی مدرسه را به هری میدهد تا در آنجا به او بپیوندد, به علاوه اینکه از این سالن به عنوان پناهگاه برای هنگامی که طوفان برف میشود نیز استفاده میگردد. هری گمان میکند که ممکن است شریل نیز در آنجا باشد و به این ترتیب با سیبل موافقت میکند.

در جلسه سوم, دکتر کافمن در رابطه با زندگی بازیکن در دبیرستان صحبت میکند.

هری به جستجوی بیشتر سایلنت هیل و دبیرستان Midwich میپردازد. در سالن ورزشی مدرسه هری با زنی به اسم Michelle Valdez ملاقات میکند. Michelle به هری میگوید که زمانی او دختری به اسم شریل میسون را میشناخته است که به مدرسه Midwich میرفته و سپس عکسی از او را به هری نشان میدهد. با وجود شباهتی که او به دختر هری دارد, اما شریل در عکس یک فرد بزرگسال است و نه یک کودک. هری و Michelle به منظور پیدا کردن سوابق شریل وارد دفتر مدرسه میشوند, و متوجه میشوند که شریل داخل عکس همان دختر هری است و در حال حاضر به خیابان Simmons نقل مکان کرده. باز هم همه جا در یخ فرو میرود, و در این بین هری متوجه میشود که شریل در مدرسه توسط هم سن و سالان خود مورد آزار و اذیت قرار میگرفته است. بعد از اینکه دنیا به حالت قبلی باز میگردد, هری در بیرون از مدرسه به Michelle میپیوندد. هری به همراه Michelle به محل کار او که یک کلوب شبانه به اسم Ballkan است میرود.

PromMichelle.PNG
Michelle Valdez​

هری برای پیدا کردن سوییچ اتومبیل Michelle را ترک میکند و به طبقه بالا میرود اما هنگامی که برمیگردد یه جای Michelle با زنی روبرو میشود که بر روی صندلی نشسته است و خود را Dahlia معرفی میکند. داهیلا به نظر میرسد از سردرگمی هری شگفت زده شده است, اما با این حال خیلی علاقمند نیست که چیزی را توضیح بدهد. او به هری میگوید آمده است تا با اتومبیلی که در بیرون پارک کرده است او را به خیابان Simmons برساند تا وی بتواند شریل را ملاقات کند. به هنگام رسیدن به پلی که در بین راهشان قرار دارد, دنیای یخی همه جا را فرا میگیرد, داهیلا و یعد از آن پل یخ میزند که این امر موجب فرو ریختن آن میشود. اتومیبل به درون آب سقوط میکند و هری و داهیلا در آن گیر میکنند. در حالی که هری برای فرار تلاش میکند, داهیلا همچنان یخ زده و بی حرکت است. بسته به اقدامات بازیکن هری میتواند با دستکاری کردن رادیو فرار کند یا این که هیچ کاری نکند تا غرق شود.

در اینجا دفتر دکتر کافمن نشان داده میشود, در جلسه چهارم او در رابطه با مرگ با بازیکن صحبت میکند.

مدتی بعد هری در بیمارستان آلکمیا بهوش میاید و متوجه میشود که سیبل او را نجات داده است. سیبل به او میگوید که حوادثی که توصیف میکند امکان ندارد که رخ داده باشد, و اضافه میکند که تو در رودخانه شنا کرده ای و ممکن بود که در اثر سرما جانت را از دست بدهی. در حین مکالمه سیبل و هری بار دیگر همه جا شروع به یخ زدن میکند و گفتگو آنها ناتمام میماند. بعد از این دنیا به حالت قبلی باز میگردد هری به لیزا گارلند پرستار بیمارستان آلکمیا برخورد میکند که دچار سانحه رانندگی شده است. هری تصمیم میگیرد تا او را در راه به آپارتمانش همراهی کند. در خانه, لیزا که سردرد دارد از هری میخواهد تا از دستشویی برای او مقداری دارو بیاورد. هنگامی که لیزا به خواب فرو میرود, هری آنجا را ترک میکند. قبل از این که هری بتواند وارد مرکز خرید تولکا بشود, لیزا با او تماس میگیرد و از او کمک میخواهد. هنگامی که او به آپارتمان باز میگردد با بدن بی جان لیزا مواجه میشود. سیبل وارد میشود و از هری میخواهد که حرکت نکند, ثانیه ای قبل از اینکه همه جا یخ بزند سیبل به هری میگوید که میداند او "هری میسون" نیست.

LisaDead.PNG
بدن بی جان لیزا​

بعد از اینکه دنیای یخی دوباره به حالت قبل برمیگردد, هری خود را در مرکز خرید تولکا پیدا میکند. بعد از جستجوی مرکز خرید, هری به خیابان Simmons میرسد و در آنجا با داهیلا که اکنون پیر است روبرو میشود. داهیلا دو چیز را مشخص میکند, اینکه آنها با هم ازدواج کرده اند و دوم این که شریل در برج فانوس دریایی است. دوباره دنیای شروع به تغییر میکند و داهیلا یخ میزند, و خیلی زود هری خود را در مکانی شبیه به هیچ کجا پیدا میکند. هری وارد اتاقی میشود که به نظر شبیه به اتاق شریل است و در آنجا بر روی تخت او به خواب فرو میرود.

در این ضمن, کافمن در جلسه ششم خود در رابطه با ازدواج صحبت میکند.

زمانی که هری از خواب بیدار میشود, میشل در کنار اوست و پیشنهاد میدهد که تا او را به برج فانوس دریایی برساند. در طول جاده, بحث و جدلی بین میشل و دوست پسرش, جان, صورت میگیرد که باعث میشود هر دو آنها از اتومبیل پیاده بشوند. هری از اتومبیل پیاده میشود, چاره جز وارد شدن به یک فاضلاب را ندارد بعد از این که از آنجا بیرون میاید به Annie's Bar میرود. در بار, میشل به او میگوید که رابطه اش را با جان بهم زده است و اینکه او میتواند برای رسیدن به برج فانوس دریایی از قایقی که کمی آنورتر از پارک تفریحی کنار دریاچه است استفاده کند.

در جلسه هفتم, دکتر کافمن در رابطه با میل جنسی صحبت میکند.

هری از پارک تفریحی کنار دریاچه عبور میکند و قایق کوچکی را پیدا میکند. در داخل آن, هری دوباره با داهیلا که این بار جوان است روبرو میشود و از وی میخواهد که او را به برج فانوس دریایی برساند. داهیلا با اکراه این درخواست را قبول میکند. داهیلا, هری را اغوا میکند و به صورت ضمنی اشاره میشود که آن دو با هم رابطه داشته اند. مدتی بعد, هری دوباره در دنیای یخی از خواب بیدار میشود که در آن باز هم داهیلا یخ زده است. آب دریاچه تبدیل به یخ شده است و هری تصمیم میگیرد با راه رفتن بر روی دریاچه یخی به فانوس دریایی برسد. Raw Shockها شروع به دنبال کردن هری میکنند, هرچند, آنها هم به صورت ناگهانی یخ میزنند. سطح یخ زده دریاچه دوباره تبدیل به آب میشود و هری در حالی که به سمت فانوس شروع به شنا کردن میکند, بیهوش میشود. سیبل در ساحل و در کنار فانوس دریایی قرار دارد, و او بار دیگر هری را نجات میدهد اما هری سلاح او را میرباید و به او میگوید که اجازه نمیدهد مانع از آن شود که او دخترش را پیدا کند. سیبل در حالی که پرونده هری را بررسی میکند, میگوید که نمیفهمد چی اتفاقی در حال رخ دادن است چون که این پرونده ها نشان میدهد هری 18 سال پیش در اثر سانحه رانندگی جان خود را از دست داده است. سیبل از آنجا میرود و هری وارد برج فانوس دریایی میشود که البته در حقیقت کلنیک دکتر کافمن است. مشخص میشود که بیمار دکتر کافمن در حقیقت شریل میسون است, که اکنون 25 سال دارد. دکتر کافمن توضیح میدهد که چگونه شریل به شدت به خاطراتی که با پدرش داشته است چنگ انداخته, و هری که بازیکن کنترل آن را در دست داشت چیزی جز تجلی توهمات شریل نیست.
بعد از توضیحات کافمن, با توجه به کارهایی که در طول بازی انجام داده اید یکی از سه مکالمه زیر میتوان رخ دهد و در ادامه یکی از پنچ پایان بازی.

==========================
مکالمه ها

Broken
broken.jpg
هری در مقابل شریل زانو میزند. آنها به یکدیگر خیره میشوند. نمیدانند باید چگونه خداحافظی کنند. شریل میگوید "تو مدت زیادی با من بودی...". هری با لبخندی سخت پاسخ میدهد "همیشه خواهم بود." شریل چشمانش را میبندد و سرش را برای آخرین خداحافظی تکان میدهد. هری یخ میزند, و برای همیشه در خاطرات شریل باقی میماند.

Bearer of Guilt
bearer_of_guilt.jpg
هری در مقابل دخترش می ایستد. هری میداند که شریل نمیتواند او را ببخشد و البته او خودش هم نمیخواهد که بخشیده بشود. شریل می ایستد و در حالی که سعی میکند گریه نکند از هری میپرسد که "چرا باید میمردی؟ من تقصیری نداشتم. یکی باید بالاخره سرزنش میشد.". هری سعی میکند که او را در آغوش بگیرد اما شریل دستان او را پس میزند. هری در حالی که سعی میکند از دخترش دور شود نجوا کنان میگوید "مرا فراموش کن." همچنان که به عقب قدم برمیدارد بدنش یخ میزند و در حالی که با چشمانش به شریل نگاه میکند بر روی زمین فرو میریزد.

Hero Forever
hero_forever.jpg
هری در مقابل شریل زانو میزند. شریل میگوید "پدر...تو یه قهرمانی. آن مردی که مُرد, پدر من نبود. این چیزی نیست که من به یاد میاورم. آن خاطرات تمام چیزی هست که من به یاد دارم - تو تمام چیزی هستی که من به یاد دارم." هری نجوا کنان میگوید "من حتی یک روح هم نیستم." شریل سر خود را تکان میدهد, قادر به تحمل از دست دادن او نیست. او محکم هری را در آغوش میگیرد و اشک از چشمانش جاری میشود. آنها یکدیگر را در آغوش میگیرند. شریل برای یک بار احساس خوشحالی میکند...

==========================
پایان ها

Love Lost
love_lost.jpg
(شریل دوربین به دست در بیرون از خانه اشان است, هری چمدانش را بر روی زمین میگذارد. به نظر میاید که او میخواهد با اتومبیل قرمز رنگی آنجا را ترک کند)
داهیلا: مواظب باش.
هری: به اندازه کافی حرف زدیم. بیا فقط-----
(او به جلو میاید و روبروی دوربین خم میشود.)
هری: عزیزم, از این فیلم نگیر. میدونی که این هیچ ارتباطی با تو نداره, درسته؟ حتی با این که من و مامانت همدیگه رو دوست نداریم, اما هردوتامون عاشق تو هستیم و خواهیم بود...
(دوربین خاموش میشود.)

Sleaze and Sirens
sleaze_and_sirens.jpg

(دوربین طوری قرار گرفته است که هری را که بر روی تخت نشسته است را نشان بدهد.)
هری: اکشن! دخترا به ترتیب بیاید و خودتون رو معرفی بکنید!
(میشل به جلو میاید و رو به دوربین خم میشود تا در کادر قرار بگیرد.)
میشل: من میشلم و مدل ملکه مدرسه Midwich هستم.
(پس از آن او بر روی تخت و در کنار هری مینشیند. سپس هری با اشاره شخص دیگری را دعوت میکند.)
هری: و ستاره بعدی ما...
(لیزا به سمت دوربین خم میشود.)
لیزا: من لیزا هستم و شغلم پرستاریه.
(او سمت دیگری هری مینشیند.)
هری: و من هری میسون نویسنده مشهور و اغوا کننده ملکه های رقص دبیرستان ها و پرستاران هستم.
میشل: ما هم میتونیم توی کتاب بعدیت باشیم؟
هری: حتما!
لیزا: میشه کتابت رو به ما تقدیم کنی؟
هری: نه! فقط به همسر و دخترم تقدیمش میکنم....کاملاَ منصفانه.
(هر سه میخندند و...)

Wicked and Weak
wicked_and_weak.jpg
(شریل دوربین به دست وارد اتاق تاریکی میشود که در آن داهیلا بر سر هری فریاد میزند.)
داهیلا: مرتیکه بدرد نخور. کی میخوای بری یه پولی در بیاری؟
(او به هری سیلی میزند.)
داهیلا: فکر کردی چرت و پرتایی که مینویسی مثل کتاب های شکسپیره؟ اون رمان های بدرد نخورت؟ حتی کسی لای اون کتابهات رو باز هم نمیکنه.
(او با پشت دست به صورت هری میزند. هری در حالی که بر روی زمین میافتد صورت خود را از شدت درد میگیرد.)
داهیلا: مرد باش, یالا, از خودت دفاع کن.
(داهیلا فریاد میکشد.)
رقت انگیز. ترسوی به درد نخور.
(داهیلا دوباره با پشت دست به او سیلی میزند. عینک هری بر روی زمین میفنتد. او عینک را دوباره بر روی چشمانش میگذارد و متوجه دوربین میشود.)

Drunk Dad
drunk_dad.jpg
(شریل با دوربینی دارد از هری فیلمبرداری میکند که در شب بر روی ایوان قدم میزند. یک بطری در دستانش است.)
هری: برای چی داری ازم فیلم میگیری؟ میخوای برات برقصم؟
(او سعی میکند برقصد اما بر روی زمین میفتد.)
هری: دختر خوبی باش و برو برای بابات یه نوشیدنی دیگه بیار, میری؟
(او بلند میشود و مینشیند.)
هری: حالا برو یه آبجو لعنتی برام بیار. با خانواده ای شبیه به این, جای تعجبی هم نداره که مست میکنم...
(او به بطریی که در دست دارد نگاه میکند.)

UFO ending
ufo.jpg
(اگر بازیکن کارهای مورد نظر را انجام بدهد این پایان را خواهد دید.)
دکتر کافمن: قضیه....قضیه اینه؟ بعد از این همه بحث و گفتگو که کردیم...تو واقعا باور داری که...پدرت توسط آدم فضایی ها دزدیده شده؟ اگر در مورد فرقه ها و شیاطین صحبت میکردی بیشتر با عقل جور در میومد!
(چهره شریل نشان داده میشود.)
شریل: کل این شهر...واقعاََ یه سفینه فضایی خیلی بزرگه!
(در اتاق دکتر باز میشود, اما این بار به جای هری, جیمز ساندرلند است که در را باز میکند.)
دکتر کافمن: جیمز؟
جیمز: دوباره توی یه روز اشتباه اومدم؟
دکتر کافمن: فردا میبینمت جیمز.
(در بسته میشود.)
دکتر کافمن: یکی از بیمارای من...مدتیه که همسرش رو ندیده. خب کجا بودیم؟
(صندلی که شریل بر روی آن نشسته بود نشان داده میشود اما این بار به جای او یک سگ بر صندلی نشسته است.)
شریل: مادرم یه هرزه بود.
(به جای دکتر هم یک آدم فضایی نشسته است.)
دکتر کافمن: ادامه بده, گوش میکنم.

-------------------------------------------
صحنه پایانی
یک جعبه مقوایی که در آن تمام یادگاری هایی که بازیکن در طول بازی آنها را جمع آوری کرده است نشان داده میشود. شریل جعبه را میبندد و سپس بدون اینکه جعبه را بردارد با بی میلی از آنجا میرود.

shsm_script_12.6.jpg

-------------------------------------------
کرکترهای بازی
Harry Mason
سن: 30 سال
harry_mason.jpg

کنترل اتومبیل خود را در جاده های یخی سایلنت هیل از دست میدهد و تصادف میکند. هری از اتومیبل به بیرون میاید و متوجه میشود که دخترش شریل ناپدید شده است و به همین دلیل او به سمت تاریکی و سرمای شب میرود تا بلکه بتواند او را پیدا کند.

Cheryl Mason
سن: 7 سال
cheryl_mason.jpg

دختر هری که به طرز مرموزی ناپدید میشود و باعث میشود که پدرش شجاعانه در خیابان های سایلنت هیل به دنبال او بگردد. او دختر شادی است که پدرش را بسیار دوست دارد.

Cybil Bennett
سن: 40 سال
cybil_benett.jpg

سیبل بنت پس از سالها خدمت در نیروی پلیس, چیزهای دیوانه وار زیادی دیده است, اما زیاد به هری میسون اطمینان ندارد. او تصمیم میگیرد که هری را تحت نظر داشته باشد. در طول بازی این دو بارها به یکدیگر برخورد میکنند.

Dr. K
سن: 58 سال
dr_k.jpg

یک روانپزشک دوست داشتنی که در فواصل معین بازیکن را ارزیابی میکند. جلسات درمانی او شامل آزمون های روانشناختی تعاملی است که در واقع بازیکن بخشی از آن را تشکیل میدهد.

Michelle Valdez
michelle.jpg

میشل, هری را در مراسمی که در دبیرستان برگزار شده بود میشناسد, هرچند هری این موضوع را به یاد ندارد. او از اینکه منتظر دوست پسرش مانده خسته میشود و ترجیح میدهد به هری در پیدا کردن دخترش کمک کند.

Dahlia
dahlia.jpg

یک دختر سر سخت, به نظر میرسد که داهیلا اطلاعات اندکی از هری دارد. این حقیقت که هری چیزی از او به یاد ندارد همانقدر داهیلا را سردرگم کرده است که خود هری سردرگم شده است.

Lisa Garland
lisa.jpg

لیزا پرستاری است که در بیمارستان آلکمیا کار میکند. با این که جوان است اما خطوط تجربه در چهره اش خودنمایی میکند. با وجود این که لیزا تردید دارد, هری تصمیم میگیرد تا به او کمک کند.
 
آخرین ویرایش:
دمت گرم امیر. چه عیدی‌ای دادی به‌مون. ^:)^
پ.ن: یه موردی؛
الان یادم نیست قبلاً بهش اشاره شده یا نه. تو شماره‌ی اول جایی گفته شده کافمن تو چه رشته‌ای دکتره؟
قربونت:D
تا اونجایی که یادم هست جایی گفته نمیشه رشته کافمن چی بوده!
------
متاسفانه هنوز قابلیت ایجاد جدول به ویرایشگر اضافه نشده برای همین مطالبی که توی اسپویلر پست اول (و همینطور خیلی از پست های تاپیک) هستند داغون نشون داده میشند. امیدوارم که این گزینه هم اضافه بشه تا بتونیم این مطالب رو هم درستشون کنیم!
 
@Silent Dream واقعا ممنون, خیلی لذت بردم تا حالا شترد مموریز رو بازی نکردم, یعنی یه بار یه سی دی برا کام گرفتم اجرا نشد ! به لحاظ داستانی که الان تعریف شد خیلی ریبوت قشنگی بوده, خیلی حال داد, کاش میشد بازی کنم. یادمه نقدهایی که ازش دیدم اینور اونور کمی انتقاد امیز بود, بهش نمیاد داستان خیلی باحالی داره که, شخصیت ها رو هم از لحاظ طراحی باحال عوض کردن, اون پایان UFO هم خیلی عالی بود! دکتره با تعجب میگه چطور میگی ادم های فضایی باباتو بردن, اون جواب میده کل این شهر یه سفینه فضایی بزرگه، بعد یه وقفه ای با ورود جمیز میفته و میبینی دکتره خودش یه ادم فضایی شده!!! عالی بود این حرکت
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or