بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    42

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست..
  1. نوشته شده توسط Ryūkishi07، مشهور برای رمان‌های تصویری ژاپنی که به معماهای قتل، وحشت روانی و فراطبیعی می‌پردازند.
  2. طراحی موجودات و شخصیت‌ها توسط kera
توسعه‌دهنده: NeoBards Entertainment
ناشر: Konami Digital Entertainment
کارگردان: Al Yang
تهیه‌کننده: Motoi Okamoto
نویسنده: Ryukishi07
طراح: kera
تاریخ انتشار: TBA (مشخص نیست)
پلتفرم‌ها: TBA (مشخص نیست)

wire.png

نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,611
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 166
آخرین ویرایش:
یه صحنه دیگه ماله سایلنت هیل 3: زمانی که هدر از آسانسور "مرکز خرید" بیرون میاد و برای اولین بار توی "دنیایی دیگر" قدم میگذاره, میگه:
[LTR]Is this a dream?
It’s got to be!
Not even a kid could believe in this.
But when am I gonna wake up?[/LTR]
دوستان شرمنده بابت اسپم...
ولی این اتاق من هرشب Other World میشه...یه عالمه مورچه بالدار , پشه هی از سر و کول من بالا پایین میرند...کل بدنم رو خوردن:| از سایلنت هیل بدتر شده اینجا!!!
 
Some things we forget and some things we can never
It's funny... I'm not sure which is sadder.​
این جمله منو دیوووووووووونه می کنه ! می خواستم بزارمش اما مطمئن نبودم ! فوق العاده ترین دیالوگ کله سری از نظره من
 
این جمله منو دیوووووووووونه می کنه ! می خواستم بزارمش اما مطمئن نبودم ! فوق العاده ترین دیالوگ کله سری از نظره من
آره خیلی جمله قشنگی گفت ارنست...اصلا کل سناریو Born from a Wish مبهم و جادوی بود..
 
آخرین ویرایش:
دوستان بنده تصمیم گرفتم که کل دیالوگ های سناریوی Born from a Wish رو ترجمه کنم.امیدوارم خوشتون بیاد. فعلا براتون 2 قسمت رو میذارم.
توجه: کپی برداری از این مطالب به هر نحو غیر قانونی میباشد و حقوق کل مطالب ترجمه شده در این اثر متعلق به بنده میباشد.:d
(بی شوخی) :|

attachment.php


قسمت اول: Heaven's Night

(ماریا در اتاق کوچکی در کلوب Heaven's Night بر روی صندلی نشسته است. او یک هفت تیر در دستانش است .)
ماریا: وقتی که بیدار شدم, تنها تنها بودم. همه رفته بودند...ممکنه که به خاطر اون هیولاها رفته باشند؟ حالا باید چیکار کنم؟ باید مبارزه کنم و زنده بمونم؟ یا بزارم اون هیولاها من رو گیر بندازند؟
من هیچ دلیلی برای ادامه زندگی ندارم, اما...

attachment.php


(او از روی صندلی بلند میشود و در اتاق قدم میزند.)
ماریا: ...اما من از مُردن میترسم, از درد کشیدن خیلی میترسم.باید....فرار کنم؟ من باید یکی رو پیدا کنم, دوست ندارم که تنها باشم...اما...اما کسی زنده باقی مونده؟

قسمت دوم: ملاقات ماریا با ارنست بالادوین (عمارت بالادوین)

(ماریا درب را اندکی باز میکند,کسی از پشت, درب را دوباره محکم میبند.)

ماریا: آه....کسی اونجاست؟
(ماریا در میزند)
ماریا: در رو باز کن.
(او دوباره در میزند)
ماریا: سلام؟
(او دوباره در میزند)
ارنست: بس کن...آرامش رو داری بهم میریزی.
ماریا: آه...خدا رو شکر. بالاخره یه نفر رو پیدا کردم. میتونی در رو باز کنی؟
ارنست: نه.
ماریا: چرا؟
ارنست: واقعا لازمه که من به تمام سوالاهای خسته کنندت جواب بدم؟
ماریا: آره.
ارنست: اوه, من اینو نمیدونستم.....میخوام تنها باشم, بقیه فقط من رو عصبانی میکنند.
ماریا: من فقط میخوام چهره یه آدم رو ببینم....تو میدونی که در این شهر چه اتقاقاتی رخ میده؟...هیچ کس اینجا نیست...فقط همه جا هیولاست.
ارنست: آره, میدونم. اما خب کی چی؟ این هیچ ربطی به من نداره. وقتی هیچ کسی وجود نداشته باشه به معنای اینه که هیچ کسی مزاحم من نمیشه.
ماریا: تو میخوای توی این شهر دیوانه تنها باشی؟
ارنست: بله, دقیقاََ....اما تو چجوری میتونی بگی که این شهر دیوانه است؟ شاید این ما هستیم که دیوانه ایم...هر دو تامون, دیوانه هایی بیچاره....حالا تموم شد سوالاتت؟میتونی تنهام بذاری؟


attachment.php

ماریا: اسم من....ماریا است. اسم تو چیه؟
(هیچ صدایی شنیده نمیشود, ماریا دوباره در میزند)
ارنست: ارنست.
ماریا: همینگ وی؟
ارنست: بالادوین.
ماریا: ارنست...من دوباره برمیگردم...


قسمت سوم: به زودی...
 

Attachments

  • hn-300x264.jpg
    hn-300x264.jpg
    48.3 KB · مشاهده: 180
  • Untitled-3.jpg
    Untitled-3.jpg
    42 KB · مشاهده: 181
  • 0.jpg
    0.jpg
    9.3 KB · مشاهده: 178
آخرین ویرایش:
سلام
قبل از هر چیز درباره‌ی سوال و نظریه‌ی علی درباره‌ی هیولاها یه چیزی رو بگم.
قبلاً هم گفتم که بنده برای خود شهر هیچ شعور یا ادراکی قایل نیستم. شهر به خودیه‌خود فقط یه جور موتور محرکه محسوب میشه (البته تو نظریه‌ی بنده) هر نوع فراخوان توسط استفاده کننده از این موتور انجام میشه. به خاطر همین بحث بود که با علی‌بلک!(به قول لیون البته) بحث هیولاهارو شروع کردیم اگه یادتون باشه. پس اینکه شهر بخواد افراد دیگه‌ای رو جلوی راه دعوت‌شده قرار بده بی‌معنیه. و اما بعد...
این خودکشی کرده...گناه کبیره...عذاب باید بکشه...:d


بازی خوبیه خیلی خوب دوسش دارم
خوبه ولی نه زیاد:))
چه یه نفر چه دو نفر باشید،‌ورودتون رو تبریک می‌گم:welcome:

نشانه های آخرالزمان:
شیخی را پرسیدند که از نشانه های آخر الزمان چیست؟ او در جواب بگفت که از نشانه های آخرالزمان این است که یک بچه دبستانی بیاید و بگوید بازیه خوبی است بعد دوباره همان بچه دبستانی با یک نام دیگر بیاید و بگوید بازی بدی است.
باید به این نشانه ها توجه کرد...آخرالزمان نزدیک است...21 دسامبر...بچه دبستانی....تابستان...تعطیلی...آخ جون!!!
امیر‌جان!/:) از کی تا حالا 21 دسامبر افتاده تو تابستون؟
دوستان بنده تصمیم گرفتم که کل دیالوگ های سناریوی Born from a Wish رو ترجمه کنم.امیدوارم خوشتون بیاد. فعلا براتون 2 قسمت رو میذارم.
توجه: کپی برداری از این مطالب به هر نحو غیر قانونی میباشد و حقوق کل مطالب ترجمه شده در این اثر متعلق به بنده میباشد.:d
قسمت سوم: به زودی...
ای جون من. خداییش الان فعال‌ترین عضو تاپیک همین امیرخانه:-*
 
قسمت سوم: تقاضای ارنست
(ماریا درب اتاقی که ارنست در آن است را میزند.)
ماریا: تو دختر بچه ای به اسم اِمی میشناسی؟
ارنست: برای چی میپرسی؟
ماریا: این نامه, روش نوشته "برای پدر عزیزم"...از طرف دختری به اسم اِمی بالادوینه....تو پدر هستی؟!
ارنست: آره, این نامه رو از کجا پیدا کردی؟
ماریا: توی اتاق زیرشیروانی
ارنست: آه...چه احمقی بودم...حالا...اما حالا دیگه خیلی دیره...من تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده...برای همین بود که وقتی از اونجا......از اونجا پرت شد پایین توی دستهاش یه پاکت نامه خالی بود...
ماریا: ارنست, اِمی....اون نمر....؟ معذرت میخوام, من معذرت میخوام که اون خاطرات رو یادت انداختم....
ارنست: نیازی به معذرت خواهی نیست. تو چیزی یادم نداختی. من هرگز اون خاطرات رو فراموش نمیکنم....ماریا...بعضی چیزها رو ما میتونیم فراموش کنیم و بعضی چیزها رو هرگز نمیتونیم فراموش کنیم...واقعاََ عجیبه, نمیدونم که کدوم یکیشون غم انگیزتره...الان 10 سال گذشته...ولی من هنوز...
ماریا: ارنست, من معذرت میخوام, نمیدونستم که....
ارنست: عیبی نداره...ماریا اون نامه رو بهم میدی...
ماریا: من برات میزارمش اینجا.
(ماریا نامه را از زیر درب برای ارنست میفرستد)
ارنست: ممنونم....ماریا..........؟ پس تو باید.......برای همینه....برای همینه که تو میتونی من رو ببینی....
ماریا: هان؟
ارنست: خب پس شاید این به این معنا باشه که من میتونم به رخ دادن معجزه هم اُمید داشته باشم.
ماریا: منظورت چیه؟
ارنست: توی آپارتمان بعدی, یه بطری هست که حاوی مایع سفیدیه...دقیقا نمیدونم که اون بطری کجاست ولی مطمئنم که یه جایی توی همون آپارتمانه...من باید این بطری رو داشته باشم.
ماریا: تو میخوای که برم اون بطری رو برای تو بیارم؟
ارنست: ازت خوهش میکنم که برام بیار.
ماریا: خب چرا خودت نمیری پیداش کنی؟
ارنست: بهم اعتماد کن, اگه میتونستم خودم میرفتم ولی من...
ماریا: .....سفید؟
ارنست: من دری رو که به سمت راه پله ها میره رو برات باز میکنم.
ماریا: ارنست تو فکر میکنی که این روش واقعا جواب میده؟
ارنست: نمیدونم...

7-066.jpg

ماریا: خیلی خب, خیالی نیست, میرم پیداش میکنم.بهتره اینه که کاری انجام ندیم و تسلیم بشیم.
( ماریا راه میفتد)
ارنست: ماریا....مرسی.
================================================================
امیر‌جان!
yahoo_23.gif
از کی تا حالا 21 دسامبر افتاده تو تابستون؟
توی تابستون نیفتاده که!!! این اتفاقات توی تابستون رخ میده که بگه 21 دسامبر واقعیه!!!:d
ای جون من. خداییش الان فعال‌ترین عضو تاپیک همین امیرخانه
yahoo_11.gif
ممنون مسعود جون, نظره لطفته!:x
 
آخرین ویرایش:
ممنون امیر جان
خیلی خوبه ! کاری رو که من می خواستم برای شماره 4 انجام بدم شما داری با تمام قوات برای شماره ی 2 انجام میدی :d
این امتحانا رو بدیم ! من به شخصه براتون چند تا طرح فضایی داریم در حد المپیک ! بیا و ببین :d
 
قسمت چهارم: حقیقت در مورد ارنست
(ماریا با بطری حاوی مایع سفید رنگ نزد ارنست برمیگردد.)
ارنست: مچکرم ماریا. این تنها چیزی بود که من نمیتونستم خودم پیداش کنم.با گذشت زمان فهمیدم که من دیگه قادر به ترک این خونه نیستم. خیلی وقته...
ماریا: اما...
ارنست: ماریا, خدایان اینجا حضور دارند...خودت هم این رو میدونی, تو در این شهر متولد شدی.
ماریا: مطمئن نیستم که استفاده از کلمه "خدا" درست باشه.
ارنست: تو به سرنوشت اعتقاد داری؟
ماریا: نه واقعاََ.
ارنست: خب پس خوبه.
ماریا: ارنست درب رو باز میکنی؟
ارنست: اینجا دیگه بن بسته, هیچ چیزی پشت این درب نیست.

7-080.jpg


ماریا: میفهمم.خب حالا اگه من بگم به سرنوشت اعتقاد دارم چیکار میکنی؟
ارنست: جیمز, اون مرد بدیه.
ماریا: جیمز........؟ آره....میدونم!
ارنست: اون به دنبال تو میگرده که اون شخص تو نیستی.
ماریا: تو چیزی میدونی؟
ارنست: آره میدونم....ماریا تو....
ماریا:به هر حال, این چیزیه که تو فکر میکنی.تو واقعا هیچی نمیدونی.اشکالی نداره...
ارنست: بسیار خب...
(ماریا درب اتاقی که ارنست در آن است را باز میکند.اتاق کاملا خالی است و هیچ کسی در اتاق حضور ندارد.کادوی اِمی بر روی میز است و درب آن باز شده است.ماریا اتاق را کمی میگردد و سپس آنجا را ترک میکند.)

7-084.jpg


قسمت آخر: ملاقات جیمز و ماریا
(ماریا در یک کوچه باریک در حال قدم زدن است.)
7-085.jpg


(او می ایستد و اسلحه که در دستانش است را بر روی سرش نشانه میگیرد.پس از مدتی او اسلحه را به پشت دیوارها پرتاب میکند و به راه رفتنش ادامه میدهد.)

7-086.jpg


7-089.jpg

ماریا: جیمز....
( تصویر سیاه میشود.)
جیمز: مری....؟ اوه...نه اشتباه گرفتم.
ماریا: من شبیه دوست دخترتم؟...........اسم من.......ماریا است.

دوستان اگر میبینید دیالوگها نامفهمومه تقصیر من نیست...اینها چیزهایی که توی بازی میگند و به صورت مبهمی هم هستند که ذهن بازیکن رو قلقک بده

پایان
 
حالا دوستان به نظرتون ارنست واقعا کی بوده؟ اصلا وجود خارجی داشته این شخص؟ یا اینکه فقط یه توهم بوده؟ اصلا برای چی جلوی راه ماریا سبز شد؟
اینا واقعا سوالتی که من هنوز نتونستم یه جواب درست و حسابی براش پیدا کنم...
 
حالا دوستان به نظرتون ارنست واقعا کی بوده؟ اصلا وجود خارجی داشته این شخص؟ یا اینکه فقط یه توهم بوده؟ اصلا برای چی جلوی راه ماریا سبز شد؟
اینا واقعا سوالتی که من هنوز نتونستم یه جواب درست و حسابی براش پیدا کنم...


از نظر من ارنست یه شخص واقعی بوده ولی شاید مرده بود ! از اونجایی که هر چیزی در سایلنت هیل امکان پذیره پس ارنست مرده بود ! شاید هم ماریا هم مرده بوده ! اما روحش توی شهر سرگردان بوده ! بالاخره باید کاری می کرده !!!
در نهایت در مورد گفته های خودم هم مطمئن نیستم
 
خب دوستان یه خبر از گنده کاری های کونامی به بیرون درز کرده...
SILENT HILL HD COLLECTION توسط کدهایی ناقص پورت شده, به این خاطر که کونامی کدهای نسخه ریلیز بازی SH2 و 3 رو گم کرده بود و برای همین مجبور شده که کدهای ناقص رو دست استدیو Hyjinx بده تا اون ها با استفاده از این کدها SILENT HILL HD COLLECTION رو درست کنند.استدیو Hyjinx هم تا جایی که تونسته روی کدها کار کرده و باگ ها رو برطرف کرده ولی نه همشون رو و به همین خاطر بوده که HD کردن نسخه های 2 و3 حدود 2 سال زمان برده و بعد از این همه مدت نسخه ریلیز بازی از باگهای بدی رنج میبره...
Silent Hill HD Collection ported from unfinished code • News • Eurogamer.net
واقعا آدم میمونه به این کونامی چی بگه....:|
ببنید بی دلیل نبود که هی من اینجا میزدم توی سره خودم میگفتم این بازی داغونه....
بعد علی بلک میومد طرفداری میکرد ازش!!!:|
 
من احساس میکنم کونامی با تیم سایلنت مشکل داشته, برای همین بود که دیگه ادامه SH رو ندادند دست تیم, و یه جورایی هم با عرضه HD Collection میخواسته تیم سایلنت رو کوچیک کنه...:|
بعدش هم با عرضه آت و آشغالایی با اسم سایلنت هیل میخواسته بگه که ما بدون شما هم میتونیم SH درست کنیم...
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or