بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

علاقه دارید کدام نسخه از سری بازی سایلنت هیل ریمیک بشود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    38

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
shf_banner.png

پس از گذشت ده سال از انتشار آخرین نسخه سایلنت هیل بالاخره کونامی در اکتبر سال 2022 نسخه جدیدی از این سری را با نام Silent Hill ƒ معرفی کرد. داستان بازی کاملا جدید خواهد بود و در سال 1960 و در ژاپن رخ میدهد و دنیایی زیبا ولی در عین حال وحشتناک را به تصویر میکشد. این بازی توسط NeoBards Entertainment در حال ساخت است و هنوز تاریخ انتشار آن مشخص نیست.
به روز میشود...

wire.png

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
re.jpg

جیمزساندرلند پس از دریافت نامه‌ای از همسرش مری شپرد-ساندرلند که سه سال پیش به دلیل یک بیماری لاعلاج درگذشته بود، به شهر سایلنت هیل می‌رود.نامه ادعا می‌کند که مری در «مکان مخصوصشان» منتظر اوست، که این موضوع باعث می‌شود جیمز سردرگم شود، زیرا کل شهر «مکان مخصوض» آن‌ها بود. با وجود اینکه شک دارد که نامه واقعاً توسط مری نوشته شده باشد، جیمز تصمیم می‌گیرد به دنبال او در شهر بگردد. جیمز پس از ترک observationdeck وعبور از مسیری طولانی وارد گورستان می‌شود درآنجا با آنجلا اوروسکو، زنی جوان و عصبی که به دنبال مادرش میگردد روبرو میشود و از او راهنمایی می‌خواهد.او راه را نشان می‌دهد اما به او هشدار می‌دهد که ممکن است شهر خطرناک باشد، اما جیمز هشدارهای او را نادیده می‌گیرد و می‌گوید که اهمیتی نمی‌دهد که خطرناک باشد و قصد داردفردگمشده خود را پیدا کند.قبل از اینکه جیمز راه خود را ادامه دهد,هردو برای یکدیگر آرزوی موفقیت می‌کنند.

way.jpg

وقتی جیمز به سايلنت هيل می‌رسد، متوجه می‌شود که شهر به مانند چند سال پیش که به آنجا رفته بودند، نیست. علاوه بر مه مرموزی که همه جا را پوشانده، شهر خالی از سکنه شده و در حال پوسیدن است.موجودات مبهم و انسان‌نما در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و هر زمان ممکن است به جیمز حمله کنند. جیمز با کاوش درشهر متروکه، یک دستگاه پخش موسیقی خراب را تعمیر می‌کند که خاطراتش را از زمانی که او و مری از پارک رزواتر بازدید کردند، زنده می‌کند. با تعیین پارک به عنوان «مکان مخصوشان» ، جیمز راه خود را ادامه می‌دهد اما متوجه می‌شود که مسیر منتهی به پارک مسدود است.جیمز هنگام عبور از یک مجتمع آپارتمانی به اسم woodside appartement با دختربچه ای برخورد می‌کند که مانع پیشرفت او می‌شود و سپس با مردی چاق به نام ادی دامبروفسکی، روبرو می‌شود که از دیدن جسدی وحشت‌زده شده است و جیمز به او توصیه می‌کند که شهر را ترک کند. جیمز چندین بار با موجودی که کلاهی هرمی شکل بر سر دارد روبرو می‌شود. سپس از طریق دری وارد آپارتمان Blue Creek می‌شود, در اینجا جیمز برای اولین بار وارد دنیایی دیگرمیشود. در یکی از اتاق ها, جیمز آنجلا را افسرده در مقابل یک آینه بزرگ پیدا می‌کند که چاقویی در دستش دارد و به خودکشی فکر می‌کند. او سعی می‌کند آنجلا را منصرف کند و راه دیگری را به او نشان دهد، اگرچه آنجلا معتقد است که هر دوی آن‌ها سزاوار مرگ هستند. وقتی جیمز می‌گوید که مثل او نیست، آنجلا از جیمز می‌پرسد که آیا از مرگ می‌ترسد، اما بلافاصله عذرخواهی می‌کند.جیمز بعد از نشان دادن عکس مری از آنجلا می‌پرسد که آیا اورا دیده است یا نه، اما پس از اینکه به او اطلاع می‌دهد که مری سه سال پیش فوت کرده است، آنجلا احساس ناراحتی و آشفتگی می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد جستجوی خود را برای پیدا کردن مادرش ادامه دهد.آنجلا از جیمز می‌خواهد که چاقویش را بگیرد، زیرا از کاری که ممکن است انجام دهد می‌ترسد، اما ناخواسته هنگامی که جیمز برای گرفتن چاقو تلاش می‌کند واکنشی که از روی ترس است از خود نشان میدهد و او را تهدید میکند و در حالی که وحشت‌زده شده است از آنجا فرار می‌کند. درنهایت جیمز موفق می‌شود از آپارتمان بیرون برود و دوباره پا در شهر بگذارد.

wood.jpg

در مسیر خود، جیمز دوباره با دختربچه روبرو می‌شود که در حال زمزمه کردن چیزی است و بر روی دیوار نشسته است. او نسبت به جیمز رفتاری خصمانه دارد و میگوید که تو هرگز مری را دوست نداشتی.این حرف باعث سردرگمی جیمز می‌شود، اما قبل از اینکه بتواند اطلاعات بیشتری از او کسب کند، از طرف دیگر دیوار می‌پرد. جیمز با رسیدن به پارک رزواتر، با شخصیت ماریا روبرو می‌شود که شباهت‌های زیادی به همسرش دارد اما رفتاری متفاوت از مری دارد. او پیشنهاد می‌کند تا به جیمز در جستجوی مکان‌هایی که ممکن است «مکان مخصوض» آن‌ها باشد، کمک کند. با توجه به اینکه مقصد آن‌ها توسط جاده‌ای فروریخته مسدود شده است، مجبور میشوند از یک کلوپ شبانه عبور کنند. که در آنجا جیمز از ماریا می‌پرسد که آیا دیوانه شده است که فکر می‌کند همسرش می‌تواند در شهر باشد، اما ماریا دیدی امیدوارنه به این موضوع دارد و جیمز را وسوسه می‌کند که نوشیدنی بنوشد ولی جیمز امتناع می‌کند. ماریا, او را به یک باغی که در آن نزدیکی است هدایت می‌کند اما هنوز هیچ نشانی از مری پیدا نمی‌کند.جیمز از عدم پیشرفت و تردید در مورد وضعیت ذهنی خود ابراز ناامیدی می‌کند اما ماریا او را آرام می‌کند و پیشنهاد می‌کند که مکان‌های بیشتری را با هم جستجو کنند.

night.jpg

ناگهان صدای جیغی از یک تئاتر محلی می‌آید، جیمز تصمیم می‌گیرد آنجا را بررسی کند اما ماریا ترجیح میدهد که بیرون منتظر او بماند. او دختربچه و ادی را پیدا می‌کند، دختربچه ترسیده و پنهان می‌شود. جیمز با ادی صحبت می‌کند. ادی نام دختر کوچک که لورا است را فاش می‌کند. جیمز به دنبال او میگردد.در خارج از تئاتر ماریا, لورا را می‌بیند که به سمت بیمارستان بروکهاون می‌رود و سپس هر دو به دنبال او می‌روند. درحین کاوش در بیمارستان، ماریا بیمار می‌شود و به طور موقت در یکی از اتاق ها استراحت می‌کند در حالی که جیمز به جستجوی لورا میپردازد و او را تا طبقه سوم تعقیب می‌کند اما با دری بسته روبرو میشود. سرانجام، جیمز لورا را پیدا میکند و از او می‌پرسد چگونه مری را می‌شناسد، لورا میگوید که او را از یک سال پیش می‌شناسد، اما جیمز به دلیل تناقض آشکار در باور خود و حرف‌های لورا عصبانی می‌شود. لورا ناراحت میشود و سعی می‌کند فرار کند اما جیمز که نگران امنیت اوست از این کار جلوگیری میکند. با این حال، لورا جیمز را در اتاقی به بهانه اینکه نامه مری در آنجاست حبس میکند. اما در همان حین هیولایی که از سقف آویزان است وارد آنجا می‌شود و به جیمز حمله میکند, او موجود را می‌کشد اما بعداً توسط یکی دیگر از آن‌ها ربوده می‌شود.

trap.jpg

جیمز به دنیای دیگر بیمارستان منتقل می‌شود، در آنجا به اتاق ماریا بازمی‌گردد اما اثری از او نیست. در نهایت بعداً او را در زیرزمین بیمارستان پیدا می‌کند؛ با این حال، ماریا عصبانی می‌شود و ادعا می‌کند که جیمز او را رها کرده است و به نظر نمی‌رسد که اهمیت دهد که او هنوز زنده است و او را متهم می‌کند که فقط به همسر مرده اش اهمیت می‌دهد. پس از آرام شدن ماریا، آن‌ها جستجوی خود را برای پیدا کردن لورا ادامه می‌دهند. درحین کاوش در زیرزمین، ماریا احساس ناراحتی و اضطراب می‌کند اما جیمز او را آرام می‌کند و سپس وارد راهرویی میشوند.ناگهان، کله هرمی دوباره ظاهر می‌شود و آن‌هارا تعقیب میکند، جیمز از ماریا پیشی می‌گیرد و به یک آسانسور می‌رسد باوجود تلاش‌های جیمز برای باز نگه داشتن درب,، ماریا قادر به ورود به آسانسور نیست و کله هرمی او را میکشد. جیمز تنها و غمگین از دست دادن ماریا، تصمیم می‌گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن لورا که از بیمارستان فرار کرده است، بگذارد.
هوا تاریک شده است. جیمز از بیمارستان بیرون میاید و به دنبال لورا می‌رود اما او را گم میکند. در پارک رزواتر، با آنجلا روبرو می‌شود که از این فکر که مادرش دیگر در شهر نیست و نمی‌خواهد او را ببیند ناامید شده است. جیمز از او می‌پرسد که آیا دختر کوچکی را دیده است یا نه. با این حال، آنجلا با شنیدن آن گویی که یه یاد چیز وحشتناکی افتاده است از آنجا میرود و جیمز را دوباره تنها می‌گذارد. با پیدا کردن یک سرنخ، جیمز به انجمن تاریخی شهر می‌رود که به زندان تولوکا منتقل می‌شود و با ادی که به نظردیوانه شده است روبرو می‌شود. او ظاهراً از کشتن لذت می‌برد و سپس از آنجا می‌رود.با کاوش بیشتر در زندان، جیمز سر از یک هزارتو در میآورد.

angela.jpg
در داخل آنجا، جیمز از قتل پدر آنجلا، مردی مست و خشن که او را مورد آزار و اذیت قرار میداده است، مطلع می‌شود. موجودی عجیبی در آنجا حضور دارد که که آنجلا آن را پدر صدا میزند و به جیمز التماس می‌کند که به او بگوید که "خوب خواهد بود". جیمز که گیج شده است با Abstract Daddy، که نمادی از پدر آنجلا است مبارزه میکند. او موجود را می‌کشد و آنجلا ضربه نهایی را وارد می‌کند. جیمز سعی می‌کند آنجلا را آرام کند اما او خشمگین میشود و ادعا می‌کند که مردانی مثل او فقط به دنبال«یک چیز» هستند اما جیمز می‌گوید که فقط به دنبال همسرش است.آنجلا او را متهم می‌کند که دیگر نمی‌خواسته همسرش اطرافش باشد و احتمالا قبلاً زن دیگری را پیدا کرده است. جیمز با عصبانیت آن حرف ها را رد می‌کند. با دیدن واکنش جیمز، آنجلا برای ادامه جستجوی خود می‌رود.
در اعماق هزارتو، جیمز ماریا را پیدا می‌کند که به طرز معجزه‌آسایی زنده است و در یک سلول زندانی شده. اما او رفتاری عجیب دارد و به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسد که او خاطرات همسر جیمز را دارد .ماریا ادعا می‌کند که آن‌ها فقط در زیرزمین بیمارستان از هم جدا شده‌اند و او کشته نشده است. او میگوید که تو همیشه فراموشکار بودی و به من گفته بوده که همه چیز رو برداشتی ولی نواری که با هم ضبط کردیم را فراموش کردی که برداری. جیمز از این موضوع کاملاً گیج شده است اما قول می‌دهد که راهی پیدا کند تا بتواند به آن طرف سلول برود. اما پس از رسیدن به طرف دیگر سلول، ماریا را پیدا میکند که به طرز مرموزی مرده است و بر روی پوستش ضایعاتی دیده میشود.

maria.jpg
جیمز به راه خود ادامه میدهد و در نهایت با ادی روبرو می‌شود که در طول زندگی‌اش از طرف دیگران مورد تمسخر قرار میگرفته و حال دچار فروپاشی روانی شده است. او جیمز را متهم می‌کند که از اولین برخوردشان او رامسخره میکرده است و سپس به انبار گوشت فرار می‌کند جایی که با خوشحالی اعتراف می‌کند قبل از ورود به شهر, یک قلدر را مجروح کرده و سگش را کشته است. جیمز مجبور می‌شود برای دفاع از خود ادی را بکشد سپس از آنجا بیرون می‌رود و با قایقی که در کنار دریاچه تولوکا قرار دارد به سمت هتل لیک ویو میرود. در آنجا لورا راملاقات می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا مری را پیدا کند.

edd.jpg

لورا نامه‌ای را به او می‌دهد که از پرستار مراقب‌شان، راشل، دزدیده است. مری در نامه نوشته که اگر اوضاع به گونه ای دیگر بود دوست داشت تا او را به فرزند خواندگی بگیرد او و تبریک تولد ۸ سالگی نوشته است, همچنین از او میخواسته تا با جیمز مهربانت برخورد کند ، با ادعای لورا مبنی بر اینکه او هفته گذشته ۸ ساله شده است، ارائه می‌دهد.جیمز امیدوار است که مری هنوز زنده باشد زیرا این با باور دیرینه‌اش درمورد مرگ مری در 3سال پیش مغایرت دارد. علاوه بر این، لورا فاش می‌کند که مری نامه‌ای برای جیمز نوشته بود که او آن را نگه داشته است.لورا میگوید که در ابتدا قصد پنهان کردن آن را داشته است اما حالا تصمیم گرفته است که طبق خواسته‌ مری عمل کند و آن را به جیمز بدهد.لورا پاکت نامه را به جیمز میدهد اما متوجه می‌شود که نامه‌ای در آن نیست.لورا از ترس اینکه ممکن است آن را انداخته باشد، از آنجا میرود تا اطراف را جستجو کند. درهمین حال، جیمز متوجه می‌شود که نوار تعطیلات آن‌ها در بخش کارمندان در طبقه اول نگهداری می‌شود. با بازیابی نوار و دسترسی به اتاقی که زمانی با مری در آنجا تعطیلات را سپری میکردند، جیمز نوار را پخش می‌کند. در آن آخرین لحظات شادی که با مری داشتن پخش میشود, ناگهان تصویری اتاقی نشان داده میشود که در آن مری خوابیده است, جیمز بر بالای سر او میرود و با بالش او را خفه میکند و در اینجا فیلم یه پایان میرسد. جیمز بی‌صدا می‌نشیند و او با حقیقت روبرو می‌شود. کمی بعد، لورا جیمز را پیدا می‌کند که تصمیم می‌گیرد حقیقت را به او بگوید. لورا دلشکسته و عصبانی می‌شود و با گریه از اتاق خارج می‌شود.

lakev.jpg

هتل حال به مکانی سوخته و زنگ زده تبدیل میشود. جیمز همچنان بر روی مبل نشسته که ناگهان صدای مری به طور ناواضحی از رادیو پخش می‌شود که از او می‌خواهد پیدایش کند. جیمز دوباره به جستجو میپردازد و با آنجلا که بر روی راه پله که در حال سوختن است روبرو میشود. آنجلا ابتدا او را با مادرش اشتباه می‌گیرد اما متوجه می‌شود و عذرخواهی میکند. او از جیمز تشکر می‌کند که قبلاً نجاتش داده است، اما آرزو می‌کند که کاش هرگز این کار را نمی‌کرد و او را به حال خود رها می‌کرد. آنجلا از او می‌خواهد که چاقویش را پس بدهد اما جیمز امتناع می‌کند. آنجلا از او می‌پرسد که آیا آن را برای خودش نگه داشته است، اما او پاسخ نمی‌دهد. وقتی آنجلا از پله‌ها بالا می‌رود، جیمز می‌گوید این اتاق مثل جهنم داغ است، که آنجلا پاسخ می‌دهد برای او«همیشه اینطور بوده است».جیمز که نمی‌تواند بیشتر به او کمک کند، آنجا را ترک می‌کند. در لابی، او ماریا را پیدا می‌کند که دوباره زنده شده است و این بار توسط دو کله هرمی کشته می‌شود. جیمز متوجه می‌شود که آن‌ها در نتیجه میل او به مجازات ایجاد شده‌اند، اما از آنجاییکه دیگر به آن‌ها نیازی ندارد، 2کله هرمی پس از ضعیف شدن کافی توسط جیمز، خودکشی می‌کنند. جیمز به یک راهرو هدایت می‌شود، در آنجا مکالمه ای بین او و زمانی که مری زنده بود پخش میشود. جیمز برای او گل آورده است، اما مری آن‌ها را رد میکند و با عصبانیت بر سر جیمز فریاد میزند و میگوید آنقدر منزجر کننده است که لیاقت آن‌ گلهای زیبا را ندارد و از جیمز میخواهد که از اتاق بیرون برود اما کمی بعد با التماس می‌خواهد که او را ترک نکند.

در نهایت جیمز از طریق راهرو و چندین راه پله به پشت بام می‌رسد و درآنجا با یک چهره آشنا روبرو می‌شود که منتظر اوست.

شخصیت ها

james_sunderland.png
mary_shepherd_sunderland.png
maria.png
angela_orosco.png
laura.png
eddie_dombrowski.png
پس از دریافت نامه‌ای از همسرش که سه سال پیش فوت کرده است، جیمز به مکانی می‌آید که خاطرات بسیاری را در آن با هم داشتند: سایلنت هیل، به امید اینکه برای آخرین بار او را ببیند.​
همسر مهربان و دوست‌داشتنی جیمز که سه سال پیش بر اثر بیماری نامعلومی درگذشت.​
این زن زیبا می‌تواند دوقلوی مری باشد. صورتش، صدایش...با این حال، تیپ و شخصیتش کاملاً متفاوت است. چطور ممکن است؟​
زنی جوان که به دنبال مادرش در سایلنت هیل است. او آشکارا از این مکان می‌ترسد.​
دختربچه ای که ظاهراً با مری دوست است. اگرچه لورا، مانند جیمز، به دنبال مری در سایلنت هیل است، اما به دلایلی از او بسیار بدش می‌آید.​
ادی انسانی ساده و بی‌آزار به نظر می‌رسد، اما در درون از آسیب دیدن می‌ترسد. دلیل سفر او به سایلنت هیل مشخص نیست.​
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)
مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور
سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,607
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 162
آخرین ویرایش:
امروز یه hands on از شماره جدید خوندم
می گن که کمبت بازی خیلی ضایع و کند هست یه چیزی حتی ضایع تر از شماره 5
خیلی دوستدارم که این شماره یه بازی درست و حسابی بشه
امیدوارم که این مشکل رو حل کنن
 
درود

اول جا داره تشکر کنم از همگی دوستان که با علاقه فردی بی پایان خودشون در این تاپیک و هر کجا که نامی از سایلنت هیل میاد حضور فعال دارند و به شرح بازی و دیدگاه خودشون و رفع مشکلات دیگر دوستان میپردازند .

خوشحالم که این علاقه نسبت به این فرانچایز کم نظیر در بنده حقیر هم هست و می تونم از دنیای تاریک و سرد این عنوان لذت و عبرتی ببرم ! .

حقیقتش چیزی از این سری رو نمی دونم و تاپیک لاست مموری( ز-س ) هم که یک کتابچه و ترجمه فوقالعاده هست رو به طور گذرا یکی دو خط شاید خونده باشم در حدی که بتونم بفهمم کلا چه اتفاقاتی برای کاراکترها در این شهر رخ میده .

سال پیش سایلنت هیل دو رو تابستون بازی کردم و واقعا می تونم بگم یک عنوان عالی بود . هر چند اینو قبول دارم که با یک دور نمیشه درکی از بازی داشت ( نظر شخصی ) . خواستم دوباره اون قسمت دوم رو بازی کنم ولی مشغله روزمره اجازه نداد ( هر چند دارم دانلود می کنم قسمت دوم رو که دوباره بازی کنم )

اما از گذشته بگذریم تا اینکه چند روز پیش بین عناوین ارشیوی جستجو میکردم واسه یک عنوان خاص که چشمم به Homecoming افتاد . چندین ماه پیش یادم هست که نصب کرده بودم و تا یکی دو مرحله هم رفته بودم اما ( چراشو نمی دونم ولی مطمئنم که عدم رضایت نبوده ) پاکش کرده بودم .

به هر حالتصمیم گرفتم دوباره نصب و بازی رو انجام بدم . و دیشب بازی رو حدود ساعت AM 3 : 00 تموم کردم .

بازی رو هم معمولا همون 12 شب به بعد شروع میکردم و چراغ اتاقم هم شب ها برای راحتی خانواده که نورش بیرون می افته معمولا خاموش می کنم

در کل همه چیز واسه لذت بردن از یک عنوان هارر رو سعی میکردم فراهم کنم .

بعد از اتمام بازی به تاپیک اومدم و تصمیم گرفتم نظرات دوستان رو بخونم درباره " در راه خانه " . اولش پیدا کردن اینکه بحث درباره این بازی که سال 2008 ریلیز شده از چه صفحه ای شروع شده کار اسونی نبود اما رفتم به طرفای صفحات 40 - 45 به بعد که دیدم بحث درباره این عنوان شروع شده :d

گروهی به شدت به بازی حمله کرده بودند و به کل این عنوان رو حتی در سطح و اندازه های نام سایلنت هیل نمی دونستند و از طرف مقابل یکی دو دوست هم به دفاع از اون پرداخته بودند و بر عکس عنوان رو بسی جالب هم قلمداد می کردند .

نظر شخصی من هم این هست که " در راه خانه " یک عنوان زیبا بود و واقعا به دلم چسبید . هر چند قبول دارم سطح گیم پلی بازی در حد و اندازه های قسمت دوم نیست اما موافق بد بودن بازی هم نیستم .

با نظر یکی از دوستان موافقم که گفته بود " داستان بازی ناخوداگاه من رو به ادامه بازی جذب میکرد "و واقعا هم همین طور بود .

ساعت ها من نشسته بودم و داستان رو دنبال میکردم که ببینم الکس به کجا میرسه و در کنار این داستان خوب باید موسیقی تاثیرگذار و گرافیک جالب بازی رو اضافه کرد .

به سایت IGN رفتم تا ببینم به نسخه PC این بازی چه امتیازی داده . با تعجب امتیاز 5.5 رو دیدم ! که بعد در مقایسه با نسخه کنسولی و مشاهده 6.7 متوجه شدم علت این اختلاف امتیاز در مشکلاتی که در کنترل بازی و کلا خود بازی وجود داشته و احتمال زیاد نتیجه یک پورت ضعیف بوده خلاصه میشده .

نقد رو نخوندم اما گذرا به نکته ای برخوردم و اون به مسخره گرفتن بازی توسط منتقد و نویسنده مطلب بود .

در بین مطالب تصاویری هم از بازی گنجانده شده بود که در زیر اونها به طنز بسته به محتوای شکل مطلبی درج شده بود . برای مثال تصویری از یکی از دشمنان بازی به نام Siam بود که احتمالا می دونید ساختار این موجود متشکل از یک جنس نر ( مرد ) و یک جنس ماده ( زن ) هست که به هم ملحق شدند در جهاتی خلاف همدیگه از ناحیه کمر و موجود نر دستانی به شکل باتوم بزرگ داره که روی این دستان به وفور حالاتی به مانند باند دیده میشه . میشه گفت باندپیچی شده به مقدار زیاد :d

منتقد IGN زیر این عکس با لحن طنز نوشته بود ( برگردونش به زبون خودمون و ترجمه بنده ایطوری میشه گفت :d) : ماشالا شما می تونستید تو فستیوال باندپیچی شده ها یه رکورد کسب کنید با وجود این حد از باند بکار رفته در ساختارتون :d

به هر حال جدای از شوخی ما هم هر از گاهی مزاحم شما خواهیم شد با سوالات عجیب و غریب خودمون :d .

شرمنده که این پست ما طولانی شد :)
اول اینکه ورودت رو به این تاپیک خوشامد میگم.
من بحث های صفحات HomeComing رو نخوندم ولی من با اون عده ای که میگفتن " ما این سایلنت هیل رو جزو سایلنت هیل نمیدانیم " موافقم. مهمترین ضعفهای این سایلنت هیل که باعث شد کلی از طرفدارا استقبال نکنن این ها بود : 1. قابلیت کنترل دوربین _ 2. هدقگیری به صورت Manual که باعث شد سبک سایلنت هیل زیر سوال بره _ 3. کابوس الکس که در اون هرچی جمع آوری میکردی رو وقتی بیدار میشدی داشتی _ 4. وجود داشتن انسان به عنوان دشمن که در کل سری بی سابقه بوده و بازی رو خیلی سرد میکنه _ 5. قابلیت اجرای فن.
و اما نقاط قوتش که بعضی طرفدارا رو دوباره جذب کرد و بازی رو روی خط قرمز نگه داشت : 1. مرور خاطرات SH 1 که برای مثال میتونیم به عکس Alchemilla Hospital اشاره کنیم _ 2. مرور خاطرات SH 2 که میشه به Pyramid Head اشاره کرد _ 3. آهنگ های Akira Yamaoka که هرکسی رو به خودش جذب میکنه _ 4. گرافیک مثل همیشه خوب این سری _ 5. داستان مبهم که باعث کنجکاوی بازیکن برای ادامه بازی میشه.
اما ضعف های بازی اینقدر مهم هستن که بتونیم از قواتش چشم پوشی کنیم. خلاصه اینکه سایلنت هیل از Home Coming به بعد شروع به سقوط کرد و سقوطش همچنان ادامه داره، مخصوصا با این سایلنت هیل Downpour که من وقتی تریلرش رو دیدم خدا شاهده پیش خودم به Home Coming افتخار کردم. و خلاصه من اصلا این بازی بهم نچسبید ( حتی 1% ). امیدوارم که بتونی از مطالب این تاپیک استفاده کنی. ما اینجا از حضور 3 نفر خیلی استفاده میبریم : 1. آقای shm744 عزیز _ 2. آقای Loyal که حضور خیلی فعالی دارن _ 3. آقای msbazicenter که دیر به دیر سر میزنن ولی وقتی میان میترکونن:d . در ضمن من به شما توصیه میکنم همه ی سایلنت هیل ها رو بازی کنین ( مخصوصا 1 و 4 ) تا بتونین درک بهتری از این سری داشته باشید.
 
اول اینکه ورودت رو به این تاپیک خوشامد میگم.
من بحث های صفحات HomeComing رو نخوندم ولی من با اون عده ای که میگفتن " ما این سایلنت هیل رو جزو سایلنت هیل نمیدانیم " موافقم. مهمترین ضعفهای این سایلنت هیل که باعث شد کلی از طرفدارا استقبال نکنن این ها بود : 1. قابلیت کنترل دوربین _ 2. هدقگیری به صورت Manual که باعث شد سبک سایلنت هیل زیر سوال بره _ 3. کابوس الکس که در اون هرچی جمع آوری میکردی رو وقتی بیدار میشدی داشتی _ 4. وجود داشتن انسان به عنوان دشمن که در کل سری بی سابقه بوده و بازی رو خیلی سرد میکنه _ 5. قابلیت اجرای فن.
و اما نقاط قوتش که بعضی طرفدارا رو دوباره جذب کرد و بازی رو روی خط قرمز نگه داشت : 1. مرور خاطرات SH 1 که برای مثال میتونیم به عکس Alchemilla Hospital اشاره کنیم _ 2. مرور خاطرات SH 2 که میشه به Pyramid Head اشاره کرد _ 3. آهنگ های Akira Yamaoka که هرکسی رو به خودش جذب میکنه _ 4. گرافیک مثل همیشه خوب این سری _ 5. داستان مبهم که باعث کنجکاوی بازیکن برای ادامه بازی میشه.
اما ضعف های بازی اینقدر مهم هستن که بتونیم از قواتش چشم پوشی کنیم. خلاصه اینکه سایلنت هیل از Home Coming به بعد شروع به سقوط کرد و سقوطش همچنان ادامه داره، مخصوصا با این سایلنت هیل Downpour که من وقتی تریلرش رو دیدم خدا شاهده پیش خودم به Home Coming افتخار کردم. و خلاصه من اصلا این بازی بهم نچسبید ( حتی 1% ). امیدوارم که بتونی از مطالب این تاپیک استفاده کنی. ما اینجا از حضور 3 نفر خیلی استفاده میبریم : 1. آقای shm744 عزیز _ 2. آقای Loyal که حضور خیلی فعالی دارن _ 3. آقای msbazicenter که دیر به دیر سر میزنن ولی وقتی میان میترکونن:d . در ضمن من به شما توصیه میکنم همه ی سایلنت هیل ها رو بازی کنین ( مخصوصا 1 و 4 ) تا بتونین درک بهتری از این سری داشته باشید.

عزیز من به نظرم یه خورده این بنده خدارو رو داری بد راهنمایی می کنی .
یعنی می خوای راهنمایی کنی اما داری اشتباه راهنمایی می کنی.
خیلی از مسائلی که باعث شد home coming نمره خیلی پایینی از نظر بازی کننده ها بگیره ارو متذکر نشدی و این دوستمون هم به اشتباه داره ضعف بازی رو به گیم پلی و خیلی چیزهای دیگه ربط می ده . این مواردی که گفتی از نظر بازی بازها هیچکدوم جزو نقاط ضعف اصلی بازی نبودن . نقطه ضعف اصلی بازی اینه که شما اصلا تو این بازی چطور به مفهوم سایلنت هیل می رسین . یعنی چی می بینین که احساس می کنین الان در سایلنت هیل هستین و دارین شهر سایلنت هیل رو می بینین . صرفا یه تابلو که روش نوشته سایلنت هیل یا آهنگ های ساخته شده آکیرا یامائوکا ؟ این دو نقطه آخر فقط جهت سرپوش گذاشتن روی افتضاح سایلنت هیل homecoming به بازی اضافه شدن . از نظر شخص بنده homecoming اگه اسمش سایلنت هیل نبود بهترین بازی ترسناک می تونست باشه ولی حیف که اسمش سایلنت هیله و این یک اهانت به تمام سری های سایلنت هیل علی الخصوص گیمرهای سایلنت هیله. شما نقاط ضعف بازی رو درست متوجه نشدید . من به اون دستمون هم که تازه به جمعمون اضافه شده خوش آمد می گم و بهش پیشنهاد می کنم سایلنت هیل رو از شماره 1 شروع کنه گرچه می دونم گرافیک به ظاهر پشه !!! اون می تونه یه خورده خسته اش کنه اما برای درک بازی بهتره از همون شماره شروع کنه و داستان رو پی بگیره . متاسفانه دلیل اینکه ایشون homecoming رو یه بازی منحصر به فرد می دونن اینه که سایلنت هیل رو درک نکردن ( البته شرمنده ام از گفتن این حرف ) شما خودتون دارین می گین مطالب سایلنت هیل رو یکی دو خط خوندین و شماره 2 رو بازی کردین . شما شماره های اصلی 1 و 3 رو بازی نکردین تا درک کاملی از سایلنت هیل و اتفاقاتی که می افته پیدا کنین ( شما باید درک کنین که اصلا سایلنت هیل برای چی به این شکله و چرا ما دو دنیای متفاوت داریم ) اینها مجموعه اش تو شماره 1 و 3 به وضوح گفته می شه . بازم می گم کسایی که سایلنت هیل رو بازی می کنن در اشتباه بزرگی هستن چون دارن به این بازی به صورت یک بازی گیم پلی دار نگاه می کنن درصورتی می شه گفت مبنای این بازی براساس گیم پلی ساخته نشده بلکه بر اساس داستان سنگین ساخته شده . از اساتید محترم می پرسم بهتر نیست به سایلنت هیل به چشم یک بازی نقش آفرینی نگاه کنیم ؟
این هست فقط باید اول تو gamespot عضو بشی(البته من خودم تو facebook دیدم):
http://e3.gamespot.com/video/6318587/#
اینم از نحو مبارزه:
http://e3.gamespot.com/video/6318590/#
اینم یکی دیگه:
http://e3.gamespot.com/video/6318593/

فقط می تونم بگم :

هر دم به روی من

گويد عدوی من

کاين شيوه ی بازی ما چون دود می رود

نابود می شود

باور نمی کنم

باور نمی کنم

باور نمی کنم!!!!​

صرفا به هرجایی که مه داخلش هست ( که تو این شماره جدید اگه تونستی پیداش کن در مقایسه با سایلنت هیل 1 ، 2 و ... ) ، یک میله آهنی به عنوان آیتم اسلحه دستته ، صدای برداشتن آیتم ها یاد آور سری بازیه ( مثل صدای برداشتن سکه ) و آهنگ های آشنایی به گوش ما می رسه ( وقتی سکه ارو داخل جعبه موزیک استفاده می کنی آهنگ زیبای سایلنت هیل 2 رو می شنوی ) نمی تونیم بگیم سایلنت هیل .
یه مذخرف به تمام معنا . یه آشغال واقعی . بازگشت به همون شاترد مموری و یک شکست واقعی انسانی . فقط به خاطر اینکه شکست نخورن از المانهای دیگر سایلنت هیل ها استفاده کردن و دارن بازی به خورد جامعه می دن . من برای این شرکت متاسفم که اینطوری داره حرمت سایلنت هیل رو زیر سئوال می بره . تو این شماره به نظرم کلا آیتم و Inventory به کلی حذف شده و ما شاهد استفاده از هرچیزی به عنوان اسلحه هستیم . خیلی جالبه واقعا جالبه که ما یک بازی تو سبک horror رو داریم به سبک GTA بازی می کنیم با خشونت و سبک manhunt به اسم سایلنت هیل !!!
باور نمی کنم داریم به انتهای سایلنت هیل نزدیک می شیم ...
کجایی کیشیرو تویاما که بازی ای که ساختی و بارورش کردی داره از دست می ره ...
 
آخرین ویرایش:
اول اینکه بیخودی دوستان به sh:dp امید نداشته.یک چیزی میشه مثل RE5 حتی بدتر.دوم اینکه دیگه HOME COMING به اندازه این مزخرفی که داره ساخته میشه بد نبود که بابا.خود سازنده های اصلی هم به نظر من مقصر نه این سازنده های جدید بیچاره.
 
اول اینکه ورودت رو به این تاپیک خوشامد میگم.
در ضمن من به شما توصیه میکنم همه ی سایلنت هیل ها رو بازی کنین ( مخصوصا 1 و 4 ) تا بتونین درک بهتری از این سری داشته باشید.

ممنونم و به روی چشم . سعی می کنم قسمت های سه و چهار رو که واسه pc ریلیز شدند بازی کنم . قسمت یک رو هم سال ها پیش که ps1 گرفته بودم یادم هست تا یک جاهاییش رو رفتم :d . همون زمان هم تحت تاثیر جو بازی قرار گرفته بودم ! ( احتمالا راهنمایی بودم )

من به اون دستمون هم که تازه به جمعمون اضافه شده خوش آمد می گم و بهش پیشنهاد می کنم سایلنت هیل رو از شماره 1 شروع کنه گرچه می دونم گرافیک به ظاهر پشه !!! اون می تونه یه خورده خسته اش کنه اما برای درک بازی بهتره از همون شماره شروع کنه و داستان رو پی بگیره . متاسفانه دلیل اینکه ایشون homecoming رو یه بازی منحصر به فرد می دونن اینه که سایلنت هیل رو درک نکردن ( البته شرمنده ام از گفتن این حرف ) شما خودتون دارین می گین مطالب سایلنت هیل رو یکی دو خط خوندین و شماره 2 رو بازی کردین . شما شماره های اصلی 1 و 3 رو بازی نکردین تا درک کاملی از سایلنت هیل و اتفاقاتی که می افته پیدا کنین ( شما باید درک کنین که اصلا سایلنت هیل برای چی به این شکله و چرا ما دو دنیای متفاوت داریم ) اینها مجموعه اش تو شماره 1 و 3 به وضوح گفته می شه . بازم می گم کسایی که سایلنت هیل رو بازی می کنن در اشتباه بزرگی هستن چون دارن به این بازی به صورت یک بازی گیم پلی دار نگاه می کنن درصورتی می شه گفت مبنای این بازی براساس گیم پلی ساخته نشده بلکه بر اساس داستان سنگین ساخته شده . از اساتید محترم می پرسم بهتر نیست به سایلنت هیل به چشم یک بازی نقش آفرینی نگاه کنیم ؟

از شما هم ممنونم . بسیار استفاده کردم از همین جملات اغازین حتی :) . در زمینه سایلنت هیل بنده حقیر صفر هستم و واقعا جملاتی که گفتم برداشت من از دو عنوان یعنی قسمت های دو و پنج ( اگر " در راه خانه " قسمت پنج محسوب بشه ) بود .

هر دوی شما سروران نکته صحیحی رو اشاره کردید که من باید اول عناوین رو کامل کنم ( حداقل اونایی که واسه pc در دسترس هستند ) بعد تازه بیام اینجا ببینم بحث شما دوستان چی به چیه :d .

اما خب این گفته شما جالب بود واسم که تاکید شدید دارین روی سنگینی داستان و روایت اون

این داستان سنگین رو متاسفانه من متوجه نمیشم ( می دونم که میگید خب علتش اینه که قسمت های ابتدایی تر رو بازی نکردی :d و کاملا هم درسته ! ) اما یعنی داستان مثلا چهارقسمت قبل در مقایسه با قسمت پنجم بقدری سنگین تر بوده که قسمت پنجم در برابرش حرفی واسه گفتن نداره ؟ !

بزارید قسمت پنج و دو رو که من بازی کردم مقایسه کنیم . واقعا و بدون شک قسمت دو خیلی برتره اما داستان قسمت پنجم هم گیرا بود .

در کل من الان چندان متوجه واژه و معنای عبارت سنگین در جمله داستان سنگین نمیشم :)

بازم میگم که احتمالا اشاره شما سروران به این هست که باید قسمت های قبل رو کامل انجام بدم ولی خب واقعا عناوین سایلنت هیل یه جو خاصی دارند . حسی که من به شخصه تا چند روز در وجود خودم اون سردی رو حس می کنم و این دنیای سرد رو هم کاملا دوست دارم :d و وقتی شخص یک قسمتشون رو تموم می کنه باید تا چند روز احیای روحیه کنه :d lol

متاسفانه دلیل اینکه ایشون homecoming رو یه بازی منحصر به فرد می دونن اینه که سایلنت هیل رو درک نکردن ( البته شرمنده ام از گفتن این حرف )
دشمنتون شرمنده :) . من الان حتی به مرحله درک هم نرسیدم :d چه برسه به اشتباه دی: - اما بنده حقیر جایی نگفتم که homecoming منحصر به فرد ه ! اشاره کردم که یک عنوان زیبا بود . و مسلما نسبت به قسمت دوم در سطح پایین تری قرار می گیره :)
 
آخرین ویرایش:
ممنونم و به روی چشم . سعی می کنم قسمت های سه و چهار رو که واسه pc ریلیز شدند بازی کنم . قسمت یک رو هم سال ها پیش که ps1 گرفته بودم یادم هست تا یک جاهاییش رو رفتم :d . همون زمان هم تحت تاثیر جو بازی قرار گرفته بودم ! ( احتمالا راهنمایی بودم )



از شما هم ممنونم . بسیار استفاده کردم از همین جملات اغازین حتی :) . در زمینه سایلنت هیل بنده حقیر صفر هستم و واقعا جملاتی که گفتم برداشت من از دو عنوان یعنی قسمت های دو و پنج ( اگر " در راه خانه " قسمت پنج محسوب بشه ) بود .

هر دوی شما سروران نکته صحیحی رو اشاره کردید که من باید اول عناوین رو کامل کنم ( حداقل اونایی که واسه pc در دسترس هستند ) بعد تازه بیام اینجا ببینم بحث شما دوستان چی به چیه :d .

اما خب این گفته شما جالب بود واسم که تاکید شدید دارین روی سنگینی داستان و روایت اون

این داستان سنگین رو متاسفانه من متوجه نمیشم ( می دونم که میگید خب علتش اینه که قسمت های ابتدایی تر رو بازی نکردی :d و کاملا هم درسته ! ) اما یعنی داستان مثلا چهارقسمت قبل در مقایسه با قسمت پنجم بقدری سنگین تر بوده که قسمت پنجم در برابرش حرفی واسه گفتن نداره ؟ !

بزارید قسمت پنج و دو رو که من بازی کردم مقایسه کنیم . واقعا و بدون شک قسمت دو خیلی برتره اما داستان قسمت پنجم هم گیرا بود .

در کل من الان چندان متوجه واژه و معنای عبارت سنگین در جمله داستان سنگین نمیشم :)

بازم میگم که احتمالا اشاره شما سروران به این هست که باید قسمت های قبل رو کامل انجام بدم ولی خب واقعا عناوین سایلنت هیل یه جو خاصی دارند . حسی که من به شخصه تا چند روز در وجود خودم اون سردی رو حس می کنم و این دنیای سرد رو هم کاملا دوست دارم :d و وقتی شخص یک قسمتشون رو تموم می کنه باید تا چند روز احیای روحیه کنه :d lol

دشمنتون شرمنده :) . من الان حتی به مرحله درک هم نرسیدم :d چه برسه به اشتباه دی: - اما بنده حقیر جایی نگفتم که homecoming منحصر به فرد ه ! اشاره کردم که یک عنوان زیبا بود . و مسلما نسبت به قسمت دوم در سطح پایین تری قرار می گیره :)
بازم خدمت دوست عزیزمون سلام عرض می کنم .
باید خدمتتون بگم از نمره 5.5 بازی تعجب نکنین چون درسته shh یه بازی خوب در ژانر Horror بود اما اصالت خودش رو از دست داد . در سایلنت هیل های گذشته ( بازم تأکید می کنم سایلنت هیل 1 رو حتما بازی کنید . نه اینکه برین تا آخرش بلکه سعی کنید از داستان سردربیارید ) ما مبنای اصلی سایلنت هیل رو تشریفات مذهبی برای ظهور GOD درک کردیم و دیدیم چطور سایلنت هیل به خاطر کینه یک دختر بوجود اومد و به این شکل در اومد . آلیسا پایه گذار وقایع سایلنت هیله چیزی که ما تو شماره 2 اونو از نگاه یه فرد گناهکار می بینیم و در سایلنت هیل 3 از نگاه بازمانده آلیسا و شریل . در سایلنت هیل 4 ما اونو از نگاه یک فرد بیگناه می بینیم که تو فضای گناه آلود یک قاتل زنجیره ای اسیر شده . در شماره 5 ما اونو از دید شخصی می بینیم که خودشو تو مرگ برادرش گناهکار می دونه ولی کلا مبنای چهار شماره گذشته ( بهتر بگم داستان اصلی سه شماره اول ) رو حذف کرده و هیچ المانی از این سه شماره در بازی دیده نمی شه ( به جز تابلوی سایلنت هیل ، چند اشاره به مکانهای مطرح بازی ، کله هرمی دزدیده شده از فیلم و Otherworld و آهنگ سازی آهنگساز اصلی سری ، که فقط به خاطر این تو بازی قرار گرفتن که نقاط ضعف داستان رو تحت تأثیر قرار بدن ... ) SHH به شدت به گیم پلی روی آورده شاید می خواسته از بازی های نظیر رزیدنت و ... عقب نمونه درصورتی که از ابتدا سایلنت هیل بر مبنای داستان و تاریخ پایه گذاری شده نه گیم پلی ... به هرحال امیدوارم درصورتی که علاقه دارین وارد حیطه فلسفه سایلنت هیل بشین ، درک عمیقی داشته باشین و بتونین این بازی رو درک کنین نه اینکه این بازی رو بازی کنین .
 
کاملا حق با آقای shm744 هستش. سایلنت هیل اصالت خودش رو از دست داد. فقط آقای shm744 یه چیزی که من گفتم رو درست متوجه نشدن : من گفتم نقطه ی ضعف سایلنت هیل HC هدفگیری Manual و تاکتیک جنگیشه که فکر نمیکنم همچین بد گفته باشم؛ این نکته یعنی اینکه سایلنت هیل به گیم پلی روی آورده و خواسته به قول ایشون از RE و ... عقب نمونه. من میدونم که پایه ی سایلنت هیل داستانش هست ولی برای فهموندن داستان باید محیط خاصی فراهم باشه و گیم پلی هم تاثیر داره ( مخصوصا کنترل دوربین ) خود شما اگه HC قابلیت کنترل دوربین رو نداشت به طرفش کشیده نمیشدی ؟ ناخودآگاه به طرفش کشیده میشی ( حداقل من اینطوریم ). به نظر من یکی از مهمترین ضعف های HC این بود. آقای shm744 اصل SH1 آخرشه که :d . درضمن آقای brightman ، قبل از اینکه LM رو بخونید اول سایلنت هیل ها رو کامل بازی کنید. شما ببینید؛ هیچ جا از HC چیزی گفته نشده ( نه تو LM و ... ). پس بهتره از HC هیچ برداشتی نکنید چون در داستان دچار شک و تردید میشید ( که آیا این درسته یا اون ؟ ).
راستی آقای shm قسمت بعدی مقاله رو کی میزارید ؟ بابا مردم از بس تحلیل 1 و 2 رو خوندم.#:-s
 
آخرین ویرایش:
خب !
اول از همه از شهام عزيز تشکر ميکنم ، دستش رو به گرمي ميفشارم و براش توي تاپيک جديدي که براي کار نيمه کارش زده آرزوي کاميابي دارم . مطمئنا 3 تا تاپيک که هيچي اگر 30 تا تاپيک هم براي بازي باشه باز هم جا داره و حرف تموم نميشه ! بعد هم از امير که لطف کرد براي مهم کردن اونجا ! فقط اگر بشه مثل تاپیک قبلی فقط مطالب رو شهام آپ کنه و کسی اونجا پست نده بحث ها اینجا ادامه پیدا کنه خیلی خوب میشه !

اما در مورد تریلر ها باید بگم که دوستان باید کم کم به این موضوع ایمان بیاریم که سایلنت هیل مرد ! دیگه شخصا به آینده سری امیدی ندارم و همچنان دلم رو به شماره های قبلی خوش میکنم !
خدایش بیامرزاد!
پاینده باشید!
 
خب !
اول از همه از شهام عزيز تشکر ميکنم ، دستش رو به گرمي ميفشارم و براش توي تاپيک جديدي که براي کار نيمه کارش زده آرزوي کاميابي دارم . مطمئنا 3 تا تاپيک که هيچي اگر 30 تا تاپيک هم براي بازي باشه باز هم جا داره و حرف تموم نميشه ! بعد هم از امير که لطف کرد براي مهم کردن اونجا ! فقط اگر بشه مثل تاپیک قبلی فقط مطالب رو شهام آپ کنه و کسی اونجا پست نده بحث ها اینجا ادامه پیدا کنه خیلی خوب میشه !

اما در مورد تریلر ها باید بگم که دوستان باید کم کم به این موضوع ایمان بیاریم که سایلنت هیل مرد ! دیگه شخصا به آینده سری امیدی ندارم و همچنان دلم رو به شماره های قبلی خوش میکنم !
خدایش بیامرزاد!
پاینده باشید!

قربونت برم عزیز...
کجا بیدی نبیدی ...
آقا رو مراسم سوم و هفتم و چله و سال و دهه هم رو من حساب کن . علی الحساب سایلنت هیل 1 رو عشقه ...

درمورد سری سایلنت هیل می تونم بگم...
با سایلنت هیل 1 متولد شدم .
با سایلنت هیل 2 زندگی کردم .
با سایلنت هیل 3 به کمال رسیدم .
با سایلنت هیل 4 نا امید شدم .
با سایلنت هیل HC شکست خوردم .
و ...
در آینده با بقیه سایلنت هیل ها خورد خواهم شد ...
 
آخرین ویرایش:
دوستان یک سری سوال دارم درباره قسمت پنجم ( در راه خانه )

الکس طی شواهد و قراین به نظر فرزندی هست که باید قربانی میشد . اما پدر و مادر از انجام این کار خودداری کردند . یه چیزی واسم عجیبه و اون این که چرا سن سه قربانی دیگر در حدود سن و سال جاشوا هست ( نه سال ) اما سن قربانی خانواده شپرد ( الکس ) خیلی بیشتر ( بیست و خورده ای ) هست .

این قربانی کردن طبق گفته های مارگارت هالوی هر از پنجاه سال باید انجام بشه . حالا اینکه این سه تا کودک زمانی که الکس برمیگرده به شهر قربانی شدند ولی خودش خیلی مسن تر ه . این عجیبه واسم .
 
آخرین ویرایش:
قربونت برم عزیز...
کجا بیدی نبیدی ...
آقا رو مراسم سوم و هفتم و چله و سال و دهه هم رو من حساب کن . علی الحساب سایلنت هیل 1 رو عشقه ...

درمورد سری سایلنت هیل می تونم بگم...
با سایلنت هیل 1 متولد شدم .
با سایلنت هیل 2 زندگی کردم .
با سایلنت هیل 3 به کمال رسیدم .
با سایلنت هیل 4 نا امید شدم .
با سایلنت هیل HC شکست خوردم .
و ...
در آینده با بقیه سایلنت هیل ها خورد خواهم شد ...
درباره ی همش باهات موافقم اما درباره ی SH 4 باهات مخالفم اساسی. من SH 4 رو حتی بیشتر از SH 2 قبول دارم. میشه دلیل ناامید شدنتون رو از SH 4 بگید ؟
 
سلام
ما اینجا از حضور 3 نفر خیلی استفاده میبریم : 1. آقای shm744 عزیز _ 2. آقای Loyal که حضور خیلی فعالی دارن _ 3. آقای msbazicenter که دیر به دیر سر میزنن ولی وقتی میان میترکونن
خداییش تعارف تکه‌پاره نمی‌کنم. اما این حرف رو قبول ندارم. این تاپیک الان یه مثلث طلایی داره که قبلاً هم اشاره کردم. اشکان و امیر و شهام. و صد البته جای محمدمهدی هم خالی. راستش ازش خبری ندارین؟
دیگه شخصا به آینده سری امیدی ندارم و همچنان دلم رو به شماره های قبلی خوش میکنم ! خدایش بیامرزاد!
:crying1:
با سایلنت هیل 1 متولد شدم .
با سایلنت هیل 2 زندگی کردم .
با سایلنت هیل 3 به کمال رسیدم .
با سایلنت هیل 4 نا امید شدم .
با سایلنت هیل HC شکست خوردم .
و ...
من SH 4 رو حتی بیشتر از SH 2 قبول دارم. میشه دلیل ناامید شدنتون رو از SH 4 بگید ؟
البته به شخصه SH4 رو خیلی می‌پسندم اما نه اندازه شماره‌های قبلی. سایلنت هیل برای من جایی هستش که از ترسیدن توش لذت می‌برم. شماره 4 با اینکه داستانش فوق‌العاده بود،‌ اما از اصالت سری فاصله گرفت. رادیو، جدا شدن از محیط اصلی و خیابان‌های شهر و... دلایل من برای پایین دونستن شماره 4 هستش.
 
البته فقط بازی های capcom و کونامی دارن اینجور گند میزنن مگر نه tomb rider جدید با اینکه reboot هست ولی شاهکاره.تازه نسخه چهارش که خوب بود ترسش همچین کم نبود.ولی دوستان شاید این Sh جدید داستان خفن داشته باشه(احتمالش خیلی کمه)اخه من تریلر ها رو دولاره نگاه کردم اصلا داستان جذابی نداشت(تو تریلر ها)ولی اون پست چی خیلی مرموز میزنه.
 
سلام
البته به شخصه SH4 رو خیلی می‌پسندم اما نه اندازه شماره‌های قبلی. سایلنت هیل برای من جایی هستش که از ترسیدن توش لذت می‌برم. شماره 4 با اینکه داستانش فوق‌العاده بود،‌ اما از اصالت سری فاصله گرفت. رادیو، جدا شدن از محیط اصلی و خیابان‌های شهر و... دلایل من برای پایین دونستن شماره 4 هستش.
به این میگن حرف منطق:d . مرسی از تحلیلتون عزیزم. من کاملا باهاتون موافقم، من فقط از نبودن رادیو و چراغ قوه حسابی حالم گرفته شد. به نظرم اگه چراغ قوه و رادیو رو به sh 4 اضافه میکردن خیلی خوب میشد. اما به نظر من SH 4 از SH 2 سرتر بود ( این نظر شخصی منه حالا شماها رو نمیدونم ).
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or