این مشکل رو کم و بیش همه مون داریم.دوستان دیگه من واقعا خیلی وقتا حال وحوصله هیچی رو ندارم. قصد دارم برم ازمایش بدم ببینم مشکلم پزشکیه یا باید روی ذهنم کار کنم. توی اینترنت هم برای این مشکل هر کس واسه خودش پاشده راه حل داده معلوم نیست کدوم راه حل درسته. ولی واقعا حس اینو ندارم کسی بهم بگه افسرده شدی چون انگیزه فعالیت ها رو دارم ولی فقط وقتی میخوام سراغشون برم حال و حوصله م نمیکشه. شما هم اینجوری هستید؟ راه حلی چیزی دارید از این وضع در بیام؟ یکم توصیف مشکل هم سخته. حس میکنم سر یه چیزی که وقت میزارم بعد از تموم شدنش انجام دادنش رو بی فایده میبینم. حتی مثلا پول دراوردن هم بی فایده میبینم. یعنی مثلا جوری شدم میگم فایده تلاش یا انرژی گذاشتن یا وقت گذاشتن برای یک فعالیت حتی سرگرمی باشه چیه وقتی در نهایت هیچ چیز این دنیا موندنی نیست. البته وقتی نتیجه یه چیز رو مفید بدونم حال و حوصله ش رو دارم. همین انجمن که میام میبینم دوستان انرژی دارن منم انرژی میگیرم و خوب میشه در بین شماها بودن خیلی خوبه. ولی فعالیت های دنیای واقعی واقعا واسم تبدیل به بی ارزش بودن شده. اگه چیزی به ذهنتون رسید بگید شاید از این وضع اوضاع دراومد
این مشکل برای اکثر افراد پیش میاد ولی از 30 سالگی به بعد بیشتر هم میشه دلیلش هم اون نبود هدف و انگیزه هست هرچند اقتصاد فلج ماهم عامل مهمشهدوستان دیگه من واقعا خیلی وقتا حال وحوصله هیچی رو ندارم. قصد دارم برم ازمایش بدم ببینم مشکلم پزشکیه یا باید روی ذهنم کار کنم. توی اینترنت هم برای این مشکل هر کس واسه خودش پاشده راه حل داده معلوم نیست کدوم راه حل درسته. ولی واقعا حس اینو ندارم کسی بهم بگه افسرده شدی چون انگیزه فعالیت ها رو دارم ولی فقط وقتی میخوام سراغشون برم حال و حوصله م نمیکشه. شما هم اینجوری هستید؟ راه حلی چیزی دارید از این وضع در بیام؟ یکم توصیف مشکل هم سخته. حس میکنم سر یه چیزی که وقت میزارم بعد از تموم شدنش انجام دادنش رو بی فایده میبینم. حتی مثلا پول دراوردن هم بی فایده میبینم. یعنی مثلا جوری شدم میگم فایده تلاش یا انرژی گذاشتن یا وقت گذاشتن برای یک فعالیت حتی سرگرمی باشه چیه وقتی در نهایت هیچ چیز این دنیا موندنی نیست. البته وقتی نتیجه یه چیز رو مفید بدونم حال و حوصله ش رو دارم. همین انجمن که میام میبینم دوستان انرژی دارن منم انرژی میگیرم و خوب میشه در بین شماها بودن خیلی خوبه. ولی فعالیت های دنیای واقعی واقعا واسم تبدیل به بی ارزش بودن شده. اگه چیزی به ذهنتون رسید بگید شاید از این وضع اوضاع دراومدم
مهاجرت تو این شرایط روحی کار بدتر میکنه مهاجرت در درجه اول انگیزه و هدف میخواد اگه نداشته باشی ماه دوم برگشتی اونم با شرایط بدتراین مشکل رو کم و بیش همه مون داریم.
با حقوق های صد دلار و دویست دلار انگیزه ای برای آدم نمیمونه.
به فکر مهاجرت باش
نداشتن انگیزه به علت بیس لاین پایین دوپامین هست. شما باید علت این قضیه رو پیدا کنی. این وسط یه تراپی درست حسابی میتونی بهت کمک کنه. دلایلش هم میتونه متفاوت باشه. یعنی ممکن به علت ژنتیک باشه میتونه گره ای در زندگی شما وجود داشته باشه. میتونه به علت اعتیاد شدید باشه(نه صرفا مواد مخدر). میتونه به علت داشتن ارزش های نادرست باشه، حتی میتونه به علت نداشتن کار معنادار باشه که شما باید جستجو کنی در درون خودت و اطلاعاتت رو در این زمینه زیاد کنی.دوستان دیگه من واقعا خیلی وقتا حال وحوصله هیچی رو ندارم. قصد دارم برم ازمایش بدم ببینم مشکلم پزشکیه یا باید روی ذهنم کار کنم. توی اینترنت هم برای این مشکل هر کس واسه خودش پاشده راه حل داده معلوم نیست کدوم راه حل درسته. ولی واقعا حس اینو ندارم کسی بهم بگه افسرده شدی چون انگیزه فعالیت ها رو دارم ولی فقط وقتی میخوام سراغشون برم حال و حوصله م نمیکشه. شما هم اینجوری هستید؟ راه حلی چیزی دارید از این وضع در بیام؟ یکم توصیف مشکل هم سخته. حس میکنم سر یه چیزی که وقت میزارم بعد از تموم شدنش انجام دادنش رو بی فایده میبینم. حتی مثلا پول دراوردن هم بی فایده میبینم. یعنی مثلا جوری شدم میگم فایده تلاش یا انرژی گذاشتن یا وقت گذاشتن برای یک فعالیت حتی سرگرمی باشه چیه وقتی در نهایت هیچ چیز این دنیا موندنی نیست. البته وقتی نتیجه یه چیز رو مفید بدونم حال و حوصله ش رو دارم. همین انجمن که میام میبینم دوستان انرژی دارن منم انرژی میگیرم و خوب میشه در بین شماها بودن خیلی خوبه. ولی فعالیت های دنیای واقعی واقعا واسم تبدیل به بی ارزش بودن شده. اگه چیزی به ذهنتون رسید بگید شاید از این وضع اوضاع دراومدم
لینک دانلود پاکست رو داری بفرستی بی زحمتنداشتن انگیزه به علت بیس لاین پایین دوپامین هست. شما باید علت این قضیه رو پیدا کنی. این وسط یه تراپی درست حسابی میتونی بهت کمک کنه. دلایلش هم میتونه متفاوت باشه. یعنی ممکن به علت ژنتیک باشه میتونه گره ای در زندگی شما وجود داشته باشه. میتونه به علت اعتیاد شدید باشه(نه صرفا مواد مخدر). میتونه به علت داشتن ارزش های نادرست باشه، حتی میتونه به علت نداشتن کار معنادار باشه که شما باید جستجو کنی در درون خودت و اطلاعاتت رو در این زمینه زیاد کنی.
به نظر من پادکست Huberman lab قسمت دوپامینش رو گوش کن. میتونه کمکت کنه.
لینک یوتوب:لینک دانلود پاکست رو داری بفرستی بی زحمت
داداش این بیس پایین دوپامین آیا میتونه دلیل ایجاد و شکل گیری بیماری پارکینسون در فرد باشه ؟؟ چون پارکینسون در اثر فقدان دوپامین در مغز هستش این سوال رو پرسیدم .نداشتن انگیزه به علت بیس لاین پایین دوپامین هست. شما باید علت این قضیه رو پیدا کنی. این وسط یه تراپی درست حسابی میتونی بهت کمک کنه. دلایلش هم میتونه متفاوت باشه. یعنی ممکن به علت ژنتیک باشه میتونه گره ای در زندگی شما وجود داشته باشه. میتونه به علت اعتیاد شدید باشه(نه صرفا مواد مخدر). میتونه به علت داشتن ارزش های نادرست باشه، حتی میتونه به علت نداشتن کار معنادار باشه که شما باید جستجو کنی در درون خودت و اطلاعاتت رو در این زمینه زیاد کنی.
به نظر من پادکست Huberman lab قسمت دوپامینش رو گوش کن. میتونه کمکت کنه.
تا جایی که یادم تو همین پادکست صحبت میکنه راجع بهش. من اطلاعاتی در این رابطه ندارم.داداش این بیس پایین دوپامین آیا میتونه دلیل ایجاد و شکل گیری بیماری پارکینسون در فرد باشه ؟؟ چون پارکینسون در اثر فقدان دوپامین در مغز هستش این سوال رو پرسیدم .
آیا کسی راه حلی واسه درمان پارکینسون سراغ داره ؟؟
ممنون دادانداشتن انگیزه به علت بیس لاین پایین دوپامین هست. شما باید علت این قضیه رو پیدا کنی. این وسط یه تراپی درست حسابی میتونی بهت کمک کنه. دلایلش هم میتونه متفاوت باشه. یعنی ممکن به علت ژنتیک باشه میتونه گره ای در زندگی شما وجود داشته باشه. میتونه به علت اعتیاد شدید باشه(نه صرفا مواد مخدر). میتونه به علت داشتن ارزش های نادرست باشه، حتی میتونه به علت نداشتن کار معنادار باشه که شما باید جستجو کنی در درون خودت و اطلاعاتت رو در این زمینه زیاد کنی.
به نظر من پادکست Huberman lab قسمت دوپامینش رو گوش کن. میتونه کمکت کنه.
کلی بگم نظرم اینه ادم تو این حالت با حقیقت مواجه میشه و این حالت بهش دست میده.من جدیداً فهمیدم دچار یه مرضی شدم به نام گیر کردن در گذشته البته 2 سالی هست شروع شده ولی من تازه فهمیدم گرفتارش شدم چون هی تشدید شده، نمی دونم دارم دچار بحران 30 سالگی میشم یا چی ولی به شکل عجیب غریبی دل تنگ گذشته دور و نزدیکم و انگار واسم یه عمر گذشته؛ دلتنگ روز های مدرسه، روز های دانشگاه، شیطنت های اون دوران، گیم ها و فیلم و سریال اون دوران، رفقای قدیم و آنلاین بازی کردن و بگو بخند ها و خونه مادر و پدر و.... با اینکه شاید بعضی دورانش روز های بدش کم هم نبوده. ولی جدیداً دیگه خیلی رفته رو مغزم این موضوع و اصلاً از حالم غافل و از آینده قطع امیدم و هر اتفاقی مثبتی هم میفته تو زندگیم خوشحالم نمی کنه و همه چی از نظرم پوچه پوچه پوچ.... کلاً حس می کنم قبل از سربازیم آدم دیگه ای بودم و هنوز با اینکه 1 سال بیشتر گذشته ازش هر چقدر تلاش کردم نتونستم آدم سابق شم، نمی دونمم چرا و حتی مطمئن نیستم دلیلش سربازیم بوده یا نه! خل شدیم رفته حاجی
واسه خودم بارها پیش اومده ... یادش بخیر.