انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,286
منم وحید 27 ساله بازی رو با اتاری شروع کردم ومثل همه همیشه عشق بازی بودم بعدش یه کمودور گرفتم انگار دنیا رو بهم دادن بعدش میکرو اومد رفتیم یه میکرو گرفتیم بعدش سگا بازی میکردم عجب گرافیکی داشت یادش بخیر سونیک چه حالی میداد بعدش نوبت نینتندو شد با اون توراک افسانه ای بعد از اون رفتیم تو کار پلی 1 بعد 2 بعد یه مدت با pc بازی کردم تا سال 2005 که ایکس باکس اومد ما هم به عشق گرافیک بیشتر یکی گرفتیم حالا هم که در خدمتتونم تقریبا با همه کنسولا بجز wii بازی میکنم به همراه pc امیدوارم زودتر vita بیاد بریم تو کارش خیلی باهاش حال کردم
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: alisantori
من هم 25 سالمه ، تقريبا 20 سال بازي مي كنم، اول آتاري داشتم كه بابام واسه تولدم گرفته بود، يادم نمي ره كه چه قدر دسته تركوندم،!!
بعد ميكرو، بعد سگا ، بعد ps1 و بعد از اون ديگه كنسول نگرفتم،
ماندگارترين خاطراتم هم بر مي گرده به وقتي كه ps1 داشتم، چه قدر با اقوام و دوستان winning eleven زدم. يادش به خير،
 
  • Like
Reactions: alisantori
من ا درصد خاطراتم رو نگفتم مثل خیلی از شما دوستای عزیز . با اجازتون یکی دیگه از خاطرات رو میگم تابستون بودفکر کنم دوم راهنمایی بود دوستم که اسمش سینا هستش امیدوارم هر جا هست موفق باشه همسایه ما بود اومد زنگ خونه رو زد نفس نفس میزد گفتم چی شده گفت امین نمیدونی یه فوتبال اومده عین فیلمه موی بازیکن قدو قوارشون با هم فرق داره خیل باحاله ساعت 2 ظهر بود گفتم بیا تو تا ساعت 4 بشه بریم بازی کنیم فکر کنم ساعتی 400 تومان بود اگه اشتباه نکنم منو دوستم پولامون رو جمع کردیم رفتیم کلوب من مات و مبهوت بازی winning eleven شماره اولش بود اسما هم همه ژاپنی من آلمان رو گرفتم اون ایتالیا 7 الی 8 ساعت بازی کردیم موی کلینزمن زرد رنگ بود بعد ما میگفتیم چقدر شبیه کلینزمنه ههههممممممم اصلا نفهمیدیم چجوری زمان رفت هنوز که هنوزه مزه این بازی و خاطره اون روز هیچ وقت از یادم نمیره
 
  • Like
Reactions: snoko
خوب من هم یه خاطره از کلوب و PS1 دارم، یادمه اوایلی که بازی سایلنت هیل اومده بود، خیلی سروصدا راه انداخته بود، ما(من و داداشم) کنسول PS1 نداشتیم ولی میرفتیم کلوب و بازی میکردیم(بیشتر میدیدیم!)، دیدیم که صاحب مغازه(ابوالفضل) داره یه بازی جدید و با گرافیک فک انداز بازی میکنه، پی گیری کردیم دیدم اسم بازی سایلنت هیله، ابوالفضل همین جوری بازی میکرد و ما میدیدیم(خودمونیم این پسر خیلی خنگ بود اصلاً استعداد سایلنت هیل بازی کردن نداشت)بعد از این در و اوندر زدن دید نمیتونه کاری بکنه، دستگاه رو خاموش کرد، ما هم رفتیم، داداشم که از بازی خوشش اومده بود فرداش رفت یه PS1 ازش قرض بگیره و این بازی رو انجام بده، بعد ابوالفضل به داداشم گفت: دیسک این بازی رو شکوندم انداختم دور، بازیش مشکل داشت وقتی یکم میرفتی جلو خیابون نداشت همه چیش ناقص بود!!!(:)))، داداشم هم که تقریباً می‌دونست داره چرت میگه کنسول رو ازش گرفت رفت دنبال بازی، یادمه با هم رفتیم پشت شهرداری و بازی رو که یک دیسک بنفش بود به قیمت 700 تومن خریدیم.اومدیم خونه دادشم نشست پاش، چون زبانش خیلی خوب بود همین جوری تو بازی پیش روی میکرد و من کلی حال میکردم، یه ذره که پیشروی کردیم و کلید معروف رو از خونه سگ پیدا کردیم، کم کم با جو بازی آشنا شدیم و فهمیدیم که فلسفه خیابونه چیز دیگه‌ای هست، همون جا زدیم زیر خنده که چقدر این ابوالفضل ما خنگه! ولی خدایی چقدر بازی خوف و قشنگی بود، هر جفتمون کف و خون قاطی کردیم.فردا رفتیم کلوب ادامه بازی رو داداشم اونجا میرفت، به ابوالفضل هم خنگ بودنش رو تذکر دادیم، خودش هم خندش گرفت.همه تو کلوب عاشق بازیش شده بودند، بازی شده بود خوراک داداشم، معماهاش رو حل میکرد و به بقیه هم یاد می‌داد(کلاً بچه محلای خنگی داشتیم).در کل عجب حالی می‌داد سایلنت هیل بازی کردن!عجب خنگی بود صاحب کلوب محله ما!:d
 
  • Like
Reactions: Kasra-M
گفت: دیسک این بازی رو شکوندم انداختم دور، بازیش مشکل داشت وقتی یکم میرفتی جلو خیابون نداشت همه چیش ناقص بود!!!(:)))
کلاً منم سره این بازیه سایلنت هیل خنگ زیاد کشف کردم (تازه همشون هم تو خونمون رخ داد! نه تو کلوپ) مثلاً: یکی اومد بعد از یه مدتی بازی رو دیدن؛ بهم گفت صبر کن! اومد cd رو درآورد یه ها کرد بهشو خلاصه تمیزش کرد و بعد گذاشت تو دستگاه!!!! گفتم چرا اینکارو کردی؟! گفت مگه نمیشنوی بازی بعضی جاها که میخواد آهنگ بزاره خش خش میکنه!!! (از دست این رادیوی بازی)=)) =))
یا یه بار هم یکی دیگه داشت بازی رو میدید بعده یه مدت پاشد رفت با کابلای پشت تلویزیون ور رفتن! گفتم چیکار میکنی؟! چشه؟! گفت میخوام برفکش رو درست کنم!!!!! (اگه یادتون باشه تو شماره 1 مه رو فقط با افکت نویز درست کرده بودن) گفتم بیا بشین بابا! اون واسه خوده بازیه!!! بعد گفت عههههههه!!!!!!!!! بازیش چه گرافیکی داره که تلویزیون برفکی نشون میده!!! =))
البته اینا همشون هم سن من بودن و شعورشون به این بازی نمیرسید!!! ولی انصافاً اینی هم که تو گفتی خیلی مخ بوده دیگه!

---------- نوشته در 05:58 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 05:48 PM ارسال شده بود ----------

ای ول کلی خندیدم خواستم اعتبار بدم که نشد ! ولی واقعا ای ول ! =))

دمت گرم ولی خودمونیم ها این بیجنبه ها اسم کلوپ رو خراب میکردن وگرنه خیلی حال میداد وقتی میترسوندیشون

واقعا جالب بود کلی خندیدم ... یه اعتبار نوش جونت
در درجه اول ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین، و خوشحالم که خوشتون اومد
حامد، تازه این کلوپ واسه گیمرها و با جنبه ها بود، یه کلوپ دیگه هم میرفتم (موری تخمه فروش) تو اون کلوپ ترسناک ترین بازی که انجام داده بودن همون فوتبال 99 خودمون بود! اونجا اصلاً یارو نمیزاشت بجز فوتبال و تیکن چیزه دیگه بازی کنیم! می گفت قبلاً سره همین مسئله یه PS ترکونده (چطوریش هم یادم نیست، ولی طرف واسم تعریف کرد)
 
آخرین ویرایش:
سلام دوستان! ای بابا! خاطره دیگه نبود؟! پس باز خودم میگم! این خاطره مربوط به اولین و آخرین بی جنبه بازیم سر بازیهای ترسناکه! یکم طولانیه ولی اگه وقتش رو داشتید حتماً بخونید (و قول بدید که مسخرم نکنید!!!:d):
من از دورانه بچگیم همیشه به علاقه مندی هام وفادار بودم! یکی از اولین علاقمندی هام گودزیلا (از نوعه ژاپنیش، که از دهنش که چیز مثله رعد میومد بیرون، که آخر سر میره با اون کلنی گودزیلاها میجنگه) بود، و اگه درست یادم باشه همون موقع ها بود که کارتون فوتبالیستها هم اومد و به لیست علاقمندیم اضافه شد! دو سال بعد از اینکه این گودزیلا تموم شد، یعنی ساله 1998 (فوتبالیستها هم سریه جدیدش اومد!) و همون موقع یادمه مدرسمون (که سالن آمفی تئاتر داشت) تصمیم گرفت که گودزیلا رو تو آمفی تئاتر روزه جمعه عصر، بزاره و هر کی میخواد میتونه با خونوادش بیاد! منم که انگار دنیا رو بهم دادن سریع رفتم خونه و داستان رو واسه خونه تعریف کردم! اما خونه گفت که من وقتش رو ندارم و از اینجور صحبتا! ولی من تصمیمم رو گرفته بودم، من باید برم گودزیلا رو ببینم. خب داستان اینطوری رقم میخوره که من روز جمعه بعد از دیدن فوتبالیست ها، سریع با دوستم و خونواده اون میرم مدرسمون و گودزیلا رو میبینم! (از قرار هم همون قسمت آخرش بود که خیلی هم رعب آور بود رو نشون دادند) فکر کنم تو همه مدته فیلم دهنم باز مونده بود و رنگم هم پریده بود!!! بله، بعد از زیارت گودزیلا جون، رفتم خونه، شب شد (و همونطور که تو پست 47 داستان گیمر شدنم، گفتم، صبر میکردم همه که خوابیدن و صدای خر و پف شون بلند میشد، PS1 رو آتیش میکردم و بازی میکردم و هدفون وصل میکرد به تلویزیون! در ضمن خونمون عادت دارن زود بخوابن و بر عکسه خودم که از همون موقع عادت به زود خوابیدن نداشتم و ندارم) خب حدس میزنید من تو ساله 1998 با PS1 رو موده چه بازی باید باشم؟! کاملاً درسته Resident Evil 2. بله! ما هم شبونه افتادیم رو بازی اونم هدفون تو گوش...
بازی یادم میاد که همون شب حول و حوشه ساعت 2 صبح Cd 1ش تموم شد! اما من از دیدن T103-R انقدر ترسیده بودم که نتونستم Cd2 رو بازی کنم، چه میدونستم که Cd2ش با کلیره و از اوله! و میگفتم که الانش که اینطوری شد وای بحاله Cd2ش! هیچی، بیخیاله بازی کردن شدیم، در حالی که کودک درونم شدیداً مشتاق بود! رفتم بخوابم ولی مگه فکره اویل میزاره؟! گفتم بیخیال بزار لااقل به فوتبالیستا که امروز نشون داد فکر کنم، وای عجب برگردونی زد سوباسا، اما فایده نداشت، بازم فکره اویل اومد سراغم، هی به خودم میگم یعنی بدش چی میشه؟ دیگه هیولا گنده تر از این؟! وای چشش رو دیدی؟! (همونطوریش از افکاره خودم ترسیده بودم) بازم به خودم میگم آرتاس بسه دیگه، اویل رو ول کن، اصلاً بیا به گودزیلا فکر کن! آخی! بچم رو دیدی با چه مشقتی حریف شد؟! راستی نکنه تو اویل گودزیلا هم بیاد؟! هیچی دیگه! آقا چشتون روز بد نبینه ما که در حین همین فکرا، دراز کش رو تخت بودیم و به پرده اتاقم (که ته اتاقم قرار داشت و از این پرده بلندا هم بود که واسه در جلو بالکن استفاده میشد و تو اون ظلمات هم، پرده کاملاً سیاه بنظر میومد) زول زده بودم و همینطور تو افکارمون غوطه ور بودیم که یه دفعه احساس کردم پرده داره تکون میخوره!!! نه امکان نداره! پرده داره واقعاً داره تکون میخوره! آخه چرا؟ چطوری؟ و کم کم یه سایه وحشتناک هم پشتش پدیدار میشه! منو میگی؟! (بچه ها من هنوز تو زندگیم اونقدر عرق نکردم که اون موقع عرق کرده بودم!) اوه اوه، سایه چقدر شبیه گودزیلاست!!!!!!! چه نعره ای هم میکشه! آخ! گوشم کر شد!!!!! صبر کن! طرفه دیگه هم یه سایه دیگه داره پدیدار میشه! وای این یکی انگار داره میره هوا و میچرخه! وایستا!!! اون که سوباساست!!!! آره! پریده هوا! حالا هم داره برگردون میزنه! برگردونو زد، گویا یه توده سیاه شلیک کرد به سمت گودزیلا (یادتون هست که سوبا وقتی شوت میزد رو توپ چه افکتایی میزاشتن و چه صدایی داشت!!!) عه!!! توپ کوبیده شد به گودزیلا! وای گودزیلا عصبانی شد!!! گودزیلا دهنش رو باز میکنه!!! ولی اینبار جایه رعد؛ بالغ به بیش از 100تا T103R و زامبی میریزه بیرون و اونا هم میرن به سمت سوبا و سوبا هم کماکان میپره بالا و هی برگردون نثاره گودزیلا میکنه، گودزیلا هم هی زامبی و T103R میده بیرون. من یادم نیست چی شد!! ولی وقتی به خودم اومدم، دیدم تو وان حمومم!!!! وای، عجب کابوسی! بخودم میام. غول آخر(بابام) و مامانم و عزیزم(مادر بزرگم، که شاید تنها کسی بود که واقعاً دوسم داشت تو این دنیا و الان 1ساله که رفته.............) و خواهرم رو میبینم که همگی دارن نگران وار نگاهم میکنن و عزیزم هی زیر لب داره قل هو الله میخونه. ازشون میپرسم چی شده! اونا هم ازم همینو میپرسن! منم در کماله سادگی میگم، سوباسا و گودزیلا داشتن با هم میجنگیدن!!! غول آخر، خیلی با متانت جوابم رو میده و میگه: بابایی امروز رفتی مدرست گودزیلا رو دیدی؟! و من هم که فهمیدم چه سوتی دادم بازم میگم آره! و مامانم ادامه میده که ما خواب بودیم! دیدیم یکی داره داد و هوار میکنه! دیدیم از اتاق توه! اومدیم دیدیم تو خیره شدی به پرده و همش داری ته ته پته میکنی و داد میزنی و خیس عرق شدی، هرچی تکونت دادیم و صدات کردیم فایده نداشت من حتی پرده رو میکنم از جاش ولی تو هیچ تغییری نمیکنی، عزیز گفت پاشورت کنیم، پات رو گذاشتیم تو لگن آب یخ، بازم دیدیم هیچی! تا پدرت گفت بزار من درستش میکنم، که اومد وان رو پر کرد از آب یخ و تو رو بلند کرد پرتت کرد توش! (به محضه اینکه این شین از کلمه توش از دهنه مادرم اومد بیرون و حرفش تموم شد)، احساس کردم T103R یه دمیجه خفن زد به صورتم، که ولو شدم دوباره تو کف وان! بله! اون چیزی نبود جز سیلیه غول آخر که بی اجازه به اسمه فوتبال بازی کردن، رفته بودم گودزیلا دیده بودم! طفلک عزیزم فکر میکرد که جن زده شدم! چقدر ترسیده بود! میدونم هرجا هست جاش راحته...
اما مهم اینه که باز با اینکه انقدر ترسیده بودم و داشتم هزیون میدیدم! ولی خودم رو مثله بعضیا، خیس نکرده بودم =))=))
 
  • Like
Reactions: {The Phenom}
سلام دوستان! ای بابا! خاطره دیگه نبود؟! پس باز خودم میگم! این خاطره مربوط به اولین و آخرین بی جنبه بازیم سر بازیهای ترسناکه! یکم طولانیه ولی اگه وقتش رو داشتید حتماً بخونید (و قول بدید که مسخرم نکنید!!!:d):
من از دورانه بچگیم همیشه به علاقه مندی هام وفادار بودم! یکی از اولین علاقمندی هام گودزیلا (از نوعه ژاپنیش، که از دهنش که چیز مثله رعد میومد بیرون، که آخر سر میره با اون کلنی گودزیلاها میجنگه) بود، و اگه درست یادم باشه همون موقع ها بود که کارتون فوتبالیستها هم اومد و به لیست علاقمندیم اضافه شد! دو سال بعد از اینکه این گودزیلا تموم شد، یعنی ساله 1998 (فوتبالیستها هم سریه جدیدش اومد!) و همون موقع یادمه مدرسمون (که سالن آمفی تئاتر داشت) تصمیم گرفت که گودزیلا رو تو آمفی تئاتر روزه جمعه عصر، بزاره و هر کی میخواد میتونه با خونوادش بیاد! منم که انگار دنیا رو بهم دادن سریع رفتم خونه و داستان رو واسه خونه تعریف کردم! اما خونه گفت که من وقتش رو ندارم و از اینجور صحبتا! ولی من تصمیمم رو گرفته بودم، من باید برم گودزیلا رو ببینم. خب داستان اینطوری رقم میخوره که من روز جمعه بعد از دیدن فوتبالیست ها، سریع با دوستم و خونواده اون میرم مدرسمون و گودزیلا رو میبینم! (از قرار هم همون قسمت آخرش بود که خیلی هم رعب آور بود رو نشون دادند) فکر کنم تو همه مدته فیلم دهنم باز مونده بود و رنگم هم پریده بود!!! بله، بعد از زیارت گودزیلا جون، رفتم خونه، شب شد (و همونطور که تو پست 47 داستان گیمر شدنم، گفتم، صبر میکردم همه که خوابیدن و صدای خر و پف شون بلند میشد، PS1 رو آتیش میکردم و بازی میکردم و هدفون وصل میکرد به تلویزیون! در ضمن خونمون عادت دارن زود بخوابن و بر عکسه خودم که از همون موقع عادت به زود خوابیدن نداشتم و ندارم) خب حدس میزنید من تو ساله 1998 با PS1 رو موده چه بازی باید باشم؟! کاملاً درسته Resident Evil 2. بله! ما هم شبونه افتادیم رو بازی اونم هدفون تو گوش...
بازی یادم میاد که همون شب حول و حوشه ساعت 2 صبح Cd 1ش تموم شد! اما من از دیدن T103-R انقدر ترسیده بودم که نتونستم Cd2 رو بازی کنم، چه میدونستم که Cd2ش با کلیره و از اوله! و میگفتم که الانش که اینطوری شد وای بحاله Cd2ش! هیچی، بیخیاله بازی کردن شدیم، در حالی که کودک درونم شدیداً مشتاق بود! رفتم بخوابم ولی مگه فکره اویل میزاره؟! گفتم بیخیال بزار لااقل به فوتبالیستا که امروز نشون داد فکر کنم، وای عجب برگردونی زد سوباسا، اما فایده نداشت، بازم فکره اویل اومد سراغم، هی به خودم میگم یعنی بدش چی میشه؟ دیگه هیولا گنده تر از این؟! وای چشش رو دیدی؟! (همونطوریش از افکاره خودم ترسیده بودم) بازم به خودم میگم آرتاس بسه دیگه، اویل رو ول کن، اصلاً بیا به گودزیلا فکر کن! آخی! بچم رو دیدی با چه مشقتی حریف شد؟! راستی نکنه تو اویل گودزیلا هم بیاد؟! هیچی دیگه! آقا چشتون روز بد نبینه ما که در حین همین فکرا، دراز کش رو تخت بودیم و به پرده اتاقم (که ته اتاقم قرار داشت و از این پرده بلندا هم بود که واسه در جلو بالکن استفاده میشد و تو اون ظلمات هم، پرده کاملاً سیاه بنظر میومد) زول زده بودم و همینطور تو افکارمون غوطه ور بودیم که یه دفعه احساس کردم پرده داره تکون میخوره!!! نه امکان نداره! پرده داره واقعاً داره تکون میخوره! آخه چرا؟ چطوری؟ و کم کم یه سایه وحشتناک هم پشتش پدیدار میشه! منو میگی؟! (بچه ها من هنوز تو زندگیم اونقدر عرق نکردم که اون موقع عرق کرده بودم!) اوه اوه، سایه چقدر شبیه گودزیلاست!!!!!!! چه نعره ای هم میکشه! آخ! گوشم کر شد!!!!! صبر کن! طرفه دیگه هم یه سایه دیگه داره پدیدار میشه! وای این یکی انگار داره میره هوا و میچرخه! وایستا!!! اون که سوباساست!!!! آره! پریده هوا! حالا هم داره برگردون میزنه! برگردونو زد، گویا یه توده سیاه شلیک کرد به سمت گودزیلا (یادتون هست که سوبا وقتی شوت میزد رو توپ چه افکتایی میزاشتن و چه صدایی داشت!!!) عه!!! توپ کوبیده شد به گودزیلا! وای گودزیلا عصبانی شد!!! گودزیلا دهنش رو باز میکنه!!! ولی اینبار جایه رعد؛ بالغ به بیش از 100تا T103R و زامبی میریزه بیرون و اونا هم میرن به سمت سوبا و سوبا هم کماکان میپره بالا و هی برگردون نثاره گودزیلا میکنه، گودزیلا هم هی زامبی و T103R میده بیرون. من یادم نیست چی شد!! ولی وقتی به خودم اومدم، دیدم تو وان حمومم!!!! وای، عجب کابوسی! بخودم میام. غول آخر(بابام) و مامانم و عزیزم(مادر بزرگم، که شاید تنها کسی بود که واقعاً دوسم داشت تو این دنیا و الان 1ساله که رفته.............) و خواهرم رو میبینم که همگی دارن نگران وار نگاهم میکنن و عزیزم هی زیر لب داره قل هو الله میخونه. ازشون میپرسم چی شده! اونا هم ازم همینو میپرسن! منم در کماله سادگی میگم، سوباسا و گودزیلا داشتن با هم میجنگیدن!!! غول آخر، خیلی با متانت جوابم رو میده و میگه: بابایی امروز رفتی مدرست گودزیلا رو دیدی؟! و من هم که فهمیدم چه سوتی دادم بازم میگم آره! و مامانم ادامه میده که ما خواب بودیم! دیدیم یکی داره داد و هوار میکنه! دیدیم از اتاق توه! اومدیم دیدیم تو خیره شدی به پرده و همش داری ته ته پته میکنی و داد میزنی و خیس عرق شدی، هرچی تکونت دادیم و صدات کردیم فایده نداشت من حتی پرده رو میکنم از جاش ولی تو هیچ تغییری نمیکنی، عزیز گفت پاشورت کنیم، پات رو گذاشتیم تو لگن آب یخ، بازم دیدیم هیچی! تا پدرت گفت بزار من درستش میکنم، که اومد وان رو پر کرد از آب یخ و تو رو بلند کرد پرتت کرد توش! (به محضه اینکه این شین از کلمه توش از دهنه مادرم اومد بیرون و حرفش تموم شد)، احساس کردم T103R یه دمیجه خفن زد به صورتم، که ولو شدم دوباره تو کف وان! بله! اون چیزی نبود جز سیلیه غول آخر که بی اجازه به اسمه فوتبال بازی کردن، رفته بودم گودزیلا دیده بودم! طفلک عزیزم فکر میکرد که جن زده شدم! چقدر ترسیده بود! میدونم هرجا هست جاش راحته...
اما مهم اینه که باز با اینکه انقدر ترسیده بودم و داشتم هزیون میدیدم! ولی خودم رو مثله بعضیا، خیس نکرده بودم =))=))
این دیگه جه جورش بود ای بی جنبه ;) منو یاد فیلم شب بیست ونهم انداختی وقتی این فیلم رو دیده بودم تا مدت ها به بالا پشت بوم هیچ خونه ای نگاه نمیکردم :-s
 
منم 24 سالمه قبوله؟ من اوایل میکرو بازی میکردم بعد سگا بعد هم ps1 وان که شدیم یه گمیر حرفه ی و خوره

با اویل.سایلنت هیل.ماشین جنگی.فوتبال عشقمون بود ولی با این اویل . سایلنت هیل چه میترسیدیم
 
منم 24 سالمه قبوله؟ من اوایل میکرو بازی میکردم بعد سگا بعد هم ps1 وان که شدیم یه گمیر حرفه ی و خوره

با اویل.سایلنت هیل.ماشین جنگی.فوتبال عشقمون بود ولی با این اویل . سایلنت هیل چه میترسیدیم
سلام! چطوری بچه محل!!! خجالت نمیکشید از این پارک ارغوان :دی خوراکه پاتوقه ها
داش چرا قبول نباشه؟! قبوله!
به جمع پیرهایه دنیایه گیم خوش اوومدی!!! :welcome:
خاطره هم داشتی از ما دریغ نکن!!!
 
سلام! چطوری بچه محل!!! خجالت نمیکشید از این پارک ارغوان :دی خوراکه پاتوقه ها
داش چرا قبول نباشه؟! قبوله!
به جمع پیرهایه دنیایه گیم خوش اوومدی!!! :welcome:
خاطره هم داشتی از ما دریغ نکن!!!

سلام مرسی

والا من اصلان وقت ندارم بیام اونم برام میرم قیطریه هلو های زیادی داره میرم اونحا دانس تمرین میکنم

الان هم خونمون دولت هست سراه نشاط

پیر شدیم دیگه

والا خاطره زیاد داریم کم کم میگم از بس بازی میکردیم همش لامپ تی وی میسوخت بعد هم بابامون میومد پدرمون رو در میاورد

تل و مشخصات پم کن کارت دارم
 
  • Like
Reactions: alisantori
آرتاس جان نوشتت پرفکت :d

من که اولین دستگاهم رایانک بود!!! چقدرهم که زپرتی بود!! بعد یه مدتی رفتیم خونه یکی از اقوام دیدم یه غولی تو اتاقه به اسم PS2!! دیگه رفت رومخم که PS2 بگیرم... خانواده گفتن اگه میخوایی خودت باید بگیری... با هزار بدبختی واسه اولین بار پول جمع کردم... بالاخره گرفتمش و این شد که من به طور کامل وارد گیمینگ ورلد شدم :d
 
  • Like
Reactions: alisantori
آرتاس جان نوشتت پرفکت :d
من که اولین دستگاهم رایانک بود!!! چقدرهم که زپرتی بود!! بعد یه مدتی رفتیم خونه یکی از اقوام دیدم یه غولی تو اتاقه به اسم PS2!! دیگه رفت رومخم که PS2 بگیرم... خانواده گفتن اگه میخوایی خودت باید بگیری... با هزار بدبختی واسه اولین بار پول جمع کردم... بالاخره گرفتمش و این شد که من به طور کامل وارد گیمینگ ورلد شدم :d
آقا شما لطف داری! شما اصلاً منت گذاشتی رو سره ما که با این همه ستاره و ماه و خورشید و نپتون و... اوومدی اینجا پست زدی!!!!
کماکان نوشته امضات تو حلقما!!!! اونم از پهنا :دی


---------- نوشته در 11:02 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 11:02 PM ارسال شده بود ----------

دزد و پليس اتاري:x
مختصر و مفید :دی
 
به به به. عجب جای باحالیه. :دی
من هم 23 سالمه. اولین بازی که باهاش شروع کردم رو آتاری هواپیما و تنیس بود.
یادمه وقتی آتاری خریدیم (7 سالم بود)، بابام گیر داد گفت تلویزین رنگی رو خراب میکنه، داداشم هم مجبور شد فیشش رو بکنه و سیمش رو بزنه به تلویزین سیاه سفید. :دی
با تلویزیون سیاه سفید بازی خیلی حال میداد انصافا.;;)
 
  • Like
Reactions: alisantori
سلام
من از 4 سالگی اولین تجربه ی خودم رو از بازیهای رایانه ای داشتم. البته این سن یک سن نرمال باری خرید یک کنسول نیست و من هم به واسطه‌ی داداشم بازی میکردم. بهترین بازی سنین کودکیم هم (6-10) بازی Captain Tsubasa Super striker II بود. جالب اینجاست که اون موقه که من این بازی رو دوست داشتم اصلا فوتبالیست ها رو نشون نمیداد. گذر زمان باعث شد تا انتظاراتم از یک بازی رایانه‌ای بیشتر بشه. درست زمانی که با اون سن پایینم مشغول بررسی ویروس ها ( در سطح مبتدی) بودم با Resident Evil آشنا شدم. واسه همین هم هست که هیچ وقت این اسم رو به عنوان بازی نمیشناسم.
در کل بازی جزوی از منه و دیگه به علت سرگرمی من رو مشغول خودش نمیکنه.
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or