خوب. همونطور که گفتم من از آتاری شروع کرد. من اون موقع خیلی کوچیک بودم. یادمه مدرسه هم نمیرفتم ولی یادم نیست چند سالم بود. پس این یک مرحله رو رمز میزنیم میریم مرحله بعد:dراستی قبلش یک چیزی بگم. ما پنج تا داداشیم که من متاسفانه یا خوش بختانه(انتخابش با شما در پایان) از همه کوچیک ترم. حالا، بابام برای داداش بزرگم که تو مدرسه معدل خوب میگیره واسش میکرو میخره. خوب ما چهار تا هم مثل کنه میچسبیم بهش که بازیمون بده. منم با عمو ماریو شروع کردم. آقا چشمتون روز بد نبینه. این داداشایه شماره 2 و 3 من انقدر خوره بودن نمیزاشتن من و داداش شماره4 ام میکرو بازی کنیم. در اتاق رو قفل میکردن. من به صورت خیلی کماندویی از پنجره اتاق بقلی میرفتم تو تراسمون بعد میومدم پشت پنجره این اتاقی که این دوتا ملعون نشسته بودن برم تو که میدیدم نامردا پنجره رو هم بستن
منم اون موقع 6 سال بیشتر نداشتم!!! خیلی میسوختم و از پشت پنجره گریه کنان به بازی اونا نیگاه میکردم و غصه میخوردم. ولی منم نامردی نکردم چون اونا هم بدون اجازه بابام نباید بازی میکردن. منم سر همین ماجرا لوشون میدادم و اونا هم یک کتک جانانه از بابام میخوردن و منم جیگرم حال پیدا میکرد
ولی ماجرا به اینجا ختم نشد و اونا هم از خجالتم در اومدن
بعد از 2 سال دیگه همه چی میزون بود و میکرو تو فامیل فراگیر شده بود و ما اکثرا street fighter بازی میکردیم و یار من اون سرباز آمریکایی هه بود. هیچ وقتم یاد نگرفتم چه جوری باهاش برگردون بزنم. ولی کامپیوتر همیشه بهم برگردون میزد(اینو اگه کسی بلده بیاد اینجا بگه. هنوزم واسم عقده هست). بعد از میکرو خبر رسید که یکی از فامیلامون سگا خریده. ما داداشا هم که خوره. تابستونا کارمون شده بود که یا ما میرفتیم خونه عمومینا یک هفته چتر پهن میکردیم یا پسر عمومینا رو دعوت میکردیم یک هفته بیان خونه ما به صرف سگا:d امتحانات ثلث سوم دوم ابتدایی شد. من امروز صبح امتحانمو دادم. داداش شماره 4 ام 2 سال از من بزرگتره و داره میره امتحانشو بده. من دم در خونمون رو پله نشستم و باهاش خداحافظی میکنم. مامانم از بالا میگه جایی نری ها...همون جا بشین. ناگهان فکر پلیدی به سرم میزنه
.یاد پسر عموم و سگا و خاطراتم میوفتم. تصمیم میگیرم برم خونشون اونم تنهایی!!! فرض کنید یک بچه 8 ساله از خیابان نبرد شمالی(شرق تهران) بخواد پاشه بره خیابان خواجه نصیر الدین طوسی(میدان امام حسین،مرکز تهران) تنهایی و پای پیاده. حالا میرسیم جای باحالش. من به ختطر اینکه سگا نداشتیم و فقط پسر عمومینا داشتن و میکرومون هم خراب بود پاشودم پیاده رفتم خونشون. دقیقا 2ساعت و نیم تو راه بودم. وقتی رسیدم اونجا همه گفتن کی آوردت. منم ساده میگفتم پیاده اومدم همه بهم میخندیدن. هی میگفتن بابات آورده پیادت کرده رفته؟من قسم میخوردم خودم اومدم. باورشون نمیشد. من که رفتم پای سگا پسر عموم. ناگهان تلفن اونجا زنگ خورد و بعد از تلفن زن عموم و عمه هام چشاشون داشت از کاسه در میومد اینطوری:
ببخشید این دهنشون بود. چشاشون اینطوری بود:
. مامانم زنگ زده بود اونجا که من گم شدم حالا اونا گفتن که نه من اونجام. بهشون سفارش کردن تا منو نگه دارن تا بابام بیاد دنبالم ولی من التماسشون کردم نه. اگه بیاد منو میکشه اونا هم منو پس فردا بردن شمال و بابامینا هم اونجا بودن و تحویلشون دادن و از شانس من چون بهشون خوش گذشت منو بخشیدن:d(خیلی خر شانسم...نه؟قابل توجه حامد و آرتاس)بعد این داستان هر دفعه که پسر عمو و پسر عمه هام منو میبینن سر این ماجرا که چقدر خوره سگه بودم بهم تیکه مینداختن و میندازن.
حالا غصه نخورید به کتکاش هم میرسیم.
ما رفتیم اول راهنمایی. مثل شما ها بابام به من و شماره4 قول داد اگه معدلمون بالای 19 بشه واسمون PS1 بخره. پسر روزی که رفتیم PS1 بخریم من انقدر خر کیف شده بودم که انگاری به خر تیتاب بدی!!!اولین بازی که انجام دادم اویل2 بود. من اصلا نمیدونستم بازی ترسناکه. چون انگلیسی هم هیچی حالیم نبود عین اسب میرفتم جلو تا رسیدم یه جای خاص. اویل بازا خوب میدونن. اتاق بازجویی که شیشه اش از یه طرف آیینه هست و از طرف دیگه واضح اون ورو میبینی!! پسر بعد از اینکه اون LICKER لعنتی پرید تو چنان شک عصبی بهم وارد شد دکمه های دسته رو قاطی کردم اونم منو کشت. سر همین موضوع من ممنوع PS1 شدم. آقا منو میگی داشتم از عقده میترکیدم. دباره دوران سلطه داداشام بر من شروع شد. اگه میدیدن منو پای پلی استیشن انقدر کتک میخوردم و انقدر گریه میکردم صدام میگرفت و دیگه در نمی اومد همونطوری بی حال میوفتادمو خابم میبرد.
آقا ما رفتیم اول دبیرستان. PS2 وارد زندگیمون شد. هم زمان داداش بزرگام PC گرفتن و دست از سر من و کنسولام ور داشتن. من موندم و شماره 3 و 4. واسه اینکه 3 تا بودیم مجبور بودیم ساعت تعیین کنیم کی،کی بیاد بازی کنه. هر کی بیشتر بازی میکرد اونای دیگه نوبت بعدیه اونو میگرفتن.
نمیدونم دچار این موقعیت شده اید یا نه ولی من خیلی بدم میومد که کنسول رو باهاشون SHARE کنم. سر همین به کلوپ کشیده شدم. البته من از دوم راهنمایی کلوپ میرفتم ولی به صورت حرفه ای از اول دبیرستان شروع کردم. چون اون کلوپ کوچیکی بود و درامد زیادی نداشت فقط PS1 داشت. منم اونجا فقط کراش4 بازی میکردم. انقدر حرفه ای بودم تو کلوپ لقب غول کراش رو گرفتم. الانم هنوز بازیش میکنم و همینجا هر کی کل کراش داره بیاد میخوابونم براش. سوم دبیرستان که رفتیم این کلوپیه PS2 آورد و من هم شدم معرف بازی های مختلف واسش.خوش بختانه دیگه داداشام رو از صحنه بیرون کردم. بلاخره در سن 17 سالگی من بودم و کنسولم. عقده های12،13 ساله ام رو داشتم خالی میکردم. انقدر بازی خریدم که داشتم میترکیدم. من حدود 300 عنوان PS1 و PS2 خریدم و تا آخر 95% بازی هام رفتم. اینجا نشون میده کی گیمر واقعیه. من بعد از قبولی در دانشگاه و آشنایی با موجودی به نام ADSL هدف اصلیه خودم رو پیدا کردم. PS3 و بازی های آنلاین. حالا من هم واسه خودم یک PC داشتم. حالا شروع کردم به انتقام گیری از داداش هام.
داداش بزرگ بزرگه من زن گرفته. اون موقعی که PC داشت فقط عاشقRED ALERT 2 بود. من چی کار کردم: رفتم یک سوییچ خریدم و 3 تا کامپیوتر رو به هم لن کردم و شروع کردم به اغفالش. گولش زدم و کشیدمش خونمون. اونم بعد از دیدن این صحنه نتونست مقاومت کنه و به زانو در اومد. بله من معتادش کردم. هر روز میومد خونمون برای بازی و کل کل. حالا جالبش اینجاس همیشه هم می باخت. خدا شاهده، انقدر میباخت و سوزش داشت که شب میرفت فردا صبحش با نون بربری میومد خونمون و دوباره همون بسات. من دیدم وضعیت خرابه. نمیتونم دیگه تحملش کنم بازیشو تقویت کردم و میزاشتم 3 و4 رو ببره.چون دیگه بازیش خوب شده بود و حریف نداشت دست از سرمون ور داشت.
حالا شماره2. اونم زن داره. خیلی به بازی های میکرو و آتاری علاقه داره. منم برادری مهربان
که اصلا نقشه پلیدی ندارم
واسش شبیه ساز میکرو و آتاری + دسته کامپیوتر گرفتم + 100 تا بازی و به امان خدا رهاش کردم. هنوزم که هنوزه معتاده.
شماره4: اونو چون دوستش داشتم کم معتادش کردم. یه 4 ، 5ماهی با PS HOME مشغولش کردم بعد ترکش دادم.
حالا هم(میگم حالا واقعا حالا منظورمه) شماره3 رو به DYNASTY WARRIORS7 معتاد کردم.
الانم برگشتم به اصل خودم. یعنی همون میکرو و سگا که اونقدر قبلا عقدشونو داشتم. بعد از 13 سال فکرشم نمیکردم دوباره بتونم میکرو و سگا بازی کنم. حالا هم که همه بازی هارو میتونم اینترنتی بگیرم میخوام تمام بازی های میکرو و سگا رو بگیرم و بازی کنم.
همه اینا رو گفتم که به اینجا برسم. این5 نفر: بابام+شماره1 تا 4 خیلی اذیتم کردن. چه کتک ها که من از داداشام نخوردم. چه دعوا ها که سر بازی کردن با اینا نکردم. ولی مثل شما ها منم هر چی بیشتر ضد حال میخوردم بیشتر دلم میخواست که گیم بازی کنم. سر همینم هم الان کل فامیل میدونن من گیمر تیرم و هر چی بازی بخوان میان سراغ من.
نکته آموزنده: اگه ازدواج کردید و بچه دار شدید یا نزارید بچتون بفهمه کنسول و گیم و گیمر چیه یا خودتون مثل بچه آدم واسش هر کنسول و بازی خواست بگیرید و هم بازیش باشید تا دچار عقده مثل خودمون نشه.
ببخشید که طولانی شد.