mahi58
کاربر سایت
راست میگید متاسفانه + پدر من هم مثل پدر شما به طور بی نظیری سخت گیر بود و واسه خودش بی شباهت به غول آخر نبود! یعنی اصولا من هیچ وقت نذاشتم بفهمه من به گیم علاقه دارم اصلا، وگرنه انقدر خشک بود که این چیزها اصلا تو کتش نمی رفت...ای بابا! محمود جون بیخیال!!!
همه حرفات درسته؛ ولی دیگه فایده نداره! هر چی بود گذشت!!! من یادمه تو همون نوجوونیم شبیه همین حرفا رو به غول آخر (پدرم) میزدم ولی...
حمید جان، با خوندن خاطرات تلخ بچه ها (که بعضی هاشون از تلخ هم یه چیزی اون ور تره) اگر بخوام بخندم هم فقط این جوری می تونم بخندم:باو محمود بخند.
دنیا 2 روزش عشقه
مثلا همین شکلکه- یه چند ثانیه بهش نیگا کنی از خنده روده بر میشی
ولی راست میگی!
این اسمایلیه چه زیبایی پنهانی داره برای خودش:
این اسمایلیه چه زیبایی پنهانی داره برای خودش:
مرسی بسیار حرف تمیزی زدی. واقعا همین طور هم هست و اکثر پدرها محدودیت هایی که خودشون رو اذیت کرده رو سر بچه هاشون نمیارند.داش محمود حرفهای دلی زدی ولی شما سعی کن نیاز های بچه های خودت رو در آینده رفع کنی که مثل پدر مادر های خودمون نباشی و کلا بچه ات رو شاد کنی
البته یه کمی هم یاد حرف یه عزیزی افتادم که می گفت: زمانی که ما بچه بودیم پدرسالاری بود و هیچ کس جلوی بابا (به غول آرتاس غول آخر) نمی تونست نطق بکشه، حالا که بزرگ شدیم زندگی ها بچه سالاری شده و بچه ها یه دونه اند و عزیزند و به بابا مامان زور میگن! ما این وسط هیچ وقت سالار نبودیم!!