انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,286
ای بابا! محمود جون بیخیال!!!
همه حرفات درسته؛ ولی دیگه فایده نداره! هر چی بود گذشت!!! من یادمه تو همون نوجوونیم شبیه همین حرفا رو به غول آخر (پدرم) میزدم ولی...
راست میگید متاسفانه + پدر من هم مثل پدر شما به طور بی نظیری سخت گیر بود و واسه خودش بی شباهت به غول آخر نبود! یعنی اصولا من هیچ وقت نذاشتم بفهمه من به گیم علاقه دارم اصلا، وگرنه انقدر خشک بود که این چیزها اصلا تو کتش نمی رفت...
sigh.gif

باو محمود بخند.
دنیا 2 روزش عشقه :دی
مثلا همین شکلکه
29860114655879829011.gif
- یه چند ثانیه بهش نیگا کنی از خنده روده بر میشی =))
حمید جان، با خوندن خاطرات تلخ بچه ها (که بعضی هاشون از تلخ هم یه چیزی اون ور تره) اگر بخوام بخندم هم فقط این جوری می تونم بخندم:
42.gif


ولی راست میگی! :دی
این اسمایلیه چه زیبایی پنهانی داره برای خودش:
29860114655879829011.gif
داش محمود حرفهای دلی زدی ولی شما سعی کن نیاز های بچه های خودت رو در آینده رفع کنی که مثل پدر مادر های خودمون نباشی و کلا بچه ات رو شاد کنی
مرسی بسیار حرف تمیزی زدی. واقعا همین طور هم هست و اکثر پدرها محدودیت هایی که خودشون رو اذیت کرده رو سر بچه هاشون نمیارند.

البته یه کمی هم یاد حرف یه عزیزی افتادم که می گفت: زمانی که ما بچه بودیم پدرسالاری بود و هیچ کس جلوی بابا (به غول آرتاس غول آخر) نمی تونست نطق بکشه، حالا که بزرگ شدیم زندگی ها بچه سالاری شده و بچه ها یه دونه اند و عزیزند و به بابا مامان زور میگن! ما این وسط هیچ وقت سالار نبودیم!! :دی
 
سلام
خاطرات خیلی باحالی تو این 2, 3 روزه نوشتید(تاپیک جون گرفته) انشاالله تاپیک جزو تاپیک های مهم بشه.
خدا رو شکر بابای من خودش اهل بازی بود و زیاد سخت گیری نمیکرد میگفت بچه که بوده با کنسول tv game‏ بازی میکرده,یادمه از موقعی که میکرو برام خرید خودش هم باهام بازی میکرد تا الان, عاشق بازی های موتور و ماشینه,آخرین بازی هم که کرد nfs:hp‏ بود.
ما هم که رفتنی شدیم حدود 2 هفته دیگه شوتم میکنن خدمت به صرف آش خوری تا اونجایی کهبتونم هر مرخصی که گرفتم میام سراقتون (در کل تنهاتون نمیزارم)
یه چیز باحال:یکی از اهالی خانواده بهم میگه نگرانم توی سربازی افسردگی بگیری بهش گفتم براچی?میگه از بس سرت توی موبایل و اینترنت و بازیه ,اونجا هم که از این چیزا خبری نیست.
 
من هم از 6 سالگی تا الان گیم بازی میکنم و خواهم کرد تا اون موقعه که زنده هستم ..یادم میاد اون موقعه تو کلوپها اتاری بود و ساعتی 25 تومن بود با کلی التماس از مادر یا پدرم پول میگرفتم میرفتم بازی میکردم و وقتی هم تمام میشد به بقیه افراد که اونجا بازی میکردن نگاه میکردم اخر در 10 سالگی میکرو خریدم و اولین بازی هم کماندو معروف بود بعد قارچ خور عزیز که هیچ وقت از بازی کردن با اون خسته نمیشدم بخصوص شماره اولش.بعد همیجنور پله های ترقی پی نمودم :dتا به ps3 عزیز رسیدم و الان فقط با ps3 بازی میکنم البته اورجینال >:dو از بازی کپی هم بشدت بدم میاد و هر وقت یه بازی کپی ببینم اینجوری میشم :-&
 
  • Like
Reactions: alisantori
چی بگم پسرک! تو اوومدی 5 صبح همچین پستی زدی؛ اونم به این قشنگی... جداً چیزی نمیتونم بگم... امیدوارم بازم از خودت و خاطراتت بگی! واقعاً ممنونم...
در ضمن بنده هنوز کارت گرافیکی کامپیوترم AGP هست :( :دی
حاجی خودمونیما اسکایریم سیستم خفنی میخوادا!!! :-/ :دی

اومدم ناگفته های پسرک بگم...
سال 81 بود پسرک بعد از ترک تحصیل تنها و بیکار بود .(بخاطر مشکل مادر زادی که داشت یا مسخرش میکردن یا ازش دوری میکردن)فقط خودش بود و خدای خودش . بیکار شدن پدر بر سختیه زندگی افزود با پدر برای گرفتن وام به بانک رفتن با دیدن برخورد بد کارمند بانک با پدر پسرک دیگه سمت بانک نرفت.یکی از فامیلهای دور(اگه بشه گفت فامیل) پیشنهاد کار در یک ظروف کرایه در تهران را به پسرک داد.با کلی دردسر کرایه تهران جور کرد.اولین بار بود میرفت تهرون.7:30 صبح خرداد 81 پسرک رسید ترمینال شرق.بعد از 2 ساعت نشستن روی نیمکت بقل دکه فروش تنقلات سروکله فامیلشون پیدا میشه.چیزی که پسرک خیلی حساس شده بود نگاه تمسخر امیز فامیل بود. بگذریم....
خیابان بنی هاشم ظروف کرایه ضیافت ارا (نمیدونم هنوز هم هست ) محلی بود که تا 2 ماه خونه پسرک شده بود.کار پسرک چیزی از حمالی کم نداشت.البته پسرک تو این کار از خوردن و نوشیدن هر کوفتی که فکرشو کنید سیر شده بوود حتی چشماش هم سیر شده بود.همه چیز خوب بود کار.غذا.چیزهای قشنگ و دلسترهای خارجی....بماند.یه شب وسایل بردن یه باغ تو قزوین بعد از پایان عروسی(بیشتر به پارتی شبیه بود) داشت وسایلو جمع میکرد با دوستش که دختری بود کوچکتر از خودش ...(چیه خوب مگه دل نداره پسرک؟) وقتی داشت پایه میزهای فلزی رو میداد به کسی که بالا بود(مگه دستم بهش نرسه)ناگهان پایه ها از دست طرف ول میشه رو سر پسرک.پسرک غرق در خون میوفته رو زمین.به امید اینکه بیدار شه تو بیمارستان باشه دید تو آشپزخونه شرکت رو رومیزی ها ول شده.خودش رو جمع و جور میکنه میره تصفیه حساب میکنه و برمیگرده شهر خودش(اینم بگم که تهرونیا واقعا ادمهای با کمالاتی هستن .من با کسانی کار میکردم که از دهات یا روستاهای نا کجا اباد بودن.تنها کسی هم که میتونست با مشتریها صحبت کنه من بودم(برم دستشویی الان میام....اومدم)تو زبون ریختن کمی استادم.عشقم کارم رو ول کردم برگشتم.)یادش بخیر
بعد از بازگشت از تهران پسرک واسه خونه یه تلویزیون رنگیه21" میخره(میتونست 14 هم بگیره ولی به فکر آینده بود) مدتی علاف میچرخید تا اینکه فهمید بیرون از شهر مرکز فنی حرفه ای دایر شده که مدرک صادر میکنه.پسرک شتابان میره و 2تا رشته لوازم خانکی و مکانیک تو 1 سال دوره قبول میشه .شبها پلی استیشن 1 کرایه میکرد تا صبح dino crysis (اسمش این بود؟) بازی میکرد.1 سال قبل ورود به نمایندگی ایران خودرو شاگرد آجرنما کار.کاشی کار.نجار.حتی کارگر سر گذر شده بود(زندگی تو این مملکت یعنی بهشت) شبها با شکم نیمه پر میخوابید ...
وقتی پسرک سیستم(کامپیوتر) داشت بارها از طرف پدر اذیت میشد تا جایی که پدری که پسرک جگر گوشش بود رو زد.بله فقر فرهنگی تو این خراب شده .تا الان هم پسرک دیگه نمیتونه به پدر بگه بابا ....موندم دلستر خارجی خوردن یا سیگاری بار کردن یا دنبال ناموس مردم رفتن بهتر بود؟ که تو یکی از همین دلستر خارجی خوردن ها یکی از بچه محلشون چاقو میخوره و میمیره. ولی سنتون از 25 سال که میگذره دیگه کسی کاری بهتون نداره تجربه بنده این بوده.موندم اگه گیم نبود چه سر گرمی داشتیم...قدیمیا که میرفتن سینما و مطرب خونه الان دارن در سینماها رو تخته میکنن مطرب خونه که نه یه جا واسه کنسرت دیدن هم نداریم.ولی از من میشنوید کم نیارین اگه بهتون گیر دادن.من برم اسکایریم بازی کنم فعلا
 
  • Like
Reactions: Ham3d and RoCoCo
یادش به خیر Atari:dو میکرو
24 ساعته بازی میکردم....................
نزدیک 20 تا هم خراب کردم:))
بعدش پی اس 1 خریدم و از صبح تا شب پپسی من بازی میکردم:d
پی سی خریدم و با پی سی حال کردم............
2سال پیش هم پی اس پی و پارسال هم ایکس باکس:)
 
  • Like
Reactions: alisantori
من توی این تاپیک زیاد پست نزدم، ولی همه حرف ها و در واقع زجرنامه های بچه ها رو (که بی شباهت به گذشته خودم هم نیست) دارم می خونم.

یه مساله جالبی که خیلی توی چشم می زنه، درد دل های مشترک تعداد زیادی از بچه هاست که چقدر توسط خانواده و پدر و مادرشون به جرم این که به بازی های کامپیوتری علاقه داشتند مورد سخت گیری و تنبیه و آزار و... قرار گرفتند (باز هم عین تجربه خودم بوده در خیلی از زمان ها)...
sigh.gif


متاسفانه نسل قبلی اجتماع ما (افراد 70-60 ساله فعلی) به شدت با مشکل بی سوادی و کم اطلاعی مواجه بودن و اصلا نمی دونستند چطور باید با مشکلات بچه هاشون برخورد کنند؟ توی همین تاپیک چند نفر تا به حال نوشتند که به خاطر این که می رفتم کلوب پدرم با کمربند افتاد به جونم؟ یکی نیست بگه آخه مرد مومن! پسر نوجوونت اگر از 1001 راه عجیب غریب پول در میاره و درسش رو ول می کنه و میره کلوب به خاطر اینه که عاشق یه چیزیه که ممکنه تو و نسل تو ازش سر در نمی آوردید! کاری داشت به جای این که با کمربند بیافتی به جونش براش یه دونه از همون دستگاه توی کلوب می خریدی (خیلی کم پیش میاد اوضاع اقتصادی کسی انقدر بد باشه که نتونه این کار رو بکنه). اصلا نوجوونی رو که بدنش پر از هورمونه و داره سخت ترین و بدترین دوره عمرش رو می گذرونه و 1001 استرس داره و بیشتر از هر چیز رفاقت پدر و مادرش رو می خواد آدم می گیره می زنه؟ :blink:

دوست عزیزی داستانی نوشته بودند و گفته بودند که به خاطر گیم از درس شون افتادند. باور کنید کاملا مشخصه که وضع تحصیلی ایشون برای خودشون هم بی اهمیت نبوده، ولی گرفتاری و اعتیادی که پیدا کرده بودند به بازی، خوب مدیریت نشده و باعث این مشکلات شده. کاری داشت برای اون پدر سخت گیر که بیاد برای پسرش وسایل بازی یی که دوست داره رو بخره، ولی فقط هر روز بعد از پرسیدن درس روزانه و فهمیدن این که برای یک روز تلاش کافی داشته اونها رو در اختیار پسرشون قرار بده؟ نمی دونم چرا نسل ما محکوم بود که انقدر بدتر و تلخ تر از بچه ها و نوجوون های فعلی زندگی کنه؟
29860114655879829011.gif


امیدوارم این پست رو خارج از موضوع حساب نکنید دوستان، ولی 5-4 نفر از بچه ها داستان های خیلی ناراحت کننده و تلخی رو نوشتند که این حرفا روی دلم مونده بود و باید می گفتم...
sigh.gif
رفیق، پستت نه تنها خارج از موضوع نبود، بلکه خیلی هم مربوط بود. واقعاً داشتن سن بالا توی این کشور و بازی کردن در کنارش یکی از بزرگترین مشکلاته. من تو یکی از پست های قبلیم گفته بودم... هر کی به ماها می رسه و میبینه داریم بازی می کنیم... میگه:
برو دستو پاتو اره کن.

---------- نوشته در 09:15 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 09:11 AM ارسال شده بود ----------

اومدم ناگفته های پسرک بگم...
سال 81 بود پسرک بعد از ترک تحصیل تنها و بیکار بود .(بخاطر مشکل مادر زادی که داشت یا مسخرش میکردن یا ازش دوری میکردن)فقط خودش بود و خدای خودش . بیکار شدن پدر بر سختیه زندگی افزود با پدر برای گرفتن وام به بانک رفتن با دیدن برخورد بد کارمند بانک با پدر پسرک دیگه سمت بانک نرفت.یکی از فامیلهای دور(اگه بشه گفت فامیل) پیشنهاد کار در یک ظروف کرایه در تهران را به پسرک داد.با کلی دردسر کرایه تهران جور کرد.اولین بار بود میرفت تهرون.7:30 صبح خرداد 81 پسرک رسید ترمینال شرق.بعد از 2 ساعت نشستن روی نیمکت بقل دکه فروش تنقلات سروکله فامیلشون پیدا میشه.چیزی که پسرک خیلی حساس شده بود نگاه تمسخر امیز فامیل بود. بگذریم....
خیابان بنی هاشم ظروف کرایه ضیافت ارا (نمیدونم هنوز هم هست ) محلی بود که تا 2 ماه خونه پسرک شده بود.کار پسرک چیزی از حمالی کم نداشت.البته پسرک تو این کار از خوردن و نوشیدن هر کوفتی که فکرشو کنید سیر شده بوود حتی چشماش هم سیر شده بود.همه چیز خوب بود کار.غذا.چیزهای قشنگ و دلسترهای خارجی....بماند.یه شب وسایل بردن یه باغ تو قزوین بعد از پایان عروسی(بیشتر به پارتی شبیه بود) داشت وسایلو جمع میکرد با دوستش که دختری بود کوچکتر از خودش ...(چیه خوب مگه دل نداره پسرک؟) وقتی داشت پایه میزهای فلزی رو میداد به کسی که بالا بود(مگه دستم بهش نرسه)ناگهان پایه ها از دست طرف ول میشه رو سر پسرک.پسرک غرق در خون میوفته رو زمین.به امید اینکه بیدار شه تو بیمارستان باشه دید تو آشپزخونه شرکت رو رومیزی ها ول شده.خودش رو جمع و جور میکنه میره تصفیه حساب میکنه و برمیگرده شهر خودش(اینم بگم که تهرونیا واقعا ادمهای با کمالاتی هستن .من با کسانی کار میکردم که از دهات یا روستاهای نا کجا اباد بودن.تنها کسی هم که میتونست با مشتریها صحبت کنه من بودم(برم دستشویی الان میام....اومدم)تو زبون ریختن کمی استادم.عشقم کارم رو ول کردم برگشتم.)یادش بخیر
بعد از بازگشت از تهران پسرک واسه خونه یه تلویزیون رنگیه21" میخره(میتونست 14 هم بگیره ولی به فکر آینده بود) مدتی علاف میچرخید تا اینکه فهمید بیرون از شهر مرکز فنی حرفه ای دایر شده که مدرک صادر میکنه.پسرک شتابان میره و 2تا رشته لوازم خانکی و مکانیک تو 1 سال دوره قبول میشه .شبها پلی استیشن 1 کرایه میکرد تا صبح dino crysis (اسمش این بود؟) بازی میکرد.1 سال قبل ورود به نمایندگی ایران خودرو شاگرد آجرنما کار.کاشی کار.نجار.حتی کارگر سر گذر شده بود(زندگی تو این مملکت یعنی بهشت) شبها با شکم نیمه پر میخوابید ...
وقتی پسرک سیستم(کامپیوتر) داشت بارها از طرف پدر اذیت میشد تا جایی که پدری که پسرک جگر گوشش بود رو زد.بله فقر فرهنگی تو این خراب شده .تا الان هم پسرک دیگه نمیتونه به پدر بگه بابا ....موندم دلستر خارجی خوردن یا سیگاری بار کردن یا دنبال ناموس مردم رفتن بهتر بود؟ که تو یکی از همین دلستر خارجی خوردن ها یکی از بچه محلشون چاقو میخوره و میمیره. ولی سنتون از 25 سال که میگذره دیگه کسی کاری بهتون نداره تجربه بنده این بوده.موندم اگه گیم نبود چه سر گرمی داشتیم...قدیمیا که میرفتن سینما و مطرب خونه الان دارن در سینماها رو تخته میکنن مطرب خونه که نه یه جا واسه کنسرت دیدن هم نداریم.ولی از من میشنوید کم نیارین اگه بهتون گیر دادن.من برم اسکایریم بازی کنم فعلا
بابا تو رو خدا اینطوری ننویس... اشکمون در اومد. :( :-s
رفیق بگو شرکته کجا بود خداییش با بچه های همین بازی سنتر میریزیم اونجا میترکونیمشون. )x)x

---------- نوشته در 09:21 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 09:15 AM ارسال شده بود ----------

سلام
خاطرات خیلی باحالی تو این 2, 3 روزه نوشتید(تاپیک جون گرفته) انشاالله تاپیک جزو تاپیک های مهم بشه.
خدا رو شکر بابای من خودش اهل بازی بود و زیاد سخت گیری نمیکرد میگفت بچه که بوده با کنسول tv game‏ بازی میکرده,یادمه از موقعی که میکرو برام خرید خودش هم باهام بازی میکرد تا الان, عاشق بازی های موتور و ماشینه,آخرین بازی هم که کرد nfs:hp‏ بود.
ما هم که رفتنی شدیم حدود 2 هفته دیگه شوتم میکنن خدمت به صرف آش خوری تا اونجایی کهبتونم هر مرخصی که گرفتم میام سراقتون (در کل تنهاتون نمیزارم)
یه چیز باحال:یکی از اهالی خانواده بهم میگه نگرانم توی سربازی افسردگی بگیری بهش گفتم براچی?میگه از بس سرت توی موبایل و اینترنت و بازیه ,اونجا هم که از این چیزا خبری نیست.
ای بابا، چرا اینقدر اینجا خدمتی داریم... بی سی داره خالی از قدیمیها و پیرای سایت میشه...
 
سلام
خوب من سنم خیلی بالا نیست و 18 سال و خورده ای دارم ولی خوب از بدو تولد کنسول داشتم (آتاری) که البته زیاد یادم نمیاد بازی هاشو ولی خوب حافظه ام خوبه و بازی هواپیما را خوب یادمه 2 نمره با بابام بازی میکردیم.بکس هم فقط یادمه این دستش خراب بود با بد بختی تکون میخورد.
بعدش هم میکرو گرفتیم یادمه دستگاه را برمیداشتم میبردیم خونه عمم با پسر عمم کنترا بازی میکردیم.قارچ خور و بمبر من هم من خوشم نمیومد.بازی تانک هم بود (battle city) که با بابام بازی میکردیم خیلی حال میداد.
بعد هم میشه سال 78 بود فکر کنم ، پلی1 گرفتیم.البته قبل از مدرسه هم اجاره میکردیم شبی 20 هزار تومن(اون موقع خیلی بود) که به من نمیدادند بازی کنم و بابام به همراه دایی ها ام ماشین جنگی (twisted metal2) و تیکن بازی میکردند.بعدش هم که خریدیم همون بازی ها بود و البته مدال افتخار هم مولتی هم یک نفره بابام بازی میکرد کراش ماشینی و ماشین جنگی (vigilante8 2nd) هم 2 نمره من و بابام بازی میکردیم.
و حالا هم که ps3 دارم باز هم با دوستم میشینیم تانک میکرو (امولاتور روشه)بازی میکنیم.
این تقریبا استفاده من از کنسول بود که البته بعضی ها که زیاد مهم نبودند را نگفتم مثل پلی2 و پلی پرتابل.
 
  • Like
Reactions: alisantori
سلام
خوب من سنم خیلی بالا نیست و 18 سال و خورده ای دارم ولی خوب از بدو تولد کنسول داشتم (آتاری) که البته زیاد یادم نمیاد بازی هاشو ولی خوب حافظه ام خوبه و بازی هواپیما را خوب یادمه 2 نمره با بابام بازی میکردیم.بکس هم فقط یادمه این دستش خراب بود با بد بختی تکون میخورد.
بعدش هم میکرو گرفتیم یادمه دستگاه را برمیداشتم میبردیم خونه عمم با پسر عمم کنترا بازی میکردیم.قارچ خور و بمبر من هم من خوشم نمیومد.بازی تانک هم بود (battle city) که با بابام بازی میکردیم خیلی حال میداد.
بعد هم میشه سال 78 بود فکر کنم ، پلی1 گرفتیم.البته قبل از مدرسه هم اجاره میکردیم شبی 20 هزار تومن(اون موقع خیلی بود) که به من نمیدادند بازی کنم و بابام به همراه دایی ها ام ماشین جنگی (twisted metal2) و تیکن بازی میکردند.بعدش هم که خریدیم همون بازی ها بود و البته مدال افتخار هم مولتی هم یک نفره بابام بازی میکرد کراش ماشینی و ماشین جنگی (vigilante8 2nd) هم 2 نمره من و بابام بازی میکردیم.
و حالا هم که ps3 دارم باز هم با دوستم میشینیم تانک میکرو (امولاتور روشه)بازی میکنیم.
این تقریبا استفاده من از کنسول بود که البته بعضی ها که زیاد مهم نبودند را نگفتم مثل پلی2 و پلی پرتابل.
سلام گرم پیرهای سایت بر تو ای نوپای در حال پیری...
بی خیال رفیق... بابت خاطره هم دمت گرم. البته صاب تاپیک باید صلاح بدونه که بیای تو این تاپیک یا نه... ;) که تا جایی که من Arth@s رو میشناسم... بچه ی گلیه... یه دونست. از این اخلاقا نداره.
شوخی کردم دادا... در این تاپیک به روی همه بازه... >:d< "با اجازه ی صاب تاپیک البته..."
 
سلام من 29 سالمه ...من با tv-game شروع کردم دو تا دسته بود با یه سر پیچکی و 2 تا خط و یه مربع بین اون دوتا و یه صدای نق تق قشنگ
وارد دبستان که شدم آتاری گرفتم هواپیما که جای خود داشت یه بازی بود نقب زن که نقش یه ضد هوایی رو داشتی و یه عده چتر باز میومدن و از زیرت تونل درست می کردن و یا یه بازی بود که نقش خمیر دندون بودی و هرچی تیر می زدی کوچیک تر میشدی اما باید از دندونا مواظبت می کردی یا اون ماشین سواری که توی شب فقط 2 تا چراغ مربعی میدیدی

وقتی 9 سالم شد پارک نزدیک خونمون میکرو آورد ...یادم نمیره اولین بار که رامبو(کنترا غلطه رااامبو) رو که بابام پول داد بازی کردم یه احساس شعف خاصی داشتم نیم ساعت 50 تومن بود ....از اون موقع کار من این شد 100 تومن 100 تومن هر 5 شنبه (فقط 5 شنبه ها) می تونستم برم راامبو قارچ خور بازی کنم تا اینکه آخر سال کادوی تابستون بابام برام میکرو خرید و بازی لاااااااااک پشت های نینجا....زندگی می کردم با این بازی و البته بازی چوب زن و یه فوتبال که 5 تا تیم داشت و یادمه تو فوتبال اگه دروازه بان تیم حریف رو نمی دیدی و شوت میزدی گل می شد....2 سال با میکرو زندگی کردم تا اینکه بابام با یکی از فامیل هامون شریک شد و یه ویدئو کلوپ زد به همراه 4 عدد سگا اشک شادیو یادم نمیره وقتی این خبر رو از مامانم شنیدم ...2 روز تو هفته می تونسم برم کلوپ بابام که به درسم آسیب نزنه تو بازی فوتبال 93 غولی بودم و بازی شینوبی شورش در شهر رو همیشه وقتی می خوابیدم خودم رو تو نقش هاش می زاشتم با بازی علی بابا وقتی رو کوهان شتر می پرید و از دهنش سیب پرت می کرد ریسه می رفتم بعد 2 سال شراکت بابام به هم خورد و بابام به عنوان بخشی از طلبش یکی از سگا ها رو برام آورد و کادوی تولد عموم برام بازی کامبت 3 رو گرفت هنوز صدای COME HERE اسکورپیون تنم رو می لرزونه یه عکاسی بود یه چهار راه پایین تر از خونمون بازی های سگا رو ازش اجاره می کردم شبی 200 تومن ....سونیک رو یادتونه ؟ با اون دشمن کچل و ماشین های اختراعیش ...فوتبال گزارشگر که معلوم نبود با جه زبونی گزارش می کنه ...بزرگ شدم ....اول دبیرستان تنها کنسولی که هرگز نداشتم و توی عمر بازیگریم حسرتش رو می خورم ps1 بود اما نبودش رو حس نکردم چو یه pc گرفته بودم با اولین بازی pc فیفا 98 .....یه تابستون من فیفا 98 بازی می کردم + یکی از بهترین بازی های عمرم commandows هنوز که هنوزه تو کامپیوتر شرکت دارمش یادمه تابستون که تموم شد مامان بابام کابل برق کامپیوتر رو قایم می کردن و فقط 5 شنبه ها اجازه بازی داشتم با بازی های pc قد کشیدم یه بازی بود که شاید بگم جزو 4 بازی برتر تاریخ زندگیم بود به نام LBA2 نمی دونم بازی کردین یا نه اما حسی که بازی به من داد مطمئن هستم دیگه بهم دست نمیده یه پسر بچه بود توی یه جزیره زندگی می کرد که ناگهان توی جزیره طوفان میشه و.... هنوز هم اگه بازیش نکردی برو بازی کن تا طعم ناب بازی رو درک کنی....دوم دبیرستان 2 تا بازی روی بورس بود کوایک و بازی استراتژی تمدن ونجا فهمیدم استراتژی چیه و بعد بازی age of ampire رو گرفتم ....الان دلم خیلی لک زده واسه اون حسی که یه بازی جدید رو خریدی و تو راه خونه هستی تمام توضیحات پشتش رو می خونی تمام جزئیات عکس هاشو نگاه می کنی ...فیفا 2003 که اومد شاخی بودم واسه خودم و همچنان هم هستم تو مسابقات eswcg یا wcg یادم نیست دوم شدم با نامردی ...دانشگاه اصفهان قبول شدم و رفتم از تهران توی گیم نت 2 سال فیفا 2003 نباختم (هنوز هم نمی بازم) با بچه ها ژنرال میزدیم نمیدونم بازی کردین یا نه اما چین تانک عشق من بود و آمریکا سوپر ویپن قاتلم ....تو مدت دانشجویی به جز این 2 تا بازی قلعه یا همون stronghold بازی می کردم درسم تموم شد و اومدم تهران همچنان با فیفا 2003 شاخ میشکوندم و بازی وارکرفت رو تو گیم نت آغاز کردم کم کم آماده رفتن به خدمت سربازی بودم که یه ماد اومد واسه وارکرفت به اسم Dday یادش بخیر جیم رینور زاگ نایت کیلر ادمیرال تینکر بوززاک...هر وقت بین خدمت مرخصی می گرفتم می اومدم و گیم نت Dday بازی می کردم تا اینکه یه ماد اومد و همچنان هست به نام Dota چه قدر اینو بازی کردم و هر از گاهی بازی میکنم با Ai ..یه بازی هست واقعا حیفم میاد اسمش رو نبرم چون بهترین بازی انفرادی زندگیم بود indego profecy نمیدونم درست نوشتم یا نه البته هم چنان جلوی بازی مکس پین کلاه از سر بر می دارم ....4 سال پیش وقتی رفتم سرکار با اولین حقوقم یه ps2 گرفتم چون حس کردم باید بازی GOD OF WAR بازی کنم ...برای من بازی خوبی بود اما ...اما فقط یه بازی خوب بود نمی دونم اشکال از من بود یا نه اما حس خوبی نداشتم نسبت به بازی های ژاپنی واسه همین بهد 6 ماه ps2 فروختم و با پولش cd key ارژینال world of warcraft رو گرفتم و همچنان هم هر 2 ماه 36 تومن قسط ماهیانش رو میدم ...2 سال پیش بود که توی یه شرکت امنیت شبکه ای استخدام شدم با اولین حقوقم xbox 360 گرفتم و هنوز هم دارم و به طوز مثال دیشب 2 ساعت skyrim بازی کردم ...سال 89 ازدواج کردم منکر این نمیشم که بعد ازدواج دیگه گیم نت نرفتم و هنوز هم دلم واسه فحش هاش واسه کل کل هاش تنگ میشه و اینکه به طور متوسط توی روز 1 تا 2 ساعت می تونم بازی کنم اما وقتی بعضی بازی ها رو با همسرم بازی می کنم یه حس جدید بهم میده اما ...اما دلم لک زده واسه اون حسی که تو راه خرید یه بازی هستی 10 سال پیش یا وقتی رمز finishin زدن های کامبت رو از یه دوستت می پرسیدی و توی یه کلوپ جدید می زدی.....حس دیدن کلیپ آخر تیکن تو کلوپ وقتی یکی از شخصیت های زنش دوش می گرفت ...حس تموم کردن بازی رامبو...حس پیدا کردن سیم برق کامپیوتر و دو باره جا سازی کردنش .....ناراحتم دیگه این حس ها رو بدست نمی آرم ...اما خوشحال می شم این حس رو تو صورت بچم ببینم همون طور که بابام تو صورت من 20 سال پیش دید و یه بار با اینکه مسموم شده بود با هم رفتیم تا کامپیوترمو ارتقا بده بازار رضا و وسط راه 3 بار حالش بد شد اما چون به من قول داده بود باهام اومد و وقتی برگشتیم خونه مجبور شد بره زیر سرم ....همه کسانی که هم سن من هستند می دونن چه حسی رو میگم ما بازی میکنیم اون حس رو باز تجربه کنیم کم و بیش تجربه می کنیم اما خالص دیگه نیست ....امیدوارم سرتون رو درد نیاورده باشم
 
  • Like
Reactions: alisantori
اما دلم لک زده واسه اون حسی که تو راه خرید یه بازی هستی 10 سال پیش یا وقتی رمز finishin زدن های کامبت رو از یه دوستت می پرسیدی و توی یه کلوپ جدید می زدی.....حس دیدن کلیپ آخر تیکن تو کلوپ وقتی یکی از شخصیت های زنش دوش می گرفت ...حس تموم کردن بازی رامبو...حس پیدا کردن سیم برق کامپیوتر و دو باره جا سازی کردنش .....ناراحتم دیگه این حس ها رو بدست نمی آرم ...اما خوشحال می شم این حس رو تو صورت بچم ببینم همون طور که بابام تو صورت من 20 سال پیش دید و یه بار با اینکه مسموم شده بود با هم رفتیم تا کامپیوترمو ارتقا بده بازار رضا و وسط راه 3 بار حالش بد شد اما چون به من قول داده بود باهام اومد و وقتی برگشتیم خونه مجبور شد بره زیر سرم ....همه کسانی که هم سن من هستند می دونن چه حسی رو میگم ما بازی میکنیم اون حس رو باز تجربه کنیم کم و بیش تجربه می کنیم اما خالص دیگه نیست ....امیدوارم سرتون رو درد نیاورده باشم
خیلی باحال بود.. مخصوصاً این تیکه ی آخرت... واقعاً قشنگ و زیبا توصیف کرد...
رفیق Commandos روی کامپوترت رو عشقه....
 
بابا وایستید منم بیام! آقا منم بازی! منو قال نزارید :دی =))
چه کردید! برم پستا رو بخوونم، میام :دی

---------- نوشته در 02:43 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 02:30 PM ارسال شده بود ----------

خیابان بنی هاشم ظروف کرایه ضیافت ارا (نمیدونم هنوز هم هست )
اینم بگم که تهرونیا واقعا ادمهای با کمالاتی هستن .من با کسانی کار میکردم که از دهات یا روستاهای نا کجا اباد بودن.تنها کسی هم که میتونست با مشتریها صحبت کنه من بودم
dino crysis (اسمش این بود؟)
به ترتیب: بعله هنوز هست! چون من باشگام تو بنی هاشم بود، ولی فکر کنم اسمش رو عوض کرده
تو یه کلوم، خوب و بد همه جا هست
Dino Crisis بود! عاشقش بودم! مخصوصاً شماره یکش! هنوز از پسورد اولین در رمز دارش واسه بعضی جاها استفاده میکنم! جداً جز 10بازی برتر عمرم هست!
بابت خاطراتتم ممنون پسرک! دوست دارم از خاطرات خوش این پسرک هم بشنوم ;)
سلام
خوب من سنم خیلی بالا نیست و 18 سال و خورده ای دارم ولی خوب از بدو تولد کنسول داشتم (آتاری) که البته زیاد یادم نمیاد بازی هاشو ولی خوب حافظه ام خوبه و بازی هواپیما را خوب یادمه 2 نمره با بابام بازی میکردیم.بکس هم فقط یادمه این دستش خراب بود با بد بختی تکون میخورد.
بعدش هم میکرو گرفتیم یادمه دستگاه را برمیداشتم میبردیم خونه عمم با پسر عمم کنترا بازی میکردیم.قارچ خور و بمبر من هم من خوشم نمیومد.بازی تانک هم بود (battle city) که با بابام بازی میکردیم خیلی حال میداد.
بعد هم میشه سال 78 بود فکر کنم ، پلی1 گرفتیم.البته قبل از مدرسه هم اجاره میکردیم شبی 20 هزار تومن(اون موقع خیلی بود) که به من نمیدادند بازی کنم و بابام به همراه دایی ها ام ماشین جنگی (twisted metal2) و تیکن بازی میکردند.بعدش هم که خریدیم همون بازی ها بود و البته مدال افتخار هم مولتی هم یک نفره بابام بازی میکرد کراش ماشینی و ماشین جنگی (vigilante8 2nd) هم 2 نمره من و بابام بازی میکردیم.
و حالا هم که ps3 دارم باز هم با دوستم میشینیم تانک میکرو (امولاتور روشه)بازی میکنیم.
این تقریبا استفاده من از کنسول بود که البته بعضی ها که زیاد مهم نبودند را نگفتم مثل پلی2 و پلی پرتابل.
بابا شما جوونی! حیف میشی با ما پیرا بگریدا! :دی
اون تانک میکرو!!! وای! آقا لینکی چیزی داشتی ازش بفرست :دی
خاطرات جالب هم داشتی بوگو :دی
البته صاب تاپیک باید صلاح بدونه که بیای تو این تاپیک یا نه... ;) که تا جایی که من Arth@s رو میشناسم... بچه ی گلیه... یه دونست. از این اخلاقا نداره.
شوخی کردم دادا... در این تاپیک به روی همه بازه... >:d< "با اجازه ی صاب تاپیک البته..."
صاب تاپیک نمنه؟! :-/ :دی دراصل صاب تاپیک همه هستن که با پستاشون به بقیه حال میدن و بقیه رو لایق شنیدن خاطراتشون میکنن! نه مثه خودت که هیچی نمیگی :p :دی
درضمن قابل توجه بقیه! تاپیک درش چشم الکترونیکی داره؛ خود به خود واسه همه بازه! :دی
دمت گرم Leon.Fox که جواب دادی به بچه ها! خب تو هم یه کم از خودت بگو دیگه ای مولتی پلتفرم تاپیک :دی
 
سلام من 29 سالمه ...من با tv-game شروع کردم دو تا دسته بود با یه سر پیچکی و 2 تا خط و یه مربع بین اون دوتا و یه صدای نق تق قشنگ
فقط الان بغضم گرفته! فاصله زمانی که دارم به این پست جواب میدم نسبت به پستایه دیگه خودش گویایه همه چی هست...

---------- نوشته در 03:42 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 03:18 PM ارسال شده بود ----------

الان دلم خیلی لک زده واسه اون حسی که یه بازی جدید رو خریدی و تو راه خونه هستی تمام توضیحات پشتش رو می خونی تمام جزئیات عکس هاشو نگاه می کنی ...
بیشتر سر این یه تیکه...........
بازی وارکرفت رو تو گیم نت آغاز کردم کم کم آماده رفتن به خدمت سربازی بودم که یه ماد اومد واسه وارکرفت به اسم Dday یادش بخیر جیم رینور زاگ نایت کیلر ادمیرال تینکر بوززاک...هر وقت بین خدمت مرخصی می گرفتم می اومدم و گیم نت Dday بازی می کردم تا اینکه یه ماد اومد و همچنان هست به نام Dota چه قدر اینو بازی کردم و هر از گاهی بازی میکنم با Ai ..
پس بنده رو خوب باید بشناسی >:) ها ها ها >:)
Father: What is this? what R U doing my son
Son (ARTHAS): Succeeding u father
و آرتاس پدرش رو کشت :دی >:) >:) >:)
هنوزم من Dday و Dota میزنم منتها با Al دیگه :(
یه بازی هست واقعا حیفم میاد اسمش رو نبرم چون بهترین بازی انفرادی زندگیم بود indego profecy نمیدونم درست نوشتم
در اصل اسمش Farenhit Indigo Prophecy هست! شاخت کمپانی آتاری! واقعاً بازی عالی بود با اون داستان فوق العادش و اون دموهاش! مخصوصاً که طرف عشق گروه Dream Theater رو داشتو؛ چنین گفت زرتشت نیچه رو میخوند :دی
4 سال پیش وقتی رفتم سرکار با اولین حقوقم یه ps2 گرفتم چون حس کردم باید بازی GOD OF WAR بازی کنم
PS2 فقط به عشق متال گیر و دویل می کرای داشتم!
cd key ارژینال world of warcraft رو گرفتم
یه چیز درباره همین بازی بگم! آرتاس (Lich King) تو نوک تاپ کاراکترایه مورد علاقه من هست و من تو همون شماره 3 بازی اسیرش شدم :x
از یوزرم هم پیداست! وقتی از بازی World Of Warcraft یه ورژن اوومد به اسم Wrath of the Lich King زندگیم رو قشنگ به باد داد (تو خاطراتم قبلاً گفتم و گفتم که ذره ای ناراحت نیستم!)
اما شمایی که Wrath of Lich King رو بازی کردی؛ بدان و آگاه باش که هیچوقت نتونستم به خودم اجازه بدم که آرتاس (Lich King) رو شکست بدم و تا آخر در مقام Dark Knight بعنوان سرباز واسه آرتاس جنگیدم
و بقول یکی از دوستان و Big Bossخودمون: Loyalty to end رو معنی کردم! امیدوارم بازم بلیزارد این هیرو رو زنده کنه :(
اما وقتی بعضی بازی ها رو با همسرم بازی می کنم یه حس جدید بهم میده
WOW
Hell Yeah
ینی میشه یه روزی همچین حسی به ما هم دست بده! فکر کن با خانومت تیکن بزنی:x >:)
اما دلم لک زده واسه اون حسی که تو راه خرید یه بازی هستی 10 سال پیش یا وقتی رمز finishin زدن های کامبت رو از یه دوستت می پرسیدی و توی یه کلوپ جدید می زدی.....حس دیدن کلیپ آخر تیکن تو کلوپ وقتی یکی از شخصیت های زنش دوش می گرفت ...حس تموم کردن بازی رامبو...حس پیدا کردن سیم برق کامپیوتر و دو باره جا سازی کردنش .....ناراحتم دیگه این حس ها رو بدست نمی آرم ...
ینی اگه یه جمله دیگه ادامه میدادی بغضم میترکیدا :دی ینی این حس ها بین همه ما ها مشترک بوده :-/
 
آقا من پریشب (?what) با بابام GTA IV میزدیم!!!

ماشین پیکان واسش آوردم کلی صفا کرد باهاش همش میزد میکشت مردم رو

ولی حیف که امروز بازی خراب شد!!!
 
پسرک دست باباشو گرفته بود .داشتن از حموم برمیگشتن(سال 69-70) بخاطر بلند بودن قدم های پدر پسرک همیشه 2 3 متر عقب بود .با دویدن خودشو به باباش میرسوند .10 الی 11 صبح بود .ناگهان پدر میبینه اثری از جیگر گوشش نیست,پسرک متحیر داشت به پسری که آتاری بازی میکرد نگاه میکرد.نیرویی عجیب پسرک رو به سمت کلوپ کشوند. این اولین دیدار با اتاری....
..................................
راستی 26 سالمه:>
حرف نداشت پسرک
مخصوصا 4 خط اول
به نظر من هر کاری الان داری رو ول کن و فقط بنویس
یه جور بدجور حس کلام رو منتقل میکنی
شاد باشی پسرک
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or