انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,282

Sina pishdar

کاربر سایت
Mar 17, 2023
234
دمت گرم عجب گنجی رو نگه داشتی! :D حیف که من هرچی داشتم گم و گور کردم.
توی اون دوران به جز آدامس‌های فوتبالی که خیلی محبوب بودن، دو مدل دیگه هم بود که توی مدرسه ما کلی طرفدار داشتن. یکی همین زاگور بود (با نام کامل‌تر بیفا زاگور!) و یکی هم اکشن من (Action Man). من یه زمانی افتاده بودم دنبال جمع کردن کلکسیون اکشن من و هم به نظرم مزه آدامس‌هاش نسبت به بقیه چیزهای اون زمان بهتر بود و هم عکس‌برگردون‌هاش یه حس خوبی بهم می‌داد.

do.php

do.php


آخرش هم کل مجموعه رو جمع کردم به جز یدونه شماره ۳۶ که عکس یه ماشین بود و هیچ‌کدوم از بچه‌ها هم اون رو پیدا نکرده بودن! کلاً این شرکت‌های بی‌معرفت، توی هر مدل آدامسی که می‌ساختن نامردی به خرج می‌دادن و یکی دو تا از عکس‌برگردون‌ها رو خیلی کم چاپ می‌کردن که حکم طلا رو پیدا کنن و ملت هی آدامس بخرن و به اینا برسن. :|
ولی واقعاً یادش بخیر، عجب دورانی بود. یه دست‌فروش کثیف(!) داشتیم که همیشه بعد از زنگ آخر می‌نشست کنار در خروجی مدرسه. عوامل مدرسه هم خیلی باهاش مشکل داشتن، در حدی که مثلاً مدیر بارها سر صف می‌گفت از این چیزی نخرین. ولی زورشون بهش نمی‌رسید و دیگه این دست‌فروش محترم جزئی از در و دیوار مدرسه شده بود و انقدر مشتری داشت که بچه‌ها شایعه ساخته بودن که میلیونره و خونه‌ش فلان‌جاست و... :D
یه بار هم مادرم ۴۰۰ تومن برای اردو بهم داد که اون زمان پول کمی برای خوراکی نبود. منم رفتم کل این پول رو آدامس فوتبالی خریدم و از شدت ذوق و شوق، درهای بهشت برام باز شده بود! یادم نیست چند تا آدامس شد، ولی انقدر زیاد بود که توی سرویس برگشت به خونه، هی دست می‌کردم توی کیسه و به بچه‌ها می‌دادم و کلی هم باقی موند که تقریباً همه رو یه روزه زدم بالا! احتمالاً جزو رکوردهای استفاده همزمان از تعداد زیادی آدامس بوده و انقدر با همدیگه خوردم که دیگه از فرمت آدامس خارج شده بود و کم مونده بود دهنم پاره بشه! :D


این تخم مرغ شانسی‌های کیندر فوق‌العاده بودن! منم یه کلکسیون عظیمی داشتم که در خاورمیانه(!) کم‌رقیب بود. :D یه شوهرخاله هم که داشتم که اون موقع ۵۰ و خورده‌ای سالش بود، ولی به شدت اهل دل بود و از کلکسیون لگو (لگوی واقعی دانمارکی، نه این چیزهای درپیت که به نام لگو می‌فروشن) تا ماشین‌های کوچیک و... داشت و عاشق این تخم مرغ شانسی‌ها هم بود.
یه جورایی بین من و ایشون رقابت شکل گرفته بود که کی کلکسیون خفن‌تری داره و بارها هم به روش‌های مختلف می‌خواست اسباب‌بازی‌های من رو به جیب بزنه و مال خودش کنه، ولی تسلیم نمی‌شدم! :D کلاً این رقابت ما توی خونواده تبدیل به سوژه طنز شده بود و برای همین اعضای فامیل هم خیلی وقت‌ها به من تخم مرغ شانسی می‌دادن و بهترین حالتش اون جعبه‌های سه تایی بود که خیلی حس و حال خوبی داشتن.
بعدها توتو (Toto) اومد که با اینکه برای نستله بود، ولی به اندازه کیندر باهاش حال نمی‌کردم. بعد هم که دیگه کم‌کم جمع‌آوری کلکسیون رو ول کردم و نمی‌دونم چی به سرشون اومد. از چند سال پیش، یه مدل دیگه توی ایران جای اون تخم مرغ شانسی‌های قدیمی رو گرفت که چند بار خریدمش و اصلاً به اندازه اون قدیمی‌ها ازش خوشم نیومد. حالت شکلاتش فرق داره و اسباب‌بازی‌هاش هم به اندازه قدیمی‌ها جذاب نیست.
تا یه مدت فکر می‌کردم کلاً قدیمی‌ها از بین رفتن، تا اینکه سرچ کردم و دیدم هنوز هستن ولی توی ایران نمیان یا خیلی کم میان. اون قدیمی‌ها Kinder Surprise هستن و جدیدها هم Kinder Joy:

do.php

do.php


یه نکته جالب هم اینه که فروش کیندر سورپرایز از سال‌ها قبل توی آمریکا و بعضی کشورهای دیگه ممنوعه! :D علتش هم به قطعات ریز اسباب‌بازی‌ها مربوط می‌شه و چون ممکنه بچه‌های کوچیک بعد از خوردن شکلات برن سراغ خوردن اون قطعات، کلاً فروشش توی بعضی جاها غیرقانونی شده و فقط مدل جوی رو می‌فروشن که مدل اسباب‌بازی‌هاش فرق داره.
جالبه که من حتی اسم اینا رو هم نمیدونستم حتی شکلات دورش هم نمیخوردم فقط میخواستم به اسباب بازی برسم
خدا میدونه چند تا از این داشتم
یه اژدهای آبی بود با یه سیخی به پایین وصل بود حرکتش که میدادی اژدها میچرخید جزو کلکسیون داران بودم ولی منم نفهمیدم چه بلایی سرشون اومد
 

arthur97

کاربر سایت
Oct 21, 2017
339
من اگر بچه دار شم
ریاضیات رو خودم بهش نم نم شروع به درس دادن میکنم
درسم میشه بردش به طبیعت با یه اسپیکر گنده جایی که آب سرد هم داشته باشه، بعد من ابتنی میکنم
به پسرم میگم برو هر ور دوست داری بگرد فقط مواظب باش مار نیشت نزنه :D:D:D
از بچگی براش از موزیک میگم و چیزایی میذارم که upliftش کنه.
یعنی atb و shpongle از من، حالا بعدا خواست River of tears عه eric clapton رو کشف کنه، بذار اون مسیر خودش باشه.
نه عین من که سوم دبستان بودم فریدون فروغی گوش میدادم !! :D داییم من رو یعنی بدبخت کرد. بگذریم :D
شوبرت و شوپن و رمانی از جنس هری پاتر هم خوبه
بهش توضیح میدم که پسر درسته یک پیانو سوناتا شماره 18 شوبرت داریم، اما فقط و فقط تو باید نوازندگی ریختر رو از رو قطعه گوش بدی
بعد به این کار بهش میفهمونم نوازندگی هم میتونه اپشن خوبی براش باشه
بعد اینکه 12 13 سالش شد،
میذارم بر اساس بیس ریاضیاتش هر چی دوست داره انتخاب کنه
آها حافظ و سعدی هم براش میخونم، که ریاضی نخواست آپشن هنر هم داشته باشه
بعد به هیچ وجه نمیذارم در بچگی هیچکدوم از این ماتریکس های پاپ و مللا و خاخام و و یا حتی جهان بینی علم!(با اینکه cosmos رو میذارم 100 بار ببینه) بخواد توش نفوذ کنه، جهان بینی که ما رو کوچیک جلوه میده و میگه شانسی هستیم.
میگم هررر چی که ذهن خودت از آفرینش معنا کسب کرد همون درسته.
و اصلا از نظر ریاضی امکان پذیر نیست من "بتونم" جهان معنای تو رو برات بسازم، چوت اجازه اش رو ندارم
بهش میگم وظیفه من فقط این هست برات موزیک بذارم تو جنگل که بهت بفهمونم ما تو دنیایی وجود داریم که توش رنگ و عشق و موسیقی وجود داره
و تو appreciation کردن رو یاد بگیری(آها زبان انگلیسی هم در کنار ادبیات و ریاضی و اپشن نوازندگی).

به نظرتون دختر هم باشه این کار امکان پذیره؟
من همه رو با پسر پیش رفتم :D:D
دختر واقعا میترسم مار نیشش بزنه :D
فیلم captain fantastic رو ببین حتما
 

malek911

کاربر سایت
Aug 22, 2007
5,966
نام
malek
بحث آدامس رو پیش کشیدین رفتم عکس این آدامسهای آیدین که خیلی نایاب بود و به رنگ طلایی وسطش جایزه مینوشت رو پیدا کنم،ولی انگاری به تاریخ پیوسته و هیچ اثری ازش تو نت نیست :( این عکسای فوتبالی آدامس هم حکم دلار داشتن برامون و نفری یه بسته داشتیم :) عضلات فک دهه 60 ی ها برا همین خیلی قوین :)
ابتدایی که بودم این تبلیغات زمزم گل کرده بود و هر کی از زیر درب بطریها کلمه ی زمزم ذائقه ایرانی نوشابه ایرانی پیدا میکرد یه سکه طلا میدادن،ولی یادم نمیاد کسی تونسته بوده باشه کلمه زمزم رو پیدا کنه.نامردا از علم تبلیغ فقط دروغش رو یاد گرفته بودن
در مورد استرس مدرسه هم اینو بگم که شرایطی که گفتین در مقابل من هیچه.لااقل شماها یکی دو هفته میتونستید نفس راحت بکشید ولی من که بابام ناظم مدرسه مون بود هر روز و هر ساعت زیر ذره بین بودم و هر روز دفتر نمره چک میشد تا خدایی نکرده 19 نشده باشم
 

hamid_barca

کاربر سایت
Dec 23, 2006
4,286
من 28 سالمه و خیلی سعی کردم تابع قوانین تاپیک عمل کنم و پیام ندم ولی شماها مجبورم کردین

حقیقتا از خوندن خاطراتتون درباره مدرسه ناراحت شدم و واقعا متاسفم که مجبور بودین همچین چیزایی رو تحمل کنین. این طور که اکثرتون تعریف کردین، شماها رو رسما شکنجه می کردن! این رفتارها هم برای شخص به اصطلاح تنبیه شونده و هم برای اشخاصی که نظاره گر این رفتار هستن تبعات بدی داره چه بسا این که بخواد تو مدرسه برای بچه ها اتفاق بیوفته.

روم نمیشه به شما بزرگواران رنج کشیده بگم، ولی به شخصه در دوران تحصیلم تو مدرسه، هیچ وقت مورد ضرب و شتم معلم و ناظم و ... قرار نگرفتم (البته من کلا بچه آرومی بودم و از نظر درس هم مشکلی نبود) و شاید یکی دو مورد در همکلاسی ها بود که اونم به این دردناکی که شما تعریف میکنین نبود.

فقط برام جای تعجبه که چرا به خانواده هاتون نمی گفتین که با شما اینطور رفتار میکنن؟؟؟ در صورتی که میگید جوری با شما رفتار می شد که حس می کردین با شما سر لج دارن و شما باور داشتید که مستحق همچین رفتاری نبودین (البته که هیچ کسی مخصوصا بچه ها سزاوار این رفتارها نیستن) حالا میگیم یه بچه ای شیطنت میکنه خودشم میدونه بد کرده و یکیم میخوره و با خودش میگه حقم بود، شما دیگه چرا؟

خب به هر حال شما بچه بودین و با آدمایی حداقل بیست سال از خودتون بزرگتر طرف بودین و طبیعتا به خاطر افکار بچگونه که حالا اگه چیزی بهش بگم بدتر میکنه یا نمرمو کم میده و اینا، پیگیر قضیه نمیشدین ولی چرا به والدینتون نمی گفتین؟
من 2 صفحه قبل گفتم حتی با وجود اون مدارس مزخرف باز حاضرم برگردم به اون زمان،دلیلش هم اینه که مادرم خدابیامرز حداقل 30 سال جلوتر از زمان خودش بود و حتی همین خاطره که تعریف کردم فرداش رفت ناظممون رو به معنای واقعی جر و واجر داد ;))
ولی چیزی که واقعا به چشم میدیدم این بود که بچه ها یه بار از معلم و ناظم کتک میخوردن بعدم اگه هم میرفتن به والدین میگفتن،یه بار هم از اونا کتک میخوردن.استدلالشون این بود که حتما یه غلطی کردی.

دهه 60 هم فکر کنم بیشترین نرخ فرزند آوری رو داشتیم(کلا انسانها تو جنگ شروع میکنن به فرزندآوری بیشتر برای حفظ و بقای نسلشون)یه خوبی که داشت تو هر کوچه یا فامیل کلی بچه همسن بودیم و بازی میکردیم و لذت میبردیم ولی از اونطرف هم والدینی بودن که 4-5 تا بچه داشتن و نهایتا فکر سیر کردن شکمشون بودن.این که بیان کتاب بخونن و آموزش بچه داری ببینن یه چیز رویایی بود.سطح سوادم به طور کلی پایین بود
 

Sina pishdar

کاربر سایت
Mar 17, 2023
234
بحث آدامس رو پیش کشیدین رفتم عکس این آدامسهای آیدین که خیلی نایاب بود و به رنگ طلایی وسطش جایزه مینوشت رو پیدا کنم،ولی انگاری به تاریخ پیوسته و هیچ اثری ازش تو نت نیست :( این عکسای فوتبالی آدامس هم حکم دلار داشتن برامون و نفری یه بسته داشتیم :) عضلات فک دهه 60 ی ها برا همین خیلی قوین :)
ابتدایی که بودم این تبلیغات زمزم گل کرده بود و هر کی از زیر درب بطریها کلمه ی زمزم ذائقه ایرانی نوشابه ایرانی پیدا میکرد یه سکه طلا میدادن،ولی یادم نمیاد کسی تونسته بوده باشه کلمه زمزم رو پیدا کنه.نامردا از علم تبلیغ فقط دروغش رو یاد گرفته بودن
در مورد استرس مدرسه هم اینو بگم که شرایطی که گفتین در مقابل من هیچه.لااقل شماها یکی دو هفته میتونستید نفس راحت بکشید ولی من که بابام ناظم مدرسه مون بود هر روز و هر ساعت زیر ذره بین بودم و هر روز دفتر نمره چک میشد تا خدایی نکرده 19 نشده باشم
مالک شاید از طرف پدرت سخت گیری می‌شده ولی حداقل بقیه معلم ها احترام بیشتری برات قائل بودن تا ما ها
معلم ریاضی دبیرستان جلوی چشم ۳۰ تا همکلاسی زد زیر گوشم هولش دادم عقب که دیگه داد و هوار راه انداخت و کار به زنگ به بابام و ....
خدایی اینا رو بچه هایی که باباشون توی مدرسه شون یه کاره ای بوده تجربه نمیکردن
 

Sina pishdar

کاربر سایت
Mar 17, 2023
234
یکم از فضای مریضه این دوران کابوس وار مدرسه خارج شیم
...............................................

fd0178744f239d9e07ae512ff598.jpeg.jpg

کیا مثل من با دیدن این باندل ها و کنسول ها قند توی دلشون آب میشه؟؟؟
این باندل سیلور رو با جعبه فابریکش مطمئنم به جز خودم توی کل فروم عمرا کسی داشته باشه(عکس از نت برداشته شده)
هنوز توی کمدم دارمش و دیگه کارتنش تقریبا در اثر گذر زمان کمی مات شده و ترک داره ولی کنسولش مثل ساعت کار میکنه
اگر یادتون باشه باندل ها به خصوص این مدل فت ها همیشه گرون بودن لامصبا
زمانی که خریدمش فروشنده شروع کرد به صحبت کردن دربارش که آقا اینا هارد میخوره ما هم اون زمان چمیدونستیم هارد چیه فقط محو زیبایی کنسول شده بودم و برام هم با فوتبال تستش کرد
شما نمیدونید چه لذتی داشت خریده این لامصب وقتی از یونولیت ها و تخم مرغی ها درش می‌آورد دفترچه هاش نگاه میکردم و اون ظاهره نقره ای کنسول
فت های دیگه جعبه آبی بودن ولی این لامصب از همشون خوشگل تر بود
باندل های گرن توریسمو که کنسول سفید یخچالی داشتن هم رو بورس بود
 

jjhha

کاربر سایت
Oct 18, 2010
969
با درود
اول بالا ی 40 هم اضافه کنید
ما هر چی تو دوران ابتدایی و راهنمایی از ناظم و مدیر و معلم کتک خوردیم
ولی تو دبیرستان زدیم ها طوری که یه هفته پاسگاه بازی بود چه حالی داد
حساب کار دستشون اومد دیگه کار بجایی کشید که گفتن نمرشون بدین برن

در مورد بچه
یکم توضیح زیاد داره بماند سر وقت
 

highlight

کاربر سایت
May 17, 2007
1,042
چه دوران شیرینی بود بازی های دوران نوجوانی و البته الان هم هست ... یادش بخیر اهنگ بنیامین میذاشتم میرفتم سایت بازی کده (اگر اشتباه نکنم همین اسم بود تم سیاهی هم داشت) نقد ها رو صد بار می خوندم کیف می کردم ! روزنامه کلیک یکشنبه ها با قلم طه رسولی معرکه بود ! میدونید اون زمان برای من خواندن راهنمای بازی هایی که کنسولشون رو نداشتم حکایت دیدن استریمرهای امروزی هست کلی کیف میداد (الان هنوز دوست دارم راهنمای بازی های ps1 رو بخونم با اینکه بازی نمی کنم اما از استریم هیچوقت دیدنش لذت نبردم). جمعه ها میرفتم دکه روزنامه منتظر که دنیای بازی رو بگیریم ... عجب احوالی داشت. کتاب های لوحه خانه هم معرکه بود تازگی یکدونه یادگاری خریدم از این کتاب های قدیمی... از دوبله های دارینوس دیگه نگم به ویژه مافیا :D اون زمان فوق العاده بود شور و نشاط اعضای انجمن متاسفانه روز به روز بدتر شد الان رسما کسی نیست ما هم چند تا پیرمردیم که خاطرات مرور می کنیم 8->8->

یک چیز خنده دار و البته تاسف ناکی که اوایل شروع بازی سنتر دیدم تو انجمن نمی دونم کدوم کاربری اومده بود در بخش خارج از تاپیک داستان های پو*ن میذاشت:D واقعا ضایع بود کسی یادش هست همچین چیزی رو ؟؟

View attachment 289536View attachment 289537View attachment 289538View attachment 289539
بخشی از خاطراتمون مشابه هستش (هفته نامه کلیک و ...)
و بازیکده 🤩
یادش بخیر. پس شما هم مثل من از اعضای اون سایت هستید که بعد اومدیم بازیسنتر و الان که سالیان زیادی از بودنمون در اینجا میگذره.
آره قبلا فعالیت در فروم ها زیاد بود چه اینجا چه فرومهای خارجی که عضو بودم. دلیلش هم این بود که بستر تبادل فکری همین فروم ها بودند ولی کم کم با روی کار اومدن شبکه های مجازی عملا بحث ها به اون سمت هدایت شدند و البته از قالب تخصصی هم تا حدی خارج شدند (شایدم من این طور فکر میکنم)
یه خاطره از قدیم: قبل از اینکه سگا بخرم (البته شروع بازی کردن من از آتاری ۲۶۰۰ و حتی TV Game با اون بازی پونگ!!!! بود😅) یه کلوپ آشنا بود که هر از گاهی دسته هاشون که ایراد پیدا می‌کرد می بردم خونه براشون درست میکردم (از اول عشق الکترونیک و مدارات اینا بودم گرچه رشته من نبود) و در عوض هر وقت می خواستم کنسول سگا برای شب ازشون میگرفتم تا فردا حدود ظهر دستم بود😁🤣 با داداشم یا حتی دوستم می‌نشستیم پاش آی چه حالی میداد😂 حتی بعدش هم که ps1 اومد همین طور😁
جدی سالها مثل برق گذشتند.
الان به لطف شبیه سازها همه چی می تونه یادآوری بشه که خالی از لطف نبوده و نیست.

دم همگی گرم و حال همتون خوش
 

Batsy

“Tots Units Fem Força” «Més que un club»
کاربر سایت
Apr 29, 2008
3,278
کلا زمان ما یجوری بود ک اگه از مدرسه زنگ میزدن میگفتن تو کیف بچه‌تون نیم کیلو کوکایین و یدونه کٌلت و 3 تا کاتانا و یدونه آر پی جی پیدا کردیم پدر و مادر دیگه فک نمیکردن ک اصلا کاتانا و کوکایین چیه یا اصلا بچه من کلت و آر پی جی از کجا آورده؟! فقط میومدن تو مدرسه با حس شرمندگی جلو ناظم ک ببخشید بچه ما قاچاقچی مواد و اسلحه‌اس! دیگه ناظم هم حق داشت هرجور دوست داشت مارو شکنجه کنه و خونه هم میرسیدیم کلی دعوامون میکردن(خداروشکر حداقل پدر مادر من دست بزن نداشتن ولی هی سرکوفت میزدن سر درس و مدرسه) .
سال دوم ی معلم داشتیم ب اسم خانم ملکی این انواع شکنجه های روحی روانی و جسمی رو ب ما میداد ، با خودکارش میذاشت لای انگشت های ما و فشار میداد گوش و موهامون رو میکشید ، یا میگفت من تو دفتر ی چرخ گوشتی دارم اگه نمرتون کم بشه یا اذیت کنید میبرم دستتون رو میکنم تو چرخ گوشت انگشتاتون رو میکنم.
یادمه سال سوم دبستان دو تا بچه کلاس اولی زنگ تفریح با من حرفشون شد و منم جوابشون رو دادم اینا هم رفتن ب ناظم الکی گفتن ک فلانی مارو زده ، اونم نه گذاشت و نه برداشت و اومد منو با شیلنگ زد :|
روز بعدش منو دیدن خندیدن و باز رفتن ب ناظم گفتن فلانی باز مارو زده و اون ناظم حرومزاده باز اومد منو زده(از همین تریبون اعلام میکنم ک آقای سروش مادرتو...دم) خلاصه منم دیدم ک آقا من کاری نمیکنم ولی کتکش رو دارم میخورم و شده جریان آش نخورده و دهن سوخته ، روز بعدش دیدم اینا دارن بهم میخندن منم ی لحظه خون جلو چشمام رو گرفت یکیشون رو ی تنه درخت ک بریده شده بود نشسته بود و اون یکی هم کنارش بود من از پشت رفتم با کف پا لگد زدم تو کمر اونی ک رو تنه درخت بود و پرت شد رو زمین گردن اون یکی رو هم گرفتم یکی زدم تو گوشش گفتم حالا بازم برید بگید تا فردا ازین بیشتر بزنمتون ، اونی ک گردنش رو گرفته بودم مث خر گریه میکرد و اون یکی فرار کرد ، بعد من بچگی چون جنوب شهر بودیم کلی ارازل اون منطقه بودن ، گردن اینو گرفته بودم همینجوری ک عر میزد بهش میگفتم نصف شب ب فلان ارازل میگم بیاد شیشه های خونتون رو بیاره پایین برو ب اون دوستت هم بگو و این بیشتر عر میزد ، حالا من اون زمان اصلا از در خونه بیرون نمیرفتم و طرف رو ندیده بودم فقط اسمش رو شنیده بودم ک ارازله :D

من اگه بخوام بشینم از شکنجه ها و وسایل تنبیه معلما بگم باید 1000 خط بنویسم ، از کابل برق بگیر تا تسمه پروانه ماشین و شیلنگ و چوب توی شیلنگ یا چوبی ک دورش نوار چسب برق پیچیده بودن بگیر تا چوب درخت انار ک حالت شلاقی داره و الی ماشاالله ....
سال دوم دبستان یکی از ناظم ها جوری لگد زد تو پهلو یکی از بچه ها ک طرف دیگه مدرسه نیومد ، بعدش شنیدم ک کلیه‌اش مشکل پیدا کرده ، تو اون منطقه هم ملت نون نداشتن ک بخورن چ برسه بخوان بچه رو ببرن دکتر ، یا توی راهنمایی ناظم یکی از ناظم ها جوری رفیقم رو زد ک این استخون زیر چشمش مو برداشته بود و طرف نصف صورتش ورم کرده بود ، ولی دم پدر مادرش گرم روز بعد سر صف اون ناظم دی.ص داشت قران میخوند همون لحظه پدر مادر رفیقم اومدن تو مدرسه و پدرش از پایین جلو صف داد زد گفت مردیکه داری قران میخونی ؟ ای ب کمرت بزنه بعد پدر و مادر دو نفری حمله کردن سمت اینو کلی زدنش و این فرار کرد رفت تو دفتر :D بعد اومده بود سر کلاس ب ما میگفت من میرم تو اموزش پرورش شکایت میکنم و اینا رو میندازم زندون تا بفهمن شهر هرت نیست ، آقا من عصر روز بعد رفیقم رو دیدم بهش گفتم این داشته دیروز همچین میگفته تو کلاس ، یهو رفیقم گفت گ.وه خورده دیشب بلند شده با زنش ی جعبه بزرگ شیرینی خامه ای خریده اومده خونه ما معذرت خواهی کرده :D


کلا ما تو ی سیستم فاسد فقط شکنجه شدیم و اون صدمات روحی ک خوردیم از چیزایی ک یاد گرفتیم بیشتر بود ، من کلا همش پیگیر مهاجرت هستم و پارسال ی ویدیو تو یوتوب دیدم از ی دختر ایرانی ک تو امریکا معلم بود و میگفت من روز اول ک رفتم دبستان درس بدم یهو یکی از معلم ها اومده بهم گفته ببین اصلا هیچ حرفی نباید ب بچه ها بزنی حتی اخم هم بهشون نکن اگه شده صبح تا عصر بشینی باهاشون حرف بزنی همین کارو بکن و نباید بهشون فشار بیاری ، ازون طرف در کمد خودش رو باز کرد گفت من تو کمد خودم کلی خودکار و مداد و لوازم تحریر دارم اینجا هر کدوم از بچه ها هر چی بخواد میگه و من باید بهش بدم، یهو اون طرف کلاس رو نشون داد ی کمد پر از کروم بوک بود میگفت اینجا اول سال یدونه ازینا میدن ب بچه ها تا اخر سال مال حودشون باشه ، نکته جالبی ک میگفت این بود ک اینجا مث ایران نیست ک 40 سال مطالب یکی باشن و فقط کتابا شکلشون عوض بشن و هر سال اینجا متد درسی عوض میشن و من باید روز قبل ک مثلا عصر میرسم خونه خودم اول بشینم مطالب رو بخونم و یاد بگیرم تا فردا برم درس بدم ، خلاصه دیدم چند ماه هیچ ویدیویی تو کانالش نمیذاشت و یهو برگشت و تو ویدیو میگفت من بخاطر اینکه اینجا معلم بودم خیلی فشار روم بوده و عصرا بعضی وقتا گریه میکردم ک فردا باید برم مدرسه(دقیقا همون کاری ک من سال چهارم دبستان میکردم) دیگه بخاطر فشار از شغل معلمی اومدم بیرون و ی شغل دیگه پیدا کردم . بعد شما ببینید معلم های ما میومدن سر کلاس چورت میزدن و ی چندتا چرت و پرت میگفتن دیگه یاد گرفتی گرفتی، نگرفتی هم اینقد میزنیم تا یاد بگیری.

من اگه ی زمانی آزاد شدیم و بچه دار شدم حتی اگه بهم زنگ بزنن بگن بچه‌ات زده تو گوش معلم میرم خودمم یکی میزنم تو گوش معلم و میگم حتماً ی گ.هی خوردی ک بچه من تو رو زده.
یا اصلا بچه من تمام درساش 0 هم بشه و ببینم تو مدرسه چیزی بهش گفتن و ناراحتش کردن مدرسه رو روی سرشون خراب میکنم و بچه‌ام رو ازون مدرسه میبرم.
نمیخوام ب کسایی ک پدر مادرشون معلم هست توهین کنم و طرف صحبتم اون معلم های وحشی و عقده ای هستن ولی معلم اصلا گ.وه میخوره بخواد با بچه توهین کنه یا بد رفتاری کنه ، اون فقط باید اموزش بده اینکه بچه یاد بگیره یا نگیره بهش ربطی نداره ک بخواد ب زور ب بچه ی چیزی رو تحمیل کنه.
کلا چیزی ک من از این سیستم شخمی اموزشی یاد گرفتم این بود ک رفاقت ادم با بچه خودش مهمترین چیز زندگیه ، من خودم سر همین درس خوندن کلا رابطم با پدرم سرد شد و هنوزم ک هنوزه فقط روزا کل مکالمه‌امون در حد سلام و خدافظیه، چون پدر من تو مدرسه هیچوقت پشتم نبود و همش با حرفاش بخاطر نمره های کم بهم سرکوفت میزد و برادر خودم رو میزد تو سرم آخرشم هم رابطه خودش رو با من سرد کرد هم رابطه خودش رو با داداشم و هم رابطه من و داداشم رو با هم.
من زمان دانشگاه میدیدم مثلا رفیقم زنگ میزنه ب پدرش کلی باهاش میگه میخنده پشمام میریخت چون فک میکردم همه رابطشون با پدرشون مث منه و هیچکس با پدرش رفیق نیست.

دیگه ببخشین دل پر دردی داشتم کلی تایپ کردم :D
 

Sina pishdar

کاربر سایت
Mar 17, 2023
234
کلا زمان ما یجوری بود ک اگه از مدرسه زنگ میزدن میگفتن تو کیف بچه‌تون نیم کیلو کوکایین و یدونه کٌلت و 3 تا کاتانا و یدونه آر پی جی پیدا کردیم پدر و مادر دیگه فک نمیکردن ک اصلا کاتانا و کوکایین چیه یا اصلا بچه من کلت و آر پی جی از کجا آورده؟! فقط میومدن تو مدرسه با حس شرمندگی جلو ناظم ک ببخشید بچه ما قاچاقچی مواد و اسلحه‌اس! دیگه ناظم هم حق داشت هرجور دوست داشت مارو شکنجه کنه و خونه هم میرسیدیم کلی دعوامون میکردن(خداروشکر حداقل پدر مادر من دست بزن نداشتن ولی هی سرکوفت میزدن سر درس و مدرسه) .
سال دوم ی معلم داشتیم ب اسم خانم ملکی این انواع شکنجه های روحی روانی و جسمی رو ب ما میداد ، با خودکارش میذاشت لای انگشت های ما و فشار میداد گوش و موهامون رو میکشید ، یا میگفت من تو دفتر ی چرخ گوشتی دارم اگه نمرتون کم بشه یا اذیت کنید میبرم دستتون رو میکنم تو چرخ گوشت انگشتاتون رو میکنم.
یادمه سال سوم دبستان دو تا بچه کلاس اولی زنگ تفریح با من حرفشون شد و منم جوابشون رو دادم اینا هم رفتن ب ناظم الکی گفتن ک فلانی مارو زده ، اونم نه گذاشت و نه برداشت و اومد منو با شیلنگ زد :|
روز بعدش منو دیدن خندیدن و باز رفتن ب ناظم گفتن فلانی باز مارو زده و اون ناظم حرومزاده باز اومد منو زده(از همین تریبون اعلام میکنم ک آقای سروش مادرتو...دم) خلاصه منم دیدم ک آقا من کاری نمیکنم ولی کتکش رو دارم میخورم و شده جریان آش نخورده و دهن سوخته ، روز بعدش دیدم اینا دارن بهم میخندن منم ی لحظه خون جلو چشمام رو گرفت یکیشون رو ی تنه درخت ک بریده شده بود نشسته بود و اون یکی هم کنارش بود من از پشت رفتم با کف پا لگد زدم تو کمر اونی ک رو تنه درخت بود و پرت شد رو زمین گردن اون یکی رو هم گرفتم یکی زدم تو گوشش گفتم حالا بازم برید بگید تا فردا ازین بیشتر بزنمتون ، اونی ک گردنش رو گرفته بودم مث خر گریه میکرد و اون یکی فرار کرد ، بعد من بچگی چون جنوب شهر بودیم کلی ارازل اون منطقه بودن ، گردن اینو گرفته بودم همینجوری ک عر میزد بهش میگفتم نصف شب ب فلان ارازل میگم بیاد شیشه های خونتون رو بیاره پایین برو ب اون دوستت هم بگو و این بیشتر عر میزد ، حالا من اون زمان اصلا از در خونه بیرون نمیرفتم و طرف رو ندیده بودم فقط اسمش رو شنیده بودم ک ارازله :D

من اگه بخوام بشینم از شکنجه ها و وسایل تنبیه معلما بگم باید 1000 خط بنویسم ، از کابل برق بگیر تا تسمه پروانه ماشین و شیلنگ و چوب توی شیلنگ یا چوبی ک دورش نوار چسب برق پیچیده بودن بگیر تا چوب درخت انار ک حالت شلاقی داره و الی ماشاالله ....
سال دوم دبستان یکی از ناظم ها جوری لگد زد تو پهلو یکی از بچه ها ک طرف دیگه مدرسه نیومد ، بعدش شنیدم ک کلیه‌اش مشکل پیدا کرده ، تو اون منطقه هم ملت نون نداشتن ک بخورن چ برسه بخوان بچه رو ببرن دکتر ، یا توی راهنمایی ناظم یکی از ناظم ها جوری رفیقم رو زد ک این استخون زیر چشمش مو برداشته بود و طرف نصف صورتش ورم کرده بود ، ولی دم پدر مادرش گرم روز بعد سر صف اون ناظم دی.ص داشت قران میخوند همون لحظه پدر مادر رفیقم اومدن تو مدرسه و پدرش از پایین جلو صف داد زد گفت مردیکه داری قران میخونی ؟ ای ب کمرت بزنه بعد پدر و مادر دو نفری حمله کردن سمت اینو کلی زدنش و این فرار کرد رفت تو دفتر :D بعد اومده بود سر کلاس ب ما میگفت من میرم تو اموزش پرورش شکایت میکنم و اینا رو میندازم زندون تا بفهمن شهر هرت نیست ، آقا من عصر روز بعد رفیقم رو دیدم بهش گفتم این داشته دیروز همچین میگفته تو کلاس ، یهو رفیقم گفت گ.وه خورده دیشب بلند شده با زنش ی جعبه بزرگ شیرینی خامه ای خریده اومده خونه ما معذرت خواهی کرده :D


کلا ما تو ی سیستم فاسد فقط شکنجه شدیم و اون صدمات روحی ک خوردیم از چیزایی ک یاد گرفتیم بیشتر بود ، من کلا همش پیگیر مهاجرت هستم و پارسال ی ویدیو تو یوتوب دیدم از ی دختر ایرانی ک تو امریکا معلم بود و میگفت من روز اول ک رفتم دبستان درس بدم یهو یکی از معلم ها اومده بهم گفته ببین اصلا هیچ حرفی نباید ب بچه ها بزنی حتی اخم هم بهشون نکن اگه شده صبح تا عصر بشینی باهاشون حرف بزنی همین کارو بکن و نباید بهشون فشار بیاری ، ازون طرف در کمد خودش رو باز کرد گفت من تو کمد خودم کلی خودکار و مداد و لوازم تحریر دارم اینجا هر کدوم از بچه ها هر چی بخواد میگه و من باید بهش بدم، یهو اون طرف کلاس رو نشون داد ی کمد پر از کروم بوک بود میگفت اینجا اول سال یدونه ازینا میدن ب بچه ها تا اخر سال مال حودشون باشه ، نکته جالبی ک میگفت این بود ک اینجا مث ایران نیست ک 40 سال مطالب یکی باشن و فقط کتابا شکلشون عوض بشن و هر سال اینجا متد درسی عوض میشن و من باید روز قبل ک مثلا عصر میرسم خونه خودم اول بشینم مطالب رو بخونم و یاد بگیرم تا فردا برم درس بدم ، خلاصه دیدم چند ماه هیچ ویدیویی تو کانالش نمیذاشت و یهو برگشت و تو ویدیو میگفت من بخاطر اینکه اینجا معلم بودم خیلی فشار روم بوده و عصرا بعضی وقتا گریه میکردم ک فردا باید برم مدرسه(دقیقا همون کاری ک من سال چهارم دبستان میکردم) دیگه بخاطر فشار از شغل معلمی اومدم بیرون و ی شغل دیگه پیدا کردم . بعد شما ببینید معلم های ما میومدن سر کلاس چورت میزدن و ی چندتا چرت و پرت میگفتن دیگه یاد گرفتی گرفتی، نگرفتی هم اینقد میزنیم تا یاد بگیری.

من اگه ی زمانی آزاد شدیم و بچه دار شدم حتی اگه بهم زنگ بزنن بگن بچه‌ات زده تو گوش معلم میرم خودمم یکی میزنم تو گوش معلم و میگم حتماً ی گ.هی خوردی ک بچه من تو رو زده.
یا اصلا بچه من تمام درساش 0 هم بشه و ببینم تو مدرسه چیزی بهش گفتن و ناراحتش کردن مدرسه رو روی سرشون خراب میکنم و بچه‌ام رو ازون مدرسه میبرم.
نمیخوام ب کسایی ک پدر مادرشون معلم هست توهین کنم و طرف صحبتم اون معلم های وحشی و عقده ای هستن ولی معلم اصلا گ.وه میخوره بخواد با بچه توهین کنه یا بد رفتاری کنه ، اون فقط باید اموزش بده اینکه بچه یاد بگیره یا نگیره بهش ربطی نداره ک بخواد ب زور ب بچه ی چیزی رو تحمیل کنه.
کلا چیزی ک من از این سیستم شخمی اموزشی یاد گرفتم این بود ک رفاقت ادم با بچه خودش مهمترین چیز زندگیه ، من خودم سر همین درس خوندن کلا رابطم با پدرم سرد شد و هنوزم ک هنوزه فقط روزا کل مکالمه‌امون در حد سلام و خدافظیه، چون پدر من تو مدرسه هیچوقت پشتم نبود و همش با حرفاش بخاطر نمره های کم بهم سرکوفت میزد و برادر خودم رو میزد تو سرم آخرشم هم رابطه خودش رو با من سرد کرد هم رابطه خودش رو با داداشم و هم رابطه من و داداشم رو با هم.
من زمان دانشگاه میدیدم مثلا رفیقم زنگ میزنه ب پدرش کلی باهاش میگه میخنده پشمام میریخت چون فک میکردم همه رابطشون با پدرشون مث منه و هیچکس با پدرش رفیق نیست.

دیگه ببخشین دل پر دردی داشتم کلی تایپ کردم :D
آخ نگم برات از ننه بابا که فقط جلوی ما رستم بودن وقتی پاشون به مدرسه میرسید نمیدونم چرا جلوی این مادر....به ها سرشون مینداختن پایین میگفتن هر چی شما بگین درسته
د آخه برداشته زده زیر گوش پسرت بعد تو اومدی به جای این که طرف منو بگیری از اون شغال طرفداری میکنی
یعنی نمیدونی چه فشاری من میخوردم سره این قضایا
یعنی من بچه دار بشم عمرا بذارم بره مدرسه این حروم زا..ده ها تا وقتی اینا روی کار بشن
 

Dinosaur

Loyal Member
Sep 29, 2005
17,118
نام
آریا
سال دوم ی معلم داشتیم ب اسم خانم ملکی این انواع شکنجه های روحی روانی و جسمی رو ب ما میداد ، با خودکارش میذاشت لای انگشت های ما و فشار میداد گوش و موهامون رو میکشید ، یا میگفت من تو دفتر ی چرخ گوشتی دارم اگه نمرتون کم بشه یا اذیت کنید میبرم دستتون رو میکنم تو چرخ گوشت انگشتاتون رو میکنم.
عجب قتلگاهی بوده اونجا! :| واقعاً لعنت بهشون.
ولی اون تهدید «چرخ گوشت» دیگه خیلی فجیع بود! بچه‌های امروزی نمی‌دونن مفهوم چرخ گوشت چیه، ولی برای ماها حکم فجیع‌ترین کابوس رو داشت و هر چند وقت یه بار یه خبری منتشر می‌شد که یه بچه‌ای دستش رفته توی چرخ گوشت و... یا تلویزیون هی اخطار می‌داد و یه سری تصاویر داغون پخش می‌کرد و کلاً یه وضعیتی بود که از چند متری چرخ گوشت که رد می‌شدیم هم وحشت می‌کردیم. حالا یه معلم عوضی بیاد اون طوری تهدید کنه...
----------
عجیب‌ترین تهدید از طرف معلم اول دبستان برادرم بود. معلم مهربونی بود، ولی به هر حال «متأسفانه» اون زمان رسم بود که حتی مهربون‌ها هم یه نیمچه تهدیدی بکنن. اون سال‌ها کامپیوتر تازه داشت به طور همگانی رایج می‌شد و می‌اومد توی خونه ملت و مثلاً خود ما هم یه سال قبلش کامپیوتر گرفته بودیم. بعد این معلمه به بچه‌های کلاسش گفته بود که من یه کامپیوتر مخصوص دارم که می‌تونم شماها رو توی خونه‌هاتون ببینم و اگه کار بدی انجام بدین، متوجه می‌شم! :D بنده خدا داداشم هم شک و تردیدهایی پیدا کرده بود که واقعاً همچین چیزی امکان‌پذیره و حتی خود من هم که تقریباً مطمئن بودم نمی‌شه این کار رو کرد و هی مسخره می‌کردم و می‌گفتم باید یه دوربینی چیزی توی خونه بذاره که ببینه، ناخودآگاه توی ذهنم تصویرش رو ساخته بودم که معلمه پشت مانیتور نشسته و داره بچه‌ها رو چک می‌کنه! :| :D
 

Tatsumaru

Searching For Light
Gold User
Mar 31, 2013
1,211
نام
Ahmad
ولی اون تهدید «چرخ گوشت» دیگه خیلی فجیع بود! بچه‌های امروزی نمی‌دونن مفهوم چرخ گوشت چیه، ولی برای ماها حکم فجیع‌ترین کابوس رو داشت و هر چند وقت یه بار یه خبری منتشر می‌شد که یه بچه‌ای دستش رفته توی چرخ گوشت و... یا تلویزیون هی اخطار می‌داد و یه سری تصاویر داغون پخش می‌کرد و کلاً یه وضعیتی بود که از چند متری چرخ گوشت که رد می‌شدیم هم وحشت می‌کردیم.
ایضا خبر رفتن مارمولک تو چرخ گوشت و مرگ همه اعضای خانواده با غذایی که با اون گوشت درست شده.حتی روزنامه حوادث هم چاپ کرده بود این مورد رو
 

Batsy

“Tots Units Fem Força” «Més que un club»
کاربر سایت
Apr 29, 2008
3,278
عجب قتلگاهی بوده اونجا! :| واقعاً لعنت بهشون.
ولی اون تهدید «چرخ گوشت» دیگه خیلی فجیع بود! بچه‌های امروزی نمی‌دونن مفهوم چرخ گوشت چیه، ولی برای ماها حکم فجیع‌ترین کابوس رو داشت و هر چند وقت یه بار یه خبری منتشر می‌شد که یه بچه‌ای دستش رفته توی چرخ گوشت و... یا تلویزیون هی اخطار می‌داد و یه سری تصاویر داغون پخش می‌کرد و کلاً یه وضعیتی بود که از چند متری چرخ گوشت که رد می‌شدیم هم وحشت می‌کردیم. حالا یه معلم عوضی بیاد اون طوری تهدید کنه...
تازه این خانم ملکی "خوبشون" بود :D
سال اول دبستان ک بودم ی خانم معلمی تو مدرسه بود ب اسم خانم غفاری و معلم کلاس چهارم و پنجمی ها بود ، ما سر کلاس نشسته بودیم صدای جیغای اینو میشنیدیم ک هی میگفت "کثافت آشغال" ، ی خانم معلم دیگه ای بود فامیلش رو نمیدونستم فقط این تو سرویس من بود بعد ی روز این هنوز نیومده بود ک ظهر برگردیم خونه و تو دفتر بود من فقط ی لحظه رفتم با بچه ها دو تا شوت زدم زیر توپ و گفتم تا این میاد بازی کنم یکم کلا زیر 2 3 دقیقه بود بعد شانس من این همون لحظه رسیده بود کنار سرویس و من نبودم ، بعد دید من دارم فوتبال بازی میکنم و از دور اومد سمتم فکم رو گرفت گفت آشغال مگه نمیبینی سرویس اومده و حیرون تو شدیم.
یکی دیگه بود فامیلش بود رستم پور ، مردیکه یچیز غولی بود هر دستش اندازه کل صورت آدم بود ، این همونی بود ک تو صفحه قبل میگفتم منو از پشت زده و بعدش میخندیده ، وقتایی ک مثلا تو سالن شلوغ میشد یا صبح سر صف شلوغ میکردن بچه ها این دقیقا عین GARRADOR تو ایول 4 چشماش رو میبست و میدوید وسط جمعیت و فقط با کف دستاش و مشت و لگد اینقد میزد میزد تا دیگه بچه ها از تو دست و پاش فرار کنن -_- یا صبح ها ک ناخن و موهای ادم رو نگاه میکردن اگه فقط ی ذره ناخن و موها بلند بودن با پس گردنی و لگد میبردنمون جلوی صف و با موزر بقول خودشون چهارراه درست میکردن وسط سرمون ک مجبور بشیم کلا کچل کنیم .
توی دبیرستان یبار یکی از بچه ها ریش و سبیلش در اومده بودن و این بدبخت هم اصلا مدل دار نزده بود اینا رو ، کلا مادر زادی فابریک همینجوری در اومده بودن بعد یهو ناظم اینو دید گفت برو ی ژیلت بخر بیا ، بعد همون لحظه فرستادش تو دسشویی گفت تا اینا رو نزدی بیرون نیا.
 

Sina pishdar

کاربر سایت
Mar 17, 2023
234
تازه این خانم ملکی "خوبشون" بود :D
سال اول دبستان ک بودم ی خانم معلمی تو مدرسه بود ب اسم خانم غفاری و معلم کلاس چهارم و پنجمی ها بود ، ما سر کلاس نشسته بودیم صدای جیغای اینو میشنیدیم ک هی میگفت "کثافت آشغال" ، ی خانم معلم دیگه ای بود فامیلش رو نمیدونستم فقط این تو سرویس من بود بعد ی روز این هنوز نیومده بود ک ظهر برگردیم خونه و تو دفتر بود من فقط ی لحظه رفتم با بچه ها دو تا شوت زدم زیر توپ و گفتم تا این میاد بازی کنم یکم کلا زیر 2 3 دقیقه بود بعد شانس من این همون لحظه رسیده بود کنار سرویس و من نبودم ، بعد دید من دارم فوتبال بازی میکنم و از دور اومد سمتم فکم رو گرفت گفت آشغال مگه نمیبینی سرویس اومده و حیرون تو شدیم.
یکی دیگه بود فامیلش بود رستم پور ، مردیکه یچیز غولی بود هر دستش اندازه کل صورت آدم بود ، این همونی بود ک تو صفحه قبل میگفتم منو از پشت زده و بعدش میخندیده ، وقتایی ک مثلا تو سالن شلوغ میشد یا صبح سر صف شلوغ میکردن بچه ها این دقیقا عین GARRADOR تو ایول 4 چشماش رو میبست و میدوید وسط جمعیت و فقط با کف دستاش و مشت و لگد اینقد میزد میزد تا دیگه بچه ها از تو دست و پاش فرار کنن -_- یا صبح ها ک ناخن و موهای ادم رو نگاه میکردن اگه فقط ی ذره ناخن و موها بلند بودن با پس گردنی و لگد میبردنمون جلوی صف و با موزر بقول خودشون چهارراه درست میکردن وسط سرمون ک مجبور بشیم کلا کچل کنیم .
توی دبیرستان یبار یکی از بچه ها ریش و سبیلش در اومده بودن و این بدبخت هم اصلا مدل دار نزده بود اینا رو ، کلا مادر زادی فابریک همینجوری در اومده بودن بعد یهو ناظم اینو دید گفت برو ی ژیلت بخر بیا ، بعد همون لحظه فرستادش تو دسشویی گفت تا اینا رو نزدی بیرون نیا.
=)) =)) =))
فکر کنم داش بیشترین کتک ها رو توی این تاپیک من و تو خوردیم از مدرسه
اندازه ای که من از ناظم مدرسه(یه پیرمرد ۶۰ ساله به نام فهیمی توی دبستان) توگوشی خوردم هیچکی نخورد
 
  • Smile
  • Like
Reactions: AhmadGr and Batsy

highlight

کاربر سایت
May 17, 2007
1,042
متاسفانه خاطرات دوستان پر از داستان‌های غم انگیزی هستش که بعضا در سیستم آموزشی!!! اکثرا شاهد بودیم.
کلاس اول فکر میکنم همون روز اول بود (البته این رو بگم من از سال‌های اول مدرسه خاطره ای ندارم!!! استاد درس روانشناسی در دانشگاه بهم گفت به علت تنفر شدیدت شاید همه اون خاطرات رو پس زدی!!!)
خلاصه چیزی که خاطرم هست اینه که یکی از بچه ها به من یه توهین کرد منم یه چک گذاشتم گوشش! معلم هم بلافاصله یه چک گذاشت تو گوش من! منم که کلا از بچگی زیر بار حرف زور نمی‌رفتم گریه کنان و داد و بیداد کنان از مدرسه در رفتم!!!
بماند که کلا تو مدرسه بچه درس خون بودم و سر همین کادر آموزشی آزاری بهم نرسوند (البته معلم سال پنجم و پارتی بازی های واقعا اشتباهش و ... ) ولی در کل رفتارهای ناهنجار تا حتی دیوانه وار بعضی از معلمان یا حتی مدیر و ناظم ها واقعا متحیر کننده بود!
هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم وارد بخش آموزش در مقطع دبیرستان و دانشگاه بشم😅😂 ولی به هر جهت به عنوان نیروی آزاد سالها در امر تدریس بوده ام. دوستانی که بنده رو می‌شناسند می دونند چیزی بنام تنبیه بدنی رو هیچ وقت برای هیچ احدی نه خودم انجام دادم و نه جایز و توجیه پذیر دونستم. همیشه هم به خودم گفتم نباید اشتباهات سیستم آموزشی در دوران بچگی و نوجوانی خودم رو، چه به لحاظ تحقیر کلامی و چه تنبیهات مزخرف دیوانه وار رو در حق دانش آموز، تکرار نکنم. عصبی شدن برای همه ما پیش میاد ولی انتقام گرفتن فقط از یه ذهن بیمار می تونه بر بیاد! حتی اگر دانش آموزی با معلم تنش پیدا کنه معلم حق تاثیر دادن این برخورد در زمینه های دیگه و مخصوصا نمره رو نداره (چیزی که متاسفانه بین برخی از معلمان دیدم). در عوض فکر میکنم باید با بچه ها دوست و صمیمی بود و اتفاقا وقتی با جوان‌ها رو راست و راحت باشی بیشتر باهات کنار میان. شاگردان دوستان من بودند و خواهند بود.
تو دانشگاه که تدریس میکردم در ساعات استراحت بجای موندن در دفتر بعضا با دانشجوها قدم می‌زدیم و صحبت میکردیم😅 یه حس راحتی و صمیمیت بهشون میداد.
تو مدرسه به ناظم که به موهای بچه ها گیر میداد گفتم خداوکیلی یه دلیل قانع کننده بیارید رو چه حسابی به دانش آموزی که موهاش رو مرتب میشوره و پاکیزه میاد مدرسه باید به این طرز تحقیرآمیز برخورد بشه! از زمان بچگی ما تا الان ....

بگذریم
سیستم آموزشی ما از لحاظ مختلفی مثل مطالب آموزشی، نحوه آموزش، ساعات آموزش، نحوه تعامل دانش آموز و سیستم آموزشی و خیلی موارد دیگه ایرادات به شدت اساسی داره که امیدوارم یه تحول و بروز رسانی کامل شاملش بشه ولی باور کنید این مهم بدون تغییر در افکار جامعه مخصوصا والدین میسر نیست.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر