دمت گرم عجب گنجی رو نگه داشتی!
حیف که من هرچی داشتم گم و گور کردم.
توی اون دوران به جز آدامسهای فوتبالی که خیلی محبوب بودن، دو مدل دیگه هم بود که توی مدرسه ما کلی طرفدار داشتن. یکی همین زاگور بود (با نام کاملتر بیفا زاگور!) و یکی هم اکشن من (Action Man). من یه زمانی افتاده بودم دنبال جمع کردن کلکسیون اکشن من و هم به نظرم مزه آدامسهاش نسبت به بقیه چیزهای اون زمان بهتر بود و هم عکسبرگردونهاش یه حس خوبی بهم میداد.
آخرش هم کل مجموعه رو جمع کردم به جز یدونه شماره ۳۶ که عکس یه ماشین بود و هیچکدوم از بچهها هم اون رو پیدا نکرده بودن! کلاً این شرکتهای بیمعرفت، توی هر مدل آدامسی که میساختن نامردی به خرج میدادن و یکی دو تا از عکسبرگردونها رو خیلی کم چاپ میکردن که حکم طلا رو پیدا کنن و ملت هی آدامس بخرن و به اینا برسن.
ولی واقعاً یادش بخیر، عجب دورانی بود. یه دستفروش کثیف(!) داشتیم که همیشه بعد از زنگ آخر مینشست کنار در خروجی مدرسه. عوامل مدرسه هم خیلی باهاش مشکل داشتن، در حدی که مثلاً مدیر بارها سر صف میگفت از این چیزی نخرین. ولی زورشون بهش نمیرسید و دیگه این دستفروش محترم جزئی از در و دیوار مدرسه شده بود و انقدر مشتری داشت که بچهها شایعه ساخته بودن که میلیونره و خونهش فلانجاست و...
یه بار هم مادرم ۴۰۰ تومن برای اردو بهم داد که اون زمان پول کمی برای خوراکی نبود. منم رفتم کل این پول رو آدامس فوتبالی خریدم و از شدت ذوق و شوق، درهای بهشت برام باز شده بود! یادم نیست چند تا آدامس شد، ولی انقدر زیاد بود که توی سرویس برگشت به خونه، هی دست میکردم توی کیسه و به بچهها میدادم و کلی هم باقی موند که تقریباً همه رو یه روزه زدم بالا! احتمالاً جزو رکوردهای استفاده همزمان از تعداد زیادی آدامس بوده و انقدر با همدیگه خوردم که دیگه از فرمت آدامس خارج شده بود و کم مونده بود دهنم پاره بشه!
این تخم مرغ شانسیهای کیندر فوقالعاده بودن! منم یه کلکسیون عظیمی داشتم که در خاورمیانه(!) کمرقیب بود.
یه شوهرخاله هم که داشتم که اون موقع ۵۰ و خوردهای سالش بود، ولی به شدت اهل دل بود و از کلکسیون لگو (لگوی واقعی دانمارکی، نه این چیزهای درپیت که به نام لگو میفروشن) تا ماشینهای کوچیک و... داشت و عاشق این تخم مرغ شانسیها هم بود.
یه جورایی بین من و ایشون رقابت شکل گرفته بود که کی کلکسیون خفنتری داره و بارها هم به روشهای مختلف میخواست اسباببازیهای من رو به جیب بزنه و مال خودش کنه، ولی تسلیم نمیشدم!
کلاً این رقابت ما توی خونواده تبدیل به سوژه طنز شده بود و برای همین اعضای فامیل هم خیلی وقتها به من تخم مرغ شانسی میدادن و بهترین حالتش اون جعبههای سه تایی بود که خیلی حس و حال خوبی داشتن.
بعدها توتو (Toto) اومد که با اینکه برای نستله بود، ولی به اندازه کیندر باهاش حال نمیکردم. بعد هم که دیگه کمکم جمعآوری کلکسیون رو ول کردم و نمیدونم چی به سرشون اومد. از چند سال پیش، یه مدل دیگه توی ایران جای اون تخم مرغ شانسیهای قدیمی رو گرفت که چند بار خریدمش و اصلاً به اندازه اون قدیمیها ازش خوشم نیومد. حالت شکلاتش فرق داره و اسباببازیهاش هم به اندازه قدیمیها جذاب نیست.
تا یه مدت فکر میکردم کلاً قدیمیها از بین رفتن، تا اینکه سرچ کردم و دیدم هنوز هستن ولی توی ایران نمیان یا خیلی کم میان. اون قدیمیها Kinder Surprise هستن و جدیدها هم Kinder Joy:
یه نکته جالب هم اینه که فروش کیندر سورپرایز از سالها قبل توی آمریکا و بعضی کشورهای دیگه ممنوعه!
علتش هم به قطعات ریز اسباببازیها مربوط میشه و چون ممکنه بچههای کوچیک بعد از خوردن شکلات برن سراغ خوردن اون قطعات، کلاً فروشش توی بعضی جاها غیرقانونی شده و فقط مدل جوی رو میفروشن که مدل اسباببازیهاش فرق داره.