بخش اول صحبتت خودش یه جورایی دو تا سوال شد.
دکتر بچه خوبی بود، مخصوصاً به خاطر نجات گورخر.
در مورد اینکه آیا دکتر در صورت قطعی نبودن درمان باید الی رو به خاطر بشریت میکشت یا نه، جواب من اینه که آره، باید این کار رو انجام میداد. یعنی براساس منطق، از بین رفتن یه نفر به خاطر نجات دادن کل انسانها کار اشتباهی نیست حتی اگه با ریسک همراه باشه. ولی از اون طرف آدم تا خودش توی اون موقعیت قرار نگیره نمیتونه نظر بده و اینجا همون بحثی پیش میاد که «اگه دختر خود دکتر بود، ایشون چیکار میکرد؟»، یعنی با اینکه منطق میگه باید سراغ تهیه واکسن میرفت حتی با مرگ الی، ولی احساس میگه موضوع به این راحتی هم نیست و اگه دختر خودش به جای الی روی تخت بیمارستان بود، شاید سراغ این کار نمیرفت.
در مورد خشم ابی هم بهش حق میدم. خود ابی میگه اگه منم این شرایط رو داشتم باید روم آزمایش میکردی، یعنی ذهنیتش این طوری بوده که برای نجات انسانها باید فداکاری کرد.
بعد هم یه دختر نوجوون که به پدرش به چشم قهرمان زندگیش نگاه میکرده (و طبق چیزی که دیدیم طرف آدم خوب و نیکوکاری هم بوده)، وقتی متوجه میشه جول باعث مرگ پدرش شده حس انتقام پیدا میکنه و از نظر روانی هم به فنا میره (ماجرای کابوسهای اتاق عمل). احتمالاً پیش خودش هم میگفته اصلاً چه دلیلی داشت که بابای من کشته بشه و جول میتونست الی رو برداره ببره و پدر بیدفاع من که اسلحهای نداشت رو زنده بذاره. آتیش این انتقام هم هی داغتر میشه و میرسه به جایی که دیدیم. یعنی از زاویه دید ابی بهش حق میدم بابت خشم و حس انتقامش. البته من با انتقام (از جمله اعدام) مخالفم، ولی باز هم میگم تا آدم جای طرف نباشه نمیتونه قضاوت کنه و به دختر نوجوونی که اون شرایط رو پشت سر گذاشته حق میدم که خشمگین باشه.
راجع به اون سناریو هم واقعاً نمیشه بدون دونستن کل ماجرا چیزی گفت.
شاید اون طوری هم جالب میشد. ولی به نظرم ارتباط دادن داستان قتل جول به ماجرایی که خودمون توی نسخه اول تجربه کردیم ایده خفنتری بود تا اینکه کلاً یه داستان جدید توی نسخه دوم مطرح بشه که ازش بیخبر بودیم و بعد قضیه انتقام با اون ارتباط داده بشه.
در مورد زیر سوال رفتن داستان و اندینگ نسخه اول، از چه جهت میگی؟
من خودم جزو افرادی بودم که همون زمان با اینکه از شخصیت جول خوشم اومده بود، عقیده داشتم که شبیه بقیه قهرمانهای محبوب نیست، چون گند زد به آینده انسانها. یعنی به خاطر خودخواهی خودش و علاقهای که به الی داشت، باعث شد امکان تولید واکسن از بین بره در حالی که اگه پا رو خواستهی خودش میذاشت و به فکر کل مردم بود، شاید دنیا هم به طور کامل متحول میشد. یکی از دلایلی که خیلی از اون اندینگ خوشم میاومد همین بود که شخصیت جول رو یه آدم کاملاً مثبت و قهرمان نشون نداد و یه انسان معمولی با خصوصیات خیلی از ماها بود که توی اون شرایط شاید همین تصمیم رو میگرفتیم.
اینکه داستان نسخه دوم به همون قضیه واکسن و قتل یکی از دکترها مربوط میشد، از دید من واقعاً ایده جالبی بود و یکی از تأثیرگذارترین بخشهای بازی هم جایی بود که متوجه شدم پدر ابی، یکی از همون دکترهای آخر نسخه قبلی بوده. در حالی که اگه مقتول کسی بود که تازه توی نسخه دوم باهاش روبرو میشدیم، شاید اون تأثیر رو برام نداشت.