اگر کسی نمیخواد داستان بازی براش اسپویل بشه به هیچ وجه این تاپیک رو دنبال نکنه .
این یک چیز سلیقهای هست و به نظرم شما به انسانیت و آیندهاش دید مثبتی دارین ولی خب یک زنی چندسال پیش خودش رو در اختیار مردم توی خیابون قرار داده بود که هرکاری بخوان بکنن. اون اوایل خیلی بغلش میکردن و گل میدادن بهش ولی بعد مدتی کار به تجاوز و سوزوندن و بریدن پوستش رسید. به نظرم اتفاقا توی موارد خیلی خاص که انسان نسبتا حس آزادی میکنه و قانونی رو دورش نمیبینه اون بعد سیاهش نمود پیدا میکنه. همه ما یه بخش سیاهی داریم که خیلی کم بهش سر میزنیم ولی یه زمانی ممکنه روی کار بیاد.راستش نمیخواستم اصلا نظری بدم
همین دیشب که بازیو تموم کردم رفتم و نظرات بچه ها را خوندم و منم فکر میکنم همه دوستان گفتنی ها را خیلی حرفه ای گفتند. نکات قوت و نکات منفی خیلی موشکافانه توسط کاربرهای عزیز گفته شد و من بخوام دوباره همونارو بگم تکراری میشه
چیز مهمی که میخوام بگم اینه که دراکمن چندین ماه قبل از ریلیز بازی گفته بود پارت ۲ بازی هست که خیلی از کسایی که با پارت ۱ حال کرده بودن اونی نیست که دلشون میخواست..
منم میخوام در این مورد حرف بزنم:
به نظر من تیکه تیکه ی بازی درست بهم وصل شده بود که داستان بازی مدِ نظر دراکمن پیش بره. شاید به نظر برخی دوستان یکجاهایی از داستان یه کم حالت هندی پیدا کرده بود که ابی جول را همون اوایل بازی اتفاقی پیدا کنه و الی هم اتقافی به موقع برسه سر صحنه کشته شدن جول و بعدش تو قسمهای نهایی ابی الی رو نکشه تا الی بیاد و ابی رو نجات بده و این سیکل ادامه پیدا کنه ولی بهرحال این داستان بازی بود که نویسنده و کارگردان بازی میخواستن به ما بگن حالا من اصلا با اینش مشکلی ندارم بهرحال این خواست دراکمن بوده..
اما یه نکته خیلی مهم رو بگم من کلا فضا و داستان و کرکترهای نسخه اول را خیلی بیشتر دوست داشتم.
احساس میکنم دنیای آخرالزمانی و نابود شده بیشتر به آدمهای با احساس و منطقی نیاز داره تا آدمهایی که به هر دلیل همدیگه را تیکه پاره میکنن اونم نه بخاطر مواد غذایی و .. بلکه بخاطر اعتقادات و نژاد پرستی به همین موازات دنیای آخرالزمان انقدر ترسناک و وحشت آوره که حتی ممکنه فکر انتقام رو از سر هرکسی که حتی عزیزترینش رو از دست داده بیرون کنه..
کلا ذاتا آدمی هستم که با خوندن یا بازی کردن داستانهایی مثل همین تلو پارت ۲ یا مثلا اندینگ بد بازی فارنهایت یا هوی رین یا مثلا اندینگ بد بازی دیترویت و در کل منظورم بطور کل داستانهایی که تهش یکجور پوچی و احساس تنهایی میکنی بدجور بهم میریزم.
کرکترهای تلو پارت ۲ از ابی گرفته تا خود الی و جول و تامی و بنوعی حتی شخصیتهای فرعی مثل جسی یا اوون و مل همگی دارای پارادوکس شخصیتی بودن..انگار که همشون یه چیزی رو واسه مخفی کردن از همدیگه داشتن و برای من ببینده داستان همش این انتظار رو داشتم که یه حرکت نامعقولی ازشون سر بزنه.
آخرالزمانی که دراکمن درست کرده خیلی بهم ریخته اس خیلی پیچیده اس و شایدم واقعا اگر اخرالزمانی در کار باشه همینطور باشه اما شخصا اعتقاد دارم انسان یه ذاتی داره وقتی به لحظه نابودی خودش نزدیک میشه بخشنده تر و رئوف تر میشه و همینه که همیشه در طول تاریخ دیدیم بالاخره جنگهای خونین تموم شدن قبل از اینکه نسل انسان منقرض بشه و خیلی از خونخواران تاریخ یه جایی دیگه کوتاه میان و دست از کشتن برداشتن چون همیشه یه عقلهای سلیمی تو تاریخ بوده که این هشدار را بده که ای انسانها اگر خشونت رو ادامه بدید سرنوشتتون نابودی کلی هست..
پس از نظر من اخرالزمان میتونه چیزی شبیه نسخه یک باشه که یه گروهی مثل فایرفلای ها هستن که براشون نجات دنیا مهم باشه ولی توی ۲ میبینیم که گروههایی هستن که برده داری میکنن و دین و مذهب درست کردن تا همدیگه را تیکه پاره کنن و اینش بدجوری روی اعصاب من بود.
حتی بنظر من گروه ولف ها خیلی بی دلیل ابی رو ترد میکنن و واقعا اون ولفهایی که توی کمپ خودشون به بچه ها درس میدادن و انگار دنیای جدیدی رو واسه انسانها درست کرده بودن همونها اسکار هارو از زن و بچشون قتل عام میکردن واقها این پارادوکس رو من متوجه نشدم اصلا.. توی اون دنیا لزوما نیازی نیست هرکس بابت هر اشتباهی بخواد به اون طرز جریمه بشه حتی اگر اسکار ها باشن و حتی اگر ابی باشه بخاطر پناه دادن به یه اسکار یعنی لِو!!
شاید از نظر بعضی دوستان ساده و پیش پا افتاده بنظر میاد اما من شدیدا تو زندگی شخصی خودم هم امیدوار به پایان خوب برای هر اتفاقی هستم و حس کردم تو نسخه یک آدمها و کرکترهای اون بازی خیلی قابل درک ترن و خیلی قابل اعتماد تر.
توی نسخه اول سر صحنه کشته شدن سارا یا سر کشته شدن اون دو سیاهپوست که اسمشون یادم رفته گریه ام گرفت ولی تو این بازی حقیقتا جایی نبود که بخوام گریه کنم حتی آخر بازی دلم بحال ابی بیشتر سوخت تا الی..
شاید مسخره باشه ولی پایان مثلا انچارتد ۴ رو خیلی بیشتر دوست داشتم جایی که خانواده دور هم هستن!! میدونم خنده داره ولی عمدا انچارتد رو مثال زدم چون همین ناتی داگ و دراکمن ساختنش و میتونست همون بازی هم اخر غمناکی داشته باشه!
بقیه موارد رو هم فکر میکنم بقیه دوستان گفتند
امیدوارم هرچه سریعتر داستان بازی رو بتونم فراموش کنم چون اون تنهایی الی در آخر بازی بدجوری استرس بهم وارد کرد و بنظرم بزرگترین زجر برای انسان تنها بودنشه.
بطور خلاصه بخوام در مورد بازی حرفم را ببندم میتونم بگم دلیل اینهمه خشونت را در بازی متوجه نشدم این بازی تو ذهن من چیز دیگه ای بود و ادامه اش هم میتونست اینطوری دارک نباشه.
والا اینقد داستان سنگین بود من الان بعد ۴ روز ذهنم درگیره بدبختی بیرونم نمیشه رفت..دوستان راهی برای رها شدن از غم بازی ندارید؟ دو روزه از تموم کردن بازی میگذره و هر چقدر ازش میگذره سخت تر میشه به خصوص وقتی Unbroken رو گوش میدی
ناتی داگ چی کردی با دل ما..
والا اینقد داستان سنگین بود من الان بعد ۴ روز ذهنم درگیره بدبختی بیرونم نمیشه رفت..
درمانش friends و فیلم کمدیه، انیمه هم جواب میده ،GTA هم خوبه بزنی مردمو تیکه پاره کنی!
اون unbroken بی صاحابو هم بیخیالش شو افسردگی حاد میگیری!!
به نظر من تیکه تیکه ی بازی درست بهم وصل شده بود که داستان بازی مدِ نظر دراکمن پیش بره. شاید به نظر برخی دوستان یکجاهایی از داستان یه کم حالت هندی پیدا کرده بود
اما یه نکته خیلی مهم رو بگم من کلا فضا و داستان و کرکترهای نسخه اول را خیلی بیشتر دوست داشتم.
احساس میکنم دنیای آخرالزمانی و نابود شده بیشتر به آدمهای با احساس و منطقی نیاز داره تا آدمهایی که به هر دلیل همدیگه را تیکه پاره میکنن اونم نه بخاطر مواد غذایی و .. بلکه بخاطر اعتقادات و نژاد پرستی به همین موازات دنیای آخرالزمان انقدر ترسناک و وحشت آوره که حتی ممکنه فکر انتقام رو از سر هرکسی که حتی عزیزترینش رو از دست داده بیرون کنه..
کلا ذاتا آدمی هستم که با خوندن یا بازی کردن داستانهایی مثل همین تلو پارت ۲ یا مثلا اندینگ بد بازی فارنهایت یا هوی رین یا مثلا اندینگ بد بازی دیترویت و در کل منظورم بطور کل داستانهایی که تهش یکجور پوچی و احساس تنهایی میکنی بدجور بهم میریزم.
کرکترهای تلو پارت ۲ از ابی گرفته تا خود الی و جول و تامی و بنوعی حتی شخصیتهای فرعی مثل جسی یا اوون و مل همگی دارای پارادوکس شخصیتی بودن..انگار که همشون یه چیزی رو واسه مخفی کردن از همدیگه داشتن و برای من ببینده داستان همش این انتظار رو داشتم که یه حرکت نامعقولی ازشون سر بزنه.
آخرالزمانی که دراکمن درست کرده خیلی بهم ریخته اس خیلی پیچیده اس و شایدم واقعا اگر اخرالزمانی در کار باشه همینطور باشه اما شخصا اعتقاد دارم انسان یه ذاتی داره وقتی به لحظه نابودی خودش نزدیک میشه بخشنده تر و رئوف تر میشه و همینه که همیشه در طول تاریخ دیدیم بالاخره جنگهای خونین تموم شدن قبل از اینکه نسل انسان منقرض بشه و خیلی از خونخواران تاریخ یه جایی دیگه کوتاه میان و دست از کشتن برداشتن چون همیشه یه عقلهای سلیمی تو تاریخ بوده که این هشدار را بده که ای انسانها اگر خشونت رو ادامه بدید سرنوشتتون نابودی کلی هست..
پس از نظر من اخرالزمان میتونه چیزی شبیه نسخه یک باشه که یه گروهی مثل فایرفلای ها هستن که براشون نجات دنیا مهم باشه ولی توی ۲ میبینیم که گروههایی هستن که برده داری میکنن و دین و مذهب درست کردن تا همدیگه را تیکه پاره کنن و اینش بدجوری روی اعصاب من بود.
حتی بنظر من گروه ولف ها خیلی بی دلیل ابی رو ترد میکنن و واقعا اون ولفهایی که توی کمپ خودشون به بچه ها درس میدادن و انگار دنیای جدیدی رو واسه انسانها درست کرده بودن همونها اسکار هارو از زن و بچشون قتل عام میکردن واقها این پارادوکس رو من متوجه نشدم اصلا.. توی اون دنیا لزوما نیازی نیست هرکس بابت هر اشتباهی بخواد به اون طرز جریمه بشه حتی اگر اسکار ها باشن و حتی اگر ابی باشه بخاطر پناه دادن به یه اسکار یعنی لِو!!
شاید از نظر بعضی دوستان ساده و پیش پا افتاده بنظر میاد اما من شدیدا تو زندگی شخصی خودم هم امیدوار به پایان خوب برای هر اتفاقی هستم و حس کردم تو نسخه یک آدمها و کرکترهای اون بازی خیلی قابل درک ترن و خیلی قابل اعتماد تر.
توی نسخه اول سر صحنه کشته شدن سارا یا سر کشته شدن اون دو سیاهپوست که اسمشون یادم رفته گریه ام گرفت ولی تو این بازی حقیقتا جایی نبود که بخوام گریه کنم حتی آخر بازی دلم بحال ابی بیشتر سوخت تا الی..
شاید مسخره باشه ولی پایان مثلا انچارتد ۴ رو خیلی بیشتر دوست داشتم جایی که خانواده دور هم هستن!! میدونم خنده داره ولی عمدا انچارتد رو مثال زدم چون همین ناتی داگ و دراکمن ساختنش و میتونست همون بازی هم اخر غمناکی داشته باشه!
بسیار عالیاین تاپیک جهت بحث راجع به داستان زده شده و محلی برای ترول، توهین و ارسال میم نیست.
پست بعدی که در این رابطه زده بشه منجر به قطع دسترسی از تاپیک میشه.
DammPweDiePie هم بازی رو تموم کرد، اون لحظه که تصویر جول در حال گیتار زدن میاد جلو چشم گفت: "?Now you realize"
گفت خواستن چیز متفاوتی بسازن و من به این احترام میذارم، ولی موفق نبودن
از نظرش بازی پتانسیل های زیادی داشت که استفاده نشد بعد هم گفت من بازی های متوسط زیادی بازی کردم، اینم مثل یکی از اون ها برای همین خیلی برام مهم نیست.
و در نهایت هم نمره 6/10 داد به بازی