PlayStation *SPOILER ALERT* گفتگو در مورد داستان The Last of Us Part II (پست اول با دقت خوانده شود)

اگر کسی نمیخواد داستان بازی براش اسپویل بشه به هیچ وجه این تاپیک رو دنبال نکنه .
 

Tommy Vercetty

Remember the Name!
کاربر سایت
Nov 18, 2010
5,290
نام
ROULY
راستش نمیخواستم اصلا نظری بدم
همین دیشب که بازیو تموم کردم رفتم و نظرات بچه ها را خوندم و منم فکر میکنم همه دوستان گفتنی ها را خیلی حرفه ای گفتند. نکات قوت و نکات منفی خیلی موشکافانه توسط کاربرهای عزیز گفته شد و من بخوام دوباره همونارو بگم تکراری میشه
چیز مهمی که میخوام بگم اینه که دراکمن چندین ماه قبل از ریلیز بازی گفته بود پارت ۲ بازی هست که خیلی از کسایی که با پارت ۱ حال کرده بودن اونی نیست که دلشون میخواست..
منم میخوام در این مورد حرف بزنم:

به نظر من تیکه تیکه ی بازی درست بهم وصل شده بود که داستان بازی مدِ نظر دراکمن پیش بره. شاید به نظر برخی دوستان یکجاهایی از داستان یه کم حالت هندی پیدا کرده بود که ابی جول را همون اوایل بازی اتفاقی پیدا کنه و الی هم اتقافی به موقع برسه سر صحنه کشته شدن جول و بعدش تو قسمهای نهایی ابی الی رو نکشه تا الی بیاد و ابی رو نجات بده و این سیکل ادامه پیدا کنه ولی بهرحال این داستان بازی بود که نویسنده و کارگردان بازی میخواستن به ما بگن حالا من اصلا با اینش مشکلی ندارم بهرحال این خواست دراکمن بوده..
اما یه نکته خیلی مهم رو بگم من کلا فضا و داستان و کرکترهای نسخه اول را خیلی بیشتر دوست داشتم.
احساس میکنم دنیای آخرالزمانی و نابود شده بیشتر به آدمهای با احساس و منطقی نیاز داره تا آدمهایی که به هر دلیل همدیگه را تیکه پاره میکنن اونم نه بخاطر مواد غذایی و .. بلکه بخاطر اعتقادات و نژاد پرستی به همین موازات دنیای آخرالزمان انقدر ترسناک و وحشت آوره که حتی ممکنه فکر انتقام رو از سر هرکسی که حتی عزیزترینش رو از دست داده بیرون کنه..
کلا ذاتا آدمی هستم که با خوندن یا بازی کردن داستانهایی مثل همین تلو پارت ۲ یا مثلا اندینگ بد بازی فارنهایت یا هوی رین یا مثلا اندینگ بد بازی دیترویت و در کل منظورم بطور کل داستانهایی که تهش یکجور پوچی و احساس تنهایی میکنی بدجور بهم میریزم.
کرکترهای تلو پارت ۲ از ابی گرفته تا خود الی و جول و تامی و بنوعی حتی شخصیتهای فرعی مثل جسی یا اوون و مل همگی دارای پارادوکس شخصیتی بودن..انگار که همشون یه چیزی رو واسه مخفی کردن از همدیگه داشتن و برای من ببینده داستان همش این انتظار رو داشتم که یه حرکت نامعقولی ازشون سر بزنه.
آخرالزمانی که دراکمن درست کرده خیلی بهم ریخته اس خیلی پیچیده اس و شایدم واقعا اگر اخرالزمانی در کار باشه همینطور باشه اما شخصا اعتقاد دارم انسان یه ذاتی داره وقتی به لحظه نابودی خودش نزدیک میشه بخشنده تر و رئوف تر میشه و همینه که همیشه در طول تاریخ دیدیم بالاخره جنگهای خونین تموم شدن قبل از اینکه نسل انسان منقرض بشه و خیلی از خونخواران تاریخ یه جایی دیگه کوتاه میان و دست از کشتن برداشتن چون همیشه یه عقلهای سلیمی تو تاریخ بوده که این هشدار را بده که ای انسانها اگر خشونت رو ادامه بدید سرنوشتتون نابودی کلی هست..
پس از نظر من اخرالزمان میتونه چیزی شبیه نسخه یک باشه که یه گروهی مثل فایرفلای ها هستن که براشون نجات دنیا مهم باشه ولی توی ۲ میبینیم که گروههایی هستن که برده داری میکنن و دین و مذهب درست کردن تا همدیگه را تیکه پاره کنن و اینش بدجوری روی اعصاب من بود.
حتی بنظر من گروه ولف ها خیلی بی دلیل ابی رو ترد میکنن و واقعا اون ولفهایی که توی کمپ خودشون به بچه ها درس میدادن و انگار دنیای جدیدی رو واسه انسانها درست کرده بودن همونها اسکار هارو از زن و بچشون قتل عام میکردن واقها این پارادوکس رو من متوجه نشدم اصلا.. توی اون دنیا لزوما نیازی نیست هرکس بابت هر اشتباهی بخواد به اون طرز جریمه بشه حتی اگر اسکار ها باشن و حتی اگر ابی باشه بخاطر پناه دادن به یه اسکار یعنی لِو!!
شاید از نظر بعضی دوستان ساده و پیش پا افتاده بنظر میاد اما من شدیدا تو زندگی شخصی خودم هم امیدوار به پایان خوب برای هر اتفاقی هستم و حس کردم تو نسخه یک آدمها و کرکترهای اون بازی خیلی قابل درک ترن و خیلی قابل اعتماد تر.
توی نسخه اول سر صحنه کشته شدن سارا یا سر کشته شدن اون دو سیاهپوست که اسمشون یادم رفته گریه ام گرفت ولی تو این بازی حقیقتا جایی نبود که بخوام گریه کنم حتی آخر بازی دلم بحال ابی بیشتر سوخت تا الی..
شاید مسخره باشه ولی پایان مثلا انچارتد ۴ رو خیلی بیشتر دوست داشتم جایی که خانواده دور هم هستن!! میدونم خنده داره ولی عمدا انچارتد رو مثال زدم چون همین ناتی داگ و دراکمن ساختنش و میتونست همون بازی هم اخر غمناکی داشته باشه!

بقیه موارد رو هم فکر میکنم بقیه دوستان گفتند
امیدوارم هرچه سریعتر داستان بازی رو بتونم فراموش کنم چون اون تنهایی الی در آخر بازی بدجوری استرس بهم وارد کرد و بنظرم بزرگترین زجر برای انسان تنها بودنشه.
بطور خلاصه بخوام در مورد بازی حرفم را ببندم میتونم بگم دلیل اینهمه خشونت را در بازی متوجه نشدم این بازی تو ذهن من چیز دیگه ای بود و ادامه اش هم میتونست اینطوری دارک نباشه.
 

last of amir

کاربر سایت
Sep 3, 2014
2,160
نام
Amir
راستش نمیخواستم اصلا نظری بدم
همین دیشب که بازیو تموم کردم رفتم و نظرات بچه ها را خوندم و منم فکر میکنم همه دوستان گفتنی ها را خیلی حرفه ای گفتند. نکات قوت و نکات منفی خیلی موشکافانه توسط کاربرهای عزیز گفته شد و من بخوام دوباره همونارو بگم تکراری میشه
چیز مهمی که میخوام بگم اینه که دراکمن چندین ماه قبل از ریلیز بازی گفته بود پارت ۲ بازی هست که خیلی از کسایی که با پارت ۱ حال کرده بودن اونی نیست که دلشون میخواست..
منم میخوام در این مورد حرف بزنم:

به نظر من تیکه تیکه ی بازی درست بهم وصل شده بود که داستان بازی مدِ نظر دراکمن پیش بره. شاید به نظر برخی دوستان یکجاهایی از داستان یه کم حالت هندی پیدا کرده بود که ابی جول را همون اوایل بازی اتفاقی پیدا کنه و الی هم اتقافی به موقع برسه سر صحنه کشته شدن جول و بعدش تو قسمهای نهایی ابی الی رو نکشه تا الی بیاد و ابی رو نجات بده و این سیکل ادامه پیدا کنه ولی بهرحال این داستان بازی بود که نویسنده و کارگردان بازی میخواستن به ما بگن حالا من اصلا با اینش مشکلی ندارم بهرحال این خواست دراکمن بوده..
اما یه نکته خیلی مهم رو بگم من کلا فضا و داستان و کرکترهای نسخه اول را خیلی بیشتر دوست داشتم.
احساس میکنم دنیای آخرالزمانی و نابود شده بیشتر به آدمهای با احساس و منطقی نیاز داره تا آدمهایی که به هر دلیل همدیگه را تیکه پاره میکنن اونم نه بخاطر مواد غذایی و .. بلکه بخاطر اعتقادات و نژاد پرستی به همین موازات دنیای آخرالزمان انقدر ترسناک و وحشت آوره که حتی ممکنه فکر انتقام رو از سر هرکسی که حتی عزیزترینش رو از دست داده بیرون کنه..
کلا ذاتا آدمی هستم که با خوندن یا بازی کردن داستانهایی مثل همین تلو پارت ۲ یا مثلا اندینگ بد بازی فارنهایت یا هوی رین یا مثلا اندینگ بد بازی دیترویت و در کل منظورم بطور کل داستانهایی که تهش یکجور پوچی و احساس تنهایی میکنی بدجور بهم میریزم.
کرکترهای تلو پارت ۲ از ابی گرفته تا خود الی و جول و تامی و بنوعی حتی شخصیتهای فرعی مثل جسی یا اوون و مل همگی دارای پارادوکس شخصیتی بودن..انگار که همشون یه چیزی رو واسه مخفی کردن از همدیگه داشتن و برای من ببینده داستان همش این انتظار رو داشتم که یه حرکت نامعقولی ازشون سر بزنه.
آخرالزمانی که دراکمن درست کرده خیلی بهم ریخته اس خیلی پیچیده اس و شایدم واقعا اگر اخرالزمانی در کار باشه همینطور باشه اما شخصا اعتقاد دارم انسان یه ذاتی داره وقتی به لحظه نابودی خودش نزدیک میشه بخشنده تر و رئوف تر میشه و همینه که همیشه در طول تاریخ دیدیم بالاخره جنگهای خونین تموم شدن قبل از اینکه نسل انسان منقرض بشه و خیلی از خونخواران تاریخ یه جایی دیگه کوتاه میان و دست از کشتن برداشتن چون همیشه یه عقلهای سلیمی تو تاریخ بوده که این هشدار را بده که ای انسانها اگر خشونت رو ادامه بدید سرنوشتتون نابودی کلی هست..
پس از نظر من اخرالزمان میتونه چیزی شبیه نسخه یک باشه که یه گروهی مثل فایرفلای ها هستن که براشون نجات دنیا مهم باشه ولی توی ۲ میبینیم که گروههایی هستن که برده داری میکنن و دین و مذهب درست کردن تا همدیگه را تیکه پاره کنن و اینش بدجوری روی اعصاب من بود.
حتی بنظر من گروه ولف ها خیلی بی دلیل ابی رو ترد میکنن و واقعا اون ولفهایی که توی کمپ خودشون به بچه ها درس میدادن و انگار دنیای جدیدی رو واسه انسانها درست کرده بودن همونها اسکار هارو از زن و بچشون قتل عام میکردن واقها این پارادوکس رو من متوجه نشدم اصلا.. توی اون دنیا لزوما نیازی نیست هرکس بابت هر اشتباهی بخواد به اون طرز جریمه بشه حتی اگر اسکار ها باشن و حتی اگر ابی باشه بخاطر پناه دادن به یه اسکار یعنی لِو!!
شاید از نظر بعضی دوستان ساده و پیش پا افتاده بنظر میاد اما من شدیدا تو زندگی شخصی خودم هم امیدوار به پایان خوب برای هر اتفاقی هستم و حس کردم تو نسخه یک آدمها و کرکترهای اون بازی خیلی قابل درک ترن و خیلی قابل اعتماد تر.
توی نسخه اول سر صحنه کشته شدن سارا یا سر کشته شدن اون دو سیاهپوست که اسمشون یادم رفته گریه ام گرفت ولی تو این بازی حقیقتا جایی نبود که بخوام گریه کنم حتی آخر بازی دلم بحال ابی بیشتر سوخت تا الی..
شاید مسخره باشه ولی پایان مثلا انچارتد ۴ رو خیلی بیشتر دوست داشتم جایی که خانواده دور هم هستن!! میدونم خنده داره ولی عمدا انچارتد رو مثال زدم چون همین ناتی داگ و دراکمن ساختنش و میتونست همون بازی هم اخر غمناکی داشته باشه!

بقیه موارد رو هم فکر میکنم بقیه دوستان گفتند
امیدوارم هرچه سریعتر داستان بازی رو بتونم فراموش کنم چون اون تنهایی الی در آخر بازی بدجوری استرس بهم وارد کرد و بنظرم بزرگترین زجر برای انسان تنها بودنشه.
بطور خلاصه بخوام در مورد بازی حرفم را ببندم میتونم بگم دلیل اینهمه خشونت را در بازی متوجه نشدم این بازی تو ذهن من چیز دیگه ای بود و ادامه اش هم میتونست اینطوری دارک نباشه.
این یک چیز سلیقه‌ای هست و به نظرم شما به انسانیت و آینده‌اش دید مثبتی دارین ولی خب یک زنی چندسال پیش خودش رو در اختیار مردم توی خیابون قرار داده بود که هرکاری بخوان بکنن. اون اوایل خیلی بغلش می‌کردن و گل میدادن بهش ولی بعد مدتی کار به تجاوز و سوزوندن و بریدن پوستش رسید. به نظرم اتفاقا توی موارد خیلی خاص که انسان نسبتا حس آزادی میکنه و قانونی رو دورش نمیبینه اون بعد سیاهش نمود پیدا میکنه. همه ما یه بخش سیاهی داریم که خیلی کم بهش سر میزنیم ولی یه زمانی ممکنه روی کار بیاد.
 

PoP--General.2020

کاربر سایت
May 16, 2020
272
دوستان راهی برای رها شدن از غم بازی ندارید؟ دو روزه از تموم کردن بازی میگذره و هر چقدر ازش میگذره سخت تر میشه به خصوص وقتی Unbroken رو گوش میدی
ناتی داگ چی کردی با دل ما..
والا اینقد داستان سنگین بود من الان بعد ۴ روز ذهنم درگیره بدبختی بیرونم نمیشه رفت..
درمانش friends و فیلم کمدیه، انیمه هم جواب میده ،GTA هم خوبه بزنی مردمو تیکه پاره کنی!
اون unbroken بی صاحابو هم بیخیالش شو افسردگی حاد میگیری!!:((
 

.:HO3IN:.

کاربر سایت
Aug 20, 2011
885
نام
محمد حسین
والا اینقد داستان سنگین بود من الان بعد ۴ روز ذهنم درگیره بدبختی بیرونم نمیشه رفت..
درمانش friends و فیلم کمدیه، انیمه هم جواب میده ،GTA هم خوبه بزنی مردمو تیکه پاره کنی!
اون unbroken بی صاحابو هم بیخیالش شو افسردگی حاد میگیری!!:((

اره دقیقا افسردگی بدی به آدم میده
آخه به قول خودت از ذهن نمیره بیرون من خودم وقتی دارم به کارام میرسم هم همش پایان دردناک بازی تو ذهنمه و تمرکزم رو بهم میزنه
تازه من خواستم بازی رو پلات کنم اما الان حتی نمیتونم به شروع دوباره بازی فکر کنم :(
این آهنگ Take on Me هم همش تو ذهنمه :(

 

EAST2WEST

کاربر سایت
Jul 31, 2009
1,569
نام
Danial

به نظر من تیکه تیکه ی بازی درست بهم وصل شده بود که داستان بازی مدِ نظر دراکمن پیش بره. شاید به نظر برخی دوستان یکجاهایی از داستان یه کم حالت هندی پیدا کرده بود

فیلم های هندی دو مشخصه دارن ، اول over-dramatic هستن دوم musical ، پس نمیتونیم بگیم TLOU2 هندی بازی در آورده

اما یه نکته خیلی مهم رو بگم من کلا فضا و داستان و کرکترهای نسخه اول را خیلی بیشتر دوست داشتم.

طبیعی هست داستان قسمت اول بازی انسجام داره و روایت با pace بسیار خوبی پیش میره ، character development قوی داره و ما زیاد plot holes نداریم

احساس میکنم دنیای آخرالزمانی و نابود شده بیشتر به آدمهای با احساس و منطقی نیاز داره تا آدمهایی که به هر دلیل همدیگه را تیکه پاره میکنن اونم نه بخاطر مواد غذایی و .. بلکه بخاطر اعتقادات و نژاد پرستی به همین موازات دنیای آخرالزمان انقدر ترسناک و وحشت آوره که حتی ممکنه فکر انتقام رو از سر هرکسی که حتی عزیزترینش رو از دست داده بیرون کنه..

دنیای آخر الزمانی که شما شاهدش هستی دنیایی هست که قانون توش حکم فرما نیست ، شما با جامعه ای رو به رو هستی که هیچ اتحادی نداره و کاملاً متفرق هست و به هرج و مرج طلبی (anarchism) روی آورده ، دلیل اصلیش میتونه از بین رفتن دولت حاکم باشه مثالش

داعش (ISIS) که به دلیل جنگ داخلی در روسیه مثل یه غده سرطانی رشد کرد.

کلا ذاتا آدمی هستم که با خوندن یا بازی کردن داستانهایی مثل همین تلو پارت ۲ یا مثلا اندینگ بد بازی فارنهایت یا هوی رین یا مثلا اندینگ بد بازی دیترویت و در کل منظورم بطور کل داستانهایی که تهش یکجور پوچی و احساس تنهایی میکنی بدجور بهم میریزم.

داستان TLOU2 تمام عناصر پوچ گرایی را نداره ، داستان های کافکا و آلبر کامو یا صادق هدایت خودمون اوج تاریکی هستن ، داستان TLOU2 بیشتر یک تزاژدی هست که در رسیدن به هدف اصلیش ناکامه

کرکترهای تلو پارت ۲ از ابی گرفته تا خود الی و جول و تامی و بنوعی حتی شخصیتهای فرعی مثل جسی یا اوون و مل همگی دارای پارادوکس شخصیتی بودن..انگار که همشون یه چیزی رو واسه مخفی کردن از همدیگه داشتن و برای من ببینده داستان همش این انتظار رو داشتم که یه حرکت نامعقولی ازشون سر بزنه.

در پست های قبلی بهش پرداختیم بازی TLOU2 شخصیت زیاد داره که در طول داستان به شدت دگرگون میشن ولی pace سریع بازی زمان کافی را برای پرداخت بهتر به این character ها فراهم نمیکنه که نتیجه اش میشه پارادوکسی که شما شاهدش بودی


آخرالزمانی که دراکمن درست کرده خیلی بهم ریخته اس خیلی پیچیده اس و شایدم واقعا اگر اخرالزمانی در کار باشه همینطور باشه اما شخصا اعتقاد دارم انسان یه ذاتی داره وقتی به لحظه نابودی خودش نزدیک میشه بخشنده تر و رئوف تر میشه و همینه که همیشه در طول تاریخ دیدیم بالاخره جنگهای خونین تموم شدن قبل از اینکه نسل انسان منقرض بشه و خیلی از خونخواران تاریخ یه جایی دیگه کوتاه میان و دست از کشتن برداشتن چون همیشه یه عقلهای سلیمی تو تاریخ بوده که این هشدار را بده که ای انسانها اگر خشونت رو ادامه بدید سرنوشتتون نابودی کلی هست..

انسان ذاتاً نه خوبه نه بد ، این جامعه و شرایط هست که قالبش را شکل میده

پس از نظر من اخرالزمان میتونه چیزی شبیه نسخه یک باشه که یه گروهی مثل فایرفلای ها هستن که براشون نجات دنیا مهم باشه ولی توی ۲ میبینیم که گروههایی هستن که برده داری میکنن و دین و مذهب درست کردن تا همدیگه را تیکه پاره کنن و اینش بدجوری روی اعصاب من بود.
حتی بنظر من گروه ولف ها خیلی بی دلیل ابی رو ترد میکنن و واقعا اون ولفهایی که توی کمپ خودشون به بچه ها درس میدادن و انگار دنیای جدیدی رو واسه انسانها درست کرده بودن همونها اسکار هارو از زن و بچشون قتل عام میکردن واقها این پارادوکس رو من متوجه نشدم اصلا.. توی اون دنیا لزوما نیازی نیست هرکس بابت هر اشتباهی بخواد به اون طرز جریمه بشه حتی اگر اسکار ها باشن و حتی اگر ابی باشه بخاطر پناه دادن به یه اسکار یعنی لِو!!

این faction ها هر کدوم سمبل یک ideology هستن ، ولی جوامع بشری خیلی پیچیده تر از این هستن که در سه یا چهار تا faction خلاصه بشن ، اینجاست که نویسنده باید یک درک قوی از تاریخ و جامعه شناسی داشته باشه تا در world-building مشکلی پیش نیاد ولی یک

از مواردی که احتمال پدید آمدنش بالاست تعصب گرایی هست

شاید از نظر بعضی دوستان ساده و پیش پا افتاده بنظر میاد اما من شدیدا تو زندگی شخصی خودم هم امیدوار به پایان خوب برای هر اتفاقی هستم و حس کردم تو نسخه یک آدمها و کرکترهای اون بازی خیلی قابل درک ترن و خیلی قابل اعتماد تر.
توی نسخه اول سر صحنه کشته شدن سارا یا سر کشته شدن اون دو سیاهپوست که اسمشون یادم رفته گریه ام گرفت ولی تو این بازی حقیقتا جایی نبود که بخوام گریه کنم حتی آخر بازی دلم بحال ابی بیشتر سوخت تا الی..

همینطور که گفتم بازی اول exposition قوی داره و بیشتر قواعد و اسلوب یک تراژدی خوب در اون رعایت شده این را در بازی دوم شاهد نیستیم ، یکی از مهم ترین شاخصه های یک داستان تراژیک این هست که مخاطب رنج و درد قهرمان های داستان را حس کنه ولی احساس

منفی به سقوط و فرجام تلخش نداشته باشه

شاید مسخره باشه ولی پایان مثلا انچارتد ۴ رو خیلی بیشتر دوست داشتم جایی که خانواده دور هم هستن!! میدونم خنده داره ولی عمدا انچارتد رو مثال زدم چون همین ناتی داگ و دراکمن ساختنش و میتونست همون بازی هم اخر غمناکی داشته باشه!

خالق Uncharted خانم Amy Hennig هست که دید خیلی متفاوتی نسبت Niel Druckmann داره ، بیشتر شخصیت ها و lore های داستان از قبل تعریف شده بودن و امکان دست کاریشون وجود نداشت با اینحال تاثیر کار Niel را به عنوان یک narrative designer میشه

در تاریک تر شدن در روایت داستانی uncharted دید
 

NaRiiMaN

Equality is a Utopian Fantasy
ناظم انجمن
Jun 5, 2010
5,811
نام
نریمان
این تاپیک جهت بحث راجع به داستان زده شده و محلی برای ترول، توهین و ارسال میم نیست.

پست بعدی که در این رابطه زده بشه منجر به قطع دسترسی از تاپیک میشه.
 
آخرین ویرایش:

mostafawarcraf

کاربر سایت
Aug 26, 2011
2,028
نام
مصطفی
این تاپیک جهت بحث راجع به داستان زده شده و محلی برای ترول، توهین و ارسال میم نیست.

پست بعدی که در این رابطه زده بشه منجر به قطع دسترسی از تاپیک میشه.
بسیار عالی
فقط امیدواریم تو همه تاپیک ها همینقدر سختگیری و عمل به قانون باشه
 

Arima Kishou

Kuro no Shinigami
کاربر سایت
Jul 14, 2014
5,348
نام
محمد
جرمی جانز معروف هم نقد اسپویلر دار داستان رو بیرون داده:D
همونطور که توی نقد اصلی اش گفت، اندینگ بازی و قسمت هایی از داستان رو منطقی نمیدونه.
حتی اگر فن داستان هستید ببینید، ویدیو اش خیلی فانه:D
 

sajjad++

کاربر سایت
May 9, 2014
1,859
نام
Sajjad
PweDiePie هم بازی رو تموم کرد، اون لحظه که تصویر جول در حال گیتار زدن میاد جلو چشم الی گفت: "?Now you realize" :))
گفت خواستن چیز متفاوتی بسازن و من به این احترام میذارم، ولی موفق نبودن:D
از نظرش بازی پتانسیل های زیادی داشت که استفاده نشد بعد هم گفت من بازی های متوسط زیادی بازی کردم، اینم مثل یکی از اون ها برای همین خیلی برام مهم نیست.
و در نهایت هم نمره 6/10 داد به بازی:D
 
آخرین ویرایش:

Arima Kishou

Kuro no Shinigami
کاربر سایت
Jul 14, 2014
5,348
نام
محمد
PweDiePie هم بازی رو تموم کرد، اون لحظه که تصویر جول در حال گیتار زدن میاد جلو چشم گفت: "?Now you realize" :))
گفت خواستن چیز متفاوتی بسازن و من به این احترام میذارم، ولی موفق نبودن:D
از نظرش بازی پتانسیل های زیادی داشت که استفاده نشد بعد هم گفت من بازی های متوسط زیادی بازی کردم، اینم مثل یکی از اون ها برای همین خیلی برام مهم نیست.
و در نهایت هم نمره 6/10 داد به بازی:D
Damm
سرعت عمل رو:|
من همین الان میخواستم بزارم.
یکی از مشکلاتی هم میگرفت این بود کرکترا دیگه کرکتر نبودن و همشون حس این میداد یک جنبه سیاسی از دنیای واقعی پشتشونه و متعلق به این دنیا نیستن.
 

stanley

کاربر سایت
Nov 24, 2013
3,617
چرا بنظرم داستان و روایت تلو 2 بد، ناخوشایند و از ابتدا تا انتها چیزی جز سوهانی روی اعصاب من نبود!
میخوام اول با مرگ جول شروع کنم اصولا وقتی شما میخوای یک شخصیت محبوب رو بکشی باید ارک شخصیتی اون رو به پایان برسونی. توی قسمت اول شکل گیری روابط بین دو شخصیت جول و الی به زیبایی شکل میگیره و در پایان نسخه ی اول بازی این رابطه وارد "فاز جدید" میشه ، رابطه ای که شکننده حساس و بسیار پیچیده شکل گرفته و بسیار پتانسیل این رو داره که ادامه پیدا کنه و تعریف بشه اما بازی با شروع قسمت دوم ناگهان این رابطه بین الی و جول رو نادیده میگیره و بدون اینکه رابطه ی جدید جول و الی رو ادامه بده همون اول بازی به بدترین شکل ممکن جول یکی از محبوب ترین و مهم ترین شخصیت رو میکشه و از بازی حذف میکنه.اولین اشتباه داستانی بازی هم همینجا رخ میده هرچند که کشته شدن جول به اون شکل تونست حس انتقام و خشمی که الی در خودش حس میکرد رو به ما هم انتقال بده اما شوک حذف شدن ناگهانی جول در اول بازی و بدون اینکه بازی به رابطه جدیدی که بین الی و جول شکل گرفته بپردازه و به یک سرانجامی برسونه حس ناخوشایندی رو به مخاطب القا میکنه. روند داستانی حذف جول در بازی هم اونقدر سطحی پرداخت میشه (جول به راحتی خودش رو برای یک گروه غریبه لو میده ) که نویسنده راحت ترین راه رو برای تعریف داستان جدیدش انتخاب کرده، برانگیخته کردن احساسات مخاطب! من اینجا یک پرانتز باز کنم احساس میکنم دراکمن روی دور تکراری افتاده که مدام با کشتن عزیز های شخصیت بازی داستان رو داره پیش میبره و انگیزشونو شکل میده و این خیلی توی قسمت دوم، تکراری، اغراق شده و نخ نما شده. ببینید وقتی یک شخصیت محبوب و پرطرفدار از یک داستان قراره حذف بشه و بدتر از اون کشته بشه باید داستان برای کشته شدنش اون هم به این صورت وحشتناک و خشن دلیلی بیاره که ما بتونیم جول رو مستحق همچون مرگ خشونت باری بدونیم. من مطمعنم تک تک شما بعد از مرگ جول و اینکه خیلی دوست داشتین انتقامش رو بگیرین به همون اندازه هم دوست داشتین دلیل کشته شدنش رو بدونین اما بازی دلیلی که برای اینکار میاره نتنها قانع کننده نیست بلکه بدتر بر زخم ما نمک میپاشه! داستان جول رو به این دلیل مستحق مرگ میدونه چراکه کسی که دوستش داشت رو "نجات" داد. اتفاقی که حتی اگر بازی برای ما هم قدرت انتخاب میداد ما بارها و بارها تصمیم جول رو میگرفتیم (حتی برای مارلین هم این عمل جول قابل درک بود!) درنتیجه تا اخر بازی هیچ وقت جول رو مستحق مرگ نمیدونیم و نمیتونیم حذف شدنش از بازی رو بپذیریم همینطور حسی که هیچ وقت بازی نتونسته شخصیت جول رو به سرانجام برسونه همراه ما خواهد بود و مارو تا اخر بازی ازار میده. از طرفی ایده ی مرگ جول برای چرخه ی خشونتی که قراره بازی تعریف کنه بطور کل اشتباه بود چراکه اگر بر فرض مثال داستان بازی میتونست جول رو مستحق همچون مرگ خشنی بدونه و ما رو توجیح کنه در نتیجه کل شخصیت پردازی بی نظیری که جول توی قمست اول داشت تخریب میشد و یک پارادوکس ناخوشایندی رخ میداد از طرفی اگر هم نتونه جول مستحق مرگ بدونه در نتیجه روایت چرخه ی خوشنته در همین بطن کار مردود میشه و تنها مخاطب به فکر انتقام و حذف عامل مرگ جول خواهد بود اما در ادامه نتنها مرگ جول توجیح ناپذیره بلکه حتی داستان انگیزه انتاگونیست بازی هم غیرقابل همذات پنداریه.
قسمت مضحک تر داستان اما دلیل ابی برای انتقام هست. نیل دراکمن دوباره برای ابی دقیقا از همون ترفند تکراری و مشابه الی برای روایت و داستان استفاده کرده ،ایجاد یک رابطه ی احساسی بین شخصیت بازی و عزیزش(!)، کشته شدن عزیز شخصیت بازی ، برانگیخته کردن احساسات و ایجاد انگیزه برای شخصیت داستان! و بدتر از اون داستان ابی پشیزی به اندازه داستان الی و جول (که یک پیش زمینه ی بسیار قوی ای همراهش هست)قابل همذات پنداری نیست و تعجب میکنم دراکمن چطوری فکر کرده که میتونه یک داستان قوی ای به همون اندازه ی نسخه ی یک بتونه بچپونه توی نسخه ی دوم جوری که به همون اندازه داستان الی و جول قوی ظاهر بشه و ما این دوتا رو بتونیم باهم در یک ترازو قرار بدیم!!! جالبه من وقتی ابی میشدم اونو چندین چند بار میکشتم و از کشته شدنش احساس لذت میبردم و این یعنی یکجای کار میلنگه. قسمت مسخره تر داستان ابی ، فلش بک های داستانی اون بود،که با یک روایت الی طور سعی داشت داستان ابی رو تعریف کنه ( حالا از تشابه اسم ابی و الی هم بگذریم که حتی اگر عمدا هم صورت گرفته بیشتر از پیش این کلیت اغراق شده ی داستانی رو نشون میده). داستان اول ابی که با پدرش میرن گورخر رو نجات بدن دقیقا همون شکل داستانی رو داشت که با الی و جول داشتیم همون حرف های خوشمزه ی پدر دختری ، همون ارامش قبل از طوفان ، همون نورپردازی و حس جوری که اگر جای ابی و پدرش ، الی و جول بودن به کلیت موضوع هیچ لطمه ای وارد نمیشد! و به همین خاطر نمیشد با گذشته ی ابی همذات پنداری کرد و داستانش رو پذیرفت چراکه این نوع روابط این نوع شخصیت ها و این نوع روایت مخصوص الی بودن و اگر شما بخوای همون رو برای ابی هم انجام بدی حالت فیک و غیرقابل باور بخودش میگیره و کسی دیگه خریدارش نیست. تو نمیتونی الی رو ببری به پارک ژوراسیک و با یک فضای شبیه به همون فلش بک ابی رو توی اکواریوم روایت کنی و روابط شخصیت ها رو به همون شکل تعریف کنی! همونقدر تکراری مکالمه ها رو بچینی همونقدر تکراری روابط شخصیت ها رو پیش ببری و همونقدر تکراری فضای خوشمزه ی بین شخصیت ها رو تعریف کنی! درنتیجه داستان ابی بجای اینکه بتونه حس همذات پنداری رو در ما بوجود بیاره بیش از پیش حالت فیک، غیرقابل باور و سطحی بنظر میرسه که به هیچ وجه نمیشه اون رو به اندازه ی داستان جول و الی بپذیرفت در نتیجه ی انگیزه ی ابی برای مخاطب به اندازه الی توجیح نمیشه و کل زمان تجربه ی ابی زجراور درمیاد و اوج این تجربه ی ناخوشایند ابی انتهای داستانی او و جنگیدن با الی هست! شخصیت پردازی ابی که درطول داستانش به هیچ وجه نتونسته قابل پذیرش باشه حالا بازی ما رو مجبور میکنه که شخصیت محبوب خودمون رو بدون اینکه انتخاب دیگه ای داشته باشیم تا سرحد مرگ به دست خودمون پیش ببریم! اون قسمت درگیری با الی اونقدر برام مسخره مضحک خنده دار و بی منطق بود که چند دقیقه ای دسته رو گذاشتم کنار و نمیتونستم کاری که دارم انجام میدم رو به اندازه ی سر سوزنی برای خودم توجیح کنم!
موضوع بعدی داستان ابی و اسکارزهاست که هرچند این خط داستانی بهترین و قابل باورترین خط داستانی ابی هست اما در تقابل با هدفی که بازی با این روایت قراره به مخاطب اراعه بده مشکل داره! بعد از کشتن جول ، ابی هنوز نتونسته به ارامشی که میخواد برسه در نتیجه رستگاری درونی خودش رو در نجات جان دیگری میبینه (اشاره به کابوس اتاق عمل که نشون میده ارامش درونی ابی نتنها با کشتن کسی که همیشه باعث شده اون اتاق عمل براش مانند کابوسه همراهش باشه تموم بشه بلکه هنوز اونو درخواب میبینه) درنتیجه در پی "نجات" جان دو شخصیت بازی برمیاد و در این راه تنتها مجبور به کشتن اسکارزها میشه بلکه گروه افراد خودش رو هم به کام مرگ میفرسته! اتفاقی که اگر در مقایسه با عمل جول بدتر نباشه بهتر نیست! و خب اگر قراره این چرخه ی خشونت بازی رو ما بپذریم احتمالا یا باید منتظر یه dlc باشیم که یکی از اعضای اسکارزها یا ولف ها برای انتقام بپا خیزه یا اینکه کلا این چرخه خشونت با این عمل زیر سوال میره!
در اخر اما بدترین اتفاق ممکن رقم میخوره. الی که هنوز نتونسته با انتقام نگرفتن از ابی کنار بیاد راهی کشتن ابی میشه (بماند که شخصیت الی به طرز غیرقابل باوری از اون دختر همیشگی فاصله گرفته و به یک شخصیت نحیف و سست عنصر تبدیل شده و بازی برای این چرخش اخلاقی هیچ دلیل قانع کننده ای نمیاره ). بازی که اینجا ابی (شخصیت قاتل جول!) رو به یک رستگاری رسونده اما هنگام مواجهه شدن الی و ابی نمیتونه این رستگاری و ارامش درونی رو برای الی هم به همراه بیاره چراکه اگر الی انتقام بگیره چرخه ی خشونت بازی ادامه پیدا میکنه و کلیت مفهوم داستانی بازی زیر سوال میره درنتیجه انتهای بازی و با چند فلش بک و یک حس دوگانه از اینکه ایا واقعا زنده نگه داشتن ابی کار درستی بوده یا نه، هم الی رو رها میکنه و هم ما رو و ما اصلا نمیدونیم ایا واقعا الی بعد از زنده نگه داشتن ابی به اون چیزی که دنبالش بوده رسیده یا نه هرچند بازی جوری تموم میشه که انگار به مخاطب این مفهوم رو بصورت بچه گانه ای توی صورتش میکوبونه که دیدی چقدر چرخه ی خشوت بده و همه چیز ادم رو از بین میبره! درصورتی که وقتی ادم به داستان بازی نگاه میکنه میبنه که اصلا این چرخه ی خشونته از همون اول بازی زیر سوال رفته و هیچ کدوم از این داستان ها و رفتارها براش قابل پذیرش نبوده!
توی نسخه ی اول بازی بر این تاکید داشت که اعمال انسانی در "موقعیت" معنا می‌شه و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود نداره اما برخلاف نسخه ی اول بیشتر از اینکه ما با شخصیتی همراه باشیم که آشفتگی اجتماعی و سردرگمی اون رو در دایره‌ی افکار خودش به تصویر بکشه(نقل به مضمون از کتاب کوری) و پرداخت چندلایه ی شخصیت ها در اولویت باشن نسخه ی دوم سعی کرده تنها با احساسی کردن موضوعات و خشونت زیاد بازی رو پیش ببره و داستانش رو تعریف کنه.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر