Rate your last seen movie (قوانین پست اول حتما رعایت شود)

Darkfie1d

Lux Omnia Vincit
Loyal Member
  • اگه خواستید پستی رو نقل قول کنید به جای جواب دادن توی این تاپیک پست رو ببرید داخل تاپیک Movie Center و بزارید پست های اینجا به صورت یک پارچه باقی بمونه. برای این کار گزینه "+ نقل قول" رو پایین سمت چپ پست مورد نظرتون بزنید تا پست انتخاب بشه بعد داخل تاپیک Movie Center از ادیتور گزینه
    1620238607876.png
    رو بزنید و پست مورد نظرتون رو اونجا نقل قول کنید.

  • لطفاً اسم فیلم رو حتماً بنویسید عکس به صورت خالی کافی نیست
  • عکسها رو حتماً به صورت Thumbnail/کم حجم قرار بدید.
  • دوستان لطف کنن به جای شیوه های من درآوردی برای امتیاز دادن ، 10 رو حداکثر قرار بدن و نسبت به اون امتیاز بدن.
  • نوشته هایی که ممکنه بخش خاصی از داستان فیلم رو لو بده، داخل تگ اسپویلر باید گذاشته بشه، در غیر اینصورت برخورد می شه
  • از پست کردن هر گونه مطلبی که به مبحث این تاپیک مربوط نمیشه خودداری کنید

امکان ویرایش قوانین وجود داره .
 
Becket - 1964

34.jpg



داستان : قرن دوازدهم انگلستان. «هنري دوم» (پیتر اوتول) دوستي صمیمانه‌ای با مشاور ساکسوني خودش، «توماس بکت» (ریچارد برتون) داره. پس از مدتی «بکت» به مقام صدراعظمي میرسه و به مقام اسقف کنتربري منصوب ميشه. ولی بعد از اون، کم‌کم اختلافات بین این دو دوست بالا می‌گیره و ...

هر زمان که تصور می‌کنید مرزها و قدرت بازیگری رو نمیشه جابجا کرد و دیگه تمام هنرنمایی‌های خوب عالم هالیوود و سینما رو دیدید، لحظه‌ای درنگ کنید و فیلمی از پیتر اوتول برای خودتون پخش کنید. اونوقت پی می‌برید که واقعا هنوز سطح و لول وسعت و کیفیت بازیگری رو درست نشناختید و به وجد میاید؛‌ با بازی، صلابت، وجهه، جذابیت و همه چیز و همه چیزی که پیتر اوتول به عنوان بازیگر در این فیلم ارائه میده، میشه به راحتی به وجد اومد و از فیلم لذت برد. گرچه که این حرف شاید یه مقدار جوگیرانه به نظر برسه ولی طبیعتاً من از دیدن بازی اوتول در نقش پادشاه هنری اونقدر شگفت زده شدم که لازم می بینم چنین جملاتی رو به کار ببرم و کار اون رو تحسین کنم. به نظر من مهره سنگینی برای فیلم بود و نوع ادای دیالوگ این بازیگر نشون میده که چرا اینقدر بزرگ دونسته میشه. اگه تا قبل از این طرفدار پر و پا قرص پیتر نبودم، از امروز و بعد از دیدن فیلم بکت قطعا خودم رو چنین شخصی می‌دونم و مشتاق بیشتر دیدن ازش هستم.

داستان فیلم به نحو زیبایی پرداخت شده بود و ارتباط بین بکت و هنری باورپذیر و نزدیک به دل نمایش داده شده بود؛ میشد به راحتی ارتباط صمیمی اونا رو درک کرد و پذیرفت که اونا کنار هم اوقات خوبی رو می گذرونن، دوست هستن و همدیگه رو می‌پرستن و در ادامه همین انس با شخصیت‌ها وقتی که ماجرا دراماتیک میشه، حسابی بدرد بخور و تاثیرگذار میشه؛ جایی که روابط لکه‌دار میشن و خطر از بین رفتن دوستی‌ها در مقابل اعتقادها و باورها و ارزش‌ها بوجود میاد. ارجحیت دادن به یک دوستی یا یک باور عمیق قلبی و عرفانی ابهام بزرگ ساکن شده در ماجرای این داستانه و اینکه حتی اگر پادشاهی هم باشید، گاهی به ساده‌ترین انسان‌های پیرامون خودتون دل می‌بندید و دیگه نه ثروت و نه کشورگشایی و نه هیچ چیز دیگه‌ای شما رو ارضا نمی‌کنه و فقط دلتون به دنبال داشتن اون شخص و مهرش نزد خودتونه و بعد البته موضوع مهم‌تر اینکه برای حفظ جایگاه خودتون حاضرید دست به چه کارهایی بزنید و تا کجا پیش میاید. ارتباط بین عواطف و منطق و هر اون‌چیزی که برای حفظ جایگاه والا و یا ارتباطی عارفانه با یک شخص دنیوی حاضرید داشته باشید و اینکه در طول زندگی خودمون، گاهی ناخواسته مجبور به انجام چه کارهایی هستیم تا بتونیم دوام بیاریم و به انتهای این عمر برسیم. شگفت انگیزه.

لایه لایه داستان این فیلم جای صحبت و گفتگو داره و خاصیت تئاترگونه اون بهت برانگیزه و در عین حال چون اقتباسی از یک نمایش بوده، طبیعتا قابل درکه. و البته که بخش تئاتر دوست درون من رو بدجور به غلغله انداخت که بگردم و اقتباس‌های بیشتری از بکت ببینم و گرچه که می‌ترسم با نبودن اوتول کمی مایوس بشم ولی باز هم داستان برام اونقدر دوست داشتنی و جذاب بود که براش وقت بذارم. ارزشش رو داره و بعدها یه نگاهی به یوتیوب و منابع دیگه می‌کنم تا ببینم با چی مواجه میشم. نهایتا اگه چیزی یافت نشد، همیشه می‌تونم بازم از اوتول فیلم دانلود کنم و ببینم.

از لحاظ مقایسه، این فیلم به نسبت فیلم The Lion in the winter ، فیلم قبلی که از پیتر اوتول دیدم و به همین سبک و سیاق تئاتری بود باید بگم که این فیلم به مراتب بهتر و جذاب‌تر بود و حتی به جرات می‌تونم بگم که می‌تونم این فیلم وارد لیست بهترین‌های خودم کنم و از این عمل پشیمون نباشم. طبیعتا دلم می‌خواد زمانی برگردم و دوباره فیلم رو ببینم و خاصیت ریواچ رو درون فیلم دیدم و به نظرم دیدنش برای بار دوم و چندم هم می‌تونه لذت بخش باشه. نهایتا عالی بود و حقیقتا کیف کردم. (8.8/10)
 
آخرین ویرایش:
Annihilation - 2018

35.jpg


من همیشه مجذوب مضمون فضا، دنیا و موجودات ناشناخته بودم و هستم؛ احساس غیرقابل درک بودن اون چیزی که پیش روی من قرار گرفته؛ اینکه دنیا و با موجوداتی رو روی صفحه ببینم که نه تنها من هیچ درکی ازشون ندارم بلکه شخصیت‌های فیلم هم نسبت بهشون ابهام دارند و این احساس کنجکاوی، نیاز به فهمیدن، لذت اکتشاف و اینکه حتی شاید در نهایت به اکتشاف هم نرسیم و موضوع مبهم بمونه و هیچوقت پرده از راز اون معما برنیاد، چنین خاصیت و عنصری واقعا من و تن و روحم رو به وجد میاره و هر دفعه که سراغ یه کار فضایی میرم به این امید میرم که این احساس مخوف درونش نهفته باشه. یعنی شاید حتی توی یه موقعیت‌های بخصوصی حتی برام مهم نباشه که به برخی از سوالاتم جوابی داده نشده و در نهایت اون احساس گنگ و معما مانند داستان و مواجهه باهاش رو حسابی می‌پسندم.

فیلم Annihilation این حس رو تا حدودی درون خودش داشت؛ یه سری صحنه‌های میخکوب کننده از لحاظ کنجکاوی و ابهامات سنگین داشت که هی دلت می‌خواست بفهمی چه خبره و البته بازی با فضای جدید و موجودات متفاوت در این فیلم سبک و سیاق دلهره آور ولی جذابی رو داشت و من دلم میخواست صحنه‌های پایانی فیلم به اندازه یک سریال ده فصلی ادامه پیدا کنه و فقط تو این محیط پر از سوال بمونیم و با این احساس بخصوص درونی که بهم دست داده بود بیشتر وقت بگذرونم. در عین اینکه فهم نداشتن ناپسند دونسته میشه، زیبایی بخصوصی توی فهم نداشتن از لحاظ علمی وجود داره که آدم هی دلش می‌خواد به دنبال کسب دانش و اکتشاف موردنظر بره و حتی شده به خطر هم بیوفته نیاز به ارضای کنجکاوی درونش داره. این فیلم و شخصیت‌های اون چنین حسی رو به من می‌دادند و دلم میخواست مسئله در نهایت به سمت و سوی حل شدن پیش بره ولی از طرفی یه جورایی اگه گنگ میموند هم می‌گفتم خب طبیعیه و خیلی نمی‌شد این داستان رو سرهم بندی کرد. باقیش رو شاید بشه به تخیلات خودمون واگذار کنیم.

بهرحال، فیلم نسبتا خوبی بود ولی بجز انتقال اون احساس گاها حس کردم که داره کش دار و یا مثلا بی هدف میشه و گرچه در نهایت با صلح خودم رو با داستان داشتم و بهش سخت نگرفتم ولی دلم می‌خواست این سوژه کلی بیشتر باز بشه و بیشتر بهش مشغول بشیم. بازی‌ها بدک نبودن و ناتالی پورتمن خیلی متفاوت عمل نکرده بود و شخصیت‌های فرعی هم خیلی تاثیرگذار و یا توی چشم نبودن و بود و نبودشون حائز اهمیت نبود. نهایتا مبنای داستانی قشنگی پشت کار بود که یه جورایی دلم خواست کتاب رو هم بخونم ولی بعید می‌دونم این‌کارو بکنم. در قالب فیلم ارزش یکبار دیدن رو داشت. (6.5/10)
 
Last Action Hero - 1993

36.jpg


هنرمندی که بتونه بین دو ژانر سویچ کنه، از کمدی به اکشن بیاد و از اکشن به درام بره و بازم موفق باشه، واقعاً هنر کرده و این موضوع از نظر من کار هر کسی نیست؛ گرچه در خصوص آرنولد به این عقیده هستم که تاثیر نویسنده و پروژه و کارگردان خیلی بالاست ولی باز هم هر چه که هست، آرنولد رو بهتر و بهتر برای من محبوب می‌کنه که ببینم چطور از ترمیناتور حاضر میشه توی چنین فیلم کمدی بخصوصی ایفای نقش کنه. کمدی‌ای که خیلی خودش رو جدی نمی‌گیره و می‌دونه که باید چه طور متفاوت باشه و سکانس‌های ناب و خلاقانه‌ای رو با بازی با دنیای واقعی و سوژه جالب خودش بوجود بیاره. به نظر من پیاده کردن این ایده از پسرکی که وارد دنیای فیلم میشه و با یک هنرمند فیلم‌های اکشن همراه میشه، کار هر کسی نبوده و اینجا گرچه یکم گاهی کسل‌کننده میشد ولی روی هم رفته آدم دلش نمیاد دیدن فیلم رو بیخیال بشه و به این فضای ایجاد شده احترام می‌ذاره.

فیلم خیلی خوبی بود و من فضای حاکم بر اون رو دوست داشتم. آرنولد خیلی خوب نقش خودش رو بازی کرده بود و بازیگرهای فرعی هم خوب بودن. چه از رئیس پلیس داستان، چه بازیگر کوچولوی فیلم و چه حتی نقش‌های جالبی که امثال مک کلن یا اف موری آبراهام ایفا کرده بودن؛ افرادی که اصلاً انتظارش رو نداشتم توی چنین فیلمی باشن ولی حضورشون خوشایند بود و به فیلم وجهه و اعتبار بالاتری بخشیده بودند. در هر صورت از دیدن این فیلم لذت بردم. (6.3/10)
 
Last Action Hero - 1993

36.jpg


هنرمندی که بتونه بین دو ژانر سویچ کنه، از کمدی به اکشن بیاد و از اکشن به درام بره و بازم موفق باشه، واقعاً هنر کرده و این موضوع از نظر من کار هر کسی نیست؛ گرچه در خصوص آرنولد به این عقیده هستم که تاثیر نویسنده و پروژه و کارگردان خیلی بالاست ولی باز هم هر چه که هست، آرنولد رو بهتر و بهتر برای من محبوب می‌کنه که ببینم چطور از ترمیناتور حاضر میشه توی چنین فیلم کمدی بخصوصی ایفای نقش کنه. کمدی‌ای که خیلی خودش رو جدی نمی‌گیره و می‌دونه که باید چه طور متفاوت باشه و سکانس‌های ناب و خلاقانه‌ای رو با بازی با دنیای واقعی و سوژه جالب خودش بوجود بیاره. به نظر من پیاده کردن این ایده از پسرکی که وارد دنیای فیلم میشه و با یک هنرمند فیلم‌های اکشن همراه میشه، کار هر کسی نبوده و اینجا گرچه یکم گاهی کسل‌کننده میشد ولی روی هم رفته آدم دلش نمیاد دیدن فیلم رو بیخیال بشه و به این فضای ایجاد شده احترام می‌ذاره.

فیلم خیلی خوبی بود و من فضای حاکم بر اون رو دوست داشتم. آرنولد خیلی خوب نقش خودش رو بازی کرده بود و بازیگرهای فرعی هم خوب بودن. چه از رئیس پلیس داستان، چه بازیگر کوچولوی فیلم و چه حتی نقش‌های جالبی که امثال مک کلن یا اف موری آبراهام ایفا کرده بودن؛ افرادی که اصلاً انتظارش رو نداشتم توی چنین فیلمی باشن ولی حضورشون خوشایند بود و به فیلم وجهه و اعتبار بالاتری بخشیده بودند. در هر صورت از دیدن این فیلم لذت بردم. (6.3/10)
درود در مورد ژانر کمدی فیلم دوقلوهای آرنولد و دنی دویتو رو اگه ندیدین ببینین که عالیه از نظر فروش هم ترکوند و قبل ترمیناتور دو هم بود از نظر من شاهکاره... این فیلم اخرین حرکت قهرمان هم از نظر من از آندریت ترین فیلمهای آرنولده که به حقش نرسید فکر میکنم یکی از علتهاش انتشار پارک ژوراسیک اون سال بود!
 
Spaceman - 2024

37.jpg


این فیلم در راستای بیشتر فرو رفتن در احساس مخوف فضا و انزوای حاکم بر اون حقیقتا فیلم خوب و دلچسبی بود. می‌شه توی سکوت و تاریکی نشست و دو ساعت کامل رو غرق در اون‌چیزی که در این فیلم و داستان می‌گذره شد؛ و این همون معجزه و لذتی هست که توی سینما وجود داره. اینکه از زندگی روزمره و مسائل مختلف دور بشید برای ساعاتی هم که شده توی یه دنیای دیگه فرو برید. البته که شاید آدم دلش نخواد «در دنیای واقعی» توی چنین فضای سنگینی از لحاظ محیط قرار بگیره ولی خب دیدن روی پرده سینما و تلویزیون با بودن توی اون محیط فرق داره و دیدن و دنبال کردن فضانورد این داستان، مصائب و مشکلات فکری و روحیش و هر چیزی که پیرامونش بود و روند پیشروی داستان حقیقتا برای من لحظات خوبی رو ساخت. و حتی اگه با نگاهی درست بهش نگاه بشه، می تونه فیلم انگیزشی خوبی هم به حساب بیاد.

آدام سندلر گاها خیلی مأیوس‌کننده ظاهر میشه ولی وقتی هم که خوب ظاهر میشه، اعتقاد و ایمان آدم رو به خودش زنده می‌کنه و این یکی از اون جاهاست که سندلر به خوبی عرض اندام می‌کنه و نشون میده که چرا هنوز کارگردان یک فیلم درام و دراماتیک حاضر میشه که به اون فرصتی بده و بینش اون کارگردان رو می‌تونید با دیدن کیفیت کاری سندلر توی این فیلم درک کنید و اون رو تحسین کنید. بازی خیلی خوبی داشت و در کنارش و در قالب یک نقش فرعی‌تر، کری مولیگان هم که حس و حال همیشگی یه دختر معصوم رو داشت که اینجا می‌طلبید باشه و احساس دلرحمی و مروت رو در مخاطب زنده کنه که موفق به این کار هم شده بود.

لوکیشن فضایی، محیط و جلوه‌های ویژه و نمای بصری فیلم دلچسب بود و بعد البته حضور شخصیت هانوس در داستان گرچه بعضی جاها قابل پیش بینی شده بود ولی ابتدای حضورش و نحوه پرداخت معرفی شخصیتش و بعد بیشتر شناسوندنش به ما و اینکه چه موجودیه و چطور نگاهی به عالم هستی داره و چه ارتباطی با جیکوب داره؛ همه و همه بخشی از مسیر جذاب این فیلم بودن و من مکالمات رد و بدل شده در طول فیلم رو دوست داشتم. احساس خوبی از اون حالت مخوف و ترسناکی که از دنیای فضا دوست دارم بهم می‌داد و از لحاظ روانی حسابی این بخش برام ارضا کننده بود.

تو نگاه اول ایزابلا روسلینی رو نشناختم و حضورش نکته جالبی برای من بود. یاد دوران فرندز دیدن افتادم و البته که هنوز خوش‌چهره و جذاب مونده. پل دینو هم انگار خوب بلده با نقش‌های خاص خودش رو به رخ بکشه و واسه خودش بازیگر و حالا صداپیشه جذابی شده و من هر دفعه می بینمش یا اثری ازش توی یک فیلم جلوم ظاهر میشه، باز هی دلم میخواد برم There will be blood رو ریواچ کنم و این نشون دهنده اثر این بازیگر روی ذهن منه. حضور اونم نکته مثبت و قابل توجه‌ای واسه فیلمه.

روی هم رفته از دیدن این فیلم حسابی راضی بودم. جای بهبود قطعا داشت و می‌تونست زیباتر هم باشه ولی هرچه که بود تجربه لذت بخشی بود. (7/10)
 
MV5BNGUzODM5NjItODA4Mi00NDUzLWFkZDItZWY5OThjYTQyN2M4XkEyXkFqcGdeQXVyMTAxNzQ1NzI@._V1_FMjpg_UX1...jpg
The dead Dont Hurt 2024
دومین تجربه کارگردانی ویگو مورتنسون بازیگر توانا و گزیده کار هالیوود و دومین حضورش در ژانر وسترن (پس از فیلم سردرگم آپالوسا) نشون میده باید از ترکیب وسترن و ویگو مورتنسن بر حذر باشیم چرا که دومین تجربه وسترن مورتنسون حتی از اولی هم ناامیدکننده تره. یک فیلم خوشساخت اما خسته کننده ، یک ضد وسترن که تمام تلاشش اینه که از کلیشه های این ژانر فقط دوری کنه و در این مسیر قواعد یک فیلم خوب و درگیر کننده رو هم فدا می کنه. فیلم بر پایه رفت و آمد های زمانی بنا شده و به نظر میاد قراره رابطه احساسی بین دو شخصیت زن و مرد اصلی اش رو نشون بده‌ اما کاراکتر ها از بس گنگ و سرد هستن که بیننده نه عشقشون رو باور می کنه نه سرنوشت اشون براش مهمه . فیلم چندین خرده پیرنگ داره که همه رو سرسری رها می کنه. تنها چیزی که تا حدی بیننده رو همراه می کنه خرده پیرنگ کلیشه ای انتقامی فیلمه که اون هم دم دستی رها میشه. مورتنسون در نقش اصلی از نظر بازیگری قابل قبوله اما شخصیت از بس گنگ و منفعل نوشته شده که بازی اش زیرسایه قرار می گیره .ویکی کریپس تا حدی تونسته شخصیت نیمه جان خودش رو در بیاره اما اون هم موفق نیست. بازیگران فرعی فیلم هم مجالی ندارن . کارگردانب قابل قبوله و مورتنسون تونسته قاب های جذابی رو در بیاره و فیلم فیلم برداری و موسیقی هم در سطح قابل قبول قرار داره . حتی از نظر کارگردانی و اجرا هم ریتم فیلم در سطح مناسب قرار داره و متن بد باعث شده فیلم بی حس و حال و خسته کننده بشه.
سخن آخر با وجود اسم جالب فیلم و عوامل کنجکاوی بر انگیز این فیلم یک اثر ضعیف دیگه و زخمی دیگر بر پیکر نیمه جان ژانر وسترن در سینمای مدرن هالیووده

امتیاز ۶ از ۱۰
 
I Am Sam - 2001

38.jpg



داستان پدری که از حسابی کند ذهنه و باید در حین تلاش برای گذران زندگی روزمره اش و کار کردن، حالا از دختر تازه متولد شده اش هم به تنهایی مراقبت کنه.

با اینکه بدون هیچ دانش قبلی سراغ فیلم رفته بودم، از همون سکانس اول و نوع بیان شان پن توی دیالوگ اولش فهمیدم که شخصیتش قراره چطور شخصیتی باشه و قشنگ هیجان زده شدم که بعد از دیدن شان پن تو یه مشت فیلم درام، جنایی و جنگی، بالاخره یه روی شیرین و خاص از اون ببینم. یا بهتر بگم، یه جایی که احساس می کردم قدرت این رو داره که قدرت و وسعت بازیگری خودش رو به نوع بهتری به رخ بکشه و همینطور هم شد؛ واقعاً شان پن تونسته بود نقش سم رو به زیبایی به تصویر بکشه و همه جور احساسات از بیننده دریافت کنه؛ چه خوشحالی، چه همدردی، چه غم و چه هر جور عاطفه و مروتی که میشد نسبت به شخصیت سم داشت. و در کنارش البته که نقش دخترک بازیگر داستان هم شگفت انگیز بود. وقتی میگم بدون دانش سراغ فیلم رفتم، در این حد بگم که من حتی نمی‌دونستم که خواهران فنینگ توی این فیلم شروع به بازیگری کردند و همش توی لحظات فیلم مبهوت معصومیت شخصیت لوسی بودم و هی با خودم تکرار می‌کردم «وای که چقدر انتخاب بازیگر خردسالشون محشر بوده.» و حالا بعد از بعد از شناختن بازیگر لوسی، همه چیز برام منطقی شد. حقی که انتخاب این نقش عالی بوده و در کنار شخصیت سم، حضور یک دختر با نهایت معصومیت می‌تونست همه چیز رو دو برابر دلنشین تر کنه و همینطور هم شده بود.

داستان فیلم گه گاهی قابل پیش بینی بود و انتظار زیادی ازش نداشتم که بخواد من رو شگفت‌زده کنه و فقط دلم می‌خواست ازش حس خوبی بگیرم که گرفتم. و یه چیز جالب دیگه که درباره فیلم من رو گرفت، انتخاب موسیقی اون بود که حقیقتاً دست روی ترک‌های دلچسبی زده بودن. چه برداشت‌های آزادی که از آهنگ‌های بیتلز شده بود و چه آهنگ‌های دیگه که دوسشون داشتم. صحنه‌های دادگاه فیلم یکم برام نچسب بود؛ می‌دونستم که قراره یک طرف ماجرا بی رحم رفتار کنه و ما سم رو تحت فشار بذاریم و از این لحظات واکنش‌های عاطفی جذابی دریافت کنیم ولی بازم دلم نمی‌خواست این دراماتیک باشه که بازم در نهایت عیب نداره و بیننده دلش نمیاد داستان رو نیمه کاره رها کنه. بهرحال من طرفدار فضای زیاد از حد دراماتیک نیستم و یه وقتایی احساس اجبار رو به آدم میده که خیلی برام خواستنی نیست.

و نکته آخر هم که میشل فایفر واقعاً بازیِ قشنگی توی این فیلم داشت؛ گرچه یه نقش کلیشه ای بهش داده بودن ولی چهره، حضور و نوع بیان دیالوگش من رو تحت تاثیر قرار داد و دیدنش توی این فیلم کنار شان پن برام خوشایند و دیدنی بود. دلم می‌خواست نقشش پررنگ تر باشه ولی درک می‌کنم که زیاد جای تزریق کردن حضورش به فضای فیلم نبود و به همین اکتفا می‌کنم. جدا از اون، بازی شان پن و داکوتا فنینگ حسابی دوست داشتنی بود و به نظرم رسید که تصمیمم برای بیشتر دیدن فیلم‌های شان پن، تصمیم درستی بوده و باز هم در ادامه این‌کار رو ادامه می‌دم. (7/10)
 
1000092089.jpg

فکر می کنم بعد از ۱۵ سال دوباره سکوت بره‌ها رو دیدم.
مهم‌ترین نکته بعد از دیدن فیلم به نظرم اینه که چه قدر هالیوود فعلی نسبت به گذشته‌ی خودش و دهه‌ی درخشان ۹۰ افت کرده و چه قدر فیلم‌های خوب، جدی و جسور کمیاب شدند.
اگر امروز کسی این هنر و جسارت رو داشته باشه که چیزی شبیه به سکوت بره‌ها رو بسازه احتمالا درجا به خاطر هوموفوب بودن و این مزخرفات بلایی سرش میارن که نه تنها فیلمش دیده نشه که خودش هم از فیلم ساختن پشیمون بشه...
کتاب‌ رو نخوندم اما به نظرم تنها نقطه ضعف فیلمنامه و فیلم صحنه‌ی کشتن بوفالو بیل توی تاریکی مطلق هست. بر خلاف طول فیلم زیاد از حد به قهرمان قصه برای زنده موندن امتیاز می‌ده.

امتیاز من 9.5/10
 
Castaway on the Moon - 2009

39.jpg



داستان مردی که توی یه جزیره کنار رودخانه هان سرگردان میشه و حالا باید اونجا دوام بیاره.

چنین سناریویی توی فضای غربی میشه فیلمی مثل Castaway با بازی تام هنکس و با روتینی که میشه درونش رو کم و بیش پیش بینی کرد؛ تقلاهای اون شخص نجات یافته برای کنار اومدن با وضعیت جدید و یاد گرفتن مهارت های مختلفی که حالا بهشون نیاز داره. و خب همیشه این سوژه «مرد دور افتاده و گیر افتاده در جزیره» دیدنی هستش و آدم حتی از کسل کننده ترین فیلم دارای این سوژه هم به راحتی خسته نمیشه. ولی نسخه آسیای شرقی همیشه چیزهای اضافه تری برای ارائه داره که شما پیش بینی نمی کنید؛ کم و بیش گاها افکار مریضی رو ممکنه توی یه اثر این شکلی ببینیم و اینکه صحنه‌های حال بهم زن و یا جسورانه‌تری رو از لحاظ تقابل اون شخص با طبیعت رو شاهد خواهیم بود که توی این فیلم هم همینطور بود. من چند جا واقعا دلم خواست با وجود کنجکاوی بیخیال دیدن ادامه فیلم بشم ولی باز سعی کردم تمام وجودم رو برای یافتن تحمل برای دیدن بعضی صحنه‌ها از درونم بیرون بکشم و پای کار بمونم. هر چه که بود تا آخرش موندم ولی این حقیقت که همیشه آسیای شرقی مایله پا رو چند قدم جلوتر ببره و پاستوریزه بازی رو کنار بذاره هم جالب توجه هستش.

(مقداری اسپویل جزئی) نه که بد باشه و نه که واقع گرایانه نباشه ولی حالا نیاز نبود اینقدر به مدفوع بپردازیم و یا مثلاً تو اون صحنه بی لباس رقصوندن بخش اهم اهم بدنِ شخصیت اصلی واسه مردم اون سمت رودخونه و چیزای حال بهم زن دیگه بپردازیم. می دونم و درسته که آدم توی تنهایی به سرش میزنه و کارایی می‌کنه که معمولا انجام نمیده و حتی شاید از شخصیتش به دور باشه ولی بهرحال ترجیح میدادم فضا پاستوریزه تر باشه. چون من فکر می کنم فیلم منظره خوبی داشت و داستان هم بدک نبود و میشد باهاش حس خوبی گرفت. احساس عاطفی و قشنگی گرفت و بجای پرداختن به چیزای تهوع آور، به ملایمت بهتری تمرکز می کردیم. ولی خب، اون منم که ملایمت و آرامش دوست دارم. بهرحال هرچه که بود فیلم ریتم خودش رو داشت و نویسندگان ابایی از به رخ کشیدن صحنه های این شکلی نداشتن.

کلا فیلم خوبی بود و ارزش یکبار دیدن رو داشت. بازی ها هم بدک نبودن، خصوصا شخصیت اول که خوب توی قالب نقش کیم سئونگ فرو رفته بود و میشد حسابی باورش داشت و باهاش همراه شد. بازی دختر داستان رو خیلی نپسندیدم و پایان بندی هم به نظرم معمولی بود و چیز شگفت انگیزی نبود. (6/10)
 
image.jpeg

Schindler List: 8/10

واقعیتش را بخواهید همین نمره 8 را هم به خاطر جو سنگینی که دوربر این فیلم هست دادم وگرنه ته دلم دوربر 7 هم براش کنار گذاشته بودم.
بزرگترین مشکل فیلم شخصیت های اونه، مخصوصا دو شخصیت اصلی خوب و منفی فیلم.
شخصیت خوب ماجرا پرداخت نداره و شخصیت بد فیلم هم هیچ حسی به بیننده منتقل نمی کنه و در انتها هم...
هیچ نکته مثبتی در آن سکانس کوتاه دختر قرمز پوش نبود و دوربین به حدی ازش دور بود که اصلا مفهومی منتقل نمی کنه. (چون مدیا پر شده از سخنان گوهر بار درباره این سکانس و شخصیت دختر قرمز پوش)
یک ساعت ابتدایی فیلم کاملا پوچه و واقعا مشخص نیست هدف چیه و قرار که چی بشه
بقیه بخش های فیلم از جمله فیلم برداری و اتفاقاتی که افتاده و کلا صحنه ها جذاب و عالی هستند. 15 دقیقه آخر فیلم فوق العاده است و فکر کنم اصلی ترین تاثیر گذاری فیلم به همون 15 دقیقه آخر خلاصه میشه.
 
Radio - 2003

photo_2024_07_22_18_41_03.jpg


بعضی وقتا پی می‌برید که لغت Cheesy در دایره لغت سینما چرا به بعضی فیلم‌ها اختصاص داده میشه و این فیلم شاید یکی از اون فیلم هایی باشه که حسابی برازنده این لغت هستش. گرچه عواملی داره که روی کاغذ حسابی جذاب به نظر می‌رسند و خصوصا توی دهه ۲۰۰۰ می‌تونسته حسابی مخاطب پسند تلقی بشه و شاید هم عمر فیلم خوب نبوده ولی هرچه که هست، آدم احساس می کنه با یک داستان سراپا کلیشه‌ای روبروئه و فرای قابل پیش‌بینی بودن داستان، اون حس رویای آمریکایی، اینکه باید به همنوع خودمون کمک کنیم و ما دلرحمیم و ما دلسوزیم و مربی سفید پوست رو نگاه کن که داره به پسرک کند ذهن سیاهپوست کمک می‌کنه تا رشد کنه و شکوفایی پیدا کنه و فرای حد توان هاش دیده بشه و ... همه چیز احساس کلیشه رو داره و خب گرچه که داستان بر پایه واقعیته و شاید ماجرای واقعی حسابی شیرین به نظر برسه ولی به قول بیل بر، ما چقدر از این فیلم‌ها دیگه نیاز داریم؟ چقدر یه معلم باید بره محل سیاه پوست نشین و همه رو متحول کنه؟

حالا تو اون برهه شاید این نوع فیلم‌ها بازخورد خوبی داشته و طبیعی بوده که بیشتر و بیشتر چنین فیلم‌هایی ساخته بشن. ولی من میلی به دنبال کردن چنین فضایی ندارم و دیدن این فیلم هم از سر دنبال کردن کارنامه کاری اد هریس بود و بس. وگرنه شخصیتی که گودینگ جونیور بازی می‌کرد، غیر قابل تحمل بود. نه بخاطر کند ذهن بودنش، فقط نوع بازیش حس نچسبی داشت. راحت بگم، یه کند ذهن دوست داشتنی رو نساخته بود. من دلم می‌خواست مثل شان پن توی I am sam حس همدردی من رو قلقلک بده ولی در عوض فقط می‌خواستم توی صحنه نباشه و از شرش خلاص بشیم و این نکته خوبی واسه این شخصیت نیست.

روی هم رفته نه که فیلم افتضاحی باشه ولی ندیده بودم هم چیزی از دست نمی‌دادم و بجاش می‌تونستم یک ساعت به دیوار خیره بمونم و بافت گچ و اینکه چطور میشه یکی دو ساعت رو به یک سفیدی مطلق زل زد و تمرکز حواس و ذهن داشت رو بسنجم. هه هه. حالا نه در این حد شدید ولی خب، فکر کنم منظورم داره رسونده میشه و نیازی نیست بیشتر از این قضیه رو باز کنم. در باب اد هریس، دیدنش در نقش یک مربی و یه شخصی که در حال انگیزه دادن به دیگرانه، ای، بدک نبود و دوست داشتم. بجز اون کمتر چیزی بود که از این فیلم چشمم رو بگیره. (4/10)
 
wOw عجب شاهکاری عحب انیمه ی زیبایی از استاد میازاکی کبیر
دوباره استاد با داستان و تصاویرش مخاطب رو دو ساعت جادو می کنه و به دنیای زیبایی که فقط از ذهن همچین نابغه ای برمیاد دعوت می کنه ثانیه به ثانیه انیمه جذاب و شگفت انگیزه خیلی خوشحالم که جایزه اسکار رو برده
مرغ ماهی خوار و شخصیت اصلی واقعا خوبن یه صحنه داره که
مادرش براش مربا و کیک درست می کنه خیلی خیلی قشنگ بود اشک از چشمام سرازیر شد
بحث راجع به فلسفه و زیبایی های انیمه طولانیه ولی حتما توصیه می شه دیدن دستپخت استاد. اونم نه یکبار بلکه چنیدن و چند بار
امتیاز 10/10
امیدوارم استاد بازنشسته نشه و باز واسمون انیمه بسازه

MV5BMTJiZGU4OTAtNjBjZC00ZWQyLWEyYzYtZWVjNjQ3ZDA1NmE4XkEyXkFqcGdeQXVyMTUzMTg2ODkz._V1_.jpg MV5BMTJiZGU4OTAtNjBjZC00ZWQyLWEyYzYtZWVjNjQ3ZDA1NmE4XkEyXkFqcGdeQXVyMTUzMTg2ODkz._V1_.jpg
 
Carefree - 1938

41_1.jpg


تصورم اینه که مخاطب عام (حداقل تو فضای امروزی) با دیدن یکی دو فیلم از زوج فرد آستر و جینجر راجرز، از دیدن این فضا خسته بشند و میلی به دیدن باقی آثار مشترک این دو نداشته باشند ولی برای من که طرفدار پر و پا قرص موزیکال دهه های قدیمی هالیوود هستم، این موضوع اصلا صدق پیدا نمی‌کنه و حقیقتا با اینکه گاهی سوژه و یا روتین رقصی تکراری رو می‌بینم باز هم می‌تونم از فضای حاکم لذت ببرم. و گرچه که بین جین کلی و فرد آستر، ترجیح من همچنان جین کلی هستش ولی فرد آستر هم جذبه و سیمای بخصوص خودش رو داره که من رو همیشه سمت خودش می‌کشونه. اینجا هم از این قاعده مستثنا نیست؛ همون شخصیت بذله گو و شوخ طبع همیشگی فرد آستر رو روی صحنه شاهد هستیم که طی اتفاقاتی قراره به جینجر علاقمند بشه و داستان شکل بگیره.

چیز خیلی خاص و متفاوتی توی فیلم نبود. بجز شاید یک قطعه رقص که فرد آستر با توپ و چوب گلف انجام می‌داد که معمولا تو فیلم‌های فرد عادیه که اون از لوازم و اقلامی که توی صحنه هست برای رقصش استفاده کنه و همیشه لازمه فیلم‌های فرد آستر، بودن یک قطعه موزیکال متفاوت نسبت به فیلم‌های قبل هستش. گرچه که این برای جین کلی هم صدق پیدا می‌کنه.

بهرحال یه داستان عاشقانه سرگرم‌کننده رو طبق معمول توی این فیلم شاهد بودیم و خیلی اتفاقات بهت آور و غیرقابل پیش بینی‌ای رخ نمیده. به سادگی میشه نشست و سعی کرد از به کار گذرا لذت برد و با وقار جینجر و صلابت آستر توی قطعات موزیکال همراه شد و بازیگوشی های کلامی اونا رو به تماشا نشست. روی هم رفته فیلم بدی برای تماشا نبود ولی اگه از من بپرسید که حبیب، آیا فیلم Carefree فیلم خاطر انگیزی بود یا نه؟ طبیعتا جواب میدم نه. (6/10)
 
national lampoon's vacation 1983.jpg

National Lampoon's Vacation 1983

6.5/10

wild things 1998.jpg

Wild Things 1998

7.5/10

این فیلم رو فکر کنم سال 2010/11 سر اون صحنه معروف تو بازیگ زن فیلم آشنا شدم
ولی فکر میکردم با فیلم ضعیفی طرفم و نگاه نکردم تا الان
صدای تم سرنخ ها یاداوره LA Noire بود
خیلی پیچیدگی داستان بیخودی داشت.

Something Wild (1986).jpg

Something Wild 1986

4.5/10

فیلمی کاملا بی هدف و پوچ با بازی ری لیوتا و ملانی گریفیث

Night Nurse 1979.png

Night Nurse 1979

3/10

Ero-Comedy بی مزه

Dazed and Confused 1993.jpg

Dazed and Confused 1993

4/10

فیلم های اسکولی غیر جذاب

Licorice Pizza 2021.jpg

Licorice Pizza 2021

6/10

فیلمبرداری و کادر بندی خوب بود ولی نتونستم با بازیگرها و داستان فیلم ارتباط برقرار کنم
انتظار داستانی بهتری از این فیلم داشتم چون اگه اشتباه نکنم @Origami 2008 از این فیلم خوشش اومده بود.
 
آخرین ویرایش:
Buffalo Soldiers - 2001

e77898_photo_2024-07-24_07-27-49.jpg


به به، عجب فیلم درست درمونی بود؛ از اون فیلم‌هایی که با اینکه تو دهه 2000 ساخته شده ولی هنوز سیمای دهه 90 و فیلم‌های جالب جنایی اون دوران رو داره و آدم دلش می‌خواد همینجور ادامه پیدا کنه و از دیدنش به این راحتی‌ها خسته نمیشه. فضاسازی و نوع معرفی شخصیت‌ها و حال و هوای حاکم بر فیلم بسیار دلچسب بود. چه از بازی واکین فینیکس جوون که حسابی دل بگیر بود و همینطور اد هریس که یه نقش خارج از عرف همیشگی خودش و شخصیتی نسبتاً معصوم رو داشت و چه دیدن آنا پاکویین جوون و دلربا که حسابی توی این فیلم شخصیت جذاب و باحالی داشت. با اینکه فضا یه فضای نظامی بود ولی اصلاً خشکی فیلم رو تسخیر نکرده بود و میشد به راحتی با شخصیت‌ها خندید و نقشه‌هاشون رو دنبال کرد و باهاشون همراه شد. من حتی مایکل پنا رو که معمولاً جاهای مختلف دوست ندارم، اینجا بدک ندیدم و به نظرم خوب بود. اما از هر شخصیتی صحبت کنیم باز هم برمی‌گردیم سراغ شخصیت ری الوود‌(واکین فینیکس) که واقعاً جوهره اصلی این فیلم بود و بدون داشتن یک بازیگر عالی توی این نقش، محال بود این فیلم بتونه دیدنی بشه. فینیکس هم که تازه از فیلم گلادیاتور فارغ شده بوده، جای عرض اندام خوبی به عنوان شخصیت اول توی این فیلم داشته و همینطور هم شده بود و حسابی خوش درخشیده.

در نهایت داستان و اینکه به کجا منتهی شد رو هم میشه جز نکات مثبت فیلم به حساب آورد و پایان بندی فیلم اصلاً سرهم بندی نشده و به شکل جذابی مخاطب رو به پای تیتراژ پایانی می‌بره؛ جوری که با خودتون می‌گید «ایول، این شد یه پایان باحال» و این به خودیِ خود چیزیه که خیلی از فیلم‌ها ندارن و ارزش تحسین رو داره. (7.5/10)
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or