اگه خواستید پستی رو نقل قول کنید به جای جواب دادن توی این تاپیک پست رو ببرید داخل تاپیک Movie Center و بزارید پست های اینجا به صورت یک پارچه باقی بمونه. برای این کار گزینه "+ نقل قول" رو پایین سمت چپ پست مورد نظرتون بزنید تا پست انتخاب بشه بعد داخل تاپیک Movie Center از ادیتور گزینه
رو بزنید و پست مورد نظرتون رو اونجا نقل قول کنید.
لطفاً اسم فیلم رو حتماً بنویسید عکس به صورت خالی کافی نیست
عکسها رو حتماً به صورت Thumbnail/کم حجم قرار بدید.
دوستان لطف کنن به جای شیوه های من درآوردی برای امتیاز دادن ، 10 رو حداکثر قرار بدن و نسبت به اون امتیاز بدن.
نوشته هایی که ممکنه بخش خاصی از داستان فیلم رو لو بده، داخل تگ اسپویلر باید گذاشته بشه، در غیر اینصورت برخورد می شه
از پست کردن هر گونه مطلبی که به مبحث این تاپیک مربوط نمیشه خودداری کنید
برای تماشای فیلم In a Violent Nature دو حالت وجود دارد: حالت اول این است که شما درجه سرعت پخشکننده خود را روی ضریب 4 بگذارید تا تنها چند پیادهروی، چند قتل خونین و مریض و پایانبندی قمپضدرکُن آن را تماشا کنید؛ اینطوری فقط وقت شما گرفته نمیشود و ظرف 15 دقیقه همهچی سرهم میآید. حالت دوم این است که به سینمای Slow-burn عادت داشته باشید و کل فیلم را بدون پلک زدن تماشا کنید؛ در حالت دوم شما به تحلیل فیلم دعوت میشوید.
اکنون تحلیل فیلم In a Violent Nature؛ ایده اولیه فیلم از سینماتوگرافی گاس ون سنت (آن فیلم Elephant) و قابهای ادایی ترنس مالیک بیرون میآید؛ در گام اول ایده جذاب است؛ اما چرا در همان گام ایده باقی میماند؟ فیلم میخواهد یک پرسپکتیو کامل از یک قاتل اسلشر در جنگل را نشان دهد؛ البته فیلم سنت شکنی میکند و به عهد خود پایبند نمیماند؛ به خصوص در پایانبندی که راوی به همان دخترک نجاتیافته فیلمهای کلیشهای اسلشر تبدیل میشود. فیلم In a Violent Nature از گرفتن نمای انسانی از بوگیمن قصه دوری میکند؛ مگر هدف فیلم ایجاد حس سمپاتیک با بوگیمن نبود؟ مگر فیلم قرار نبود خلقوخوی انسانی با دیدگاه فروپاشی روانی را نمایش دهد؟ مگر قرار نبود برای بوگیمن یک بکگراند جذاب ارائه شود؟ هیچ یک در این فیلم نیستند؛ تنها دارید نسخه سینمایی بازی Dead by Daylight را تماشا میکنید!
فیلم رو بخاطر عنصرهای مختلفی دوست داشتم؛ اول موسیقی که به شکل زیبایی انتخاب شده بود و برای پیشروی صحنهها و سکانسها استفاده خلاقانهای ازش شده بود و صحنههای ورزش تنیس با حضور چنین موسیقی خوش ریتم و جذابی حسابی رنگ و لعاب شده بودند. آدم دلش میخواست بازی تنیسی که در جریانه همینطور ادامه پیدا کنه تا بیشتر این موسیقی شنیده بشه و از دل این موسیقی و این بازیهای سکانس و نوع چینش اونا میشد یه احساس الهامآمیز و انگیزشی خوب هم برداشت کرد. به نظرم و هرچند گفتنش عجیبه، ولی داستان، پیشبرد اون و شخصیت پردازی سه شخصیت اصلی فیلم با این نوع موسیقی حسابی دلپذیر و قابل فهمتر شده بودند. پس حسابی از این وجهه خوشم اومد.
عنصر دوم، زندایاست؛ رابطه من با زندایا و نوع بازیش مسیر درازی رو طی کرده تا به امروز رسیده؛ یادمه تو فیلم اسپایدرمن که دیدمش عصبی بودم که چرا چنین بازیگری انتخاب شده و اصلا نمیتونستم با این بازیگر و نقشی که ایفا میکرد، حس بگیرم. به نظر میرسید که تولیدکنندگان اون فیلم صرفا جهت بودن توی جریان استریوتایپ مچ کردن یک رنگین پوست و یک سفید پوست که این سالها توی هالیوود بدجور باب شده، اونو انتخاب کرده بودند و از این قالب فکری خوشم نیومد. احساس اجبار رو روی گلوم حس میکردم. ولی بعدها وقتی سریال Euphoria رو دیدم، حسابی خودم رو ملامت کردم و فهمیدم که سخت درباره زندایا در اشتباه بودم؛ اونجا یه بازی قدرتمند رو ازش شاهد بودم و احساس میکردم واقعا یه عنصر قوی برای سریال محسوب میشه. دیدم که کیفیت بازیگری و وسعت کارش تا چه حد میتونه بالا باشه و دیدن چنین کیفیتی توی چنین سن کمی از زندایا برام لذت بخش بود و دیدگاهم نسبت بهش عوض شد. و حالا توی این فیلم، به نظر من بهترین انتخاب ممکن برای نقش تاشی بود و به شکلی عالی نقشش رو ایفا کرده بود. حضورش رو دوست داشتم و ارتباطی که با دو شخصیت دیگه داشت حسابی پرکشش بود.
عنصر سوم، دو بازیگر دیگه، مایک فیست و جاش اوکانر بودند که اونا رو هم دوست داشتم؛ یادم نمیاد جای دیگهای دیده باشمشون ولی اینجا قابل تحسین بودند. نقشها، رفتار، دوستی، نادوستی و هر چیزی که مربوط به این دو شخصیت بود رو ملموس و باورپذیر کار کرده بودند و این جای آفرین و به به داشت. و نمیدونم عمر فیلم توی ذهن من چطور باشه و در آینده آیا از این فیلم به عنوان یکی از فیلمهای خوبی که دیدم یاد میکنم یا نه ولی از اونجایی که ورزش تنیس رو دوست دارم و کمتر یادم میاد فیلم سینمایی خوبی رو با محوریت تنیس دیده باشم که اینقدر دلچسب بوده باشه، باید اقرار کنم که اینجا هنرمندانه تنیس رو به نمایش کشیده بودند و علاوه بر داستان خوب، سکانسهای ورزشی خوبی هم داشتیم. پس آره، ارزش دیدن و تحسین رو داشت. (7.4/10)
بد بود. جاده خشم برام یکی از محبوبترین فیلم های مین استریم توی ده پونزده سال اخیره و بهترین چیزی که در مورد اون فیلم دوست داشتم اینجا غایب بود. اون آشوب و دیوانگی منسجم و پیوسته فیلم قبلی، که مثل چرخ دنده های یه ماشین کوکی غول پیکر نظم خاص خودش رو داشت، اینجا با صحنه های تعقیب و گریز بی هدف، نامربوط، بی روح و تکراری جایگزین شده. و اگه فیلم قبلی در شخصیت پردازی کارکترهاش خیلی نمیدرخشید، بهش نمیشد خرده ای گرفت؛ چون هدفش این نبود؛ چون نقاط قوتی داشت که این رو جبران میکرد. ولی اینجا، وقتی توی یک فیلم دو و نیم ساعته که ما از کودکی یه کارکتر باهاشیم، چرا باید شخصیت پردازی کارکتر از هویج کمتر باشه؟
قضاوت من این بود که این فیلم اثر میانمایه اییه، شاید مثلا ۵ از ۱۰. ولی نه صحنه آخر رو دیدم و باعث شد ته مزه تلخی ازش برام بمونه، که «میانمایه» برای توصیفش کافی نباشه، که «بد» گزینه ی بهتری باشه؛ واقعا بعضی از نویسنده ها و کارگردان ها چی فکر میکنن؟ فکر میکنن مردم از این نوع سنگدلی و شرارت و انحراف اخلاقی خوششون میاد؟ آیا قهرمان داستان تبدیل به موجودی حتی شرورتر از شخصیت های منفی فیلم نمیشه؟
داستان زنی که بعد از سالها زندگی مشترک مجبور میشه با مقولهای به نام طلاق مواجه بشه و حالا دوباره سعی کنه زندگی خودش رو جمع و جور کنه.
فیلم بهتر از انتظاراتم بود و گرچه شناختی از عوامل فیلم نداشتم، ولی باز هم تونستم با بازیگرها و نقشهاشون انس خوبی رو بگیرم. خصوصاً شخصیت اول فیلم، اریکا که توسط جیل کلایبورگ ایفای نقش میشد؛ واقعاً یه حس سرزندگی و طراوت بخصوص درون خودش داشت و من از ابتدای فیلم شیفته این شخصیت شدم. و گاهی برای لذت بردن از یک فیلم، همین عنصر کافیه و نوع ایفای نقش جیل به نظرم فیلم رو دلپذیر کرده بود و میتونستم قدم به قدم باهاش جلو برم و مشتاق باشم که ببینم داستان به چه سرنوشتی منتهی میشه. بقیه بازیگرها همچین به چشم نمیاومدن، حالا شاید آلن بیتس باز بدک نبوده باشه ولی اون هم به لطف حضور کلایبورگ بود که شخصیتش بیشتر به چشم اومده بود. جدا از بازی خوب، زیبایی جیل هم نکته جالب توجهای بود؛ به تصویر کشیدن استیصال و درموندگی یک زن که به زندگی روزمره خودش عادت داشته و حالا مجبور دوباره به دوران قرار گذاشتن و آشنا شدن با افراد جدید بپردازه، در نوع خودش جالب بود. چیزی که به تجربیات شخصی خودم هم نزدیک هست و بخاطر داشتن مقولهای که جیل بهش دچار بوده، من احساس همذاتپنداری بیشتری با شخصیتش میکردم و دوسش داشتم.
یه موسیقی تم اصلی روی فیلم بود که خیلی دوست داشتم. به صحنههای احساسی حال خوبی میداد. جدای از موسیقی، محیط یه محیط شهری معمولی بود و روند پیشروی داستان هم با وجود اینکه خیلی زیاد از حد دراماتیک نبود ولی جذبه خودش رو داشت. میشه گفت فیلم خانوادگی و انگیزشی خوبی برای چنین موقعیتی به شمار میره و مطمئنم خیلیها توی چنین موقعیتی در زندگیشون قرار میگیرند که همه چیز به صفر برمیگرده و حالا دوباره باید از نو شروع کنند.
روی هم رفته از دیدنش راضی بودم و لذت بردم. و دلم میخواد بیشتر از جیل کلایبورگ فیلم ببینم. (7/10)
نمیدونم بعد چند وقت از یه فیلم اکشن خوشم اومد. خیلی فیلم خوبی بود و خوب شد که امتحانش کردم.
دیدم بعضی ها از شخصیت پردازی مینالیدن که خب برای من بی مورد بود چون اصلا همچین دیدگاه و انتظاری نداشتم، یه فیلم بلاک باستری اکشن که هویت خاص خودش رو داره، تو همچین ژانری دنبال شخصیت پردازی نیستم، مگه نسخه قبلی چه شخصیت پردازی خاص یا پیچیده ای داشت؟!
نسبت به فیوری رود باید بگم درسته که اون شاید از لحاظ منطقی یا هنری فیلم بهتری باشه اما دیدن فیوریوسا همونقدر یا بیشتر حال داد!
اوایل فکر می کردم شاید تحت تأثیر جو و هیجان فیلم فیوریسا قرار گرفته ام، اما اکنون اینچنین نمی اندیشم،آن صحنه آغاز فیلم و مادر فیوریسا، که جدییت نه در کلام او بلکه در نگاه او پیداست، آن تعقیب و گریز آغازین فیلم صریحا اعلام می کند، که هی آماده باشید ما آمده ایم تا هر چه در این چند سال دیده اید، بشوریم و ببریم، و قرار نیست بیش از آنچه نیاز هست صبحت کنیم، ما دنیایی خوشونت آمیز و تیره و تار خلق کرده ایم، و دوربینی که در کانون توجه است، و آن را با مونتاژی سرسامآور بروی نت های موسیقی قرار داده ایم، تا همه چیز را با خاک یکسان کند.کلمات در این فیلم تاثیر گذارند بخاطر زمان بندی به دقت حساب شده اش! و این بی نظیر است. چقدر انتظار کشیدم تا همچین فیلمی بیاید.لحظه ای در فیلم نبوده که بخاطرش به جورج میلر درود نفرستم.تبحر جورج میلر در خلق دنیایی با حال و هوای نامناسب و تمایل او به خلق کاراکتر های خاص و همچنین شیوه استفاده از فیلم برداری ستودنی است، با آنکه فیلم برداری آن بسیار سریع است اما تماشاگر از آن جا نمی ماند، گاهی وقت ها دوربین آنچنان به زمین نزدیک است، که آدم می گوید چگونه همچین چیزی ممکن است، جزییات فیلم برداری و سر هم بندی یا همان تدوین این فیلم خیره کننده است.
Furiosa A Mad Max Saga 2024
چقدر اختلاف نظر هست روی اثر جدید جورج میلر
من هم دیشب فیلم رو دیدم و به نظرم نه خیلی خوب و نه خیلی بد بود.
انتظاری که قسمت قبلی خلق کرد رو اینجا نمیبنیم ولی در این قسمت هم چون بیشتر به جنبه های شخصیتی پرداخت شده بود (حالا اینم نه خیلی خوب) ولی باز هم جذاب بود.
در راستای بیشتر دیدن از کارنامه اد هریس، به همبازی بودنش با سوزان ساراندون و جولیا رابرتز برخوردم و میشه گفت هریس اینجا نقش اول و یا نقش اصلی نبود و بیشتر محوریت فیلم متمرکز به رابرتز و ساراندون بود. موضوع فیلم هم یک موضوع خانوادگی ساده بود؛ داستان زن و شوهری که از هم جدا شدن و دو بچه دارن و حالا شوهر داستان دنبال ارتباط جدی پیدا کردن با یک زن جدیده و چالش هایی که برای بچه ها برای پذیرفتن اون شخص بوجود میاد موضوعیه که بهش پرداخته میشه.
روی هم رفته خیلی فیلم خاطرانگیزی نیست و اگه بخاطر عوامل و بازیگرای فیلم نبود، احتمالا تو همون سال ۱۹۹۸ باقی می موند و به دست فراموشی سپرده میشد ولی چه میشه کرد که گاهی افرادی مثل من نبش قبر می کنیم و به سال های گذشته سری میزنیم. و می دونید، بس که اد هریس رو تو نقش های منفی و خطرناک دیدم، دیدنش توی نقش یک پدر نگران حس عجیبی واسم داشت. همش منتظر بودم تفنگ بیرون بکشه با یه حرکت منفی نشون بده و باورم نمیشد که اینجا واقعا با یک انسان آروم و متین روبرو هستم. هه. بهرحال اینم جزئی از خوشی اکتشاف کارنامه یک بازیگره. شاید به نقشی بربخوریم که با تصوراتمون از اون بازیگر تفاوت زیادی داشته باشه و گرچه من هریس رو تو نقش های منفی خیلی دوست داشتم ولی می تونم تصور کنم که تو نقش های مثبت هم بتونه موفق ظاهر بشه. یه جورایی مثل ویلیام دفو می مونه.
موسیقی خاصی نداشتیم، پیشروی عادی بود، بازیگری بازیگرانی خردسال فیلم خوب بود و جالب توجه. سوزان ساراندون معمولی بود. رابرتز باز بهتر بود و اد هم در نوع خودش نقطه خوبی برای فیلم بود. روی هم رفته عوامل فیلم می تونستن بهتر باشن و میشد داستان رو پیچ و تاب جذاب تری داد ولی این شکلی هم یه فیلم خانوادگی نسبتا خوب به نظر می رسه و در جایگاه خودش بدک نیست. (6/10)
الان با تعجب نگاه میکنید که مرد حسابی الان که همه مشغول دیدن فیلم Mad Max هستند رفتی فیلم بتمن 2 سال پیشو دیدی
واقعا نامید شدم از دیدن این فیلم
بتمنی بدون ابهت
انگار سازنده قصدش از ساخت این فیلم ساخته فیلمی تینیجری شبیه به اسپایدرمن بوده
رایدلر که خود تینیجر بود
بتمنی خام و جوان ، گمنام و ضعیف
بت موبیل ساخته شده از آهن ضایعات و بدون جذابیت
کاش حداقل از ماشین ماسل امریکایی استفاده میکردند یکم جذابیت و امکانات به ماشین میدادند
فیلم ضعف های عجیب سناریویی و ادیتی داشت به صورتی که
یک جا بتمن با بتموبیل میپره
بعد از زاویه شخص منفی بعد انفجار واکنش خوشحالی و دیالوگ پخش میشه
بعد 5 ثانیه بتموبیل از شعله آتیش میزنه بیرون
یا بخش دیگه بتمن دنبال پنگوئن هستش در کنار اسکله که کت ومن سر میرسه تیراندازی میشه
بتمن تیر میخوره و جلوی خودرو زمین گیر میشه
بعد یهو چه اتفاقی میفته بت من تو ماشینش سوار شده
حالا چطور این بتمن دست و پا چلفتی تونست فرار کنه در حالی که وسط میدون تیر جلویه چشم همه خورد زمین جایه سوال داره
خلاصه نه از بتمنش خوشم اومد نه از فیلمش
فیلم از نظر کیفیت تصویر افتضاح بود با اینکه نسخه 15 گیگشو گرفتم
ولی همش تار بود و Film Grain داشت
نسخه 5-6 گیگی نولانو میبینی کیفیت تصویر از این بهتره
انتخاب بازیگرها همچون رایدلر و فکر کنم اون سکانس آخر جوکر بود (مطمئن نیستم)
فرایه افتضاح
خنده های مصنوعی و بچگونه
انگار فیلم برای بچه دبیرستانی ها ساخته شده
تا الان بهترین سری بتمن نولان بوده
حتی بتمن های قدیمی تر رو به این ترجیح میدم
مثله اینکه سه گانست خدا به خیر کنه حالا 2025 ادامه این میخواد بیاد
تا مارو از بتمن زده نکنند ول کن نیستند
بتمن حرمت داره
What? 1972
IMDB : 5.5/10
امتیاز من : 0/10
ژانر : کمدی
داستان فیلم :
دختری توریست امریکایی در ابتدای فیلم سوار بر ماشین به همراه 3 مرد نصف شب در حال گذر در ناکجا آباد است که آن 3 مرد تصمیم شومی در مورد این دختر میگیرند و قصد تعرض به او را دارند
دختر از تعرض جان سالم به در میبرد و فرار میکند به ساختمانی ویلایی در آن اطراف
در ادامه متوجه حضور افرادی با رفتارهای عجیبی و بیمار با نگاه های هیز در انجا میشود
در طول یکی دو روز که در آنجاست باز به او تجاوز میشود.
کجایه دنیا از تجاوز فیلم طنز میسازند ؟
پاسخ ساده است
ایتالیا
حس میکنم پولانسکی به تجاوز کردن علاقه خاصی داره که باید حداق در گوشه ای از فیلم هاش بهش پرداخت بشه
خصوصا اینکه الان متوجه شدم سابقه تجاوز در سال 1977 هم داشت رومن پولانسکی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
(نمیدونم با این که سابقه تجاوز داشته چطور بعضی از بازیگرها حاضر شدند در فیلمش بازی کنند نمونش فیلم پیانیست)
فیلم سراسر بی ربط و پوچ
بی معنی با این فیلم معنا پیدا میکنه
اصلا طنزی در این فیلم دیده نمیشه
هدف کارگردانی چون پولانسکی از ساختن همچین آشغالی چه بود ؟ کسی که 2 سال بعد از این فیلم Chinatown رو ساخت
فکر کنم آخر فیلم تهیه کنندگان فیلم وقتی مشغول نگاه کردن نسخه نهایی بودن به این نتیجه رسیدن که
?WHAT
پولانسکی پولمونو ریختی تو جوب
دیدن فیلم Trim Season دردناک است؛ چون تمام مختصات قصه از یک ایده ناقص شکل میگیرد؛ ایده حتی تبدیل به طرح نمیشود و در همان شکل لفافه به قالب سناریو در میآید؛ چند دختر نوجوان برای کسب درآمد، به مرزعه کاشت و برداشت علف میروند، حال آنکه پیشبینی میشد آنها با مصرف علف، رویدادهای جهنمی (درونمایه سوررئال) را تجربه کنند؛ متاسفانه مورد دوم هرگز شکل نمیگیرد؛ هویت ژانر وحشت خود را نمیشناسد؛ گاهی فراطبیعه میشود و گاهی حالت اسلشر به خود میگیرد؛ شخصیتها جذاب نیستند؛ کاریزمای لازم حتی در قالب اسلشر به مانند سری «جیغ» ندارند؛ قسمت فاجعهبار دیگر، دیدن نقشآفرینی ضعیف بازیگری است که زمانی نقطه عطف فصل سوم Killing و سریال Scream بود!
فیلم واقعا زیبایی هست. اتمسفر آخر زمانی که شهرها نابود شده اند و پوشش گیاهی ساختمان های بزرگ رو بلعیده خیلی دوست دارم . قشنگ حس منتقل می کند . داستان فیلم پیچش و پایان بندی غافل گیر کننده داره . امیدوارم شماره ۵ و ۶ بسازند و سه گانه دوم تمام کنند .
نمره من : ۸ از ۱۰
Roundup 4
جدید شماره این فیلم کره ای اکشن حال و هوا و داستان به روزی دارد . طنز فیلم هم به قوت خود باقیه . مبارزات بوکس گونه هم عالی پیاده شده . در کل اثر لذت بخشیه. خشونت فیلم مثل همیشه که امضای فیلم های کره ای هست ، بالا می باشد.
نمره من : ۷ از ۱۰
-------------------------------
Furiosa Mad Max saga
داستان بچگی فیوروسا و شکل گیری شخصیت او در دوران آخر زمان و فضای وحشی بیابان را نشان می دهد .
شات بندی و سکانس ها فوق العاده هستند . به هیچ وجه خسته نمی شوید . حیف که از این اثر زیبا اون طور که باید استقبال نشد . سینمای اکشن امروز اشباع و خلاصه شده در ابرقهرمان ها . در لا به لای اون همه فیلم ابرقهرمانی کلیشه ای ، همچین فیلمی یک جواهر هست
هر از چندی میشینم فیلمهایی که قبلتر ها دیدم رو دوباره میبینم.
در واقع میخوام ببینم به واسطهی افزایش سن؛ آیا هنوز اون حس رو به اون فیلم دارم یا نه؟!
سه فیلم رو به صورت تصادفی انتخاب کردم و دیروز و امروز به تماشا نشستم. همچنان برام تازه هستند...
The Rover 2014
8/10
Blue Ruin 2013
8/10
Sorcerer 1977
7.5/10
The Lighthouse
9.5/10
ارجاعات زیادی داشت که من خیلی هاشو نمیدونستم
ولی با اینحال بسیار برام جذاب بود.
نمیدانم چرا ولی خیلی منو یاد tenant رومن پولانسکی انداخت
شاید از هر بعدی به داستانش نگاه کنی، منطقی به نظر برسه
دیدنش برام خیلی لذتبخش بود. قطعن دوباره هم خاهم دید.
نیم نمره کم کردم چون پایانش برام قابل پیش بینی بود.
«موتور سواران» یک Docu-Drama است؛ گاهی حتی به Docu-Audio تبدیل میشود (عمدتاً در میانه فیلم جلوه سینمایی خود را از دست میدهد)؛ یک نگاه اجمالی به Biker Culture دارد؛ اما به میزان تاثیرگذاری فیلم Easy Rider عمل نمیکند؛ شخصیتها عملاً در تیپ باقی میمانند؛ تام هاردی همان «تام هاردی» ونوم است؛ آستین باتلر در همان «الویس» گرفتار شده است؛ تنها بازی جودی کومر با لهجه آمریکاییاش در تیم بازیگری شلوغ فیلم دست بالاتر را دارد؛ این فیلم نه Sons of Anarchy است و نه از جنس بیوگرافیهای لذتبخش مارتین اسکورسیزی!