۷.۵/۱۰
برادران لیلا
فیلم رو بدون هیچ پیش داوری و توقع خاصی نگاه کردم و اصلا تحت تأثیر تعریف هایی که ازش شد نبودم. بیشتر خودم رو آماده کرده بودم که یه فیلم با پایان کاملاً باز ببینم.
همه تیم بازیگری به خوبی تو نقش خودشون فرو رفته بودن و دیالوگ ها اگه گاهی کمی زیادی شعاری میشد ولی نحوه ادای کلمات و لحنشون عالی بود. معدود تیکه ها و لحظه های طنز داستان هم بنظرم به جا و کافی بود. البته سکانس دختران لندکروزر سوار یکم بنظرم سطحش پایین تر بود ولی باقی سکانس ها خوب بودند.
در مورد صحبت های سیاسی و خطوط قرمزش که خب بنظرم تا حد زیادی میشه به کارگردان حق داد. بلاخره در چارچوبی که براش در نظر گرفتن قرار داره و نمیشه بیشتر از این از سینمای ایران و خطوطِ قرمزِ تنگش توقع داشت. مثل این میمونه توقع داشته باشیم تو سینمای کره جنوبی بیان و از کره شمالی و سیاست هاش دفاع کنند. بلاخره محدودیت های آزاردهنده سینمای ایران رو همه میشناسیم.
فیلم نگاهی اغراق آمیز به وقایع داره ولی در بسیاری از موارد اگه این رسوم،اقتصاد و سیستم فرهنگی خانواده ها رو نگاه کنیم تقریباً با چنین اتفاقاتی روبرو میشیم.
متاسفانه تمام رویدادهای فیلم رو توی زندگیم تجربه کردم و مطمئن هستم همه چنین تجربیاتی داشتند.
همه ما به نحوی درگیر چنین رسم و رسومات غلطی در روابط فامیلی و اجتماعی هستیم. عروسی های الکی گرون و جهیزیه های بیخود همه بخاطر اینه که تعریف و تمجید فامیل رو بدست بیاریم. جدیداً تو اینستاگرام یه چیزایی از مراسم خواستگاری و بریز و بپاش هاش میبینم که واقعاً خجالت میکشم. تو عروسی خودم کسایی بودن که عمرا اصلا ندیده بودمشون و دوباره هم نخواهم دید مگه عروسی پسرم!
فقط چون پدرم و ... میخواستن اون رسم و رسوم رو به جا بیارن.
یا ماجرای دلار که یادمه از ۱۲۰۰ یهو رسید به ۳۵۰۰ تومن. اون موقع منم پول نقد داشتم و باید یه سری وسیله میخریدم ولی هی پولم آب میرفت و اون حباب گنده تر میشد و آخر هم نترکید و منم نصف اون چیزی که میخواستم هم بدستم نیومد.
یا موقعی که یورو در یک روز از ۱۰۵۰۰ به ۱۴ هزار تومن رسید و من یک روز زودتر پولم رو تومن کردم و در همین فاصله کوتاه ۵ میلیون ضرر کردم.
تو سرنوشت منوچهر که با شاهکار گولدکوئیست و بورس و ارزهای دیجیتال همه تجربه های تلخی دارن. خیلی ها دوست دارن یک شبه بدون زحمت به ثروت های افسانه ای برسند و در نهایت جز بدهی و افسردگی چیزی نصیبشون نشد.
رفتارها و احترام های الکی به خانواده خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود و من چندین بار بین لیلا و علیرضا و پدر خانواده در حال سُر خوردن بودم! گاهی این سمتی و گاهی اون سمتی. شاید خودم بیشتر علیرضا باشم ولی به لیلا حق بیشتری میدم. سیستم خانواده ما هم دقیقاً جوریه که سن و احترام و رسومات بر اشتباهات میچربه و حتی خودم با اینکه میدونم کاملاً اشتباهه ولی بازم روی سود،خودم و خواسته های منطقی پا میذارم تا مثلاً پدر یا مادرم یا بقیه ناراحت نشند.