قسمت های 200 -100 : :d
آرک آراباستا هم ازون آرکای خاطره انگیزه ، حضور ایس و اسموکر و بون-چان و وی وی(این یکی عشق امیر آکیباست!:d) و یه villian خفن به اسم کوروکودایل که کلی بهش ارادت دارم:d که زمان خودش دمار از روزگار کلاه حصیریا و وی وی درآورده بود و حتی لوفی رو 3 بار تا پای مرگ کشوند ! لوفی چندین بار باهاش مباره میکنه و تک تک این مبارزات زیبا و بیادموندنی بودن ... ... اونجایی که لوفی نهایت تلاششو میکنه تا جلوی حرکت گردبادی رو کوروکودایل به سمت یوبا فرستاده بگیره ولی کوروکودایل در اوج نامردی خنجرش رو فرو میکنه تو شکم لوفی و بهش میگه :
? WHO DO YOU THINK I AM ... نبرد بعدی لوفی دوپینگ میکنه ولی حتی میزو میزو لوفی هم نمیتونه حریف کوروکودایل شه!
.... بار سوم لوفی با خون خودش با کوروکودایل میجنگه... اونجایی که فریاد میزنه ...
I WILL SURPASS YOU ... که واقعا هم همینکار رو کرد:d ... ، در کل حریف خیلی شایسته ای بود:d امیدوارم در آینده نزدیک بازم ببینیمش..
اونجایی که لوفی وسط صحرا با وی وی وارد بحث میشه و در جواب وی وی که انتظار داره هیچکسی زخمی نشه میگه :
مردم میمیرن ... و بهش میفهمونه که جنگ بچه بازی نیست و اونجاست که مردم میمیرن... بعد از وی وی میپرسه پس چرا میخوای زندگی خودتو در راه کشورت فدا کنی؟ ...
وی وی : پس میگی دیگه چیکار کنم؟ ... بیشتر از جونم دیگه چیرو گرو بزارم؟ ..
لوفی عصبانی میشه و میگه : فکر میکنی تنها فدا شدن یک زندگی کافیه؟؟ ... ما ناکاماهاتیم مگه نه؟؟؟ ، ما هم جونمون رو تو این راه همراه تو گرو میزاریم ..... و بعد هم سرازیر شدن اشک و .. :d
(واقعا ازین جور صحنه های احساسی که با روح و روان آدم بازی کنه فقط تو وان پیس میشه دید ..)
فداکاریه پل(مرد عقابیه همین بود دیگه؟!:d) و تأثیری که در اون لحظه میزاره خیلی عالی بود مخصوصا که قبلش هم فلش بکای قشنگی رو از بچگی وی وی و بازی با پل نشون میده) ... هر چند بعد که نشون میده زندست حسابی ضدحال خوردیم
:d کلا اودا سنسی ترول نمودن اینجا رو! ... هیچ دلیلی برای زنده نگه داشتن این شخصیت نمیبینم(مگر اینکه بعدا بخواد دوباره بزنه بکشتش!:d) ... به شخصه به نظرم اگه میمرد خیلی تأثیر عمیق تری پیدا میکرد ... اون سکانسی هم که بعد از خنثی کردن بمب همچنان مردم به جنگیدن با خودشون ادامه میدن و وی وی بالای برج ساعت فریاد میزنه :
خواهش میکنم ... دیگه نجنگین ... ، ولی هیچکس صداش رو نمیشنوه قشنگه :d
اولین فداکاریه بون-چان !:d .... کلا آدم یک حس احترام و ارادت خاصی نسبت به این بشر پیدا میکنه!:d ... آخه فداکاری دیگه تا چه حد!:d ... کسی که معنای فرندشیپ و دوستی رو تا چند لول ارتقا داده!:d امیدوارم که در حال حاضر هرجایی که هست سالم و سلامت باشه... به قول خودش اُکاماها هرگز نمی میرند! :d
خداحافظی کلاه حصیریا با وی وی هم واقعا زیبا و بیادماندنی بود ... اونجایی که به علت حضور نیروی دریایی نمیتونستن حرفی به زبون بیارن پس با بالا آوردن دستشون و نشون دادن علامت ناکاماییشون عشق و وفاداریشون رو به هم نشون میدن و در سکوت از هم خداحافظی میکنن
اولین رویارویی لوفی با بلک بیرد هم جالب بود ... پس از درگیری لفظیشون توی مغازه دوباره وسط راه جلوشون سبز میشه ... بلک برد که از همون اول چیز خاصی رو تو وجود لوفی دیده بود از بزرگی آرزوهای انسان ها براش سخنرانی میکنه ....
رؤیای مردم ، تمومی نداره ....
آرک اسکایپیا کلا به نسبت آرکای دیگه اون جذابیت لازمه رو نداشت بنظرم ، کلا هیچوقت هم برای مرور دوباره وان پیس این قسمتاش رو نگاه نمی کنم!
... البته سکانسای خوبی پیدا میشه تو این آرک ولی چیزی که یادم مونده باشه و تو ذهنم هک شده باشه نیست ... فقط سکانس ورودشون به اسکایپیا جالب بود که نامی یکبار دیگه قدرت جهت یابیش رو به رخ همه میکشه و کشتی رو وسط دریا و هوا هدایت میکنه ...
?Who's This Ship's Navigator
رویارویی با سایه های فوق غول پیکر وسط دریا هم کرک و پر همه رو ریخت!:d ... هر چند بعدا میفهمیم اینا در واقع سایه همون انسانهای عادی تو اسکایپیا هستن که به علتی نزدیکتر بودن به خورشید همچین سایه هایی روی ابرها ایجاد میکنه! :d ...
بعدا سایه خود لوفی هم روی این ابرها درست میشه:d ، درست بعد از اینکه زنگ طلایی رو به صدا در میاره و به همه میفهمونه که جزیره آسمانی واقعا وجود داره ...