شاید خیلی از شماها براتون سوال باشه که چرا آلفرد هیچکاک رو اینقدر بولد کردن؟ چرا در صورتیکه خیلی بازاری و عامه پسند فیلم میساخته؟ البته حرف دوم درسته یا نه یک بحثِ جداست اما با مطالعات کوچیکی که کردم و با ریفرنس به دو فیلم The Artist و Hail Caesar سعی میکنم اهمیت هیچکاک رو شرح بدم.
بین سال های 1930 تا 1965، حدودی، نظامِ هالیوودی یک روش و طریقه ی کاملاً متناسب با نظام سرمایه داری رو پیش گرفته بود و جنبه ی هنری و کاربردیِ سینما خیلی کمتر از جنبه ی سرگرمیِ اون به کار گرفته میشد. در این حین بیشتر قدرت عوامل در یک فیلم، به مدیر تولید و تهیه کننده ی فیلم برمیگشت و نظری مخالف نظر این اشخاص باطل بود. یعنی از قدرتی ماورایی برخوردار بودند. انتخاب بازیگر و فیلمنامه رو به شدت کنترل میکردند. خیلی ها معتقدند این اوضاع حاصلِ برخورد صریح با کمونیست ها بود که جلوی هرگونه روشنفکری در سینما رو منع کردند و قدرت سینما به سرگرم کردن مردم بیشتر گرایش پیدا کرد. فیلم Trumbo میتونه به درک این شرایط یاری رسان باشه. مسئله ای که وجود داشت، افرادی که مدیر تولید یا تهیه کننده بودند، با افرادی سیاسیِ محافظه کار در ارتباط بودند و این خود به خود حاصلِ محدودیت بیشتر میشد. قصد ندارم بگم این تابوی کمونیست شکسته شد؟توسط کی؟ فقط میخوام بگم که دلیل قدرت گرفتن استودیوها و تأثیر در نظام سرمایه داری از کجا منشأ گرفت. این تهیه کننده یا مدیر تولیدها با قدرت خودشون کریر خیلی از فراد رو تحت تأثیر قرار میدادند. جیمز استوارت برنده اسکار گفته بود من اوایلِ کارم در ازایِ سه تا اسب، به یک استودیوی دیگه داده شدم بدون خواستِ خودم. کافیه اون سکانس از فیلم زنده باد سزار رو یادتون بیاد که مشاجره ای بین لارنس لورنز و ادی منیکس رخ میده که میگه من این بازیگر رو نمیخوام، بلد نیست صحبت کنه (راست میگفت، بازیگره به درد فیلم های وسترن اسپاگتی میخورد) ولی مدیر تولید جلوش با قاطعیت ایستاد! کارگردان حقِ انتخاب بازیگر نداشت! اما همه چیز در اون لحظه رنگِ دیگه به خودش گرفت که هیچکاک قدرتِ یک کارگردان رو احیا کرد. دقت کنید، صحبت از هالیووده نه کشورهای دیگه. ایشون کسی بود که امر کارگردانی رو جدی گرفت و با کت و شلوار میرفت سر صحنه و نظر خودش رو سر هر هر چیزی تحمیل میکرد. این چیزی بود که نامش رو گذاشتند میراثِ هیچکاک توسط افرادی به نام فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار، کلود شابرول و ... که جوان بودند و جویای نام و در نشریه ی کایه دو سینما در فرانسه فعالیت میکردند و با همت این افراد، نظریه ی سینما مؤلف شکل گرفت و پایه گذار اولین نسل از تحصیل کرده های این رشته شد، افرادی مثل اسپیلبرگ، لوکاس، اسکورسیز، فوردکاپولا و... بعدها توی مستندِ تروفو-هیچکاک دیدم که هیچکاک حرفِ جالبی زد: اون چیزی که میسازم، در مورد سینماست، خالصه. راست هم میگفت، پشتوانه ی همه فیلم هاش راوی گری، قهرمان پروری یا ... نبود. فقط روایت داستانی که قدرت اولش دوربینه و حرف هاش رو با دوربین میزنه و از حرافی فرار میکنه. اینجا برای اولین بار فهمیدم که کورکورانه نباید به این شخص احترام بگذارم و الان به اهمیتش پی میبرم. هیچکاک شاید، بیشتر از ولز و فورد برای معتبر ساختن مقام کارگردان موثر بوده. اما شاید و دوست دارم اهمیت این اشخاص رو بیشتر درک کنم.
مرسی که مطالعه کردید.