Movie Center

za7_g.png

فیلم جدید Denis Villeneuve هم نقد هاش داره تقریبا میاد و جز یه نقد که نظرش درباره فیلم خنثی بوده تقریبا همه تعریف کردن و متفق القول گفته شده به ژانر فیلم های برخورد با بیگانه و UFO ها یه روح تازه وارد شده. خودم راسیاتش تریلر فیلم رو که دیدم یکم تو دلم خالی شد بخصوص چون دیگه خبری از اون دوربین های جادویی و شات های فوق العاده راجر دیکینز هم نیست ولی خب یه داستان کوتاه و کتاب خیلی خوب پشت فیلم بوده. از بازی های فیلم از جمله Amy Adams و Jeremy Renner تعریف شده و فضا سازی های فیلم طبق معمول.
داستان هم فیلم تقریبا یه پلات مشابه با تمامی فیلم های این ژانر داره، یه سری اشیا بزرگ و مرموز در سراسر نقاط جهان دیده میشن و نتیجه اش جمع کردن یه تیم خبره برای فهمیدن ماهیت وجود این اشیا سفینه مانند هست، کاراکتر اصلی هم یه زبان شناس خبره با بازی امی ادامز هست
------------

حالا این مسئله نیست :D بعنوان یه ویلنوو فن خیلی منتظر این فیلم هستم الان ولی بیشتر مشتاق هرچه سریعتر ساخته شدن Blade Runner 2 و همکاری دوباره با راجر دیکینز و مشاهده این ترکیب جادویی هستم :D
 
آخرین ویرایش:
سلام

کسی که همه رو تو زمان خودشون دیده قطعاً میتونه نظر قابل قبولی بده .
الان ما هیچ کئوم اونقدر سن نداریم که فیلمهای دهه 60 یا 70 یا حتی 80 میلادی رو همون موقع دیده باشیم .
من 2 تا فیلم ترسناک معروف جنگیر و طالع نحس 1 رو زمانی که 10 12 سالم بود دیدم فکر کنم . همون موقع از جنگیر خوشم نیومد و نترسیدم اما طالع نحس 1 به نظرم فیلم ترسناکی اومد .
رزماری بی بی رو هم سالها پیش دیدم که باز به نظرم فیلم فیلمی بود که واقعاً با روان آدم بازی میکرد و میترسوند آدم رو .
یه سری فیلمها هستن که اصلاً نیازی به جلوه های ویژه ندارن برای ترسوندن . نمونش همون رزماری یا مستاجر ( رومن پلانسکی ) که با وجود نداشتن صحنه خشن و ترسناک و نشون ندادن چیز خاصی آدم رو میترسونن . ترس رو هم دقیقاً با نشون ندادن سوژه ترسناکشون ایجاد میکنن .
حالا وقتی این فیملها رو میذارم کنار یه سری از فیلم هاس ترسناک الان ، به نظرم ژانر وحشت تو هالیوود نابود شده . امثال Conjuring فیلمهای خیلی خوبی هستن الان اما به نظرم خیلی کمتر از اون فیلمهایی که اسم بردم اثرگذار و ماندگارن .
بحث سینمای وحشت شرق آسیا هم که جداست . یه سری عناوین دارن که واقعاً میترسونه آدم رو . سبک وحشتشون هم با هالیوود فرق میکنه . مثلاً برین فاتال فریم که خیلی از رینگ و کینه گمنام تره رو ببینید و لذت ببرید ازش .
اینا نظر منه . من به شخصه از فیلمهایی که بازی روانی راه میندازن با مخاطب بیشتر میترسم و لذت میبرم ازشون .

دقیقا این نظری که میگی منم همین حس رو دارم. ولی اونا اینقدر قدیمی و کلیشه ای به نظر میرسن که حس خاصی حداقل به منی که سال 2016 میبینم نمیده. مثلا همین Rosemary رو من حدود یک سال پیش که بحثش تو تاپیک شد دیدم حس خاصی نداشتم یک حالت رازآلوده خاصی داشت ولی آخرش یک چیزی مثل دراکولا بود انگار برام :دی اما همین حسی که میگی رو it follows که فیلم جدیدی هم هست خیلی خوب منتقل میکنه به آدم. یا the babadook. فقط مسئله اینکه ما همیشه قدردان کارای گذشته ایم و تو گذشته سیر میکنیم به جای اینکه از کارای زیبای جدیدم قدردانی کنیم
 
مثل اینکه فروشنده تو 24 ساعت اول و فقط توی تهران، 250 میلیون فروش داشته، هنوز هم سینماهای نمایش دهنده فیلم کامل نشدن! اینجوری که تو سایت سینما تیکت هم نوشته تا الان 600 میلیون فروش داشته. میدونستم پرفروش میشه ولی انتظار نداشتم اینقدر پرقدرت شروع کنه :D

فروشش تو 3 روز اول 1 میلیارد و 200 میلیون بوده! کلا استقبلا وحشتناکی شده و مثلا تو سینما آزادی تهران از ساعت 6:45 اکرانش شروع شده و مردم پر کردن سینما رو!! فکر نمیکنم هیچ کجای دنیا همچین چیزی باشه، هست؟:D ضمن اینکه سینماهایی که اکران کردن فیلم رو خیلی کم بوده، 18 تا فکر کنم! راستی حوزه هنری تحریمش که نکرده؟ اگه بکنه فروشش بیشتر هم میشه!:D

+++

من که فیلم رو دوبار دیدم!:D یبار 4شنبه ظهر تنهایی و یبارم جمعه شب به اتفاق دوستان. به نظرم فیلم خیلی خوبی بود. فاقد اون نقد اجتماعی تند و تیز جدایی هست اما فکر میکنم از درباری الی و خصوصا گذشته خیلی بهتر بود. برعکس خیلی از نقدها من از سکانس های تئاتر هم خوشم امد و اتفاقا فکر میکنم بدون این سکانس فیلم نصف معنی خودش رو از دست میده، چون هرکسی نمایش فروشنده رو ندیده که بخواد درک کنه داستان چه ارتباطی به این نمایش داره.

ضمن اینکه باز به نظر من از حیث تعلیق، بهترین کار فرهادی هست و حتی بهتر از جدایی. نیمه دوم فیلم عملا نمیشه حتی پلک زد. یه جوی به فیلم حاکم میشه، وحشتناک سنگین و گیرا. در این حد که من هر دوباری که دیدم، با این که سینما کیپ تا کیپ پر بود، صدا از کسی در نمیومد و کسی جم نمیخورد. در صورتی که در باقی فیلم ها یکی در حال تلفن صحبت کردن، یه عده خوشمزه بازی در میارن میخندن، یکی کنار سه تا داف نشسته نقد و تحلیل همزمان میکنه، یکی همه اتفاقات فیلم رو تقصیر نظام میدونه و به آقایان فحش میده و ....

در نهایت برای من فروشنده یه تجربه بدیع و منحصر به فرد تو سینمای ایران بود. تا الان فیلمی رو با این موضوع و این تم و این مدل ساخت ندیده بودم. مرسی آقای کارگردان. بازهم ترکوندی.
 
فروشش تو 3 روز اول 1 میلیارد و 200 میلیون بوده! کلا استقبلا وحشتناکی شده و مثلا تو سینما آزادی تهران از ساعت 6:45 اکرانش شروع شده و مردم پر کردن سینما رو!! فکر نمیکنم هیچ کجای دنیا همچین چیزی باشه، هست؟:D ضمن اینکه سینماهایی که اکران کردن فیلم رو خیلی کم بوده، 18 تا فکر کنم! راستی حوزه هنری تحریمش که نکرده؟ اگه بکنه فروشش بیشتر هم میشه!:D

+++

من که فیلم رو دوبار دیدم!:D یبار 4شنبه ظهر تنهایی و یبارم جمعه شب به اتفاق دوستان. به نظرم فیلم خیلی خوبی بود. فاقد اون نقد اجتماعی تند و تیز جدایی هست اما فکر میکنم از درباری الی و خصوصا گذشته خیلی بهتر بود. برعکس خیلی از نقدها من از سکانس های تئاتر هم خوشم امد و اتفاقا فکر میکنم بدون این سکانس فیلم نصف معنی خودش رو از دست میده، چون هرکسی نمایش فروشنده رو ندیده که بخواد درک کنه داستان چه ارتباطی به این نمایش داره.

ضمن اینکه باز به نظر من از حیث تعلیق، بهترین کار فرهادی هست و حتی بهتر از جدایی. نیمه دوم فیلم عملا نمیشه حتی پلک زد. یه جوی به فیلم حاکم میشه، وحشتناک سنگین و گیرا. در این حد که من هر دوباری که دیدم، با این که سینما کیپ تا کیپ پر بود، صدا از کسی در نمیومد و کسی جم نمیخورد. در صورتی که در باقی فیلم ها یکی در حال تلفن صحبت کردن، یه عده خوشمزه بازی در میارن میخندن، یکی کنار سه تا داف نشسته نقد و تحلیل همزمان میکنه، یکی همه اتفاقات فیلم رو تقصیر نظام میدونه و به آقایان فحش میده و ....

در نهایت برای من فروشنده یه تجربه بدیع و منحصر به فرد تو سینمای ایران بود. تا الان فیلمی رو با این موضوع و این تم و این مدل ساخت ندیده بودم. مرسی آقای کارگردان. بازهم ترکوندی.
ماکان سابجکتیویتی رو رها کن مومن:D
یه نقدکی برو ببینم چه کرده این فرهادی جان:D
 
ماکان سابجکتیویتی رو رها کن مومن:D
یه نقدکی برو ببینم چه کرده این فرهادی جان:D

اگه منظورت از سوبژکتیویتی این "به نظر من" هاست، که باید عرض شود دست آخر هر نقد و نظری، و چه بسا هر برداشتی نسبت به یک موضوع عینی و شهودی (یعنی به طور کامل جهان پیرامون) برداشت های فرد به عنوان یک سوژه کنش گره. و این پیش فرض های خودماست که باعث میشه اثر هنرمند رو (که در اینجا تبدیل میشه به یک ابژه، فارغ از اینکه خود هنرمند کماکان سوژس) در یک حیطه کاملا زبانی تحلیل و درک و دریافت کنیم. در نتیجه ناگذیر هرچیزی که من مینویسم و میگم و ... چیزی جز برداشت ذهنی خودم نیست. البته نباید این تعبیر رو با یک نوع نئو ایده آلیسم اشتباه گرفت، چون توجه بر روی زبان به عنوان یک دستگاه رمزنگاری شده برای انتقال مفهوم بین دوتا ذهن هست. مفهومی که تو ذهن فرهادی هست در قالب تصاویر و جمالت تبدیل به فیلم میشه و هر کدوم از ما بسته به پیش فرض های ذهنی به یک جریان اندیشه مجزا میرسیم! پس از این "به نظر من" ها راه گریزی نیست!:دی

اما باشه یه نقد/نظر شخصی (:دی) مختصری مینویسم میزارم اینجا.
 
  • Like
Reactions: incoming
سلام
اگه منظورت از سوبژکتیویتی این "به نظر من" هاست، که باید عرض شود دست آخر هر نقد و نظری، و چه بسا هر برداشتی نسبت به یک موضوع عینی و شهودی (یعنی به طور کامل جهان پیرامون) برداشت های فرد به عنوان یک سوژه کنش گره. و این پیش فرض های خودماست که باعث میشه اثر هنرمند رو (که در اینجا تبدیل میشه به یک ابژه، فارغ از اینکه خود هنرمند کماکان سوژس) در یک حیطه کاملا زبانی تحلیل و درک و دریافت کنیم. در نتیجه ناگذیر هرچیزی که من مینویسم و میگم و ... چیزی جز برداشت ذهنی خودم نیست. البته نباید این تعبیر رو با یک نوع نئو ایده آلیسم اشتباه گرفت، چون توجه بر روی زبان به عنوان یک دستگاه رمزنگاری شده برای انتقال مفهوم بین دوتا ذهن هست. مفهومی که تو ذهن فرهادی هست در قالب تصاویر و جمالت تبدیل به فیلم میشه و هر کدوم از ما بسته به پیش فرض های ذهنی به یک جریان اندیشه مجزا میرسیم! پس از این "به نظر من" ها راه گریزی نیست!:D

اما باشه یه نقد/نظر شخصی (:D) مختصری مینویسم میزارم اینجا.
نظر شخصی رو معمولاً برای این مینویسیم که بگیم این نظر دلی ماست . سلیقه محضه . هیچ دانش نقد و تجزیه تحلیل فنی و تکنیکی قاطیش نیست .
تونستم منظورم رو برسونم ؟
 
  • Like
Reactions: TWO-FACE2
اگه منظورت از سوبژکتیویتی این "به نظر من" هاست، که باید عرض شود دست آخر هر نقد و نظری، و چه بسا هر برداشتی نسبت به یک موضوع عینی و شهودی (یعنی به طور کامل جهان پیرامون) برداشت های فرد به عنوان یک سوژه کنش گره. و این پیش فرض های خودماست که باعث میشه اثر هنرمند رو (که در اینجا تبدیل میشه به یک ابژه، فارغ از اینکه خود هنرمند کماکان سوژس) در یک حیطه کاملا زبانی تحلیل و درک و دریافت کنیم. در نتیجه ناگذیر هرچیزی که من مینویسم و میگم و ... چیزی جز برداشت ذهنی خودم نیست. البته نباید این تعبیر رو با یک نوع نئو ایده آلیسم اشتباه گرفت، چون توجه بر روی زبان به عنوان یک دستگاه رمزنگاری شده برای انتقال مفهوم بین دوتا ذهن هست. مفهومی که تو ذهن فرهادی هست در قالب تصاویر و جمالت تبدیل به فیلم میشه و هر کدوم از ما بسته به پیش فرض های ذهنی به یک جریان اندیشه مجزا میرسیم! پس از این "به نظر من" ها راه گریزی نیست!:D

اما باشه یه نقد/نظر شخصی (:D) مختصری مینویسم میزارم اینجا.
"به نظر من" داریم تا "به نظر من". اون نظری که بگه بعد از فیلم ملت بلند شدن و نیم ساعت برای فیلم کف زدن برای من به شخصه پشیزی نمی ارزه ولو اینکه فیلم بهترین فیلم تاریخ سینمای جهان باشه. ولی هر منتقدی بسته به نرم مدیایی که داره نقد میکنه دانشی پشت حرفاش هست.این رو هم در نظر نمیگیریم که وظیفه اصلی مدیا "نقد" ـه.مدیایی که امروزه ابزاری شده برای پروپاگاندای ذهنی-فردی-جمعی-دولتی.همونطور که خودت گفتی شاید محتمل نباشه که بحث (در اینجا نقد فرمی از هنر) مستقل از سوبژه باشه ولی آیا ما داریم هنرمند رو نقد میکنیم یا اثر رو؟ سابجکتیویتی (سوبژکتیویتی) رو روی چی پیاده میکنیم؟ هر چند معتقدم که برای این هنرمند ابژه تماما و قامتا اثرشه و بس.میدونم خودت میدونی ولی یادآوری میکنم زبان و مفهوم آن به دور از تعاریف احمقانه پوزیتیویست ها معقوله ایست قائم به ذات خود و مطلقا نمیتوان 2 جمله ای پیدا کرد که معانی یکسان داشته باشن.حال ما ( من کوچکترین- شمای عزیزترین - منتقد و هرکس دیگه ای) نمیتواند زبان فرهادی رو بازگو کند، و معنای ضمنی ایشون رو و نباید هم همچین کاری کند.تنها تلاش برای نزدیک شدن حداکثری به مقصوده. از اونجایی که فرهادی به نظرر من هنرمندی نیست که آثارش رو بخواییم به عنوان هنرمند مولف قلمداد کنیم و تنها آثاری بعضا خوب ارائه داده،پس نقد روی آثارش پیاده میشه نه تالیفاتش. ولی یه فرقی بین من مازیار و ماکان وجود داره.من میگم تا جایی که جا داره باید بدون پیش فرض ذهنی به آثاری چون این هنرمند حمله کرد ولی فکر کنم تو میگی که نمیشه (حمله نه به معنای تخریب،اون حمله ای که تو هرمونوتیک وجود داره.به عنوان مثال هرمونوتیک ترجمه) اگر اشتباه میکنم تصحیحم کن رفیق
 
  • Like
Reactions: Daedalus
سلام

نظر شخصی رو معمولاً برای این مینویسیم که بگیم این نظر دلی ماست . سلیقه محضه . هیچ دانش نقد و تجزیه تحلیل فنی و تکنیکی قاطیش نیست .
تونستم منظورم رو برسونم ؟

چنین تعریفی کاملا غلطه، و شاید صرفا برداشت شخص تو از نظر شخصی هست، نه معنی کاربردی کلمه. اینکه بگیم نظر شخصی یعنی یه چیزی که من همینجوری میگم و هیچ دانشی پشتش نیست و ... اصلا چنین تعریفی در هیچ لغت نامه ای وجود نداره. نظر شخصی یعنی نظر شخصی، یعنی اون چیزی که من می اندیشم. و هر تحلیلی که صورت میگیره با در نظر گرفتن افکار من به عنوان شخص (یا به قول مازیار سوژه) هست، نه توده افراد و اشخاص. مثلا من وقتی یه نقدی مینویسم قطعا دارم در مورد نظر شخصی خودم صحبت میکنم، اما وقتی یه قانونی رو تصویب میکنم دیگه نظر شخصی من نیست، چون صلاح توده مردمی که قراره قانون براشون اعمال بشه رو در نظر گرفتم. تفاوت اینجاست نه چیز دیگه.

در نتیجه فارغ از اینکه نظر شخصی من ارزشمند و کارشناسیه یا یه چیز بی محتوا (که بخاطر تفاوت در سطح نگاه و سواد سوژه مذکور حاصل شده) در هر صورت نظر شخصیه. نظر اون شخص در مورد یه مقوله ای هست، حالا فیلم یا...
 
  • Like
Reactions: Daedalus
این رو هم در نظر نمیگیریم که وظیفه اصلی مدیا "نقد" ـه

وظیفه ای هیچ رسانه ای نقد نیست. وظیفه تمام رسانه های دنیا تامین اهداف تولید کنندس، حالا یا پول یا القا یه نوع فکر و شاید فرهنگ سازی و ... و سرگرم کننده بودن هم وسیله ای برای رسیدن به این هدف هست. مثلا صدا و سیما یه فیلم میسازه تا اول مردم رو سرگرم کنه و بعد که نشستن پای حرف هاش شروع کنه اهداف و سیاست های کلان اجتماعی فرهنگ خودش رو تبیین کنه. (البته در مورد صدا و سیما ما چون نمیتونه اصلا مخاطب رو جذب کنه، در نتیجه تمام تلاش هاش برای فرهنگ سازی هم عقیم میمونه)

آیا ما داریم هنرمند رو نقد میکنیم یا اثر رو؟ سابجکتیویتی (سوبژکتیویتی) رو روی چی پیاده میکنیم؟ هر چند معتقدم که برای این هنرمند ابژه تماما و قامتا اثرشه و بس

خوب دو موضوع وجود داره. اثر هنری برای خالق چه جایگاهی داره و برای مخاطب چی؟ و ما هنرمند رو نقد میکنیم یا اثرهنری رو و یا هردو؟ حالا من وارد تئوری مولف نمیشم، چون بیشتر به یک نگرش پست مدرن علاقه مندم.

در نگاه من، اثر از هنرمند جدا نیست، چراکه همونطور که تو پست قبلی گفتم اصلا بخشی از خالقه. تلاش هنرمند برای انتقال یک مفهوم از ذهن خودش به ذهن مخاطبین احتمالی. با این حال برای مخاطب یک ابژه باقی میمونه، چرا؟ برای اینکه مخاطب به عنوان یک سوژه به اثر نگاه می کنه و با توجه به پیش فرض هایی که توی ذهنش هست، یعنی دانشی و تسلطی که داره، میتونه اثر رو رمزگشایی کنه و به مفهومی برسه که قطعا خاص خودش هست. یعنی این مخاطب هست که اثر رو میسازه، مثال میزنم،
کافکا یه داستان نوشته یه اسم یوزفینه آواز خان ما، که در مورد یه موشی هست که آواز میخونه و ... خواننده ای که هیچ شناختی از کافکا نداره بعد از خوندن به یک تعبیری از داستان میرسه، و مخاطبی که کافکا رو میشناسه، میدونه یهودیه، میدونی طرفدار تئوری صهیونیسمه، میدونه موش نماد یهودهاست و از اوضاع سیاسی پراگ زمانی که این داستان نوشته شده هم مطلعه، قطعا یه تعبیر دیگه. و تفاوت در اینجاست که میتونه با توجه به پیش زمینه های بیشتر تعبیر وسیع تری داشته باشه و بیشتر به افکار نویسنده نزدیک بشه. میبینی که تو این سیستم خود نویسنده از اثرش جدا نیست، اما باز نقشی که داره تو شناخت خود مخاطب خلاصه میشه. کافکا هیچ وقت از متنش جدا نیست، اما این به من مخاطب مربوطه، به شناخت من از کافکا نه خود اثر!
ببین اصلا تز من برای فوق همین بود، اسمش رو هم گذاشتم ادبیات هولوگرافیک. فلسفش هم اینه که اثر هنری مثل یک تصویر هلوگرافیک میمونه که از منطبق شدن افکار نویسنده و مخاطب ایجاد میشه،‌در نتیجه برای هر شخص کاملا یه چیز منحصر به فرد هست که میشه همون نظر شخصی یا برداشت شخصی اون.
 
  • Like
Reactions: Daedalus
سلام
چنین تعریفی کاملا غلطه، و شاید صرفا برداشت شخص تو از نظر شخصی هست، نه معنی کاربردی کلمه. اینکه بگیم نظر شخصی یعنی یه چیزی که من همینجوری میگم و هیچ دانشی پشتش نیست و ... اصلا چنین تعریفی در هیچ لغت نامه ای وجود نداره. نظر شخصی یعنی نظر شخصی، یعنی اون چیزی که من می اندیشم. و هر تحلیلی که صورت میگیره با در نظر گرفتن افکار من به عنوان شخص (یا به قول مازیار سوژه) هست، نه توده افراد و اشخاص. مثلا من وقتی یه نقدی مینویسم قطعا دارم در مورد نظر شخصی خودم صحبت میکنم، اما وقتی یه قانونی رو تصویب میکنم دیگه نظر شخصی من نیست، چون صلاح توده مردمی که قراره قانون براشون اعمال بشه رو در نظر گرفتم. تفاوت اینجاست نه چیز دیگه.

در نتیجه فارغ از اینکه نظر شخصی من ارزشمند و کارشناسیه یا یه چیز بی محتوا (که بخاطر تفاوت در سطح نگاه و سواد سوژه مذکور حاصل شده) در هر صورت نظر شخصیه. نظر اون شخص در مورد یه مقوله ای هست، حالا فیلم یا...
مخالفم .
اینکه یه منتقد حرفه ای بیاد و براساس یه سری مدیوم مشخص نقد کنه خیلی فرق داره با اینکه من بیام بگم خوشم اومد چون دلم خواست خوشم بیاد .
اونا معمولاً میان نقاط ضعف و قوت رو بر اساس یه سری استاندارد تعریف شده میگن .
حالا خیلی وقتا هم میگن اینش خوب بود ، اونش بد بود و در آخر بعد از تمام این چیزا مثلاً میگه فیلم به من چسبید یا نچسبید .
اما تو صحبتای بچهه ای اینجا رو بخون . طرف میاد یه فیلم خوب رو میکوبه و با خاک یکی میکنه . بحث میکنی آخرش مشخص میشه که مثلاً از فلان هنرپیشه فیلم خوشش نمیاد و تو هر کاری بازی کنه از نظر کاربر فیلمه مفت نمیارزه .
اینجا دقیقاً میشه نظر شخصی کاربر که از نظز فنی هیچ ارزشی نداره . چوندلیل و منطق درستی برای اون نطر وجود نداره .
 
  • Like
Reactions: mehdi88
وظیفه ای هیچ رسانه ای نقد نیست. وظیفه تمام رسانه های دنیا تامین اهداف تولید کنندس، حالا یا پول یا القا یه نوع فکر و شاید فرهنگ سازی و ... و سرگرم کننده بودن هم وسیله ای برای رسیدن به این هدف هست. مثلا صدا و سیما یه فیلم میسازه تا اول مردم رو سرگرم کنه و بعد که نشستن پای حرف هاش شروع کنه اهداف و سیاست های کلان اجتماعی فرهنگ خودش رو تبیین کنه. (البته در مورد صدا و سیما ما چون نمیتونه اصلا مخاطب رو جذب کنه، در نتیجه تمام تلاش هاش برای فرهنگ سازی هم عقیم میمونه)
اجازه بده با این حرفت از ابتدا مخالفت کامل و شدیدی داشته باشم.مدیا در وهله اولباید به عنوان یه سیر و جریان فرهنگ ساز عمل کنه.جریان کاملا مردمی.مدیا از مردمه و باید کاملا برای مردم باشه.تفکری که فکر کنه مدیا و متعاقب اون هنر تامین کننده اهداف تولید کنندس به جز در جامعه بورژوازی وجود نداره.که این خود باعث به وجود اومدن مدیای سفارشی-فرمایشی میشه.نمونه کامل این مدیا رو میشه فیلم بادیگارد و ایستاد در غبار دونست.نمونه های جهانیش هم به وفور پیدا میشه.اینکه مدیای صدا و سیما و یا هالیوود و 90 درصد مدیاهای موجود در جهان به این سمت سوق پیدا کردن باعث نمیشه بگیم ذات مدیا اینه.مثالی برات میزنم.انقلاب اسلامی خودمون فارغ از خوب یا بد بودنش،فارغ از حزب گراییش ،به نظرت یکی از ارکان اصلیش چیزی غیر از مدیاهای مردمی بود؟ از مردم و برای مردم.آیا تولید کننده خاصی رو تطمیع کزد؟ (البته لایه کاملا بیرونی رو میگم)

خوب دو موضوع وجود داره. اثر هنری برای خالق چه جایگاهی داره و برای مخاطب چی؟ و ما هنرمند رو نقد میکنیم یا اثرهنری رو و یا هردو؟ حالا من وارد تئوری مولف نمیشم، چون بیشتر به یک نگرش پست مدرن علاقه مندم.

در نگاه من، اثر از هنرمند جدا نیست، چراکه همونطور که تو پست قبلی گفتم اصلا بخشی از خالقه. تلاش هنرمند برای انتقال یک مفهوم از ذهن خودش به ذهن مخاطبین احتمالی. با این حال برای مخاطب یک ابژه باقی میمونه، چرا؟ برای اینکه مخاطب به عنوان یک سوژه به اثر نگاه می کنه و با توجه به پیش فرض هایی که توی ذهنش هست، یعنی دانشی و تسلطی که داره، میتونه اثر رو رمزگشایی کنه و به مفهومی برسه که قطعا خاص خودش هست. یعنی این مخاطب هست که اثر رو میسازه، مثال میزنم،
کافکا یه داستان نوشته یه اسم یوزفینه آواز خان ما، که در مورد یه موشی هست که آواز میخونه و ... خواننده ای که هیچ شناختی از کافکا نداره بعد از خوندن به یک تعبیری از داستان میرسه، و مخاطبی که کافکا رو میشناسه، میدونه یهودیه، میدونی طرفدار تئوری صهیونیسمه، میدونه موش نماد یهودهاست و از اوضاع سیاسی پراگ زمانی که این داستان نوشته شده هم مطلعه، قطعا یه تعبیر دیگه. و تفاوت در اینجاست که میتونه با توجه به پیش زمینه های بیشتر تعبیر وسیع تری داشته باشه و بیشتر به افکار نویسنده نزدیک بشه. میبینی که تو این سیستم خود نویسنده از اثرش جدا نیست، اما باز نقشی که داره تو شناخت خود مخاطب خلاصه میشه. کافکا هیچ وقت از متنش جدا نیست، اما این به من مخاطب مربوطه، به شناخت من از کافکا نه خود اثر!
ببین اصلا تز من برای فوق همین بود، اسمش رو هم گذاشتم ادبیات هولوگرافیک. فلسفش هم اینه که اثر هنری مثل یک تصویر هلوگرافیک میمونه که از منطبق شدن افکار نویسنده و مخاطب ایجاد میشه،‌در نتیجه برای هر شخص کاملا یه چیز منحصر به فرد هست که میشه همون نظر شخصی یا برداشت شخصی اون.
بسیار مثال خوبی زدی.فرض رو بر این بزار که هیچ شناختی از کافکا نداری و داستان پزشک دهکده رو میخونی؟ حال این رو در نظر بگیر که با شناختی که از این نویسنده داری میخونی؟ هر دو برداشت چیزیه که یک داستان واحد ایجاد شده ولی کدام یک نزدیک تر به زبان نویسنده،به فکر نویسندست؟ منظور از نقد نیز هر چه نزدیکتر شدن به این مهمه.نزدیک شدن به زبان هنرمند.ولی پر واضحه غیر ممکنه منظور تمام و کمال هنرمند و خالق دریافت بشه چون اگر خود خالق هم یک سال بعد همون اثر رو تولید کنه باز غیر ممکنه زبانش همون زبان باشه.چیزی که تو زبان شناسی و مخصوصا در ترجمه داریم.غیر ممکنه 2کلمه یکسان باشن ولو اینکه شکل ادایی آن یکسان باشد.غیر ممکنه ترجمه اثر دقیقا همون متن اصلی باشه چون آن سخن و نوشته تنها در آن لحظه خلق شده و دگر هیچ.نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه؟
من بحث مولف بودن رو برای این پیش کشیدم که در جایی نمیتوان اثر رو فارغ از خالق بررسی کرد که هنرمندی مولف روح خودش رو در کالبد اثر دمیده باشه.نمونش همین مثال خودت یعنی کافکا.غیر ممکنه آثارش مستقل از اسم کافکا مورد بررسی قرار بگیره ولی به نظر من فرهادی هنوز به اون حد نرسیده که مولفی باشه برای اثارش.و میتوان آثارش رو مستقل از اسم فرهادی مورد بررسی قرار داد.که امیدوارم به اون درجه برسه این هنرمند دوست داشتنی و احساس میکنم که قدم های اولیه رو برداشته
 
وظیفه ای هیچ رسانه ای نقد نیست. وظیفه تمام رسانه های دنیا تامین اهداف تولید کنندس، حالا یا پول یا القا یه نوع فکر و شاید فرهنگ سازی و ... و سرگرم کننده بودن هم وسیله ای برای رسیدن به این هدف هست. مثلا صدا و سیما یه فیلم میسازه تا اول مردم رو سرگرم کنه و بعد که نشستن پای حرف هاش شروع کنه اهداف و سیاست های کلان اجتماعی فرهنگ خودش رو تبیین کنه. (البته در مورد صدا و سیما ما چون نمیتونه اصلا مخاطب رو جذب کنه، در نتیجه تمام تلاش هاش برای فرهنگ سازی هم عقیم میمونه)
این از بنیان غلطه! اینکه عده ای قلم به مزد و مزدور (چه در ایران چه خارج از اون) این رو به شما القا کردن که رسانه وظیفش تامین اهداف تولید کنندس دلیل نمیشه وظیفه ی رسانه این باشه. اینی که شما میگی تعریف روابط عمومیه یک اثره نه تعریف رسانه.مثالتونم باز غلطه این که تو کشور ما یا مثلا امریکا داره از رسانه سواستفاده میشه برای نشر پروپاگاندا بازم دلیل نمیشه که بگی هدف رسانه نشر اکاذیبه! اتفاقا برعکس نقش رسانه جهت دادن به مخاطب و یاد دادن به مخاطبه و ازون مهمتر نقد بررسی و تحلیل.

یعنی این مخاطب هست که اثر رو میسازه، مثال میزنم،
کافکا یه داستان نوشته یه اسم یوزفینه آواز خان ما، که در مورد یه موشی هست که آواز میخونه و ... خواننده ای که هیچ شناختی از کافکا نداره بعد از خوندن به یک تعبیری از داستان میرسه، و مخاطبی که کافکا رو میشناسه، میدونه یهودیه، میدونی طرفدار تئوری صهیونیسمه، میدونه موش نماد یهودهاست و از اوضاع سیاسی پراگ زمانی که این داستان نوشته شده هم مطلعه، قطعا یه تعبیر دیگه. و تفاوت در اینجاست که میتونه با توجه به پیش زمینه های بیشتر تعبیر وسیع تری داشته باشه و بیشتر به افکار نویسنده نزدیک بشه. میبینی که تو این سیستم خود نویسنده از اثرش جدا نیست، اما باز نقشی که داره تو شناخت خود مخاطب خلاصه میشه. کافکا هیچ وقت از متنش جدا نیست، اما این به من مخاطب مربوطه، به شناخت من از کافکا نه خود اثر!
ببین اصلا تز من برای فوق همین بود، اسمش رو هم گذاشتم ادبیات هولوگرافیک. فلسفش هم اینه که اثر هنری مثل یک تصویر هلوگرافیک میمونه که از منطبق شدن افکار نویسنده و مخاطب ایجاد میشه،‌در نتیجه برای هر شخص کاملا یه چیز منحصر به فرد هست که میشه همون نظر شخصی یا برداشت شخصی اون.
این هم باز غلط هست که مخاطب اثر رو میسازه نه مولف!!! توی همون مثالی که زدید من توضیح میدم. الان دو نفر که اون داستان کافکا رو بخونن نفر اول چون نماد شناسی بلد نیست و کافکا رو نمیشناسه میاد یه برداشت غلط میکنه از اثر. این به این معنی نیست که اثر کافکا عوض شده این به این معنی هست که خواننده سواد و فهم و درک درستی از اثر نداشته خواننده ی دوم میخونه و متوجه قضیه میشه باز هم اثر ثابته درست فهمیدن یا نفهمیدن مخاطب تاثیری روی اثر نمیزاره چون اصولا اثر ثابته.
اساسا اینجاست که رسانه کارش شروع میشه که با توضیح اثار توسط افراد با دانش درک درستی از اثر رو به مخاطب بده.
 
وظیفه ای هیچ رسانه ای نقد نیست. وظیفه تمام رسانه های دنیا تامین اهداف تولید کنندس، حالا یا پول یا القا یه نوع فکر و شاید فرهنگ سازی و ... و سرگرم کننده بودن هم وسیله ای برای رسیدن به این هدف هست. مثلا صدا و سیما یه فیلم میسازه تا اول مردم رو سرگرم کنه و بعد که نشستن پای حرف هاش شروع کنه اهداف و سیاست های کلان اجتماعی فرهنگ خودش رو تبیین کنه. (البته در مورد صدا و سیما ما چون نمیتونه اصلا مخاطب رو جذب کنه، در نتیجه تمام تلاش هاش برای فرهنگ سازی هم عقیم میمونه)



خوب دو موضوع وجود داره. اثر هنری برای خالق چه جایگاهی داره و برای مخاطب چی؟ و ما هنرمند رو نقد میکنیم یا اثرهنری رو و یا هردو؟ حالا من وارد تئوری مولف نمیشم، چون بیشتر به یک نگرش پست مدرن علاقه مندم.

در نگاه من، اثر از هنرمند جدا نیست، چراکه همونطور که تو پست قبلی گفتم اصلا بخشی از خالقه. تلاش هنرمند برای انتقال یک مفهوم از ذهن خودش به ذهن مخاطبین احتمالی. با این حال برای مخاطب یک ابژه باقی میمونه، چرا؟ برای اینکه مخاطب به عنوان یک سوژه به اثر نگاه می کنه و با توجه به پیش فرض هایی که توی ذهنش هست، یعنی دانشی و تسلطی که داره، میتونه اثر رو رمزگشایی کنه و به مفهومی برسه که قطعا خاص خودش هست. یعنی این مخاطب هست که اثر رو میسازه، مثال میزنم،
کافکا یه داستان نوشته یه اسم یوزفینه آواز خان ما، که در مورد یه موشی هست که آواز میخونه و ... خواننده ای که هیچ شناختی از کافکا نداره بعد از خوندن به یک تعبیری از داستان میرسه، و مخاطبی که کافکا رو میشناسه، میدونه یهودیه، میدونی طرفدار تئوری صهیونیسمه، میدونه موش نماد یهودهاست و از اوضاع سیاسی پراگ زمانی که این داستان نوشته شده هم مطلعه، قطعا یه تعبیر دیگه. و تفاوت در اینجاست که میتونه با توجه به پیش زمینه های بیشتر تعبیر وسیع تری داشته باشه و بیشتر به افکار نویسنده نزدیک بشه. میبینی که تو این سیستم خود نویسنده از اثرش جدا نیست، اما باز نقشی که داره تو شناخت خود مخاطب خلاصه میشه. کافکا هیچ وقت از متنش جدا نیست، اما این به من مخاطب مربوطه، به شناخت من از کافکا نه خود اثر!
ببین اصلا تز من برای فوق همین بود، اسمش رو هم گذاشتم ادبیات هولوگرافیک. فلسفش هم اینه که اثر هنری مثل یک تصویر هلوگرافیک میمونه که از منطبق شدن افکار نویسنده و مخاطب ایجاد میشه،‌در نتیجه برای هر شخص کاملا یه چیز منحصر به فرد هست که میشه همون نظر شخصی یا برداشت شخصی اون.
این سیستم تولیدکننده و مصرف‌کننده خیلی شبیه مدل‌های اقتصادیه چیزی که سیر جریان‌ساز هنر و فرهنگ به صورت کلی ازش دوری می‌کنه.:D پس نه من قبول ندارم. البته از اون‌ور هم قبول ندارم وظیفه رسانه فقط نقده.
وظیفه رسانه پوشش محتوای فرهنگی و خبریه. این وسط این پوشش می‌تونه نقد گزارش یا هر چیز دیگه‌ای باشه ولی در بستر اون فرهنگ جریان داره. رسانه ابزار انتقال و تولید فرهنگه به قولی.
در مورد نقد هنر هم فرم داریم و محتوا. فرم رو می‌شه نقد کمی کرد ولی محتوا رو فقط میشه نقد کیفی کرد و نمی‌شه به صورت کلی گفت که این محتوا خوبه یا نه. حالا جایی هست که فرم و محتوا توی هم آمیختن به شدت و نمیشه اونا رو تمیز داد (مثل اکثر اثرها) این وسط نقدها کیفی می‌شن ولی به همون‌قدر که کیفی هستن جنبه‌ی کمی هم دارن و نمی‌شه گفت صرفاً نظر هستن مثل نظر من و تو که سررشته خاصی نداریم. چه بسا نظر یه کارشناس بتونه تا حد خوبی فرم رو هدف قرار بده و فرم رو از محتوا تفکیک کنه کاری که توی دید من و تو و آدم‌های عادی نیست.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Pyramid Head
ا
در مورد نقد هنر هم فرم داریم و محتوا. فرم رو می‌شه نقد کمی کرد ولی محتوا رو فقط میشه نقد کیفی کرد و نمی‌شه به صورت کلی گفت که این محتوا خوبه یا نه. حالا جایی هست که فرم و محتوا توی هم آمیختن به شدت و نمیشه اونا رو تمیز داد (مثل اکثر اثرها) این وسط نقدها کیفی می‌شن ولی به همون‌قدر که کیفی هستن جنبه‌ی کمی هم دارن و نمی‌شه گفت صرفاً نظر هستن مثل نظر من و تو که سررشته خاصی نداریم. چه بسا نظر یه کارشناس بتونه تا حد خوبی فرم رو هدف قرار بده و فرم رو از محتوا تفکیک کنه کاری که توی دید من و تو و آدم‌های عادی نیست.
می دونی مشکل من با اکثر نقد ها همین جداکردن فرم و محتواست من فکر می کنم برای فلان فیلم کارگردان اگه محتوای خاصی مد نظرش هست باید با فرم بهش برسه یعنی هیچ جوره نمیشه فرم و محتوا رو از هم جدا کرد اینکه بیایم بگیم فرم فیلم خوبه بد دراومده در نیومده و... همش باید تحت این باشه که محتوای فیلم چیه و فرمش تونسته محتوا رو به مخاطبش برسونه یا نه
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

  • تبلیغات متنی

    Top
    رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
    اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
    or